#لطفا_به_کودکانتان_رحم_کنید
مریم یازده ساله است و در کلاس پنجم ابتدایی یکی از پرآوازه ترین مدارس تهران هدرس می خواند. تکالیف درسی چند روزش را مرور می کنیم: معلّم ریاضی جمع کسرهای مرکّب را از او خواسته است، معلّم علوم تعاریف نزدیک بینی، دوربینی، آستیگماتیسم، آب مروارید و کوررنگی را از او خواسته است. معلّم فارسی (در واقع عربی!) از او انتظار دارد ریشه های متفاوت واژه های به ظاهر مشابهی همچون «الغاء» و «غالی» را بشناسد (واژه هایی که در زبان محاوره فارسی کاربرد زیادی ندارند)، معلّم دینی می خواهد مریم تفاوت های نماز جمعه و سایر نمازهای دو رکعتی را بداند و معلّم پرورشی (که این روزها معلم مشاور نامیده می شود) از مریم خواسته سر بریدهٔ شهید حُجَجی را نقاشی کند!
فقط یک سوّم سال تحصیلی گذشته و اینها هم توقّعات و تکالیف دو سه روزِ مریم است. فراموش نکنید که مریم یازده سال دارد و نیاز به بازی، تفریح و معاشرت با اعضای خانواده و فامیل هم دارد. مریم صبح خیلی زود به مدرسه می رود و تا دو بعد از ظهر در مدرسه است، عملاً تا به خانه برسد و تکالیف خود را شروع کند 4 بعد از ظهر است و او علاوه بر خستگی روز، بار سنگین تکالیف فردا را هم به دوش دارد.
طبعاً نه قدرت یادگیری یک کودک یازده ساله، نه توان جسمی او و نه وقتی که در اختیار دارد برای یادگیری این همه مطلب و انجام تکالیف مربوطه کافی نیست. راه حل چیست؟ برادر بزرگ مریم راجع به بیماری های چشم برایش می نویسد، خواهر بزرگ مریم سر شهید حججی را برایش نقاشی می کند، پدر مریم با دشواری برای مریم توضیح می دهد که ریشه «غالی»، «غلو» است در حالیکه ریشه «الغاء»، «لغو» است (چون مریم باب های ثلاثی مزید را نخوانده است فهم اینکه چگونه لغو تبدیل به الغاء می شود امکان ندارد و چون مریم اسم فاعل را نخوانده است این که چگونه و چرا غلو تبدیل به غالی می شود غیر ممکن است!). مادر مریم هم باید راجع به نماز جمعه (که هرگز نرفته است!) تحقیق کند و برای مریم راجع به آن توضیح دهد!
تمام خانواده باید دست به دست هم بدهند تا تکالیف هر روزهٔ مریم به سرانجام برسد و مریم دست خالی به مدرسه نرود! و این در حالی است که علیرغم این که این مدرسه برای ثبت نام مریم هر سال پولی برابر با حقوق کامل یک سال یک کارگر دریافت می کند، مرتب دانش آموزان و خانواده هاشان را تهدید به اخراج می کند!
مریم هر روز که به مدرسه می رود می داند که تکالیفش با تلاش جمعی خانواده به ثمر رسیده است ولی نمی داند که این ماجرا برای تمام همکلاسانش اتفاق افتاده است. مریم گمان می کند فقط خود اوست که نمی تواند این همه اطلاعات را هضم و پردازش کند و به خاطر بسپارد. مریم تصور می کند همکلاسانش می توانند و فقط خود اوست که نمی تواند! می دانید چرا مریم این گونه فکر می کند؟ چون در مدرسه، همه باید نقش بازی کنند و تظاهر کنند تکالیف را خودشان انجام داده اند! معلّمان هم در این تظاهر شرکت می کنند!
معلّم مشاوره می داند که قاعدتاً این سرهای بریده شده توسط کودکان یازده ساله کشیده نشده اند ولی به خودش دروغ می گوید و باور دارد که با این پروژهٔ نقاشی، توانسته «ارزش» ها را ترویج کند!
نه تنها مریم بلکه تمام دانش آموزان مدرسهٔ گران قیمتِ پرآوازه دچار احساس حقارت، اعتماد به نفس پایین و تظاهر و #ریاکاری می شوند. نتیجهٔ این تظاهر و ریاکاری نیز #عزّت_نفس پایین است.
