♦️مصائب دانشجویی در علوم انسانی در دانشگاههای ایران /۱
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دانشجوی دکتری هستم. میخواهم پایاننامه بنویسم اما مانده و در مانده ام؛ هم در انتخاب موضوع، هم تدقیق عنوان، هم انتخابِ روشِ بررسی موضوع، هم انتخاب و پرداخت چهارچوب نظری یا مفهومی، هم نحوهی اجرای روش بر دادهها، هم تحلیل، هم نتیجهگیری و هم در نهایت سرانجامبخشی به آن.
چرا؟ چرا باید یک دانشجوی دکتری برای نوشتن پایاننامه به این فلاکت بیفتد؟
پاسخ: نه دانشگاههای ما از حیث قواعد و قوانین آموزشی و امکانات و تسهیلات آن برای دانشجو، به معنای واقعی کلمه دانشگاه هستند، نه بسیاری از استادان توان و تعهد علمی و آموزشی دارند، نه دانشجو به معنای واقعی دانشجو است. یک فضای بروکراتیک تجاریشده با قواعد سفت و سخت مرتبط با پرداخت شهریه، مدرکجویانی که آن فضای به اسم دانشگاه را اشغال کرده اند و استاد و دانشجویی (در نام) که به شدت به هم میآیند.
ما به طور تیپیکال در کلاس چند دسته بودیم. برخی از همکلاسیها مدرسِ دانشگاه بودند و در دانشگاههای شهرستانهای خود تدریس میکردند اما نمیتوانستند یک مطلب منسجم بنویسند و بیان کنند. در کنفرانسهای کلاسی از کپی پیستهای وصله پینه شدهی اینترنتی روخوانی میکردند. برخی کارشناس و مدیر در سازمانهای دولتی بودند و اخذ مدرک برایشان کارگشاییهای شغلی و موقعیتی داشت، کم هم نبودند. تقریباً اکثریت کلاس بودند. برخی هم دانشجوی سادهیِ بی شغل و منصب و مقامِ علاقهمند به علماندوزی بودند که از سرِ علاقهی شخصی پروژهی ناتمام ادامهی تحصیلِ به تعویق افتادهی خود را طی میکردند. شاید یکی دو نفر یا اندکی بیشتر. به هر حال هر سه گروه به مراحل سخت پایاننامهنویسی رسیدیم. آن دسته از همکلاسیها و همدورهایهایمان که مدرس بودند (اما از ارائهی یک کنفرانس کلاسی هم عاجز بودند)، و اساساً هیچ بینش علمی نداشتند جز ذهنی انباشته از محفوظات ربط و بیربط، و اتفاقاً در زندگی شخصی واقعگرا بودند و نگاهی سودجویانه به عرصهی علم و دانش و جایگاه و پایگاه اجتماعی داشتند، دغدغهی علمیِ چندانی هم نداشتند، وجدان و اخلاق علمی هم برایشان موضوعیت نداشت، آسانترین و آمادهترین روش پایاننامهنویسی را اختیار کردند و با خرید پایاننامه از بازار سر و ته پایاننامه را یک ساله هم آوردند و پروندهی آن را بستند و احتمالاً هماکنون که ما درگیر پایاننامهنویسی هستیم، ایشان استاد راهنمایِ برخی دانشجوی انگیزهمند و علمجوی بخت برگشتهای مانند ما شده و به شغل مقدس معلمی و استادی خود ادامه میدهند. آن دسته که مدیر و کارشناس بودند و باید هر چه زودتر برای تثبیت موقعیت سازمانیشان مدرک را اخذ میکردند، احتمالاً آنها هم با استفاده از زیر خاکیها (به قول مرحوم عسگری خانقاه) خود را معطل نکردند و از بار سنگین علم و معرفتاندوزی فارغ شده اند. به هر حال به احتمال قوی این دو دسته عاقبت به خیر شده اند و مقالهها را نوشته اند و احتمالاً هم اکنون در پست و موقعیتِ محکمِ خود به واسطهی مدرکی که اخذ کرده اند دارند خدمات علمی و پژوهشی ارائه میدهند و کارشناس ارشد و مدیری هستند که حالا به واسطهی اخذ مدرک، صاحب علم و دانش اند و برای مسائل اجتماعی برنامهریزی و سیاستگذاری میکنند. ...
شاهد بر این مدعایم این است که روزی دکتر عسگری خانقاه رو به کل کلاس گفت که برای کنفرانسهای کلاسی از زیر خاکی استفاده نکنید! و کار خودتان را عرضه کنید. منظورشان این بود که کارهای دورهی ارشد و پژوهشهای آرشیو ادارهتان را به عنوان پژوهش کلاسی ندهید! این سخن دکتر مرا به این ظن و گمان برد که شاید آن دسته که مدیر یا کارشناس سازمانی بودند و احتمالاً در سازمانهای خود دسترسی به تحقیق پژوهشگران دیگر داشتند و داوطلب ارائهی کنفرانس برای اولین هفتهها میشدند و کاری در حد یک پایاننامه را برای کنفرانس کلاسی ارائه میدادند، با استفاده از آن آرشیو و اندکی دستکاری آن تحقیقات، پروژههای سنگین کلاسی را که ما تا آخر ترم نمیتوانستیم از پساش بربیاییم، به انجام میرسانده اند 😃. حالا احتمالاً آنها هم موفق به اخذ مدرک شده اند و رفته اند و علی مانده و حوضاش. مانده ایم ما دانشجویانی که دغدغهی علمی و ارتقای علمیِ خود را داشتیم و به معنای واقعی کلمه علاقهمند به دانش، و دانشجو بودیم، وجدان و اخلاق علمی برایمان جدی و مهم بود و رعایت میکردیم و نمیخواستیم هدف اخذ مدرک، وسیلهیِ پایاننامهنویسی ما را توجیه کند. حالا به تنهایی، و به تنهایی و به تنهایی از الف تا ی پایاننامه نوشتن را بر عهده گرفته ایم و با کلی مسئولیت خانوادهگی و گرفتاریهای دیگر در زندگی، سعی میکنیم خودمان و گلیم آخرین مقطع تحصیلیمان را از این باتلاق پایاننامهنویسی به سلامت بیرون بکشیم.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دانشجوی دکتری هستم. میخواهم پایاننامه بنویسم اما مانده و در مانده ام؛ هم در انتخاب موضوع، هم تدقیق عنوان، هم انتخابِ روشِ بررسی موضوع، هم انتخاب و پرداخت چهارچوب نظری یا مفهومی، هم نحوهی اجرای روش بر دادهها، هم تحلیل، هم نتیجهگیری و هم در نهایت سرانجامبخشی به آن.
چرا؟ چرا باید یک دانشجوی دکتری برای نوشتن پایاننامه به این فلاکت بیفتد؟
پاسخ: نه دانشگاههای ما از حیث قواعد و قوانین آموزشی و امکانات و تسهیلات آن برای دانشجو، به معنای واقعی کلمه دانشگاه هستند، نه بسیاری از استادان توان و تعهد علمی و آموزشی دارند، نه دانشجو به معنای واقعی دانشجو است. یک فضای بروکراتیک تجاریشده با قواعد سفت و سخت مرتبط با پرداخت شهریه، مدرکجویانی که آن فضای به اسم دانشگاه را اشغال کرده اند و استاد و دانشجویی (در نام) که به شدت به هم میآیند.
ما به طور تیپیکال در کلاس چند دسته بودیم. برخی از همکلاسیها مدرسِ دانشگاه بودند و در دانشگاههای شهرستانهای خود تدریس میکردند اما نمیتوانستند یک مطلب منسجم بنویسند و بیان کنند. در کنفرانسهای کلاسی از کپی پیستهای وصله پینه شدهی اینترنتی روخوانی میکردند. برخی کارشناس و مدیر در سازمانهای دولتی بودند و اخذ مدرک برایشان کارگشاییهای شغلی و موقعیتی داشت، کم هم نبودند. تقریباً اکثریت کلاس بودند. برخی هم دانشجوی سادهیِ بی شغل و منصب و مقامِ علاقهمند به علماندوزی بودند که از سرِ علاقهی شخصی پروژهی ناتمام ادامهی تحصیلِ به تعویق افتادهی خود را طی میکردند. شاید یکی دو نفر یا اندکی بیشتر. به هر حال هر سه گروه به مراحل سخت پایاننامهنویسی رسیدیم. آن دسته از همکلاسیها و همدورهایهایمان که مدرس بودند (اما از ارائهی یک کنفرانس کلاسی هم عاجز بودند)، و اساساً هیچ بینش علمی نداشتند جز ذهنی انباشته از محفوظات ربط و بیربط، و اتفاقاً در زندگی شخصی واقعگرا بودند و نگاهی سودجویانه به عرصهی علم و دانش و جایگاه و پایگاه اجتماعی داشتند، دغدغهی علمیِ چندانی هم نداشتند، وجدان و اخلاق علمی هم برایشان موضوعیت نداشت، آسانترین و آمادهترین روش پایاننامهنویسی را اختیار کردند و با خرید پایاننامه از بازار سر و ته پایاننامه را یک ساله هم آوردند و پروندهی آن را بستند و احتمالاً هماکنون که ما درگیر پایاننامهنویسی هستیم، ایشان استاد راهنمایِ برخی دانشجوی انگیزهمند و علمجوی بخت برگشتهای مانند ما شده و به شغل مقدس معلمی و استادی خود ادامه میدهند. آن دسته که مدیر و کارشناس بودند و باید هر چه زودتر برای تثبیت موقعیت سازمانیشان مدرک را اخذ میکردند، احتمالاً آنها هم با استفاده از زیر خاکیها (به قول مرحوم عسگری خانقاه) خود را معطل نکردند و از بار سنگین علم و معرفتاندوزی فارغ شده اند. به هر حال به احتمال قوی این دو دسته عاقبت به خیر شده اند و مقالهها را نوشته اند و احتمالاً هم اکنون در پست و موقعیتِ محکمِ خود به واسطهی مدرکی که اخذ کرده اند دارند خدمات علمی و پژوهشی ارائه میدهند و کارشناس ارشد و مدیری هستند که حالا به واسطهی اخذ مدرک، صاحب علم و دانش اند و برای مسائل اجتماعی برنامهریزی و سیاستگذاری میکنند. ...
شاهد بر این مدعایم این است که روزی دکتر عسگری خانقاه رو به کل کلاس گفت که برای کنفرانسهای کلاسی از زیر خاکی استفاده نکنید! و کار خودتان را عرضه کنید. منظورشان این بود که کارهای دورهی ارشد و پژوهشهای آرشیو ادارهتان را به عنوان پژوهش کلاسی ندهید! این سخن دکتر مرا به این ظن و گمان برد که شاید آن دسته که مدیر یا کارشناس سازمانی بودند و احتمالاً در سازمانهای خود دسترسی به تحقیق پژوهشگران دیگر داشتند و داوطلب ارائهی کنفرانس برای اولین هفتهها میشدند و کاری در حد یک پایاننامه را برای کنفرانس کلاسی ارائه میدادند، با استفاده از آن آرشیو و اندکی دستکاری آن تحقیقات، پروژههای سنگین کلاسی را که ما تا آخر ترم نمیتوانستیم از پساش بربیاییم، به انجام میرسانده اند 😃. حالا احتمالاً آنها هم موفق به اخذ مدرک شده اند و رفته اند و علی مانده و حوضاش. مانده ایم ما دانشجویانی که دغدغهی علمی و ارتقای علمیِ خود را داشتیم و به معنای واقعی کلمه علاقهمند به دانش، و دانشجو بودیم، وجدان و اخلاق علمی برایمان جدی و مهم بود و رعایت میکردیم و نمیخواستیم هدف اخذ مدرک، وسیلهیِ پایاننامهنویسی ما را توجیه کند. حالا به تنهایی، و به تنهایی و به تنهایی از الف تا ی پایاننامه نوشتن را بر عهده گرفته ایم و با کلی مسئولیت خانوادهگی و گرفتاریهای دیگر در زندگی، سعی میکنیم خودمان و گلیم آخرین مقطع تحصیلیمان را از این باتلاق پایاننامهنویسی به سلامت بیرون بکشیم.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
♦️مصائب دانشجویی در علوم انسانی در دانشگاههای ایران /۲
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
👆و این امر مبارک یک اجبار فرسایشی است که باید به شرط بقای عمر به سرانجام برسد.
در میان استادان نیز به طور تیپیکال با انواع استادان مواجه بودیم. دستهی اول استاد تمامهایِ پیشکسوتِ بازنشستهی دانشگاه تهران بودند که در دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات تدریس میکردند و اغلب مترجم یا مولف چندین کتاب بودند، باسواد و با دانش بودند. خودشان آنچه را میگفتند فهمیده و هضم کرده بودند و تلاش میکردند به زبانی ساده موضوعات و مفاهیم و نظریههای سخت را به دانشجو بیاموزند. از میان این اساتید، به عنوان تجربهی زیستهی شخصی، به دکتر منصور وثوقی، دکتر محمد همایون سپهر و دکتر غلامعباس توسلی و دکتر مصطفی ازکیا اشاره میکنم. دستهی دوم استاد تمامهای بازنشستهی صاحب تالیف و خاطرهگو بودند. نمیدانم سواد و دانشی داشتند یا نه. کتابهایی داشتند، و در کلاس به بازگویی خاطراتشان از تحقیق و پژوهش در کشورهای خارجی میپراختند. من مطلب دندانگیر علمی از آنها نشنیدم و نیاموختم که بدانم در چه سطحی بودند. از این دسته استادان بهنامی چون دکتر ساروخانی، دکتر عسگری خانقاه و بسیاری دیگر را میتوان نام برد. دستهی سوم استادانی بودند بدون تالیف و ترجمه و کتاب و مقاله، مدرسانی خوش اخلاق، بذلهگو، خوش مشرب که کلاس را با گفت و گوی غیر درسی و خاطره گونه پر میکردند و سر آخر سه چهار جلد کتاب قطور و پر حجم را برای امتحان معرفی میکردند. معمولا هم حوصلهی شنیدن کنفرانسهای کلاسیمان را نداشتند و خلاصه، کلاس در یک و گفت انرژیک خودمانی به آخر میرسید بدون دستاورد علمی و پژوهشی و آموزشی. دستهی پنجم اساتیدی بودند که تا حدی هم سواد و دانش داشتند، هم تعهد علمی و اخلاقی و تلاش میکردند کلاس بار علمی داشته باشد. من دکتر سعید معدنی را در این دسته جای میدهم. و دستهی ششم استادانی بودند (صد البته انگشتشمار) که صاحب فکر و نظر بودند، تمام اهتمامشان را برای ارائهی یک محتوای علمی و بسنده به کار میبستند و با تمام تلاش و جدیت محتوایی علمی و تامل و چالشبرانگیز به دانشجو ارائه میدادند که دانشجو در کنار آن محتوای علمی، به بینشی علمی، جراتِ پرسشگری، و انتقادیاندیشی و جرات نوشتن و دست به قلم بردن نیز تا حدی دست مییافت. من دکتر [...] را جزو این استادان ارزیابی میکنم.
