داستان پدری پیر و فرزندی فربه
در کشورهای متعارف و نرمال، سیاست پشتیبان اقتصاد است؛ راه را برای او هموار میکند؛ گرههای سیاسی را میگشاید؛ موانع را برمیدارد و زمینههای رشد و شکوفایی بازار را فراهم میکند. اما در ایران، اقتصاد در خدمت سیاست است؛ از او فرمان میبرد و منطق بازار را به هیچ میگیرد. سیاست در ایران همچون جوان ماجراجویی است که نه غم پدر دارد و نه پروای مادر. میتازد و هزینه میسازد. اکنون دیگر شانههای لاغر و استخوانی پدر، تحمل این نانخور فربه را ندارد؛ اما فرزند همچنان به آرزوهای دور و درازش میاندیشد.
همیشه این گونه نخواهد ماند؛ اما تا اطلاع ثانوی نسل حاضر باید هم تاوان گذشته را بدهد، هم هزینههای آینده را.
#رضا_بابایی
@Roshanfkrane
در کشورهای متعارف و نرمال، سیاست پشتیبان اقتصاد است؛ راه را برای او هموار میکند؛ گرههای سیاسی را میگشاید؛ موانع را برمیدارد و زمینههای رشد و شکوفایی بازار را فراهم میکند. اما در ایران، اقتصاد در خدمت سیاست است؛ از او فرمان میبرد و منطق بازار را به هیچ میگیرد. سیاست در ایران همچون جوان ماجراجویی است که نه غم پدر دارد و نه پروای مادر. میتازد و هزینه میسازد. اکنون دیگر شانههای لاغر و استخوانی پدر، تحمل این نانخور فربه را ندارد؛ اما فرزند همچنان به آرزوهای دور و درازش میاندیشد.
همیشه این گونه نخواهد ماند؛ اما تا اطلاع ثانوی نسل حاضر باید هم تاوان گذشته را بدهد، هم هزینههای آینده را.
#رضا_بابایی
@Roshanfkrane
سکولاریسم شرقی
روزنامۀ جمهوری اسلامی در سرمقالۀ امروز خود نوشته است: «ورود به مقولۀ روابط زناشویی توسط یک فرد ملبس به لباس روحانیت، همراه با بیان جزئیاتی که شرمآور است، برپایی همایش ترویج چند همسری در اسلام توسط یک فرد معمم، طرح گماشتن افراد روحانی در بیمارستانها تحت عناوینی از قبیل روحانیدرمانی بیماران، استفاده از بعضی روحانیون فاقد معیارهای لازم در تلویزیون و رادیو به عنوان کارشناس مسائل دینی که مطالب آنها از طریق فضای مجازی برای تمسخر دین و مذهب دست به دست میشود و دخالت مداحان و منبریهای کمسواد در موضوعات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و بینالمللی، از اموری هستند که مشکلات زیادی پدید آوردهاند، درحالی که اصولاً نیازی به ورود روحانیون به چنین مقولاتی نیست.»
چنین انتقادهایی به طور پراکنده از رسمیترین رسانههای کشور گاهی شنیده میشود؛ حتی سرسختترین مدافعان حضور روحانیان در همۀ عرصههای سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، تفریحی، علمی، درمانی و... گاهی زبان به شکوه میگشایند و از وضعیت موجود اظهار ناخرسندی میکنند. با وجود این، دانسته نیست که چرا کسی به ریشۀ این آسیبها توجه نمیکند. متأسفانه روحانیت در کشور ما، تقریبا تغییر کاربری داده است و دیگر نمیتواند – نه اینکه نخواهد - به رسالت اصلی و پیشین خود عمل کند. روحانیت همچنان مردم را به اخلاق و معنویت دعوت میکند، و از قضا بیش از هر دورهای در تاریخ ایران، فرصت سخنرانیهای دینی و معنوی یافته است. اما جایگاه و نوع مشاغل و مشغلهها و ارتباطات و مسئولیتهایی که پذیرفته است، از تأثیرگذاری معنوی و اخلاقی او کاسته است. این تصور خام که سیاست را میتوان مهار زد و رام دین کرد، روحانیت را به گوشهای از رینگ جامعه برد که بسیاری از شهروندان برای سامانبخشی به امور معنوی و اخلاقی خود به آنجا نمیروند. این جدایی، هم به زیان روحانیت است و هم برای یک جامعۀ شرقی زیانبار است.
در جبهه، طلبۀ جوانی بود که شبها بعد از نماز مغرب و عشا برای بچههای گردان سخنرانی میکرد. موضوع سخنرانیهای او بیشتر مسائل جنگ و تحلیل مواضع بزرگان سیاسی کشور بود. فرمانده همان گردان که در عملیات فاو شهید شد، مردی میانسال و بسیار معنوی و اخلاقمدار بود. او نیز گاهی که فرصتی مییافت، برای بچههای گردان سخنرانی میکرد. اما او بیشتر از خدا و آخرت و توسل سخن میگفت. گویا برخی از رزمندگان به طلبۀ گردان گفته بودند که شما هم مانند فرمانده، بیشتر از اخلاق و معنویت بگویید. آن طلبۀ فاضل که اکنون از استادان خوب حوزه و دانشگاه است، گفته بود: «من وقتی لباس رزمندگی پوشیدم، بیشتر رزمندهام تا روحانی. تأثیر معنوی من دیگر بیشتر از فرمانده نیست. پس فرق نمیکند که کدامیک از ما دو نفر از خدا بگوید و کدامیک از جنگ و سیاست.» درست میگفت. به طور معمول، کسی که لباس سیاست میپوشد، نمیتواند معلم اخلاق خوبی باشد؛ کسی که تجارت میکند، نمیتواند طبیب موفقی باشد؛ کسی که وظیفه و روحیۀ نظامی دارد، نمیتواند دلها را نرم کند؛ کسی که همۀ عمرش را در شعر و ادبیات گذرانده است، در سیاست میلنگد و... در حالی که جامعه، هم به سیاستمداران حرفهای نیاز دارد و هم به کسانی که چنان اعتبار و جایگاهی در چشم و دل مردم داشته باشند که بتوانند گاهی آنان را از سیاست و تجارت بیرون بیاورند و افقهایی دورتر را نشان دهند. تقسیم وظایف، لزوما سکولاریسم نیست که برخی آن را مساوی با کفر و الحاد پنداشتهاند. سکولاریسم به این معنا که هر کس کاری را بکند که برای آن ساخته شده و دانش آموخته و تجربه اندوخته است، چه عیبی دارد؟ سکولاریسم به این معنا، منجی کشور و حتی روحانیت است. اگر روحانیت در سالهای پیش از انقلاب، چنان اعتبار و آبرویی در میان مردم داشت که توانست در کمتر از یکسال، انقلابی بر پا کند، چون تا آن روز بیرون از صحنههای سیاسی و اجرایی کشور بود. سکولاریسم شرقی نمیگوید روحانیت، جای خود را در سیاست به دشمنان دین و میهن بدهد. این تصور که جای خالی روحانیان را در سیاست، دزدان و اشرار و خائنان به کشور پر میکنند، مبنایی جز تبلیغات ندارد. سکولاریسم شرقی میگوید: سیاست، جای سیاستمداران حرفهای و دانشآموخته و شریف است.
در آن گردان، بخت با ما یار بود که فرماندهی دانشآموخته و معنوی داشتیم که میتوانست مسئولیتهای روحانی گردان را هم به عهده بگیرد؛ اما این جابهجایی در جامعۀ پیچیدۀ شهری، نه ممکن است و نه مفید و نه در درازمدت به نفع حوزه. وضع موجود که به گفتۀ سرمقالهنویس روزنامۀ جمهوری اسلامی، شرمآور است، نتیجۀ تداخل مسئولیتها است.
#رضا_بابایی
96/6/19
یادش گرامی....🥀
@Roshanfkrane
روزنامۀ جمهوری اسلامی در سرمقالۀ امروز خود نوشته است: «ورود به مقولۀ روابط زناشویی توسط یک فرد ملبس به لباس روحانیت، همراه با بیان جزئیاتی که شرمآور است، برپایی همایش ترویج چند همسری در اسلام توسط یک فرد معمم، طرح گماشتن افراد روحانی در بیمارستانها تحت عناوینی از قبیل روحانیدرمانی بیماران، استفاده از بعضی روحانیون فاقد معیارهای لازم در تلویزیون و رادیو به عنوان کارشناس مسائل دینی که مطالب آنها از طریق فضای مجازی برای تمسخر دین و مذهب دست به دست میشود و دخالت مداحان و منبریهای کمسواد در موضوعات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و بینالمللی، از اموری هستند که مشکلات زیادی پدید آوردهاند، درحالی که اصولاً نیازی به ورود روحانیون به چنین مقولاتی نیست.»
چنین انتقادهایی به طور پراکنده از رسمیترین رسانههای کشور گاهی شنیده میشود؛ حتی سرسختترین مدافعان حضور روحانیان در همۀ عرصههای سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، تفریحی، علمی، درمانی و... گاهی زبان به شکوه میگشایند و از وضعیت موجود اظهار ناخرسندی میکنند. با وجود این، دانسته نیست که چرا کسی به ریشۀ این آسیبها توجه نمیکند. متأسفانه روحانیت در کشور ما، تقریبا تغییر کاربری داده است و دیگر نمیتواند – نه اینکه نخواهد - به رسالت اصلی و پیشین خود عمل کند. روحانیت همچنان مردم را به اخلاق و معنویت دعوت میکند، و از قضا بیش از هر دورهای در تاریخ ایران، فرصت سخنرانیهای دینی و معنوی یافته است. اما جایگاه و نوع مشاغل و مشغلهها و ارتباطات و مسئولیتهایی که پذیرفته است، از تأثیرگذاری معنوی و اخلاقی او کاسته است. این تصور خام که سیاست را میتوان مهار زد و رام دین کرد، روحانیت را به گوشهای از رینگ جامعه برد که بسیاری از شهروندان برای سامانبخشی به امور معنوی و اخلاقی خود به آنجا نمیروند. این جدایی، هم به زیان روحانیت است و هم برای یک جامعۀ شرقی زیانبار است.
در جبهه، طلبۀ جوانی بود که شبها بعد از نماز مغرب و عشا برای بچههای گردان سخنرانی میکرد. موضوع سخنرانیهای او بیشتر مسائل جنگ و تحلیل مواضع بزرگان سیاسی کشور بود. فرمانده همان گردان که در عملیات فاو شهید شد، مردی میانسال و بسیار معنوی و اخلاقمدار بود. او نیز گاهی که فرصتی مییافت، برای بچههای گردان سخنرانی میکرد. اما او بیشتر از خدا و آخرت و توسل سخن میگفت. گویا برخی از رزمندگان به طلبۀ گردان گفته بودند که شما هم مانند فرمانده، بیشتر از اخلاق و معنویت بگویید. آن طلبۀ فاضل که اکنون از استادان خوب حوزه و دانشگاه است، گفته بود: «من وقتی لباس رزمندگی پوشیدم، بیشتر رزمندهام تا روحانی. تأثیر معنوی من دیگر بیشتر از فرمانده نیست. پس فرق نمیکند که کدامیک از ما دو نفر از خدا بگوید و کدامیک از جنگ و سیاست.» درست میگفت. به طور معمول، کسی که لباس سیاست میپوشد، نمیتواند معلم اخلاق خوبی باشد؛ کسی که تجارت میکند، نمیتواند طبیب موفقی باشد؛ کسی که وظیفه و روحیۀ نظامی دارد، نمیتواند دلها را نرم کند؛ کسی که همۀ عمرش را در شعر و ادبیات گذرانده است، در سیاست میلنگد و... در حالی که جامعه، هم به سیاستمداران حرفهای نیاز دارد و هم به کسانی که چنان اعتبار و جایگاهی در چشم و دل مردم داشته باشند که بتوانند گاهی آنان را از سیاست و تجارت بیرون بیاورند و افقهایی دورتر را نشان دهند. تقسیم وظایف، لزوما سکولاریسم نیست که برخی آن را مساوی با کفر و الحاد پنداشتهاند. سکولاریسم به این معنا که هر کس کاری را بکند که برای آن ساخته شده و دانش آموخته و تجربه اندوخته است، چه عیبی دارد؟ سکولاریسم به این معنا، منجی کشور و حتی روحانیت است. اگر روحانیت در سالهای پیش از انقلاب، چنان اعتبار و آبرویی در میان مردم داشت که توانست در کمتر از یکسال، انقلابی بر پا کند، چون تا آن روز بیرون از صحنههای سیاسی و اجرایی کشور بود. سکولاریسم شرقی نمیگوید روحانیت، جای خود را در سیاست به دشمنان دین و میهن بدهد. این تصور که جای خالی روحانیان را در سیاست، دزدان و اشرار و خائنان به کشور پر میکنند، مبنایی جز تبلیغات ندارد. سکولاریسم شرقی میگوید: سیاست، جای سیاستمداران حرفهای و دانشآموخته و شریف است.
