🔴 #هگل فیلسوف آلمانی مکتب ایدئالیسم
🔹هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) نماينده حد اعلای نهضتی است كه با #كانت در آلمان آغاز شد. هگل غالبا از #فلسفه_كانت انتقاد ميكرد، ولی اگر دستگاه كانت وجود نمیداشت دستگاه خود او نيز هرگز به وجود نمی آمد. در پايان قرن نوزدهم، فلاسفه دانشگاهی تراز اول آمريكا و انگلستان غالبا پيرو هگل بودند. در خارج از حيطه فلسفه محض، بسياری از الهيان پروتستان نظريات او را گرفتند. فلسفه تاريخ او در نظریه سياسی تاثير عميق داشت. چنانكه همه میدانند، #ماركس در جوانی شاگرد هگل بود و در دستگاه كامل و پرداخته خود مقدار زيادی از جزئيات هگلی را بكار برد. حتی اگر هم (چنانكه من عقيده دارم) كمابيش همه نظريات هگل غلط باشد؛ باز هگل به نام بهترين نماينده نوع خاصی از فلسفه، كه در آثار ديگران انسجام و قابليت فهم آن كمتر است، حائز اهميت خواهد بود؛ و این اهميت به صرف واقعيت تاريخی هم نيست.
🔹زندگانی هگل كمتر واقعه مهمی دارد. در جوانی سخت مجذوب عرفان شد و نظريات بعدی اش را ميتوان تا حدی صورت عقلانی مطالبی دانست كه وی در جوانی از راه اشراق دريافته بود هگل ابتدا به عنوان دانشيار در دانشگاه ينا فلسفه تدريس ميكرد. خودش میگويد كه رساله " #نمودشناسی_ذهن" را روز قبل از جنگ ينا تمام كرده است. سپس به نورمبرگ رفت و بعد با عنوان استاد در هايدلبرگ درس داد (۱۸۱۶-۱۸۱۸) و سرانجام در برلن از ۱۸۱۹ تا هنگام مرگ به تدريس فلسفه ادامه داد. هگل در سالهای اخير زندگی اش یک پروسی وطن پرست و یک مستخدم وفادار دولت بود و از برتری فلسفی اش، که مورد قبول و اذعان ديگران بود، به راحتی سود می جست؛ اما در جوانی پروس را تحقير ميكرد و #ناپلئون را می ستود و تا حدی از پيروزی فرانسه در ينا خشنود بود.
🔹هگل از علاقه ای كه در جوانی به عرفان داشت، اعتقاد به مجازی بودن جدایی و تكثر را حفظ كرده بود. در نظر او جهان مجموعه ای از واحدهای سخت - خواه اتم و خواه روح - كه هر یک کاملا قائم بالذات باشند، نبود. قائمیت بالذات اشيای متناهی در نظر او موهوم بود. عقيده داشت كه جز كل هيچ امری هیچ امری مالا و تماما حقيقی نيست، اما با #پارمنيدس و #اسپينوزا از اين جهت اختلاف داشت كه كل را نه به نام یک جوهر بسيط، بلكه به نام منظومه مركبی، از آن نوع كه ما #ارگانيسم میناميم، تصور میکرد. آن چيزهای ظاهرا مجزایی كه به نظر میرسد جهان از آنها تركيب يافته و هم محض نيستند؛ بلكه هر یک كم يا بيش دارای درجه ای از حقيقتند، و حقيقت آنها جلوه ای از كل است، و اين جلوه همان است كه وقتی آن چيز را درست به نظر آوريم ديده میشود. بديهی است كه عدم اعتقاد به مكان و زمان هم با اين نظر همراه خواهد بود؛ زيرا كه زمان و مكان اگر كاملا حقيقی گرفته شوند، مستلزم جدایی و تكثر خواهند بود. همه اين مطالب بايد در ابتدا به صورت اشراق از خاطر هگل گذشته باشد؛ بافت و ساختمان عقلانی آنها بايد بعدها صورت بسته باشد.