این سنخبندی از دانشجو و استادان را بر اساس تجربهی زیستهی دانشگاهیِ خودم ارائه کردم تا بگویم ما نه دانشگاه به معنای واقعی کلمه داریم، نه دانشجو، نه استاد. فقط برخی با تلاشهای مضاعف و فرساینده در این شبه دانشگاهها به جایگاه علمیِ نسبتاً معتبری میرسند. دانشگاههای ما با این سبک و سیاق نمیتواند عالم و دانشمند و پژوهشگر، به ویژه در علوم انسانی تربیت کند. نهایتاً کسانی در ازای شهریههای گزاف یا سهمیهای و رانتی مدرک میگیرند و عاجز از نوشتن و تحلیل و پژوهش علمی هستند.
اما تجربهام از کلاسهای روش تحقیق:
مطلبی که آقای سعید الهیاری نوشتند مشکلات همهی ما دانشجویان را به دقت و به درستی و شیوا و گویا و کلی بیان کرده و حق مطلب را ادا کرده است. من ضمن تایید تام و تمام مطلب ایشان تجربهی زیستهی شخص خودم را از کلاسهای روش بیان میکنم. چون همین تجارب ریز و کوچک و به ظاهر بیاهمیت، سبک و روش تدریس استادان را در کلاسهای ارشد و دکتری با تکیه بر جزئیات بیان میکند.
🔸محدثی: با عرض معذرت از خانم فیاضی، من بدون اجازهی ایشان یک نام را حذف کرده ام.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
👆و این امر مبارک یک اجبار فرسایشی است که باید به شرط بقای عمر به سرانجام برسد.
در میان استادان نیز به طور تیپیکال با انواع استادان مواجه بودیم. دستهی اول استاد تمامهایِ پیشکسوتِ بازنشستهی دانشگاه تهران بودند که در دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات تدریس میکردند و اغلب مترجم یا مولف چندین کتاب بودند، باسواد و با دانش بودند. خودشان آنچه را میگفتند فهمیده و هضم کرده بودند و تلاش میکردند به زبانی ساده موضوعات و مفاهیم و نظریههای سخت را به دانشجو بیاموزند. از میان این اساتید، به عنوان تجربهی زیستهی شخصی، به دکتر منصور وثوقی، دکتر محمد همایون سپهر و دکتر غلامعباس توسلی و دکتر مصطفی ازکیا اشاره میکنم. دستهی دوم استاد تمامهای بازنشستهی صاحب تالیف و خاطرهگو بودند. نمیدانم سواد و دانشی داشتند یا نه. کتابهایی داشتند، و در کلاس به بازگویی خاطراتشان از تحقیق و پژوهش در کشورهای خارجی میپراختند. من مطلب دندانگیر علمی از آنها نشنیدم و نیاموختم که بدانم در چه سطحی بودند. از این دسته استادان بهنامی چون دکتر ساروخانی، دکتر عسگری خانقاه و بسیاری دیگر را میتوان نام برد. دستهی سوم استادانی بودند بدون تالیف و ترجمه و کتاب و مقاله، مدرسانی خوش اخلاق، بذلهگو، خوش مشرب که کلاس را با گفت و گوی غیر درسی و خاطره گونه پر میکردند و سر آخر سه چهار جلد کتاب قطور و پر حجم را برای امتحان معرفی میکردند. معمولا هم حوصلهی شنیدن کنفرانسهای کلاسیمان را نداشتند و خلاصه، کلاس در یک و گفت انرژیک خودمانی به آخر میرسید بدون دستاورد علمی و پژوهشی و آموزشی. دستهی پنجم اساتیدی بودند که تا حدی هم سواد و دانش داشتند، هم تعهد علمی و اخلاقی و تلاش میکردند کلاس بار علمی داشته باشد. من دکتر سعید معدنی را در این دسته جای میدهم. و دستهی ششم استادانی بودند (صد البته انگشتشمار) که صاحب فکر و نظر بودند، تمام اهتمامشان را برای ارائهی یک محتوای علمی و بسنده به کار میبستند و با تمام تلاش و جدیت محتوایی علمی و تامل و چالشبرانگیز به دانشجو ارائه میدادند که دانشجو در کنار آن محتوای علمی، به بینشی علمی، جراتِ پرسشگری، و انتقادیاندیشی و جرات نوشتن و دست به قلم بردن نیز تا حدی دست مییافت. من دکتر [...] را جزو این استادان ارزیابی میکنم.
این سنخبندی از دانشجو و استادان را بر اساس تجربهی زیستهی دانشگاهیِ خودم ارائه کردم تا بگویم ما نه دانشگاه به معنای واقعی کلمه داریم، نه دانشجو، نه استاد. فقط برخی با تلاشهای مضاعف و فرساینده در این شبه دانشگاهها به جایگاه علمیِ نسبتاً معتبری میرسند. دانشگاههای ما با این سبک و سیاق نمیتواند عالم و دانشمند و پژوهشگر، به ویژه در علوم انسانی تربیت کند. نهایتاً کسانی در ازای شهریههای گزاف یا سهمیهای و رانتی مدرک میگیرند و عاجز از نوشتن و تحلیل و پژوهش علمی هستند.
اما تجربهام از کلاسهای روش تحقیق:
مطلبی که آقای سعید الهیاری نوشتند مشکلات همهی ما دانشجویان را به دقت و به درستی و شیوا و گویا و کلی بیان کرده و حق مطلب را ادا کرده است. من ضمن تایید تام و تمام مطلب ایشان تجربهی زیستهی شخص خودم را از کلاسهای روش بیان میکنم. چون همین تجارب ریز و کوچک و به ظاهر بیاهمیت، سبک و روش تدریس استادان را در کلاسهای ارشد و دکتری با تکیه بر جزئیات بیان میکند.
🔸محدثی: با عرض معذرت از خانم فیاضی، من بدون اجازهی ایشان یک نام را حذف کرده ام.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
♦️مصائب دانشجویی در علوم انسانی در دانشگاههای ایران /۳
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
👆ما در دورهی ارشد دانشجوی غیر مرتبط محسوب میشدیم. یعنی رشتهی کارشناسی ما مرتبط با رشتهی ارشدمان نبود. من علاقهمند به جامعهشناسی و حوزهی فرهنگ بودم و بعد از پیچ و خمهای زیادی در این مسیر قرار گرفته بودم. طبیعی است که خیلی خوشحال بودم که چنین فرصتی پس از سالها فراهم شده است. از همان ترم اول در دانشگاه از چگونهگی آموزش و روش تدریس اساتید و کیفیت کلاسها دچار سرخوردهگی شدیم.
ما دروس پیشنیاز داشتیم. روش تحقیق هم از دروس پیشنیاز ما بود.
ارائهی دروس پیشنیاز یعنی دانشجو از دانش کافی در واحدهای ارائه شده برخوردار نیست و نیازمند آگاهی مقدماتی است. بنابراین به طور طبیعی انتظار میرود استاد مقدمات و کلیاتی را از آن واحد درسی به دانشجویان بیاموزد. پاسخ استاد روش ترم اول ما در مقابل تقاضای ما برای تدریس روش تحقیق این بود که "شما دانشجوی ارشد هستید و دروسی را گذرانده اید که از این مقطع قبول شده اید. بنابراین توقع این که استاد روش مثل دورهی کارشناسی چیزی بیاموزد اساساً خجالتآور است. حتی اگر غیر مرتبط هستید، منابع را بخوانید و هر جا مشکل داشتید بپرسید". ما هم که خجالتزده شده بودیم از این نقصان علمی، با این که ناراضی بودیم، دم فرو بستیم. چند جلد کتاب و منبع روشی معرفی شد که اغلب متمرکز بر روشهای کمی و کاملاً تخصصی بود. کارهای کلاسیای که از ما میخواستند و برای یادگیری و گرفتن نمرهی کلاسی مجبور به انجامشان بودیم فرصت مطالعهی منابع معرفی شده را نمیداد. بر حسب نیاز از هر کتابی بخشی و فصلی را میخواندیم. شکسته بسته کارهایی انجام میدادیم تا هم خودآموزی کرده باشیم هم تکلیف کلاسی انجام شود. در حین این مطالعات پراکنده و بر حسب نیاز بود که متوجه تشتت در کتابهای روش شدم. تشتت در تعریف مفاهیم پایهای، تعریف و انواع رویکردها، تکنیکها و غیره. نمیدانستیم کدام کتاب روش را مبنا قرار دهیم.
ترم بعد و واحدهای بعدی نیز به نحوی بدون دستاورد روشی گذشت. استاد مربوط کتابهای خودشان را در روش معرفی کردند و تاکید کردند که جلد دوم یا سوم را به دقت بخوانیم و رفع اشکال کنیم. در جلسههای بعد معمولا سوال فنی پرسیده نمیشد چون کسی فرصت نکرده بود آن کتابهای حجیم را از ابتدا تا انتها بخواند و متوجه نادانستههایش شود. در این کلاسها هم بیشتر استاد از اهمیت پژوهش و تجربههای کوچک و بزرگ پژوهشی خودشان در ایران و خارج از کشور خاطره میگفتند و همهی این گفتارها بیش از هر چیز بر اهمیت روش در پژوهش دلالت داشت و نه آموزش هیچ مطلب خاصی از روش.
در دورهی دکتری نیز با برخی اساتید واحدهای روش را گذراندیم که رضایتی حاصل نشد. در این نارضایتیها من تنها نبودم. همکلاسیها هم ناراضی و ناخشنود بودند.
با استادان مختلف روش را گذراندیم و عملاً دستاوردی که در مرحلهی پایاننامهنویسی کمک حالمان باشد دستگیرمان نشد. شهریههای سنگین پرداخت کردیم و به اندازهی یک کلاس غیر انتفاعی موسسههای غیر دانشگاهی چیزی نیاموختیم. و حالا داریم لِک و لِک کنان پایاننامه مینویسیم. صد البته برخی از اساتید باسوادند و دانشجو را راهنمایی و کمک میکنند. برخی اساتید هم اصولاً اعتقادی به راهنمایی ندارند. دانشجو باید خودش راهبلد و کاربلد باشد چه در یادگیری مفاهیم مهم جامعهشناختی، چه در یادگیری نظریههای مختلف، چه در دانستن فنون روش تحقیق، چه در کاربست نظریهها در کار پژوهشی.، و در نهایت چند و چونِ پایاننامهنویسی.
دانشجو در تمام مراحل تحصیل اغلب به امان خدا رها میشود. اکثر استادان منابع تدریس خود را معرفی نمیکنند. دانشجو باید با شتاب از پراکندهگوییهای استاد یادداشت بنویسد. اغلب منابع حجیم و چند جلدیِ امتحان را تا یکی دو هفته قبل از امتحان معرفی نمیکنند مگر به اصرار. دانشجو یاد میگیرد به طور خودانگیخته و خودآموز و خودیار از پس مسئولیتاش برآید. این که در نهایت چه دستاوردی داشته باشد خود امر دیگری است.
به طور اجمال به گوشههای کوچکی از تجربهی زیستهی خود از دانشگاه و دورهی تحصیلی خود در دانشگاه آزاد پرداختم. خیلی چیزها برای گفتن هست که در این مجال و مقال نمیگنجد. در دانشگاه آزاد در قبال پولهای کلانی که از دانشجو میگیرند آموزش مبنایی و کارآمدی تقریباً در هیچ یک از واحدهای درسی ارائه نمیشود. انبوه متشتتی از اطلاعات بر سر دانشجو میریزد که نمی داند آنها را چگونه طبقهبندی و منظم کند تا همیشه کارآمد باشد.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
👆ما در دورهی ارشد دانشجوی غیر مرتبط محسوب میشدیم. یعنی رشتهی کارشناسی ما مرتبط با رشتهی ارشدمان نبود. من علاقهمند به جامعهشناسی و حوزهی فرهنگ بودم و بعد از پیچ و خمهای زیادی در این مسیر قرار گرفته بودم. طبیعی است که خیلی خوشحال بودم که چنین فرصتی پس از سالها فراهم شده است. از همان ترم اول در دانشگاه از چگونهگی آموزش و روش تدریس اساتید و کیفیت کلاسها دچار سرخوردهگی شدیم.
ما دروس پیشنیاز داشتیم. روش تحقیق هم از دروس پیشنیاز ما بود.
ارائهی دروس پیشنیاز یعنی دانشجو از دانش کافی در واحدهای ارائه شده برخوردار نیست و نیازمند آگاهی مقدماتی است. بنابراین به طور طبیعی انتظار میرود استاد مقدمات و کلیاتی را از آن واحد درسی به دانشجویان بیاموزد. پاسخ استاد روش ترم اول ما در مقابل تقاضای ما برای تدریس روش تحقیق این بود که "شما دانشجوی ارشد هستید و دروسی را گذرانده اید که از این مقطع قبول شده اید. بنابراین توقع این که استاد روش مثل دورهی کارشناسی چیزی بیاموزد اساساً خجالتآور است. حتی اگر غیر مرتبط هستید، منابع را بخوانید و هر جا مشکل داشتید بپرسید". ما هم که خجالتزده شده بودیم از این نقصان علمی، با این که ناراضی بودیم، دم فرو بستیم. چند جلد کتاب و منبع روشی معرفی شد که اغلب متمرکز بر روشهای کمی و کاملاً تخصصی بود. کارهای کلاسیای که از ما میخواستند و برای یادگیری و گرفتن نمرهی کلاسی مجبور به انجامشان بودیم فرصت مطالعهی منابع معرفی شده را نمیداد. بر حسب نیاز از هر کتابی بخشی و فصلی را میخواندیم. شکسته بسته کارهایی انجام میدادیم تا هم خودآموزی کرده باشیم هم تکلیف کلاسی انجام شود. در حین این مطالعات پراکنده و بر حسب نیاز بود که متوجه تشتت در کتابهای روش شدم. تشتت در تعریف مفاهیم پایهای، تعریف و انواع رویکردها، تکنیکها و غیره. نمیدانستیم کدام کتاب روش را مبنا قرار دهیم.
ترم بعد و واحدهای بعدی نیز به نحوی بدون دستاورد روشی گذشت. استاد مربوط کتابهای خودشان را در روش معرفی کردند و تاکید کردند که جلد دوم یا سوم را به دقت بخوانیم و رفع اشکال کنیم. در جلسههای بعد معمولا سوال فنی پرسیده نمیشد چون کسی فرصت نکرده بود آن کتابهای حجیم را از ابتدا تا انتها بخواند و متوجه نادانستههایش شود. در این کلاسها هم بیشتر استاد از اهمیت پژوهش و تجربههای کوچک و بزرگ پژوهشی خودشان در ایران و خارج از کشور خاطره میگفتند و همهی این گفتارها بیش از هر چیز بر اهمیت روش در پژوهش دلالت داشت و نه آموزش هیچ مطلب خاصی از روش.
در دورهی دکتری نیز با برخی اساتید واحدهای روش را گذراندیم که رضایتی حاصل نشد. در این نارضایتیها من تنها نبودم. همکلاسیها هم ناراضی و ناخشنود بودند.
