"اندر خرافه پرستی ایرانیان"
✍️ #علی_مرادی_مراغه_ای
بدون شک مردم ایرانی یکی از خرافی ترین مردمان جهان بوده اند که اگر کتابی در این زمینه نوشته شود، قطورترین کتاب خواهد بود.
این خرافات در تمام ادوار تاریخی بوده.
#خرافات در بین زنانِ در گذشته، بیشتر از مردان بوده، بطوریکه #دهخدا در #صوراسرافیل به طنز مینویسد:
«خانه ای که دو کدبانو است، یکی همیشه پیش جام زن است و یکی هم پیش رمال»!
#فتحعلی_آخوندزاده علت اصلی آنرا ناشی از #جهل و مفاسد اخلاقی مردان و فرهنگ #مردسالاری می داند که چون زنان همیشه در معرض تهدید نازایی یا تعدد زوجات از سوی مردانشان بوده اند، در نتیجه آنها در نهایت بی پناهی به خرافات متوسل میشدند، مثلا تنها برای نازایی دهها عامل خرافی میتوان پیدا کرد: از توپ مرواری در تهران گرفته تا خوابیدن در صخره ای در کرمان...!
ای توپ تن طلایی، از غم بده رهایی بختی جوون و نون دار، روزی بکن زِ جایی
اما دوره #صفویه خرافات پر رونق بوده که در سفرنامه های اروپاییان نیز منعکس شده و گویی تمامی سرنوشت آدمی را حرکات و اجرام آسمانی تعیین میکرده و منجمین بازارشان گرم بوده برای تعیین ساعت سعد و نحس...!
وقتی شاه #صفی بیماریش طول کشید، گفتند که چون او در ساعت نحس تاجگذاری کرده باید دوباره تاجگذاری کند و اسم خودش را هم عوض کند!
بارها هم خلاف گفته منجمان رخ داده بود اما این شاه خرافی دست بردار نبوده...!
(سفرنامه کمپفر به ایران...ص70)
دالساندری مینویسد: مردم معتقد بودند آبی که شاه دست خود را در آن شسته باشد دافع تب است!
(سفرنامه وینچنتو دالساندری...ص474)
و «بسیاری از بیماران شفای خود را در آب لگن دستشویی پادشاه میجویند تا دواخانه!»
(سفرنامه مسکو و ایران، اولئاریوس...ص312)
اکثرا مردم برای رفع بیماریهایشان بجای مراجعه به پزشک به نزد #دعانویسان و #رمالان میرفتند.
آنجللو در مورد عشق مفرط سپاهیان به شاه اسماعیل مینویسد که آنها عمدا بدون زره برای او می جنگیدند تا کشته شوند، چون باور داشتند که شاه اسماعیل همیشه جاوید است.
(سفرنامه آنجوللو ... ص344)
#شاردن می نویسد: بیمارانی را دیده که به امید یافتن شفا، خود را بر قدم شاه می کشیدند،
«فنجانی پر از آب در دست داشته در گذرگاه پادشاه می ایستادند تا وی انگشتانش را در آب فرود کند تا آنرا بخورند و از بیماری برهند»
(دالساندری،1381 ص 474).
تقدیرگرایی چنان در دوره شاه سلطان حسین قوت گرفته بود که لاکهارت می نویسد: وقتی در یک جشنی، یکی از ستونهای کاخ چهل ستون آتش گرفت، شاه اجازه نداد آنرا خاموش کنند. گفت«اگر اراده خدواند بر این گرفته که این تالار سوخته شود با آن مخالفتی نخواهم کرد»
(انقراض سلسله صفویه، لاکهارت...ص35)
البته همین خرافات باعث زوال این سلسله شد و خداوند اراده کرد که تاج پادشاهی از سر او برداشته و بر سر محمودافغان گذاشته شود...!
ستم بر اهل سنت یعنی افغانان به حدی رسید که سرانجام باعث شورش آنان گشت. هنگامیکه محمود افغان به دروازه های اصفهان رسید این شاه خرافی بجای تدابیر نظامی به خرافات پناه برده و میخواست با دانه ها نخود، اشقیا را شکست دهد!