در آن گردان، بخت با ما یار بود که فرماندهی دانشآموخته و معنوی داشتیم که میتوانست مسئولیتهای روحانی گردان را هم به عهده بگیرد؛ اما این جابهجایی در جامعۀ پیچیدۀ شهری، نه ممکن است و نه مفید و نه در درازمدت به نفع حوزه. وضع موجود که به گفتۀ سرمقالهنویس روزنامۀ جمهوری اسلامی، شرمآور است، نتیجۀ تداخل مسئولیتها است.
#رضا_بابایی
96/6/19
یادش گرامی....🥀
@Roshanfkrane
کج دار و مریز
برخی مراجع تقلید قم، از وضع بد اقتصادی کشور و تورم بیمهار اظهار نگرانی کردهاند و از دولت خواستهاند که جلو گرانیها را بگیرد. من منکر کوتاهیها و ناتوانیهای دولت نیستم؛ اما به محضر مبارک مقامات مرجع عرض میکنم که دولت در ایران، بخشی کوچک از نظام سیاسی کشور است؛ اگرچه بیش از بخشهای دیگر به چشم میآید و فحشخور آن نیز ملس است. برای آنکه دولتی بتواند به مسئولیتهای خود عمل کند، باید در حوزههای مختلف تصمیمهای مهم بگیرد که در ایران اکثر این حوزهها در اختیار دولت نیست. مثلا در جذب سرمایهگذاری خارجی، تنشزدایی، پرهیز از شعار محو فلان کشور و بهمان دولت، پیوستن به اقتصاد جهانی، تصمیمگیری در مناقشات منطقهای بهویژه با عربستان و کشورهای حوزۀ خلیج فارس، عمل به اسناد بینالمللی، همکاری با مجامع جهانی بر پایۀ منافع ملی، جلوگیری از ورود نظامیان به عرصههای سیاسی و اقتصادی و دعوت از همۀ نخبگان کشور، باید دست دولت باز باشد تا بتواند اقتصاد کشور را اندکی سامان دهد. وقتی ورود مدیران به بدنۀ دولت یا مجلس، تنها از راه التزام به یک گرایش سیاسی ممکن است و مراجع تقلید نیز تنها از همین راه دفاع میکنند، از چنین دولت یا مجلسی چه انتظاری است. در کشور ما مقبولیت در مقابل مشروعیت رنگ باخته است و مشروعیتها از منابعی همچون حوزههای علمیه و تأیید مراجع تقلید و برخی نظریههای فقهی تأمین میشود، نه از راه کارآمدی و همراهی با افکار عمومی. بنابراین اگر مراجع بزرگوار تقلید بهحقیقت خواستار بهبود اوضاع اقتصادی کشورند، باید از انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، اهتمام به حقوق شهروندان، سرمایهگذاری گستردۀ خارجی، تنشزدایی با جهان و تصدی مدیران شایسته(با هر عقیده و مذهبی) دفاع کنند و همچنین دولت و نظام سیاسی کشور را به سمت سیاستهای هزینهساز برای کشور سوق ندهند؛ سیاستها و هزینههایی که کشورداری و تمشیت امور داخلی را از صدر اولویتها به زیر کشانده و در درازمدت نیز عاقبتی جز عقبنشینی قهرمانانه ندارد. آنچه روحانیان بلندپایه و ائمۀ جمعه و سخنرانان مراسم رسمی از دولتها و مجریان امور میخواهند مصداق کج دار و مریز است؛ چون از آنها چیزی را میخواهند که پیشتر همۀ بنیانها و زمینههای آن را نابود کردهاند.
#رضا_بابایی
۹۸/۲/۱۵
نام ویادش گرامی...🥀
@Roshanfkrane
برخی مراجع تقلید قم، از وضع بد اقتصادی کشور و تورم بیمهار اظهار نگرانی کردهاند و از دولت خواستهاند که جلو گرانیها را بگیرد. من منکر کوتاهیها و ناتوانیهای دولت نیستم؛ اما به محضر مبارک مقامات مرجع عرض میکنم که دولت در ایران، بخشی کوچک از نظام سیاسی کشور است؛ اگرچه بیش از بخشهای دیگر به چشم میآید و فحشخور آن نیز ملس است. برای آنکه دولتی بتواند به مسئولیتهای خود عمل کند، باید در حوزههای مختلف تصمیمهای مهم بگیرد که در ایران اکثر این حوزهها در اختیار دولت نیست. مثلا در جذب سرمایهگذاری خارجی، تنشزدایی، پرهیز از شعار محو فلان کشور و بهمان دولت، پیوستن به اقتصاد جهانی، تصمیمگیری در مناقشات منطقهای بهویژه با عربستان و کشورهای حوزۀ خلیج فارس، عمل به اسناد بینالمللی، همکاری با مجامع جهانی بر پایۀ منافع ملی، جلوگیری از ورود نظامیان به عرصههای سیاسی و اقتصادی و دعوت از همۀ نخبگان کشور، باید دست دولت باز باشد تا بتواند اقتصاد کشور را اندکی سامان دهد. وقتی ورود مدیران به بدنۀ دولت یا مجلس، تنها از راه التزام به یک گرایش سیاسی ممکن است و مراجع تقلید نیز تنها از همین راه دفاع میکنند، از چنین دولت یا مجلسی چه انتظاری است. در کشور ما مقبولیت در مقابل مشروعیت رنگ باخته است و مشروعیتها از منابعی همچون حوزههای علمیه و تأیید مراجع تقلید و برخی نظریههای فقهی تأمین میشود، نه از راه کارآمدی و همراهی با افکار عمومی. بنابراین اگر مراجع بزرگوار تقلید بهحقیقت خواستار بهبود اوضاع اقتصادی کشورند، باید از انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، اهتمام به حقوق شهروندان، سرمایهگذاری گستردۀ خارجی، تنشزدایی با جهان و تصدی مدیران شایسته(با هر عقیده و مذهبی) دفاع کنند و همچنین دولت و نظام سیاسی کشور را به سمت سیاستهای هزینهساز برای کشور سوق ندهند؛ سیاستها و هزینههایی که کشورداری و تمشیت امور داخلی را از صدر اولویتها به زیر کشانده و در درازمدت نیز عاقبتی جز عقبنشینی قهرمانانه ندارد. آنچه روحانیان بلندپایه و ائمۀ جمعه و سخنرانان مراسم رسمی از دولتها و مجریان امور میخواهند مصداق کج دار و مریز است؛ چون از آنها چیزی را میخواهند که پیشتر همۀ بنیانها و زمینههای آن را نابود کردهاند.
#رضا_بابایی
۹۸/۲/۱۵
نام ویادش گرامی...🥀
@Roshanfkrane
نوشم نهای، نیشم چرایی
به نظر من، همه یا بیشتر امامان جمعه ایران باید تغییر کنند. آنها فرصت یا انگیزه برای مطالعه و تفکر نداشتهاند. نه از سیاست بینالملل چیزی میدانند و نه از پیچیدگیهای مسائل داخلی. بولتنهای خبری و تحلیلی، ذهن و زبانشان را تسخیر کرده است. آنها هیچگاه در خیابان دنبال تاکسی ندویدهاند؛ در مترو مچاله نشدهاند؛ از هیچ داروخانهای نشنیدهاند که نداریم، نیست، فعلا برو بمیر تا بعد. از همسر و فرزندانشان خجالت نکشیدهاند. مشکل مسکن و مرکب و امنیت و شغل و اعتبار و بیکاری فرزندان نداشتهاند. قیمتهای جدید قلبشان را سوراخ نکرده است. بار ترافیک شهر را هم رانندگانشان به دوش میکشند. شاید سال بگذرد و یک بار برای خرید به بازار یا خیابان نروند. فرق دلار سه هزار تومانی را با دلار 15 هزار تومانی نمیدانند؛ چون تأثیری در زندگی آنان نداشته است. امام جمعه موقت پایتخت گفته است به جهنم که تحریمها تشدید شده است. به کدام جهنم؟ جهنمی که سهم ما شده است؟ ایشان اگر نمیتواند یا نمیخواهد جلو تحریمها را بگیرد، چرا دستکم همدردی نمیکند؟ نماز جمعه و محیطهای معنوی، جایی است برای باز کردن گرهها با سرانگشت عقل و تدبیر و زبان نرم. کوبیدن بر طبل جنگ، کار نظامیان است، نه اهل محراب و منبر. مگر دنیا کم دیوانه دارد که ما هم دیوانهوار رفتار کنیم؟
هزار بار گفتهاند و تجربه کردهایم که طولانی شدن منصبها، نتیجهای ندارد جز پاره شدن رشتههای ارتباط با مردم و بیخبری از حال آنان.
#رضا_بابایی
قم، بیمارستان ولیعصر
@Roshanfkrane
به نظر من، همه یا بیشتر امامان جمعه ایران باید تغییر کنند. آنها فرصت یا انگیزه برای مطالعه و تفکر نداشتهاند. نه از سیاست بینالملل چیزی میدانند و نه از پیچیدگیهای مسائل داخلی. بولتنهای خبری و تحلیلی، ذهن و زبانشان را تسخیر کرده است. آنها هیچگاه در خیابان دنبال تاکسی ندویدهاند؛ در مترو مچاله نشدهاند؛ از هیچ داروخانهای نشنیدهاند که نداریم، نیست، فعلا برو بمیر تا بعد. از همسر و فرزندانشان خجالت نکشیدهاند. مشکل مسکن و مرکب و امنیت و شغل و اعتبار و بیکاری فرزندان نداشتهاند. قیمتهای جدید قلبشان را سوراخ نکرده است. بار ترافیک شهر را هم رانندگانشان به دوش میکشند. شاید سال بگذرد و یک بار برای خرید به بازار یا خیابان نروند. فرق دلار سه هزار تومانی را با دلار 15 هزار تومانی نمیدانند؛ چون تأثیری در زندگی آنان نداشته است. امام جمعه موقت پایتخت گفته است به جهنم که تحریمها تشدید شده است. به کدام جهنم؟ جهنمی که سهم ما شده است؟ ایشان اگر نمیتواند یا نمیخواهد جلو تحریمها را بگیرد، چرا دستکم همدردی نمیکند؟ نماز جمعه و محیطهای معنوی، جایی است برای باز کردن گرهها با سرانگشت عقل و تدبیر و زبان نرم. کوبیدن بر طبل جنگ، کار نظامیان است، نه اهل محراب و منبر. مگر دنیا کم دیوانه دارد که ما هم دیوانهوار رفتار کنیم؟
هزار بار گفتهاند و تجربه کردهایم که طولانی شدن منصبها، نتیجهای ندارد جز پاره شدن رشتههای ارتباط با مردم و بیخبری از حال آنان.
#رضا_بابایی
قم، بیمارستان ولیعصر
@Roshanfkrane
جای خالی ولتر در ایران
ولتر در قرن هیجدهم میزیست. مهمترین انقلابهای ذهنی و عینی غرب در این قرن رخ داد؛ از پیروزی عصر روشنگری بر فرهنگ قرون وسطایی تا انقلاب کبیر فرانسه. ولتر در اروپای قرن هیجدهم، جایگاهی ویژه دارد. او اندیشهای نیافرید و فلسفهای نساخت و دانشی بر دانشهای بشری نیفزود؛ اما در صحنۀ فرهنگ غرب، نقشی را بر عهده گرفت که هیچ فیلسوف و دانشمندی از عهدۀ آن برنمیآمد. او توانست اندیشههای پدران عصر روشنگری، همچون فرانسیس بیکن، اسپینوزا، جان لاک و لایبنیتس را در جامعۀ اروپایی نهادینه کند و از برج عاج نخبگانی به میان مردم بیاورد. بریان مگی در «سرگذشت فلسفه» میگوید: «ولتر خود هیچگاه چیزی اصیل و در خور اهمیت به این مجموعۀ فکری نیفزود؛ اما با هر وسیلهای که در اختیار داشت(نمایشنامه، رمان، زندگینامهنویسی، نامۀ سرگشاده، طنز، تاریخنگاری) به تبلیغ این اندیشهها پرداخت.»
ولتر توانست اندیشههایی را که فیلسوفان بزرگ عصر روشنگری روی کاغذ آورده بودند، به درون خانهها ببرد و با جانها بیامیزد. در این راه از همۀ هنرهای پرطرفدار آن روز، مانند نمایش و طنز و داستان و شعر و حتی ژانر نامه استفاده کرد. بدون ولتر، فرهنگ مدارا و ارزش آزادی و دموکراسی و اهمیت پاسخگویی دولتمردان به ملت، در کتابها میماند و شاید نیمقرن پس از او اندکاندک راهی به سوی جامعه باز میکرد. تجربۀ ولتر به ما میگوید: تا اندیشهای در قالبها و ژانرهای مختلف بازگو نشود و از آن فیلم و رمان و نمایشنامه و تابلو نقاشی و طنز و کارتون ... نسازند، پا از کتابها بیرون نمیگذارد.