با استادان مختلف روش را گذراندیم و عملاً دستاوردی که در مرحلهی پایاننامهنویسی کمک حالمان باشد دستگیرمان نشد. شهریههای سنگین پرداخت کردیم و به اندازهی یک کلاس غیر انتفاعی موسسههای غیر دانشگاهی چیزی نیاموختیم. و حالا داریم لِک و لِک کنان پایاننامه مینویسیم. صد البته برخی از اساتید باسوادند و دانشجو را راهنمایی و کمک میکنند. برخی اساتید هم اصولاً اعتقادی به راهنمایی ندارند. دانشجو باید خودش راهبلد و کاربلد باشد چه در یادگیری مفاهیم مهم جامعهشناختی، چه در یادگیری نظریههای مختلف، چه در دانستن فنون روش تحقیق، چه در کاربست نظریهها در کار پژوهشی.، و در نهایت چند و چونِ پایاننامهنویسی.
دانشجو در تمام مراحل تحصیل اغلب به امان خدا رها میشود. اکثر استادان منابع تدریس خود را معرفی نمیکنند. دانشجو باید با شتاب از پراکندهگوییهای استاد یادداشت بنویسد. اغلب منابع حجیم و چند جلدیِ امتحان را تا یکی دو هفته قبل از امتحان معرفی نمیکنند مگر به اصرار. دانشجو یاد میگیرد به طور خودانگیخته و خودآموز و خودیار از پس مسئولیتاش برآید. این که در نهایت چه دستاوردی داشته باشد خود امر دیگری است.
به طور اجمال به گوشههای کوچکی از تجربهی زیستهی خود از دانشگاه و دورهی تحصیلی خود در دانشگاه آزاد پرداختم. خیلی چیزها برای گفتن هست که در این مجال و مقال نمیگنجد. در دانشگاه آزاد در قبال پولهای کلانی که از دانشجو میگیرند آموزش مبنایی و کارآمدی تقریباً در هیچ یک از واحدهای درسی ارائه نمیشود. انبوه متشتتی از اطلاعات بر سر دانشجو میریزد که نمی داند آنها را چگونه طبقهبندی و منظم کند تا همیشه کارآمد باشد.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
♦️مصائب دانشجویی در علوم انسانی در دانشگاههای ایران /۴
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
در دانشگاه آزاد در قبال پولهای کلانی که از دانشجو میگیرند آموزش مبنایی و کارآمدی تقریباً در هیچ یک از واحدهای درسی ارائه نمیشود. تک و توک استادی پیدا میشود که واقعاً دلسوز است و شوق یاد دادن دارد. دانشجو باید هم استاد خودش باشد هم دانشجو. باید به تنهایی بخواند و بیاموزد و از خوانهای قَدَر امتحانات و آزمونها بگذرد. استادان محترم برخی دانش کافی ندارند، برخی دانش دارند و تعهد اخلاقی به علمآموزی و اساساً حوصلهی آموزش ندارند. برخی که هم دانش دارند هم تعهد هم حوصله انگشتشمار اند و مشکلی از خیل دانشجویان نیاموخته یا بد آموخته نمیتوانند رفع کنند.
این است که دانشجو به یک سیستم بروکراتیک _ الکترونیکِ پولی وارد میشود. با استادانی بیانگیزه و کم کار و سختگیر واحد میگذراند و سختیهای طاقتفرسایی را حین دورهی آموزش تجربه میکند و دوران دانشجویی را به صورت نوعی علمآموزی توام با اعمال شاقه از سر میگذارند. از وضعیت دانشجویان در دانشگاههای دولتی نیز کماکان اطلاع دارم که در آن دانشگاهها نیز اوضاع آموزش تاحدی بر همین سیاق است.
تجربهی زیستهی دانشجوها از چگونهگی وضعیت و کیفیت آموزش در دانشگاهها اعم از دولتی و آزاد نیاز به بررسی و تحقیق جدی و مستقل دارد تا آموزش در دانشگاهها از استاندارد حداقلیِ آموزشی برخوردار شود و استادان دلبهخواهانه یا از سرِ بیدانشی یا کمکاری یا بیحوصلهگی و بیتعهدی دانشجو را در امر آموزش به حال خود رها نکنند.
در دانشگاههای ایران دانشجوی علوم انسانی شدن غرق شدن در بلبشویی است که هیچاش کناره نیست.
هدف دانشگاه آزاد تربیت یک تحلیلگر یا پژوهشگرِ صاحب فکر و خلاق و صاحب قلم و تحویل آن به جامعه نیست. هدف در درجهی اول تجارت است: تجارت علم و دانش و آگاهی. آموزش و محتوای آموزشی هدف ثانوی و ابزار تجارت است. چون دانشگاه آزاد در نهایت یک دانشگاه غیر انتفاعی تحت قیمومیت دولت است و بروکراسی آموزش در آن سفت و سخت و انعطافناپذیر است و استادان در واقع کارمندان دانشگاه هستند، اساساً هیچ تعهدی در قبال کیفیت آموزش به مشتری خود (دانشجو) ندارد. در این سیستم آموزشی دانشجو هم باید پول پرداخت کند، هم باید با استادان تحمیلی واحد درسی تحمیلی بگذراند. وقتی هم استاد دانش کافی ندارد یا کمکاری میکند، باید به تنهایی بخواند و بیاموزد و از خوانهای قَدَر امتحانات و آزمونهای سختگیرانه و جدی بگذرد. ...
دانشجوی علوم انسانی بودن در دانشگاههای ایران چنین است.
پایان
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
در دانشگاه آزاد در قبال پولهای کلانی که از دانشجو میگیرند آموزش مبنایی و کارآمدی تقریباً در هیچ یک از واحدهای درسی ارائه نمیشود. تک و توک استادی پیدا میشود که واقعاً دلسوز است و شوق یاد دادن دارد. دانشجو باید هم استاد خودش باشد هم دانشجو. باید به تنهایی بخواند و بیاموزد و از خوانهای قَدَر امتحانات و آزمونها بگذرد. استادان محترم برخی دانش کافی ندارند، برخی دانش دارند و تعهد اخلاقی به علمآموزی و اساساً حوصلهی آموزش ندارند. برخی که هم دانش دارند هم تعهد هم حوصله انگشتشمار اند و مشکلی از خیل دانشجویان نیاموخته یا بد آموخته نمیتوانند رفع کنند.
این است که دانشجو به یک سیستم بروکراتیک _ الکترونیکِ پولی وارد میشود. با استادانی بیانگیزه و کم کار و سختگیر واحد میگذراند و سختیهای طاقتفرسایی را حین دورهی آموزش تجربه میکند و دوران دانشجویی را به صورت نوعی علمآموزی توام با اعمال شاقه از سر میگذارند. از وضعیت دانشجویان در دانشگاههای دولتی نیز کماکان اطلاع دارم که در آن دانشگاهها نیز اوضاع آموزش تاحدی بر همین سیاق است.
تجربهی زیستهی دانشجوها از چگونهگی وضعیت و کیفیت آموزش در دانشگاهها اعم از دولتی و آزاد نیاز به بررسی و تحقیق جدی و مستقل دارد تا آموزش در دانشگاهها از استاندارد حداقلیِ آموزشی برخوردار شود و استادان دلبهخواهانه یا از سرِ بیدانشی یا کمکاری یا بیحوصلهگی و بیتعهدی دانشجو را در امر آموزش به حال خود رها نکنند.
در دانشگاههای ایران دانشجوی علوم انسانی شدن غرق شدن در بلبشویی است که هیچاش کناره نیست.
هدف دانشگاه آزاد تربیت یک تحلیلگر یا پژوهشگرِ صاحب فکر و خلاق و صاحب قلم و تحویل آن به جامعه نیست. هدف در درجهی اول تجارت است: تجارت علم و دانش و آگاهی. آموزش و محتوای آموزشی هدف ثانوی و ابزار تجارت است. چون دانشگاه آزاد در نهایت یک دانشگاه غیر انتفاعی تحت قیمومیت دولت است و بروکراسی آموزش در آن سفت و سخت و انعطافناپذیر است و استادان در واقع کارمندان دانشگاه هستند، اساساً هیچ تعهدی در قبال کیفیت آموزش به مشتری خود (دانشجو) ندارد. در این سیستم آموزشی دانشجو هم باید پول پرداخت کند، هم باید با استادان تحمیلی واحد درسی تحمیلی بگذراند. وقتی هم استاد دانش کافی ندارد یا کمکاری میکند، باید به تنهایی بخواند و بیاموزد و از خوانهای قَدَر امتحانات و آزمونهای سختگیرانه و جدی بگذرد. ...
دانشجوی علوم انسانی بودن در دانشگاههای ایران چنین است.
پایان
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
♦️آشوبناکیی آموزش روش تحقیق در علوم اجتماعیی ایران /۴
ص۱
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
افتضاحی به نام انتقال دانش از طریق ترجمههای ناقص و معیوب
متأسّفانه علوم اجتماعی در ایران نه تنها دگرسالارانه است بلکه عمدتاً ترجمهای است و این ترجمهای بودن هم، ناقص است و عمدتاً مبتنی بر تکّهبریهایی از آثار غربیان است؛ تکّههایی از آثار غربیان که از کتابهای مختلف جدا میشوند و سپس به فارسی ترجمه میگردند و در زبان فارسی به هم وصل میشوند و یک کتاب دانشگاهی و آموزشی را شکل میدهند و آنگاه فاجعهای در انتقال دانش از زبانهای بیگانه به زبان فارسی رخ میدهد. نوشتن و گرد آوردن چنین کتابهایی در کشورهای غربی که مأخوذ از تکههای ترجمه شده از منابع مختلف هستند و از گرد آوردن ایدههای مختلف افراد گوناگون در کنار هم شکل گرفته اند، سرقت ادبی تلقی میشود و مولّدان این نوع آثار با اشکالی از مجازات روبهرو میشوند. اما در ایران تولید این نوع کتابها، افتخاری تلقی میشود و میتوان با انجام چنین کارهایی به جایگاههای معتبری هم رسید. معمولا هم کسی کتاب نمیخواند و افراد از روی دست هم مینویسند و تقلید میکنند و در کلاسهای درس همانها را تکرار میکنند. چه بسیار دیده ام که مدرسان دانشگاه افراد صاحب کتاب را مورد تمجید قرار میدهند؛ بیآنکه آن کتابها را خوانده باشند. بگذارید مثالهایی از خود ام بزنم:
۱. همین روزها خود من از سوی استادی برای نوشتن مقالهای برگزیده شده ام، اما بعید میدانم که همان استاد گرامی آثاری از مرا خوانده باشد. چرا من انتخاب شده ام؟ بهاحتمال زیاد به این دلیل ساده که حالا قدری شناخته شده ام!
۲. با دانشجوی دکترایم مقالهای نوشتیم و فرستادیم به یکی از مجلات پژوهشیی مهم در جامعهشناسیی ایران. چندی بعد دانشجویم تماس گرفت و گفت: «شما لطفا به این مجله زنگ بزن و پیگیر مقالهمان شو!» با مجلهی مربوطه تماس گرفتم و به متصدی اش گفتم:
«بررسیی مقالهی ما در چه مرحلهای است؟»
گفت: «مقالهی شما؟ مگر شما مقاله ارسال کرده اید؟»
نام مقاله را گفتم.
گفت: «اِ مال شما بود؟ کنار اش گذاشته ایم. اسم شما را ندیدیم. میگذارم بررسی شود.»
خیلی ممنون! لطف میکنید!
و چندی بعد مقالهی ما منتشر شد. این مقاله کنار گذاشته شده بود، چون کسی دانشجوی مرا نمیشناخت و لابد با خود گفته بودند: «محتوایش قابل توجه نیست.»
ما در علوم اجتماعیی ایران با انبوهی از آثار ترجمهای مواجه ایم. بسیاری اوقات ترجمههای کتابها یا از نوع فجیع است (کل متن در ترجمه تحریف شده و از دست رفته و محتوای دیگری جایگزین آن شده است؛ مثل کتاب مهم آنتونی گیدنز که به نام نادرست تشخص و تجدد توسط ناصر موفقیان ترجمه شده یا اغلب کتابهای ژرژ گورویچ با ترجمهی دکتر حسن حبیبی) یا مقلوب (برخی از مفاهیم و تعابیر و جملات مهم کتابها در ترجمه قلب شده است؛ مثل بسیاری از ترجمهها).
اما مشکلدارتر از این ترجمهها، کتابهای ظاهراً تألیفی اند که از طریق تکهبریها و فیشهایی از متون مختلف از زبانهای دیگر فراهم آمده اند؛ مثل نظریههای جامعهشناسیی دکتر غلامعباس توسّلی و انبوهی آثار دیگر. از کتابهایی که عنوان ترجمه و تألیف دارند و نیز از کتابسازیهای مختلف استادان و مدرسان دانشگاه دیگر نگویم که مایهی شرمساری اند.
اکنون ما در روش تحقیق در علوم اجتماعیی ایران نیز با این فاجعه در انتقال دانش از زبانهای بیگانه به زبان فارسی مواجه هستیم. ممکن است من در مصادیقی که در ادامه ذکر میکنم، در همهی موارد بر حق نباشم، امّا اصل مدّعا همچنان قابل دفاع است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
ص۱
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
افتضاحی به نام انتقال دانش از طریق ترجمههای ناقص و معیوب
متأسّفانه علوم اجتماعی در ایران نه تنها دگرسالارانه است بلکه عمدتاً ترجمهای است و این ترجمهای بودن هم، ناقص است و عمدتاً مبتنی بر تکّهبریهایی از آثار غربیان است؛ تکّههایی از آثار غربیان که از کتابهای مختلف جدا میشوند و سپس به فارسی ترجمه میگردند و در زبان فارسی به هم وصل میشوند و یک کتاب دانشگاهی و آموزشی را شکل میدهند و آنگاه فاجعهای در انتقال دانش از زبانهای بیگانه به زبان فارسی رخ میدهد. نوشتن و گرد آوردن چنین کتابهایی در کشورهای غربی که مأخوذ از تکههای ترجمه شده از منابع مختلف هستند و از گرد آوردن ایدههای مختلف افراد گوناگون در کنار هم شکل گرفته اند، سرقت ادبی تلقی میشود و مولّدان این نوع آثار با اشکالی از مجازات روبهرو میشوند. اما در ایران تولید این نوع کتابها، افتخاری تلقی میشود و میتوان با انجام چنین کارهایی به جایگاههای معتبری هم رسید. معمولا هم کسی کتاب نمیخواند و افراد از روی دست هم مینویسند و تقلید میکنند و در کلاسهای درس همانها را تکرار میکنند. چه بسیار دیده ام که مدرسان دانشگاه افراد صاحب کتاب را مورد تمجید قرار میدهند؛ بیآنکه آن کتابها را خوانده باشند. بگذارید مثالهایی از خود ام بزنم:
۱. همین روزها خود من از سوی استادی برای نوشتن مقالهای برگزیده شده ام، اما بعید میدانم که همان استاد گرامی آثاری از مرا خوانده باشد. چرا من انتخاب شده ام؟ بهاحتمال زیاد به این دلیل ساده که حالا قدری شناخته شده ام!
۲. با دانشجوی دکترایم مقالهای نوشتیم و فرستادیم به یکی از مجلات پژوهشیی مهم در جامعهشناسیی ایران. چندی بعد دانشجویم تماس گرفت و گفت: «شما لطفا به این مجله زنگ بزن و پیگیر مقالهمان شو!» با مجلهی مربوطه تماس گرفتم و به متصدی اش گفتم:
«بررسیی مقالهی ما در چه مرحلهای است؟»
گفت: «مقالهی شما؟ مگر شما مقاله ارسال کرده اید؟»
نام مقاله را گفتم.
