🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#زندگی_جنگ_و_دیگر_هیچ
#اوریانا_فالاچی
#لیلی_گلستان
کتاب زندگی،جنگ و دیگر هیچ ، اثر نویسنده ایتالیایی اوریانا فلاچی میباشد که در سال ۱۹۷۰ برنده جایزه بانکارلا شد .👇👇👇
🆔👉 @Roshanfkrane 👈لینگ کانال
کانال روشنفکران
دیگه گوشی شما هنگ نخواهد کرد چون👇😊
درود دوستان
دیگر لازم نیست چندین کانال در تلگرام داشته باشید...
گلچین مطالب جالبه تلگرام و شبکه های مجازی... هم اکنون در یک کانال👍😊
بهترین کانال تلگرام
با موضوعات:
فرهنگی
ناگفته های تاریخی
هنری
اقتصادی
افشاگریهای تخلفهای کشور
مطالب جذاب دنیا
کتابهای معرف و جذاب بصورت صوتی و متنی pdf (در کانال سرچ کنید اگر نبود درخواست کنید)( @Kamranmehrban )👉 ایدی درخواست و ارتباط با مدیر☝️
کلیپ ها و ویدیو های برگزیده و پربیننده از شبکه های مجازی
و غیره . . .
حتما بازدید کنید اگر جالب نبود میتوانید ترک کنید🙏😊
این کانال رو به کسانی که دوست دارید معرفی کنید خیلی مفیداست👌👌👌
لینگ کانال لمس کنید👇👇👇
🆔👉 @Roshanfkrane 👈 لینگ
🌺🌺🌺🌺🌺
#زندگی_جنگ_و_دیگر_هیچ
#اوریانا_فالاچی
#لیلی_گلستان
کتاب زندگی،جنگ و دیگر هیچ ، اثر نویسنده ایتالیایی اوریانا فلاچی میباشد که در سال ۱۹۷۰ برنده جایزه بانکارلا شد .👇👇👇
🆔👉 @Roshanfkrane 👈لینگ کانال
کانال روشنفکران
دیگه گوشی شما هنگ نخواهد کرد چون👇😊
درود دوستان
دیگر لازم نیست چندین کانال در تلگرام داشته باشید...
گلچین مطالب جالبه تلگرام و شبکه های مجازی... هم اکنون در یک کانال👍😊
بهترین کانال تلگرام
با موضوعات:
فرهنگی
ناگفته های تاریخی
هنری
اقتصادی
افشاگریهای تخلفهای کشور
مطالب جذاب دنیا
کتابهای معرف و جذاب بصورت صوتی و متنی pdf (در کانال سرچ کنید اگر نبود درخواست کنید)( @Kamranmehrban )👉 ایدی درخواست و ارتباط با مدیر☝️
کلیپ ها و ویدیو های برگزیده و پربیننده از شبکه های مجازی
و غیره . . .
حتما بازدید کنید اگر جالب نبود میتوانید ترک کنید🙏😊
این کانال رو به کسانی که دوست دارید معرفی کنید خیلی مفیداست👌👌👌
لینگ کانال لمس کنید👇👇👇
🆔👉 @Roshanfkrane 👈 لینگ
🌺🌺🌺🌺🌺
شاعر ✍لیلی آزاد
تنظیم و اجرا⭐️ رادین
اگر دنبال مفهومِ صحیح عشق می گردی
به معبود جهان روکن ...
که جز او نیست همدردی!! 💚
✍ #لیلی_آزاد
🎤 #تنظیم_وخوانش_رادین
موسیقی
@Roshanfkrane
به معبود جهان روکن ...
که جز او نیست همدردی!! 💚
✍ #لیلی_آزاد
🎤 #تنظیم_وخوانش_رادین
موسیقی
@Roshanfkrane
🔹شورای کتاب کودک یکی از قدیمیترین نهادهای فرهنگی غیردولتی در ایران است که ۵۶ سال پیش تاسیس شد.
🔹خانم ایمن از زمان تاسیس شورای کتاب کودک تا سال ۱۳۵۹ همواره دبیر هیات مدیره (مسئول اجرایی) شورا بود و در کنار توران میرهادی یکی از ارکان اصلی این شورا به شمار میرفت.
🔹او دو سال بعد از انقلاب از ایران به آمریکا مهاجرت کرد. خانم آهی شش سال پیش در مصاحبه با بیبیسی فارسی نبودن کتاب کودک و نوجوان را دلیل تاسیس شورای کتاب کودک عنوان کرد و از کوشش شورا برای ارتقا کیفیت کتاب کودکان و نوجوانان در ایران گفت.
در پست بعدی فایل صوتی مصاحبه بیبیسی فارسی با ایشان را بشنوید:⬇️
#لیلی_ایمن آهی
#فرهنگ
@Roshanfkrane
🔹خانم ایمن از زمان تاسیس شورای کتاب کودک تا سال ۱۳۵۹ همواره دبیر هیات مدیره (مسئول اجرایی) شورا بود و در کنار توران میرهادی یکی از ارکان اصلی این شورا به شمار میرفت.