معتقد بود اگر دو پاچه بز را با 325 دانه نخود، پخته و دوشیزه ای 1200 بار "لااله الاالله" بخواند و بر آن فوت کند، سپاهیان صفوی از طعام بخورند از نظرها غایب خواهند شد و بر دشمن غلبه خواهند یافت!
خاوری به نقل از شاه مینویسد: «راست است كه فتنۀ افاغنه در كار است، ما هم خود به علاوۀ تدارك دولتى، تدارك دعايى كرده، امر كردهايم در اندرون كه از رجال و نساء سادات موسويه، نخود را "لااله الا الله" بخوانند؛ صباحا و مساء در كارند، انشاءالله آش معتبرى فراهم كرده، به كل خلق مىخورانيم، از باطن سادات موسويه،دفن بلا خواهد شد»
(تاریخ ذوالقرنین، خاورى...ص۳۱۲)
البته نخود و پاچه های بز نجات بخش نشد!
پس از شکست، زمان آن رسید که شاه سلطان حسین صفوی- پیرمردی شصت ساله و فربه- با عمری خوشگذرانی و عیاشی، پشت سر محمود ۲۱ ساله و پابرهنه راه افتاده و او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کرده تا یک به یک کلیدهای کاخها را به او بسپارد!
و سپس، نوبت به تقسیم زنان حرمش رسید که محمود افغان به فرماندهانش بخشید...
در این زمان هم، شاه صفوی سر عقل نیامده بود وقتی با دست خودش، تاج شاهی را از سرِخود برداشته بر سرِ محمود افغان گذاشت گفت: «فرزند، اراده خداوند نيست كه من بيش از اين پادشاه باشم وقت آن رسيده كه تو بر تخت ايران جلوس كنى. سپس، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر منديل وى نهاد»
(تاريخ كامل ايران... ج1، ص432)
البته هیچ توپی به اندازه توپِ خرافات، قدرت تخریب ندارد...!
#انتقادی #تاریخ #اجتماعی #جالب
@Roshanfkrane
✍️ #علی_مرادی_مراغه_ای
بدون شک مردم ایرانی یکی از خرافی ترین مردمان جهان بوده اند که اگر کتابی در این زمینه نوشته شود، قطورترین کتاب خواهد بود.
این خرافات در تمام ادوار تاریخی بوده.
#خرافات در بین زنانِ در گذشته، بیشتر از مردان بوده، بطوریکه #دهخدا در #صوراسرافیل به طنز مینویسد:
«خانه ای که دو کدبانو است، یکی همیشه پیش جام زن است و یکی هم پیش رمال»!
#فتحعلی_آخوندزاده علت اصلی آنرا ناشی از #جهل و مفاسد اخلاقی مردان و فرهنگ #مردسالاری می داند که چون زنان همیشه در معرض تهدید نازایی یا تعدد زوجات از سوی مردانشان بوده اند، در نتیجه آنها در نهایت بی پناهی به خرافات متوسل میشدند، مثلا تنها برای نازایی دهها عامل خرافی میتوان پیدا کرد: از توپ مرواری در تهران گرفته تا خوابیدن در صخره ای در کرمان...!
ای توپ تن طلایی، از غم بده رهایی بختی جوون و نون دار، روزی بکن زِ جایی
اما دوره #صفویه خرافات پر رونق بوده که در سفرنامه های اروپاییان نیز منعکس شده و گویی تمامی سرنوشت آدمی را حرکات و اجرام آسمانی تعیین میکرده و منجمین بازارشان گرم بوده برای تعیین ساعت سعد و نحس...!
وقتی شاه #صفی بیماریش طول کشید، گفتند که چون او در ساعت نحس تاجگذاری کرده باید دوباره تاجگذاری کند و اسم خودش را هم عوض کند!
بارها هم خلاف گفته منجمان رخ داده بود اما این شاه خرافی دست بردار نبوده...!
(سفرنامه کمپفر به ایران...ص70)
دالساندری مینویسد: مردم معتقد بودند آبی که شاه دست خود را در آن شسته باشد دافع تب است!
