Forwarded from اتچ بات
می شناسم این جاده های سنگی را
که هیچ مسافرِ جامانده از خواهشِ ماندن را
خوشحال نکرده اند.
که هیچ رفتنی
به بن بست نرسیده است.
ولی هنوز
دست می کشم به شهر
به هوا
مثل کوری
که التماسِ جستجوهایش
دل هیچ عصایی را نلرزانده ست.
بو می کشم تمام کوچه ها را
درخت ها را
که شاید
تردیدِ رفتنت را
آنی حتا
تکیه شده باشند.
زل میزنم
تا شاید
چشم عابری از این همه مردمِ بی خبر
چمدانت را دیده باشد
که معطل میانِ ایستگاه
باز شده باشد از مشتِ بسته ات
و راهِ خانه را بهتر از تو به یاد داشته باشد حتما.
نه
هیچ گلریزانی
طناب اتهام را سبک نکرده است
باز بیدار می شوم
وحشت می کنم از شهری
که تو را گم کرده است.
بلیطِ یکطرفه ی تبعید را
در جیب لمس می کنم.
لعنت به هر چه خیال
دوباره یادم می آید
که تمامِ جاده ها
از سنگ اند
بی بازگشت...
می دانم
اما دوباره
باز خواهم گشت.
#پوریا_اشتری
@Roshanfkrane
که هیچ مسافرِ جامانده از خواهشِ ماندن را
خوشحال نکرده اند.
که هیچ رفتنی
به بن بست نرسیده است.
ولی هنوز
دست می کشم به شهر
به هوا
مثل کوری
که التماسِ جستجوهایش
دل هیچ عصایی را نلرزانده ست.
بو می کشم تمام کوچه ها را
درخت ها را
که شاید
تردیدِ رفتنت را
آنی حتا
تکیه شده باشند.
زل میزنم
تا شاید
چشم عابری از این همه مردمِ بی خبر
چمدانت را دیده باشد
که معطل میانِ ایستگاه
باز شده باشد از مشتِ بسته ات
و راهِ خانه را بهتر از تو به یاد داشته باشد حتما.
نه
هیچ گلریزانی
طناب اتهام را سبک نکرده است
باز بیدار می شوم
وحشت می کنم از شهری
که تو را گم کرده است.
بلیطِ یکطرفه ی تبعید را
در جیب لمس می کنم.
لعنت به هر چه خیال
دوباره یادم می آید
که تمامِ جاده ها
از سنگ اند
بی بازگشت...
می دانم
اما دوباره
باز خواهم گشت.
#پوریا_اشتری
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