🔴◾️اقتدار #دین در مقابل #سکولاریسم [۱]
#چارلز_تیلور / ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۲۰:۰۰
Charles Taylor
◾️تیلور و معنای سکولاریسم
چارلز تیلور فیلسوفی کانادایی است. او احیاء و نجات #مسیحیت کاتولیک در عصر حاضر را وجهه تاملات خود ساخته است. وی سکولاریسم را مهمترین مانع در تقابل با دغدغههای دینی خود میداند. تیلور کتاب مهم خود درباره دین را “عصر سکولار” مینامد. وی در این کتاب، معتقد است که بهبود وضعیت دین، بدون شناخت و نقد سکولاریسم ممکن نیست.
چارلز تیلور معتقد است که دینداری زمانی کالای رایج بود. در سال ۱۵۰۰ میلادی، بیدینی در اروپا تقریباً ناممکن بود. اما اینک دینداری صرفاً یکی از گزینههای متعددی است که به انسان عرضه میشود. وی عامل این تغییرِ بزرگ را ظهور سکولاریسم میداند.
تیلور ابتدا برای سکولاریسم سه تعریف بیان میکند:
مورد نخست بر سازمانها و افعال عمومی تأکید دارد که آشکارترین مصداق آن، دولت است. ساختار سیاسی در همه جوامع پیشامدرن، با دین یا مفهومی از واقعیت غایی مرتبط بود، در حالی که دولت مدرن غربی، از این اتصال فارغ است.
در معنای دوم سکولاریسم به معنی سقوط اعتقاد و عمل مذهبی در مردمی است که از خدا دور میشوند. به این معنا، کشورهای اروپای غربی، عمدتاً سکولار شدهاند.
در معنای سوم سکولاریسم، بر شرایط باور تأکید میشود. در این تعریف گذر به سکولاریسم یعنی جامعهای که در آن باور به خداوند، بی چالش و در واقع بی مشکل است، به جامعهای تبدیل شود که در آن اعتقاد به خدا، گزینهای در میان سایر گزینهها محسوب شود.
چارلز تیلور بر این مسأله تأکید دارد که در سکولاریسم، امر متعالی به اشکال مختلف مورد مخالفت یا غفلت قرار میگیرد و هرگونه ارجاع به هدف یا معنایی ورای انسان نفی میشود. این امر با بیاعتقادی دینی یا انکار خداهمراه میشود.
تیلور بر این باور است که فرهنگ غرب زمانی پیش رفت که حاکمیت مسیحی شکست خورد و دیگر هیچ فلسفهای تا آن حد اهمیت نیافت که یگانه تفکر مسلط در جامعه شود، بلکه بعد از آن همواره مجموعهای از نگرشهای مختلف در جامعه شروع به رقابت کردند.
چارلز تیلور معتقد است که اگر در #لیبرالیسم اصلاحاتی صورت گیرد، پاسخگوی مسائل جهان خواهد بود. او همچنین بر این باور است که آزادی مدرن و #پلورالیزم، مستلزم آن نیست که مسیحیان در این فضا سکوت کنند. بلکه امروز صدای آنان بهتر از ازدحام قرون صلیبی شنیده میشود و افرادی میتوانند به میل خود به خدا روی آورند.
به اعتقاد چارلز تیلور اما حکومت مسیحیِ امروز نه مطلوب است و نه ممکن. به این معنا که حکومتهای دینی دیگر نمیتوانند مشکلات جامعه را برطرف کنند و مورد توجه قرار گیرند.
#عبدالکریم_سروش
#سکولاریسم #سیاسی #مذهبی
@Roshanfkrane
#چارلز_تیلور / ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۲۰:۰۰
Charles Taylor
◾️تیلور و معنای سکولاریسم
چارلز تیلور فیلسوفی کانادایی است. او احیاء و نجات #مسیحیت کاتولیک در عصر حاضر را وجهه تاملات خود ساخته است. وی سکولاریسم را مهمترین مانع در تقابل با دغدغههای دینی خود میداند. تیلور کتاب مهم خود درباره دین را “عصر سکولار” مینامد. وی در این کتاب، معتقد است که بهبود وضعیت دین، بدون شناخت و نقد سکولاریسم ممکن نیست.
چارلز تیلور معتقد است که دینداری زمانی کالای رایج بود. در سال ۱۵۰۰ میلادی، بیدینی در اروپا تقریباً ناممکن بود. اما اینک دینداری صرفاً یکی از گزینههای متعددی است که به انسان عرضه میشود. وی عامل این تغییرِ بزرگ را ظهور سکولاریسم میداند.
