#پاییز_کوچک_من
پاییز کوچک من،
گنجایش هزار بهار،
گنجایش هزار شکفتن دارد
وقتی به باغچه می نگرم
روح عظیم «مولانا» را می بینم
که با قبای افشان
و دفتر کبیرش
زیر درختهای گلابی
قدم می زند
و برگهای خشک
زیر قدمهایش شاعر
می شوند
وقتی به باغچه می نگرم
#بودا حلول می کند
در قامت تمام نیلوفرها
وقتی به باغچه می نگرم
پاییز #نیروانا ست
پاییز نی زنی است
که سحر ساده ی نفسش را
در ذره های باغ
دمیده است
و می زند
که سرو
به رقص آید ...
#حسین_منزوی
@Roshanfkrane🌤
پاییز کوچک من،
گنجایش هزار بهار،
گنجایش هزار شکفتن دارد
وقتی به باغچه می نگرم
روح عظیم «مولانا» را می بینم
که با قبای افشان
و دفتر کبیرش
زیر درختهای گلابی
قدم می زند
و برگهای خشک
زیر قدمهایش شاعر
می شوند
وقتی به باغچه می نگرم
#بودا حلول می کند
در قامت تمام نیلوفرها
وقتی به باغچه می نگرم
پاییز #نیروانا ست
پاییز نی زنی است
که سحر ساده ی نفسش را
در ذره های باغ
دمیده است
و می زند
که سرو
به رقص آید ...
#حسین_منزوی
@Roshanfkrane🌤
#یلدا_بانو
مژده دادند که در "شهر" عروسی برپاست
و عروسی زیبا
راهی خانه ی بخت است امشب..
نام این دخترک زیبا روی
که چنین عشوه کنان
داخل شهر به راه افتاده
آخرین دختر بانو #آذر
خانم خانه ی آقا #بهمن
#یلدا بانوست..
نو عروسی که
به موهای #بلندش گویا
دست #پاییز گره خورده و شاید امشب
با #اناری که به دستش دارد
بر کف دست حنا می بندد
و به تن کرده لباسی از #برف..
همه ی شهر به بیرون زده اند
به تماشای چنین زیبا روی
سر هر کوچه ی این شهر بزرگ
#آب و #آیینه فراهم شده است..
دختران رقص کنان
دامن گلدار به تن
نغمه ی هلهله بر لب دارند
پسران پای زمین می کوبند
خنده بر لب زده و می رقصند
و به دور #یلدا
حلقه ی عشق مهیا شده است..
و چنین می گویند؛
مردم شهر که #یلدا بانو
عاشق مرد تنومند #زمستان شده است..
#شعر #یلدا
@Roshanfkrane
مژده دادند که در "شهر" عروسی برپاست
و عروسی زیبا
راهی خانه ی بخت است امشب..
نام این دخترک زیبا روی
که چنین عشوه کنان
داخل شهر به راه افتاده
آخرین دختر بانو #آذر
خانم خانه ی آقا #بهمن
#یلدا بانوست..
نو عروسی که
به موهای #بلندش گویا
دست #پاییز گره خورده و شاید امشب
با #اناری که به دستش دارد
بر کف دست حنا می بندد
و به تن کرده لباسی از #برف..
همه ی شهر به بیرون زده اند
به تماشای چنین زیبا روی
سر هر کوچه ی این شهر بزرگ
#آب و #آیینه فراهم شده است..
دختران رقص کنان
دامن گلدار به تن
نغمه ی هلهله بر لب دارند
پسران پای زمین می کوبند
خنده بر لب زده و می رقصند
و به دور #یلدا
حلقه ی عشق مهیا شده است..
و چنین می گویند؛
مردم شهر که #یلدا بانو
عاشق مرد تنومند #زمستان شده است..