حالا خود این #اعتماد_به_نفس پایین، سیکل معیوبی ایجاد می کند که باعث می شود مریم دیگر به اندازهٔ توانایی خودش نیز تکالیفش را انجام ندهد. وِردِ کلام مریم «نمی توانم، یاد نمی گیرم» شده است.
#دکتر_سرگلزایی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
مریم یازده ساله است و در کلاس پنجم ابتدایی یکی از پرآوازه ترین مدارس تهران هدرس می خواند. تکالیف درسی چند روزش را مرور می کنیم: معلّم ریاضی جمع کسرهای مرکّب را از او خواسته است، معلّم علوم تعاریف نزدیک بینی، دوربینی، آستیگماتیسم، آب مروارید و کوررنگی را از او خواسته است. معلّم فارسی (در واقع عربی!) از او انتظار دارد ریشه های متفاوت واژه های به ظاهر مشابهی همچون «الغاء» و «غالی» را بشناسد (واژه هایی که در زبان محاوره فارسی کاربرد زیادی ندارند)، معلّم دینی می خواهد مریم تفاوت های نماز جمعه و سایر نمازهای دو رکعتی را بداند و معلّم پرورشی (که این روزها معلم مشاور نامیده می شود) از مریم خواسته سر بریدهٔ شهید حُجَجی را نقاشی کند!
فقط یک سوّم سال تحصیلی گذشته و اینها هم توقّعات و تکالیف دو سه روزِ مریم است. فراموش نکنید که مریم یازده سال دارد و نیاز به بازی، تفریح و معاشرت با اعضای خانواده و فامیل هم دارد. مریم صبح خیلی زود به مدرسه می رود و تا دو بعد از ظهر در مدرسه است، عملاً تا به خانه برسد و تکالیف خود را شروع کند 4 بعد از ظهر است و او علاوه بر خستگی روز، بار سنگین تکالیف فردا را هم به دوش دارد.
طبعاً نه قدرت یادگیری یک کودک یازده ساله، نه توان جسمی او و نه وقتی که در اختیار دارد برای یادگیری این همه مطلب و انجام تکالیف مربوطه کافی نیست. راه حل چیست؟ برادر بزرگ مریم راجع به بیماری های چشم برایش می نویسد، خواهر بزرگ مریم سر شهید حججی را برایش نقاشی می کند، پدر مریم با دشواری برای مریم توضیح می دهد که ریشه «غالی»، «غلو» است در حالیکه ریشه «الغاء»، «لغو» است (چون مریم باب های ثلاثی مزید را نخوانده است فهم اینکه چگونه لغو تبدیل به الغاء می شود امکان ندارد و چون مریم اسم فاعل را نخوانده است این که چگونه و چرا غلو تبدیل به غالی می شود غیر ممکن است!). مادر مریم هم باید راجع به نماز جمعه (که هرگز نرفته است!) تحقیق کند و برای مریم راجع به آن توضیح دهد!
تمام خانواده باید دست به دست هم بدهند تا تکالیف هر روزهٔ مریم به سرانجام برسد و مریم دست خالی به مدرسه نرود! و این در حالی است که علیرغم این که این مدرسه برای ثبت نام مریم هر سال پولی برابر با حقوق کامل یک سال یک کارگر دریافت می کند، مرتب دانش آموزان و خانواده هاشان را تهدید به اخراج می کند!
مریم هر روز که به مدرسه می رود می داند که تکالیفش با تلاش جمعی خانواده به ثمر رسیده است ولی نمی داند که این ماجرا برای تمام همکلاسانش اتفاق افتاده است. مریم گمان می کند فقط خود اوست که نمی تواند این همه اطلاعات را هضم و پردازش کند و به خاطر بسپارد. مریم تصور می کند همکلاسانش می توانند و فقط خود اوست که نمی تواند! می دانید چرا مریم این گونه فکر می کند؟ چون در مدرسه، همه باید نقش بازی کنند و تظاهر کنند تکالیف را خودشان انجام داده اند! معلّمان هم در این تظاهر شرکت می کنند!
معلّم مشاوره می داند که قاعدتاً این سرهای بریده شده توسط کودکان یازده ساله کشیده نشده اند ولی به خودش دروغ می گوید و باور دارد که با این پروژهٔ نقاشی، توانسته «ارزش» ها را ترویج کند!
