#نامه_رسان_عروسکها
#فرانتس_كافكا ، نويسنده شهير آلمانی، در حال قدم زدن در پارک، به دختربچهای برخورد که داشت گريه مي کرد.
جلو رفت و از او علت گريه اش را پرسيد. دختر همان طور که گريه مي کرد، گفت: «عروسک ام گم شده».
کافکا با حالتی کلافه پاسخ داد: «امان از اين حواسِ پرت! گم نشده، او به مسافرت رفته!». دخترک دست از گريه کشيد و بهت زده پرسيد: « تو از کجا می دانی؟».
کافکا در جواب گفت: «او برايت #نامه ای نوشت و قرار بود من آن را به دستت برسانم که فراموشم شد!».
دختربچه که هنوز حرف های کافکا را باور نکرده بود، دوباره پرسيد: «چرا عروسک ام برای تو #نامه نوشته؟».
کافکا بی هيچ ترديدی ادامه داد: «چون من #نامه_رسان_عروسکها هستم». دخترک ذوق زده پرسيد: «آيا نامه همراه ات هست؟».
کافکا گفت: «متاسفانه نه! #نامه را در منزل جا گذاشتم. فردا همين جا باش تا برايت بياورم».
کافکا به خانه بازگشت و شروع به نوشتن کرد. چنان با دقت به نوشتن #نامه برای دختربچه مشغول شد که گويی در حال نوشتن کتابی مهم است!
او #نامه_نويسی از زبان عروسک را برای سه هفته ادامه داد و دخترک در تمام اين مدت، فکر ميکرد آن نامه ها، به راستی نوشته عروسک اش است!
کافکا در نهايت، #داستان_نامه را با اين بهانه عروسک که: دارم عروسی مي کنم، به پايان رساند!
اين داستان، بعدها سوژه کتاب #کافکا_و_عروسک_مسافر شد و به شدت مورد استقبال قرار گرفت.
◀️ تصویر ارسالی از رضا صدیق پور؛ همکار پستچی شهرستان بیرجند
@dolls_giti
https://www.instagram.com/p/CIdyn3pgrtM/?igshid=splz92mprcxg
#نامه_رسان_عروسکها
#فرانتس_كافكا ، نويسنده شهير آلمانی، در حال قدم زدن در پارک، به دختربچهای برخورد که داشت گريه مي کرد.
جلو رفت و از او علت گريه اش را پرسيد. دختر همان طور که گريه مي کرد، گفت: «عروسک ام گم شده».
کافکا با حالتی کلافه پاسخ داد: «امان از اين حواسِ پرت! گم نشده، او به مسافرت رفته!». دخترک دست از گريه کشيد و بهت زده پرسيد: « تو از کجا می دانی؟».
کافکا در جواب گفت: «او برايت #نامه ای نوشت و قرار بود من آن را به دستت برسانم که فراموشم شد!».
دختربچه که هنوز حرف های کافکا را باور نکرده بود، دوباره پرسيد: «چرا عروسک ام برای تو #نامه نوشته؟».
کافکا بی هيچ ترديدی ادامه داد: «چون من #نامه_رسان_عروسکها هستم». دخترک ذوق زده پرسيد: «آيا نامه همراه ات هست؟».
کافکا گفت: «متاسفانه نه! #نامه را در منزل جا گذاشتم. فردا همين جا باش تا برايت بياورم».
کافکا به خانه بازگشت و شروع به نوشتن کرد. چنان با دقت به نوشتن #نامه برای دختربچه مشغول شد که گويی در حال نوشتن کتابی مهم است!
او #نامه_نويسی از زبان عروسک را برای سه هفته ادامه داد و دخترک در تمام اين مدت، فکر ميکرد آن نامه ها، به راستی نوشته عروسک اش است!
کافکا در نهايت، #داستان_نامه را با اين بهانه عروسک که: دارم عروسی مي کنم، به پايان رساند!
اين داستان، بعدها سوژه کتاب #کافکا_و_عروسک_مسافر شد و به شدت مورد استقبال قرار گرفت.
◀️ تصویر ارسالی از رضا صدیق پور؛ همکار پستچی شهرستان بیرجند
@dolls_giti
https://www.instagram.com/p/CIdyn3pgrtM/?igshid=splz92mprcxg