🔹او دو سال بعد از انقلاب از ایران به آمریکا مهاجرت کرد. خانم آهی شش سال پیش در مصاحبه با بیبیسی فارسی نبودن کتاب کودک و نوجوان را دلیل تاسیس شورای کتاب کودک عنوان کرد و از کوشش شورا برای ارتقا کیفیت کتاب کودکان و نوجوانان در ایران گفت.
در پست بعدی فایل صوتی مصاحبه بیبیسی فارسی با ایشان را بشنوید:⬇️
#لیلی_ایمن آهی
#فرهنگ
@Roshanfkrane
این اثر که به اشتباه زلیخا نامیده شده قدیمی ترین نگاره #لیلی معشوقه #مجنون مربوط به ۷۲۲ میلادی در موزه واتیکان
#جالب
@Roshanfkrane
#جالب
@Roshanfkrane
یارب تو مرا به روی لیلی
هر لحظه بده زیاده میلی
از عمر من آنچه هست بر جای
بستان و به عمر لیلی افزای
گرچه شدهام چو مویش از غم
یک موی نخواهم از سرش کم
از حلقه او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی
بیباده او مباد جامم
بیسکه او مباد نامم
جانم فدی جمال بادش
گر خون خوردم حلال بادش
گرچه ز غمش چو شمع سوزم
هم بی غم او مباد روزم
عشقی که چنین به جای خود باد
چندانکه بود یکی به صد باد
میداشت پدر به سوی او گوش
کاین قصه شنید گشت خاموش
دانست که دل اسیر دارد
دردی نه دوا پذیر دارد
چون رفت به خانه سوی خویشان
گفت آنچه شنید پیش ایشان
کاین سلسلهای که بند بشکست
چون حلقه کعبه دید در دست
زو زمزمهای شنید گوشم
کاورد چو زمزمی به جوشم
گفتم مگر آن صحیفه خواند
کز محنت لیلیش رهاند
او خود همه کام ورای او گفت
نفرین خود و دعای او گفت
چون گشت به عالم این سخن فاش
افتاد ورق به دست اوباش
کز غایت عشق دلستانی
شد شیفته نازنین جوانی
هر نیک و بدی کزو شنیدند
در نیک و بدی زبان کشیدند
لیلی ز گزاف یاوهگویان
در خانه غم نشست مویان
شخصی دو زخیل آن جمیله
گفتند به شاه آن قبیله
کاشفته جوانی از فلان دشت
بدنام کن دیار ما گشت
آید همه روز سرگشاده
جوقی چو سگ از پی اوفتاده
در حله ما ز راه افسوس
گه رقص کند گهی زمین بوس
هردم غزلی دگر کند ساز
هم خوش غزلست و هم خوش آواز
او گوید و خلق یاد گیرند
ما را و ترا به باد گیرند
در هر غزلی که میسراید
صد پردهدری همینماید
لیلی ز نفیر او به داغست
کاین باد هلاک آن چراغست
بنمای به قهر گوشمالش
تا باز رهد مه از وبالش
چون آگه گشت شحنه زین حال
دزد آبله پای ز شحنه قتال
شمشیر کشید و داد تابش
گفتا که بدین دهم جوابش
از عامریان یکی خبر داشت
این قصه بحی خویش برداشت
با سید عامری در آن باب
گفت آفت نارسیده دریاب
کان شحنه جانستان خونریز
آبی تند است و آتشی تیز
ترسم مجنون خبر ندارد
آنگه دارد که سر ندارد
زآن چاه گشاده سر که پیش است
دریافتنش به جای خویش است
سرگشته پدر ز مهربانی
برجست بشفقتی که دانی
فرمود به دوستان همزاد
تا بر پی او روند چون باد
آن سوخته را به دلنوازی
آرند ز راه چارهسازی
هرسو بطلب شتافتندش
جستند ولی نیافتندش
گفتند مگر کاجل رسیدش
یا چنگ درندهای دریدش
هر دوستی از قبیله گاهی
میخورد دریغ و میزد آهی
گریان همه اهل خانه او
از گم شدن نشانه او
وآن گوشهنشین گوش سفته
چون گنج به گوشهای نهفته
از مشغلههای جوش بر جوش
هم گوشه گرفته بود و هم گوش
در طرف چنان شکارگاهی
خرسند شده به گرد راهی
گرگی که به زور شیر باشد
روبه به ازو چو سیر باشد
بازی که نشد به خورد محتاج
رغبت نکند به هیچ دراج
خشگار گرسنه را کلیچ است
باسیری نان میده هیچ است
چون طبع به اشتها شود گرم
گاورس درشت را کند نرم
حلوا که طعام نوش بهر است
در هیضهخوری به جای زهر است
مجنون که ز نوش بود بیبهر
میخورد نوالهای چون زهر
میداد ز راه بینوائی