ایران قدیم و معاصر نیز متفکرانی بزرگ داشته است، اما هنوز هنرمندان و طنزنویسان و سینماگران و نگارگران و خطاطان و معماران و گرافیککاران و شاعران به این قافله نپیوستهاند. خطاطان بزرگ ما آیهای از قرآن یا بیتی از حافظ را صدها بار نوشته و تابلو کردهاند، اما هنوز هیچیک از آنان یکبار اعلامیۀ حقوق بشر را خوشنویسی نکرده است. به هر روی فرق است میان ملتی که طنزپرداز او کارمند غیر رسمی صداوسیماست با قارهای که مردم آن پنجاه سال طنزهای ولتر را خواندهاند و از آن لذت بردهاند و شبنشینیهایی دلپذیر برای خود ساختهاند. مفاهیمی همچون انسانگرایی، آزادی، حقوق بشر، صلح، مدارا، محیط زیست، دولت مسئول و شیوههای مدرن همزیستی، همان اندازه که به فیلسوف و نظریهپرداز نیاز دارند، هنرمند و نویسندگان حرفهای و اثرآفرینان دردمند هم میخواهند تا بخشی از فرهنگ عمومی جامعه شوند و در میان مردم جا خوش کنند.
من از همین منظر به روشنفکری دینی مینگرم. روشنفکران دینی میکوشند برای مفاهیم عصر جدید که زندگی متمدنانۀ بشر در گرو آن است، پشتوانههایی از دین بیابند و ترویج کنند. دین و هنر و توسعه و سیاست اگر در خدمت انسان و زندگی مادی و معنوی او نباشند، وسیلهای برای هدررفت استعدادها و تواناییهای بشر میشوند.
#رضا_بابایی
۹۷/۹/۲۶
یادش گرامی.....🥀
@Roshanfkrane
ولتر در قرن هیجدهم میزیست. مهمترین انقلابهای ذهنی و عینی غرب در این قرن رخ داد؛ از پیروزی عصر روشنگری بر فرهنگ قرون وسطایی تا انقلاب کبیر فرانسه. ولتر در اروپای قرن هیجدهم، جایگاهی ویژه دارد. او اندیشهای نیافرید و فلسفهای نساخت و دانشی بر دانشهای بشری نیفزود؛ اما در صحنۀ فرهنگ غرب، نقشی را بر عهده گرفت که هیچ فیلسوف و دانشمندی از عهدۀ آن برنمیآمد. او توانست اندیشههای پدران عصر روشنگری، همچون فرانسیس بیکن، اسپینوزا، جان لاک و لایبنیتس را در جامعۀ اروپایی نهادینه کند و از برج عاج نخبگانی به میان مردم بیاورد. بریان مگی در «سرگذشت فلسفه» میگوید: «ولتر خود هیچگاه چیزی اصیل و در خور اهمیت به این مجموعۀ فکری نیفزود؛ اما با هر وسیلهای که در اختیار داشت(نمایشنامه، رمان، زندگینامهنویسی، نامۀ سرگشاده، طنز، تاریخنگاری) به تبلیغ این اندیشهها پرداخت.»
ولتر توانست اندیشههایی را که فیلسوفان بزرگ عصر روشنگری روی کاغذ آورده بودند، به درون خانهها ببرد و با جانها بیامیزد. در این راه از همۀ هنرهای پرطرفدار آن روز، مانند نمایش و طنز و داستان و شعر و حتی ژانر نامه استفاده کرد. بدون ولتر، فرهنگ مدارا و ارزش آزادی و دموکراسی و اهمیت پاسخگویی دولتمردان به ملت، در کتابها میماند و شاید نیمقرن پس از او اندکاندک راهی به سوی جامعه باز میکرد. تجربۀ ولتر به ما میگوید: تا اندیشهای در قالبها و ژانرهای مختلف بازگو نشود و از آن فیلم و رمان و نمایشنامه و تابلو نقاشی و طنز و کارتون ... نسازند، پا از کتابها بیرون نمیگذارد.
ایران قدیم و معاصر نیز متفکرانی بزرگ داشته است، اما هنوز هنرمندان و طنزنویسان و سینماگران و نگارگران و خطاطان و معماران و گرافیککاران و شاعران به این قافله نپیوستهاند. خطاطان بزرگ ما آیهای از قرآن یا بیتی از حافظ را صدها بار نوشته و تابلو کردهاند، اما هنوز هیچیک از آنان یکبار اعلامیۀ حقوق بشر را خوشنویسی نکرده است. به هر روی فرق است میان ملتی که طنزپرداز او کارمند غیر رسمی صداوسیماست با قارهای که مردم آن پنجاه سال طنزهای ولتر را خواندهاند و از آن لذت بردهاند و شبنشینیهایی دلپذیر برای خود ساختهاند. مفاهیمی همچون انسانگرایی، آزادی، حقوق بشر، صلح، مدارا، محیط زیست، دولت مسئول و شیوههای مدرن همزیستی، همان اندازه که به فیلسوف و نظریهپرداز نیاز دارند، هنرمند و نویسندگان حرفهای و اثرآفرینان دردمند هم میخواهند تا بخشی از فرهنگ عمومی جامعه شوند و در میان مردم جا خوش کنند.
من از همین منظر به روشنفکری دینی مینگرم. روشنفکران دینی میکوشند برای مفاهیم عصر جدید که زندگی متمدنانۀ بشر در گرو آن است، پشتوانههایی از دین بیابند و ترویج کنند. دین و هنر و توسعه و سیاست اگر در خدمت انسان و زندگی مادی و معنوی او نباشند، وسیلهای برای هدررفت استعدادها و تواناییهای بشر میشوند.
#رضا_بابایی
۹۷/۹/۲۶
یادش گرامی.....🥀
@Roshanfkrane
اهل هنر، این فرصت را از دست ندهند
محسن قرائتی: اگر برای نماز همان اندازه که برای موسیقی هزینه میشد، هزینه میکردیم الان وضعیت اینگونه نبود.
من اگر متولی موسیقی در ایران بودم، همین الان نامهای به آقای قرائتی مینوشتم و به او پیشنهاد میدادم که حاضریم همۀ هزینه و بودجۀ دولتی موسیقی و سینما و تئاتر و نقاشی را با یکهزارم امکانات و بودجهای که دولت و صداوسیما و ستاد احیای نماز و سازمان تبلیغات اسلامی و ستاد ائمه جمعه و همایش سالانۀ نماز در سالن کنفرانس سران و اعتبار مالی مخصوص نماز در همۀ ادارات و اماکن عمومی و... صرف تبلیغ و برگزاری نماز میکنند، معاوضه کنیم. و اگر جای آقای قرائتی بودم، برای تبلیغ نماز و هیچ عبادت دیگری به پول و بودجه و کمکهای دولتی و تبلیغات رسمی دخیل نمیبستم. اما حالا که جای خودم هستم، خدمت ایشان عرض میکنم که شما اگرچه رئیس ستاد احیای نماز در کشور هستید، اما از سخنانتان پیداست که بیش از دیگران نیاز به آشنایی با ماهیت عبادات دینی دارید. از پیامبر نشنیدهاید که اگر نان نباشد، نماز و روزه هم نیست(لولا الخُبز ماصلینا و ماصمنا)؟ نمیدانید وظیفۀ عالمان دینی، ابلاغ است، نه تبلیغ و نه تبلیغات، آن هم از جیب مردم؟ نمازی که متولی آن جز به تبلیغات رسمی و برنامههای هزینهبر و سخنرانیهای تکراری و تلقینی و ساختن مسجدهای بیشمار نمیاندیشد، نماز نیست؛ چیزی در مایههای مراسم صبحگاهی پادگانها است. آقای قرائتی، میدانید در شهرهای چندصدهزار نفری ایران، بیش از یک یا دو سالن سینما فعال یا نیمهفعال نیست؟ میدانید در غیبت سینما و موسیقی و تئاتر و ورزشگاه، میدان به دست اعتیاد و بیفرهنگی میافتد؟ من در میان اطرافیان و آشنایان خود، تا امروز کسی را ندیدم که بر اثر تبلیغات رسمی، نمازخوان شده باشد، اما نمازخوانهای بسیاری را دیدهام که تبلیغات شما، آنان را در نماز کاهل و مردد کرده است. نمیدانم شما چه تصوری از دین و نماز دارید که گمان کردهاید با پول و بودجۀ بیشتر میتوانید شمار نمازخوانها را بیشتر کنید؛ اما میدانم که پیشوایان دینی هیچ اهتمامی به تبلیغ و تبلیغات نداشتند و بیش از آنکه بخواهند دیگران را نمازخوان کنند، برای کیفیت نمازهای خود میکوشیدند و دل میسوزاندند. اگر نماز من و شما نماز بود، بینماز کردن این مردم نیاز به بودجه و تبلیغات داشت، نه عکس آن.
#رضا_بابایی
یادش گرامی......🥀
@Roshanfkrane
محسن قرائتی: اگر برای نماز همان اندازه که برای موسیقی هزینه میشد، هزینه میکردیم الان وضعیت اینگونه نبود.
من اگر متولی موسیقی در ایران بودم، همین الان نامهای به آقای قرائتی مینوشتم و به او پیشنهاد میدادم که حاضریم همۀ هزینه و بودجۀ دولتی موسیقی و سینما و تئاتر و نقاشی را با یکهزارم امکانات و بودجهای که دولت و صداوسیما و ستاد احیای نماز و سازمان تبلیغات اسلامی و ستاد ائمه جمعه و همایش سالانۀ نماز در سالن کنفرانس سران و اعتبار مالی مخصوص نماز در همۀ ادارات و اماکن عمومی و... صرف تبلیغ و برگزاری نماز میکنند، معاوضه کنیم. و اگر جای آقای قرائتی بودم، برای تبلیغ نماز و هیچ عبادت دیگری به پول و بودجه و کمکهای دولتی و تبلیغات رسمی دخیل نمیبستم. اما حالا که جای خودم هستم، خدمت ایشان عرض میکنم که شما اگرچه رئیس ستاد احیای نماز در کشور هستید، اما از سخنانتان پیداست که بیش از دیگران نیاز به آشنایی با ماهیت عبادات دینی دارید. از پیامبر نشنیدهاید که اگر نان نباشد، نماز و روزه هم نیست(لولا الخُبز ماصلینا و ماصمنا)؟ نمیدانید وظیفۀ عالمان دینی، ابلاغ است، نه تبلیغ و نه تبلیغات، آن هم از جیب مردم؟ نمازی که متولی آن جز به تبلیغات رسمی و برنامههای هزینهبر و سخنرانیهای تکراری و تلقینی و ساختن مسجدهای بیشمار نمیاندیشد، نماز نیست؛ چیزی در مایههای مراسم صبحگاهی پادگانها است. آقای قرائتی، میدانید در شهرهای چندصدهزار نفری ایران، بیش از یک یا دو سالن سینما فعال یا نیمهفعال نیست؟ میدانید در غیبت سینما و موسیقی و تئاتر و ورزشگاه، میدان به دست اعتیاد و بیفرهنگی میافتد؟ من در میان اطرافیان و آشنایان خود، تا امروز کسی را ندیدم که بر اثر تبلیغات رسمی، نمازخوان شده باشد، اما نمازخوانهای بسیاری را دیدهام که تبلیغات شما، آنان را در نماز کاهل و مردد کرده است. نمیدانم شما چه تصوری از دین و نماز دارید که گمان کردهاید با پول و بودجۀ بیشتر میتوانید شمار نمازخوانها را بیشتر کنید؛ اما میدانم که پیشوایان دینی هیچ اهتمامی به تبلیغ و تبلیغات نداشتند و بیش از آنکه بخواهند دیگران را نمازخوان کنند، برای کیفیت نمازهای خود میکوشیدند و دل میسوزاندند. اگر نماز من و شما نماز بود، بینماز کردن این مردم نیاز به بودجه و تبلیغات داشت، نه عکس آن.
#رضا_بابایی
یادش گرامی......🥀
@Roshanfkrane
هشت بار؟!
مذاکره در سیاست مانند آزمایش در علوم تجربی است؛ مانند استدلال در علوم عقلی است؛ مانند چانه زدن در بازار است. انسان عاقل بالغ از گفتوگو هراسی ندارد؛ ولو طرف مقابل حیلهگر و زورگو باشد. اگر مذاکره نکردن افتخار است، شما بیایید از این یک افتخار بگذرید. شما که سراپا عزت و سربلندی و موفقیت در ایران و جهان هستید، به این افتخار کوچک چه نیازی دارید؟ من نمیگویم هر مذاکرهای مفید است؛ اما قطعا و یقینا در مذاکره نکردن هیچ سودی برای مردم ایران نیست. تاریخ بخوانید و ببینید غرور سلطان محمد خوارزمشاه چه بهانهای به دست مغول داد. تاریخ بخوانید تا بدانید چرا شاه اسماعیل صفوی در چالدران شکست خورد و پس از آن دق کرد و مرد. تاریخ بخوانید تا بدانید شاه سلطان حسین صفوی برای دفع فتنۀ محمود افغان چه راههای فراوانی در چنته داشت، اما آش نذری را چارۀ کار دانست. به او گفته بودند که دولت صفوی به دولت امام زمان متصل خواهد شد و او هم باور کرده بود. تاریخ بخوانید و ببینید امیرکبیر برای گرفتن زمینهای ایران از خلافت عثمانی، چند سال در ارزنة الروم با هر کس و ناکسی مذاکره کرد و سرانجام نیز توانست بهترین توافقنامۀ ممکن را آمادۀ امضا کند. نه مذاکره کردن، سرشکستگی است و نه مذاکره نکردن، سرافرازی. ببینید مردم چه میخواهند. شما نمایندۀ همین مردم هستید. نباید راهی را برگزینید که شما را از مردم جدا میکند. اگر مردم دنبال مذاکره نکردن بودند که به آقای رئیسی رأی میدادند. اگر مردم میخواستند رئیس جمهورشان هشت بار زنگ رئیس جمهور آمریکا را رد تماس بدهد، در اردیبهشت پارسال خودشان را به آب و آتش نمیزدند که مدعی تدبیر و امید رأی بیاورد.