گفت: «اِ مال شما بود؟ کنار اش گذاشته ایم. اسم شما را ندیدیم. میگذارم بررسی شود.»
خیلی ممنون! لطف میکنید!
و چندی بعد مقالهی ما منتشر شد. این مقاله کنار گذاشته شده بود، چون کسی دانشجوی مرا نمیشناخت و لابد با خود گفته بودند: «محتوایش قابل توجه نیست.»
ما در علوم اجتماعیی ایران با انبوهی از آثار ترجمهای مواجه ایم. بسیاری اوقات ترجمههای کتابها یا از نوع فجیع است (کل متن در ترجمه تحریف شده و از دست رفته و محتوای دیگری جایگزین آن شده است؛ مثل کتاب مهم آنتونی گیدنز که به نام نادرست تشخص و تجدد توسط ناصر موفقیان ترجمه شده یا اغلب کتابهای ژرژ گورویچ با ترجمهی دکتر حسن حبیبی) یا مقلوب (برخی از مفاهیم و تعابیر و جملات مهم کتابها در ترجمه قلب شده است؛ مثل بسیاری از ترجمهها).
اما مشکلدارتر از این ترجمهها، کتابهای ظاهراً تألیفی اند که از طریق تکهبریها و فیشهایی از متون مختلف از زبانهای دیگر فراهم آمده اند؛ مثل نظریههای جامعهشناسیی دکتر غلامعباس توسّلی و انبوهی آثار دیگر. از کتابهایی که عنوان ترجمه و تألیف دارند و نیز از کتابسازیهای مختلف استادان و مدرسان دانشگاه دیگر نگویم که مایهی شرمساری اند.
اکنون ما در روش تحقیق در علوم اجتماعیی ایران نیز با این فاجعه در انتقال دانش از زبانهای بیگانه به زبان فارسی مواجه هستیم. ممکن است من در مصادیقی که در ادامه ذکر میکنم، در همهی موارد بر حق نباشم، امّا اصل مدّعا همچنان قابل دفاع است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
♦️آشوبناکیی آموزش روش تحقیق در علوم اجتماعیی ایران /۴
ص۲
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
خطایی بزرگ در روش تحقیق: یکسان گرفتن تحقیق کیفی و تحقیق تفسیری
بررسیها و مطالعات دو ماه اخیر ام در حوزهی روش تحقیق -بهعنوان کسی که برای اولین بار دورهای آموزشی را (کلیاتی در بارهی روش تحقیق) به تقاضای برخی دانشجویان تدریس میکنم- نشان میدهد که در علوم اجتماعیی ایران خطایی بزرگ در اغلب کتابها و جزوههای روش تحقیق رخ داده و در دهههای گذشته تکرار شده است. من هنوز امیدوار ام اشتباه از من باشد نه از مدرّسان و نویسندهگانی که کتابها و جزوههای روش تحقیق را ارایه داده اند و چنین محتواهایی را در کلاسها در مقاطع مختلف تحصیلی تدریس کرده اند!
این خطای بزرگ که سرمنشأ خطاها و کلیشههای نادرست متعدد دیگر شده است، خلط تحقیق کیفی و تحقیق تفسیری است. تقریباً اغلب استادان روش تحقیق ایرانی در سر کلاسها و در جزوهها و کتابهایشان تحقیق کیفی (qualitative research) را با تحقیق تفسیری (interpretive research) یکی گرفته اند و این سرچشمههای خطاهای بزرگی شده است و من به خاطر همین خطای بنیادی بهطور مداوم با همکاران ام در دانشگاه بر سر تصویب پروپوزالها و دفاع رسالههای کارشناسیی ارشد و دکتری درگیر بحث و گفتوگویی پایانناپذیر شده ام و انرژی و وقت صرف کرده ام. بگذارید از کتابهایی که در منزل در اختیار دارم مثالهایی را ذکر کنم (امیدوار ام دانشجویان محترم جزوههای روش تحقیق استادان روش تحقیق را برای من ارسال کنند تا آنها را منتشر کنم یا از آنها نیز مثالهایی ذکر کنم):
الف. خانم دکتر نجلا حریری در کتاب «اصول و روشهای پژوهش کیفی» (۱۳۸۵: ۳-۲؛ نشر دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، چاپ اوّل) نوشته اند:
«پژوهش کیفی شامل روشهای چندگانهای است که نسبت به موضوع مورد نظر خود رویکردی تفسیری و طبیعتگرایانه دارند. به این معنی که پژوهشگران کیفی پدیدهها را در محیط طبیعی آنها مورد مطالعه قرار میدهند و میخواهند این پدیدهها را بر حسب معنایی که افراد به آنها میدهند، ادراک یا تفسیر کنند» (حریری، ۱۳۸۵: ۳-۲).
ب. حسین خنیفر استاد دانشگاه تهران و ناهید مسلمی در کتاب «اصول و مبانی روشهای پژوهش کیفی» (۱۳۹۶، تهران: نشر نگاه دانش، چاپ اوّل) آورده اند:
«پژوهشگران کیفی بهصورت هدفمند نشانههای کوچک را بررسی کرده و به آنها توجه عمیق و ژرفنگرانه میکنند تا تصمیم بگیرند که چگونه رفتار کنند. در این صورت زمینه را قابل درک ساخته و دانش بیشتری در مرود فرهنگ طلب میکنند. آنها معتقدند که انسان در تار و پود معانی و مفاهیمی که خودش تنیده است معلق مانده است. بنابراین نیازمند یک علم تفسیری است که به دنبال معنا باشد» (خنیفر و مسلمی، ۱۳۹۶: ۲۲؛ تاکیدها در متن است).
ج. دکتر نوروز هاشمزهی استاد واحد شرق دانشگاه آزاد اسلامی در کتاب «اجرای تحقیق: مقدمهای بر روشهای خاص و عام پژوهش در واقعیت اجتماعی» (تهران: نشر علوم اجتماعی، چاپ اوّل، ۱۳۹۱) نیز تحقیقات کیفی و تفسیری را یکی میگیرد و در بارهی آن مینویسد:
«رویکردی که بر افتراق دانشهای طبیعی و انسانی از روزنه روش تأکید دارد. این رویکرد بر اکتشاف و درک دانش موجود تأکید میکند. این رویکرد از بعد هستیشناسی بر نسبیگرایی، سیّالیّت و پویایی استوار است. از نگاه این رویکرد واقعیّت حاصل توافقهای نمادین، کنشی و معنایی است. در این رویکرد انسان معنا تولید میکند نه ذهنی بلکه در اثر تعامل و میان ذهنیّت و دوگرایی نیز وجود ندارد. انسان دارای اراده است که آن اراده بر محیط تقدّم دارد. از بعد معرفتشناسی ارزشها جزء ذاتی جامعه و شناخت میباشد و دانش عامیانه، اساس دانش علمی است. از بعد روششناسی واقعیّتها در بستر طبیعی مطالعه میشوند. مدل تبیین در روش کیفی یکهنگارانه است یعنی شمارش عاملهای متعدّد و منحصر به فرد برای یک پدیده یا رفتار خاص. این تبیین چون تفریدی و منحصر به فرد است ویژگی انسانی را لحاظ میکند» (هاشمزهی، ۱۳۹۱: ۲۲).
در این میان، نقش دکتر احمد محمدپور چیست؟ او کسی است که بیش از هر کسی دیگری بر پارادایمی بودن روشهای تحقیق تأکید کرده است و تحقیق کیفی را عمدتا مبتنی بر تفسیرگرایی دانسته است. وی در کتابهای متعدد خود تحقیق تفسیری و کیفی را یکی گرفته است؛ از جمله در کتاب «ضدِّ روش: زمینههای فلسفی و رویههای عملی در روششناسی کیفی» (۱۳۹۸، قم: نشر لوگوس، چاپ دوّم از ویراست دوّم):
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
ص۲
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
خطایی بزرگ در روش تحقیق: یکسان گرفتن تحقیق کیفی و تحقیق تفسیری
بررسیها و مطالعات دو ماه اخیر ام در حوزهی روش تحقیق -بهعنوان کسی که برای اولین بار دورهای آموزشی را (کلیاتی در بارهی روش تحقیق) به تقاضای برخی دانشجویان تدریس میکنم- نشان میدهد که در علوم اجتماعیی ایران خطایی بزرگ در اغلب کتابها و جزوههای روش تحقیق رخ داده و در دهههای گذشته تکرار شده است. من هنوز امیدوار ام اشتباه از من باشد نه از مدرّسان و نویسندهگانی که کتابها و جزوههای روش تحقیق را ارایه داده اند و چنین محتواهایی را در کلاسها در مقاطع مختلف تحصیلی تدریس کرده اند!
این خطای بزرگ که سرمنشأ خطاها و کلیشههای نادرست متعدد دیگر شده است، خلط تحقیق کیفی و تحقیق تفسیری است. تقریباً اغلب استادان روش تحقیق ایرانی در سر کلاسها و در جزوهها و کتابهایشان تحقیق کیفی (qualitative research) را با تحقیق تفسیری (interpretive research) یکی گرفته اند و این سرچشمههای خطاهای بزرگی شده است و من به خاطر همین خطای بنیادی بهطور مداوم با همکاران ام در دانشگاه بر سر تصویب پروپوزالها و دفاع رسالههای کارشناسیی ارشد و دکتری درگیر بحث و گفتوگویی پایانناپذیر شده ام و انرژی و وقت صرف کرده ام. بگذارید از کتابهایی که در منزل در اختیار دارم مثالهایی را ذکر کنم (امیدوار ام دانشجویان محترم جزوههای روش تحقیق استادان روش تحقیق را برای من ارسال کنند تا آنها را منتشر کنم یا از آنها نیز مثالهایی ذکر کنم):
الف. خانم دکتر نجلا حریری در کتاب «اصول و روشهای پژوهش کیفی» (۱۳۸۵: ۳-۲؛ نشر دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، چاپ اوّل) نوشته اند:
«پژوهش کیفی شامل روشهای چندگانهای است که نسبت به موضوع مورد نظر خود رویکردی تفسیری و طبیعتگرایانه دارند. به این معنی که پژوهشگران کیفی پدیدهها را در محیط طبیعی آنها مورد مطالعه قرار میدهند و میخواهند این پدیدهها را بر حسب معنایی که افراد به آنها میدهند، ادراک یا تفسیر کنند» (حریری، ۱۳۸۵: ۳-۲).
ب. حسین خنیفر استاد دانشگاه تهران و ناهید مسلمی در کتاب «اصول و مبانی روشهای پژوهش کیفی» (۱۳۹۶، تهران: نشر نگاه دانش، چاپ اوّل) آورده اند:
«پژوهشگران کیفی بهصورت هدفمند نشانههای کوچک را بررسی کرده و به آنها توجه عمیق و ژرفنگرانه میکنند تا تصمیم بگیرند که چگونه رفتار کنند. در این صورت زمینه را قابل درک ساخته و دانش بیشتری در مرود فرهنگ طلب میکنند. آنها معتقدند که انسان در تار و پود معانی و مفاهیمی که خودش تنیده است معلق مانده است. بنابراین نیازمند یک علم تفسیری است که به دنبال معنا باشد» (خنیفر و مسلمی، ۱۳۹۶: ۲۲؛ تاکیدها در متن است).
ج. دکتر نوروز هاشمزهی استاد واحد شرق دانشگاه آزاد اسلامی در کتاب «اجرای تحقیق: مقدمهای بر روشهای خاص و عام پژوهش در واقعیت اجتماعی» (تهران: نشر علوم اجتماعی، چاپ اوّل، ۱۳۹۱) نیز تحقیقات کیفی و تفسیری را یکی میگیرد و در بارهی آن مینویسد:
«رویکردی که بر افتراق دانشهای طبیعی و انسانی از روزنه روش تأکید دارد. این رویکرد بر اکتشاف و درک دانش موجود تأکید میکند. این رویکرد از بعد هستیشناسی بر نسبیگرایی، سیّالیّت و پویایی استوار است. از نگاه این رویکرد واقعیّت حاصل توافقهای نمادین، کنشی و معنایی است. در این رویکرد انسان معنا تولید میکند نه ذهنی بلکه در اثر تعامل و میان ذهنیّت و دوگرایی نیز وجود ندارد. انسان دارای اراده است که آن اراده بر محیط تقدّم دارد. از بعد معرفتشناسی ارزشها جزء ذاتی جامعه و شناخت میباشد و دانش عامیانه، اساس دانش علمی است. از بعد روششناسی واقعیّتها در بستر طبیعی مطالعه میشوند. مدل تبیین در روش کیفی یکهنگارانه است یعنی شمارش عاملهای متعدّد و منحصر به فرد برای یک پدیده یا رفتار خاص. این تبیین چون تفریدی و منحصر به فرد است ویژگی انسانی را لحاظ میکند» (هاشمزهی، ۱۳۹۱: ۲۲).
در این میان، نقش دکتر احمد محمدپور چیست؟ او کسی است که بیش از هر کسی دیگری بر پارادایمی بودن روشهای تحقیق تأکید کرده است و تحقیق کیفی را عمدتا مبتنی بر تفسیرگرایی دانسته است. وی در کتابهای متعدد خود تحقیق تفسیری و کیفی را یکی گرفته است؛ از جمله در کتاب «ضدِّ روش: زمینههای فلسفی و رویههای عملی در روششناسی کیفی» (۱۳۹۸، قم: نشر لوگوس، چاپ دوّم از ویراست دوّم):
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
خبر شوکآور، تلخ و استخوانسوز است:
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
♦️آشوبناکیی آموزش روش تحقیق در علوم اجتماعیی ایران /۴
ص۳
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
«از نظر پارادایمی، تحقیق کیفی اصولاً مبتنی بر پارادایم تفسیرگرایی برساختگرایی اجتماعی است، امّا در خلال چند دهه اخیر از سوی سایر پارادایمهای غیراثباتی از جمله پارادایمهای انتقادی، فمینیسم و پست مدرنیسم و حتّی پسااثباتگرایی نیز بهکار گرفته شده است. مواضع پارادایمی تفسیری برساختی، همه مراحل تحقیق کیفی از طرح مسئله تا تحلیل دادههای کیفی را جهت میدهد» (محمدپور، ۱۳۹۸: ۶۹).
در اینجا او ابتدا بهصراحت گفته است که «تحقیق کیفی اصولاً مبتنی بر پارادایم تفسیرگرایی برساختگرایی اجتماعی است» ولی در جملهی بعدی از بهکارگیریی تحقیق تفسیری در «پارادایمها»ی دیگر که همهگی غیرپوزیتیویستی هستند سخن گفته است. در جمله ی سوم اما دو بارهی به سخن اول خود بازگشته است. بهعبارت دیگر، تکلیف نویسنده با خود اش روشن نیست. اما یک نکته روشن است که از نظر وی در تحقیقات مبتنی بر معرفتشناسیی پوزیتیویستی، از روش کیفی استفاده نمیشود.
