اریک آرتور بلر (۱۹۵۰-1903) نویسندهی نامدار انگلیسی با نام مستعار جُورج اُوروِل، معمولاً با دو کتاب «مزرعهی حیوانات» و «۱۹۸۴» شناخته میشود. مزرعهی حیوانات، داستان حیوانات مزرعهای است که به امید آزادی بر ضدّ ارباب خود شورش میکنند، اما این انقلاب نظامِ استبدادی تازهای را به جای دیکتاتوری قدیم مینشاند.
در مزرعهی حیوانات، خوکها به مسند قدرت رسیدهاند و مخالفان خود را جاسوس و منافق میخوانند. لذا با تخصیص قانون خود، گوی سبقت از گذشتگان ربوده و در دیکتاتوری جدیدی شعار معروف «همهی حیوانات با هم برابرند ولی بعضی حیوانات از بقیه برابرترند» سَر میدهند. (اورول، ۱۳۹۳: ۱۶۳)
مِیجر، خوک پیر، پس از رفیق خطاب کردن حیوانات مزرعه همهی مشکلات و تنها دشمن واقعی را انسان [آمریکا، پهلوی و...] میخواند و بر آن اعتقاد است که با محو کردن انسان از صحنهی روزگار و جایگزین شدن خوکها به جای آنان ریشهی گرسنگی و بیکاری تا ابد خشکانده خواهد شد! (همان: ۱۷-20)
اورول در ادامه با ناامیدی در هجویهی مزرعهی حیوانات از زبان بنجامین، الاغ بدبین، که سرد و گرم روزگار را فراوان دیده است، مینویسد: حال و روز آنانها هرگز خیلی بهتر یا خیلی بدتر از این نبوده است، گرسنگی و مشقّت و ناامیدی، قانون تغییرناپذیر زندگی بود. (همان: ۱۵۶)
اورول، جورج (۱۳۹۳). مزرعهی حیوانات، ترجمه احمد کسایی پور، تهران: ماهی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
در مزرعهی حیوانات، خوکها به مسند قدرت رسیدهاند و مخالفان خود را جاسوس و منافق میخوانند. لذا با تخصیص قانون خود، گوی سبقت از گذشتگان ربوده و در دیکتاتوری جدیدی شعار معروف «همهی حیوانات با هم برابرند ولی بعضی حیوانات از بقیه برابرترند» سَر میدهند. (اورول، ۱۳۹۳: ۱۶۳)
مِیجر، خوک پیر، پس از رفیق خطاب کردن حیوانات مزرعه همهی مشکلات و تنها دشمن واقعی را انسان [آمریکا، پهلوی و...] میخواند و بر آن اعتقاد است که با محو کردن انسان از صحنهی روزگار و جایگزین شدن خوکها به جای آنان ریشهی گرسنگی و بیکاری تا ابد خشکانده خواهد شد! (همان: ۱۷-20)
اورول در ادامه با ناامیدی در هجویهی مزرعهی حیوانات از زبان بنجامین، الاغ بدبین، که سرد و گرم روزگار را فراوان دیده است، مینویسد: حال و روز آنانها هرگز خیلی بهتر یا خیلی بدتر از این نبوده است، گرسنگی و مشقّت و ناامیدی، قانون تغییرناپذیر زندگی بود. (همان: ۱۵۶)
اورول، جورج (۱۳۹۳). مزرعهی حیوانات، ترجمه احمد کسایی پور، تهران: ماهی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
دولت توتالیتر عملاً حکومتی آیینی است و کاهنان و حاکمان برای اینکه در مقامشان باقی بمانند، باید معصوم و خطاناپذیر دانسته شوند. توتالیتاریسم در نقطه تلاقی ادبیات و سیاست، بزرگترین فشار را بر روشنفکر وارد میکند و این توضیحی است برای اینکه چرا در همهی کشورها پشتیبانی از حکومتها برای دانشمندان آسانتر از نویسندگان است. (اورول، ۱۳۸۹: ذیل «مقالهی جلوگیری از ادبیات» ۴۶ الی۶۲)
مصطفی ملکیان نیز به مانند جورج اورول به موضوع مخالفت برخی از حکومتها با ادبیات و علوم انسانی پرداخته و این پرسش مهم را مطرح میکند که چرا حکومتهای استبدادی با علوم طبیعی کاری ندارند و تنها با علوم انسانی مشکل دارند؟
او در پاسخ متذکّر میشود چون به محض اینکه کسی الفبای علوم انسانی را بفهمد درک میکند که یک سؤال، یک جواب ندارد و چنین حرفی یک توهّم خواهد بود در حالی که در علوم مهندسی و علوم طبیعی، یک سؤال یک جواب دارد. علوم انسانی ذاتاً پلورالیست هستند. برخلاف علوم فنی که ذاتاً مونیست هستند و خب رژیمهای توتالیتر هم معتقدند که هر سؤال تنها یک جواب دارد؛ جوابی که آنها میدهند. به طور کلی آنها معتقدند که هر عالِم و دانشپژوه علوم انسانی، دشمن بالقوهی یک رژیم توتالیتر است. رژیمهای توتالیتر اقتدار ندارند و صرفاً قدرت دارند. برای حفظ این قدرت رابطهی آنها با دانشمندان علوم فنی خوب است چون وقتی توپ و تانک بخواهی باید با مهندسان دوست باشی! (ملکیان، ۱۳۸۸: ذیل «سخنرانی در دانشگاه تهران»)
اورول، جورج (۱۳۸۹). جلوگیری از ادبیات، ترجمه عزت الله فولادوند، بخارا، شماره ۷۵.
ملکیان، مصطفی (۱۳۸۸). حکومتهای استبدادی و علوم انسانی، دانشگاه تهران.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
مصطفی ملکیان نیز به مانند جورج اورول به موضوع مخالفت برخی از حکومتها با ادبیات و علوم انسانی پرداخته و این پرسش مهم را مطرح میکند که چرا حکومتهای استبدادی با علوم طبیعی کاری ندارند و تنها با علوم انسانی مشکل دارند؟
او در پاسخ متذکّر میشود چون به محض اینکه کسی الفبای علوم انسانی را بفهمد درک میکند که یک سؤال، یک جواب ندارد و چنین حرفی یک توهّم خواهد بود در حالی که در علوم مهندسی و علوم طبیعی، یک سؤال یک جواب دارد. علوم انسانی ذاتاً پلورالیست هستند. برخلاف علوم فنی که ذاتاً مونیست هستند و خب رژیمهای توتالیتر هم معتقدند که هر سؤال تنها یک جواب دارد؛ جوابی که آنها میدهند. به طور کلی آنها معتقدند که هر عالِم و دانشپژوه علوم انسانی، دشمن بالقوهی یک رژیم توتالیتر است. رژیمهای توتالیتر اقتدار ندارند و صرفاً قدرت دارند. برای حفظ این قدرت رابطهی آنها با دانشمندان علوم فنی خوب است چون وقتی توپ و تانک بخواهی باید با مهندسان دوست باشی! (ملکیان، ۱۳۸۸: ذیل «سخنرانی در دانشگاه تهران»)
اورول، جورج (۱۳۸۹). جلوگیری از ادبیات، ترجمه عزت الله فولادوند، بخارا، شماره ۷۵.
ملکیان، مصطفی (۱۳۸۸). حکومتهای استبدادی و علوم انسانی، دانشگاه تهران.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
یکی از کتابهای زیبا و خواندنی نگاشته شده دربارهی نیچه رمان «وقتی نیچه گریست» اثر دکتر آروین یالوم است که در حقیقت یک وسیلهی کمک آموزشی جدید و یک رمان آموزشی روان درمانی است که در صفحات مختلف آن گفتههای نیچه به وضوح دیده میشود. رمانی که به رویارویی خیالی فریدریش نیچه، فیلسوف نامی و دکتر یوزف برویر، طبیب مشهور و استاد زیگموند فروید میپردازد. هرچند بنابر گفتهی یالوم، زندگی شخصیتهای اصلی داستان و حوادث عمدهی رمان بر واقعیت استوار است. (یالوم، ۱۳۸۸: ۱۶-439)
نیچه قهرمان داستان به سبب بیماری میگرن در سن سی سالگی از مقام استادی دانشگاه کناره گیری کرد و به ایتالیا و سویس مسافرت نمود و مدام از این مسافرخانه به آن مسافرخانه در حال حرکت بود تا آن که به علت تشدید بیماری در سال ۱۸۹۹ بستری شد و سرانجام در سال ۱۹۰۰ و در سن پنجاه و شش سالگی بر اثر سیفلیس جان باخت. (همان: ۴۶۴)
یالوم معتقد است که اَبَر انسان نیچه، انسانی است خودساخته و آفریننده که به هیچ عنوان با نسخهی الیزابت، خواهر ضدّ یهودی نیچه که چهرهای فاشیستی از او نشان میداد، تطابق ندارد. (همان: ۴۵۵)
داستان وقتی نیچه گریست، با نامهی لوسالومه دوست مشترک نیچه و پل ره به دکتر برویر آغاز میشود که در آن از احتمال خودکشی آیندهی فلسفه آلمان سخن رفته است. (همان: ۲۳) لوسالومه پس از دیدار خود با برویر از نقش تفرقه افکن و متقلّب خواهر نیچه در تشدید ناامیدی این فیلسوف بزرگ میگوید و خواهر او را فردی نژادپرست و حقیر بر میشمرد که نیچه نیز با آن دست خط بدِ خود بارها بدان اشاره نموده است. (همان: ۵۶-152)
اما امید! امید مصیبت آخرین است! امید بدترین بلاست، زیرا عذاب را طولانی میکند. (همان: ۱۲۳) کسانی که در آرزوی آرامش و شادی روحند، باید ایمان آورند و آن را مشتاقانه پذیرا شوند؛ و آنان که در پی حقیقتند، باید آرامش ذهن را ترک گویند و زندگیشان را وقف پرسشها کنند. (همان: ۲۷۳) ناامیدی بهایی است که فرد برای خود آگاهی میپردازد. (همان: ۲۲۰) آیا از خود پرسیدهاید چرا همهی فلاسفه بزرگ افسرده و عبوسند؟ آیا از خود پرسیدهاید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوش رو هستند؟ من پاسخ میدهم: تنها آنها که فاقد روشن بینیاند: مردم عامی و کودکان. (همان: ۲۷۴) همهی متفکران بزرگ به خودکشی میاندیشند. این فکر، مایهی تسلّی ما در گذر از شب و تاریکی است. (همان: ۳۱۳)
نیچه در ادامه در طی ملاقات با دکتر برویر مرگ پدر کشیشِ خود را (همان: ۱۲۱) نه تنها فاجعهی دردناکی نمیشمرد، بلکه مرگ او را سبب تحقیر نشدن، زیر بار قضاوت نرفتن و نیازی به برآورده نشدن آرزوهای پدرش میداند و مرگ او را نعمت و حکم آزادی خود معرفی میکند. (همان: ۳۶۰)
دکتر برویرِ اتریشی در طبابتی دو سویه با نیچه به کشف نوعی درمان روانشناسی بر پایهی صحبت نمودن میرسد و پس از آنکه فیلسوف آلمانی و راهنماییهای دوست و شاگردش فروید، سبب مداوا شدن مشکل روحی او میشود، به ملاقات خود با لوسالومه اقرار مینماید و آنگاه شاهد اشکهای نیچه و نفرت او از زنان میشود. و نیچه در آخرین جملات خود پس از آن که دعوت میهمانی دکتر برویر را رد میکند و خود را متعلق به انزوا و تنهایی میداند، بانگ بر میآورد: هنوز مانده است تا دانشمندان بیاموزند که حقیقت نیز خود وهمی بیش نیست، وهمی که بی آن نمیتوان زیست. (همان: ۴۳۰)