🔹هگل ميگويد كه امر حقيقی معقول است و امر معقول حقيقی است. اما وقتی كه چنين میگویند، منظورش از "حقیقی" همان "واقعيتی" كه تجربيان ميگويند نيست. هگل اذعان دارد، و حتی مدعی است، که آنچه به نظر تجربيان امور واقعی میرسد، غير معقول است و بايد هم چنين باشد. فقط وقتی كه با در نظر آوردن آن امور به عنوان جلوه هایی از كل صفت ظاهر دگرگون شد معقول به نظر می آيند. معهذا اتحاد واقعی و معقول ناچار منجر ميشود به مقداری خود پسندی ناشی از اين عقيده كه "هر چه هست صحيح است".
🔹هگل كل را، در بغرنجيش، #منطق مينامد؛ و مطلق امری است روحانی.
اين نظر اسپينوزا كه مطلق دارای صفت بسط و همچنين صفت فكر است، نزد هگل مردود است.
دو چيز هگل را از كسان ديگری كه جهانبينی مابعدطبيعی كمابيش شبيه به جهان بينی او داشته اند متمايز ميسازد. يكي تاكيد بر منطق: هگل چنين می انديشيد كه ماهيت حقيقت را از اين ملاحظه که حقيقت نبايد با نفس خود در تناقض باشد، میتوان استنتاج كرد. وجه تميز ديگر (كه با وجه اول ارتباط دارد) عبارت است از حركت سه مرحله ای كه #ديالكتيک ناميده ميشود. مهمترين كتابهای هگل دو كتاب #منطق اوست؛ و اگر بخواهيم دلايل نظريات او را در موضوعات ديگر درست بشناسيم، بايد اين دو كتاب را بفهميم...
♦۲۷ آگوست (۱۷۷۰)؛ زادروز #گئورگ_ویلهلم_فریدریش هگل، فیلسوف آلمانی مکتب #ایدئالیسم
📚 تاریخ #فلسفه غرب
✒ نوشته #برتراند_راسل
👤 ترجمه نجف دریابندری
📑 صفحات ۵۴۷-۵۴۸
#فرهنگ
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
🔹هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) نماينده حد اعلای نهضتی است كه با #كانت در آلمان آغاز شد. هگل غالبا از #فلسفه_كانت انتقاد ميكرد، ولی اگر دستگاه كانت وجود نمیداشت دستگاه خود او نيز هرگز به وجود نمی آمد. در پايان قرن نوزدهم، فلاسفه دانشگاهی تراز اول آمريكا و انگلستان غالبا پيرو هگل بودند. در خارج از حيطه فلسفه محض، بسياری از الهيان پروتستان نظريات او را گرفتند. فلسفه تاريخ او در نظریه سياسی تاثير عميق داشت. چنانكه همه میدانند، #ماركس در جوانی شاگرد هگل بود و در دستگاه كامل و پرداخته خود مقدار زيادی از جزئيات هگلی را بكار برد. حتی اگر هم (چنانكه من عقيده دارم) كمابيش همه نظريات هگل غلط باشد؛ باز هگل به نام بهترين نماينده نوع خاصی از فلسفه، كه در آثار ديگران انسجام و قابليت فهم آن كمتر است، حائز اهميت خواهد بود؛ و این اهميت به صرف واقعيت تاريخی هم نيست.
🔹زندگانی هگل كمتر واقعه مهمی دارد. در جوانی سخت مجذوب عرفان شد و نظريات بعدی اش را ميتوان تا حدی صورت عقلانی مطالبی دانست كه وی در جوانی از راه اشراق دريافته بود هگل ابتدا به عنوان دانشيار در دانشگاه ينا فلسفه تدريس ميكرد. خودش میگويد كه رساله " #نمودشناسی_ذهن" را روز قبل از جنگ ينا تمام كرده است. سپس به نورمبرگ رفت و بعد با عنوان استاد در هايدلبرگ درس داد (۱۸۱۶-۱۸۱۸) و سرانجام در برلن از ۱۸۱۹ تا هنگام مرگ به تدريس فلسفه ادامه داد. هگل در سالهای اخير زندگی اش یک پروسی وطن پرست و یک مستخدم وفادار دولت بود و از برتری فلسفی اش، که مورد قبول و اذعان ديگران بود، به راحتی سود می جست؛ اما در جوانی پروس را تحقير ميكرد و #ناپلئون را می ستود و تا حدی از پيروزی فرانسه در ينا خشنود بود.