کالای کساد را روائی
نه نه غم او نه آنچنان بود
کز غایت او غمی توان بود
کان غم که بدو برات میداد
از بند خودش نجات میداد
در جستن گنج رنج میبرد
بیآنکه رهی به گنج میبرد
شخصی ز قبیله بنیسعد
بگذشت بر او چو طالع سعد
دیدش به کناره سرابی
افتاده خراب در خرابی
چون لنگر بیت خویشتن لنگ
معنیش فراخ و قافیت تنگ
یعنی که کسی ندارم از پس
بیفافیت است مرد بی کس
چون طالع خویشتن کمان گیر
در سجده کمان و در وفا تیر
یعنی که وبالش آن نشانداشت
کامیزش تیر در کمان داشت
جز ناله کسی نداشت همدم
جز سایه کسی نیافت محرم
مرد گذرنده چون در او دید
شکلی و شمایلی نکو دید
پرسید سخن زهر شماری
جز خامشیش ندید کاری
چون از سخنش امید برداشت
بگذشت و ورا به جای بگذاشت
زآنجا به دیار او گذر کرد
زو اهل قبیله را خبر کرد
کاینک به فلان خرابی تنگ
میپیچد همچو مار بر سنگ
دیوانه و دردمند و رنجور
چون دیو ز چشم آدمی دور
از خوردن زخم سفته جانش
پیدا شده مغزن استخوانش
بیچاره پدر چو زو خبر یافت
روی از وطن و قبیله برتافت
میگشت چو دیو گرد هر غار
دیوانه خویش در طلب کار
دیدش به رفاق گوشهای تنگ
افتاده و سر نهاده بر سنگ
با خود غزلی همی سگالید
گه نوجه نمود و گاه نالید
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان
از باده بیخودی چنان مست
کاگه نه که در جهان کسی هست
چون دید پدر سلام دادش
پس دلخوشیی تمام دادش
مجنون چو صلابت پدر دید
در پای پدر چو سایه غلتید
کی تاج سرو سریر جانم
عذرم بپذیر ناتوانم
میبین و مپرس حالتم را
میکن به قضا حوالتم را
چون خواهم چون که در چنین روز
چشم تو ببیندم بدین روز
از آمدن تو روسیاهم
عذرت به کدام روی خواهم
دانی که حساب کار چونست
سررشته ز دست ما برونست
#لیلی_و_مجنون
#نظامی_گنجوی_بخش_16
@Roshanfkrane
هر لحظه بده زیاده میلی
از عمر من آنچه هست بر جای
بستان و به عمر لیلی افزای
گرچه شدهام چو مویش از غم
یک موی نخواهم از سرش کم
از حلقه او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی
بیباده او مباد جامم
بیسکه او مباد نامم
جانم فدی جمال بادش
گر خون خوردم حلال بادش
گرچه ز غمش چو شمع سوزم
هم بی غم او مباد روزم
عشقی که چنین به جای خود باد
چندانکه بود یکی به صد باد
میداشت پدر به سوی او گوش
کاین قصه شنید گشت خاموش
دانست که دل اسیر دارد
دردی نه دوا پذیر دارد
چون رفت به خانه سوی خویشان
گفت آنچه شنید پیش ایشان
کاین سلسلهای که بند بشکست
چون حلقه کعبه دید در دست
زو زمزمهای شنید گوشم
کاورد چو زمزمی به جوشم
گفتم مگر آن صحیفه خواند
کز محنت لیلیش رهاند
او خود همه کام ورای او گفت
نفرین خود و دعای او گفت
چون گشت به عالم این سخن فاش
افتاد ورق به دست اوباش
کز غایت عشق دلستانی
شد شیفته نازنین جوانی
هر نیک و بدی کزو شنیدند
در نیک و بدی زبان کشیدند
لیلی ز گزاف یاوهگویان
در خانه غم نشست مویان
شخصی دو زخیل آن جمیله
گفتند به شاه آن قبیله
کاشفته جوانی از فلان دشت
بدنام کن دیار ما گشت
آید همه روز سرگشاده
جوقی چو سگ از پی اوفتاده
در حله ما ز راه افسوس
گه رقص کند گهی زمین بوس
هردم غزلی دگر کند ساز
هم خوش غزلست و هم خوش آواز
او گوید و خلق یاد گیرند
ما را و ترا به باد گیرند
در هر غزلی که میسراید
صد پردهدری همینماید
لیلی ز نفیر او به داغست
کاین باد هلاک آن چراغست
بنمای به قهر گوشمالش
تا باز رهد مه از وبالش
چون آگه گشت شحنه زین حال
دزد آبله پای ز شحنه قتال
شمشیر کشید و داد تابش
گفتا که بدین دهم جوابش
از عامریان یکی خبر داشت