یالوم، آروین (۱۳۸۸). وقتی نیچه گریست، ترجمه سپیده حبیب، تهران: کاروان.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
نیچه قهرمان داستان به سبب بیماری میگرن در سن سی سالگی از مقام استادی دانشگاه کناره گیری کرد و به ایتالیا و سویس مسافرت نمود و مدام از این مسافرخانه به آن مسافرخانه در حال حرکت بود تا آن که به علت تشدید بیماری در سال ۱۸۹۹ بستری شد و سرانجام در سال ۱۹۰۰ و در سن پنجاه و شش سالگی بر اثر سیفلیس جان باخت. (همان: ۴۶۴)
یالوم معتقد است که اَبَر انسان نیچه، انسانی است خودساخته و آفریننده که به هیچ عنوان با نسخهی الیزابت، خواهر ضدّ یهودی نیچه که چهرهای فاشیستی از او نشان میداد، تطابق ندارد. (همان: ۴۵۵)
داستان وقتی نیچه گریست، با نامهی لوسالومه دوست مشترک نیچه و پل ره به دکتر برویر آغاز میشود که در آن از احتمال خودکشی آیندهی فلسفه آلمان سخن رفته است. (همان: ۲۳) لوسالومه پس از دیدار خود با برویر از نقش تفرقه افکن و متقلّب خواهر نیچه در تشدید ناامیدی این فیلسوف بزرگ میگوید و خواهر او را فردی نژادپرست و حقیر بر میشمرد که نیچه نیز با آن دست خط بدِ خود بارها بدان اشاره نموده است. (همان: ۵۶-152)
اما امید! امید مصیبت آخرین است! امید بدترین بلاست، زیرا عذاب را طولانی میکند. (همان: ۱۲۳) کسانی که در آرزوی آرامش و شادی روحند، باید ایمان آورند و آن را مشتاقانه پذیرا شوند؛ و آنان که در پی حقیقتند، باید آرامش ذهن را ترک گویند و زندگیشان را وقف پرسشها کنند. (همان: ۲۷۳) ناامیدی بهایی است که فرد برای خود آگاهی میپردازد. (همان: ۲۲۰) آیا از خود پرسیدهاید چرا همهی فلاسفه بزرگ افسرده و عبوسند؟ آیا از خود پرسیدهاید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوش رو هستند؟ من پاسخ میدهم: تنها آنها که فاقد روشن بینیاند: مردم عامی و کودکان. (همان: ۲۷۴) همهی متفکران بزرگ به خودکشی میاندیشند. این فکر، مایهی تسلّی ما در گذر از شب و تاریکی است. (همان: ۳۱۳)
نیچه در ادامه در طی ملاقات با دکتر برویر مرگ پدر کشیشِ خود را (همان: ۱۲۱) نه تنها فاجعهی دردناکی نمیشمرد، بلکه مرگ او را سبب تحقیر نشدن، زیر بار قضاوت نرفتن و نیازی به برآورده نشدن آرزوهای پدرش میداند و مرگ او را نعمت و حکم آزادی خود معرفی میکند. (همان: ۳۶۰)
دکتر برویرِ اتریشی در طبابتی دو سویه با نیچه به کشف نوعی درمان روانشناسی بر پایهی صحبت نمودن میرسد و پس از آنکه فیلسوف آلمانی و راهنماییهای دوست و شاگردش فروید، سبب مداوا شدن مشکل روحی او میشود، به ملاقات خود با لوسالومه اقرار مینماید و آنگاه شاهد اشکهای نیچه و نفرت او از زنان میشود. و نیچه در آخرین جملات خود پس از آن که دعوت میهمانی دکتر برویر را رد میکند و خود را متعلق به انزوا و تنهایی میداند، بانگ بر میآورد: هنوز مانده است تا دانشمندان بیاموزند که حقیقت نیز خود وهمی بیش نیست، وهمی که بی آن نمیتوان زیست. (همان: ۴۳۰)
یالوم، آروین (۱۳۸۸). وقتی نیچه گریست، ترجمه سپیده حبیب، تهران: کاروان.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
شعر بلند «هورِسکوپ» تصویری هجوآلود و هزلگونه از زندگی دکارت و تکگویی نمایشگونه و آزادی است که برای شرکت در مسابقهای نوشته شد. هورسکوپ به معنای طالعبینی است که ساموئل بِکِت با افزودن حرف «دَبِلیو» غیرملفوظ به ابتدای این واژه، مفهوم روسپیبینی را از آن تصوّر کرده است. (تیندال، ۱۳۵۱: ۴-۶۳)
شعر هورسکوپ ظاهراً با این پرسش عجیب شروع میشود: آن چیست؟ یک تخممرغ؟ و تکگو، یعنی رنه دکارت روشنفکری است که به انتظار جوجه بر تخم نشسته است و پس از آزمایشات مختلف روی تخممرغ به این نتیجه میرسد که تخممرغی برای مصرف مناسب است که مرغ هشت تا ده روز رویش نشسته باشد.
احمد گلشیری، مترجم کتاب «ساموئل بکت» معتقد است که یورک تیندال، نویسندهی اثر مذکور هرکجا به کلمات مستهجن بکت برمیخورد، در لفافه به بحث دربارهی آنها میپردازد. چرا که بکت در هوروسکوپ، اندیشیدن را تا حد غایط کردن پایین آورده و دانشِ دانشمند و فیلسوف را بیحاصل میداند و میپرسد: حاصل اندیشههای فیلسوفها در طول قرنها چه بوده است؟ همان فیلسوفها یا احمقها با همهی اباطیلشان در خصوص بودن و هستی. (همان: ۶۳)
گلشیری در ادامه اضافه میکند که این نویسنده و فیلسوف مشهور ایرلندی بر آن باور است که به رغم تفکرات فیلسوفان، مشکلات آدمی همچنان برجاست و آدمی هنوز با ابتداییترین مسائل خود درگیر است. او در این شعر بلند، فیلسوف را به هزل میگیرد. این هزل حتی در عنوان اثر نیز به چشم میخورد و اشارهی بکت به تخمهای سالمند اشاره به اندیشههای فیلسوفهاست، همان اندیشههایی که از قدمتی طولانی برخوردار هستند و برای ساموئل بکت همسنگ مدفوعاند. (همان: ۶۳-۶۴)
یورک تیندال، ویلیام (۱۳۵۱). ساموئل بکت، ترجمه احمد گلشیری، تهران: سهامی کتابهای جیبی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
شعر هورسکوپ ظاهراً با این پرسش عجیب شروع میشود: آن چیست؟ یک تخممرغ؟ و تکگو، یعنی رنه دکارت روشنفکری است که به انتظار جوجه بر تخم نشسته است و پس از آزمایشات مختلف روی تخممرغ به این نتیجه میرسد که تخممرغی برای مصرف مناسب است که مرغ هشت تا ده روز رویش نشسته باشد.
احمد گلشیری، مترجم کتاب «ساموئل بکت» معتقد است که یورک تیندال، نویسندهی اثر مذکور هرکجا به کلمات مستهجن بکت برمیخورد، در لفافه به بحث دربارهی آنها میپردازد. چرا که بکت در هوروسکوپ، اندیشیدن را تا حد غایط کردن پایین آورده و دانشِ دانشمند و فیلسوف را بیحاصل میداند و میپرسد: حاصل اندیشههای فیلسوفها در طول قرنها چه بوده است؟ همان فیلسوفها یا احمقها با همهی اباطیلشان در خصوص بودن و هستی. (همان: ۶۳)
گلشیری در ادامه اضافه میکند که این نویسنده و فیلسوف مشهور ایرلندی بر آن باور است که به رغم تفکرات فیلسوفان، مشکلات آدمی همچنان برجاست و آدمی هنوز با ابتداییترین مسائل خود درگیر است. او در این شعر بلند، فیلسوف را به هزل میگیرد. این هزل حتی در عنوان اثر نیز به چشم میخورد و اشارهی بکت به تخمهای سالمند اشاره به اندیشههای فیلسوفهاست، همان اندیشههایی که از قدمتی طولانی برخوردار هستند و برای ساموئل بکت همسنگ مدفوعاند. (همان: ۶۳-۶۴)
یورک تیندال، ویلیام (۱۳۵۱). ساموئل بکت، ترجمه احمد گلشیری، تهران: سهامی کتابهای جیبی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
دکتر جلال خالقی مطلق معتقد است فردوسی تقریباً از ۶۴۰ واژهی عربی، در چهل و هشت هزار بیتِ شاهنامه استفاده کرده است. البته این آمار با در نظر نگرفتن چند هزار بیت الحاقی در شاهنامه است و الّا پژوهشهایی مبتنی بر ۹۸۴ و یا ۷۰۶ کلمهی عربی نیز به دست آمده است. و ناگفته نماند که دقیقی شاعر هم در هزار و پانزده بیت خود در شاهنامه، ۵۰ واژهی عربی به کار برده است. (خالقی مطلق، ۱۳۸۱: ۳۷۳ الی۳۷۵)
محمدعلی جمالزاده نیز با احتساب ابیات الحاقی شاهنامه، در کتاب «قصه نویسی» میآورد: بعضی از هم وطنان ما طرفدار پارسی خالص هستند و خیال میکنند که اگر کلمات عربی را از زبان فارسی بیرون بریزند، خدمتی به زبان مادری خود نمودهاند. حتی فردوسی هزار سال پیش در شاهنامه جاویدان خود کلمات عربی بسیاری آورده است و با تحقیقات خود من معلوم گردید که در شاهنامه ۸۶۵ کلمه عربی آمده است. (جمالزاده، ۱۳۸۲: ۱۲۶-۱۲۷)
و این یعنی از هشت هزار و اندی کلمهی موجود در شاهنامه، هشت تا ده درصد آن عربی است.
خالقی مطلق، جلال (۱۳۸۱). سخنهای دیرینه، به کوشش علی دهباشی، تهران: افکار.
جمالزاده، محمدعلی (۱۳۸۲). قصه نویسی، تهران: سخن.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
محمدعلی جمالزاده نیز با احتساب ابیات الحاقی شاهنامه، در کتاب «قصه نویسی» میآورد: بعضی از هم وطنان ما طرفدار پارسی خالص هستند و خیال میکنند که اگر کلمات عربی را از زبان فارسی بیرون بریزند، خدمتی به زبان مادری خود نمودهاند. حتی فردوسی هزار سال پیش در شاهنامه جاویدان خود کلمات عربی بسیاری آورده است و با تحقیقات خود من معلوم گردید که در شاهنامه ۸۶۵ کلمه عربی آمده است. (جمالزاده، ۱۳۸۲: ۱۲۶-۱۲۷)
و این یعنی از هشت هزار و اندی کلمهی موجود در شاهنامه، هشت تا ده درصد آن عربی است.
خالقی مطلق، جلال (۱۳۸۱). سخنهای دیرینه، به کوشش علی دهباشی، تهران: افکار.
جمالزاده، محمدعلی (۱۳۸۲). قصه نویسی، تهران: سخن.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
کتاب «وظیفهی ادبیات» مجموعه مقالاتی از چند نویسندهی جهان است که دربردارندهی آراء گوناگون و دیدگاه مختلف آنان پیرامون ماهیّت و وظیفهی ادبیات میباشد. کتابی خواندنی که توسط ابوالسن نجفی ترجمه و گردآوری شده است.