اندکی بعد با پاراگراف تورفتهای در کتاب وی مواجه میشویم که ظاهراً نقل است (بهخاطر تورفتهگی) اما به دو اثر متفاوت ارجاع دارد. اول که پاراگراف را میخوانیم به خاطر تورفته بودن گمان میکنیم که نقل قول است ولی بعد در انتها دچار تردید میشویم زیرا به دو اثر ارجاع داده شده است و نمیتوان یک پاراگراف به دو منبع متفاوت و از نویسندهگان متفاوت ارجاع داده شود. با چنین پاراگرافی در کتاب محمدپور باید چه مواجههای داشته باشیم؟ من بعد از شک و تردید به این نتیجه میرسم که شاید نقل قول مستقیم نیست و نویسنده فقط میخواسته این پاراگراف را با تورفتهگی برجستهتر سازد. حالا این پاراگراف چه گفته است؟ تحقیق کیفی همان تحقیق تفسیری است:
«تحقیق کیفی در نقطه تمرکز خود چندروشی و متضمّن رهیافت تفسیری طبیعیگرایانه به موضوع مورد مطالعه است. این به معنای آن است که پژوهشگران کیفی اشیا را در محیطهای طبیعی خود مطالعه کرده و تلاش میکنند پدیدهها را برحسب معنایی که افراد به آنها میبخشند معنادار کرده و تفسیر نمایند. تحقیق کیفی مستلزم کاربرد و گردآوری طیفی از مواد تجربی -مطالعه موردی، تجربه شخصی، دروننگری، داستان زندگی، مصاحبه، متون مشاهدهای، تاریخی و تصویری- است که لحظهها و معانی عادی و چالشبرانگیز در زندگی افراد را تشریح میکند. (دنزین و لینکلن، ۱۹۹۴: ۲؛ کراسول، ۱۹۹۸: ۱۵).
اما حالا علاوه بر اینکه فهمیدیم محمدپور تحقیق کیفی را با تحقیق تفسیری یکی میگیرد، دریافتیم که این مدعا را به دو اثر یکی از دنزین و لینکلن و دیگری از کرسول نسبت داده است. پس ببینیم این حضرات (این دنزین و لینکلن و کرسول) چه گفته اند و محمدپور چه منتقل کرده است. اوّل برویم سراغ دنزین و لینکلن و ببینیم در صفحهی ۲ و صفحات بعد اش چه نوشته اند:
«تحقیق کیفی در میدان تاریخیی پیچیدهای عمل میکنند که پنج لمحهی تاریخی را قطع میکنند (ما اینها را در زیر به تفصیل بحث خواهیم کرد). این پنج لمحه همزمان در اکنون عمل میکنند. ما آنها را بهصورت زیر توصیف میکنیم:
سنتی (۱۹۵۰-۱۹۰۰)
مدرنیست یا عصر طلایی (۱۹۷۰-۱۹۵۰)
ژانرهای مبهم و نامشخّص (۱۹۸۶-۱۹۷۰)
بحران بازنمایی (۱۹۹۰-۱۹۸۶)
و لمحههای پسامدرن یا کنونی (از ۱۹۹۰ تا کنون).
لمحهی کنونی تعریف شده -لورل ریچاردسون (۱۹۹۱) بحث کرده- با حسّاسیت جدیدی، در هستهای آن تردید هست که هیچ گفتمانی جای ممتازی داشته باشد، هیچ روشی یا نظریهای مدّعای جهانشمول و کلّی برای شناخت معتبر داشته باشد.
موجهای متوالیی نظریهپردازیی در طول این پنج لمحه حرکت کرده است. دورهی سنّتی با پارادایم پوزیتیویستی مرتبط است. عصر مدرنیست یا طلایی و ژانرهای مبهم و نامشخّص با ظهور بحثهای پساپوزیتیویستی مرتبط هستند. در عین حال، تنوّعی از چشماندازهای تفسیری،کیفی حضورشان احساس میشود، از جمله معناکاوی (هرمنوتیک) ساختارگرایی، نشانهشناسی، پدیدارشناسی، مطالعات فرهنگی، و فمینیسم. در مرحلهی ژانرهای مبهم و نامشخّص انسانیّات (هیومانیتیز) بدل به منابعی محوری برای نظریهی انتقادی، تفسیری شدند و پروژهی تحقیق کیفی بهنحو وسیعی فهمیده شد. ژانرهای مبهم و نامشخّص مرحلهی بعدی یعنی بحران بازنمایی را پدید آوردند که محققان با این امر دسته و پنجه نرم کردند که چهگونه خود و موضوعاتشان را متونی بازاندیشانه جای دهند. لمحهی پسامدرن با حسّاسیت جدیدی مشخّص میشود که در همهی پارادایمهای پیشین تردید میکند (بنگرید به فصل ششم). هر توصیفی از آنچه تحقیق کیفی را میسازد باید در درون این میدان تاریخیی پیچیده عمل کند. ...
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
ص۳
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
«از نظر پارادایمی، تحقیق کیفی اصولاً مبتنی بر پارادایم تفسیرگرایی برساختگرایی اجتماعی است، امّا در خلال چند دهه اخیر از سوی سایر پارادایمهای غیراثباتی از جمله پارادایمهای انتقادی، فمینیسم و پست مدرنیسم و حتّی پسااثباتگرایی نیز بهکار گرفته شده است. مواضع پارادایمی تفسیری برساختی، همه مراحل تحقیق کیفی از طرح مسئله تا تحلیل دادههای کیفی را جهت میدهد» (محمدپور، ۱۳۹۸: ۶۹).
در اینجا او ابتدا بهصراحت گفته است که «تحقیق کیفی اصولاً مبتنی بر پارادایم تفسیرگرایی برساختگرایی اجتماعی است» ولی در جملهی بعدی از بهکارگیریی تحقیق تفسیری در «پارادایمها»ی دیگر که همهگی غیرپوزیتیویستی هستند سخن گفته است. در جمله ی سوم اما دو بارهی به سخن اول خود بازگشته است. بهعبارت دیگر، تکلیف نویسنده با خود اش روشن نیست. اما یک نکته روشن است که از نظر وی در تحقیقات مبتنی بر معرفتشناسیی پوزیتیویستی، از روش کیفی استفاده نمیشود.
اندکی بعد با پاراگراف تورفتهای در کتاب وی مواجه میشویم که ظاهراً نقل است (بهخاطر تورفتهگی) اما به دو اثر متفاوت ارجاع دارد. اول که پاراگراف را میخوانیم به خاطر تورفته بودن گمان میکنیم که نقل قول است ولی بعد در انتها دچار تردید میشویم زیرا به دو اثر ارجاع داده شده است و نمیتوان یک پاراگراف به دو منبع متفاوت و از نویسندهگان متفاوت ارجاع داده شود. با چنین پاراگرافی در کتاب محمدپور باید چه مواجههای داشته باشیم؟ من بعد از شک و تردید به این نتیجه میرسم که شاید نقل قول مستقیم نیست و نویسنده فقط میخواسته این پاراگراف را با تورفتهگی برجستهتر سازد. حالا این پاراگراف چه گفته است؟ تحقیق کیفی همان تحقیق تفسیری است:
«تحقیق کیفی در نقطه تمرکز خود چندروشی و متضمّن رهیافت تفسیری طبیعیگرایانه به موضوع مورد مطالعه است. این به معنای آن است که پژوهشگران کیفی اشیا را در محیطهای طبیعی خود مطالعه کرده و تلاش میکنند پدیدهها را برحسب معنایی که افراد به آنها میبخشند معنادار کرده و تفسیر نمایند. تحقیق کیفی مستلزم کاربرد و گردآوری طیفی از مواد تجربی -مطالعه موردی، تجربه شخصی، دروننگری، داستان زندگی، مصاحبه، متون مشاهدهای، تاریخی و تصویری- است که لحظهها و معانی عادی و چالشبرانگیز در زندگی افراد را تشریح میکند. (دنزین و لینکلن، ۱۹۹۴: ۲؛ کراسول، ۱۹۹۸: ۱۵).
اما حالا علاوه بر اینکه فهمیدیم محمدپور تحقیق کیفی را با تحقیق تفسیری یکی میگیرد، دریافتیم که این مدعا را به دو اثر یکی از دنزین و لینکلن و دیگری از کرسول نسبت داده است. پس ببینیم این حضرات (این دنزین و لینکلن و کرسول) چه گفته اند و محمدپور چه منتقل کرده است. اوّل برویم سراغ دنزین و لینکلن و ببینیم در صفحهی ۲ و صفحات بعد اش چه نوشته اند:
«تحقیق کیفی در میدان تاریخیی پیچیدهای عمل میکنند که پنج لمحهی تاریخی را قطع میکنند (ما اینها را در زیر به تفصیل بحث خواهیم کرد). این پنج لمحه همزمان در اکنون عمل میکنند. ما آنها را بهصورت زیر توصیف میکنیم:
سنتی (۱۹۵۰-۱۹۰۰)
مدرنیست یا عصر طلایی (۱۹۷۰-۱۹۵۰)
ژانرهای مبهم و نامشخّص (۱۹۸۶-۱۹۷۰)
بحران بازنمایی (۱۹۹۰-۱۹۸۶)
و لمحههای پسامدرن یا کنونی (از ۱۹۹۰ تا کنون).
لمحهی کنونی تعریف شده -لورل ریچاردسون (۱۹۹۱) بحث کرده- با حسّاسیت جدیدی، در هستهای آن تردید هست که هیچ گفتمانی جای ممتازی داشته باشد، هیچ روشی یا نظریهای مدّعای جهانشمول و کلّی برای شناخت معتبر داشته باشد.
موجهای متوالیی نظریهپردازیی در طول این پنج لمحه حرکت کرده است. دورهی سنّتی با پارادایم پوزیتیویستی مرتبط است. عصر مدرنیست یا طلایی و ژانرهای مبهم و نامشخّص با ظهور بحثهای پساپوزیتیویستی مرتبط هستند. در عین حال، تنوّعی از چشماندازهای تفسیری،کیفی حضورشان احساس میشود، از جمله معناکاوی (هرمنوتیک) ساختارگرایی، نشانهشناسی، پدیدارشناسی، مطالعات فرهنگی، و فمینیسم. در مرحلهی ژانرهای مبهم و نامشخّص انسانیّات (هیومانیتیز) بدل به منابعی محوری برای نظریهی انتقادی، تفسیری شدند و پروژهی تحقیق کیفی بهنحو وسیعی فهمیده شد. ژانرهای مبهم و نامشخّص مرحلهی بعدی یعنی بحران بازنمایی را پدید آوردند که محققان با این امر دسته و پنجه نرم کردند که چهگونه خود و موضوعاتشان را متونی بازاندیشانه جای دهند. لمحهی پسامدرن با حسّاسیت جدیدی مشخّص میشود که در همهی پارادایمهای پیشین تردید میکند (بنگرید به فصل ششم). هر توصیفی از آنچه تحقیق کیفی را میسازد باید در درون این میدان تاریخیی پیچیده عمل کند. ...
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
خبر شوکآور، تلخ و استخوانسوز است:
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
♦️آشوبناکیی آموزش روش تحقیق در علوم اجتماعیی ایران /۴
ص۴
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
تحقیق کیفی در هر یک از این لمحات چیزهای متفاوتی معنی میدهد. با وجود این، میتوان از آن یک تعریف اولیهی ژنریک (عمومی) ارایه کرد: تحقیق کیفی در کانون اش چندروشی است، مستلزم رویکردی تفسیری، طبیعتگرایانه، به موضوع اش است. این بدان معنا است که محقّقان کیفی چیزها را در محیطهای طبیعیشان مطالعه میکنند و میکوشند به پدیدهها بر حسب معانیای که مردم به آنها میدهند معنا ببخشند و آنها را بر حسب آن معانیی مردم تفسیر کنند. تحقیق کیفی مستلزم استفادهی مطالعه شده و جمعآوریی تنوّعی از مواد تجربی - متون مطالعهی موردی، تجربهی شخصی، درونبینانه، حکایت زندهگی، مصاحبه، مشاهدهای، تاریخی، تعاملی، و بصری- است که لحظات عادی و مسألهدار و معانی را در زندهگیهای فردی توصیف می کند. بر این اساس، محققان کیفی مراتب وسیعی از روشهای به هم مرتبط گسترش میدهند با این امید که همیشه به موضوع در دست مطالعهشان را بهتر بفهمند» (Denzin anfd Lincoln, 1994: 1-2).
قسمتی که از کتاب دنزین و لینکلن ترجمه کرده ام نشان میدهد که محمدپور از کل این صفحات فقط سطوری را برگزیده که تحقیق کیفی را با تحقیق تفسیری یکی گرفته است. تازه خود این دو نویسنده گفته اند که این تعریف اولیه و ژنریک است. قبل از آن آنها از پنج لمحه در تحقیق کیفی سخن گفته اند که در لمحهی اوّل، تحقیق کیفی، پوزیتیویستی بوده است.
علاوه بر این، در ادامهی همین متن، بار دیگر در چند جا دنزین و لینکلن بهگونهای سخن گفته اند که نشان میدهند در تحقیقات مبتنی بر معرفتشناسیی پوزیتیویستی نیز تحقیقات کیفی انجام گرفته اند و همچنان انجام میگیرند:
«تحقیق کیفی دو تنش را در عین حال دربردارد. از یک طرف، تحقیق کیفی به حسّاسیتی وسیع، تفسیری، پسامدرن، فمینیستی، و انتقادی کشیده شده است. از طرف دیگر، به برداشتهای پوزیتیویستیی بهنحو تنگدامنهتر تعریف شده، پساپوزیتیویستی، انسانگرایانه، و طبیعتگرایانهتر از تجربهی انسانی و تحلیل اش کشیده شده است» (Ibid: 4). برای اینکه مدرّسان کاهل آمادهخور که به جای مراجعه به متون اصلی به آثار کسانی چون محمدپور اعتماد میکنند، به نوشته ام اعتماد کنند، اصل این پاراگرافها را درج میکنم:
Qualitative research embraces two tentions at the sam time. On the one hand,it is drawn to a board, interpretive, postmodern, fiminist. and critical sencibility. on the other hand, it is drawn to more narrowly defined positivist, postpositivist, humananistic, and naturalistic conceptions of hu,an experience and its analysis.
در ادامه دنزین و لینکلن از وجود تنشها و تناقضهایی در درون مجموعهی تحقیقات کیفی سخن میگویند و مینویسند:
«این بیان نسبتاً ناخوشآیند بدان معنی است که تحقیق کیفی بهمنزلهی مجموعهای از کارها، در درون تاریخهای رشتهای چندگانهی خود اش، تنشها و تناقضهای ثابتی را در مورد خود این پروژه دربرمیگیرد؛ از جمله روشها و اَشکالی که یافتهها و تفسیرهایش پیدا میکنند. این حوزه بین همهی رشتههای انسانی، حتا از جمله در برخی موارد، علوم فیزیکی بهنحو پراکنده گسترش پیدا کرده و با آنها تقاطع یافته است» (Ibid: 4).
This rather awkward statement means that qualitative research, as a set of practices, embraces whitin its own multiple diciplinary histories constant tentions and contradictions over the project itself, including its methods and the forms its findings and interpretations take. The field sprawls between and crosscuts all of the human disciplines, even including, in some cases, the physical sciences. Its Practitioners are variously commited to modern and postmodern sensibilities and the approaches to social research that these sensibilities imply.