تیلور ابتدا برای سکولاریسم سه تعریف بیان میکند:
مورد نخست بر سازمانها و افعال عمومی تأکید دارد که آشکارترین مصداق آن، دولت است. ساختار سیاسی در همه جوامع پیشامدرن، با دین یا مفهومی از واقعیت غایی مرتبط بود، در حالی که دولت مدرن غربی، از این اتصال فارغ است.
در معنای دوم سکولاریسم به معنی سقوط اعتقاد و عمل مذهبی در مردمی است که از خدا دور میشوند. به این معنا، کشورهای اروپای غربی، عمدتاً سکولار شدهاند.
در معنای سوم سکولاریسم، بر شرایط باور تأکید میشود. در این تعریف گذر به سکولاریسم یعنی جامعهای که در آن باور به خداوند، بی چالش و در واقع بی مشکل است، به جامعهای تبدیل شود که در آن اعتقاد به خدا، گزینهای در میان سایر گزینهها محسوب شود.
چارلز تیلور بر این مسأله تأکید دارد که در سکولاریسم، امر متعالی به اشکال مختلف مورد مخالفت یا غفلت قرار میگیرد و هرگونه ارجاع به هدف یا معنایی ورای انسان نفی میشود. این امر با بیاعتقادی دینی یا انکار خداهمراه میشود.
تیلور بر این باور است که فرهنگ غرب زمانی پیش رفت که حاکمیت مسیحی شکست خورد و دیگر هیچ فلسفهای تا آن حد اهمیت نیافت که یگانه تفکر مسلط در جامعه شود، بلکه بعد از آن همواره مجموعهای از نگرشهای مختلف در جامعه شروع به رقابت کردند.
چارلز تیلور معتقد است که اگر در #لیبرالیسم اصلاحاتی صورت گیرد، پاسخگوی مسائل جهان خواهد بود. او همچنین بر این باور است که آزادی مدرن و #پلورالیزم، مستلزم آن نیست که مسیحیان در این فضا سکوت کنند. بلکه امروز صدای آنان بهتر از ازدحام قرون صلیبی شنیده میشود و افرادی میتوانند به میل خود به خدا روی آورند.
به اعتقاد چارلز تیلور اما حکومت مسیحیِ امروز نه مطلوب است و نه ممکن. به این معنا که حکومتهای دینی دیگر نمیتوانند مشکلات جامعه را برطرف کنند و مورد توجه قرار گیرند.
#عبدالکریم_سروش
#سکولاریسم #سیاسی #مذهبی
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#بوتسوانا 🇧🇼
کشوری که پس از استقلال هیچ چیزی در آن وجود نداشت. نه کارخانه نه دانشگاه نه مدرسه نه بیمارستان و مراکز درمانی و نه زیرساخت های لازم برای پیشرفت دادن به یک کشور و نه هیچ چیز دیگر.
بوتسوانا کشوری محصور در خشکی است که به دریاهای آزاد راه ندارد. مردم این کشور در زمان پس از استقلال، هیچ سوادی برای خواندن و نوشتن نداشتند. در آن کشور تنها حدود صد نفر دیپلم دار بودند که آنها هم در اروپا تحصیل کرده بودند.
شخصی ملیگرا با عقاید لیبرالیستی با نام "سِر تِسِه خاما" اولین رییس جمهور این کشور میشود. آقای خاما برای اینکه بتواند کشورش را از فلاکت و بدبختی نجات دهد، از کشور انگلستان وام میگیرد. بر خلاف تمام سیاستمداران قاره آفریقا و اکثر سیاستمداران سرتاسر جهان که از این وام ها بهره شخصی میبردند، آقای تسه خاما تمام این وام را صرف ساختن زیرساخت های کشور برای بهره برداری از معادن و منابع طبیعی میکند.
جناب سر تسه خاما با خریدن وسایل و ابزارات کافی برای بهره برداری از معادن بوتسوانا، توانست بخش بزرگی از مردم کشورش را از بیکاری نجات دهد...
ادامه را در ویدئو ببینید
#لیبرالیسم
#اندیشه #جالب #سیاسی
@Roshanfkrane
کشوری که پس از استقلال هیچ چیزی در آن وجود نداشت. نه کارخانه نه دانشگاه نه مدرسه نه بیمارستان و مراکز درمانی و نه زیرساخت های لازم برای پیشرفت دادن به یک کشور و نه هیچ چیز دیگر.
بوتسوانا کشوری محصور در خشکی است که به دریاهای آزاد راه ندارد. مردم این کشور در زمان پس از استقلال، هیچ سوادی برای خواندن و نوشتن نداشتند. در آن کشور تنها حدود صد نفر دیپلم دار بودند که آنها هم در اروپا تحصیل کرده بودند.