نگاه این نویسندگان را میتوان در قالب دو نظریهی کلّی مورد توجّه قرار داد. چرا که برخی ادبیات را صرفاً خواندن و نوشتن و به اعتباری دیگر نفسِ زبان دانسته و هیچگونه تعهّد و وظیفهای بر ادبیات حمل نمیکنند و معتقدند که ادبیات انقلاب نمیکند، مانع بیداد نمیشود، مانع خفتن نمیگردد و ادبیات واقعیت نیست؛ لذا هیچ کمکی به انسان نمیکند جز آنکه او را به خیال برَد و تا مدتی سبب فراموشی و سرگرمی وی شود. یعنی با خواندن «مسخ» چیزی جز داستانی زیبا از حشرهای به تصویر کشیده شده برداشت نمیکنند.
از طرفی دیگر افرادی چون ژان پل سارتر ادبیات را مضاعف شدن زبان دانسته و آن را سبب رسیدن انسان به آگاهی و آزادی شمردهاند و ادبیات را ملتزم معرفی میکنند. یعنی مسخِ کافکا چیزی بیش از یک خیالپردازی حشرهشناسانه است. (نجفی، ۱۳۶۴: ۱۷۰ الی۱۸۰)
نجفی، ابوالحسن (۱۳۶۴). وظیفهی ادبیات، تهران: کتاب زمان.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
نگاه این نویسندگان را میتوان در قالب دو نظریهی کلّی مورد توجّه قرار داد. چرا که برخی ادبیات را صرفاً خواندن و نوشتن و به اعتباری دیگر نفسِ زبان دانسته و هیچگونه تعهّد و وظیفهای بر ادبیات حمل نمیکنند و معتقدند که ادبیات انقلاب نمیکند، مانع بیداد نمیشود، مانع خفتن نمیگردد و ادبیات واقعیت نیست؛ لذا هیچ کمکی به انسان نمیکند جز آنکه او را به خیال برَد و تا مدتی سبب فراموشی و سرگرمی وی شود. یعنی با خواندن «مسخ» چیزی جز داستانی زیبا از حشرهای به تصویر کشیده شده برداشت نمیکنند.
از طرفی دیگر افرادی چون ژان پل سارتر ادبیات را مضاعف شدن زبان دانسته و آن را سبب رسیدن انسان به آگاهی و آزادی شمردهاند و ادبیات را ملتزم معرفی میکنند. یعنی مسخِ کافکا چیزی بیش از یک خیالپردازی حشرهشناسانه است. (نجفی، ۱۳۶۴: ۱۷۰ الی۱۸۰)
نجفی، ابوالحسن (۱۳۶۴). وظیفهی ادبیات، تهران: کتاب زمان.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
📘یکی بود و یکی نبود
📝محمدعلی جمالزاده
کتاب «یکی بود و یکی نبود»، اثری شامل داستانهای کوتاهی چون: فارسی شکر است، درد دل ملاقربانعلی، رجل سیاسی، دوستی خاله خرسه، بیله دیگ بیله چغندر و ویلانالدوله است، که بنابر گفتۀ نویسندۀ آن، محمدعلی جمالزاده، هنگام انتشارش در تهران غوغا برپا شد و کتاب را سوزاندند و نویسندۀ آن را تکفیر کردند (جمالزاده، ۱۳۷۸: ۴۶). کتابی که بنابر سخن ایرج افشار به اشتباه گاهی آن را «یکی بود یکی نبود» میآورند و حال آنکه به سبب آنچه در آخرین شمارۀ مجلۀ کاوه یا شمارۀ چهار مجلۀ بخارا و یا بنابر آنچه در کتاب خاطرات جمالزاده آمده است، «یکی بود و یکی نبود» است (همان: ۹۵-۹۶).
و اما در قسمتی از داستان «بیله دیگ بیله چغندر» میخوانیم:
سفیدکلاها که به شیخ و آخوند معروف هستند در میان مردم احترام مخصوصی دارند و چون به کلاهشان شناخته میشوند هرچه پارچه گیر میآورند میپیچند دور سرشان و حالت مناری را پیدا میکنند که بر سَر آن لکلکی باشد. یک روز محرمانه از یک نفر ایرانی پرسیدم اینها چرا اینطور کله خود را میپوشانند. گفت: ندیدهای وقتی که انگشتی معیوب میشود سَر آن را کهنه میپیچند، اینها هم شاید مغزشان عیب دارد و میخواهند نگذارند از خارج هوای آزاد به آن برسد (جمالزاده، ۱۳۲۰: ۹۵)!
مخور صائب فریب فضل از عمامۀ زاهد
که در گنبد ز بیمغزی صدا بسیار میپیچد (صائب تبریزی، ۱۳۶۶: ۳/ ۱۳۷۰)
منابع:
_ جمالزاده، محمدعلی، ۱۳۲۰، یکی بود و یکی نبود، تهران، بنگاه پروین.
_ جمالزاده، محمدعلی، ۱۳۷۸، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، به کوشش ایرج افشار و علی دهباشی، تهران، شهاب ثاقب، سخن.
_ صائب تبریزی، ۱۳۶۶، دیوان صائب تبریزی، به کوشش محمد قهرمان، تهران، علمی و فرهنگی.
https://t.iss.one/Minavash
📝محمدعلی جمالزاده
کتاب «یکی بود و یکی نبود»، اثری شامل داستانهای کوتاهی چون: فارسی شکر است، درد دل ملاقربانعلی، رجل سیاسی، دوستی خاله خرسه، بیله دیگ بیله چغندر و ویلانالدوله است، که بنابر گفتۀ نویسندۀ آن، محمدعلی جمالزاده، هنگام انتشارش در تهران غوغا برپا شد و کتاب را سوزاندند و نویسندۀ آن را تکفیر کردند (جمالزاده، ۱۳۷۸: ۴۶). کتابی که بنابر سخن ایرج افشار به اشتباه گاهی آن را «یکی بود یکی نبود» میآورند و حال آنکه به سبب آنچه در آخرین شمارۀ مجلۀ کاوه یا شمارۀ چهار مجلۀ بخارا و یا بنابر آنچه در کتاب خاطرات جمالزاده آمده است، «یکی بود و یکی نبود» است (همان: ۹۵-۹۶).
و اما در قسمتی از داستان «بیله دیگ بیله چغندر» میخوانیم:
سفیدکلاها که به شیخ و آخوند معروف هستند در میان مردم احترام مخصوصی دارند و چون به کلاهشان شناخته میشوند هرچه پارچه گیر میآورند میپیچند دور سرشان و حالت مناری را پیدا میکنند که بر سَر آن لکلکی باشد. یک روز محرمانه از یک نفر ایرانی پرسیدم اینها چرا اینطور کله خود را میپوشانند. گفت: ندیدهای وقتی که انگشتی معیوب میشود سَر آن را کهنه میپیچند، اینها هم شاید مغزشان عیب دارد و میخواهند نگذارند از خارج هوای آزاد به آن برسد (جمالزاده، ۱۳۲۰: ۹۵)!
مخور صائب فریب فضل از عمامۀ زاهد
که در گنبد ز بیمغزی صدا بسیار میپیچد (صائب تبریزی، ۱۳۶۶: ۳/ ۱۳۷۰)
منابع:
_ جمالزاده، محمدعلی، ۱۳۲۰، یکی بود و یکی نبود، تهران، بنگاه پروین.
_ جمالزاده، محمدعلی، ۱۳۷۸، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، به کوشش ایرج افشار و علی دهباشی، تهران، شهاب ثاقب، سخن.
_ صائب تبریزی، ۱۳۶۶، دیوان صائب تبریزی، به کوشش محمد قهرمان، تهران، علمی و فرهنگی.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
📘زندهبگور
📝صادق هدایت
کتاب «زندهبگور» یکی دیگر از آثار خواندنی صادق هدایت است که شامل داستانهایی چون: زندهبگور، حاجیمراد، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، آتشپرست، آبجیخانم، مادِلِن، مردهخورها و آب زندگی است. هدایت در داستان شگرف «زندهبگور» میآورد:
نه کسی تصمیم خودکشی را نمیگیرد، خودکشی با بعضیها هست. در خمیره و در نهاد آنهاست. آری سرنوشت هر کسی روی پیشانیش نوشته شده، خودکشی هم با بعضیها زاییده شده. من همیشه زندگانی را به مسخره گرفتم. دنیا، خرافات، مردم همهاش به چشمم یک بازیچه، یک ننگ، یک دروغ و یکچیز پوچ و بیمعنی است. باور کردنی نیست اما باید بروم، بیهوده است، زندگانیم وازده شده، بیخود، بیمصرف، باید هرچه زودتر کلک را کند و رفت. این دفعه شوخی نیست. هرچه فکر میکنم هیچچیز مرا به زندگی وابستگی نمیدهد، هیچچیز و هیچکس (هدایت، ۱۳۴۲: ۲۲-۲۴).
منبع:
_ هدایت، صادق، ۱۳۴۲، زندهبگور، تهران، امیرکبیر.
https://t.iss.one/Minavash
📝صادق هدایت
کتاب «زندهبگور» یکی دیگر از آثار خواندنی صادق هدایت است که شامل داستانهایی چون: زندهبگور، حاجیمراد، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، آتشپرست، آبجیخانم، مادِلِن، مردهخورها و آب زندگی است. هدایت در داستان شگرف «زندهبگور» میآورد:
نه کسی تصمیم خودکشی را نمیگیرد، خودکشی با بعضیها هست. در خمیره و در نهاد آنهاست. آری سرنوشت هر کسی روی پیشانیش نوشته شده، خودکشی هم با بعضیها زاییده شده. من همیشه زندگانی را به مسخره گرفتم. دنیا، خرافات، مردم همهاش به چشمم یک بازیچه، یک ننگ، یک دروغ و یکچیز پوچ و بیمعنی است. باور کردنی نیست اما باید بروم، بیهوده است، زندگانیم وازده شده، بیخود، بیمصرف، باید هرچه زودتر کلک را کند و رفت. این دفعه شوخی نیست. هرچه فکر میکنم هیچچیز مرا به زندگی وابستگی نمیدهد، هیچچیز و هیچکس (هدایت، ۱۳۴۲: ۲۲-۲۴).
منبع:
_ هدایت، صادق، ۱۳۴۲، زندهبگور، تهران، امیرکبیر.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
یوستین گوردِر (متولد ۱۹۵۲) فیلسوف و نویسندهی نامدار نروژی را بیشتر با رمان «دنیای سوفی» میشناسیم. هرچند از دیگر آثار او میتوان به کتابهایی مانند «دختر پرتقال» ، «راز فال ورق» ، «مرد داستان فروش» و «زندگی کوتاه است» اشاره کرد.
داستان «زندگی کوتاه است» ترجمهی نامهای از فلوریا، معشوقهی آگوستین قدّیس است که گوردر آن را با ادعای خرید از یک کتابفروشی در آرژانتین آغاز میکند. زندگی کوتاه است، اثری مختصر و فلسفی در راستای نقد اعترافات آگوستین قدیس، نقد رهبانیت و ایمان راسخ، تشکیک در یقین، دفاع از شک و تردید و عدم دستیابی به حقیقت و همچنین مروّج زیستن توأم با عشق و دوستی است.