اگر تحقیق کیفی در علوم فیزیکی هم گاه بهکار رفته است، چهگونه میتوانیم آن را با تحقیق تفسیری برابر بدانیم و تحقیقات کیفی را مختص معرفتشناسیی ضدّ پوزیتیویستی تلقّی بکنیم؟ محمدپور یا این قسمتهای کتاب را نخوانده یا اگر خوانده، گزارش نکرده است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
ص۴
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
تحقیق کیفی در هر یک از این لمحات چیزهای متفاوتی معنی میدهد. با وجود این، میتوان از آن یک تعریف اولیهی ژنریک (عمومی) ارایه کرد: تحقیق کیفی در کانون اش چندروشی است، مستلزم رویکردی تفسیری، طبیعتگرایانه، به موضوع اش است. این بدان معنا است که محقّقان کیفی چیزها را در محیطهای طبیعیشان مطالعه میکنند و میکوشند به پدیدهها بر حسب معانیای که مردم به آنها میدهند معنا ببخشند و آنها را بر حسب آن معانیی مردم تفسیر کنند. تحقیق کیفی مستلزم استفادهی مطالعه شده و جمعآوریی تنوّعی از مواد تجربی - متون مطالعهی موردی، تجربهی شخصی، درونبینانه، حکایت زندهگی، مصاحبه، مشاهدهای، تاریخی، تعاملی، و بصری- است که لحظات عادی و مسألهدار و معانی را در زندهگیهای فردی توصیف می کند. بر این اساس، محققان کیفی مراتب وسیعی از روشهای به هم مرتبط گسترش میدهند با این امید که همیشه به موضوع در دست مطالعهشان را بهتر بفهمند» (Denzin anfd Lincoln, 1994: 1-2).
قسمتی که از کتاب دنزین و لینکلن ترجمه کرده ام نشان میدهد که محمدپور از کل این صفحات فقط سطوری را برگزیده که تحقیق کیفی را با تحقیق تفسیری یکی گرفته است. تازه خود این دو نویسنده گفته اند که این تعریف اولیه و ژنریک است. قبل از آن آنها از پنج لمحه در تحقیق کیفی سخن گفته اند که در لمحهی اوّل، تحقیق کیفی، پوزیتیویستی بوده است.
علاوه بر این، در ادامهی همین متن، بار دیگر در چند جا دنزین و لینکلن بهگونهای سخن گفته اند که نشان میدهند در تحقیقات مبتنی بر معرفتشناسیی پوزیتیویستی نیز تحقیقات کیفی انجام گرفته اند و همچنان انجام میگیرند:
«تحقیق کیفی دو تنش را در عین حال دربردارد. از یک طرف، تحقیق کیفی به حسّاسیتی وسیع، تفسیری، پسامدرن، فمینیستی، و انتقادی کشیده شده است. از طرف دیگر، به برداشتهای پوزیتیویستیی بهنحو تنگدامنهتر تعریف شده، پساپوزیتیویستی، انسانگرایانه، و طبیعتگرایانهتر از تجربهی انسانی و تحلیل اش کشیده شده است» (Ibid: 4). برای اینکه مدرّسان کاهل آمادهخور که به جای مراجعه به متون اصلی به آثار کسانی چون محمدپور اعتماد میکنند، به نوشته ام اعتماد کنند، اصل این پاراگرافها را درج میکنم:
Qualitative research embraces two tentions at the sam time. On the one hand,it is drawn to a board, interpretive, postmodern, fiminist. and critical sencibility. on the other hand, it is drawn to more narrowly defined positivist, postpositivist, humananistic, and naturalistic conceptions of hu,an experience and its analysis.
در ادامه دنزین و لینکلن از وجود تنشها و تناقضهایی در درون مجموعهی تحقیقات کیفی سخن میگویند و مینویسند:
«این بیان نسبتاً ناخوشآیند بدان معنی است که تحقیق کیفی بهمنزلهی مجموعهای از کارها، در درون تاریخهای رشتهای چندگانهی خود اش، تنشها و تناقضهای ثابتی را در مورد خود این پروژه دربرمیگیرد؛ از جمله روشها و اَشکالی که یافتهها و تفسیرهایش پیدا میکنند. این حوزه بین همهی رشتههای انسانی، حتا از جمله در برخی موارد، علوم فیزیکی بهنحو پراکنده گسترش پیدا کرده و با آنها تقاطع یافته است» (Ibid: 4).
This rather awkward statement means that qualitative research, as a set of practices, embraces whitin its own multiple diciplinary histories constant tentions and contradictions over the project itself, including its methods and the forms its findings and interpretations take. The field sprawls between and crosscuts all of the human disciplines, even including, in some cases, the physical sciences. Its Practitioners are variously commited to modern and postmodern sensibilities and the approaches to social research that these sensibilities imply.
اگر تحقیق کیفی در علوم فیزیکی هم گاه بهکار رفته است، چهگونه میتوانیم آن را با تحقیق تفسیری برابر بدانیم و تحقیقات کیفی را مختص معرفتشناسیی ضدّ پوزیتیویستی تلقّی بکنیم؟ محمدپور یا این قسمتهای کتاب را نخوانده یا اگر خوانده، گزارش نکرده است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
♦️آشوبناکیی آموزش روش تحقیق در علوم اجتماعیی ایران /۴
ص۵
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
با کمال تأسّف باید عرض بکنم امثال محمّدپور در میان دانشگاهیان و مدرّسان ایرانی فراوان اند. تازه امثال محمدپور همّتی دارند و به منابع خارجی مراجعه میکنند و از رهگذر تکّهبریی آنها، کتابی دست و پا میکنند. بدتر از آنها فراوانیی زیاد مدرّسان کاهل آمادهخوری است که به جای اینکه به منابع اصلی مراجعه بکنند، به کارهای امثال محمدپور بسنده میکنند و چنین محتواهای مسألهداری را تدریس میکنند و خواندن کتابهای امثال محمدپور را به دانشجویان خود توصیه مینمایند!
امّا بگذارید این را هم اضافه کنم که دنزین و لینکلن باز هم چند صفحه بعد وقتی که تحقیق کیفی و کمّی را با هم مقایسه میکنند، مینویسند: «تحقیق کیفی به پنج نحو مهم از تحقیق کمّی متفاوت است» (Ibid: 5). آنها بر آن اند که «این نقاط تفاوت به شیوههای متفاوت پرداختن به همان مجموعهی مسائل برمیگردد. آنها همیشه به سیاستهای تحقیق و کسانی برمیگردند که قدرت دارند راهحلهای درستی را برای این مشکلات قانونگذاری کنند» (Ibid: 5). امّا نخستین تفاوت بین تحقیق کیفی و کمّی از نظر آنها چیست؟ اینکه این دو چهگونه در تحقیقات پوزیتیویستی بهکار گرفته شده اند:
«-کاربردهای پوزیتیویسم. نخست، هر دو چشمانداز توسّط سنّتهای پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی در علوم فیزیکی و اجتماعی شکل داده شده اند» (Ibid: 5).
دنزین و لینکلن در ادامه اورده اند که «سنتهای پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی مثل سایههای بلند بر سر پروژهی تحقیق کیفی باقی مانده اند. بهلحاظ تاریخی، تحقیق کیفی در درون پارادایم پوزیتیویستی تعریف شده بود، جایی که محقّقان کیفی تلاش میکردند تحقیق پوزیتیویستیی خوب با روشها و رویّههای کمتر دقیق انجام دهند» (Ibid: 5).
آنها میافزایند که بهکارگیریی تحقیق کیفی در سنّت پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی همچنان ادامه دارد:
«همین اواخر در سال ۱۹۹۰، دو رهبر رویکرد پهنهمحور [گراندد تئوری] به تحقیق کیفی تلاش کردند کانونهای معمول علم خوب (پوزیتیویستی) را به برداشت پساپوزیتیویستیی تحقیق دقیق تعدیل و تصحیح کنند (استراوس و کوربین، ۱۹۹۰؛ و نیز بنگرید به استراوس و کوربین، فصل هفده این جلد؛ امّا همچنین بنگرید به گلیزر ۱۹۹۲). برخی محقّقان کاربردی در عین حال که ادّعا میکنند غیر نظریهای اند، در اساس با چارچوب پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی خود را تطبیق میدهند. اسپیندلر و اسپیندلر (۱۹۹۲) رویکرد کیفیشان را برای مواد کمّی جمعبندی میکنند: «ابزارسازی و کمّیسازی فقط رویههایی هستند که برای بسط و تقویت انواع معیّن دادهها، تفسیرها، و آزمون فرضیهها در تمام نمونهها بهکار گرفته میشوند. هر دو باید در جای خود حفظ گردند. آدمی باید از کاربرد زودرس و بسیار گستردهی آنها بهعنوان ساز و کار امنیتی اجتناب کند» (ص ۶۹). اگرچه بسیاری از محقّقان کیفی در سنّت پساپوزیتیویستی از سنجهها، روشها، و اسناد آماری بهعنوان شیوهای از جای دادن گروهی از سوژهها در درون یک جمعیت بزرگتر استفاده میکنند، بهندرت یافتههایشان را بر حسب انواع سنجهها یا روشهای آماریی پیچیده که محقّقان کمّی بدانها کشیده شده اند، گزارش میکنند» (Ibid: 5).
این از ارجاع محمدپور به دنزین و لینکلن در فقرهی مورد بحث. اکنون ببینیم کرسول چه گفته است و محمدپور چه گزارش کرده است. اگرچه این جستوجو ممکن است قدری برای مخاطب کسلکننده باشد، امّا چنین جزئیاتی برای بررسیی دقیق کار لازم است. فقط تصوّر کنید من بخواهم تمام پاراگرافهای کتابهای محمدپور و امثال او را اینگونه بررسی کنم! امّا نیازی به ضایع کردن این همه وقت نیست. طرز کار یک دانشپژوه را میتوان با بررسیی برخی نمونههای کار او بهخوبی ارزیابی کرد. هیچ دانشپژوهی که اهمیت کار دانشپژوهانه را دریابد و به ارزشهای حرفهی خود متعهّد باشد و با حرفهی خود زیست کند و از آن لذّت ببرد، چنین عمل نمیکند.
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
ص۵
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲ اسفند ۱۴۰۳
با کمال تأسّف باید عرض بکنم امثال محمّدپور در میان دانشگاهیان و مدرّسان ایرانی فراوان اند. تازه امثال محمدپور همّتی دارند و به منابع خارجی مراجعه میکنند و از رهگذر تکّهبریی آنها، کتابی دست و پا میکنند. بدتر از آنها فراوانیی زیاد مدرّسان کاهل آمادهخوری است که به جای اینکه به منابع اصلی مراجعه بکنند، به کارهای امثال محمدپور بسنده میکنند و چنین محتواهای مسألهداری را تدریس میکنند و خواندن کتابهای امثال محمدپور را به دانشجویان خود توصیه مینمایند!
امّا بگذارید این را هم اضافه کنم که دنزین و لینکلن باز هم چند صفحه بعد وقتی که تحقیق کیفی و کمّی را با هم مقایسه میکنند، مینویسند: «تحقیق کیفی به پنج نحو مهم از تحقیق کمّی متفاوت است» (Ibid: 5). آنها بر آن اند که «این نقاط تفاوت به شیوههای متفاوت پرداختن به همان مجموعهی مسائل برمیگردد. آنها همیشه به سیاستهای تحقیق و کسانی برمیگردند که قدرت دارند راهحلهای درستی را برای این مشکلات قانونگذاری کنند» (Ibid: 5). امّا نخستین تفاوت بین تحقیق کیفی و کمّی از نظر آنها چیست؟ اینکه این دو چهگونه در تحقیقات پوزیتیویستی بهکار گرفته شده اند:
«-کاربردهای پوزیتیویسم. نخست، هر دو چشمانداز توسّط سنّتهای پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی در علوم فیزیکی و اجتماعی شکل داده شده اند» (Ibid: 5).
دنزین و لینکلن در ادامه اورده اند که «سنتهای پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی مثل سایههای بلند بر سر پروژهی تحقیق کیفی باقی مانده اند. بهلحاظ تاریخی، تحقیق کیفی در درون پارادایم پوزیتیویستی تعریف شده بود، جایی که محقّقان کیفی تلاش میکردند تحقیق پوزیتیویستیی خوب با روشها و رویّههای کمتر دقیق انجام دهند» (Ibid: 5).
آنها میافزایند که بهکارگیریی تحقیق کیفی در سنّت پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی همچنان ادامه دارد:
«همین اواخر در سال ۱۹۹۰، دو رهبر رویکرد پهنهمحور [گراندد تئوری] به تحقیق کیفی تلاش کردند کانونهای معمول علم خوب (پوزیتیویستی) را به برداشت پساپوزیتیویستیی تحقیق دقیق تعدیل و تصحیح کنند (استراوس و کوربین، ۱۹۹۰؛ و نیز بنگرید به استراوس و کوربین، فصل هفده این جلد؛ امّا همچنین بنگرید به گلیزر ۱۹۹۲). برخی محقّقان کاربردی در عین حال که ادّعا میکنند غیر نظریهای اند، در اساس با چارچوب پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی خود را تطبیق میدهند. اسپیندلر و اسپیندلر (۱۹۹۲) رویکرد کیفیشان را برای مواد کمّی جمعبندی میکنند: «ابزارسازی و کمّیسازی فقط رویههایی هستند که برای بسط و تقویت انواع معیّن دادهها، تفسیرها، و آزمون فرضیهها در تمام نمونهها بهکار گرفته میشوند. هر دو باید در جای خود حفظ گردند. آدمی باید از کاربرد زودرس و بسیار گستردهی آنها بهعنوان ساز و کار امنیتی اجتناب کند» (ص ۶۹). اگرچه بسیاری از محقّقان کیفی در سنّت پساپوزیتیویستی از سنجهها، روشها، و اسناد آماری بهعنوان شیوهای از جای دادن گروهی از سوژهها در درون یک جمعیت بزرگتر استفاده میکنند، بهندرت یافتههایشان را بر حسب انواع سنجهها یا روشهای آماریی پیچیده که محقّقان کمّی بدانها کشیده شده اند، گزارش میکنند» (Ibid: 5).
این از ارجاع محمدپور به دنزین و لینکلن در فقرهی مورد بحث. اکنون ببینیم کرسول چه گفته است و محمدپور چه گزارش کرده است. اگرچه این جستوجو ممکن است قدری برای مخاطب کسلکننده باشد، امّا چنین جزئیاتی برای بررسیی دقیق کار لازم است. فقط تصوّر کنید من بخواهم تمام پاراگرافهای کتابهای محمدپور و امثال او را اینگونه بررسی کنم! امّا نیازی به ضایع کردن این همه وقت نیست. طرز کار یک دانشپژوه را میتوان با بررسیی برخی نمونههای کار او بهخوبی ارزیابی کرد. هیچ دانشپژوهی که اهمیت کار دانشپژوهانه را دریابد و به ارزشهای حرفهی خود متعهّد باشد و با حرفهی خود زیست کند و از آن لذّت ببرد، چنین عمل نمیکند.