این قصه بحی خویش برداشت
با سید عامری در آن باب
گفت آفت نارسیده دریاب
کان شحنه جانستان خونریز
آبی تند است و آتشی تیز
ترسم مجنون خبر ندارد
آنگه دارد که سر ندارد
زآن چاه گشاده سر که پیش است
دریافتنش به جای خویش است
سرگشته پدر ز مهربانی
برجست بشفقتی که دانی
فرمود به دوستان همزاد
تا بر پی او روند چون باد
آن سوخته را به دلنوازی
آرند ز راه چارهسازی
هرسو بطلب شتافتندش
جستند ولی نیافتندش
گفتند مگر کاجل رسیدش
یا چنگ درندهای دریدش
هر دوستی از قبیله گاهی
میخورد دریغ و میزد آهی
گریان همه اهل خانه او
از گم شدن نشانه او
وآن گوشهنشین گوش سفته
چون گنج به گوشهای نهفته
از مشغلههای جوش بر جوش
هم گوشه گرفته بود و هم گوش
در طرف چنان شکارگاهی
خرسند شده به گرد راهی
گرگی که به زور شیر باشد
روبه به ازو چو سیر باشد
بازی که نشد به خورد محتاج
رغبت نکند به هیچ دراج
خشگار گرسنه را کلیچ است
باسیری نان میده هیچ است
چون طبع به اشتها شود گرم
گاورس درشت را کند نرم
حلوا که طعام نوش بهر است
در هیضهخوری به جای زهر است
مجنون که ز نوش بود بیبهر
میخورد نوالهای چون زهر
میداد ز راه بینوائی
کالای کساد را روائی
نه نه غم او نه آنچنان بود
کز غایت او غمی توان بود
کان غم که بدو برات میداد
از بند خودش نجات میداد
در جستن گنج رنج میبرد
بیآنکه رهی به گنج میبرد
شخصی ز قبیله بنیسعد
بگذشت بر او چو طالع سعد
دیدش به کناره سرابی
افتاده خراب در خرابی
چون لنگر بیت خویشتن لنگ
معنیش فراخ و قافیت تنگ
یعنی که کسی ندارم از پس
بیفافیت است مرد بی کس
چون طالع خویشتن کمان گیر
در سجده کمان و در وفا تیر
یعنی که وبالش آن نشانداشت
کامیزش تیر در کمان داشت
جز ناله کسی نداشت همدم
جز سایه کسی نیافت محرم
مرد گذرنده چون در او دید
شکلی و شمایلی نکو دید
پرسید سخن زهر شماری
جز خامشیش ندید کاری
چون از سخنش امید برداشت
بگذشت و ورا به جای بگذاشت
زآنجا به دیار او گذر کرد
زو اهل قبیله را خبر کرد
کاینک به فلان خرابی تنگ
میپیچد همچو مار بر سنگ
دیوانه و دردمند و رنجور
چون دیو ز چشم آدمی دور
از خوردن زخم سفته جانش
پیدا شده مغزن استخوانش
بیچاره پدر چو زو خبر یافت
روی از وطن و قبیله برتافت
میگشت چو دیو گرد هر غار
دیوانه خویش در طلب کار
دیدش به رفاق گوشهای تنگ
افتاده و سر نهاده بر سنگ
با خود غزلی همی سگالید
گه نوجه نمود و گاه نالید
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان
از باده بیخودی چنان مست
کاگه نه که در جهان کسی هست
چون دید پدر سلام دادش
پس دلخوشیی تمام دادش
مجنون چو صلابت پدر دید
در پای پدر چو سایه غلتید
کی تاج سرو سریر جانم
عذرم بپذیر ناتوانم
میبین و مپرس حالتم را
میکن به قضا حوالتم را
چون خواهم چون که در چنین روز
چشم تو ببیندم بدین روز
از آمدن تو روسیاهم
عذرت به کدام روی خواهم
دانی که حساب کار چونست
سررشته ز دست ما برونست
#لیلی_و_مجنون
#نظامی_گنجوی_بخش_16
@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
سالها قبل شوهر خانمی به او خیانت کرده بود، زن به فایل صوتیای دست پیداکرده بود که مرد حرفهای ناجوری راجع به بدن همسرش، به معشوق جدید گفته بود. پرت و پلاهایی که معشوق را از آنِ خود کند. بیآنکه بخواهم در جایی قرار گرفتم که زن با شوهر بیانصافش مواجه شد.
.
.
باور نکردنی بود؛ زن از موضع قدرت، متین و موقر درباره بدنش حرف زد، از اینکه اون وویس رو شنیده گفت، اشک میریخت و توضیح میداد که همهی رابطه، بدن ما نیست و چه و چه
.