زندگی کوتاه است؛ بسی کوتاه. چهبسا اینجا و درحال است که ما زندگی میکنیم و فقط اینجا و درحال. اگر چنین باشد آیا مسیرت را در هزارتوی تیره و تارِ عقاید و نظریات گم نکردهای؟ من نمیگویم که هر یک از این چیزها را میدانم. حرف من این است که نمیدانم... زندگی بس کوتاه است و ما بس اندک از آن میدانیم. (گوردر، ۱۳۷۷: ۷۳-۷۴-۹۱-۱۰۹)
گوردر، یوستین (۱۳۷). زندگی کوتاه است، ترجمه گلی امامی، تهران: فرزان روز.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
داستان «زندگی کوتاه است» ترجمهی نامهای از فلوریا، معشوقهی آگوستین قدّیس است که گوردر آن را با ادعای خرید از یک کتابفروشی در آرژانتین آغاز میکند. زندگی کوتاه است، اثری مختصر و فلسفی در راستای نقد اعترافات آگوستین قدیس، نقد رهبانیت و ایمان راسخ، تشکیک در یقین، دفاع از شک و تردید و عدم دستیابی به حقیقت و همچنین مروّج زیستن توأم با عشق و دوستی است.
زندگی کوتاه است؛ بسی کوتاه. چهبسا اینجا و درحال است که ما زندگی میکنیم و فقط اینجا و درحال. اگر چنین باشد آیا مسیرت را در هزارتوی تیره و تارِ عقاید و نظریات گم نکردهای؟ من نمیگویم که هر یک از این چیزها را میدانم. حرف من این است که نمیدانم... زندگی بس کوتاه است و ما بس اندک از آن میدانیم. (گوردر، ۱۳۷۷: ۷۳-۷۴-۹۱-۱۰۹)
گوردر، یوستین (۱۳۷). زندگی کوتاه است، ترجمه گلی امامی، تهران: فرزان روز.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
نمایشنامهی «زندگی گالیله» اثر بِرتولت بِرِشت (۱۹۵۶-1898) با هدف گشودن مسیری در راستای شک و تردید، اندیشهورزی، جستجوگری و بیدار شدن از خواب جهل و غفلت نوشته شده است. برشتِ آلمانی بهعنوان یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان جهان در این کتاب به عصر گالیله یعنی سال هزار و ششصد و نه میلادی میرود و از زبان این دانشمند مشهور ایتالیایی مینویسد: خورشید ثابت است و این زمین است که میچرخد.
برتولت برشت مخالف شدید قهرمانپروری و اسطورهسازی است. از اینرو گالیله از طرفی نمایندهی انسانهای فهمیده در برابر جهل و نادانی است و از جهتی مردی شکمباره که تن خود را دوست دارد و نمیتواند شکنجه و درد را تحمل کند. گالیله روشنبین و حیلهگر است؛ چراکه ظواهر چشمِ حقیقتجویش را نمیفریبد، اما با اینحال افراد را فریب میدهد و دوربین هلندی را بهنام اختراع خویش قالب میکند. (برشت، ۱۳۸۵: ذیل «مقدمهی مترجم» ۹۶-97)
گالیله ناگهان فرو میافتد، توبه میکند و حقیقت را دروغ میخواند. او چنین فرجامی را از پیش داوری کرده است؛ چراکه سالها قبل به یکی از شاگردانش که از حقیقت روگردانده بود، گفته بود: آنکه حقیقت را نمیداند فقط بیشعور است، اما آنکه حقیقت را میداند و آن را دروغ مینامد، تبهکار است. (همان: ۱۰۸-221)
هنگامی که یکی از شاگردان گالیله توبهی او را هدفی به منزلهی خدمت به علم معرّفی میکند، گالیله با صداقت کامل پردهی پندار را کنار زده و میگوید: هیچ هدفی در کار نبود... توبه کردم چون از درد جسمی میترسیدم. (همان: ذیل «متن کتاب» ۲۷۶)
چنانکه در غمانگیزترین لحظهی محاکمه، هنگامی که شاگردان خشمگین و بیتابش به طعنه میگویند: بـدبخت ملّتی که قهرمان ندارد؛ تنها و بییاور جوابی کمنظیر میدهد: بدبخت ملّتی که به قهرمان احتیاج دارد. (همان: ۲۶۲-263)
گالیله پیر تنها برای نُه سال زندگی بیشتر، آن هم با چشمانی نسبتاً نابینا و در حصر کلیسا، به انکار حقیقت برخاست و با توبهی خویش تسلیم کلیسا شد! (همان: ۲۶۵-266-271) اما گذشته از علّت تصمیمی که گالیله گرفت، آنچه مهم به نظر میرسد ذکر این پرسش است که چه کسی میتواند با اطمینان کامل به مخالفت با گالیله بپردازد و انتخاب او را انتخابی نادرست و غیرعقلانی بشمرد؟!
از دیگر نکات مهم مطرح شده در این اثر، اشاره به نگارش کتاب مقدّس به زبان لاتین است. زبان ناآشنایی که سبب میشود تا عامهی مردم توان تحقیق و پژوهش دربارهی حقایق کلیسا را نداشته باشند. (همان: ۲۶۹) مسئلهای که میتوان آن را به دیگر ادیان جهان نیز تعمیم داد. خواندن این نمایشنامهی زیبا با ترجمهی عبدالرحیم احمدی که با مقدمهی مفصّل و خواندنی او بر آثار برشت به چاپ رسیده است، به تمامی دوستان توصیه میشود.
برشت، برتولت (۱۳۸۵). زندگی گالیله، ترجمه عبدالرحیم احمدی، تهران: نیلوفر.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
برتولت برشت مخالف شدید قهرمانپروری و اسطورهسازی است. از اینرو گالیله از طرفی نمایندهی انسانهای فهمیده در برابر جهل و نادانی است و از جهتی مردی شکمباره که تن خود را دوست دارد و نمیتواند شکنجه و درد را تحمل کند. گالیله روشنبین و حیلهگر است؛ چراکه ظواهر چشمِ حقیقتجویش را نمیفریبد، اما با اینحال افراد را فریب میدهد و دوربین هلندی را بهنام اختراع خویش قالب میکند. (برشت، ۱۳۸۵: ذیل «مقدمهی مترجم» ۹۶-97)
گالیله ناگهان فرو میافتد، توبه میکند و حقیقت را دروغ میخواند. او چنین فرجامی را از پیش داوری کرده است؛ چراکه سالها قبل به یکی از شاگردانش که از حقیقت روگردانده بود، گفته بود: آنکه حقیقت را نمیداند فقط بیشعور است، اما آنکه حقیقت را میداند و آن را دروغ مینامد، تبهکار است. (همان: ۱۰۸-221)
هنگامی که یکی از شاگردان گالیله توبهی او را هدفی به منزلهی خدمت به علم معرّفی میکند، گالیله با صداقت کامل پردهی پندار را کنار زده و میگوید: هیچ هدفی در کار نبود... توبه کردم چون از درد جسمی میترسیدم. (همان: ذیل «متن کتاب» ۲۷۶)
چنانکه در غمانگیزترین لحظهی محاکمه، هنگامی که شاگردان خشمگین و بیتابش به طعنه میگویند: بـدبخت ملّتی که قهرمان ندارد؛ تنها و بییاور جوابی کمنظیر میدهد: بدبخت ملّتی که به قهرمان احتیاج دارد. (همان: ۲۶۲-263)
گالیله پیر تنها برای نُه سال زندگی بیشتر، آن هم با چشمانی نسبتاً نابینا و در حصر کلیسا، به انکار حقیقت برخاست و با توبهی خویش تسلیم کلیسا شد! (همان: ۲۶۵-266-271) اما گذشته از علّت تصمیمی که گالیله گرفت، آنچه مهم به نظر میرسد ذکر این پرسش است که چه کسی میتواند با اطمینان کامل به مخالفت با گالیله بپردازد و انتخاب او را انتخابی نادرست و غیرعقلانی بشمرد؟!
از دیگر نکات مهم مطرح شده در این اثر، اشاره به نگارش کتاب مقدّس به زبان لاتین است. زبان ناآشنایی که سبب میشود تا عامهی مردم توان تحقیق و پژوهش دربارهی حقایق کلیسا را نداشته باشند. (همان: ۲۶۹) مسئلهای که میتوان آن را به دیگر ادیان جهان نیز تعمیم داد. خواندن این نمایشنامهی زیبا با ترجمهی عبدالرحیم احمدی که با مقدمهی مفصّل و خواندنی او بر آثار برشت به چاپ رسیده است، به تمامی دوستان توصیه میشود.
برشت، برتولت (۱۳۸۵). زندگی گالیله، ترجمه عبدالرحیم احمدی، تهران: نیلوفر.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
بسیاری رمان «ژاک قضا و قدری و اربابش» را اثری ضد رمان خواندهاند و معتقدند مشکل بتوان این داستان را در قالب ادبی خاصی گنجاند؛ چراکه سنّتگریزی، ساختار پیچیده، بینظمی استادانه، آوردن داستان در داستان، وجود پارادوکسهای بسیار و معجون مطبوع عقل و طنز و تخیّل در این اثر نمونهای از داستاننویسی مدرن است.
دِنیس دیدِرو (۱۷۸۴-۱۷۱۳) این کتاب را برجستهترین اثر خود خوانده است که به مانند کتاب راهبه و افکار فلسفی به آتش کشیده شده است. (دورانت، ۱۳۶۹: ج ۹، ۷۳۳) او در این داستان از پنج راوی استفاده کرده است که مدام سخن یکدیگر را قطع میکنند تا داستان خود را تعریف نمایند. ژاک (نوکر) و اربابش همواره درحال مسافرت میباشند و از مطالب مختلفی سخن می گویند، هرچند شاکلهی اصلی کتاب مبتنی بر داستانهای عاشقانه است.
خواننده در این رمان مهیّج با موضوعاتی مانند جبر و اختیار و ارادهی معطوف به قدرت نیز آشنا میشود. ارباب در یک بحث فلسفی جبر و تقدیر را رد میکند ولی ژاک سعی در اثبات آن دارد و میگوید هر آنچه روی میدهد قبلاً مقدّر شده است.
چطور با هم آشنا شدند؟ اتفاقی، مثل همه. اسمشان چیست؟ مگر برایتان مهم است؟ از کجا میآیند؟ از همان دور و بر. کجا میروند؟ مگر کسی هم میداند؟ چه میگویند؟ ارباب حرفی نمیزنند؛ و ژاک میگوید فرماندهش میگفته از خوب و بد هرچه در این پایین به سرمان میآید، آن بالا نوشته شده...
کسی نمیداند آن بالا چه نوشتهاند، پس نمیداند چه میخواهد یا چه باید بکُند، در نتیجه دنبال هوسش میرود و اسمش را میگذارد عقل... ژاک بد و خوب نمیشناسد؛ عقیده دارد انسان یا خوشبخت بهدنیا میآید و یا بدبخت... و میگوید اگر اختیار با شماست، چرا نمیخواهید عاشق یک میمون زشت بشوید؟ (دیدرو، ۱۳۸۷: ۱-۱۴-۲۳۳-۳۲۹)
در قسمتی دیگر از این اثر که نویسندگان بزرگی چون گوته، ژید، فروید، هگل و مارکس از شیفتگان آن بوده و میلان کوندرا آن را مسحور کننده دانسته است، میخوانیم: ژاک از اربابش سؤال میکند هیچ توجه کرده است که فقرا ولو اینکه نان شب نداشته باشند، همه سگ دارند؛ هر انسانی میخواهد به دیگری امر و نهی کند، و چون حیوانات از فقرا که سایر طبقات به آنها دستور میدهند در ردهی اجتماعی پایینتری قرار دارند، آنها حیوانی نگه میدارند که بتوانند به آن امر و نهی کنند. خب دیگر، هر کسی سگ کسی است. و ضعفا سگ اقویا هستند. (همان: ۲۲۹-۲۳۰)
دیدرو، دنی (۱۳۸۷). ژاک قضا و قدری و اربابش، ترجمه مینو مشیری، تهران: فرهنگ نو.