#شعر #یلدا
@Roshanfkrane
#شهریور به پایان رسید
آفتابش کم رمق و بی جان
و برگ های سبزش
برای ماندن بر شاخه درختان ناتوان
هنگام وداع #تابستان شد و
پاییز با قبای زرد و
گیسوان سرخ
در اندیشه تاج گذاری است
درختان پیش رویش
فرشی از جنس برگ
گسترانیده اند و
کلاغ های سیاه
با همان اواز معروف
امدنش را خوش آمد گفته اند
نسیم مطبوع
اغشته به نیش سرماست
خزان پشت برج و باروی احساسمان
دارد پایکوبی می کند
باید تن پوشی ضخیم از جنس وفاداری بپوشیم و در حراست از مرز عشق و اعتمادمان بکوشیم
تابستان سبزه قبا
سفرت بخیر
#پاییز خوش رنگ
امدنت
مبارک
امید آنکه مهرماهت
مهرمان افزون کند و
تماشای جلوه های زیبایت
غصه ها را از دل بیرون کند
#امیر_عباس_خالق_وردی
@Roshanfkrane
آفتابش کم رمق و بی جان
و برگ های سبزش
برای ماندن بر شاخه درختان ناتوان
هنگام وداع #تابستان شد و
پاییز با قبای زرد و
گیسوان سرخ
در اندیشه تاج گذاری است
درختان پیش رویش
فرشی از جنس برگ
گسترانیده اند و
کلاغ های سیاه
با همان اواز معروف
امدنش را خوش آمد گفته اند
نسیم مطبوع
اغشته به نیش سرماست
خزان پشت برج و باروی احساسمان
دارد پایکوبی می کند
باید تن پوشی ضخیم از جنس وفاداری بپوشیم و در حراست از مرز عشق و اعتمادمان بکوشیم
تابستان سبزه قبا
سفرت بخیر
#پاییز خوش رنگ
امدنت
مبارک
امید آنکه مهرماهت
مهرمان افزون کند و
تماشای جلوه های زیبایت
غصه ها را از دل بیرون کند
#امیر_عباس_خالق_وردی
@Roshanfkrane
می گویند پاییز ، سرد است و می گویم ؛ آخ که بغل می چسبد !
آخ که می چسبد کسی گونه های سرد آدم را ببوسد و دست های سرد آدم را بگیرد و ساعت های زیادی با آدم حرف بزند و برایش از همه چیز بگوید ، از ابرهای با احتمال بارش خاطرات گرفته تا نارنگی هایی که مثل قدیم ها بوی خوشبختی نمی دهند !
می چسبد که پنجره را باز بگذاری و در سرمای اتاق بنشینی و خودت را در امنیت گرم پتو بپیچانی و نوشیدنی داغت را بنوشی ،
می چسبد که سر انگشتان و بینیِ سردت را لمس کنی و ژست کودکانه به خودت بگیری ، کلاه و شال و بارانی ات را بپوشی ، از خانه بزنی بیرون و آرزو کنی ای کاش باران ببارد که ترکیب باران و پاییز و برگ های خشک ، عجب معرکه ای می شود !
پاییز که قاطعانه در خیابان اُتراق کرد ، تازه آغاز عاشقی ست ...
می چسبد کسی را دوست داشته باشی و کسی دوستت داشته باشد ، می چسبد دست هایت را توی جیبت ببری و همینطور که حجم نفس های داغ خودت را روی تن سرد خیابان حس می کنی ، در فکر و خیال ، غوطه ور شوی و نفس های عمیق تری بکشی ...
پاییز که باشد ؛ بغل می چسبد ، بوسه می چسبد ، چای می چسبد ،
حتی خیال می چسبد !..🧡
#ارسالی
#نرگس_صرافیان_طوفان
#اجتماعی #پاییز
@Roshanfkrane
آخ که می چسبد کسی گونه های سرد آدم را ببوسد و دست های سرد آدم را بگیرد و ساعت های زیادی با آدم حرف بزند و برایش از همه چیز بگوید ، از ابرهای با احتمال بارش خاطرات گرفته تا نارنگی هایی که مثل قدیم ها بوی خوشبختی نمی دهند !