ادامه دارد. 👇👇👇
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
♦️آشوبناکیی آموزش روش تحقیق در علوم اجتماعیی ایران
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۳اسفند ۱۴۰۳
🔻مجموعهی بحثها تا اینجا:
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12111
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12112
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12113
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12118
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12121
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12125
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12143
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12144
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12154
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12155
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12156
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12157
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12162
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12163
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12164
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12172
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12173
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12175
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12177
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12179
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۳اسفند ۱۴۰۳
🔻مجموعهی بحثها تا اینجا:
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12111
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12112
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12113
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12118
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12121
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12125
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12143
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12144
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12154
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12155
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12156
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12157
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12162
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12163
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12164
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12172
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12173
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12175
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12177
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/12179
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#تحقیقات_کیفی
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️آقای احمد محمدپور از مولّدان و مروجّان کلیشههای نادرست در روش تحقیق در ایران
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۲۶ بهمن ۱۴۰۳
شاید باور نکنید، اما حقیقت دارد: من سالها است با همکاران ام سر موضوعات مرتبط با روش تحقیق در جلسات دفاع از پایاننامهها و رسالهها و دفاع…
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۲۶ بهمن ۱۴۰۳
شاید باور نکنید، اما حقیقت دارد: من سالها است با همکاران ام سر موضوعات مرتبط با روش تحقیق در جلسات دفاع از پایاننامهها و رسالهها و دفاع…
Forwarded from زیر سقف آسمان
خبر شوکآور، تلخ و استخوانسوز است:
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
♦️پژوهش کیفی و مکاتب تفسیری
✍ دکتر حمید رزاقی
۳ اسفند ۱۴۰۳
برخی بر این نظر اند که در پژوهشهای کیفی چیزی تحت عنوان " پژوهش تفسیری" نداریم، بلکه" مکاتب تفسیری" داریم. لذا به جای واژهی" پژوهش تفسیری" از پارادایم تفسیری و مکاتب آن استفاده میکنند. این نگاه به بررسی و تفاوتهای موجود در نظریهها و رویکردهای مختلف درون حوزهی "روششناسی کیفی" میپردازد. از این رو بر" پارادایم تفسیری" به عنوان یکی از رویکردهای خاص در روششناسی کیفی تاکید میکند. از این منظر" پارادایم تفسیری" دارای مکاتب و نظریههای مختلفی است که به تحلیل معانی و معانی پدیدارهای اجتماعی در پژوهشهای کیفی همت میگمارد. به بیان دیگر در این دیدگاه پژوهش تفسیری به طور مستقل وجود ندارد، بلکه پارادایم تفسیری به مثابهی یک رویکرد خاص در روششناسی کیفی است که میتوان در چهارچوب مکاتب درون اش آن ها را بر حسب موضوع پژوهش به کار گرفت. برخی از مهمترین این مکاتب و رودیکردها عبارت است از: هرمنوتیک، پدیدارشناسی، روششناسی مردمی، روششناسی فمینیستی، تحلیل گفتمان و نشانهشناسی.
منبع: محسنی تبریزی، علیرضا (۱۳۹۵) روش تحقیق کیفی در مکاتب تفسیری، تهران: انتشارات اطلاعات.
با این حال از منبع ارزشمند فوق چنین مستفاد نمیشود که پژوهشهای کیفی تنها مترادف و متعلق به مکاتب و رویکردهای تفسیری هستند، بلکه میتوان استنباط کرد که علاوه بر " مکاتب و رویکردهای تفسیری" ، " رویکردهای غیر تفسیری" مانند تحلیل شبکه و تحلیل ساختارها و تحلیل محتوا و تحلیل تماتیک و غیره در پژوهشهای کیفی به کار میآید.
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#حمید_رزاقی
#تحقیقات_کیفی
@NewHasanMohaddesi
✍ دکتر حمید رزاقی
۳ اسفند ۱۴۰۳
برخی بر این نظر اند که در پژوهشهای کیفی چیزی تحت عنوان " پژوهش تفسیری" نداریم، بلکه" مکاتب تفسیری" داریم. لذا به جای واژهی" پژوهش تفسیری" از پارادایم تفسیری و مکاتب آن استفاده میکنند. این نگاه به بررسی و تفاوتهای موجود در نظریهها و رویکردهای مختلف درون حوزهی "روششناسی کیفی" میپردازد. از این رو بر" پارادایم تفسیری" به عنوان یکی از رویکردهای خاص در روششناسی کیفی تاکید میکند. از این منظر" پارادایم تفسیری" دارای مکاتب و نظریههای مختلفی است که به تحلیل معانی و معانی پدیدارهای اجتماعی در پژوهشهای کیفی همت میگمارد. به بیان دیگر در این دیدگاه پژوهش تفسیری به طور مستقل وجود ندارد، بلکه پارادایم تفسیری به مثابهی یک رویکرد خاص در روششناسی کیفی است که میتوان در چهارچوب مکاتب درون اش آن ها را بر حسب موضوع پژوهش به کار گرفت. برخی از مهمترین این مکاتب و رودیکردها عبارت است از: هرمنوتیک، پدیدارشناسی، روششناسی مردمی، روششناسی فمینیستی، تحلیل گفتمان و نشانهشناسی.
منبع: محسنی تبریزی، علیرضا (۱۳۹۵) روش تحقیق کیفی در مکاتب تفسیری، تهران: انتشارات اطلاعات.
با این حال از منبع ارزشمند فوق چنین مستفاد نمیشود که پژوهشهای کیفی تنها مترادف و متعلق به مکاتب و رویکردهای تفسیری هستند، بلکه میتوان استنباط کرد که علاوه بر " مکاتب و رویکردهای تفسیری" ، " رویکردهای غیر تفسیری" مانند تحلیل شبکه و تحلیل ساختارها و تحلیل محتوا و تحلیل تماتیک و غیره در پژوهشهای کیفی به کار میآید.
#نظریهپردازی
#صحتآزمایی
#روش_تحقیق
#حمید_رزاقی
#تحقیقات_کیفی
@NewHasanMohaddesi
♦️آشوبناکیی آموزش روش تحقیق در علوم اجتماعیی ایران /۵
✍️حسن محدّثی
۴ اسفند ۱۴۰۳
قبل از اینکه به بررسیی آرای کرسول در بارهی تحقیق کیفی بپردازم (منبعی که بهخطا در پاراگراف مورد بحث از محمدپور بدان ارجاع داده شده در حالی که سخنی از او در آن فقره نقل نشده)، خوب است فعلاً بحث از آثار محمدپور را در بارهی روش تحقیق با ذکر قولی از خود او وانهم. در این فقره محمدپور خود به ترجمهای بودن آثار اش اعتراف کرده امّا گناه را به گردن «علوم انسانی در جامعة ما» انداخته است:
«کتاب حاضر بدون شک ابهامها و کاستیهایی دارد؛ نخست، بهزحمت میتوان آن را اثری تألیفی دانست؛ مرگ یا رخوت تفکر علوم انسانی در جامعة ما با کمال تأسف به این واقعیت تلخ دامن زده است که هر آنچه در باب فلسفة غرب مینگاریم یا میاندیشیم کمتر زمینهای در ساحت اندیشهورزی خود ما ندارد، بهگونهای که هر تألیفی در این باره ناگزیر ترجمهای بیش نیست و مطالب این کتاب هم آشکارا سرچشمههای اصلی آن را نشان میدهند» (محمدپور، ۱۳۹۶: ۵۰۰؛ روش تحقیق معاصر در علوم انسانی (مباحثی در سیاستهای روش)، تهران: نشر ققنوس، چاپ اوّل).
نخست آنکه کاش آثار محمدپور بهواقع آثاری ترجمهای بود نه برداشتهای ناقص و تکّه تکّه و فاقد اصول و دلبخواهانه از آثار این و آن بدون رعایت دقیق اصول بهرهگیری از آثار دیگران.
ثانیاً او در مقام مدّعی از «مرگ یا رخوت تفکر علوم انسانی در جامعة ما» سخن گفته است و گویا او فراموش کرده است که خود نیز دست پروردهی همین جامعه و دانشگاههای آن و دستکم مدّتی مدرّس همین دانشگاهها بوده است و آثار او نیز بخشی از همین علوم انسانیای است که او از «مرگ یا رخوت تفکر» اش سخن میگوید!
او فراموش کرده است که در میان نوشتههایش، بیشترین ارجاع به کتابهای روش وی اختصاص دارد و کتابهای او در روش تحقیق آثار سویی بهبار آورده است و آثاری از محتوای آنها را میتوان در دیگر کتابهای مربوط به روش تحقیق کیفی در ایران ردیابی کرد. من کلمات و افکار او را در کتابها و جزوههای روش تحقیق دیده ام. بگذارید مثالی بزنم.
نوروز هاشمزهی در بارهی «رویکرد کمّی، اثباتی» آورده است:
«انسان را موجودی منفعتجو، لذّتجو و عقلانی میداند. از بعد معرفتشناسی دوگرا (فراغت از ارزش)، عینگرا، جبرگرا و تقلیلگرا میباشد و از بعد روشی واقعیّتها فرازمان و فرابستر میباشد» (هاشمزهی، ۱۳۹۱: ۱۹).
همین سخنان پراشکال را در بارهی انسانشناسیی موجود در نظریهها و دیدگاههای پوزیتیویستی در کتابهای محمدپور نیز میتوانیم ببینیم و بخوانیم:
«پارادایم اثباتی تعریف ویژهای از انسان دارد که با تعریفهای ارايه شده از سوی دیگر پارادایمهای رقیب متفاوت است. از این منظر، انسان موجودی «منفعتطلب»، «لذّتجو» و عقلانی است. آنچه انسان را در مسیر انجام برخی کنشها جهت میدهد، ویژگی عقلانیت و لذتطلبی وی است» (محمدپور، ۱۳۹۸: ۱۷).
در اینجا میبینیم که محمدپور انسانشناسیی رفتارگرایانه و فایدهگرایانه را به تمام نظریهها و دیدگاههای پوزیتیویستی تعمیم میدهد و مدرس دیگری از روی دست او کپیبرداری میکند (اولین ویرایش کتاب ضد روش محمدپور در سال ۱۳۸۹ منتشر شده است)! امّا میتوان پرسید محمدپور این مطلب را از کدام منابع أخذ کرده است؟ در کتاب او هیچ منبعی در این باره ذکر نشده است (بنگرید به همان: ۱۷).
بهنظر میرسد مطلب زیر از کتاب مصطفی ازکیا و وحید احمدرش نیز از نوشتههای محمدپور أخذ شده است. آنها نیز نه تنها تحقیق کیفی و تفسیری را یکی دانسته اند بلکه روش تحقیق کیفی را «مبتنی بر موضع پدیدارشناسی» دانسته اند!
«فلسفه تحقیق کیفی، مبتنی بر موضع پدیدارشناسی است. رویکرد پدیدارشناسی متمرکز بر درک معنای رویدادها توسط افراد مورد مطالعه و بررسی است. این رویکرد، پژوهش کیفی را شامل میشود، اما همچنان در زیر چتر خود حوزههایی همچون روششناسی قومی، تعاملگرایی نمادین، تحقیق هرمنوتیک، تحقیق طبیعتگرا و قومنگاری را نیز پوشش میدهد. پدیدارشناسی، افراد و دنیایشان را بهصورت چیزهایی در نظر میگیرد که همدیگر را میسازند» [!] (ازکیا و احمدرش، ۱۳۹۹: ۲۹؛ روشهای تحقیق کیفی از نظریه تا عمل، تهران: نشر کیهان، چاپ اوّل).
برخی از این جملات را در کتاب محمدپور عیناً دیده ام و خوانندهگان خود دریابند که مدرّسان و دانشگاهیان ایرانی چهگونه از روی دست هم یا از روی منابع فرنگی کپی میکنند و ارجاع نمیدهند: «از منظر روششناختی، همه پارادایمهای غیراثباتی را میتوان در قالب روششناسی کیفی قرار داد. این روششناسی چونان چتری است که تعداد فراوانی از روشهای تحقیق را در خود جای میدهد» (محمدپور، ۱۳۹۸: ۶۹).
اکنون با این بررسیی طولانی میتوانم از این دست کتابهای فارسی در بارهی روشهای تحقیق کیفی عجالتاً عبور بکنم.
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدّثی
۴ اسفند ۱۴۰۳
قبل از اینکه به بررسیی آرای کرسول در بارهی تحقیق کیفی بپردازم (منبعی که بهخطا در پاراگراف مورد بحث از محمدپور بدان ارجاع داده شده در حالی که سخنی از او در آن فقره نقل نشده)، خوب است فعلاً بحث از آثار محمدپور را در بارهی روش تحقیق با ذکر قولی از خود او وانهم. در این فقره محمدپور خود به ترجمهای بودن آثار اش اعتراف کرده امّا گناه را به گردن «علوم انسانی در جامعة ما» انداخته است:
«کتاب حاضر بدون شک ابهامها و کاستیهایی دارد؛ نخست، بهزحمت میتوان آن را اثری تألیفی دانست؛ مرگ یا رخوت تفکر علوم انسانی در جامعة ما با کمال تأسف به این واقعیت تلخ دامن زده است که هر آنچه در باب فلسفة غرب مینگاریم یا میاندیشیم کمتر زمینهای در ساحت اندیشهورزی خود ما ندارد، بهگونهای که هر تألیفی در این باره ناگزیر ترجمهای بیش نیست و مطالب این کتاب هم آشکارا سرچشمههای اصلی آن را نشان میدهند» (محمدپور، ۱۳۹۶: ۵۰۰؛ روش تحقیق معاصر در علوم انسانی (مباحثی در سیاستهای روش)، تهران: نشر ققنوس، چاپ اوّل).
نخست آنکه کاش آثار محمدپور بهواقع آثاری ترجمهای بود نه برداشتهای ناقص و تکّه تکّه و فاقد اصول و دلبخواهانه از آثار این و آن بدون رعایت دقیق اصول بهرهگیری از آثار دیگران.
ثانیاً او در مقام مدّعی از «مرگ یا رخوت تفکر علوم انسانی در جامعة ما» سخن گفته است و گویا او فراموش کرده است که خود نیز دست پروردهی همین جامعه و دانشگاههای آن و دستکم مدّتی مدرّس همین دانشگاهها بوده است و آثار او نیز بخشی از همین علوم انسانیای است که او از «مرگ یا رخوت تفکر» اش سخن میگوید!
او فراموش کرده است که در میان نوشتههایش، بیشترین ارجاع به کتابهای روش وی اختصاص دارد و کتابهای او در روش تحقیق آثار سویی بهبار آورده است و آثاری از محتوای آنها را میتوان در دیگر کتابهای مربوط به روش تحقیق کیفی در ایران ردیابی کرد. من کلمات و افکار او را در کتابها و جزوههای روش تحقیق دیده ام. بگذارید مثالی بزنم.
نوروز هاشمزهی در بارهی «رویکرد کمّی، اثباتی» آورده است:
«انسان را موجودی منفعتجو، لذّتجو و عقلانی میداند. از بعد معرفتشناسی دوگرا (فراغت از ارزش)، عینگرا، جبرگرا و تقلیلگرا میباشد و از بعد روشی واقعیّتها فرازمان و فرابستر میباشد» (هاشمزهی، ۱۳۹۱: ۱۹).