جانشین مذاکره، جنگ گرم یا سرد است؛ جنگی که هزینههای کمرشکن آن بر دوش بیمارستانها و دانشگاهها و سفرههای مردم و دختران معصوم و پسران مغموم و خانوادههای ازهمپاشیده و ساختمانهای سست و صنعت ورشکسته و زمینهای خشک است.
#رضا_بابایی
۹۷/۴/۲۹
یادش گرامی....
@Rishanfkrane
مذاکره در سیاست مانند آزمایش در علوم تجربی است؛ مانند استدلال در علوم عقلی است؛ مانند چانه زدن در بازار است. انسان عاقل بالغ از گفتوگو هراسی ندارد؛ ولو طرف مقابل حیلهگر و زورگو باشد. اگر مذاکره نکردن افتخار است، شما بیایید از این یک افتخار بگذرید. شما که سراپا عزت و سربلندی و موفقیت در ایران و جهان هستید، به این افتخار کوچک چه نیازی دارید؟ من نمیگویم هر مذاکرهای مفید است؛ اما قطعا و یقینا در مذاکره نکردن هیچ سودی برای مردم ایران نیست. تاریخ بخوانید و ببینید غرور سلطان محمد خوارزمشاه چه بهانهای به دست مغول داد. تاریخ بخوانید تا بدانید چرا شاه اسماعیل صفوی در چالدران شکست خورد و پس از آن دق کرد و مرد. تاریخ بخوانید تا بدانید شاه سلطان حسین صفوی برای دفع فتنۀ محمود افغان چه راههای فراوانی در چنته داشت، اما آش نذری را چارۀ کار دانست. به او گفته بودند که دولت صفوی به دولت امام زمان متصل خواهد شد و او هم باور کرده بود. تاریخ بخوانید و ببینید امیرکبیر برای گرفتن زمینهای ایران از خلافت عثمانی، چند سال در ارزنة الروم با هر کس و ناکسی مذاکره کرد و سرانجام نیز توانست بهترین توافقنامۀ ممکن را آمادۀ امضا کند. نه مذاکره کردن، سرشکستگی است و نه مذاکره نکردن، سرافرازی. ببینید مردم چه میخواهند. شما نمایندۀ همین مردم هستید. نباید راهی را برگزینید که شما را از مردم جدا میکند. اگر مردم دنبال مذاکره نکردن بودند که به آقای رئیسی رأی میدادند. اگر مردم میخواستند رئیس جمهورشان هشت بار زنگ رئیس جمهور آمریکا را رد تماس بدهد، در اردیبهشت پارسال خودشان را به آب و آتش نمیزدند که مدعی تدبیر و امید رأی بیاورد.
جانشین مذاکره، جنگ گرم یا سرد است؛ جنگی که هزینههای کمرشکن آن بر دوش بیمارستانها و دانشگاهها و سفرههای مردم و دختران معصوم و پسران مغموم و خانوادههای ازهمپاشیده و ساختمانهای سست و صنعت ورشکسته و زمینهای خشک است.
#رضا_بابایی
۹۷/۴/۲۹
یادش گرامی....
@Rishanfkrane
وسوسههای دلاری
سر و صدای تمدنسازی خوابیده است. دیگر مثل سابق برای تمدنسازی همایشهای گرانقیمت برگزار نمیکنیم. چرا؟ چون دیگر از چاههای نفت، دلارهای دلربا فوران نمیکند؛ دلارهایی که نمیدانستیم با آنها چه کنیم.
دلارهای نفتی، دو ویژگی دارند: ۱. آسان به دست میآیند و آسان از دست میروند؛ ۲. انسان را به این گمان خام میاندازند که ارادۀ او مساوی است با مشیت خدا.
عطار نیشابوری در تذکرة الاولیاء از رابعۀ عدویه نقل میکند که حسن بصری او را دید که در هر دست یک درهم نهاده است. گفت: این درهمها چیست؟ رابعه گفت: دستمزد ریسندگی. پرسید: چرا هر دو را در یک دست نمینهی؟ گفت: چون نمیخواهم آن دو را در یکجا ببینم، که فریبندگی دو درهم بیشتر از یک درهم است. پس هر چه کمتر گرد هم آیند، کمتر وسوسه انگیزند.
#رضا_بابایی
۹۷/۳/۸
یادش گرامی.....🥀
@Roshanfkrane
سر و صدای تمدنسازی خوابیده است. دیگر مثل سابق برای تمدنسازی همایشهای گرانقیمت برگزار نمیکنیم. چرا؟ چون دیگر از چاههای نفت، دلارهای دلربا فوران نمیکند؛ دلارهایی که نمیدانستیم با آنها چه کنیم.
دلارهای نفتی، دو ویژگی دارند: ۱. آسان به دست میآیند و آسان از دست میروند؛ ۲. انسان را به این گمان خام میاندازند که ارادۀ او مساوی است با مشیت خدا.
عطار نیشابوری در تذکرة الاولیاء از رابعۀ عدویه نقل میکند که حسن بصری او را دید که در هر دست یک درهم نهاده است. گفت: این درهمها چیست؟ رابعه گفت: دستمزد ریسندگی. پرسید: چرا هر دو را در یک دست نمینهی؟ گفت: چون نمیخواهم آن دو را در یکجا ببینم، که فریبندگی دو درهم بیشتر از یک درهم است. پس هر چه کمتر گرد هم آیند، کمتر وسوسه انگیزند.
#رضا_بابایی
۹۷/۳/۸
یادش گرامی.....🥀
@Roshanfkrane
كاروان تمدن
همچنانکه بهرهمندی از اختراعات صنعتی غرب(مانند ماشین، هواپیما، قطار، تلفن، برق، چاپ، رادیو، تلویزیون، کامپیوتر، آسفالت)، غربزدگی محسوب نمیشود، استقبال از برخی دستاوردهای فرهنگی انسان غربی(مانند تفکیک قوا، آزادی بیان و اندیشه، حقوق بشر، انتخابات آزاد و استقلال بخش خصوصی در اقتصاد و فرهنگ از دولتها) نیز غربزدگی نیست. بسیاری از آنچه ما «غربی» میخوانیم، در واقع آخرین دستاوردهای عقلانیت و تمدن بشری است. هیچ انسان عاقلی با اصل انسانی و مترقی «حمایت از کارگران»، به دلیل تولدش در شوروی سابق، مخالفت میکند؟ آیا معقول است که انسان غربی، طرفداران یوگا یا سیروسلوک عرفانی را شرقزده بخواند و به این بهانه، آنان را سرزنش کند؟ کاروان بشر در هر منطقهای از عالم، ردّ پایی از خود بر جای گذاشته است. این آثار و نشانهها را باید دید و دربارۀ یکیک آنها گفتوگو کرد. فروکاستن تمدن غربی به «همجنسگرایی»، همتای تقلیل اسلام و مسلمانی به «ترور و خشونت» است. اگر این بیانصافی است، آن هم منصفانه نیست.
بله؛ «غربزدگی» واقعیت دارد. گروهی از شرقیانْ چشمبسته و بیدرنگ، همۀ دستاوردهای غرب را پذیرفته و به آن تن دادهاند. اما اکثر روشنفکران ایرانی اینگونه نبودند. به گواهی صدها کتاب و مقالهای که از این گروه در دست است، آنان عاقلانهترین مواجهه را با تمدن غربی كه مرحلهای از تمدن بشری است، داشتهاند؛ اگرچه بدون لغزش و خطا هم نبودهاند.
#رضا_بابایی
@Roshanfkrane
همچنانکه بهرهمندی از اختراعات صنعتی غرب(مانند ماشین، هواپیما، قطار، تلفن، برق، چاپ، رادیو، تلویزیون، کامپیوتر، آسفالت)، غربزدگی محسوب نمیشود، استقبال از برخی دستاوردهای فرهنگی انسان غربی(مانند تفکیک قوا، آزادی بیان و اندیشه، حقوق بشر، انتخابات آزاد و استقلال بخش خصوصی در اقتصاد و فرهنگ از دولتها) نیز غربزدگی نیست. بسیاری از آنچه ما «غربی» میخوانیم، در واقع آخرین دستاوردهای عقلانیت و تمدن بشری است. هیچ انسان عاقلی با اصل انسانی و مترقی «حمایت از کارگران»، به دلیل تولدش در شوروی سابق، مخالفت میکند؟ آیا معقول است که انسان غربی، طرفداران یوگا یا سیروسلوک عرفانی را شرقزده بخواند و به این بهانه، آنان را سرزنش کند؟ کاروان بشر در هر منطقهای از عالم، ردّ پایی از خود بر جای گذاشته است. این آثار و نشانهها را باید دید و دربارۀ یکیک آنها گفتوگو کرد. فروکاستن تمدن غربی به «همجنسگرایی»، همتای تقلیل اسلام و مسلمانی به «ترور و خشونت» است. اگر این بیانصافی است، آن هم منصفانه نیست.
بله؛ «غربزدگی» واقعیت دارد. گروهی از شرقیانْ چشمبسته و بیدرنگ، همۀ دستاوردهای غرب را پذیرفته و به آن تن دادهاند. اما اکثر روشنفکران ایرانی اینگونه نبودند. به گواهی صدها کتاب و مقالهای که از این گروه در دست است، آنان عاقلانهترین مواجهه را با تمدن غربی كه مرحلهای از تمدن بشری است، داشتهاند؛ اگرچه بدون لغزش و خطا هم نبودهاند.
#رضا_بابایی
@Roshanfkrane
شب اول قبر
چند سال پیش یکی از بازاریهای تهران از من خواست که قرآن را ترجمه کنم تا ایشان آن را چاپ و با قیمت ارزان در میان مردم پخش کند. حقالزحمۀ خوبی هم میداد. به ایشان گفتم مگر شما نمیخواهید با ترجمه و چاپ قرآن، مردم را قرآنیتر كنيد؟ گفت: بله. گفتم: الان ترجمههای خوبی از قرآن در دسترس مردم است. برای چاپ و پخش قرآن هم الحمد لله بانی و خيّر کم نیست. شما بیایید این پول را صرف تعمیر یکی از مدارس کهنۀ تهران یا هر شهر دیگری بکنید و بر سردر همان مدرسه بنویسید: «هزینۀ تعمیر این مدرسه را یکی از دوستداران قرآن تأمین کرده است.» به خدا دانشآموزان آن مدرسه و والدين آنها، اینطوری به قرآن راغبتر میشوند. پس از چند لحظه تأمل، گفت: شب اول قبر، قرآن به داد من میرسد، نه میز و نیمکتهای مدرسه.
رفت و ديگر برنگشت.
#رضا_بابایی
94/7/21
@Roshanfkrane
چند سال پیش یکی از بازاریهای تهران از من خواست که قرآن را ترجمه کنم تا ایشان آن را چاپ و با قیمت ارزان در میان مردم پخش کند. حقالزحمۀ خوبی هم میداد. به ایشان گفتم مگر شما نمیخواهید با ترجمه و چاپ قرآن، مردم را قرآنیتر كنيد؟ گفت: بله. گفتم: الان ترجمههای خوبی از قرآن در دسترس مردم است. برای چاپ و پخش قرآن هم الحمد لله بانی و خيّر کم نیست. شما بیایید این پول را صرف تعمیر یکی از مدارس کهنۀ تهران یا هر شهر دیگری بکنید و بر سردر همان مدرسه بنویسید: «هزینۀ تعمیر این مدرسه را یکی از دوستداران قرآن تأمین کرده است.» به خدا دانشآموزان آن مدرسه و والدين آنها، اینطوری به قرآن راغبتر میشوند. پس از چند لحظه تأمل، گفت: شب اول قبر، قرآن به داد من میرسد، نه میز و نیمکتهای مدرسه.
رفت و ديگر برنگشت.