دورانت، ویل و آریل (۱۳۶۹). تاریخ تمدن، ترجمه سهیل آذری، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
دِنیس دیدِرو (۱۷۸۴-۱۷۱۳) این کتاب را برجستهترین اثر خود خوانده است که به مانند کتاب راهبه و افکار فلسفی به آتش کشیده شده است. (دورانت، ۱۳۶۹: ج ۹، ۷۳۳) او در این داستان از پنج راوی استفاده کرده است که مدام سخن یکدیگر را قطع میکنند تا داستان خود را تعریف نمایند. ژاک (نوکر) و اربابش همواره درحال مسافرت میباشند و از مطالب مختلفی سخن می گویند، هرچند شاکلهی اصلی کتاب مبتنی بر داستانهای عاشقانه است.
خواننده در این رمان مهیّج با موضوعاتی مانند جبر و اختیار و ارادهی معطوف به قدرت نیز آشنا میشود. ارباب در یک بحث فلسفی جبر و تقدیر را رد میکند ولی ژاک سعی در اثبات آن دارد و میگوید هر آنچه روی میدهد قبلاً مقدّر شده است.
چطور با هم آشنا شدند؟ اتفاقی، مثل همه. اسمشان چیست؟ مگر برایتان مهم است؟ از کجا میآیند؟ از همان دور و بر. کجا میروند؟ مگر کسی هم میداند؟ چه میگویند؟ ارباب حرفی نمیزنند؛ و ژاک میگوید فرماندهش میگفته از خوب و بد هرچه در این پایین به سرمان میآید، آن بالا نوشته شده...
کسی نمیداند آن بالا چه نوشتهاند، پس نمیداند چه میخواهد یا چه باید بکُند، در نتیجه دنبال هوسش میرود و اسمش را میگذارد عقل... ژاک بد و خوب نمیشناسد؛ عقیده دارد انسان یا خوشبخت بهدنیا میآید و یا بدبخت... و میگوید اگر اختیار با شماست، چرا نمیخواهید عاشق یک میمون زشت بشوید؟ (دیدرو، ۱۳۸۷: ۱-۱۴-۲۳۳-۳۲۹)
در قسمتی دیگر از این اثر که نویسندگان بزرگی چون گوته، ژید، فروید، هگل و مارکس از شیفتگان آن بوده و میلان کوندرا آن را مسحور کننده دانسته است، میخوانیم: ژاک از اربابش سؤال میکند هیچ توجه کرده است که فقرا ولو اینکه نان شب نداشته باشند، همه سگ دارند؛ هر انسانی میخواهد به دیگری امر و نهی کند، و چون حیوانات از فقرا که سایر طبقات به آنها دستور میدهند در ردهی اجتماعی پایینتری قرار دارند، آنها حیوانی نگه میدارند که بتوانند به آن امر و نهی کنند. خب دیگر، هر کسی سگ کسی است. و ضعفا سگ اقویا هستند. (همان: ۲۲۹-۲۳۰)
دیدرو، دنی (۱۳۸۷). ژاک قضا و قدری و اربابش، ترجمه مینو مشیری، تهران: فرهنگ نو.
دورانت، ویل و آریل (۱۳۶۹). تاریخ تمدن، ترجمه سهیل آذری، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
احمد کسروی در پارهای از کتاب «زندگانی من» که به منزلهی اتوبیوگرافی اوست، ضمن اشاره به درس خواندن پدرش در حوزهی علمیه و رویگردانی وی از این مسیر و پرداختن به بازرگانی، (کسروی، بیتا: ۱۲) از خواستهی پدر خود مبنی بر پوشیدن لباس روحانیّت توسّط او [احمد] سخن گفته (همان: ۱۹) و مینویسد: من خود به شیوهی ملایان رفتار نمیکردم. عمامه سترگِ شُل و وِل به سر نمیگزاردم، کفشهای زرد یا سبز به پا نمیکردم، شلوار سفید نمیپوشیدم، ریش فرو نمیهلیدم... اینها به جای خود که چون چشمهایم ناتوان گردیده بود با دستور پزشک آیینک (عینک) به چشم میزدم، و این عینک زدن دلیل دیگری به فرنگی مآبی من شمرده میشد، اینها با عدالت که شرط پیش نمازی و ملایی بود نمیساخت...
و من خشنود میبودم که دیر یا زود آن طوق از گردنم باز شود. این است تا توانستم خود را از کارهای ملایی به کنار میگرفتم. تنها به بزمهای عقد [برای خواندن عقد] رفته از کارهای دیگر خودداری مینمودم. یک سال و نیم بدین سان گذشت... در این یک سال و نیم کاری که کردم قرآن را از بَر گردانیدم. این کار مرا واداشت که زمانی به معنی قرآن بپردازم. و این پرداختن به معنی آنها خود داستانی گردید و نخست تکانی که در اندیشهها و باورهای من پدید آمد از این راه بود. (همان: ۳۵-۳۶)
کسروی، احمد (بیتا). زندگانی من، بیجا: بینا.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
و من خشنود میبودم که دیر یا زود آن طوق از گردنم باز شود. این است تا توانستم خود را از کارهای ملایی به کنار میگرفتم. تنها به بزمهای عقد [برای خواندن عقد] رفته از کارهای دیگر خودداری مینمودم. یک سال و نیم بدین سان گذشت... در این یک سال و نیم کاری که کردم قرآن را از بَر گردانیدم. این کار مرا واداشت که زمانی به معنی قرآن بپردازم. و این پرداختن به معنی آنها خود داستانی گردید و نخست تکانی که در اندیشهها و باورهای من پدید آمد از این راه بود. (همان: ۳۵-۳۶)
کسروی، احمد (بیتا). زندگانی من، بیجا: بینا.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
ابوریحان محمد بن احمد بیرونی (۴۴۰-۳۶۲) ریاضیدان، منجّم، مورّخ، جغرافیدان، فیلسوف، زبانشناس، شاعر و دانشمندی بزرگ است که ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن از «آثارالباقیه» او به تمجید پرداخته است و از آن بهعنوان کتابی عمیق و تحقیقی علمی یاد میکند که از کینههای دینی مبرّا و کاملاً بیطرفانه است. (دورانت، ۱۳۹۱: ج ۴، ۳۱۲)
کتاب آثارالباقیه که از مشهورترین آثار ابوریحان بیرونی شناخته میشود، اثری مبتنی بر تطبیق فرهنگها، کاوش در سنن و مذاهب گوناگون و دربردارندهی مقولههایی نظیر گاهشماری، اعیاد اقوام مختلف، اطلاعات تاریخی و مطالبی از ریاضیات و نجوم است.
ابوریحان در پارهای از این کتاب فرقهی اسماعیلیه را فرقهای از جاهلیّت معرفی کرده است. (ابوریحان بیرونی، ۱۳۸۶: ۹۶) چنانکه در انتقاد از فقیهان متعرّضِ تعریف آنان از روز (روز شرعی غیر از روز عرفی است و لذا روز شرعی از طلوع فجر شروع میشود و نه از طلوع آفتاب) شده (همان: ۷) و در ادامه از ذوالقرنین و آراء مختلف در رابطه با او سخن میگوید و بر آن اعتقاد است که بنابر قول صحیحتر، ابوکرب حِمیَری، یکی از سلاطین یـمن ذوالقرنین میباشد. (همان: ۶۵)
از دیگر نکات مطرح شده در آثارالباقیه، یکی اشارهی ابوریحان بیرونی به یک زرتشتی بهنام سپهبد مرزبان بن رستم است که نقل میکند زرتشت نکاح با مادر را تشریع نکرده و تنها در صورتی حکم به جواز ازدواج با مادر خود را داده است که دسترسی به زن دیگری نباشد و مرد از انقطاع نسل بهراسد. (همان: ۲۹۹-۳۰۰) و دیگر آنکه ابوریحان بر آن باور است که ایرانیان به نحس و سعد بودن روزها اعتقاد داشتهاند و روز سیزدهم فروردین را روزی مبارک میدانستند. هرچند گویی بعدها به تقلید از اعراب و اقوام دیگر به نحس بودن این روز عقیده پیدا کردهاند. (همان: ۳۵۷-۳۵۹)
ابوریحان بیرونی در این اثر خود به حملهی اسکندر و اعراب به ایران اشاره کرده و از به آتش کشیده شدن کتابها و نویسندگان خوارزمی سخن گفته است. (همان: ۵۷-۷۵-۱۷۱) چنانکه در قسمتی دیگر از این کتاب ضمن صحبت از یزید و چوبی که او بر لبهای حسین بن علی زده است، (همان: ۵۲۷) متذکّر زیارت اربعین حسینی در بیستم صفر میشود و اضافه میکند که این زیارت را بدین سبب اربعین گویند که چهل نفر از اهلبیت او پس از مراجعت از شام قبرش را زیارت کردند. (همان: ۵۲۸)
ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (۱۳۸۶). آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران: امیرکبیر.
دورانت، ویل (۱۳۹۱). تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهری و ابوالقاسم پاینده و ابوطالب صارمی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
کتاب آثارالباقیه که از مشهورترین آثار ابوریحان بیرونی شناخته میشود، اثری مبتنی بر تطبیق فرهنگها، کاوش در سنن و مذاهب گوناگون و دربردارندهی مقولههایی نظیر گاهشماری، اعیاد اقوام مختلف، اطلاعات تاریخی و مطالبی از ریاضیات و نجوم است.
ابوریحان در پارهای از این کتاب فرقهی اسماعیلیه را فرقهای از جاهلیّت معرفی کرده است. (ابوریحان بیرونی، ۱۳۸۶: ۹۶) چنانکه در انتقاد از فقیهان متعرّضِ تعریف آنان از روز (روز شرعی غیر از روز عرفی است و لذا روز شرعی از طلوع فجر شروع میشود و نه از طلوع آفتاب) شده (همان: ۷) و در ادامه از ذوالقرنین و آراء مختلف در رابطه با او سخن میگوید و بر آن اعتقاد است که بنابر قول صحیحتر، ابوکرب حِمیَری، یکی از سلاطین یـمن ذوالقرنین میباشد. (همان: ۶۵)
از دیگر نکات مطرح شده در آثارالباقیه، یکی اشارهی ابوریحان بیرونی به یک زرتشتی بهنام سپهبد مرزبان بن رستم است که نقل میکند زرتشت نکاح با مادر را تشریع نکرده و تنها در صورتی حکم به جواز ازدواج با مادر خود را داده است که دسترسی به زن دیگری نباشد و مرد از انقطاع نسل بهراسد. (همان: ۲۹۹-۳۰۰) و دیگر آنکه ابوریحان بر آن باور است که ایرانیان به نحس و سعد بودن روزها اعتقاد داشتهاند و روز سیزدهم فروردین را روزی مبارک میدانستند. هرچند گویی بعدها به تقلید از اعراب و اقوام دیگر به نحس بودن این روز عقیده پیدا کردهاند. (همان: ۳۵۷-۳۵۹)
ابوریحان بیرونی در این اثر خود به حملهی اسکندر و اعراب به ایران اشاره کرده و از به آتش کشیده شدن کتابها و نویسندگان خوارزمی سخن گفته است. (همان: ۵۷-۷۵-۱۷۱) چنانکه در قسمتی دیگر از این کتاب ضمن صحبت از یزید و چوبی که او بر لبهای حسین بن علی زده است، (همان: ۵۲۷) متذکّر زیارت اربعین حسینی در بیستم صفر میشود و اضافه میکند که این زیارت را بدین سبب اربعین گویند که چهل نفر از اهلبیت او پس از مراجعت از شام قبرش را زیارت کردند. (همان: ۵۲۸)
ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (۱۳۸۶). آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران: امیرکبیر.