🔹هگل از علاقه ای كه در جوانی به عرفان داشت، اعتقاد به مجازی بودن جدایی و تكثر را حفظ كرده بود. در نظر او جهان مجموعه ای از واحدهای سخت - خواه اتم و خواه روح - كه هر یک کاملا قائم بالذات باشند، نبود. قائمیت بالذات اشيای متناهی در نظر او موهوم بود. عقيده داشت كه جز كل هيچ امری هیچ امری مالا و تماما حقيقی نيست، اما با #پارمنيدس و #اسپينوزا از اين جهت اختلاف داشت كه كل را نه به نام یک جوهر بسيط، بلكه به نام منظومه مركبی، از آن نوع كه ما #ارگانيسم میناميم، تصور میکرد. آن چيزهای ظاهرا مجزایی كه به نظر میرسد جهان از آنها تركيب يافته و هم محض نيستند؛ بلكه هر یک كم يا بيش دارای درجه ای از حقيقتند، و حقيقت آنها جلوه ای از كل است، و اين جلوه همان است كه وقتی آن چيز را درست به نظر آوريم ديده میشود. بديهی است كه عدم اعتقاد به مكان و زمان هم با اين نظر همراه خواهد بود؛ زيرا كه زمان و مكان اگر كاملا حقيقی گرفته شوند، مستلزم جدایی و تكثر خواهند بود. همه اين مطالب بايد در ابتدا به صورت اشراق از خاطر هگل گذشته باشد؛ بافت و ساختمان عقلانی آنها بايد بعدها صورت بسته باشد.
🔹هگل ميگويد كه امر حقيقی معقول است و امر معقول حقيقی است. اما وقتی كه چنين میگویند، منظورش از "حقیقی" همان "واقعيتی" كه تجربيان ميگويند نيست. هگل اذعان دارد، و حتی مدعی است، که آنچه به نظر تجربيان امور واقعی میرسد، غير معقول است و بايد هم چنين باشد. فقط وقتی كه با در نظر آوردن آن امور به عنوان جلوه هایی از كل صفت ظاهر دگرگون شد معقول به نظر می آيند. معهذا اتحاد واقعی و معقول ناچار منجر ميشود به مقداری خود پسندی ناشی از اين عقيده كه "هر چه هست صحيح است".
🔹هگل كل را، در بغرنجيش، #منطق مينامد؛ و مطلق امری است روحانی.
اين نظر اسپينوزا كه مطلق دارای صفت بسط و همچنين صفت فكر است، نزد هگل مردود است.
دو چيز هگل را از كسان ديگری كه جهانبينی مابعدطبيعی كمابيش شبيه به جهان بينی او داشته اند متمايز ميسازد. يكي تاكيد بر منطق: هگل چنين می انديشيد كه ماهيت حقيقت را از اين ملاحظه که حقيقت نبايد با نفس خود در تناقض باشد، میتوان استنتاج كرد. وجه تميز ديگر (كه با وجه اول ارتباط دارد) عبارت است از حركت سه مرحله ای كه #ديالكتيک ناميده ميشود. مهمترين كتابهای هگل دو كتاب #منطق اوست؛ و اگر بخواهيم دلايل نظريات او را در موضوعات ديگر درست بشناسيم، بايد اين دو كتاب را بفهميم...
♦۲۷ آگوست (۱۷۷۰)؛ زادروز #گئورگ_ویلهلم_فریدریش هگل، فیلسوف آلمانی مکتب #ایدئالیسم
📚 تاریخ #فلسفه غرب
✒ نوشته #برتراند_راسل
👤 ترجمه نجف دریابندری
📑 صفحات ۵۴۷-۵۴۸
#فرهنگ
🆔👉 @Roshanfkrane ✍