#رضا_بابایی
94/7/21
@Roshanfkrane
چرا به اینجا رسیدیم؟
فرهنگ، سیاست، اقتصاد، دین، اخلاق، همدلی دولتملت، اعتماد ملی و امید به آینده و میهندوستی، در ایران وضع خوبی ندارد. اگر کسی معتقد است که چنین نیست، میتواند همچنان از اخبار صداوسیما لذت ببرد؛ ولی کسانی مانند من که کشور را در خطر میبینند، نخست باید بیندیشند که چرا و چگونه به اینجا رسیدیم و سپس در پی راهی برای برونرفت از وضع کنونی باشند. به گمان من، وضعیت امروز ما نتیجۀ خاماندیشی در چند حوزۀ راهبردی است:
در حوزۀ سیاست، ما گمان کردیم که پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷، آغاز دورانی تازه است؛ در حالی که دوران جدید، با انسانهای جدید آغاز نمیشود؛ بلکه سادهترین معنای انقلاب، تغییر نگاه جامعه به مسئلۀ قدرت و مناسبات ساختاری آن با ملت(به عنوان منبع مشروعیت) است. تا چنین تحولی رخ ندهد، هر گونه تغییری در هر سطحی از مناصب و مقامات، ادامۀ وضع پیشین در قالبی دیگر است.
خاماندیشی ما در حوزۀ فرهنگ، اولا بیخبری از ماهیت سرکش آن در برابر هر گونه دستور و فرمان بود؛ ثانیا میل غریزی فرهنگ را به پیوند با جهانِ بیرون از مرزهای ملی نادیده گرفتیم، و ثالثا فراموش کردیم که فرهنگ به طرزی باورنکردنی استعداد فریبخوردگی دارد.
در حوزۀ دین نیز مرتکب خطاهایی ویرانگر شدیم. در اینجا به یکی از آنها اشاره میکنم: تأثیرگذاری اخلاقی و معنوی و سعادتبخش دین، تنها در صورتی است که در حاشیه بنشیند و از خطر روزمّرگی و سیاستزدگی در امان باشد؛ وگرنه تبدیل به نهادی عرفی و کارافزا و مانعتراش میشود. دین، مانند هنر و فلسفه و بنگاههای روشنفکری، نباید حضور در برخی میدانها مانند سیاست و اقتصاد را هوس کند؛ وگرنه در برابر گرگ سیاست و گربۀ اقتصاد، لقمهای بیش نیست و به آسانی از گلوی رندان و قدرتپرستان و ثروتاندوزان پایین میرود. دین، اگر حاشیۀ امن قدسی را رها کند و در متن حوادث عرفی غرق شود، به ماهیت و رسالت ارشادی خود خیانت کرده است. کسانی که آمیزش دین را با همۀ پدیدههای اجتماعی میپسندند، معمولا به حضور برخی احکام عمومی در متون دینی و سیرۀ پیشوایان استدلال میکنند؛ غافل از آنکه همۀ آنچه در متون آمده و همۀ آنچه از پیشوایان سر زده است، صبغۀ ابدی و شرعی ندارد؛ بلکه گاهی اقتضای زمانه و فرهنگ آن دوران بوده است. ما هیچ گونه حجت شرعی یا دلیل عقلی نداریم که وظیفۀ ما تکرار صوری و فرمالیتۀ تاریخ دین است.
اما خطای بزرگ در حوزۀ اقتصاد، غفلت عمدی از توسعه و اهتمام بیمارگونه به خودکفایی است؛ حال آنکه حذف تعاملات اقتصادی با کشوریهای دیگر به بهانۀ خودکفایی، غیر از آنکه گاهی صرفۀ اقتصادی ندارد، امنیت کشور را هم به خطر میاندازد؛ زیرا آنقدر که قدرت اقتصادی و حضور فعال در بازارهای جهانی، امنیتزا است، خودکفایی در گندم و برنج و هواپیما منشأ امنیت نیست. تجربۀ چین پیش روی ما است. اکنون توسعۀ اقتصادی این کشور و قبول سرمایهگذاریهای خارجی، آن را به قدرتی سیاسی نیز تبدیل کرده است. غفلت عمدی از توسعه در ایران به قدری است که اگر از دوران پیش از انقلاب برای توسعه ریلگذاری نشده بود، اکنون ما کرۀ شمالی دوم بودیم.
راه برونرفت، توسعۀ سیاسی و تغییر نگاه به امر کشورداری است؛ اما تا آن هنگام ما نیاز به دورانی داریم که در آن پس از نیمقرن تنشهای داخلی و چالشهای خارجی، اندکی آرامش را تجربه کنیم. وقت آن رسیده است که سران قوا و امامان جمعه و همۀ مسئولان کشوری و لشکری، دستکم در سخنرانیها و در رسانههای عمومی، لحن و ادبیاتی دیگر برگزینند و از خشم و خصومت زبانی بکاهند. ما تا دورۀ آرامش نسبی و رفاه حداقلی را نگذرانیم، برای گامهای بزرگتر آماده نمیشویم. بنابراین تنشزدایی از هر راهی و در هر سطحی و با هر ابزاری، وظیفهای عمومی و ملی است؛ حتی اگر نظم سیاسی کشور، روشی دیگر را بپسندد.
#رضا_بابایی
۹۸/۷/۲۵
@Roshanfkrane
فرهنگ، سیاست، اقتصاد، دین، اخلاق، همدلی دولتملت، اعتماد ملی و امید به آینده و میهندوستی، در ایران وضع خوبی ندارد. اگر کسی معتقد است که چنین نیست، میتواند همچنان از اخبار صداوسیما لذت ببرد؛ ولی کسانی مانند من که کشور را در خطر میبینند، نخست باید بیندیشند که چرا و چگونه به اینجا رسیدیم و سپس در پی راهی برای برونرفت از وضع کنونی باشند. به گمان من، وضعیت امروز ما نتیجۀ خاماندیشی در چند حوزۀ راهبردی است:
در حوزۀ سیاست، ما گمان کردیم که پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷، آغاز دورانی تازه است؛ در حالی که دوران جدید، با انسانهای جدید آغاز نمیشود؛ بلکه سادهترین معنای انقلاب، تغییر نگاه جامعه به مسئلۀ قدرت و مناسبات ساختاری آن با ملت(به عنوان منبع مشروعیت) است. تا چنین تحولی رخ ندهد، هر گونه تغییری در هر سطحی از مناصب و مقامات، ادامۀ وضع پیشین در قالبی دیگر است.
خاماندیشی ما در حوزۀ فرهنگ، اولا بیخبری از ماهیت سرکش آن در برابر هر گونه دستور و فرمان بود؛ ثانیا میل غریزی فرهنگ را به پیوند با جهانِ بیرون از مرزهای ملی نادیده گرفتیم، و ثالثا فراموش کردیم که فرهنگ به طرزی باورنکردنی استعداد فریبخوردگی دارد.
در حوزۀ دین نیز مرتکب خطاهایی ویرانگر شدیم. در اینجا به یکی از آنها اشاره میکنم: تأثیرگذاری اخلاقی و معنوی و سعادتبخش دین، تنها در صورتی است که در حاشیه بنشیند و از خطر روزمّرگی و سیاستزدگی در امان باشد؛ وگرنه تبدیل به نهادی عرفی و کارافزا و مانعتراش میشود. دین، مانند هنر و فلسفه و بنگاههای روشنفکری، نباید حضور در برخی میدانها مانند سیاست و اقتصاد را هوس کند؛ وگرنه در برابر گرگ سیاست و گربۀ اقتصاد، لقمهای بیش نیست و به آسانی از گلوی رندان و قدرتپرستان و ثروتاندوزان پایین میرود. دین، اگر حاشیۀ امن قدسی را رها کند و در متن حوادث عرفی غرق شود، به ماهیت و رسالت ارشادی خود خیانت کرده است. کسانی که آمیزش دین را با همۀ پدیدههای اجتماعی میپسندند، معمولا به حضور برخی احکام عمومی در متون دینی و سیرۀ پیشوایان استدلال میکنند؛ غافل از آنکه همۀ آنچه در متون آمده و همۀ آنچه از پیشوایان سر زده است، صبغۀ ابدی و شرعی ندارد؛ بلکه گاهی اقتضای زمانه و فرهنگ آن دوران بوده است. ما هیچ گونه حجت شرعی یا دلیل عقلی نداریم که وظیفۀ ما تکرار صوری و فرمالیتۀ تاریخ دین است.
اما خطای بزرگ در حوزۀ اقتصاد، غفلت عمدی از توسعه و اهتمام بیمارگونه به خودکفایی است؛ حال آنکه حذف تعاملات اقتصادی با کشوریهای دیگر به بهانۀ خودکفایی، غیر از آنکه گاهی صرفۀ اقتصادی ندارد، امنیت کشور را هم به خطر میاندازد؛ زیرا آنقدر که قدرت اقتصادی و حضور فعال در بازارهای جهانی، امنیتزا است، خودکفایی در گندم و برنج و هواپیما منشأ امنیت نیست. تجربۀ چین پیش روی ما است. اکنون توسعۀ اقتصادی این کشور و قبول سرمایهگذاریهای خارجی، آن را به قدرتی سیاسی نیز تبدیل کرده است. غفلت عمدی از توسعه در ایران به قدری است که اگر از دوران پیش از انقلاب برای توسعه ریلگذاری نشده بود، اکنون ما کرۀ شمالی دوم بودیم.
راه برونرفت، توسعۀ سیاسی و تغییر نگاه به امر کشورداری است؛ اما تا آن هنگام ما نیاز به دورانی داریم که در آن پس از نیمقرن تنشهای داخلی و چالشهای خارجی، اندکی آرامش را تجربه کنیم. وقت آن رسیده است که سران قوا و امامان جمعه و همۀ مسئولان کشوری و لشکری، دستکم در سخنرانیها و در رسانههای عمومی، لحن و ادبیاتی دیگر برگزینند و از خشم و خصومت زبانی بکاهند. ما تا دورۀ آرامش نسبی و رفاه حداقلی را نگذرانیم، برای گامهای بزرگتر آماده نمیشویم. بنابراین تنشزدایی از هر راهی و در هر سطحی و با هر ابزاری، وظیفهای عمومی و ملی است؛ حتی اگر نظم سیاسی کشور، روشی دیگر را بپسندد.
#رضا_بابایی
۹۸/۷/۲۵
@Roshanfkrane
نوشتـار: در سوگ سیاوُش
نویسـنده: زندهیاد #رضا_بابایی
ꜜ
ای قلم بشکن
ای واژه بمیر
ای دفترکهای شعر، جامه بر تن پاره کنید.
سوگ سیاوُش در اندازهی شما نیست
شما را برای غمهای کوچک آفریدهاند
برای زاری بر سر قبرهای خاموش.
دریغ از آن همه باد که در آستین شما انداختیم.
و امروز کور و کر و لال، در گوشهای خزیدهاید.
آوازخوان کوچههای شهر،
ناقوس کلیسای ارس تا خلیج فارس
روح سرزمینهای بیآواز
کوچید.
ای سنتور و سهتار و ضرب و نی
پس از این، چه خواهید کرد؟
کدامین صدا، خواب از چشم شما خواهد گرفت؟
اعجاز کدامین آواز، کودک ایمان را در آغوش شما خواهد انداخت؟
منتظر باشید
تا صور اسرافیل
تا مخالفخوانی دستگاه بیداد.
پس از تو ایران به کدامین صدا گوش بسپارد، که چون گل بشکفد و چون دماوند سر برافرازد؟
به کدام وجود نازنین ببالد؟
در سوگ تو عشق خون میگرید
و آزادگی مویهکنان چشم به در دوخته است که شهسواری دیگر از راه رسد.
ای صدای عشق در روزگار دروغ و فریب و سنگدلی، به یُمن تو ایرانی بودن سرافرازی است.
خوشا طنین نام تو در صحن و سرای آزادی: محمدرضا شجریان.
ای دریغا ای دریغا ای دریغ
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ
پ.ن
در سال 1398 هنگامی که خبر درگذشت استاد محمدرضا #شجریان شایعه شد، رضا بابایی «در سوگ سیاوُش» را در رثای ایشان نوشت.
اما سرنوشت بر این بود که این متن پس از درگذشت استاد بابایی منتشر شود.
روحش شاد و یادش گرامی...
@Roshanfkrane
نویسـنده: زندهیاد #رضا_بابایی
ꜜ
ای قلم بشکن
ای واژه بمیر
ای دفترکهای شعر، جامه بر تن پاره کنید.
سوگ سیاوُش در اندازهی شما نیست
شما را برای غمهای کوچک آفریدهاند
برای زاری بر سر قبرهای خاموش.
دریغ از آن همه باد که در آستین شما انداختیم.
و امروز کور و کر و لال، در گوشهای خزیدهاید.
آوازخوان کوچههای شهر،
ناقوس کلیسای ارس تا خلیج فارس
روح سرزمینهای بیآواز
کوچید.
ای سنتور و سهتار و ضرب و نی
پس از این، چه خواهید کرد؟
کدامین صدا، خواب از چشم شما خواهد گرفت؟
اعجاز کدامین آواز، کودک ایمان را در آغوش شما خواهد انداخت؟
منتظر باشید
تا صور اسرافیل
تا مخالفخوانی دستگاه بیداد.
پس از تو ایران به کدامین صدا گوش بسپارد، که چون گل بشکفد و چون دماوند سر برافرازد؟
به کدام وجود نازنین ببالد؟
در سوگ تو عشق خون میگرید
و آزادگی مویهکنان چشم به در دوخته است که شهسواری دیگر از راه رسد.