نه تنها مریم بلکه تمام دانش آموزان مدرسهٔ گران قیمتِ پرآوازه دچار احساس حقارت، اعتماد به نفس پایین و تظاهر و #ریاکاری می شوند. نتیجهٔ این تظاهر و ریاکاری نیز #عزّت_نفس پایین است.
حالا خود این #اعتماد_به_نفس پایین، سیکل معیوبی ایجاد می کند که باعث می شود مریم دیگر به اندازهٔ توانایی خودش نیز تکالیفش را انجام ندهد. وِردِ کلام مریم «نمی توانم، یاد نمی گیرم» شده است.
#دکتر_سرگلزایی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
چرا دوست داریم دیگران را #نصیحت کنیم؟!
یکی از عادت های بدی که بسیاری از افراد، علی الخصوص انسان های پیر و یا افرادی که توهم کمال در آنها برجسته است و نیز افراد مذهبی یا معنوی از خود نشان می دهند، نصیحت کردن دیگران است.
فرد نصیحت کننده می پندارد که با این عمل دارد در حق آن فرد لطف می کند و به زعم خودش، کار خوبی انجام می دهد، با اینکه در بسیاری اوقات، نصیحت یا در دیگران هیچ اثری ندارد یا تاثیری بالعکس بر روی آنها می گذارد،
(پیشنهاد دادن بهتر از نصیحت کردن است.) چون افراد نصیحت کننده برای نصیحت کردن، متوسل به زبان خودشان می شوند تا عمل شان، به همین خاطر موفقیت کمتری بدست می آورند، چون همیشه صدای کردار ما، بلندتر و تاثیر گزارتر از صدای گفتار ماست.
اما، چرا دیگران را نصحیت می کنیم؟
و مهم تر از آن، چرا از انجام این عمل لذت می بریم؟ چه چیزی در پشت این عمل وجود دارد که به ما اجازه می دهد دیگران را #قضاوت، #سرزنش و در نهایت نصیحت کنیم؟!
اگر کمی دقت کنیم و شخصیت خودمان را بررسی و کنکاش نمائیم، علی الخصوص کسانی که شخصیت #مذهبی یا #معنوی دارند، در می یابیم که شخصیت ما، از مجموعه ای از #بایدها و #نبایدها شکل گرفته و این بایدها و نبایدها، همچنین با ذهن میانی ما که محل #اعتقادات و باورهای ماست در ارتباط است.
هر چیزی که آن را درست و یا نادرست می پنداریم، در #ذهن_میانی ما قرار دارد.
زمانیکه چیزی را دوست داریم و یا دلمان می خواهد انجام دهیم، شخصیت مذهبی یا معنوی ما به خاطر #ایگوی_خودکنترلی ( self-control) اجازه استفاده از آن را نمی دهد.
به همین خاطر، این دو نیروی متضاد در درون ما، شروع به جنگ و کشمکش می کنند؛ خودکنترلی از یکطرف و خواستن از طرف دیگر.
بنابراین، اگر رفتار خاصی را در دیگران ببینیم (که ما هم دوست داریم آن را انجام دهیم، ولی به خاطر شخصیت معنوی-مذهبی خود، از انجام آن خودداری می کنیم) شروع به قضاوت و نصیحت دیگران می کنیم، چون فکر می کنیم ما آگاه و بیدار هستیم و دیگران ناآگاه و در خواب هستند. به همین دلیل، می پنداریم این حق را داریم و می توانیم به آنها برچسب خوب یا بد بزنیم و آنها را قضاوت و نصیحت کنیم.
خودکنترلی، ما را به طرف نصیحت و قضاوت دیگران می برد و در نهایت ممکن است روزی فرا برسد که به هیچ عنوان، دیگر نتوانیم خودکنترلی بر خودمان داشته باشیم و یا ممکن است به طرف #ریاکاری سوق داده شویم و به قول حافظ، در خلوت خودمان آن کار دیگر را انجام دهیم ولی در مقابل دیگران به گونه ای دیگر رفتار نمائیم (چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند).
