باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد،
و #بهار ،
روی هر شاخه، کنار هر برگ،
شمع روشن کردهست.
همهی چلچلهها برگشتند،
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شدهست،
و درخت گیلاس،
هدیهی جشن اقاقیها را،
گل به دامن کردهست.
باز کن پنجرهها را، ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند،
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید،
نیمهشب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم،
که در این کوچهی تنگ،
با همین دست تهی،
روز میلاد اقاقیها را
جشن می گیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران
را باور کن!
- #فریدون_مشیری
#بهار_را_باور_کن "
@Roshanfkrane
باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد،
و #بهار ،
روی هر شاخه، کنار هر برگ،
شمع روشن کردهست.
همهی چلچلهها برگشتند،
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شدهست،
و درخت گیلاس،
هدیهی جشن اقاقیها را،
گل به دامن کردهست.
باز کن پنجرهها را، ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند،
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید،
نیمهشب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم،
که در این کوچهی تنگ،
با همین دست تهی،
روز میلاد اقاقیها را
جشن می گیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران
را باور کن!
- #فریدون_مشیری
#بهار_را_باور_کن "
@Roshanfkrane