ای صدای عشق در روزگار دروغ و فریب و سنگدلی، به یُمن تو ایرانی بودن سرافرازی است.
خوشا طنین نام تو در صحن و سرای آزادی: محمدرضا شجریان.
ای دریغا ای دریغا ای دریغ
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ
پ.ن
در سال 1398 هنگامی که خبر درگذشت استاد محمدرضا #شجریان شایعه شد، رضا بابایی «در سوگ سیاوُش» را در رثای ایشان نوشت.
اما سرنوشت بر این بود که این متن پس از درگذشت استاد بابایی منتشر شود.
روحش شاد و یادش گرامی...
@Roshanfkrane
پچپچکنان
معلوم نیست چه بلایی بر سر تارهای صوتی من آمده است. پنج ماه است که صدا ندارم؛ مگر صدایی که گویی از ته چاه میآید. دلگیر نیستم؛ صدایی که به گوشی نرسد، بگذار در ته چاه بماند. کدام گوش، صدای ما را شنید که امروز حسرت روزهای ناطق را بخورم. ما همیشه صامت بودیم؛ حتی آنگاه که فریاد میکشیدیم. یاد چاپلین به خیر که بدون صدا هم میخنداند؛ اما فریادهای ما نه کسی را هراسان کرد و نه کسی را به فکر واداشت. قطار گوشهای بسته، ایستگاه به ایستگاه تا آخرین ریل توهم تاخت و امروز ماییم و فردایی که به آن نمیاندیشیم؛ ماییم و درههای هولناک سرنوشت.
اما در خواب دیدهام که صدای من بازمیگردد؛ هرچند در روزهایی که من نیستم؛ هرچند در حلقوم مردان و زنانی که هنوز به دنیا نیامدهاند یا اکنون در گوشهای نشستهاند و تسبیح استخاره میگردانند. آن روزهای صدادار دیگر در پی گوشی نیست که لاله بگشاید و بشنود. در آن روزگاران نزدیک، هر کس به اندازۀ وزنی که بر روی زمین دارد، صدایی خواهد داشت و جایی در این سرزمین پهناور. در خواب دیدهام که صدای مشروطه تازه از راه میرسد و در گوشها میپیچد. امروز مرا صدایی جز پچپچ نیست. پچپچکنان میگویم که صدای فردا را امروز بشنوید.
#رضا_بابایی
۹۸/۷/۲
روحش شادیادش گرامی🥀
@Roshanfkrane
معلوم نیست چه بلایی بر سر تارهای صوتی من آمده است. پنج ماه است که صدا ندارم؛ مگر صدایی که گویی از ته چاه میآید. دلگیر نیستم؛ صدایی که به گوشی نرسد، بگذار در ته چاه بماند. کدام گوش، صدای ما را شنید که امروز حسرت روزهای ناطق را بخورم. ما همیشه صامت بودیم؛ حتی آنگاه که فریاد میکشیدیم. یاد چاپلین به خیر که بدون صدا هم میخنداند؛ اما فریادهای ما نه کسی را هراسان کرد و نه کسی را به فکر واداشت. قطار گوشهای بسته، ایستگاه به ایستگاه تا آخرین ریل توهم تاخت و امروز ماییم و فردایی که به آن نمیاندیشیم؛ ماییم و درههای هولناک سرنوشت.
اما در خواب دیدهام که صدای من بازمیگردد؛ هرچند در روزهایی که من نیستم؛ هرچند در حلقوم مردان و زنانی که هنوز به دنیا نیامدهاند یا اکنون در گوشهای نشستهاند و تسبیح استخاره میگردانند. آن روزهای صدادار دیگر در پی گوشی نیست که لاله بگشاید و بشنود. در آن روزگاران نزدیک، هر کس به اندازۀ وزنی که بر روی زمین دارد، صدایی خواهد داشت و جایی در این سرزمین پهناور. در خواب دیدهام که صدای مشروطه تازه از راه میرسد و در گوشها میپیچد. امروز مرا صدایی جز پچپچ نیست. پچپچکنان میگویم که صدای فردا را امروز بشنوید.
#رضا_بابایی
۹۸/۷/۲
روحش شادیادش گرامی🥀
@Roshanfkrane
در ستايش جهل
گلبانگِ «نمیدانم»، به من آرامش میدهد؛ تکلیفم را با خودم و جهان، روشنتر میکند. اگر زبانم را میبندد، چشم و گوشم را باز میکند. فقط باید باورش کرد. باید مثل فارابی، دانست که نسبت معلومات ما به مجهولاتمان، همچون نسبت شعاع دایره به محیط آن است؛ یعنی ذرهای علم تازهوارد، هزاران مجهول جديد با خود میآورد. اگر قرار بود هر کس به اندازهای که میداند، حرف بزند و به مقداری که نمیداند خاموش بنشیند، جهان در سکوتی آرامبخش فرو میرفت و جز زوزههای پراكنده و ضعیف، از دوردستها به گوش نمیرسید. این سکوت، بهتر از سیرک صداها و هياهوی عربدهها نيست؟
از دوست نازنینی که هرازگاه بر جنازۀ من چوب ارشاد و غیرت دینی میزند، میپرسم: اگر التزام و تعصب به دانش اندک، روا است، چرا ذرهای از این تعصب و غیرت را به جهل عظیم خود نداشته باشیم؟ هيبت غولآسای اين سؤال، مرا مست میكند، ولی میدانم كه برای تو خندهدار است. برادر خوب و مهربانم، چرا از خود نمیپرسيم كه چند سیارۀ سرگردان علم، چه فروغی دارد که گمگشتگی ما را در کهکشان نادانی از یاد ببرد؟ چرا آنقدر که «دانش اندک» انگيزۀ پرگويی و برآمدگی رگهای گردن است، آن «جهل عظیم» منشأ سکوت و آرامش و مدارا نیست؟ اگر تو را دانشت چنین غیور و ستیزهجو کرده است، مرا جهلم به آرامش و مدارا میخواند. جهل من، بیشتر از دانش تو است. تو اگر علمت را میستایی، من جهلم را میپرستم. اگر تو درک و هوشیاریات را چون کوه پنداشتهای، من میدانم که هوشیاری انسان در برابر دشمنانش(جهالت، توجیه، خرافات، ظلم، ترس، غفلت، عشق، توهم، تبلیغات، تعصب، غرض، كژتابیهای زبان...) كاهی است در مصاف تندباد.
برگ كاهم در مصاف تندباد
من چه دانم كه كجا خواهم فتاد
در سایۀ خوش «نمیدانم»، همهچیز مهیا است. در جهان بیمرز حيرت، نه خدا را از تو میگیرند و نه دین را و نه انسانیت را و نه عقلانیت را و نه خویشتنِ خویشت را و نه ضد آن را، و نه حتی جزم و یقین معقول را. جهانِ «نمیدانم»، بزرگ است و بزرگوار، و گنجایی هر آگاهی و دانش جدیدی را دارد؛ اما «میدانم» و اذنابش، بادبانهای کشتی روحت را در هم میپيچند و هر جا که باشند، همانجا لنگر میاندازند. برادر خوبم، «میدانم»، لنگرگاه خوبی نيست. من سرگردانی در اقيانوسها، در شب تاريک و بيم موج و گردابی چنين هايل را بر اقامت دائمی در لنجهای چسبيده به ساحل، ترجيح میدهم. كجا دانند حال خوش ما را سبکباران ساحلها؟
#رضا_بابایی
یادش گرامی...🥀
@Roshanfkrane
گلبانگِ «نمیدانم»، به من آرامش میدهد؛ تکلیفم را با خودم و جهان، روشنتر میکند. اگر زبانم را میبندد، چشم و گوشم را باز میکند. فقط باید باورش کرد. باید مثل فارابی، دانست که نسبت معلومات ما به مجهولاتمان، همچون نسبت شعاع دایره به محیط آن است؛ یعنی ذرهای علم تازهوارد، هزاران مجهول جديد با خود میآورد. اگر قرار بود هر کس به اندازهای که میداند، حرف بزند و به مقداری که نمیداند خاموش بنشیند، جهان در سکوتی آرامبخش فرو میرفت و جز زوزههای پراكنده و ضعیف، از دوردستها به گوش نمیرسید. این سکوت، بهتر از سیرک صداها و هياهوی عربدهها نيست؟
از دوست نازنینی که هرازگاه بر جنازۀ من چوب ارشاد و غیرت دینی میزند، میپرسم: اگر التزام و تعصب به دانش اندک، روا است، چرا ذرهای از این تعصب و غیرت را به جهل عظیم خود نداشته باشیم؟ هيبت غولآسای اين سؤال، مرا مست میكند، ولی میدانم كه برای تو خندهدار است. برادر خوب و مهربانم، چرا از خود نمیپرسيم كه چند سیارۀ سرگردان علم، چه فروغی دارد که گمگشتگی ما را در کهکشان نادانی از یاد ببرد؟ چرا آنقدر که «دانش اندک» انگيزۀ پرگويی و برآمدگی رگهای گردن است، آن «جهل عظیم» منشأ سکوت و آرامش و مدارا نیست؟ اگر تو را دانشت چنین غیور و ستیزهجو کرده است، مرا جهلم به آرامش و مدارا میخواند. جهل من، بیشتر از دانش تو است. تو اگر علمت را میستایی، من جهلم را میپرستم. اگر تو درک و هوشیاریات را چون کوه پنداشتهای، من میدانم که هوشیاری انسان در برابر دشمنانش(جهالت، توجیه، خرافات، ظلم، ترس، غفلت، عشق، توهم، تبلیغات، تعصب، غرض، كژتابیهای زبان...) كاهی است در مصاف تندباد.
برگ كاهم در مصاف تندباد
من چه دانم كه كجا خواهم فتاد
در سایۀ خوش «نمیدانم»، همهچیز مهیا است. در جهان بیمرز حيرت، نه خدا را از تو میگیرند و نه دین را و نه انسانیت را و نه عقلانیت را و نه خویشتنِ خویشت را و نه ضد آن را، و نه حتی جزم و یقین معقول را. جهانِ «نمیدانم»، بزرگ است و بزرگوار، و گنجایی هر آگاهی و دانش جدیدی را دارد؛ اما «میدانم» و اذنابش، بادبانهای کشتی روحت را در هم میپيچند و هر جا که باشند، همانجا لنگر میاندازند. برادر خوبم، «میدانم»، لنگرگاه خوبی نيست. من سرگردانی در اقيانوسها، در شب تاريک و بيم موج و گردابی چنين هايل را بر اقامت دائمی در لنجهای چسبيده به ساحل، ترجيح میدهم. كجا دانند حال خوش ما را سبکباران ساحلها؟
#رضا_بابایی
یادش گرامی...🥀
@Roshanfkrane
کج دار و مریز
برخی مراجع تقلید قم، از وضع بد اقتصادی کشور و تورم بیمهار اظهار نگرانی کردهاند و از دولت خواستهاند که جلو گرانیها را بگیرد. من منکر کوتاهیها و ناتوانیهای دولت نیستم؛ اما به محضر مبارک مقامات مرجع عرض میکنم که دولت در ایران، بخشی کوچک از نظام سیاسی کشور است؛ اگرچه بیش از بخشهای دیگر به چشم میآید و فحشخور آن نیز ملس است. برای آنکه دولتی بتواند به مسئولیتهای خود عمل کند، باید در حوزههای مختلف تصمیمهای مهم بگیرد که در ایران اکثر این حوزهها در اختیار دولت نیست. مثلا در جذب سرمایهگذاری خارجی، تنشزدایی، پرهیز از شعار محو فلان کشور و بهمان دولت، پیوستن به اقتصاد جهانی، تصمیمگیری در مناقشات منطقهای بهویژه با عربستان و کشورهای حوزۀ خلیج فارس، عمل به اسناد بینالمللی، همکاری با مجامع جهانی بر پایۀ منافع ملی، جلوگیری از ورود نظامیان به عرصههای سیاسی و اقتصادی و دعوت از همۀ نخبگان کشور، باید دست دولت باز باشد تا بتواند اقتصاد کشور را اندکی سامان دهد. وقتی ورود مدیران به بدنۀ دولت یا مجلس، تنها از راه التزام به یک گرایش سیاسی ممکن است و مراجع تقلید نیز تنها از همین راه دفاع میکنند، از چنین دولت یا مجلسی چه انتظاری است. در کشور ما مقبولیت در مقابل مشروعیت رنگ باخته است و مشروعیتها از منابعی همچون حوزههای علمیه و تأیید مراجع تقلید و برخی نظریههای فقهی تأمین میشود، نه از راه کارآمدی و همراهی با افکار عمومی. بنابراین اگر مراجع بزرگوار تقلید بهحقیقت خواستار بهبود اوضاع اقتصادی کشورند، باید از انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، اهتمام به حقوق شهروندان، سرمایهگذاری گستردۀ خارجی، تنشزدایی با جهان و تصدی مدیران شایسته(با هر عقیده و مذهبی) دفاع کنند و همچنین دولت و نظام سیاسی کشور را به سمت سیاستهای هزینهساز برای کشور سوق ندهند؛ سیاستها و هزینههایی که کشورداری و تمشیت امور داخلی را از صدر اولویتها به زیر کشانده و در درازمدت نیز عاقبتی جز عقبنشینی قهرمانانه ندارد. آنچه روحانیان بلندپایه و ائمۀ جمعه و سخنرانان مراسم رسمی از دولتها و مجریان امور میخواهند مصداق کج دار و مریز است؛ چون از آنها چیزی را میخواهند که پیشتر همۀ بنیانها و زمینههای آن را نابود کردهاند.