#مشاهده خود بدون سرزنش و قضاوت کردن خودمان، بهترین کار برای مقابله با ایگوی خودکنترلی است و اگر در پشت این مشاهده، نور درونی ما (سه درصد اسنس آزاد و بیدار) باشد، (المومن ینظر بنور الله) به تدریج خود را از خواستن و نخواستن (خودکنترلی) بیرون خواهیم کشید و در مراحل اولیه، اراده ما، تحت اختیار #اسنس و #کانشسنس مان قرار خواهد گرفت و در مراحل بالاتر و متعالی تر، تحت اراده #بینگ و خدای درونی مان عمل خواهیم نمود، یعنی اراده مان، اراده او و اراده او، اراده ما خواهد شد.
#اندیشه #اجتماعی
@Roshanfkrane
یکی از عادت های بدی که بسیاری از افراد، علی الخصوص انسان های پیر و یا افرادی که توهم کمال در آنها برجسته است و نیز افراد مذهبی یا معنوی از خود نشان می دهند، نصیحت کردن دیگران است.
فرد نصیحت کننده می پندارد که با این عمل دارد در حق آن فرد لطف می کند و به زعم خودش، کار خوبی انجام می دهد، با اینکه در بسیاری اوقات، نصیحت یا در دیگران هیچ اثری ندارد یا تاثیری بالعکس بر روی آنها می گذارد،
(پیشنهاد دادن بهتر از نصیحت کردن است.) چون افراد نصیحت کننده برای نصیحت کردن، متوسل به زبان خودشان می شوند تا عمل شان، به همین خاطر موفقیت کمتری بدست می آورند، چون همیشه صدای کردار ما، بلندتر و تاثیر گزارتر از صدای گفتار ماست.
اما، چرا دیگران را نصحیت می کنیم؟
و مهم تر از آن، چرا از انجام این عمل لذت می بریم؟ چه چیزی در پشت این عمل وجود دارد که به ما اجازه می دهد دیگران را #قضاوت، #سرزنش و در نهایت نصیحت کنیم؟!
اگر کمی دقت کنیم و شخصیت خودمان را بررسی و کنکاش نمائیم، علی الخصوص کسانی که شخصیت #مذهبی یا #معنوی دارند، در می یابیم که شخصیت ما، از مجموعه ای از #بایدها و #نبایدها شکل گرفته و این بایدها و نبایدها، همچنین با ذهن میانی ما که محل #اعتقادات و باورهای ماست در ارتباط است.
هر چیزی که آن را درست و یا نادرست می پنداریم، در #ذهن_میانی ما قرار دارد.
زمانیکه چیزی را دوست داریم و یا دلمان می خواهد انجام دهیم، شخصیت مذهبی یا معنوی ما به خاطر #ایگوی_خودکنترلی ( self-control) اجازه استفاده از آن را نمی دهد.
به همین خاطر، این دو نیروی متضاد در درون ما، شروع به جنگ و کشمکش می کنند؛ خودکنترلی از یکطرف و خواستن از طرف دیگر.
بنابراین، اگر رفتار خاصی را در دیگران ببینیم (که ما هم دوست داریم آن را انجام دهیم، ولی به خاطر شخصیت معنوی-مذهبی خود، از انجام آن خودداری می کنیم) شروع به قضاوت و نصیحت دیگران می کنیم، چون فکر می کنیم ما آگاه و بیدار هستیم و دیگران ناآگاه و در خواب هستند. به همین دلیل، می پنداریم این حق را داریم و می توانیم به آنها برچسب خوب یا بد بزنیم و آنها را قضاوت و نصیحت کنیم.
خودکنترلی، ما را به طرف نصیحت و قضاوت دیگران می برد و در نهایت ممکن است روزی فرا برسد که به هیچ عنوان، دیگر نتوانیم خودکنترلی بر خودمان داشته باشیم و یا ممکن است به طرف #ریاکاری سوق داده شویم و به قول حافظ، در خلوت خودمان آن کار دیگر را انجام دهیم ولی در مقابل دیگران به گونه ای دیگر رفتار نمائیم (چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند).
#مشاهده خود بدون سرزنش و قضاوت کردن خودمان، بهترین کار برای مقابله با ایگوی خودکنترلی است و اگر در پشت این مشاهده، نور درونی ما (سه درصد اسنس آزاد و بیدار) باشد، (المومن ینظر بنور الله) به تدریج خود را از خواستن و نخواستن (خودکنترلی) بیرون خواهیم کشید و در مراحل اولیه، اراده ما، تحت اختیار #اسنس و #کانشسنس مان قرار خواهد گرفت و در مراحل بالاتر و متعالی تر، تحت اراده #بینگ و خدای درونی مان عمل خواهیم نمود، یعنی اراده مان، اراده او و اراده او، اراده ما خواهد شد.
