📝📝📝زندان عراق یا زندان ایران
✍🏻 #محمد_قمیشی
✅رحیم قمیشی، پدرم را که دیروز بردهاند من نبودم. وقتی رسیدم مادرم و خواهرم تنها خانه مانده بودند و میلرزیدند.
گفتند هشت نفر آمدند و…
گفتم زندان ایران؟
من در خیابان جلوی خانه سه خودرو شخصی دیده بودم با جوانانی که کلاه زده بودند و با شال و ماسک صورت خود را پوشانده بودند و به سرعت حرکت کردند.
✅پیکهای زندان ایران!
خانه را کامل گشته بودند. تمامی نوشته ها را بررسی کرده بودند، کتابهای کتابخانه را دانه دانه بیرون کشیده بودند، تمامی کامپیوترها را، تمامی اتاقها را دانه دانه و چند نفری گشته بودند و صورتجلسه آورده بودند که ببینید، ما به هیچ چیز دست نزدیم. امضا کنید!
✅زندگی در ایران!
موقع بردنش گفته بودند که بلند حکمت را بخوان. نوشته بودند متهم رحیم قمیشی…
نگاهش که کرده بود بغضش ترکیده بود. جلوی مادرم و خواهر کوچکم بلند خوانده بود:
“قهرمان” رحیم قمیشی و ادامه داده بود.
✅هر کسی که زنگ میزند میگوید نگران نباشید، به خیر میگذرد، پدرت اذیت نمیشود. میخندم، میگویم تازه داشت جای زندانهای عراق از بین میرفت، شاید لازم بوده تجدید خاطراتی کند. با بازجویی که فارسی حرف میزند، با زندانبانی که وقتی عراق بوده او در آغوش مادرش آسوده تکان میخورده، در آرامش.
✅شاید وقتش بوده که دوباره به میلههای تیره زندان نگاه کند، از تاریکی داخل سلول آسمان و ستارهها را تماشا کند.
شاید لازم بوده که ببیند خانوادهاش خم به ابرو نمیآورند و به مردان ماسک پوش و کلاه دار و ترسیده از ته دل میخندند.
ایران!
✅با خودم مدام تکرار میکنم
ایران
ایران
به مادرم نگاه میکنم، قرار بود آخرین دلهرهاش شهادت برادرش مهدی باشد.
به خواهرانم نگاه میکنم که قرار بود آب در دلشان تکان نخورد. در ایران.
به خانواده نگاه میکنم، حرفهای دوستانش را میشنوم.
قرار بود ایران را بسازیم.
یاد پدرم میافتم.
میدانم که او الان دارد میخندد.
هر کجا که باشد.
با خودم بلند تکرار میکنم
زندان عراق یا زندان ایران
فرقی ندارد
ایران را میسازیم
فرزند “قهرمان” رحیم قمیشی
#اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane
✍🏻 #محمد_قمیشی
✅رحیم قمیشی، پدرم را که دیروز بردهاند من نبودم. وقتی رسیدم مادرم و خواهرم تنها خانه مانده بودند و میلرزیدند.
گفتند هشت نفر آمدند و…
گفتم زندان ایران؟
من در خیابان جلوی خانه سه خودرو شخصی دیده بودم با جوانانی که کلاه زده بودند و با شال و ماسک صورت خود را پوشانده بودند و به سرعت حرکت کردند.
✅پیکهای زندان ایران!
خانه را کامل گشته بودند. تمامی نوشته ها را بررسی کرده بودند، کتابهای کتابخانه را دانه دانه بیرون کشیده بودند، تمامی کامپیوترها را، تمامی اتاقها را دانه دانه و چند نفری گشته بودند و صورتجلسه آورده بودند که ببینید، ما به هیچ چیز دست نزدیم. امضا کنید!
✅زندگی در ایران!
موقع بردنش گفته بودند که بلند حکمت را بخوان. نوشته بودند متهم رحیم قمیشی…
نگاهش که کرده بود بغضش ترکیده بود. جلوی مادرم و خواهر کوچکم بلند خوانده بود:
“قهرمان” رحیم قمیشی و ادامه داده بود.
✅هر کسی که زنگ میزند میگوید نگران نباشید، به خیر میگذرد، پدرت اذیت نمیشود. میخندم، میگویم تازه داشت جای زندانهای عراق از بین میرفت، شاید لازم بوده تجدید خاطراتی کند. با بازجویی که فارسی حرف میزند، با زندانبانی که وقتی عراق بوده او در آغوش مادرش آسوده تکان میخورده، در آرامش.
✅شاید وقتش بوده که دوباره به میلههای تیره زندان نگاه کند، از تاریکی داخل سلول آسمان و ستارهها را تماشا کند.
شاید لازم بوده که ببیند خانوادهاش خم به ابرو نمیآورند و به مردان ماسک پوش و کلاه دار و ترسیده از ته دل میخندند.
ایران!
✅با خودم مدام تکرار میکنم
ایران
ایران
به مادرم نگاه میکنم، قرار بود آخرین دلهرهاش شهادت برادرش مهدی باشد.
به خواهرانم نگاه میکنم که قرار بود آب در دلشان تکان نخورد. در ایران.
به خانواده نگاه میکنم، حرفهای دوستانش را میشنوم.
قرار بود ایران را بسازیم.
یاد پدرم میافتم.
میدانم که او الان دارد میخندد.
هر کجا که باشد.
با خودم بلند تکرار میکنم
زندان عراق یا زندان ایران
فرقی ندارد
ایران را میسازیم
فرزند “قهرمان” رحیم قمیشی
#اجتماعی #درد #انتقادات
@Roshanfkrane