می چسبد که پنجره را باز بگذاری و در سرمای اتاق بنشینی و خودت را در امنیت گرم پتو بپیچانی و نوشیدنی داغت را بنوشی ،
می چسبد که سر انگشتان و بینیِ سردت را لمس کنی و ژست کودکانه به خودت بگیری ، کلاه و شال و بارانی ات را بپوشی ، از خانه بزنی بیرون و آرزو کنی ای کاش باران ببارد که ترکیب باران و پاییز و برگ های خشک ، عجب معرکه ای می شود !
پاییز که قاطعانه در خیابان اُتراق کرد ، تازه آغاز عاشقی ست ...
می چسبد کسی را دوست داشته باشی و کسی دوستت داشته باشد ، می چسبد دست هایت را توی جیبت ببری و همینطور که حجم نفس های داغ خودت را روی تن سرد خیابان حس می کنی ، در فکر و خیال ، غوطه ور شوی و نفس های عمیق تری بکشی ...
پاییز که باشد ؛ بغل می چسبد ، بوسه می چسبد ، چای می چسبد ،
حتی خیال می چسبد !..🧡
#ارسالی
#نرگس_صرافیان_طوفان
#اجتماعی #پاییز
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاییز را دوست دارم… ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ! ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ! ﺑﻐﻀﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ! ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ! ﻣﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻢ! ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﻋﺮﻭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.
فصل میوه های نارنجی، فصل بوی نارنگی، فصل بوی پوست پرتقال رو بخاری، فصل بوی نم بارون، فصل خواب زیر پتو کنار بخاری، فصل خرمالو، فصل عشق...🍁🍂
#پاییز
@Roshanfkrane
فصل میوه های نارنجی، فصل بوی نارنگی، فصل بوی پوست پرتقال رو بخاری، فصل بوی نم بارون، فصل خواب زیر پتو کنار بخاری، فصل خرمالو، فصل عشق...🍁🍂
#پاییز
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🍁 از میان دلخوشیهام، پاییز رو به اتمام است، ولی چه خوب که هنوز گلها و کتابها و چای را دارم. چه خوب که به زودی برف میبارد و هوا سردتر میشود و میشود گوشهای مچاله شوم، چایام را بنوشم، خیال ببافم و به روزهای خوبِ نرسیده فکر کنم.
چه خوب که چای که میخورم؛ جهانبینیام رقیقتر میشود و قشنگتر به اتفاقات حوالیام نگاه میکنم.
چه خوب که وقتی چای میخورم، حس میکنم هنوز میشود به این جهان و آدمها اعتماد کرد و دلخوش بود به جزئیات ساده و دست و پاگیر زیستن. چه خوب که هنوز چای هست، موسیقی هست، گیاه هست، و دوستانی دارم هنوز، که دستکم «نام مرا» بهخاطر دارند.
چه خوب که به نهایت تاریکی و زمستان هم که رسیدم، دلخوشیهای اختصاصی و کوچکی برای خودم پسانداز کردهام.
#نرگس_صرافیان_طوفان
#پاییز
@Roshanfkrane
چه خوب که چای که میخورم؛ جهانبینیام رقیقتر میشود و قشنگتر به اتفاقات حوالیام نگاه میکنم.
چه خوب که وقتی چای میخورم، حس میکنم هنوز میشود به این جهان و آدمها اعتماد کرد و دلخوش بود به جزئیات ساده و دست و پاگیر زیستن. چه خوب که هنوز چای هست، موسیقی هست، گیاه هست، و دوستانی دارم هنوز، که دستکم «نام مرا» بهخاطر دارند.
چه خوب که به نهایت تاریکی و زمستان هم که رسیدم، دلخوشیهای اختصاصی و کوچکی برای خودم پسانداز کردهام.
#نرگس_صرافیان_طوفان
#پاییز
@Roshanfkrane
روشنفکران
شجریان – @Roshanfkrane
#شجریان_و_شهریور
شهریور بود؛
خانه ی پدری در بلوار معلم بود
ما بچه بودیم. آقاجون کارمند بود و صبح ها می رفت اداره.
مامان از صبح دنبال گوجه ربی مناسب بود و وقتی نصف یه وانت گوجه توی حیاط خونه تخلیه می شد من با خودم فکر می کردم؛
چقدر ما شکمو هستیم! ببین چقدر غذا می خوریم که این همه ش رب میخواد و خنده م می گرفت و همزمان دلشوره می گرفتم.
گوجه ها رومی شستیم با شلنگ آب توی حیاط. و بلوار معلم رو آب می گرفت چون از تمام خونه ها آب مصرفی برای شستن نصف وانت گوجه ربی، به شکل جوهای موازی بیرون می رفتند و وسط بلوار بهم می پیوستند و دریاچه طوری تشکیل می دادن با طعم گوجه و شهریور.
بعد از ناهار، زیر هارهار کولر آبی قدیمی و سکوت به سمت نارنجی عصرشهریور، کمی می خوابیدیم اما دلمان به نوای کاست مشکی «رسوای دل» خوش بود که در اون ضبط قدیمی ده بار می پیچید تا اعجاز صدای شجریان را در کودکی ما تزریق کند
و ما بی خبر از قیمت گوجه و کرایه وانت و قبض آب به شعر #سعدی و#عطار و #حافظ گوش می دادیم و از یک حس ناشناخته ای سرشار می شدیم که می تونستیم تا دیروقت بیدار بمونیم، بخونیم، بنویسیم و دغدغه هامونو از همسایه ها و همشهری ها جدا کنیم.
انقدر شجریان گوش می کردیم و شعر سعدی و پروین و حافظ از آقاجون و عموجون می شنیدیم که حس می کردیم، توی مریخ زندگی می کنیم و زندگی فقط زیبایی کلمه است و صدا...
الان هم که بزرگ شدیم، مطمئن تر شدیم که زندگی همان صدای شجریان بود و بوی رب گوجه فرنگی و شربت نیمه ترش آب لیمو در لیوان فرانسوی دسته دار و در خانه ی پدری بلوار معلم.
از سبک های شعری فقط هندی رو می شناختیم بسکه صائب و کلیم می شنیدیم و اون ابیات ظریف دقیق، ما را هم ظریف و شکننده و دقیق کرد.
شعر و شجریان
موسیقی و شربت آب لیمو
آب دوغ خیار و آقاجون کارمند
رب گوجه فرنگی و شهریور و مامان
ذائقه ی ما رو ساخت...
زندگی ما رو ساخت و من حالا خیلی مطمئنم پدر و مادرا همونقدر که می تونن ذائقه ی غذایی بچه ها را بسازند و تحت تاثیر قرار بدن، ذائفه ی فکری و احساسی اونا رو هم می تونن بسازن.
و ما بیشتر از این که به تربیت بچه ها فکر کنیم، انگار باید به تربیت پدر و مادرا فکر کنیم.
امروز از صبح #رسوای_دل_شجربان رو گوش کردم و هوای پر از بوی رب گوجه فرنگی و دلشورره ی 6 شهریور رو نفس کشیدم و از وسط بلوار معلم و ده دوازده سالگی م سردرآوردم.
حالا سالهاست آقاجون مریضه و مامان توان پختن رب گوجه فرنگی نداره، خونه ی بلوار معلم رو فروخته ایم، ما بزرگ و پراکنده شده ایم اما هنوز صدای عطار از حنجره یه شجریان و از دورها می آید و زیرو رویم می کند؛
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم
که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمیدانم...