هرگز فراموش نمیکنم که از شدت خشم نسبت به دیدن وقار زن سردرد گرفته بودم. باور نکردنی بود که فردی بتونه در اون موقعیت تا این میزان پرقدرت (و نه در مقام قربانی) خشم خودش رو موجه و متین به کلمه تبدیل کنه. هنوز برام قابل ستایشه. معمولا آدما در این موقعیت یا نقش قربانی بدبخت رو میگیرن و یا پرخاش میکنن و همونطور که تحقیر شدن، با خشونت مضاعف دیگری رو تحقیر میکنن
.
.
.
پس از گذشت بیش از ۱۵ سال از این ماجرا، نوع پاسخ شما خانم شهناز تهرانی من رو برد به دل اون خاطره. من اهل تملق نیستم حداقل اونهایی که من رو میشناسن میدونن، شما درس بزرگی به من دادین. درس اینکه چگونگی در بحران و درست زمانی که خنجر در قلب ما فرود میاد متین و موجه باشیم. درست حرف بزنیم، حمله نکنیم. اصلا حرف بزنیم، نه در عزلت و سیاهچاله بخزیم و فرار کنیم نهحملههای غیرمتمدنانه داشته باشیم
.
.
چقدر این نوع برنده بودن سخته. بسیار سخت، آنقدر که برای من شخصا پس از ۱۵ سال تکرار شد من همیشه به شما تعلق خاطر داشتم اما الان بلوغ رفتاری شما رو ستایش میکنم، غصه نخورید شما بهتر از من میدونید که آدمهای دنیا جورواجورند، یکی هم پیدا میشه که طلبکارانه نه تنها عذرخواهی نمیکنه بلکه با فرافکنی یقه مردم رو هممیگیره
.
.
من با سینما و خصوصا «فیلم فارسی» بزرگ شدم، تعلق خاطر نوستالژیک به اون ژانر دارم حتی اگر امروز سراغ فیلمهاش نرم. تمام فیلمهای شما رو دیدم، فیلم محبوب اون ژانر برایم «جوجه فکلی»ست.
.
.
هنوز هم سادگی و بیادعا بودن فیلم فارسی رو یقینا به سینمای روشنفکری چپ ترجیح میدم. چرا که بخش بزرگی از فلاکت امروز ما برآمده از تفکر و عمل روشنفکرانیست که با همین طلبکاری بعد از ویرانی مملکت، همچنان پاسخگوی عملکرد خود نیستن. اینها از هیچ کس عذرخواهی نمیکنند خانم تهرانی، از هیچکس
👤 #بهاره_مهرجویی
#اجتماعی #شهناز_تهرانی #لیلی_گلستان
@Roshanfkrane
سالها قبل شوهر خانمی به او خیانت کرده بود، زن به فایل صوتیای دست پیداکرده بود که مرد حرفهای ناجوری راجع به بدن همسرش، به معشوق جدید گفته بود. پرت و پلاهایی که معشوق را از آنِ خود کند. بیآنکه بخواهم در جایی قرار گرفتم که زن با شوهر بیانصافش مواجه شد.
.
.
باور نکردنی بود؛ زن از موضع قدرت، متین و موقر درباره بدنش حرف زد، از اینکه اون وویس رو شنیده گفت، اشک میریخت و توضیح میداد که همهی رابطه، بدن ما نیست و چه و چه
.
هرگز فراموش نمیکنم که از شدت خشم نسبت به دیدن وقار زن سردرد گرفته بودم. باور نکردنی بود که فردی بتونه در اون موقعیت تا این میزان پرقدرت (و نه در مقام قربانی) خشم خودش رو موجه و متین به کلمه تبدیل کنه. هنوز برام قابل ستایشه. معمولا آدما در این موقعیت یا نقش قربانی بدبخت رو میگیرن و یا پرخاش میکنن و همونطور که تحقیر شدن، با خشونت مضاعف دیگری رو تحقیر میکنن
.
.
.
پس از گذشت بیش از ۱۵ سال از این ماجرا، نوع پاسخ شما خانم شهناز تهرانی من رو برد به دل اون خاطره. من اهل تملق نیستم حداقل اونهایی که من رو میشناسن میدونن، شما درس بزرگی به من دادین. درس اینکه چگونگی در بحران و درست زمانی که خنجر در قلب ما فرود میاد متین و موجه باشیم. درست حرف بزنیم، حمله نکنیم. اصلا حرف بزنیم، نه در عزلت و سیاهچاله بخزیم و فرار کنیم نهحملههای غیرمتمدنانه داشته باشیم
.
.
چقدر این نوع برنده بودن سخته. بسیار سخت، آنقدر که برای من شخصا پس از ۱۵ سال تکرار شد من همیشه به شما تعلق خاطر داشتم اما الان بلوغ رفتاری شما رو ستایش میکنم، غصه نخورید شما بهتر از من میدونید که آدمهای دنیا جورواجورند، یکی هم پیدا میشه که طلبکارانه نه تنها عذرخواهی نمیکنه بلکه با فرافکنی یقه مردم رو هممیگیره
.