دورانت، ویل (۱۳۹۱). تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهری و ابوالقاسم پاینده و ابوطالب صارمی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
کتاب «التفهیم لأوائل صناعة التنجیم» یگانه اثر ابوریحان بیرونی به فارسی است که ابوریحان متن عربی آن را هم نوشته است. کتابی که به دختری به نام ریحانه خوارزمی تقدیم شده است و حال آنکه ظاهراً اطلاعات دقیقی از او به ما نرسیده و حتی برخی گمان کردهاند که ریحانه وجود خارجی ندارد و ابوریحان بیرونی تنها برای بزرگداشت و حق آموزش زنان، این کتاب را به دختری بانام خیالی ریحانه هدیه کرده است. (ابوریحان بیرونی، بیتا: ذیل «مقدمهی مصحح» ح-کو-کز ؛ ذیل «متن کتاب» ۲)
جلالالدین همایی بر آن باور است که بیشبهه در سراسر آثار فارسی بعد از اسلام هیچ نظیر و مانندی برای التفهیم لأوائل صناعة التنجیم نمیتوان یافت و این کتاب معتبرترین سند قدیمِ علمی و ادبی فارسی بعد از اسلام است. (همان: ذیل «مقدمهی مصحح» کو-نو)
التفهیم لأوائل صناعة التنجیم اثری در باب مسائل اصلی چهار علمِ هندسه، ریاضی، هیئت (جغرافیا) و اسطُرلاب برای ورود به علم پنجم و مورد نظر کتاب یعنی نجوم است. هرچند بیرونی به استثنای مسائل علمی و ریاضیِ نجوم، به دفعات این علم و پیشگوییهای دروغین آن را نکوهش کرده و به بدعتهای آن مانند سعد و نحس شمردن ایّام و فالگیری اشاره نموده است و مینویسد: نزدیکِ بیشترین مردمان احکام نجوم ثمرهی علمهای ریاضی است. هرچند که اعتقاد ما اندرین ثمره و اندرین صناعت مانندهی اعتقاد کمترین مردمان است... اصل این حدیث سستی مقدّمات این صناعت و آشفتگی قیاسهاش است. (همان: ذیل «متن کتاب» ۳۱۶-۳۶۰)
ابوریحان چنانکه در سفرنامهی ابن بطوطه، تاریخ یعقوبی و مروجالذهب مسعودی آمده است، از خلیج فارس با عنوان خلیج پارس یاد میکند (همان: ۱۶۷) و در ادامه در فصلی دربارهی تاریخ و آداب و رسوم و ایّام معروف ایرانیان به ذکر مطالب مهمّی پرداخته و میآورد: سَده چیست؟ آبان روز است از بهمنماه. و آن دهم روز بُوَد. و اندر شبش که میان روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند بِگَوز و بادام، گِرد بر گِرد آن شراب خورند و لهو و شادی کنند. و نیز گروهی از آن بگذرند تا بسوزانیدن جانوران. [ابوریحان در آثارالباقیه به لعن و نفرین کسانی میپردازد که حیوانات را در آتش میسوزانند. (ابوریحان بیرونی، ۱۳۸۶: ۳۵۱)] و اما سبب نامش چنانست که از اول تا نوروز، پنجاه روز است و پنجاه شب. و نیز گفتند که اندرین روز از فرزندان پدرِ نخستین صد تن تمام شدند. (ابوریحان بیرونی، ۱۳۵۲: ۲۵۷)
ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (بیتا). کتاب التفهیم لأَوائل صناعة التنجیم، به تصحیح و مقدمه جلال الدین همایی، تهران: انجمن آثار ملی.
ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (۱۳۸۶). آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران: امیرکبیر.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
جلالالدین همایی بر آن باور است که بیشبهه در سراسر آثار فارسی بعد از اسلام هیچ نظیر و مانندی برای التفهیم لأوائل صناعة التنجیم نمیتوان یافت و این کتاب معتبرترین سند قدیمِ علمی و ادبی فارسی بعد از اسلام است. (همان: ذیل «مقدمهی مصحح» کو-نو)
التفهیم لأوائل صناعة التنجیم اثری در باب مسائل اصلی چهار علمِ هندسه، ریاضی، هیئت (جغرافیا) و اسطُرلاب برای ورود به علم پنجم و مورد نظر کتاب یعنی نجوم است. هرچند بیرونی به استثنای مسائل علمی و ریاضیِ نجوم، به دفعات این علم و پیشگوییهای دروغین آن را نکوهش کرده و به بدعتهای آن مانند سعد و نحس شمردن ایّام و فالگیری اشاره نموده است و مینویسد: نزدیکِ بیشترین مردمان احکام نجوم ثمرهی علمهای ریاضی است. هرچند که اعتقاد ما اندرین ثمره و اندرین صناعت مانندهی اعتقاد کمترین مردمان است... اصل این حدیث سستی مقدّمات این صناعت و آشفتگی قیاسهاش است. (همان: ذیل «متن کتاب» ۳۱۶-۳۶۰)
ابوریحان چنانکه در سفرنامهی ابن بطوطه، تاریخ یعقوبی و مروجالذهب مسعودی آمده است، از خلیج فارس با عنوان خلیج پارس یاد میکند (همان: ۱۶۷) و در ادامه در فصلی دربارهی تاریخ و آداب و رسوم و ایّام معروف ایرانیان به ذکر مطالب مهمّی پرداخته و میآورد: سَده چیست؟ آبان روز است از بهمنماه. و آن دهم روز بُوَد. و اندر شبش که میان روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند بِگَوز و بادام، گِرد بر گِرد آن شراب خورند و لهو و شادی کنند. و نیز گروهی از آن بگذرند تا بسوزانیدن جانوران. [ابوریحان در آثارالباقیه به لعن و نفرین کسانی میپردازد که حیوانات را در آتش میسوزانند. (ابوریحان بیرونی، ۱۳۸۶: ۳۵۱)] و اما سبب نامش چنانست که از اول تا نوروز، پنجاه روز است و پنجاه شب. و نیز گفتند که اندرین روز از فرزندان پدرِ نخستین صد تن تمام شدند. (ابوریحان بیرونی، ۱۳۵۲: ۲۵۷)
ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (بیتا). کتاب التفهیم لأَوائل صناعة التنجیم، به تصحیح و مقدمه جلال الدین همایی، تهران: انجمن آثار ملی.
ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (۱۳۸۶). آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران: امیرکبیر.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
📘سه رساله دربارهٔ تئوری میل جنسی
📝زیگموند فروید
فروید در کتاب «سه رساله دربارۀ تئوری میل جنسی» متذکّر شده است که میل جنسی ازجمله ضروریترین و عمومیترین غرایزی است که بشر آن را به شکل روشنی احساس میکند. میلی که از همان دوران کودکی در انسان وجود دارد و حال آنکه به اشتباه آن را مقارن با دوران بلوغ تصوّر کردهاند (فروید، ۱۳۴۳: ۹-۱۱).
زیگموند فروید معتقد است که مکیدن پستان مادر علاوه بررفع گرسنگی کودک، کمکم صورت جنسی مشخّصی پیدا میکند (همان: ۱۳۳). چنانکه کودک با مکیدن انگشت اقدام به فعالیّت جنسی نموده و وارد مرحلۀ استمناء میشود (همان: ۱۲۷-۱۳۱).
این روانشناس نامدارِ اتریشی، ضمن اشاره به یکی از مهمترین نظریههای روانشناسی، به نام عقدۀ ادیپ، که به موجب آن معشوقِ هر کودکی مادر اوست و هرگاه شخص در دوران معیّنی نتواند آن را کنار نهد گرفتار اختلالات عصبی شده و تمایل به زنای با محارم در او تقویت میشود، به اهمیّت میل جنسی در زندگی پرداخته است و اذعان میکند که قسمت بزرگی از حالات عصبی انسان ریشه در امور جنسی، خصوصاً، مسائل جنسی در دورۀ کودکی دارد (همان: ۱۱۹-۲۲۷-۲۲۸-۲۲۹).
منبع:
_ فروید، زیگموند، ۱۳۴۳، سه رساله دربارۀ تئوری میل جنسی، ترجمه هاشم رضی، تهران، آسیا.
https://t.iss.one/Minavash
📝زیگموند فروید
فروید در کتاب «سه رساله دربارۀ تئوری میل جنسی» متذکّر شده است که میل جنسی ازجمله ضروریترین و عمومیترین غرایزی است که بشر آن را به شکل روشنی احساس میکند. میلی که از همان دوران کودکی در انسان وجود دارد و حال آنکه به اشتباه آن را مقارن با دوران بلوغ تصوّر کردهاند (فروید، ۱۳۴۳: ۹-۱۱).
زیگموند فروید معتقد است که مکیدن پستان مادر علاوه بررفع گرسنگی کودک، کمکم صورت جنسی مشخّصی پیدا میکند (همان: ۱۳۳). چنانکه کودک با مکیدن انگشت اقدام به فعالیّت جنسی نموده و وارد مرحلۀ استمناء میشود (همان: ۱۲۷-۱۳۱).
این روانشناس نامدارِ اتریشی، ضمن اشاره به یکی از مهمترین نظریههای روانشناسی، به نام عقدۀ ادیپ، که به موجب آن معشوقِ هر کودکی مادر اوست و هرگاه شخص در دوران معیّنی نتواند آن را کنار نهد گرفتار اختلالات عصبی شده و تمایل به زنای با محارم در او تقویت میشود، به اهمیّت میل جنسی در زندگی پرداخته است و اذعان میکند که قسمت بزرگی از حالات عصبی انسان ریشه در امور جنسی، خصوصاً، مسائل جنسی در دورۀ کودکی دارد (همان: ۱۱۹-۲۲۷-۲۲۸-۲۲۹).
منبع:
_ فروید، زیگموند، ۱۳۴۳، سه رساله دربارۀ تئوری میل جنسی، ترجمه هاشم رضی، تهران، آسیا.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
📘کتاب مستطاب آشپزی
📝نجف دریابندری
برنج غذای اصلی مردم جنوب و غرب هندوستان است؛ هرچه در این خاک به سوی شمال برویم رفته رفته نان جای برنج را میگیرد. برنج هندی چند نوع است؛ بهترین نوع آن، که باسماتی نامیده میشود، با برنج صدری ایران قابل قیاس است. درحقیقت بزر برنج صدری را میرزا آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه، از هندوستان وارد کرده است و از همین رو صدری نامیده شده. (دریابندری، ۱۳۸۴: ج ۱، ۱۰۷)
نجف دریابندری در میان دوستداران کتاب به سبب ترجمههای زیبا و متعدّدی که داشته است، چهرهای آشنا و محبوب به شمار میرود. اما او در دههی هفتاد با انتشار کتابی با عنوان «کتاب مستطاب آشپزی: از سیر تا پیاز» نقدهای بسیاری بر خود خرید. نقدهایی که در آن مترجم توانایی چون او را شایستهی پرداختن به چنین آثاری ندانستهاند. هرچند جناب هوشنگ ابتهاج این اثر را شاهکار خواند (عظیمی و طیّه، ۱۳۹۱: ج ۱، ۱۷۱) و نجف دریابندری نیز در پاسخ به این اشکال مینویسد: من گمان میکنم علاقه به آشپزی هم مانند علایق دیگر واقعیتی است که ممکن است در بعضی اشخاص وجود داشته باشد و نیازمند به دلیل خاصی نیست. در مورد خود من مسلّماً قضیه از همین قرار است. گذشته از زمینههای دیگری که در آنها کوششهایی کردهام، دو رشتهی نقاشی و آشپزی همیشه علاقهی مرا جلب کردهاند. (دریابندری، ۱۳۸۴: ج ۱، ۲۶)
دریابندری در این کتاب تقریباً دو هزار صفحهای که با همکاری همسرش فهیمه راستکار نگاشته است، ما را با انواع خوراکهای متداول و ناشناختهی ایرانی و غذاهای معروف دیگر ملّتها آشنا کرده و علاوه بر ذکر انواع روشهای پخت و پز و دستورهای تهیهی غذا، از ابزارهای مختلف آشپزی نیز در فصلی مستقل سخن میگوید. در این کتاب که مشتمل بر چهارصد تصویر باکیفیت است، با انواع غذاها، نوشیدنیها، دسرها، سوپها، شیرینیها، میوهها، سبزیها، ادویهها و سسها که به هفتاد نوع میرسد آگاه میشویم.