ششم شهریور 1403
#پاییز_رحیمی
#عاشقانه
@Roshanfkrane
شهریور بود؛
خانه ی پدری در بلوار معلم بود
ما بچه بودیم. آقاجون کارمند بود و صبح ها می رفت اداره.
مامان از صبح دنبال گوجه ربی مناسب بود و وقتی نصف یه وانت گوجه توی حیاط خونه تخلیه می شد من با خودم فکر می کردم؛
چقدر ما شکمو هستیم! ببین چقدر غذا می خوریم که این همه ش رب میخواد و خنده م می گرفت و همزمان دلشوره می گرفتم.
گوجه ها رومی شستیم با شلنگ آب توی حیاط. و بلوار معلم رو آب می گرفت چون از تمام خونه ها آب مصرفی برای شستن نصف وانت گوجه ربی، به شکل جوهای موازی بیرون می رفتند و وسط بلوار بهم می پیوستند و دریاچه طوری تشکیل می دادن با طعم گوجه و شهریور.
بعد از ناهار، زیر هارهار کولر آبی قدیمی و سکوت به سمت نارنجی عصرشهریور، کمی می خوابیدیم اما دلمان به نوای کاست مشکی «رسوای دل» خوش بود که در اون ضبط قدیمی ده بار می پیچید تا اعجاز صدای شجریان را در کودکی ما تزریق کند
و ما بی خبر از قیمت گوجه و کرایه وانت و قبض آب به شعر #سعدی و#عطار و #حافظ گوش می دادیم و از یک حس ناشناخته ای سرشار می شدیم که می تونستیم تا دیروقت بیدار بمونیم، بخونیم، بنویسیم و دغدغه هامونو از همسایه ها و همشهری ها جدا کنیم.
انقدر شجریان گوش می کردیم و شعر سعدی و پروین و حافظ از آقاجون و عموجون می شنیدیم که حس می کردیم، توی مریخ زندگی می کنیم و زندگی فقط زیبایی کلمه است و صدا...
الان هم که بزرگ شدیم، مطمئن تر شدیم که زندگی همان صدای شجریان بود و بوی رب گوجه فرنگی و شربت نیمه ترش آب لیمو در لیوان فرانسوی دسته دار و در خانه ی پدری بلوار معلم.
از سبک های شعری فقط هندی رو می شناختیم بسکه صائب و کلیم می شنیدیم و اون ابیات ظریف دقیق، ما را هم ظریف و شکننده و دقیق کرد.
شعر و شجریان
موسیقی و شربت آب لیمو
آب دوغ خیار و آقاجون کارمند
رب گوجه فرنگی و شهریور و مامان
ذائقه ی ما رو ساخت...
زندگی ما رو ساخت و من حالا خیلی مطمئنم پدر و مادرا همونقدر که می تونن ذائقه ی غذایی بچه ها را بسازند و تحت تاثیر قرار بدن، ذائفه ی فکری و احساسی اونا رو هم می تونن بسازن.
و ما بیشتر از این که به تربیت بچه ها فکر کنیم، انگار باید به تربیت پدر و مادرا فکر کنیم.
امروز از صبح #رسوای_دل_شجربان رو گوش کردم و هوای پر از بوی رب گوجه فرنگی و دلشورره ی 6 شهریور رو نفس کشیدم و از وسط بلوار معلم و ده دوازده سالگی م سردرآوردم.
حالا سالهاست آقاجون مریضه و مامان توان پختن رب گوجه فرنگی نداره، خونه ی بلوار معلم رو فروخته ایم، ما بزرگ و پراکنده شده ایم اما هنوز صدای عطار از حنجره یه شجریان و از دورها می آید و زیرو رویم می کند؛
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم
که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمیدانم...
ششم شهریور 1403
#پاییز_رحیمی
#عاشقانه
@Roshanfkrane
می بخور،مستی بکن،،جام وشرابت
پای من
توبه را بشکن کنون،،جرم و عذابت
پای من
گوشه میخانه دیگر،،کم بگو از دردو
غم
حال خودرا کوک کن،،، حال خرابت
پای من..