#اندیشه #اجتماعی
@Roshanfkrane
#بریده_ای_ازکتاب
📚 «پشت پرده ریاکاری»
✍ #دن_اریلی روانشناس ومتخصص #اقتصاد_رفتاری
"قفل" برای این روی در قرار داده شده که آدم درستکار را درستکار نگه دارد!
یک درصد از مردم ریاکار و دزد هستند!
اینها بهدنبال بازکردن قفلها و دستبرد به خانهها هستند؛
و یک درصد از مردم نیز همیشه درستکار هستند و تحت هیچ شرایطی ریاکاری نمیکنند!
باقی 98 درصد مردم، تا زمانی درستکارند که همه چیز درست باشد!
اکثر آنها، اگر شرایط به نحوی رقم بخورد که به حد کافی وسوسه شوند، آنها نیز ممکن است دست به خطا بزنند!
قفلها برای جلوگیری از نفوذِ دزدان نصب نمیشوند، دزدها بلد هستند که چگونه قفلها را باز کنند!
قفلها برای حفاظت از مردم ِ نسبتاً درستکار، نصب میشوند تا آنها وسوسه نشوند و درستکار باقی بمانند!
در واقع تمام آدمها، پتانسیل کجروی را دارند، اما قیمت هر کسی، با دیگری فرق دارد!!
و آستانه وسوسه هر کسی، با دیگری متفاوت است!
✅نویسنده در کتاب «پشت پرده ریاکاری!!» آزمایش های جالبی انجام داده است:
او در یک رستوران به عدهای از مشتریان چند سؤال میدهد تا آنها در ازای گرفتن 5 دلار به این سؤالات پاسخ دهند، اما هنگام دادن پول به جای 5 دلار 9 دلار میدهد!! و به گونهای تظاهر میکند که حواسش نیست و اشتباهاً 9 دلار داده است!
برخی از مشتریان صادقانه 4 دلار اضافه را برمی گردانند اما عدهای هم به روی خود نیاورده و 9 دلار را در جیب میگذارند و رستوران را ترک میکنند!
در آزمایش دیگری همین کار تکرار میشود با این تفاوت که نویسنده در هنگام گفتوگو با مشتریان، تلفن همراهش زنگ میخورد و چند دقیقهای با تلفن صحبت میکند و در انتها از مشتری برای اینکه وسط گفتوگو با آنها، به تلفن همراهش جواب داده عذرخواهی نمیکند و به نوعی بی احترامی میکند!
در این آزمایش تعداد کسانی که 4 دلار اضافه را برمیگردانند کمتر از آزمایش اول است!
وقتی مشتریان احساس میکنند نویسنده، وقت آنها را بدون عذرخواهی گرفته، درصدد انتقام بر آمده و پول بیشتری که اشتباهاً نویسنده به آنها داده را باز نمیگردانند!
این آزمایش حاوی نکته جالبی است که میتوان از آن برای توجیه اینکه چرا در بعضی مناطق جهان آمار بالایی از #ریاکاری و #دزدی و #ناهنجاری وجود دارد، استفاده کرد ؛
مردم زمانی که حس میکنند به آنها از سوی حکومت ظلم میشود یا حق آنها در جایی خورده میشود، هرجا که دستشان برسد سعی خواهند کرد تا با ریاکاری و دزدی این حق خورده شده را جبران کنند...!
در واقع این سطح از دزدی و ریاکاری و ناهنجاری در همه جوامع، به نوع #تعامل حکومتها با مردم بازمیگردد!
رفتار #دولتها بشدت روی شکلگیری اخلاق در جامعه تأثیرگذار بوده و بهسادگی میتواند مرزهای اخلاق را جابهجا کند!
در صورتی که الگوهای رفتاری #حاکمیت به شکلی باشد که مردم احساس ظلم کنند، مردم خود را محق به نادیده گرفتن هنجارهای اخلاقی خواهند دانست و ریاکاری و دزدی و تقلب و... در جامعه پررنگ شده و بعد از یک دوره زمانی از #اخلاق، تنها نامی باقی خواهد ماند...!!!
#اجتماعی #اخلاق
@Roshanfkrane
📚 «پشت پرده ریاکاری»
✍ #دن_اریلی روانشناس ومتخصص #اقتصاد_رفتاری
"قفل" برای این روی در قرار داده شده که آدم درستکار را درستکار نگه دارد!