#رضا_بابایی
یادش گرامی🥀
۹۸/۲/۱۵
@Roshanfkrane
برخی مراجع تقلید قم، از وضع بد اقتصادی کشور و تورم بیمهار اظهار نگرانی کردهاند و از دولت خواستهاند که جلو گرانیها را بگیرد. من منکر کوتاهیها و ناتوانیهای دولت نیستم؛ اما به محضر مبارک مقامات مرجع عرض میکنم که دولت در ایران، بخشی کوچک از نظام سیاسی کشور است؛ اگرچه بیش از بخشهای دیگر به چشم میآید و فحشخور آن نیز ملس است. برای آنکه دولتی بتواند به مسئولیتهای خود عمل کند، باید در حوزههای مختلف تصمیمهای مهم بگیرد که در ایران اکثر این حوزهها در اختیار دولت نیست. مثلا در جذب سرمایهگذاری خارجی، تنشزدایی، پرهیز از شعار محو فلان کشور و بهمان دولت، پیوستن به اقتصاد جهانی، تصمیمگیری در مناقشات منطقهای بهویژه با عربستان و کشورهای حوزۀ خلیج فارس، عمل به اسناد بینالمللی، همکاری با مجامع جهانی بر پایۀ منافع ملی، جلوگیری از ورود نظامیان به عرصههای سیاسی و اقتصادی و دعوت از همۀ نخبگان کشور، باید دست دولت باز باشد تا بتواند اقتصاد کشور را اندکی سامان دهد. وقتی ورود مدیران به بدنۀ دولت یا مجلس، تنها از راه التزام به یک گرایش سیاسی ممکن است و مراجع تقلید نیز تنها از همین راه دفاع میکنند، از چنین دولت یا مجلسی چه انتظاری است. در کشور ما مقبولیت در مقابل مشروعیت رنگ باخته است و مشروعیتها از منابعی همچون حوزههای علمیه و تأیید مراجع تقلید و برخی نظریههای فقهی تأمین میشود، نه از راه کارآمدی و همراهی با افکار عمومی. بنابراین اگر مراجع بزرگوار تقلید بهحقیقت خواستار بهبود اوضاع اقتصادی کشورند، باید از انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، اهتمام به حقوق شهروندان، سرمایهگذاری گستردۀ خارجی، تنشزدایی با جهان و تصدی مدیران شایسته(با هر عقیده و مذهبی) دفاع کنند و همچنین دولت و نظام سیاسی کشور را به سمت سیاستهای هزینهساز برای کشور سوق ندهند؛ سیاستها و هزینههایی که کشورداری و تمشیت امور داخلی را از صدر اولویتها به زیر کشانده و در درازمدت نیز عاقبتی جز عقبنشینی قهرمانانه ندارد. آنچه روحانیان بلندپایه و ائمۀ جمعه و سخنرانان مراسم رسمی از دولتها و مجریان امور میخواهند مصداق کج دار و مریز است؛ چون از آنها چیزی را میخواهند که پیشتر همۀ بنیانها و زمینههای آن را نابود کردهاند.
#رضا_بابایی
یادش گرامی🥀
۹۸/۲/۱۵
@Roshanfkrane
در شهر دنيا
حکايت دنيا، حکايت شهري است بيپناه که سيل و زلزله و صاعقه بر آن فرود آمده است و طاعون و وبا و سياهزخم، دمار از روزگار مردم برآورده. کوچهها و خيابانها پر از جنازههاي گنديده است؛ ابرها از آسمان بر زمين افتادهاند، و کوهها کورههاي آتش شدهاند. مردم در ميان دود و آتش و خون، به هر سو ميگريزند؛ اما راه و چاه پيدا نيست. در اين ميان، مردم به جاي آنکه دست يکديگر را بگيرند و امان و پناه هم باشند، از راه و رسم يکديگر ميپرسند و از قبله و قبيل هم بازخواست ميکنند. يکي گريبان ديگري را گرفته است که چرا فرزند مردهات را به رسم پيشينيان، کفنپيج نميکني، و ديگري بر گذرگاهها ماليات بسته است. بر ديوارها اعلاميه زدهاند که گريۀ زنان بايد با صداي بم باشد و آهنگ چرخ درشکهها در دستگاه ماهور. بلندگوها سرود ملي پخش ميکنند و خون غيرت در رگهاي جنگ ميفرستند؛ جنگ جزاميان با طاعونزدگان.
ما از هم گسيختهايم، از هم بُريدهايم؛ هر يك به سويي رفتيم و هر روز آيين دشمني را جشن گرفتيم. نياموختيم كه آواز قناريها براي ما است؛ ندانستيم كه سوت قطار هميشه چاووشي نميخواند. روزي خواهد رسيد كه از ما جز استخواني براي عبرت جزاميان نميماند. من، تو را ميفهمم آنگاه كه دشنه در تهيگاه دشمن فرو ميكني؛ تو نيز مرا بفهم آنگاه كه در التهاب رقص، دست از پا خطا ميكنم. يارانه براي من، صف براي من، قبضهاي آب و برق و گاز براي من. گوارا باد بر تو بهشت موعود. زندگي براي من.
#رضا_بابایی
روانش شاد...🥀
@Roshanfkrane
حکايت دنيا، حکايت شهري است بيپناه که سيل و زلزله و صاعقه بر آن فرود آمده است و طاعون و وبا و سياهزخم، دمار از روزگار مردم برآورده. کوچهها و خيابانها پر از جنازههاي گنديده است؛ ابرها از آسمان بر زمين افتادهاند، و کوهها کورههاي آتش شدهاند. مردم در ميان دود و آتش و خون، به هر سو ميگريزند؛ اما راه و چاه پيدا نيست. در اين ميان، مردم به جاي آنکه دست يکديگر را بگيرند و امان و پناه هم باشند، از راه و رسم يکديگر ميپرسند و از قبله و قبيل هم بازخواست ميکنند. يکي گريبان ديگري را گرفته است که چرا فرزند مردهات را به رسم پيشينيان، کفنپيج نميکني، و ديگري بر گذرگاهها ماليات بسته است. بر ديوارها اعلاميه زدهاند که گريۀ زنان بايد با صداي بم باشد و آهنگ چرخ درشکهها در دستگاه ماهور. بلندگوها سرود ملي پخش ميکنند و خون غيرت در رگهاي جنگ ميفرستند؛ جنگ جزاميان با طاعونزدگان.
ما از هم گسيختهايم، از هم بُريدهايم؛ هر يك به سويي رفتيم و هر روز آيين دشمني را جشن گرفتيم. نياموختيم كه آواز قناريها براي ما است؛ ندانستيم كه سوت قطار هميشه چاووشي نميخواند. روزي خواهد رسيد كه از ما جز استخواني براي عبرت جزاميان نميماند. من، تو را ميفهمم آنگاه كه دشنه در تهيگاه دشمن فرو ميكني؛ تو نيز مرا بفهم آنگاه كه در التهاب رقص، دست از پا خطا ميكنم. يارانه براي من، صف براي من، قبضهاي آب و برق و گاز براي من. گوارا باد بر تو بهشت موعود. زندگي براي من.
#رضا_بابایی
روانش شاد...🥀
@Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
📝📝📝پرسش و پرستش
📚نام کتاب: دیانت و عقلانیت
مولف: رضا بابایی
✅ پرسش و پرسشگری از مقدسات عصر پَساسنّت است و حرمت آن را باید پاس داشت. مقصود از پرسیدن، دانش افزایی واندیشه ورزی است، اما گروهی از پرسش ها بهانه ای برای "نیندیشیدن" است، یعنی جایی که باید خود بنشینیم و بیندیشیم و پاسخ را بیابیم، چشم به دیگران بدوزیم و جواب را در دهان آنان بجوییم.
✅ انسان گاهی عاقلی و زیرکی خود را می فروشد و در بدیهیات نیز در مقام سوال برمی آید. این شیوه پاسخ یابی بیماری است و به حتم ریشه در آسیب های روان شناختی دارد. برخی چنان اعتماد به نفس، عقل و اندیشه خود را از کف می دهند که جز از راه تقلید و پرسیدن از پاسخ گویان حرفه ای و استفسارهای کودکانه، به آرامش نمی رسند. فرهنگ های استبدادی و جوامع توسعه نیافته، چنین پرسشگرانی تربیت می کنند.
✅ در میان همه ملت ها، گروه هایی پیدا می شوند که مقام پاسخ گویی را عرصه اختصاصی خود می دانند و دیگران را از اندیشیدن و رسیدن باز می دارند. در تاریخ دین داری نیز گاهی با پرسش هایی از سوی دین داران مواجه می شویم که به واقع پرسش نیست، پرستش است. آنجا که نباید افسار خود را به دست دیگری داد، پرسش از دیگری، یعنی پرستش او، مگر آن که از باب رایزنی و مشورت باشد، نه برای تقلید و پیروی محض.
✅ اگر در جایی شرع سخنی نداشت، یعنی آنجا را به دانش و خرد انسان سپرده است. اتکا به همین دانش ناقص و خردِ خطاکار، خوش فرجام تر است از چشم دوختن به پاسخ کسانی که برای پاسخ گویی، به انبان خود سر می کشند تا چیزکی بیرون آورند. وانهادن عقل و خریدن کالای دیگران که نه بنیادهای محکم شرعی دارد و نه پایه های استوار عقلی، کفران نعمت عقل است.
#رضا_بابایی
#اندیشه
@Roshanfkrane
📚نام کتاب: دیانت و عقلانیت
مولف: رضا بابایی
✅ پرسش و پرسشگری از مقدسات عصر پَساسنّت است و حرمت آن را باید پاس داشت. مقصود از پرسیدن، دانش افزایی واندیشه ورزی است، اما گروهی از پرسش ها بهانه ای برای "نیندیشیدن" است، یعنی جایی که باید خود بنشینیم و بیندیشیم و پاسخ را بیابیم، چشم به دیگران بدوزیم و جواب را در دهان آنان بجوییم.
✅ انسان گاهی عاقلی و زیرکی خود را می فروشد و در بدیهیات نیز در مقام سوال برمی آید. این شیوه پاسخ یابی بیماری است و به حتم ریشه در آسیب های روان شناختی دارد. برخی چنان اعتماد به نفس، عقل و اندیشه خود را از کف می دهند که جز از راه تقلید و پرسیدن از پاسخ گویان حرفه ای و استفسارهای کودکانه، به آرامش نمی رسند. فرهنگ های استبدادی و جوامع توسعه نیافته، چنین پرسشگرانی تربیت می کنند.
✅ در میان همه ملت ها، گروه هایی پیدا می شوند که مقام پاسخ گویی را عرصه اختصاصی خود می دانند و دیگران را از اندیشیدن و رسیدن باز می دارند. در تاریخ دین داری نیز گاهی با پرسش هایی از سوی دین داران مواجه می شویم که به واقع پرسش نیست، پرستش است. آنجا که نباید افسار خود را به دست دیگری داد، پرسش از دیگری، یعنی پرستش او، مگر آن که از باب رایزنی و مشورت باشد، نه برای تقلید و پیروی محض.
✅ اگر در جایی شرع سخنی نداشت، یعنی آنجا را به دانش و خرد انسان سپرده است. اتکا به همین دانش ناقص و خردِ خطاکار، خوش فرجام تر است از چشم دوختن به پاسخ کسانی که برای پاسخ گویی، به انبان خود سر می کشند تا چیزکی بیرون آورند. وانهادن عقل و خریدن کالای دیگران که نه بنیادهای محکم شرعی دارد و نه پایه های استوار عقلی، کفران نعمت عقل است.
#رضا_بابایی
#اندیشه
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
آب، دوغ، خون
يکي از سفرنامهنويسان دورهٔ قاجار نوشته است:
روزی سفير روس به محمدعلی شاه گفت:
شما در کشتن مشروطهخواهها زيادهروی کرديد. نياز به اينهمه خشونت نبود. راههای ديگری هم وجود داشت.
شاه قاجار پرسيد: مثلا چه راههايی؟
سفير گفت: در کشور ما ضرب المثلی است که میگويد: «عوام را با دروغ و خواص را با دوغ سر به راه کنيد.»
محمدعلی شاه زد زير خنده. بعد از مقداری خندهٔ شاهانه گفت: در ايران خواص را با آب خالی هم ميشه سر به راه کرد. دوغ برايشان زياد است.
سفير گفت: خب پس چرا همين کار را نمیکنيد؟
شاه گفت: آخه اينجا خون از آب هم ارزانتر است.