شخصی ملیگرا با عقاید لیبرالیستی با نام "سِر تِسِه خاما" اولین رییس جمهور این کشور میشود. آقای خاما برای اینکه بتواند کشورش را از فلاکت و بدبختی نجات دهد، از کشور انگلستان وام میگیرد. بر خلاف تمام سیاستمداران قاره آفریقا و اکثر سیاستمداران سرتاسر جهان که از این وام ها بهره شخصی میبردند، آقای تسه خاما تمام این وام را صرف ساختن زیرساخت های کشور برای بهره برداری از معادن و منابع طبیعی میکند.
جناب سر تسه خاما با خریدن وسایل و ابزارات کافی برای بهره برداری از معادن بوتسوانا، توانست بخش بزرگی از مردم کشورش را از بیکاری نجات دهد...
ادامه را در ویدئو ببینید
#لیبرالیسم
#اندیشه #جالب #سیاسی
@Roshanfkrane
پیشبرد عدالت #اجتماعی
گذار از #لیبرالیسم کلاسیک
به روایت #جان_دیویی
▫️در چشمانداز فلسفی اوایل قرن بیستم، کتاب لیبرالیسم و عمل اجتماعی جان دیویی به عنوان پدیده مهمی در تکامل اندیشه لیبرال محسوب میشود.
استدلال دیویی در این کتاب نشانگر گذار این فیلسوف از ریشههای کلاسیک لیبرالیسم به سوی لیبرالیسمی معقولتر، عادلانهتر و به لحاظ اجتماعی مسئولانهتر است.
دیویی، به عنوان شخصیتی تاثیرگذار در پراگماتیسم آمریکایی، در این کتاب استدلال قانعکنندهای برای یک لیبرالیسم بازبینیشده و اصلاحشده به دست میدهد تا از نسخۀ فردگرایانه پیشینیانش فراتر رود و تعهدی جمعی را برای اصلاح و عدالت اجتماعی گوشزد کند.
نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک
تحلیل موشکافانۀ دیویی از لیبرالیسم کلاسیک، نارساییهای بنیادین آن را آشکار میکند، به خصوص تأکید آن بر آزادی فردی بدون توجه به ساختارهای اجتماعی-اقتصادیای که میتواند عاملیت انسان را محدود کند. دیویی استدلال میکند که آموزۀ لیبرالیسم کلاسیک، با تقدیس نفع خصوصی و مداخله حداقلی دولت، از پرداختن به پیچیدگیها و نابرابریهای ناشی از جوامع صنعتی مدرن ناتوان مانده است. نقد او انکار ارزشهای محوری لیبرالیسم نیست، بلکه تلاشی است برای صورتبندی دوباره مقدمات و مفروضات لیبرالیسم برای مواجهۀ بهتر و عادلانهتر با نابرابریهای اقتصادی و بیعدالتیهای اجتماعی که لیبرالیسم کلاسیک ناخواسته آنها را نادیده میگیرد یا به آنها تداوم میبخشد.
نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک از دلمشغولی جدی او به بنیانهای فلسفی و پیامدهای اجتماعی لیبرالیسم که در زمان او توسعه یافته بودند نشات می گیرد. لیبرالیسم کلاسیک که ریشه در اندیشۀ دورۀ روشنگری دارد، از فرد به عنوان واحد محوری جامعه دفاع میکند، و حامی کمترین دخالت دولت در آزادیهای شخصی و فعالیتهای اقتصادی است.
این فلسفه سیاسی که در نوشتههای اندیشمندانی مثل #جان_لاک و #آدام_اسمیت تجسم یافتهاند، مدافع قداست مالکیت خصوصی، دست نامرئی بازار، و برتری حقوق فردی بر اهداف جمعی است. اما دیویی دریافت که پیگیری بیامان آزادی فردی و لسهفر اقتصادی (عدم مداخله دولت در اقتصاد) که مورد ستایش لیبرالیسم کلاسیک است میتواند نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی مهمی به بار آورد. در نظر دیویی، تمرکز "متعصبانه" بر آزادیهای فردی، موجب نادیدهگرفتن محدودیتهای اقتصادی و شرایط اجتماعیای میشود که تواناییها و ظرفیتهای افراد جامعه را برای اِعمال واقعی آزادیهای فردی محدود میکند. او باور داشت که لیبرالیسم کلاسیک با تاکید بر آزادی منفی –یعنی آزادی از محدودیتهای بیرونی– آزادیهای مثبتی را که برای بروز ظرفیت و توانایی کامل افراد ضرورت دارند نادیده میگیرد.