نجف دریابندری آشپزی را یکی از هنرهایی میداند که درجهی پیشرفت فرهنگی جامعه را نشان میدهد. چنانکه بر آن اعتقاد است که وضع آشپزی ایرانی درحال حاضر تعریفی ندارد. و در ادامه اذعان میکند که واقعیت این است که در جوامع بشری امر آشپزی بر عهدهی نیمهی بهتر بشریت، یعنی زنان، قرار گرفته است. پس از نگارنده بشنوید که در این دنیا به هیچکس به اندازهی هنرمند خوش نمیگذرد. (همان: ج ۱، ۹-۱۰-۲۰)
منابع:
دریابندری، نجف، ۱۳۸۴، کتاب مستطاب آشپزی: از سیر تا پیاز، با همکاری فهیمه راستکار، تهران، کارنامه.
عظیمی، میلاد و طیّه، عاطفه، ۱۳۹۱، پیر پرنیان اندیش: در صحبت سایه، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
📝نجف دریابندری
برنج غذای اصلی مردم جنوب و غرب هندوستان است؛ هرچه در این خاک به سوی شمال برویم رفته رفته نان جای برنج را میگیرد. برنج هندی چند نوع است؛ بهترین نوع آن، که باسماتی نامیده میشود، با برنج صدری ایران قابل قیاس است. درحقیقت بزر برنج صدری را میرزا آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه، از هندوستان وارد کرده است و از همین رو صدری نامیده شده. (دریابندری، ۱۳۸۴: ج ۱، ۱۰۷)
نجف دریابندری در میان دوستداران کتاب به سبب ترجمههای زیبا و متعدّدی که داشته است، چهرهای آشنا و محبوب به شمار میرود. اما او در دههی هفتاد با انتشار کتابی با عنوان «کتاب مستطاب آشپزی: از سیر تا پیاز» نقدهای بسیاری بر خود خرید. نقدهایی که در آن مترجم توانایی چون او را شایستهی پرداختن به چنین آثاری ندانستهاند. هرچند جناب هوشنگ ابتهاج این اثر را شاهکار خواند (عظیمی و طیّه، ۱۳۹۱: ج ۱، ۱۷۱) و نجف دریابندری نیز در پاسخ به این اشکال مینویسد: من گمان میکنم علاقه به آشپزی هم مانند علایق دیگر واقعیتی است که ممکن است در بعضی اشخاص وجود داشته باشد و نیازمند به دلیل خاصی نیست. در مورد خود من مسلّماً قضیه از همین قرار است. گذشته از زمینههای دیگری که در آنها کوششهایی کردهام، دو رشتهی نقاشی و آشپزی همیشه علاقهی مرا جلب کردهاند. (دریابندری، ۱۳۸۴: ج ۱، ۲۶)
دریابندری در این کتاب تقریباً دو هزار صفحهای که با همکاری همسرش فهیمه راستکار نگاشته است، ما را با انواع خوراکهای متداول و ناشناختهی ایرانی و غذاهای معروف دیگر ملّتها آشنا کرده و علاوه بر ذکر انواع روشهای پخت و پز و دستورهای تهیهی غذا، از ابزارهای مختلف آشپزی نیز در فصلی مستقل سخن میگوید. در این کتاب که مشتمل بر چهارصد تصویر باکیفیت است، با انواع غذاها، نوشیدنیها، دسرها، سوپها، شیرینیها، میوهها، سبزیها، ادویهها و سسها که به هفتاد نوع میرسد آگاه میشویم.
نجف دریابندری آشپزی را یکی از هنرهایی میداند که درجهی پیشرفت فرهنگی جامعه را نشان میدهد. چنانکه بر آن اعتقاد است که وضع آشپزی ایرانی درحال حاضر تعریفی ندارد. و در ادامه اذعان میکند که واقعیت این است که در جوامع بشری امر آشپزی بر عهدهی نیمهی بهتر بشریت، یعنی زنان، قرار گرفته است. پس از نگارنده بشنوید که در این دنیا به هیچکس به اندازهی هنرمند خوش نمیگذرد. (همان: ج ۱، ۹-۱۰-۲۰)
منابع:
دریابندری، نجف، ۱۳۸۴، کتاب مستطاب آشپزی: از سیر تا پیاز، با همکاری فهیمه راستکار، تهران، کارنامه.
عظیمی، میلاد و طیّه، عاطفه، ۱۳۹۱، پیر پرنیان اندیش: در صحبت سایه، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
یکی از فرقههای قدیمی که شکل گیری نظاممند آن در قرن هفتم هجری پایهگذاری شد و توسط سلطان اسحاقِ کرکوکی رسمیت یافت، مسلک «اهل حق» یا همان «یارسان» میباشد. (الهی، ۱۳۷۳: ۴۲-۴۳-۱۱۰) مسلکی که برخی چون نورعلی الهی از آن به عنوان یکی از فرقههای شیعهی دوازده امامی یاد میکنند (همان: ۱۰) و بعضی مانند دو گوبینو آن را مذهبی بسیار مهم میدانند که مخالف با اسلام است. (گوبینو، ۱۳۸۳: ۲۴۲-۲۴۳)
اهل حق را انسانهایی بینماز، بیروزه: عدم اعتقاد به روزهی ماه رمضان، معتقد به تناسخ، شرابخوار، علیاللهی و مردانی با صورتهای بدون ریش و سبیل بلند معرفی کردهاند. چنانکه نگارندهی این متن در سفری که سال ۱۳۸۵ به شهرستان صحنه در استان کرمانشاه داشته است، از «دینوَر» مرکز استقرار اهل حق و برخی از روستاهای آنجا چون جیحونآباد، قَره قاچ و چَمِه دیدن کرده و متوجه شده است که برخی از شیعیان آن منطقه، پیروان اهل حق را کافر و نجس میشمرند. لذا جویای کتاب آیینی این هموطنان لَک (تلفیقی از زبان کردی و لُری) میشود و در این هنگام با کتابی با عنوان «برهان الحق» که تلفیقی از اصول و فروع این مسلک است آشنا میگردد.
کتاب «برهان الحق» ظاهراً اولین بررسی جامع از تاریخ منشأ و اصول بنیادین اهل حق است. نورعلی الهی (۱۳۵۳-۱۲۷۴) فیلسوف، عارف، قاضی، استاد تنبور و متولّد روستای جیحونآبادِ دینور (نزدیک کوه بیستون) با نوشتن این اثر گامی بلند در جهت تبلیغ و آشنایی با اندیشههای این گروه برداشت. هرچند دکتر شفیعی کدکنی متذکّر میشود که از بسیاری از پیروان اهل حق شنیدهام، و به تواتر، که آنچه مرحوم نورعلی الهی در کتاب برهان الحق به عنوان مبانی اعتقادی اهل حق یاد کرده است مورد قبول ما نیست. (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۷: ۳۳۹)
از بزرگان اهل حق میتوان به بـهلولِ کوفی در قرن دوم هجری (نوری، ۱۳۷۳: ۲۸-۲۹) و مؤسس این طریقه، سلطان اسحاق در قرن هفتم اشاره کرد. سلطان اسحاق از طایفهی اکراد کرکوک در عراق بود که به منطقهی اورامان در کرمانشاه امروزی هجرت نمود. (همان: ۴۲-۴۳)
اهل حق به کسی اطلاق میشود که مراحل شریعت و طریقت و معرفت را طی نماید تا به مقام حقیقت برسد. (همان: ۷) محل عبادت اهل حق، جم یا جمخانه نام دارد که البته مقیّد به مکان و ساختمان مخصوصی نیست. (همان: ۲۶-۲۷) و از شرایط جمعنشینان اهل حق میتوان به اموری چون کمتر از سه نفر نبودن، ذکور (عدم اجازهی حضور زنان در جمع)، بلوغ، عقل، پاکی، غربت، سـرسپرده به خاندان حـقیقت و بستن کمر از روی لباس اشاره کرد. (همان: ۸۱)
اهل حق تمام تکالیف شرعی خود را اعم از اصول و فروع، طابق النعل بالنعل دستورات شارع مقدّس میداند. روی این اصل در این کتاب زائد میداند از مسائل فقهیه بحث نماید، زیرا آن مطالب توسّط علمای اعلام و فقهای گرام، کثرالله امثالهم، به حدّ اشباع مورد بحث قرار گرفته است. (همان: ۱۳۸-۱۳۹) لذا نماز و روزهی مرسوم بین مسلمین تکلیفی است شرعی و عمل به آنها بر مکلّفین واجب خواهد بود. علاوه بر این بر هر فرد اهل حق واجب است هر ساله به موعد معیّن یعنی دوازدهم لغایت چهاردهم ماه قمری از ماه آذر و دی، سه روز متوالی روزهدار باشد. (همان: ۱۴۳-۱۴۴-۱۴۶)
خوردن شراب در این مسلک مطلقاً حرام است. (همان: ۴۶۱-۴۶۲) زدن سبیل ممنوع است. (همان: ۱۷۰) تناسخ، حلول، اتّحاد و وحدت وجود باطل است. (همان: ۱۷۲-۳۱۳) نذر از مهمترین مسائل این فرقه است به شکلی که در برهان الحق بیشترین صفحات را به خود اختصاص داده است. (همان: ۴۸۴ الی۵۳۷) و برخلاف آنچه شهرت یافته است اهل حق هرگز علیاللهی نمیباشند. (همان: ۱۷۷)
اهل حق که پیروان قابل توجّهی از جمله باباطاهر همدانی دارد، (گوبینو، ۱۳۸۳: ۲۴۶-۲۶۲) در عراق و بخشهای مختلف ایران خصوصاً در کردستان و کرمانشاه و لرستان سکونت گزیدهاند. مسلکی که گوبینو فرانسوی بخشی از سفرنامهی خود با عنوان «سه سال در آسیا» را به آنان اختصاص داده و بر آن باور است که اهل حق اشتراکات مهمی با مذهب بودایی دارد و آیین مزبور از دوران پادشاهان اشکانی در ایران وجود داشته است. (گوبینو، ۱۳۸۳: ۲۵۶-۲۶۱)
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
اهل حق را انسانهایی بینماز، بیروزه: عدم اعتقاد به روزهی ماه رمضان، معتقد به تناسخ، شرابخوار، علیاللهی و مردانی با صورتهای بدون ریش و سبیل بلند معرفی کردهاند. چنانکه نگارندهی این متن در سفری که سال ۱۳۸۵ به شهرستان صحنه در استان کرمانشاه داشته است، از «دینوَر» مرکز استقرار اهل حق و برخی از روستاهای آنجا چون جیحونآباد، قَره قاچ و چَمِه دیدن کرده و متوجه شده است که برخی از شیعیان آن منطقه، پیروان اهل حق را کافر و نجس میشمرند. لذا جویای کتاب آیینی این هموطنان لَک (تلفیقی از زبان کردی و لُری) میشود و در این هنگام با کتابی با عنوان «برهان الحق» که تلفیقی از اصول و فروع این مسلک است آشنا میگردد.