.
من با سینما و خصوصا «فیلم فارسی» بزرگ شدم، تعلق خاطر نوستالژیک به اون ژانر دارم حتی اگر امروز سراغ فیلمهاش نرم. تمام فیلمهای شما رو دیدم، فیلم محبوب اون ژانر برایم «جوجه فکلی»ست.
.
.
هنوز هم سادگی و بیادعا بودن فیلم فارسی رو یقینا به سینمای روشنفکری چپ ترجیح میدم. چرا که بخش بزرگی از فلاکت امروز ما برآمده از تفکر و عمل روشنفکرانیست که با همین طلبکاری بعد از ویرانی مملکت، همچنان پاسخگوی عملکرد خود نیستن. اینها از هیچ کس عذرخواهی نمیکنند خانم تهرانی، از هیچکس
👤 #بهاره_مهرجویی
#اجتماعی #شهناز_تهرانی #لیلی_گلستان
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باید مدام کوک کرد
دلی را که از خستگی روزگار
صدایش ناموزونست
باید جان را نواخت
چه به سرود
چه به سکوت؛
و امید آوازیست
که هر روز باید خواند.
#لیلی_هژیر
بازخواني ترانه «بيا بنويسيم» زنده یاد مهستي
#موسیقی
@Roshanfkrane
دلی را که از خستگی روزگار
صدایش ناموزونست
باید جان را نواخت
چه به سرود
چه به سکوت؛
و امید آوازیست
که هر روز باید خواند.
#لیلی_هژیر
بازخواني ترانه «بيا بنويسيم» زنده یاد مهستي
#موسیقی
@Roshanfkrane
ماجرای رسالت استادی من و فرزند آوری دانشجویان!
کانال روشنفکران
#لیلی_حاجی_آقایی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد، دانش آموخته دکتری جامعه شناسی فرهنگی و کارشناسی ارشد مشاور خانواده :
ساعت ۸ صبح پنجشنبه هفتم اردیبهشت چهار صد و دو وارد کلاس می شوم .
نگاهی به دانشجویان می کنم .
کلاس تقریبا شلوغ است ..
قرار است درس اصول و فنون مشاوره را بدهم.
طبق معمول تعداد دانشجویان دختر بر پسر غلبه می کند .
چندی است که لباس های رنگی آن ها که به یمن جنبش مهسا بهنجار شده چشم و دل را می نوازند .
خبری از سیاهی و ماتی نیست .
یکی صورتی عروسکی پوشیده
یکی پرتقالی و دیگری سبز و خلاصه رنگین کمانی از رنگ ها هویداست.
میدانی باید به زندگی هامان رنگ ها را اضافه کنیم .
رنگ ها حال دل مان را خوب می کنند .
با زرد به مهمانی خورشید می رویم
و با رنگ سبز یاد و خاطر درخت و جنگل تداعی می گردد و....
در کلاس پسرها طبق عادت قدیم ردیف آخر نشسته اند البته که بسیار راحت و رها شده
پشت جایگاه می روم .
روی دیوار کنار میز هشتک:#زن،زندگی، آزادی با قرمز خود نمایی می کند و ذهن پرسه زن می رود تا حوالی مهر ماه و فجایع دردناک تداعی می گردد و منقلب می شوم.
سلامی و احوالی و شروعی با طراوت را ممکن می سازم و با دقتی خاص روی صورت تک تک شان مکث می کنم .
برخی بی حوصله اند و خواب ؛
برخی کرخت و مغموم ؛
اندکی مشتاق و سراپا گوش ؛
می پرسم دیگه چه خبر؟
یکی می گوید : استاد ! حجم جزوه را کم کن!
وآن دیگری می گوید: استاد هوا گرم است و کولر های مستعمل و بسیار اسقاطی توان خنک کنندگی هوای گرم خوزستان را ندارند و صدایتان نمی آید !
آن یکی خیز بر می دارد و کولر را خاموش می کند و جیغ و فریاد دانشجویان بلند می شود که سوختیم!
دوباره یاد رسالت ام می افتم، همان رسالت خاص امتیاز آور!
رسالت جدیدی که وزارت علوم بر عهده استادان گذارده و آن هم تشویق به بارداری و فرزند آوری دانشجویان است. اگر چه من یک استاد دانشگاه آزادی ام . همان دانشگاه بی اساسنامه و هویت که کارکنان اش معلق در زمین و آسمان زیر بار انواع و اقسام دستور العمل ها و بخشنامه های الف و ب و ج و ی و دال و البته حقوق بخور و نمیر به استیصال رسیده اند و جنابان وزیر علوم و بهارستانی ها بی هیچ معرفت و منطقی به صداهایشان گوش نمی دهند!