همین سخنان پراشکال را در بارهی انسانشناسیی موجود در نظریهها و دیدگاههای پوزیتیویستی در کتابهای محمدپور نیز میتوانیم ببینیم و بخوانیم:
«پارادایم اثباتی تعریف ویژهای از انسان دارد که با تعریفهای ارايه شده از سوی دیگر پارادایمهای رقیب متفاوت است. از این منظر، انسان موجودی «منفعتطلب»، «لذّتجو» و عقلانی است. آنچه انسان را در مسیر انجام برخی کنشها جهت میدهد، ویژگی عقلانیت و لذتطلبی وی است» (محمدپور، ۱۳۹۸: ۱۷).
در اینجا میبینیم که محمدپور انسانشناسیی رفتارگرایانه و فایدهگرایانه را به تمام نظریهها و دیدگاههای پوزیتیویستی تعمیم میدهد و مدرس دیگری از روی دست او کپیبرداری میکند (اولین ویرایش کتاب ضد روش محمدپور در سال ۱۳۸۹ منتشر شده است)! امّا میتوان پرسید محمدپور این مطلب را از کدام منابع أخذ کرده است؟ در کتاب او هیچ منبعی در این باره ذکر نشده است (بنگرید به همان: ۱۷).
بهنظر میرسد مطلب زیر از کتاب مصطفی ازکیا و وحید احمدرش نیز از نوشتههای محمدپور أخذ شده است. آنها نیز نه تنها تحقیق کیفی و تفسیری را یکی دانسته اند بلکه روش تحقیق کیفی را «مبتنی بر موضع پدیدارشناسی» دانسته اند!
«فلسفه تحقیق کیفی، مبتنی بر موضع پدیدارشناسی است. رویکرد پدیدارشناسی متمرکز بر درک معنای رویدادها توسط افراد مورد مطالعه و بررسی است. این رویکرد، پژوهش کیفی را شامل میشود، اما همچنان در زیر چتر خود حوزههایی همچون روششناسی قومی، تعاملگرایی نمادین، تحقیق هرمنوتیک، تحقیق طبیعتگرا و قومنگاری را نیز پوشش میدهد. پدیدارشناسی، افراد و دنیایشان را بهصورت چیزهایی در نظر میگیرد که همدیگر را میسازند» [!] (ازکیا و احمدرش، ۱۳۹۹: ۲۹؛ روشهای تحقیق کیفی از نظریه تا عمل، تهران: نشر کیهان، چاپ اوّل).
برخی از این جملات را در کتاب محمدپور عیناً دیده ام و خوانندهگان خود دریابند که مدرّسان و دانشگاهیان ایرانی چهگونه از روی دست هم یا از روی منابع فرنگی کپی میکنند و ارجاع نمیدهند: «از منظر روششناختی، همه پارادایمهای غیراثباتی را میتوان در قالب روششناسی کیفی قرار داد. این روششناسی چونان چتری است که تعداد فراوانی از روشهای تحقیق را در خود جای میدهد» (محمدپور، ۱۳۹۸: ۶۹).
اکنون با این بررسیی طولانی میتوانم از این دست کتابهای فارسی در بارهی روشهای تحقیق کیفی عجالتاً عبور بکنم.
#احمد_محمدپور
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
خبر شوکآور، تلخ و استخوانسوز است:
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
📽 نقد و بررسی فیلم " ماده The substance "
🖋 اثری از کورالی فارژا
در موسسه سروای باران🌱
🔶 با حضور اساتید ارجمند
● دکتر محمدرضا سرگلزایی ( روانپزشک )
● دکتر حسین محمودی ( پژوهشگرفلسفه)
● دکتر حسن محدثی ( جامعه شناس )
🔔 تاریخ نشست: جمعه ۳ اسفند/ ساعت ۲۰:۳۰
به وقت تهران
🔶 این نشست در محیط گوگلمیت برگزار خواهد شد.
🔷 شرکت در دوره رایگان میباشد.
🔶جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با ما در واتس اپ و تلگرام سروای باران در ارتباط باشید.
Instagram.com/sarvayebaran
Instagram.com/mitraosanloo
t.iss.one/sarvayebaran
+989981307270
@drsargolzaei
🖋 اثری از کورالی فارژا
در موسسه سروای باران🌱
🔶 با حضور اساتید ارجمند
● دکتر محمدرضا سرگلزایی ( روانپزشک )
● دکتر حسین محمودی ( پژوهشگرفلسفه)
● دکتر حسن محدثی ( جامعه شناس )
🔔 تاریخ نشست: جمعه ۳ اسفند/ ساعت ۲۰:۳۰
به وقت تهران
🔶 این نشست در محیط گوگلمیت برگزار خواهد شد.
🔷 شرکت در دوره رایگان میباشد.
🔶جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با ما در واتس اپ و تلگرام سروای باران در ارتباط باشید.
Instagram.com/sarvayebaran
Instagram.com/mitraosanloo
t.iss.one/sarvayebaran
+989981307270
@drsargolzaei
Forwarded from akram aghdami
نشست تحلیل و نقد فیلم " ماده " | دکتر محمدرضا سرگلزایی / دکتر حسین محمودی/ دکتر حسن محدثی
Friday, 21 Feb • 20:30–22:30
Google Meet joining info
Video call link: https://meet.google.com/ico-gead-feg
Friday, 21 Feb • 20:30–22:30
Google Meet joining info
Video call link: https://meet.google.com/ico-gead-feg
Google
Real-time meetings by Google. Using your browser, share your video, desktop, and presentations with teammates and customers.
Forwarded from زیر سقف آسمان
خبر شوکآور، تلخ و استخوانسوز است:
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
معلم مستأجری که توان افزایش ودیعه و اجارهخانه را ندارد، با شکایت صاحبخانهٔ متموّل و حکم قضایی، مجبور است کتابها و وسایل زندگی را در کوچه و خیابان رها کند؛ چون پول برای ودیعه کم دارد.
زندگی گاه چون نهالی لرزان است که تندبادهای روزگار، ریشههایش را میکاود. اینک، فرصتی است تا با همدلی، آسمانی امن برای رویش امید بسازیم. هر کمک اندکی، همآوایی انسانیت است در دفتر حسابها.
همگام بشویم و با دستانی گشوده، نقشی از نور بر پردهٔ تاریکی بکشیم. همین امروز، گره از کار فروبستهای بگشاییم؛ چون احسان شما، نه یک انتخاب، که آوای وجدان بشریت است.
۶۰۳۷۹۹۱۵۳۱۰۲۹۸۲۹
ب. موچه کیانی
#خیر
@NewHasanMohaddesi
♦️"زیست مراقبانه"
✍ غلامعلی قربانی
۴ اسفند ۱۴۰۳
در هفته ی گذشته، هنگامی که ساعت اداری به اتمام رسید و همه ی همکاران هروله کنان در مسیری که به سمت خروج از اداره منتهی می شد، جهت به موقع رسیدن به سرویس اداری، بدون توجه به هیچ جنبده ای در حال حرکت بودند. من به همراه چند نفر از همکاران مددکار اجتماعی با فاصله ی کوتاه لنگان لنگان در همین مسیر در حال خروج از اداره و رسیدن به سرویس اداری بودیم که شخصی را که با مشقت فراوان و طاقت فرسا، کشان کشان و ناله کنان در حال رفتن به سمت مقصدش بود مشاهده کردیم و در لحظه همه ی ما جهت کمک به سمت این شخص رفتیم و متوجه شدیم پای راست این شخص شکسته، که در همین موقع یکی از همکاران مددکار اجتماعی خانم محمدی که زودتر از ما این شخص را دیده بود به فکر راه چاره افتادند، ابتدا برای حمل این شخص به سراغ آمبولانس رفتند و بعد از این که موفق به هماهنگی نشدند، با خواهش و تمنا از راننده ی خودروی سواری که در آن مکان توقف داشتند، به محل رسیدند و خودشان پیاده شدند و این آقا را سوار ماشین کردیم تا با درد و رنج کمتری به مقصدش برسد و همه ی ما با کمی تأخیر به سرویس رسیدیم. جا دارد به سهم خودم از از سرکار خانم محمدی، که "زیست مراقبآنه به هم نوع" را با رفتار و کنش به موقع شان برای ما و سایر همکاران ترجمه و یادآوری نمودند، تشکر و سپاسگزاری ویژه داشته باشم و آموخته هایم را از این تجربه ی زیسته، با شما دوستان جان به اشتراک بگذارم:
مددکاری اجتماعی یکی از مشاغل مهم و تأثیرگذار در جامعه است و فلسفه ی « زیست مراقبآنه» در این حرفه ی علمی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، چرا که اگر یک مددکار اجتماعی در روند زندگی شخصی و حرفه ای اش، کنش و زیست مراقبآنه را نداشته باشد، زندگی اش بی معناست و فقط یک شغل و منبع درآمد است و یک زندگی و حرفه نیست.
همه ی ما انسان ها نیک می دانیم، به همان صورت که "شر" قابل تکثیر است، خیر هم به همان نسبت قابل تکثیر است و هر کدام از ما با رفتارها، کنش ها و عمل خیرآمیزمان می توانیم موجب تکثیر کار خیر باشیم ( مصداق مفهوم " اثر پروانه ای " در نظریه ی "آشوب" که بیان می کند تغییرات کوچک در یک سیستم می توانند به نتایج بزرگ و غیرقابل پیش بینی در سیستم های پیچیده و بسته منجر شوند).
این که ما مددکاران اجتماعی بیاموزیم و به دیگران آموزش دهیم از هم دیگر مراقبت بکنیم ، این فلسفه و ایده ی مراقبت از هم، بسیار مهم و با اهمیت است و در رستگاری انسان ها در این جهان می تواند نقش مهم و مؤثری داشته باشد.
انسان ها با ایده و فکر آموختن و آموزش زیست مراقبآنه که آدم ها بتوانند از هم دیگر مراقبت بکنند، بسیار می توانند حال دل آدم ها را خوب و زندگی شان را با معناتر و بهتر بکنند.
ما انسان ها از مجرای مراقبت از هم دیگر است که می توانیم «بهشت اجتماعی» بسازیم و در حالی که خیلی از ما انسان ها این را یاد نگرفته ایم و برعکس یاد گرفتیم که برای هم دیگر «جهنم اجتماعی» بسازیم.
✍ نگاه تان عمیق و با فهم و درک، قلب تان بینا و جان تان سرشار از درک و شهود باد✍
https://t.iss.one/GhorbaniSSW2024
#زیست_مراقبانه
@NewHasanMohaddesi
✍ غلامعلی قربانی
۴ اسفند ۱۴۰۳
در هفته ی گذشته، هنگامی که ساعت اداری به اتمام رسید و همه ی همکاران هروله کنان در مسیری که به سمت خروج از اداره منتهی می شد، جهت به موقع رسیدن به سرویس اداری، بدون توجه به هیچ جنبده ای در حال حرکت بودند. من به همراه چند نفر از همکاران مددکار اجتماعی با فاصله ی کوتاه لنگان لنگان در همین مسیر در حال خروج از اداره و رسیدن به سرویس اداری بودیم که شخصی را که با مشقت فراوان و طاقت فرسا، کشان کشان و ناله کنان در حال رفتن به سمت مقصدش بود مشاهده کردیم و در لحظه همه ی ما جهت کمک به سمت این شخص رفتیم و متوجه شدیم پای راست این شخص شکسته، که در همین موقع یکی از همکاران مددکار اجتماعی خانم محمدی که زودتر از ما این شخص را دیده بود به فکر راه چاره افتادند، ابتدا برای حمل این شخص به سراغ آمبولانس رفتند و بعد از این که موفق به هماهنگی نشدند، با خواهش و تمنا از راننده ی خودروی سواری که در آن مکان توقف داشتند، به محل رسیدند و خودشان پیاده شدند و این آقا را سوار ماشین کردیم تا با درد و رنج کمتری به مقصدش برسد و همه ی ما با کمی تأخیر به سرویس رسیدیم. جا دارد به سهم خودم از از سرکار خانم محمدی، که "زیست مراقبآنه به هم نوع" را با رفتار و کنش به موقع شان برای ما و سایر همکاران ترجمه و یادآوری نمودند، تشکر و سپاسگزاری ویژه داشته باشم و آموخته هایم را از این تجربه ی زیسته، با شما دوستان جان به اشتراک بگذارم:
مددکاری اجتماعی یکی از مشاغل مهم و تأثیرگذار در جامعه است و فلسفه ی « زیست مراقبآنه» در این حرفه ی علمی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، چرا که اگر یک مددکار اجتماعی در روند زندگی شخصی و حرفه ای اش، کنش و زیست مراقبآنه را نداشته باشد، زندگی اش بی معناست و فقط یک شغل و منبع درآمد است و یک زندگی و حرفه نیست.
همه ی ما انسان ها نیک می دانیم، به همان صورت که "شر" قابل تکثیر است، خیر هم به همان نسبت قابل تکثیر است و هر کدام از ما با رفتارها، کنش ها و عمل خیرآمیزمان می توانیم موجب تکثیر کار خیر باشیم ( مصداق مفهوم " اثر پروانه ای " در نظریه ی "آشوب" که بیان می کند تغییرات کوچک در یک سیستم می توانند به نتایج بزرگ و غیرقابل پیش بینی در سیستم های پیچیده و بسته منجر شوند).
این که ما مددکاران اجتماعی بیاموزیم و به دیگران آموزش دهیم از هم دیگر مراقبت بکنیم ، این فلسفه و ایده ی مراقبت از هم، بسیار مهم و با اهمیت است و در رستگاری انسان ها در این جهان می تواند نقش مهم و مؤثری داشته باشد.
انسان ها با ایده و فکر آموختن و آموزش زیست مراقبآنه که آدم ها بتوانند از هم دیگر مراقبت بکنند، بسیار می توانند حال دل آدم ها را خوب و زندگی شان را با معناتر و بهتر بکنند.
ما انسان ها از مجرای مراقبت از هم دیگر است که می توانیم «بهشت اجتماعی» بسازیم و در حالی که خیلی از ما انسان ها این را یاد نگرفته ایم و برعکس یاد گرفتیم که برای هم دیگر «جهنم اجتماعی» بسازیم.
✍ نگاه تان عمیق و با فهم و درک، قلب تان بینا و جان تان سرشار از درک و شهود باد✍
https://t.iss.one/GhorbaniSSW2024
#زیست_مراقبانه
@NewHasanMohaddesi
Telegram
گفتمان جامعه شناسی کاربردی
طرح ایده ها، تجربه های زیسته، مقالات، پژوهش و آموزش
در حوزههای( روابط زناشویی، صمیمانه، عشق، تضادها و آسیب های اجتماعی، مشاوره ...)
غلامعلی قربانی؛ دانش آموخته مددکاری اجتماعی و دانش پژوه دکترای تخصصی جامعهشناسی
📝@Dghorbanissw :راه ارتباطی
در حوزههای( روابط زناشویی، صمیمانه، عشق، تضادها و آسیب های اجتماعی، مشاوره ...)
غلامعلی قربانی؛ دانش آموخته مددکاری اجتماعی و دانش پژوه دکترای تخصصی جامعهشناسی
📝@Dghorbanissw :راه ارتباطی