(سفرنامه وینچنتو دالساندری...ص474)
و «بسیاری از بیماران شفای خود را در آب لگن دستشویی پادشاه میجویند تا دواخانه!»
(سفرنامه مسکو و ایران، اولئاریوس...ص312)
اکثرا مردم برای رفع بیماریهایشان بجای مراجعه به پزشک به نزد #دعانویسان و #رمالان میرفتند.
آنجللو در مورد عشق مفرط سپاهیان به شاه اسماعیل مینویسد که آنها عمدا بدون زره برای او می جنگیدند تا کشته شوند، چون باور داشتند که شاه اسماعیل همیشه جاوید است.
(سفرنامه آنجوللو ... ص344)
#شاردن می نویسد: بیمارانی را دیده که به امید یافتن شفا، خود را بر قدم شاه می کشیدند،
«فنجانی پر از آب در دست داشته در گذرگاه پادشاه می ایستادند تا وی انگشتانش را در آب فرود کند تا آنرا بخورند و از بیماری برهند»
(دالساندری،1381 ص 474).
تقدیرگرایی چنان در دوره شاه سلطان حسین قوت گرفته بود که لاکهارت می نویسد: وقتی در یک جشنی، یکی از ستونهای کاخ چهل ستون آتش گرفت، شاه اجازه نداد آنرا خاموش کنند. گفت«اگر اراده خدواند بر این گرفته که این تالار سوخته شود با آن مخالفتی نخواهم کرد»
(انقراض سلسله صفویه، لاکهارت...ص35)
البته همین خرافات باعث زوال این سلسله شد و خداوند اراده کرد که تاج پادشاهی از سر او برداشته و بر سر محمودافغان گذاشته شود...!
ستم بر اهل سنت یعنی افغانان به حدی رسید که سرانجام باعث شورش آنان گشت. هنگامیکه محمود افغان به دروازه های اصفهان رسید این شاه خرافی بجای تدابیر نظامی به خرافات پناه برده و میخواست با دانه ها نخود، اشقیا را شکست دهد!
معتقد بود اگر دو پاچه بز را با 325 دانه نخود، پخته و دوشیزه ای 1200 بار "لااله الاالله" بخواند و بر آن فوت کند، سپاهیان صفوی از طعام بخورند از نظرها غایب خواهند شد و بر دشمن غلبه خواهند یافت!
خاوری به نقل از شاه مینویسد: «راست است كه فتنۀ افاغنه در كار است، ما هم خود به علاوۀ تدارك دولتى، تدارك دعايى كرده، امر كردهايم در اندرون كه از رجال و نساء سادات موسويه، نخود را "لااله الا الله" بخوانند؛ صباحا و مساء در كارند، انشاءالله آش معتبرى فراهم كرده، به كل خلق مىخورانيم، از باطن سادات موسويه،دفن بلا خواهد شد»
(تاریخ ذوالقرنین، خاورى...ص۳۱۲)
البته نخود و پاچه های بز نجات بخش نشد!
پس از شکست، زمان آن رسید که شاه سلطان حسین صفوی- پیرمردی شصت ساله و فربه- با عمری خوشگذرانی و عیاشی، پشت سر محمود ۲۱ ساله و پابرهنه راه افتاده و او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کرده تا یک به یک کلیدهای کاخها را به او بسپارد!
و سپس، نوبت به تقسیم زنان حرمش رسید که محمود افغان به فرماندهانش بخشید...
در این زمان هم، شاه صفوی سر عقل نیامده بود وقتی با دست خودش، تاج شاهی را از سرِخود برداشته بر سرِ محمود افغان گذاشت گفت: «فرزند، اراده خداوند نيست كه من بيش از اين پادشاه باشم وقت آن رسيده كه تو بر تخت ايران جلوس كنى. سپس، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر منديل وى نهاد»
(تاريخ كامل ايران... ج1، ص432)
البته هیچ توپی به اندازه توپِ خرافات، قدرت تخریب ندارد...!
#انتقادی #تاریخ #اجتماعی #جالب
@Roshanfkrane