القصه؛ ذهن را جمع و جور کردم و گفتم :خوب عقل حکم می کند که اول بپرسم چه کسانی متاهل اند و نمی دانم چرا وزیر علوم، بی ازدواج یکسره رفته سر بارداری و فرزند آوری! یحتمل ساعت سه صبح این بخشنامه را در خواب و بیداری نگاشته .خوب تقصیر هم ندارند بندگان خدا پشتمیز خدمت وقت زندگی ندارند که، تازه خیلی های شان ابوالمشاغل هم می باشند!
خدا را خوش نمی آید که هی ایراد بگیریم به سیاست های شان و نقد کنیم .
پس می پرسم : بچه ها کیا ازدواج کردند؟
در میان جمعیت ۳۵ نفری ۴ نفر دست بالا می کنند و ما بقی متحیر بمن نگاه می کنند!
دختری با خنده از وسط کلاس می گوید : استاد برامون شوهر پیدا کردی!
کلاس به هوا می رود.
مجدد می پرسم : مجردها قصد ازدواج ندارید؟
یکی داد می زند با کدام پول!
یکی کدام شغل!
یکی به کی اعتماد کنیم !
دیگری استاد ازدواج دیگه مد نیست !
و عده ای همصدا گفتند : استاد آمار طلاق از ازدواج پیشی گرفته!
از ته کلاس پسر جوانی می گوید با خواسته های جورواجور دخترها و قیمت طلا و... چطوری ازدواج کنیم ؟
عده ای با فریاد از قیمت های هولناک مسکن می گویند و دختران داد از گرانی جهیزیه می زنند.
خلاصه دیدم اوضاع پس است و کلاس الان است که به یکجنبش" شبه مهسایی" تبدیل شود و آشفتگی به کل دانشگاه سرایت کند و سهمیه تشویقی که هیچ از کار هم اخراج شوم با صدایی غرا گفتم :
ببخشید من حرف بی جا زدم.
سوال دیگری می پرسم ؟
#ارسالی #انتقادات #اجتماعی #دانشجویان
@Roshanfkrane
📌#متن_کامل
https://telegra.ph/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D9%86%E2%80%8C-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF-%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AC%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%86-04-27
کانال روشنفکران
#لیلی_حاجی_آقایی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد، دانش آموخته دکتری جامعه شناسی فرهنگی و کارشناسی ارشد مشاور خانواده :
ساعت ۸ صبح پنجشنبه هفتم اردیبهشت چهار صد و دو وارد کلاس می شوم .
نگاهی به دانشجویان می کنم .
کلاس تقریبا شلوغ است ..
قرار است درس اصول و فنون مشاوره را بدهم.
طبق معمول تعداد دانشجویان دختر بر پسر غلبه می کند .
چندی است که لباس های رنگی آن ها که به یمن جنبش مهسا بهنجار شده چشم و دل را می نوازند .
خبری از سیاهی و ماتی نیست .
یکی صورتی عروسکی پوشیده
یکی پرتقالی و دیگری سبز و خلاصه رنگین کمانی از رنگ ها هویداست.
میدانی باید به زندگی هامان رنگ ها را اضافه کنیم .
رنگ ها حال دل مان را خوب می کنند .
با زرد به مهمانی خورشید می رویم
و با رنگ سبز یاد و خاطر درخت و جنگل تداعی می گردد و....
در کلاس پسرها طبق عادت قدیم ردیف آخر نشسته اند البته که بسیار راحت و رها شده
پشت جایگاه می روم .
روی دیوار کنار میز هشتک:#زن،زندگی، آزادی با قرمز خود نمایی می کند و ذهن پرسه زن می رود تا حوالی مهر ماه و فجایع دردناک تداعی می گردد و منقلب می شوم.
سلامی و احوالی و شروعی با طراوت را ممکن می سازم و با دقتی خاص روی صورت تک تک شان مکث می کنم .
برخی بی حوصله اند و خواب ؛
برخی کرخت و مغموم ؛
اندکی مشتاق و سراپا گوش ؛
می پرسم دیگه چه خبر؟
یکی می گوید : استاد ! حجم جزوه را کم کن!
وآن دیگری می گوید: استاد هوا گرم است و کولر های مستعمل و بسیار اسقاطی توان خنک کنندگی هوای گرم خوزستان را ندارند و صدایتان نمی آید !
آن یکی خیز بر می دارد و کولر را خاموش می کند و جیغ و فریاد دانشجویان بلند می شود که سوختیم!
دوباره یاد رسالت ام می افتم، همان رسالت خاص امتیاز آور!
رسالت جدیدی که وزارت علوم بر عهده استادان گذارده و آن هم تشویق به بارداری و فرزند آوری دانشجویان است. اگر چه من یک استاد دانشگاه آزادی ام . همان دانشگاه بی اساسنامه و هویت که کارکنان اش معلق در زمین و آسمان زیر بار انواع و اقسام دستور العمل ها و بخشنامه های الف و ب و ج و ی و دال و البته حقوق بخور و نمیر به استیصال رسیده اند و جنابان وزیر علوم و بهارستانی ها بی هیچ معرفت و منطقی به صداهایشان گوش نمی دهند!