#رضا_بابایی #تفکر #اجتماعی
@Roshanfkrane
يکي از سفرنامهنويسان دورهٔ قاجار نوشته است:
روزی سفير روس به محمدعلی شاه گفت:
شما در کشتن مشروطهخواهها زيادهروی کرديد. نياز به اينهمه خشونت نبود. راههای ديگری هم وجود داشت.
شاه قاجار پرسيد: مثلا چه راههايی؟
سفير گفت: در کشور ما ضرب المثلی است که میگويد: «عوام را با دروغ و خواص را با دوغ سر به راه کنيد.»
محمدعلی شاه زد زير خنده. بعد از مقداری خندهٔ شاهانه گفت: در ايران خواص را با آب خالی هم ميشه سر به راه کرد. دوغ برايشان زياد است.
سفير گفت: خب پس چرا همين کار را نمیکنيد؟
شاه گفت: آخه اينجا خون از آب هم ارزانتر است.
#رضا_بابایی #تفکر #اجتماعی
@Roshanfkrane
ما گفتوگو میکنیم یا جدل؟
«گفتوگو»، زبان تمدنها است. هیچ تمدنی بدون گفتوگو شکل نگرفته و بدون آن نیز دوام نیافته است. انسانهای متمدن، حتی برای حل مسائل درونی و درمان بیماریهای روحی خویش به گفتوگو با روانشناسان و مشاوران متخصص پناه میآورند. پایه و بنیان رواندرمانی، مگر چیزی غیر از نشستهای صمیمی و گفتوگوهای طولانی است؟ وقتی میتوان درونیترین مسائل انسانی را از راه گفتوگو حل و فصل کرد، چرا در مسائل عینی و علمی و اجتماعی نتوانیم؟
با وجود این، «گفتوگو» گاه تبدیل به جدل میشود. جدل و به تعبیر متون دینی، «مِراء»، آفت گفتوگو است. در متون دینی، از پیامبر اسلام نقل شده است که پرهیزگارترین شما، کسی است که مِراء نمیکند، اگرچه حق با او است(شهید اول، الأربعون حدیثا، ص56). از امام علی(ع) نیز نقل کردهاند که هیج بندهای به حقیقت ایمان نمیرسد، مگر اینکه مراء را رها کند، حتی آنجا که حق با او است(کنز العمال، ح9024). از همه شگفتتر روایتی است که بر پایۀ آن پیامبر(ص) فرمودهاند: خدا در شب معراج، پس از شرک، مرا از چیزی به اندازۀ جدل، نهی نکرد. میدانیم که توبۀ مشهور ابوحامد غزالی نیز از مناظره و مراء بود. او بر سر قبر ابراهیم خلیل(ع)، با خدای خویش عهد کرد که دیگر با کسی مناظره نکند. حافظ هم که میگوید «گفتوگو آیین درویشی نبود»، مرادش از گفتوگو، جدل است، نه گپوگفت.
در منطق، جدل را از صناعات خمس(در کنار برهان و خطابه و...) دانستهاند و در ادبیات قرآن کریم، «جدال احسن» همپایۀ حکمت و موعظه است؛ اما متأسفانه آنچه اکنون در میان ما رایج و راسخ است، «مراء» یا جدل مذموم است، نه جدل منطقی و نه جدال احسن و نه گفتوگو. جدل، بدل گفتوگو است. نیاز ما به گفتوگو، گاهی گذر ما را به جدل میاندازد و میخواهیم جای خالی آن را با این پر کنیم. از یک سو ما به چیزی به اندازۀ گفتوگو نیاز نداریم و از سوی دیگر، هیچ چیز به اندازۀ جدل، ما را از نعمت گفتوگو محروم نمیکند. اکنون در صدها و هزاران گروه مجازی و محفل علمی و سیاسی، جدل فرمانروایی میکند و انسانهای بسیاری به این خیال خام که در حال گفتوگو با یکدیگرند، در ورطۀ مجادلات بیثمر و بیپایان افتادهاند. مرز میان گفتوگو و جدل، بسیار باریک و مبهم است. تفاوتهای جدل با گفتوگو، باید موضوع چندین رسالۀ دانشگاهی باشد. آنچه من در اینجا یادآوری میکنم، چند نکتۀ ساده و سربسته است:
1. هدف گفتوگو، این است که من بدانم در ضمیر شما چه میگذرد و شما بدانید که درد من چیست؛ اما جدل، تشنۀ پیروزی است و شهوت استیلا بر غیر دارد.
2. پایان جدل، دشمنی است و پایان گفتوگو، دوستی. ذهن و زبان جدلیون، در تسخیر سوء ظن به دیگران یا خودخواهی است؛ اما گفتوگو، راهی است برای کاستن از افتراقها و سوءتفاهمها. گفتوگو ما را به یکدیگر نزدیکتر میکند و جدل، دورتر و دشمنتر. گفتوگو، اگر گرهی نگشاید، گره را کورتر نمیکند.
3. در گفتوگو، میان اندیشه و صاحب اندیشه فرق میگذاریم. یعنی مخالفت ما با اندیشهای، به دشمنی ما با صاحب آن اندیشه نمیانجامد.
4. در گفتوگو میکوشیم که حرف دیگری را بفهمیم و در جدل میکوشیم که حرف خود را در گوش او فرو کنیم.
5. اهل جدل، درد حقیقت ندارند. از همین رو هیچگاه به هیچ خطایی یا جفایی اعتراف نمیکنند. اما در گفتوگوی سالم، طرفین گهگاه میپذیرند که در فلان مسئله خطا کردهاند یا دچار غفلت یا مبالغه شدهاند یا تند رفتهاند.
6. جدل، استثمار گفتوگو است؛ یعنی گفتوگو در جدل، بهانهای بیش نیست. بدین رو اهل جدل، گاهی این بهانه را وامینهند و از ابزاری دیگر استفاده میکنند که هیچ سنخیتی با گفتوگو ندارد؛ مانند زورگویی و تهدید و نصیحت و افشاگری و تجاوز به حریم خصوصی افراد.
7. جدلگرایان، معمولا زبانی درشتگو و پر از نیش و کنایه دارند؛ اگرچه هر درشتگویی جدلگرا نیست و هر جدلگرایی درشتگو نیست.
8. جدل گذشتهگرا است؛ اما گفتوگو آیندهساز است. در جدل، شما از راهی دفاع میکنید که آن را طی کردهاید؛ اما در گفتوگو راهی را میجویید که آینده را بسازد. از همین رو گفتوگو پیشرونده است؛ اما جدل، هر بار به نقطۀ آغاز برمیگردد.
9. در گفتوگو میکوشیم که چیزی بیاموزیم؛ در جدل، کوشش ما بیشتر برای آن است که دیگران را شیرفهم کنیم.
10. سماجت و افراط در پیگیری مباحث، از نشانههای اهل جدل است. اهل گفتوگو به همان آسانی که وارد گفتوگو میشوند، آن را رها میکنند و میدانند که کجا و کی باید کنار بکشند؛ اما جدلیون تا بالا بردن پرجم پیروزی و اعتراف خصم به شکست، دستوپا میزنند.
✍️ #رضا_بابایی
#اندیشه #اجتماعی #رضا_بابایی
«گفتوگو»، زبان تمدنها است. هیچ تمدنی بدون گفتوگو شکل نگرفته و بدون آن نیز دوام نیافته است. انسانهای متمدن، حتی برای حل مسائل درونی و درمان بیماریهای روحی خویش به گفتوگو با روانشناسان و مشاوران متخصص پناه میآورند. پایه و بنیان رواندرمانی، مگر چیزی غیر از نشستهای صمیمی و گفتوگوهای طولانی است؟ وقتی میتوان درونیترین مسائل انسانی را از راه گفتوگو حل و فصل کرد، چرا در مسائل عینی و علمی و اجتماعی نتوانیم؟
با وجود این، «گفتوگو» گاه تبدیل به جدل میشود. جدل و به تعبیر متون دینی، «مِراء»، آفت گفتوگو است. در متون دینی، از پیامبر اسلام نقل شده است که پرهیزگارترین شما، کسی است که مِراء نمیکند، اگرچه حق با او است(شهید اول، الأربعون حدیثا، ص56). از امام علی(ع) نیز نقل کردهاند که هیج بندهای به حقیقت ایمان نمیرسد، مگر اینکه مراء را رها کند، حتی آنجا که حق با او است(کنز العمال، ح9024). از همه شگفتتر روایتی است که بر پایۀ آن پیامبر(ص) فرمودهاند: خدا در شب معراج، پس از شرک، مرا از چیزی به اندازۀ جدل، نهی نکرد. میدانیم که توبۀ مشهور ابوحامد غزالی نیز از مناظره و مراء بود. او بر سر قبر ابراهیم خلیل(ع)، با خدای خویش عهد کرد که دیگر با کسی مناظره نکند. حافظ هم که میگوید «گفتوگو آیین درویشی نبود»، مرادش از گفتوگو، جدل است، نه گپوگفت.
در منطق، جدل را از صناعات خمس(در کنار برهان و خطابه و...) دانستهاند و در ادبیات قرآن کریم، «جدال احسن» همپایۀ حکمت و موعظه است؛ اما متأسفانه آنچه اکنون در میان ما رایج و راسخ است، «مراء» یا جدل مذموم است، نه جدل منطقی و نه جدال احسن و نه گفتوگو. جدل، بدل گفتوگو است. نیاز ما به گفتوگو، گاهی گذر ما را به جدل میاندازد و میخواهیم جای خالی آن را با این پر کنیم. از یک سو ما به چیزی به اندازۀ گفتوگو نیاز نداریم و از سوی دیگر، هیچ چیز به اندازۀ جدل، ما را از نعمت گفتوگو محروم نمیکند. اکنون در صدها و هزاران گروه مجازی و محفل علمی و سیاسی، جدل فرمانروایی میکند و انسانهای بسیاری به این خیال خام که در حال گفتوگو با یکدیگرند، در ورطۀ مجادلات بیثمر و بیپایان افتادهاند. مرز میان گفتوگو و جدل، بسیار باریک و مبهم است. تفاوتهای جدل با گفتوگو، باید موضوع چندین رسالۀ دانشگاهی باشد. آنچه من در اینجا یادآوری میکنم، چند نکتۀ ساده و سربسته است:
1. هدف گفتوگو، این است که من بدانم در ضمیر شما چه میگذرد و شما بدانید که درد من چیست؛ اما جدل، تشنۀ پیروزی است و شهوت استیلا بر غیر دارد.
2. پایان جدل، دشمنی است و پایان گفتوگو، دوستی. ذهن و زبان جدلیون، در تسخیر سوء ظن به دیگران یا خودخواهی است؛ اما گفتوگو، راهی است برای کاستن از افتراقها و سوءتفاهمها. گفتوگو ما را به یکدیگر نزدیکتر میکند و جدل، دورتر و دشمنتر. گفتوگو، اگر گرهی نگشاید، گره را کورتر نمیکند.
3. در گفتوگو، میان اندیشه و صاحب اندیشه فرق میگذاریم. یعنی مخالفت ما با اندیشهای، به دشمنی ما با صاحب آن اندیشه نمیانجامد.
4. در گفتوگو میکوشیم که حرف دیگری را بفهمیم و در جدل میکوشیم که حرف خود را در گوش او فرو کنیم.
5. اهل جدل، درد حقیقت ندارند. از همین رو هیچگاه به هیچ خطایی یا جفایی اعتراف نمیکنند. اما در گفتوگوی سالم، طرفین گهگاه میپذیرند که در فلان مسئله خطا کردهاند یا دچار غفلت یا مبالغه شدهاند یا تند رفتهاند.
6. جدل، استثمار گفتوگو است؛ یعنی گفتوگو در جدل، بهانهای بیش نیست. بدین رو اهل جدل، گاهی این بهانه را وامینهند و از ابزاری دیگر استفاده میکنند که هیچ سنخیتی با گفتوگو ندارد؛ مانند زورگویی و تهدید و نصیحت و افشاگری و تجاوز به حریم خصوصی افراد.
7. جدلگرایان، معمولا زبانی درشتگو و پر از نیش و کنایه دارند؛ اگرچه هر درشتگویی جدلگرا نیست و هر جدلگرایی درشتگو نیست.
8. جدل گذشتهگرا است؛ اما گفتوگو آیندهساز است. در جدل، شما از راهی دفاع میکنید که آن را طی کردهاید؛ اما در گفتوگو راهی را میجویید که آینده را بسازد. از همین رو گفتوگو پیشرونده است؛ اما جدل، هر بار به نقطۀ آغاز برمیگردد.
9. در گفتوگو میکوشیم که چیزی بیاموزیم؛ در جدل، کوشش ما بیشتر برای آن است که دیگران را شیرفهم کنیم.
10. سماجت و افراط در پیگیری مباحث، از نشانههای اهل جدل است. اهل گفتوگو به همان آسانی که وارد گفتوگو میشوند، آن را رها میکنند و میدانند که کجا و کی باید کنار بکشند؛ اما جدلیون تا بالا بردن پرجم پیروزی و اعتراف خصم به شکست، دستوپا میزنند.
✍️ #رضا_بابایی
#اندیشه #اجتماعی #رضا_بابایی