یک درصد از مردم ریاکار و دزد هستند!
اینها بهدنبال بازکردن قفلها و دستبرد به خانهها هستند؛
و یک درصد از مردم نیز همیشه درستکار هستند و تحت هیچ شرایطی ریاکاری نمیکنند!
باقی 98 درصد مردم، تا زمانی درستکارند که همه چیز درست باشد!
اکثر آنها، اگر شرایط به نحوی رقم بخورد که به حد کافی وسوسه شوند، آنها نیز ممکن است دست به خطا بزنند!
قفلها برای جلوگیری از نفوذِ دزدان نصب نمیشوند، دزدها بلد هستند که چگونه قفلها را باز کنند!
قفلها برای حفاظت از مردم ِ نسبتاً درستکار، نصب میشوند تا آنها وسوسه نشوند و درستکار باقی بمانند!
در واقع تمام آدمها، پتانسیل کجروی را دارند، اما قیمت هر کسی، با دیگری فرق دارد!!
و آستانه وسوسه هر کسی، با دیگری متفاوت است!
✅نویسنده در کتاب «پشت پرده ریاکاری!!» آزمایش های جالبی انجام داده است:
او در یک رستوران به عدهای از مشتریان چند سؤال میدهد تا آنها در ازای گرفتن 5 دلار به این سؤالات پاسخ دهند، اما هنگام دادن پول به جای 5 دلار 9 دلار میدهد!! و به گونهای تظاهر میکند که حواسش نیست و اشتباهاً 9 دلار داده است!
برخی از مشتریان صادقانه 4 دلار اضافه را برمی گردانند اما عدهای هم به روی خود نیاورده و 9 دلار را در جیب میگذارند و رستوران را ترک میکنند!
در آزمایش دیگری همین کار تکرار میشود با این تفاوت که نویسنده در هنگام گفتوگو با مشتریان، تلفن همراهش زنگ میخورد و چند دقیقهای با تلفن صحبت میکند و در انتها از مشتری برای اینکه وسط گفتوگو با آنها، به تلفن همراهش جواب داده عذرخواهی نمیکند و به نوعی بی احترامی میکند!
در این آزمایش تعداد کسانی که 4 دلار اضافه را برمیگردانند کمتر از آزمایش اول است!
وقتی مشتریان احساس میکنند نویسنده، وقت آنها را بدون عذرخواهی گرفته، درصدد انتقام بر آمده و پول بیشتری که اشتباهاً نویسنده به آنها داده را باز نمیگردانند!
این آزمایش حاوی نکته جالبی است که میتوان از آن برای توجیه اینکه چرا در بعضی مناطق جهان آمار بالایی از #ریاکاری و #دزدی و #ناهنجاری وجود دارد، استفاده کرد ؛
مردم زمانی که حس میکنند به آنها از سوی حکومت ظلم میشود یا حق آنها در جایی خورده میشود، هرجا که دستشان برسد سعی خواهند کرد تا با ریاکاری و دزدی این حق خورده شده را جبران کنند...!
در واقع این سطح از دزدی و ریاکاری و ناهنجاری در همه جوامع، به نوع #تعامل حکومتها با مردم بازمیگردد!
رفتار #دولتها بشدت روی شکلگیری اخلاق در جامعه تأثیرگذار بوده و بهسادگی میتواند مرزهای اخلاق را جابهجا کند!
در صورتی که الگوهای رفتاری #حاکمیت به شکلی باشد که مردم احساس ظلم کنند، مردم خود را محق به نادیده گرفتن هنجارهای اخلاقی خواهند دانست و ریاکاری و دزدی و تقلب و... در جامعه پررنگ شده و بعد از یک دوره زمانی از #اخلاق، تنها نامی باقی خواهد ماند...!!!
#اجتماعی #اخلاق
@Roshanfkrane
#ریاکاری از همان زمان آغاز شد که #علی_شریعتی برای زنان ایرانی کتاب"فاطمه فاطمه است"را مینوشت ولی خود و خانواده اش در اروپا به روش غربی زندگی میکردند و تا آخر عمر همسر و دخترانش بدون حجاب بودند!
#اجتماعی #اندیشه
@Roshanfkrane
#اجتماعی #اندیشه
@Roshanfkrane