القصه؛ ذهن را جمع و جور کردم و گفتم :خوب عقل حکم می کند که اول بپرسم چه کسانی متاهل اند و نمی دانم چرا وزیر علوم، بی ازدواج یکسره رفته سر بارداری و فرزند آوری! یحتمل ساعت سه صبح این بخشنامه را در خواب و بیداری نگاشته .خوب تقصیر هم ندارند بندگان خدا پشتمیز خدمت وقت زندگی ندارند که، تازه خیلی های شان ابوالمشاغل هم می باشند!
خدا را خوش نمی آید که هی ایراد بگیریم به سیاست های شان و نقد کنیم .
پس می پرسم : بچه ها کیا ازدواج کردند؟
در میان جمعیت ۳۵ نفری ۴ نفر دست بالا می کنند و ما بقی متحیر بمن نگاه می کنند!
دختری با خنده از وسط کلاس می گوید : استاد برامون شوهر پیدا کردی!
کلاس به هوا می رود.
مجدد می پرسم : مجردها قصد ازدواج ندارید؟
یکی داد می زند با کدام پول!
یکی کدام شغل!
یکی به کی اعتماد کنیم !
دیگری استاد ازدواج دیگه مد نیست !
و عده ای همصدا گفتند : استاد آمار طلاق از ازدواج پیشی گرفته!
از ته کلاس پسر جوانی می گوید با خواسته های جورواجور دخترها و قیمت طلا و... چطوری ازدواج کنیم ؟
عده ای با فریاد از قیمت های هولناک مسکن می گویند و دختران داد از گرانی جهیزیه می زنند.
خلاصه دیدم اوضاع پس است و کلاس الان است که به یکجنبش" شبه مهسایی" تبدیل شود و آشفتگی به کل دانشگاه سرایت کند و سهمیه تشویقی که هیچ از کار هم اخراج شوم با صدایی غرا گفتم :
ببخشید من حرف بی جا زدم.
سوال دیگری می پرسم ؟
#ارسالی #انتقادات #اجتماعی #دانشجویان
@Roshanfkrane
📌#متن_کامل
https://telegra.ph/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D9%86%E2%80%8C-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF-%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AC%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%86-04-27
Telegraph
ماجرای رسالت استادی من و فرزند آوری دانشجویان!
✍ لیلی حاجی آقایی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد، دانش آموخته دکتری جامعه شناسی فرهنگی و کارشناسی ارشد مشاور خانواده ساعت ۸ صبح پنجشنبه هفتم اردیبهشت چهار صد و دو وارد کلاس می شوم . نگاهی به دانشجویان می کنم . کلاس تقریبا شلوغ است .. قرار است درس اصول و فنون…
❌درگذشت
#نخستین_زنی_که_دکتری_گیتار_گرفت
پروفسور لیلی افشار، نوازنده چیرهدست و نخستین زن در دنیا که دکتری گیتار گرفت، پس از یک دوره بیماری در سن ۶۳ سالگی از دنیا رفت.
مراسم تشییع این عزیز، دوم ابان در زادگاهش، تنکابن برگزار شد.
#خبر #اجتماعی
#بانوان #هنر #لیلی_افشار
@Roshanfkrane
#نخستین_زنی_که_دکتری_گیتار_گرفت
پروفسور لیلی افشار، نوازنده چیرهدست و نخستین زن در دنیا که دکتری گیتار گرفت، پس از یک دوره بیماری در سن ۶۳ سالگی از دنیا رفت.
مراسم تشییع این عزیز، دوم ابان در زادگاهش، تنکابن برگزار شد.
#خبر #اجتماعی
#بانوان #هنر #لیلی_افشار
@Roshanfkrane
#لیلی_افشار که
#نخستین_نوازنده_زن_در_جهان_است
که درجه دکترا در نوازندگی گیتار کلاسیک را کسب کرده، امروز بعد از تحمل یک دوره بیماری درگذشت.
🔹چند ویدئو و قاب زیبا از «لیلی افشار»، بانوی گیتاریست سرشناس ایرانی که امروز درگذشت
یادش گرامی
#موسیقی #بانوان
@Roshanfkrane
#نخستین_نوازنده_زن_در_جهان_است
که درجه دکترا در نوازندگی گیتار کلاسیک را کسب کرده، امروز بعد از تحمل یک دوره بیماری درگذشت.
🔹چند ویدئو و قاب زیبا از «لیلی افشار»، بانوی گیتاریست سرشناس ایرانی که امروز درگذشت
یادش گرامی
#موسیقی #بانوان
@Roshanfkrane