کانال روشنفکران 🌾🌾🌾
آغاز پاییز رو به تمامی عزیزان، همراهان،.....
سردبیر جناب آقای مهربان
و تمامی مدیران تبریک میگویم 🙏🙏
#مناسبت #پاییز
@Roshanfkrane
پای من
توبه را بشکن کنون،،جرم و عذابت
پای من
گوشه میخانه دیگر،،کم بگو از دردو
غم
حال خودرا کوک کن،،، حال خرابت
پای من..
کانال روشنفکران 🌾🌾🌾
آغاز پاییز رو به تمامی عزیزان، همراهان،.....
سردبیر جناب آقای مهربان
و تمامی مدیران تبریک میگویم 🙏🙏
#مناسبت #پاییز
@Roshanfkrane
🔸آنانی که زندگی و آرزوهایمان را بر باد دادهاند، بر باد خواهند رفت!
🔸#ایرانیان حداقل ۲۵۰۰ سال تاریخ دارند. پس حق دارند مدرن زندگی کنند سراپا اگر #زرد و پژمردهایم- ولی دل به #پاییز نسپردهایم. چو گلدان خالی لب پنجره- پر از #خاطرات تَرک خوردهایم. اگر #داغ دل بود ما دیدهایم- اگر #خون دل بود ما خوردهایم! آنانی که #زندگی و #آرزوهامان را برباد دادهاند، بر باد خواهند رفت!
#امیدفراغت روزنامهنگار
@Roshanfkrane
🔸#ایرانیان حداقل ۲۵۰۰ سال تاریخ دارند. پس حق دارند مدرن زندگی کنند سراپا اگر #زرد و پژمردهایم- ولی دل به #پاییز نسپردهایم. چو گلدان خالی لب پنجره- پر از #خاطرات تَرک خوردهایم. اگر #داغ دل بود ما دیدهایم- اگر #خون دل بود ما خوردهایم! آنانی که #زندگی و #آرزوهامان را برباد دادهاند، بر باد خواهند رفت!
#امیدفراغت روزنامهنگار
@Roshanfkrane
💢 داغ شلیک به هواپیمای اوکراینی هیچ گاه فراموش نخواهد شد!
🖌#امیدفراغت روزنامهنگار
🔸 ۱۸ دی ۱۳۹۸ در تاریخ #ایران به عنوان یک داغ و مصیبت عمومی ثبت خواهد شد. شلیک پدافند هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سقوط پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمای مسافربری بینالمللی اوکراین و ۱۷۶ سرنشین نخبه #دختر و #پسر جوان و چند #کودک در این حادثه کشته شدند
🔸سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به #پاییز نسپردهایم
🔸چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات #ترک خوردهایم
🔸اگر #داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر #خون دل بود، ما خوردهایم
🔸اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
🔸اگر دشنهی #دشمنان، گردنیم!
اگر #خنجر دوستان، گردهایم
🔸گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمردهایم!
🔸دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم
@Roshanfkrane
🖌#امیدفراغت روزنامهنگار
🔸 ۱۸ دی ۱۳۹۸ در تاریخ #ایران به عنوان یک داغ و مصیبت عمومی ثبت خواهد شد. شلیک پدافند هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سقوط پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمای مسافربری بینالمللی اوکراین و ۱۷۶ سرنشین نخبه #دختر و #پسر جوان و چند #کودک در این حادثه کشته شدند
🔸سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به #پاییز نسپردهایم
🔸چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات #ترک خوردهایم
🔸اگر #داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر #خون دل بود، ما خوردهایم
🔸اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
🔸اگر دشنهی #دشمنان، گردنیم!
اگر #خنجر دوستان، گردهایم
🔸گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمردهایم!
🔸دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم
@Roshanfkrane