در مدل لیبرالیسمی که دیویی مدافع آن است، آزادیهای مثبت که شامل دسترسی به آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، و فرصتهای اقتصادیاند، برای آزادی اصیل و تعیین سرنوشت شهروندان ضرورت دارند. …
برای مطالعه متن کامل کلیک کنید
✍️#حسین_دباغ
#اندیشه #سیاسی
@Roshanfkrane
گذار از #لیبرالیسم کلاسیک
به روایت #جان_دیویی
▫️در چشمانداز فلسفی اوایل قرن بیستم، کتاب لیبرالیسم و عمل اجتماعی جان دیویی به عنوان پدیده مهمی در تکامل اندیشه لیبرال محسوب میشود.
استدلال دیویی در این کتاب نشانگر گذار این فیلسوف از ریشههای کلاسیک لیبرالیسم به سوی لیبرالیسمی معقولتر، عادلانهتر و به لحاظ اجتماعی مسئولانهتر است.
دیویی، به عنوان شخصیتی تاثیرگذار در پراگماتیسم آمریکایی، در این کتاب استدلال قانعکنندهای برای یک لیبرالیسم بازبینیشده و اصلاحشده به دست میدهد تا از نسخۀ فردگرایانه پیشینیانش فراتر رود و تعهدی جمعی را برای اصلاح و عدالت اجتماعی گوشزد کند.
نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک
تحلیل موشکافانۀ دیویی از لیبرالیسم کلاسیک، نارساییهای بنیادین آن را آشکار میکند، به خصوص تأکید آن بر آزادی فردی بدون توجه به ساختارهای اجتماعی-اقتصادیای که میتواند عاملیت انسان را محدود کند. دیویی استدلال میکند که آموزۀ لیبرالیسم کلاسیک، با تقدیس نفع خصوصی و مداخله حداقلی دولت، از پرداختن به پیچیدگیها و نابرابریهای ناشی از جوامع صنعتی مدرن ناتوان مانده است. نقد او انکار ارزشهای محوری لیبرالیسم نیست، بلکه تلاشی است برای صورتبندی دوباره مقدمات و مفروضات لیبرالیسم برای مواجهۀ بهتر و عادلانهتر با نابرابریهای اقتصادی و بیعدالتیهای اجتماعی که لیبرالیسم کلاسیک ناخواسته آنها را نادیده میگیرد یا به آنها تداوم میبخشد.
نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک از دلمشغولی جدی او به بنیانهای فلسفی و پیامدهای اجتماعی لیبرالیسم که در زمان او توسعه یافته بودند نشات می گیرد. لیبرالیسم کلاسیک که ریشه در اندیشۀ دورۀ روشنگری دارد، از فرد به عنوان واحد محوری جامعه دفاع میکند، و حامی کمترین دخالت دولت در آزادیهای شخصی و فعالیتهای اقتصادی است.
این فلسفه سیاسی که در نوشتههای اندیشمندانی مثل #جان_لاک و #آدام_اسمیت تجسم یافتهاند، مدافع قداست مالکیت خصوصی، دست نامرئی بازار، و برتری حقوق فردی بر اهداف جمعی است. اما دیویی دریافت که پیگیری بیامان آزادی فردی و لسهفر اقتصادی (عدم مداخله دولت در اقتصاد) که مورد ستایش لیبرالیسم کلاسیک است میتواند نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی مهمی به بار آورد. در نظر دیویی، تمرکز "متعصبانه" بر آزادیهای فردی، موجب نادیدهگرفتن محدودیتهای اقتصادی و شرایط اجتماعیای میشود که تواناییها و ظرفیتهای افراد جامعه را برای اِعمال واقعی آزادیهای فردی محدود میکند. او باور داشت که لیبرالیسم کلاسیک با تاکید بر آزادی منفی –یعنی آزادی از محدودیتهای بیرونی– آزادیهای مثبتی را که برای بروز ظرفیت و توانایی کامل افراد ضرورت دارند نادیده میگیرد.
در مدل لیبرالیسمی که دیویی مدافع آن است، آزادیهای مثبت که شامل دسترسی به آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، و فرصتهای اقتصادیاند، برای آزادی اصیل و تعیین سرنوشت شهروندان ضرورت دارند. …
برای مطالعه متن کامل کلیک کنید
✍️#حسین_دباغ
#اندیشه #سیاسی
@Roshanfkrane
Telegram
روشنفکران
«جباریت، اِعمال قدرتی است که هیچکس نمیتواند نسبت به آن حقی داشته باشد. و این کاربردِ همان قدرتی است که در دستان هر کسی باشد، آن را نه برای منافع کسانی که تحت حاکمیت او قرار دارند، بلکه برای منافع و امتیازات شخصی خود به کار میگیرد: زمانیکه فرمانروا، با…