کتاب «برهان الحق» ظاهراً اولین بررسی جامع از تاریخ منشأ و اصول بنیادین اهل حق است. نورعلی الهی (۱۳۵۳-۱۲۷۴) فیلسوف، عارف، قاضی، استاد تنبور و متولّد روستای جیحونآبادِ دینور (نزدیک کوه بیستون) با نوشتن این اثر گامی بلند در جهت تبلیغ و آشنایی با اندیشههای این گروه برداشت. هرچند دکتر شفیعی کدکنی متذکّر میشود که از بسیاری از پیروان اهل حق شنیدهام، و به تواتر، که آنچه مرحوم نورعلی الهی در کتاب برهان الحق به عنوان مبانی اعتقادی اهل حق یاد کرده است مورد قبول ما نیست. (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۷: ۳۳۹)
از بزرگان اهل حق میتوان به بـهلولِ کوفی در قرن دوم هجری (نوری، ۱۳۷۳: ۲۸-۲۹) و مؤسس این طریقه، سلطان اسحاق در قرن هفتم اشاره کرد. سلطان اسحاق از طایفهی اکراد کرکوک در عراق بود که به منطقهی اورامان در کرمانشاه امروزی هجرت نمود. (همان: ۴۲-۴۳)
اهل حق به کسی اطلاق میشود که مراحل شریعت و طریقت و معرفت را طی نماید تا به مقام حقیقت برسد. (همان: ۷) محل عبادت اهل حق، جم یا جمخانه نام دارد که البته مقیّد به مکان و ساختمان مخصوصی نیست. (همان: ۲۶-۲۷) و از شرایط جمعنشینان اهل حق میتوان به اموری چون کمتر از سه نفر نبودن، ذکور (عدم اجازهی حضور زنان در جمع)، بلوغ، عقل، پاکی، غربت، سـرسپرده به خاندان حـقیقت و بستن کمر از روی لباس اشاره کرد. (همان: ۸۱)
اهل حق تمام تکالیف شرعی خود را اعم از اصول و فروع، طابق النعل بالنعل دستورات شارع مقدّس میداند. روی این اصل در این کتاب زائد میداند از مسائل فقهیه بحث نماید، زیرا آن مطالب توسّط علمای اعلام و فقهای گرام، کثرالله امثالهم، به حدّ اشباع مورد بحث قرار گرفته است. (همان: ۱۳۸-۱۳۹) لذا نماز و روزهی مرسوم بین مسلمین تکلیفی است شرعی و عمل به آنها بر مکلّفین واجب خواهد بود. علاوه بر این بر هر فرد اهل حق واجب است هر ساله به موعد معیّن یعنی دوازدهم لغایت چهاردهم ماه قمری از ماه آذر و دی، سه روز متوالی روزهدار باشد. (همان: ۱۴۳-۱۴۴-۱۴۶)
خوردن شراب در این مسلک مطلقاً حرام است. (همان: ۴۶۱-۴۶۲) زدن سبیل ممنوع است. (همان: ۱۷۰) تناسخ، حلول، اتّحاد و وحدت وجود باطل است. (همان: ۱۷۲-۳۱۳) نذر از مهمترین مسائل این فرقه است به شکلی که در برهان الحق بیشترین صفحات را به خود اختصاص داده است. (همان: ۴۸۴ الی۵۳۷) و برخلاف آنچه شهرت یافته است اهل حق هرگز علیاللهی نمیباشند. (همان: ۱۷۷)
اهل حق که پیروان قابل توجّهی از جمله باباطاهر همدانی دارد، (گوبینو، ۱۳۸۳: ۲۴۶-۲۶۲) در عراق و بخشهای مختلف ایران خصوصاً در کردستان و کرمانشاه و لرستان سکونت گزیدهاند. مسلکی که گوبینو فرانسوی بخشی از سفرنامهی خود با عنوان «سه سال در آسیا» را به آنان اختصاص داده و بر آن باور است که اهل حق اشتراکات مهمی با مذهب بودایی دارد و آیین مزبور از دوران پادشاهان اشکانی در ایران وجود داشته است. (گوبینو، ۱۳۸۳: ۲۵۶-۲۶۱)
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
ادامهی صفحهی قبل:
کنت دو گوبینو چنانکه گذشت، اهل حق را مسلمان نمیداند و معتقد است که اهل حق به ظاهر مسلمان هستند و حال آنکه پیامبر قریشی را قبول ندارند و به اسلام کینه میورزند. (همان: ۲۴۳) او برخلاف نورعلی الهی معتقد است که پیروان اهل حق شراب مینوشند و خوردن آن را حرام نمیدانند. (همان: ۲۴۴) زبان مقدّس آنان کردی و یا لکی است (همان: ۲۵۶) و تحقیر عمیقی نسبت به زنان داشته و مطمأن هستند که زن جز ناپاکی نیست و به تنهایی مانع از عروج انسان به تکامل و مقام خدایی میشود! (همان: ۲۵۹)
الهی، نورعلی (۱۳۷۳). برهان الحق، تهران: جیحون.
گوبینو، کنت دو (۱۳۸۳). سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: قطره.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۷). قلندریه در تاریخ، تهران: سخن.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
کنت دو گوبینو چنانکه گذشت، اهل حق را مسلمان نمیداند و معتقد است که اهل حق به ظاهر مسلمان هستند و حال آنکه پیامبر قریشی را قبول ندارند و به اسلام کینه میورزند. (همان: ۲۴۳) او برخلاف نورعلی الهی معتقد است که پیروان اهل حق شراب مینوشند و خوردن آن را حرام نمیدانند. (همان: ۲۴۴) زبان مقدّس آنان کردی و یا لکی است (همان: ۲۵۶) و تحقیر عمیقی نسبت به زنان داشته و مطمأن هستند که زن جز ناپاکی نیست و به تنهایی مانع از عروج انسان به تکامل و مقام خدایی میشود! (همان: ۲۵۹)
الهی، نورعلی (۱۳۷۳). برهان الحق، تهران: جیحون.
گوبینو، کنت دو (۱۳۸۳). سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: قطره.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۷). قلندریه در تاریخ، تهران: سخن.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
📘عدمجواز تقلید
📝محسن فیض کاشانی
ملامحسن فیض کاشانی، که از عالمان و فقیهان بزرگ شیعه در عصر صفویه بهشمار میرود، در کتاب «الاصولالاصیلة» تقلید در فروع دین را جایز ندانسته است (فیض کاشانی، ۱۳۴۹: ۱۵۶-۱۵۷). چنانکه در کتاب «سفینةالنجاة» به مجتهدان تاخته و آنان را مورد طعن بسیار قرار داده است.
این شاگرد و داماد ملاصدرای شیرازی در «سفینةالنجاة»، اجتهاد و تقلیدِ مصطلح را بدعت و امری ساختگی در دین خوانده و ضمن نادان خطاب کردن مجتهدان، دعاوی این فقیهان را اوهامی فاسد و آرائی ضعیف میشمرد و متذکّر میشود که طبع انسانها به مشهورات عادت کرده و تا زمانی که خود را از قلّادۀ تقلید رها نسازند امور بر آنان روشن نخواهد شد (فیض کاشانی، ۱۳۸۷: ۲۰-۲۴-۲۸-۳۰-۳۱-۷۹-۱۰۹-۱۱۰).
مر مرا تقلیدشان بر باد داد
که دو صد لعنت بر آن تقلید باد
منابع:
_ فیض کاشانی، محسن، ۱۳۴۹، الاصولالاصیلة و رسالة الحقالمبین، تصحیح جلالالدین حسینی ارموی، تهران، سازمان چاپ دانشگاه.
_ فیض کاشانی، محسن، ۱۳۸۷، سفینةالنجاة و الکلماتالطّریفة، به تصحیح علی جبارگلباغی، تهران، مدرسه عالی شهید مطهری.
https://t.iss.one/Minavash
📝محسن فیض کاشانی
ملامحسن فیض کاشانی، که از عالمان و فقیهان بزرگ شیعه در عصر صفویه بهشمار میرود، در کتاب «الاصولالاصیلة» تقلید در فروع دین را جایز ندانسته است (فیض کاشانی، ۱۳۴۹: ۱۵۶-۱۵۷). چنانکه در کتاب «سفینةالنجاة» به مجتهدان تاخته و آنان را مورد طعن بسیار قرار داده است.
این شاگرد و داماد ملاصدرای شیرازی در «سفینةالنجاة»، اجتهاد و تقلیدِ مصطلح را بدعت و امری ساختگی در دین خوانده و ضمن نادان خطاب کردن مجتهدان، دعاوی این فقیهان را اوهامی فاسد و آرائی ضعیف میشمرد و متذکّر میشود که طبع انسانها به مشهورات عادت کرده و تا زمانی که خود را از قلّادۀ تقلید رها نسازند امور بر آنان روشن نخواهد شد (فیض کاشانی، ۱۳۸۷: ۲۰-۲۴-۲۸-۳۰-۳۱-۷۹-۱۰۹-۱۱۰).
مر مرا تقلیدشان بر باد داد
که دو صد لعنت بر آن تقلید باد
منابع:
_ فیض کاشانی، محسن، ۱۳۴۹، الاصولالاصیلة و رسالة الحقالمبین، تصحیح جلالالدین حسینی ارموی، تهران، سازمان چاپ دانشگاه.
_ فیض کاشانی، محسن، ۱۳۸۷، سفینةالنجاة و الکلماتالطّریفة، به تصحیح علی جبارگلباغی، تهران، مدرسه عالی شهید مطهری.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
📘آزادی انتقاد از رهبران دگم است
📝محمد بهشتی
آیتالله بهشتی طی یک سخنرانی، که در سال ۱۳۴۹ در مرکز اسلامی هامبورگ صورت گرفت، صراحتاً اذعان کرده که هیچ حکومتی تحت هیچعنوان و شرایطی - حتی در شرایط غیرعادی - حق ندارد آزادیِ انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد؛ چراکه آزادی انتقاد از رهبران در اسلام یک دُگم (اصل جزمی و تغییرناپذیر) است و در فقه نیز عنوان ثانوی برنمیدارد.
از نظر فقه اسلامی حرامِ مطلق است که زمامدار طوری زندگی کند که هر کس میخواهد پیش او برود باید از دربانی، مأمور تشریفاتی یا رئیس دفتری اجازه بگیرد... آقا، ترورش میکنند! بکنند؛ چه کسی از علی ارزندهتر که ترور شد. خوب، ترورش کنند. جامعهای که بخواهد روی کاکل یک آقا پایش بند باشد، اصلاً مرگ بر این جامعه... اینها در اسلام دگم است. من میگویم دگم، دگم، دگم؛ برای اینکه بدانید اینها هیچ قابل انعطاف نیست (بهشتی، ۱۳۸۶: ۱۳۴ الی۱۳۶).
منبع:
_ بهشتی، سید محمد، ