روشنفکران
✅وقتی می گوییم نمایندگان مجلس اختیاری ندارند. از زبان محسن زنگنه رئیس کمیته اصلاح بودجه مجلس وضعیت مبهم بودجه کشور را بشنویم وضعیت ۳/۴ بودجه کشور مبهم ونامعلوم است دعوا سر یک ، چهارم بودجه است . کسی یا نهاد قانونی حق ورود به قسمت ناپیدای بودجه کشور…
🔹منصور مردی را والی [فرماندار] خراسان کرد. زنی نزد والی رفت و شکایتی کرد. والی به شکایت زن رسیدگی نکرد و به درخواست او اهمیتی نداد. زن گفت دانی که چرا منصور تو را والی خراسان نمود!؟ گفت نه!
زن گفت: خواست بداند اوضاع خراسان بیوالی، سر و سامان میگیرد یا خیر! چرا که بود و نبود تو هیچ تفاوتی ندارد!
محاضرات الادبا و محاورات الشعرا، راغب اصفهانی
🔹احتمالاً خدا هم خواسته ببینه وضعیت ایران بدون مسئول سر و سامان میگیره یا نه! وگرنه با اینهمه مدیر و مسئول چرا باید وضعیت مهمترین منبع درآمد کشور تا این اندازه مبهم و کور باشه!
#حکایت #اندیشه
@Roshanfkrane
زن گفت: خواست بداند اوضاع خراسان بیوالی، سر و سامان میگیرد یا خیر! چرا که بود و نبود تو هیچ تفاوتی ندارد!
محاضرات الادبا و محاورات الشعرا، راغب اصفهانی
🔹احتمالاً خدا هم خواسته ببینه وضعیت ایران بدون مسئول سر و سامان میگیره یا نه! وگرنه با اینهمه مدیر و مسئول چرا باید وضعیت مهمترین منبع درآمد کشور تا این اندازه مبهم و کور باشه!
#حکایت #اندیشه
@Roshanfkrane
آورده اند که...
که روزی شخصی به خیام خردمند، که دوران
کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما
به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی
درگذشت؟
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من شاید خیری برای اقوام و
دوستان خودم نداشته باشم اما تاریخ درگذشت
همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم
روز وفات آنها بروم گورستان وبرایشان دعا کنم
و خیرات دهم و...
خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی !
خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست
زندگان ومستمندان را بگیری تا در سختی ومشقت
نمیرند حال تو فقط به دنبال مردگانت هستی ؟!..
بعد پشتش را به او کرد وگفت مرا با مرده پرستان
کاری نیست و از او دور شد ...
ارد بزرگ میگوید :
"کاویدن درغم ها مارا به خوشبختی نمی رساند"
درجایی دیگر نیز میگوید :
"آنکه ترانه زاری کشت میکند ، تباهیدن زندگی اش
را برداشت میکند"
امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای
شادی هم بکوشیم نه اسیر در غم و گریه و عزا...
#حکایت #اندیشه #تربیتی
@Roshanfkrane
که روزی شخصی به خیام خردمند، که دوران
کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما
به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی
درگذشت؟
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من شاید خیری برای اقوام و
دوستان خودم نداشته باشم اما تاریخ درگذشت
همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم
روز وفات آنها بروم گورستان وبرایشان دعا کنم
و خیرات دهم و...
خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی !
خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست
زندگان ومستمندان را بگیری تا در سختی ومشقت
نمیرند حال تو فقط به دنبال مردگانت هستی ؟!..
بعد پشتش را به او کرد وگفت مرا با مرده پرستان
کاری نیست و از او دور شد ...
ارد بزرگ میگوید :
"کاویدن درغم ها مارا به خوشبختی نمی رساند"
درجایی دیگر نیز میگوید :
"آنکه ترانه زاری کشت میکند ، تباهیدن زندگی اش
را برداشت میکند"
امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای
شادی هم بکوشیم نه اسیر در غم و گریه و عزا...
#حکایت #اندیشه #تربیتی
@Roshanfkrane
✍دزدی مقادیر زیادی پول دزدید، دزد دیگری هم به کاهدان زد و مقداری کاه دزدید
هر دو را گرفتند و نزد قاضی بردند. قاضی دزد پول را آزاد کرد و دزد کاه را به دو سال حبس با اَعمال شاقه محكوم كرد.
كاه دزد به وكیلش گفت: چرا قاضی پول دزد را آزاد كرد و من كه فقط مقداری كاه دزدیدم به دو سال حبس با اَعمال شاقه محكوم شدم؟!
وكیل گفت: آخه قاضی؛ كاه نمی خورد!
#عبید_زاکانی
#حکایت
@Roshanfkrane
هر دو را گرفتند و نزد قاضی بردند. قاضی دزد پول را آزاد کرد و دزد کاه را به دو سال حبس با اَعمال شاقه محكوم كرد.
كاه دزد به وكیلش گفت: چرا قاضی پول دزد را آزاد كرد و من كه فقط مقداری كاه دزدیدم به دو سال حبس با اَعمال شاقه محكوم شدم؟!
وكیل گفت: آخه قاضی؛ كاه نمی خورد!
#عبید_زاکانی
#حکایت
@Roshanfkrane
شیخی طماع ، بهلول را گفت؛ بهشت جای فرزانگان باشد ، نه دیوانگانی چون تو !
بهلول گفت؛ من دیوانگی خود را قدر می نهم که مانعی باشد برای ورود به بهشتی که فرزانه ایی چون تو در آن باشد ...
#حکایت #اندیشه
@Roshanfkrane
بهلول گفت؛ من دیوانگی خود را قدر می نهم که مانعی باشد برای ورود به بهشتی که فرزانه ایی چون تو در آن باشد ...
#حکایت #اندیشه
@Roshanfkrane
▪️روباهی از شتری پرسید :
عمق این رودخانه چه اندازه است؟
شتر جواب داد : تا زانو
اما وقتی روباه در آب رودخانه پرید،
آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا میزد به شتر گفت :
تو که گفتی تا زانو !!
شتر جواب داد : بله، تا زانوی من، نه زانوی تو!
نکته : هنگامی که از کسی مشورت میگیریم یا راهنمایی میخواهیم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم. لزوما هر تجربهای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست !
#حکایت #اندیشه
@Roshanfkrane
عمق این رودخانه چه اندازه است؟
شتر جواب داد : تا زانو
اما وقتی روباه در آب رودخانه پرید،
آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا میزد به شتر گفت :
تو که گفتی تا زانو !!
شتر جواب داد : بله، تا زانوی من، نه زانوی تو!
نکته : هنگامی که از کسی مشورت میگیریم یا راهنمایی میخواهیم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم. لزوما هر تجربهای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست !
#حکایت #اندیشه
@Roshanfkrane
#حکایت دو دزد
روزی یکی از مسئولان به خزانه دستبرد زد و هزاران سکه طلا دزدید.
یک شهروند دزد نیز به کاهدان زد و بجز کاه هیج نیافت.
هر دو دزد را پیش قاضی شرع بردند.
قاضی شرع حکم به آزادی ابردزد بیت المال داد .
و کاه دزد را به دو سال حبس با اعمال شاقه و قطع انگشتان دست محکوم کرد.
کاه دزد با شنیدن این قضاوت
با عصبانیت و تعجب رو به وکیل کرد و گفت:
آخر این چه عدالت خانهای است؟
ابردزد بیت المال را آزاد میکنند
ولی دزدی به کاهدان زده را این چنین حکم سنگینی میدهند؟
وکیل گفت : آخر قاضی شرع که کاه نمیخورد.
#انتقادات #اجتماعی #فساد
@Roshanfkrane
روزی یکی از مسئولان به خزانه دستبرد زد و هزاران سکه طلا دزدید.
یک شهروند دزد نیز به کاهدان زد و بجز کاه هیج نیافت.
هر دو دزد را پیش قاضی شرع بردند.
قاضی شرع حکم به آزادی ابردزد بیت المال داد .
و کاه دزد را به دو سال حبس با اعمال شاقه و قطع انگشتان دست محکوم کرد.
کاه دزد با شنیدن این قضاوت
با عصبانیت و تعجب رو به وکیل کرد و گفت:
آخر این چه عدالت خانهای است؟
ابردزد بیت المال را آزاد میکنند
ولی دزدی به کاهدان زده را این چنین حکم سنگینی میدهند؟
وکیل گفت : آخر قاضی شرع که کاه نمیخورد.
#انتقادات #اجتماعی #فساد
@Roshanfkrane
یک داستان واقعی است حتمأ بخوانید
#حکایت
▫️در سال ۱۳۳۰، کفش اغلب ایرانی ها گیوه و نعلین و گالش بود و از طرفی شهر نشینی باب شده بود. یک جوان اصالتاً شیرازی، به نام
#محمدرحیم_متقی_ایروانی، با خود فکر کرد که مردم ممکن است بی نان سر کنند،
اما بی کفش نمیتوانند دنبال نان بروند!
▫️به نظر او نمیتوان شهرنشینی کرد، آن هم بدون کفش و پا برهنه؛ پس مردم به دوچیز نیاز دارند. یکی نان و یکی کفش!
▫️با این فکر به کشور چکسلواکی رفت و دو کارشناس چک استخدام کرد و یک دستگاه اتوکلاو کفش خرید و به ایران آمد و در خیابان
گلوبندک تهران پاساژی ساخت و شروع به تولید کفش نمود.
▫️ایروانی کارش را با ۳۵ کارگر شروع کرد؛
او کمر همت بست و چون سوداهای بزرگ در سر داشت، با وام و پس انداز و ارث و...،
زمین بزرگتری در مهرآباد کرج خرید و در آن محل اول یک مسجد ساخت و بعد کارخانه تولید کفش را هم به آنجا منتقل کرد.
▫️#محمدرحیم_متقی کم و بیش، از این و آن، سرزنش میشنید که، "تا وقتی کفش خارجی هست، چه کسی گیوه و گالش ایرانی میخرد؟؟".
اما این حرفها او را دلسرد نکرد و کم کم طوری شد که در سال ۱۳۳۷ کفش های چرمی تولید کرد که بسیار با دوام بود.
▫️او کفش ها را به قیمت چهارتومان میفروخت. این در حالی بود که کفش خارجی آن زمان ده تومان بود
و آن دوام و زیبایی را نداشت!!!!!
▫️جالب اینکه ایروانی، در سال ۱۳۴۳ موسسه ای با هدف نگهداری و پرورش ۲۲ کودک ۲ ماهه تا ۲ ساله ی سرراهی تاسیس کرد تا در آینده، این کودکان، از مدیران کارخانه اش و مدیران ایرانی بشوند.
▫️قرار بر این شد بخشی از درآمدش به مصارف تحصیلی این ۲۲ کودک برسد و خوراک، پوشاک و وسایل زندگی ساده و کم خرج آنها
همه به عهده خودش باشد.
قانونی هم وضع کرد که هیچکدام از این کودکان تحت سرپرستی او، بعداز رسیدن به سن ۱۸ سالگی، هیچ تعهدی نسبت به او ندارند و آزادند که هرجور دلشان خواست زندگی کنند!!
فقط انتظار او اینست که نسبت به "تحصیل" جدی باشند و "حسن اخلاق" را اساس کارشان قرار بدهند.
▫️ایروانی، طی سال های ۳۵ تا ۵۷ بیش از ۵۰ شرکت تاسیس کرد و برای کارگرانش خانه های سازمانی ساخت
و سرویس ایاب و ذهاب رایگان در نظر گرفت.
▫️در این سالها کسب و کار او پیوسته رو به پیشرفت بود،
تا آنکه در سال ۵۷، شرکت کفش محمدرحیم متقی ایروانی این سرمایه دار ایرانی متدین، شریف و انسان دوست، بدون ذکر هرگونه دلیل و اتهام, مصادره و در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت و متاسفانه به دلیل واگذار کردن آن
به نورچشمیها، کارخانه ای که روزگاری، ۱۰ هزار خانواده کارگری را به خوبی اداره می کرد به ورشکستگی کشیده شد!
▫️قلب کارخانه ای که محل درآمد و امرار معاش ۱۰ هزار خانواده بود، از تپش ایستاد و کارخانه موفق و خوشنام «کفش ملی» به مرور،
تبدیل به انبار ماشین آلات و خودروهای سایپا شد!
▫️ایروانی، با دل شکسته به آمریکا رفت
و کودکان تحت نظرش، که آن زمان ۱۴ تا ۱۶ ساله شده بودند را هم، با هزینه خودش به آمریکا برد و در آنجا کارخانه چرمسازی بوستون را تاسیس کرد و باز هم کفش تولید کرد!
▫️سرانجام در ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۸۴
در پایان یک روز کاری در غربت از دنیا رفت.
محمد رحیم متقی ایروانی، همان موسس (کفش ملی)بود.
▫️از خواندن این واقعیت، هم لذت بردم وهم افسوس فراوان خوردم که در اثر فساد و بی قانونی و ندانم کاری، چه ضرباتی به اقتصاد
و شخصیت هایی همانند آقای متقی ایروانی زده شده ،،
روانشان شاد و نامشان ماندگار
✍سیدپیمان طاهری
#ارسالی #تاریخ_معاصر #کفش_ملی
@Roshanfkrane
#حکایت
▫️در سال ۱۳۳۰، کفش اغلب ایرانی ها گیوه و نعلین و گالش بود و از طرفی شهر نشینی باب شده بود. یک جوان اصالتاً شیرازی، به نام
#محمدرحیم_متقی_ایروانی، با خود فکر کرد که مردم ممکن است بی نان سر کنند،
اما بی کفش نمیتوانند دنبال نان بروند!
▫️به نظر او نمیتوان شهرنشینی کرد، آن هم بدون کفش و پا برهنه؛ پس مردم به دوچیز نیاز دارند. یکی نان و یکی کفش!
▫️با این فکر به کشور چکسلواکی رفت و دو کارشناس چک استخدام کرد و یک دستگاه اتوکلاو کفش خرید و به ایران آمد و در خیابان
گلوبندک تهران پاساژی ساخت و شروع به تولید کفش نمود.
▫️ایروانی کارش را با ۳۵ کارگر شروع کرد؛
او کمر همت بست و چون سوداهای بزرگ در سر داشت، با وام و پس انداز و ارث و...،
زمین بزرگتری در مهرآباد کرج خرید و در آن محل اول یک مسجد ساخت و بعد کارخانه تولید کفش را هم به آنجا منتقل کرد.
▫️#محمدرحیم_متقی کم و بیش، از این و آن، سرزنش میشنید که، "تا وقتی کفش خارجی هست، چه کسی گیوه و گالش ایرانی میخرد؟؟".
اما این حرفها او را دلسرد نکرد و کم کم طوری شد که در سال ۱۳۳۷ کفش های چرمی تولید کرد که بسیار با دوام بود.
▫️او کفش ها را به قیمت چهارتومان میفروخت. این در حالی بود که کفش خارجی آن زمان ده تومان بود
و آن دوام و زیبایی را نداشت!!!!!
▫️جالب اینکه ایروانی، در سال ۱۳۴۳ موسسه ای با هدف نگهداری و پرورش ۲۲ کودک ۲ ماهه تا ۲ ساله ی سرراهی تاسیس کرد تا در آینده، این کودکان، از مدیران کارخانه اش و مدیران ایرانی بشوند.
▫️قرار بر این شد بخشی از درآمدش به مصارف تحصیلی این ۲۲ کودک برسد و خوراک، پوشاک و وسایل زندگی ساده و کم خرج آنها
همه به عهده خودش باشد.
قانونی هم وضع کرد که هیچکدام از این کودکان تحت سرپرستی او، بعداز رسیدن به سن ۱۸ سالگی، هیچ تعهدی نسبت به او ندارند و آزادند که هرجور دلشان خواست زندگی کنند!!
فقط انتظار او اینست که نسبت به "تحصیل" جدی باشند و "حسن اخلاق" را اساس کارشان قرار بدهند.
▫️ایروانی، طی سال های ۳۵ تا ۵۷ بیش از ۵۰ شرکت تاسیس کرد و برای کارگرانش خانه های سازمانی ساخت
و سرویس ایاب و ذهاب رایگان در نظر گرفت.
▫️در این سالها کسب و کار او پیوسته رو به پیشرفت بود،
تا آنکه در سال ۵۷، شرکت کفش محمدرحیم متقی ایروانی این سرمایه دار ایرانی متدین، شریف و انسان دوست، بدون ذکر هرگونه دلیل و اتهام, مصادره و در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت و متاسفانه به دلیل واگذار کردن آن
به نورچشمیها، کارخانه ای که روزگاری، ۱۰ هزار خانواده کارگری را به خوبی اداره می کرد به ورشکستگی کشیده شد!
▫️قلب کارخانه ای که محل درآمد و امرار معاش ۱۰ هزار خانواده بود، از تپش ایستاد و کارخانه موفق و خوشنام «کفش ملی» به مرور،
تبدیل به انبار ماشین آلات و خودروهای سایپا شد!
▫️ایروانی، با دل شکسته به آمریکا رفت
و کودکان تحت نظرش، که آن زمان ۱۴ تا ۱۶ ساله شده بودند را هم، با هزینه خودش به آمریکا برد و در آنجا کارخانه چرمسازی بوستون را تاسیس کرد و باز هم کفش تولید کرد!
▫️سرانجام در ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۸۴
در پایان یک روز کاری در غربت از دنیا رفت.
محمد رحیم متقی ایروانی، همان موسس (کفش ملی)بود.
▫️از خواندن این واقعیت، هم لذت بردم وهم افسوس فراوان خوردم که در اثر فساد و بی قانونی و ندانم کاری، چه ضرباتی به اقتصاد
و شخصیت هایی همانند آقای متقی ایروانی زده شده ،،
روانشان شاد و نامشان ماندگار
✍سیدپیمان طاهری
#ارسالی #تاریخ_معاصر #کفش_ملی
@Roshanfkrane
#حکایت
گندم دزدی را گرفتند و سوار بر الاغ در شهر میچرخاندند...
مردم هم میخندیدن و هل هله میکردند..
سرباز خطاب به دزد گفت: سخت میگذرد؟؟ دزد پاسخ داد گندم ها را که خوردم... سواری هم کردم. مردم هم شاد شدند و میخندند چی از این بهتر؟؟؟
حکایت مملکت ماست
بیت المالو میخورن
بنزشو هم سوار میشن
ما مردم هم میخندیم 🌱
#طنز_تلخ
@Roshanfkrane
گندم دزدی را گرفتند و سوار بر الاغ در شهر میچرخاندند...
مردم هم میخندیدن و هل هله میکردند..
سرباز خطاب به دزد گفت: سخت میگذرد؟؟ دزد پاسخ داد گندم ها را که خوردم... سواری هم کردم. مردم هم شاد شدند و میخندند چی از این بهتر؟؟؟
حکایت مملکت ماست
بیت المالو میخورن
بنزشو هم سوار میشن
ما مردم هم میخندیم 🌱
#طنز_تلخ
@Roshanfkrane
رندی در شهری وارد مسجد شد و جماعت بجا آورد.
پس از نماز برای مصافحه نزد پیش نماز رفت.
دید دستان پیش نماز بریده شده، در صورتش نگریست دید چشمانش کور شده، دلیل را از او پرسید، دید زبانش قطع شده.
متحیر سراغ پس نمازان آمد و علت را جویا شد.
گقتند: دزدی کرده بود، دستش را قطع کردیم، هیزی کرده بود، چشمش را کور کردیم، دروغ و تهمت می گفت: زبانش را بریدیم
رند متحیر پرسید: با این همه کرامت، پس چرا او را پیش نماز کردید؟
گفتند: برای آنکه با خیال راحت نماز بگذاریم و نگران تعرض به کفش ها و مشک هایمان نباشیم!
@yashar_soltani | یاشار_سلطانی#
#انتقادات #اجتماعی #مذهبی #حکایت
@Roshanfkrane
پس از نماز برای مصافحه نزد پیش نماز رفت.
دید دستان پیش نماز بریده شده، در صورتش نگریست دید چشمانش کور شده، دلیل را از او پرسید، دید زبانش قطع شده.
متحیر سراغ پس نمازان آمد و علت را جویا شد.
گقتند: دزدی کرده بود، دستش را قطع کردیم، هیزی کرده بود، چشمش را کور کردیم، دروغ و تهمت می گفت: زبانش را بریدیم
رند متحیر پرسید: با این همه کرامت، پس چرا او را پیش نماز کردید؟
گفتند: برای آنکه با خیال راحت نماز بگذاریم و نگران تعرض به کفش ها و مشک هایمان نباشیم!
@yashar_soltani | یاشار_سلطانی#
#انتقادات #اجتماعی #مذهبی #حکایت
@Roshanfkrane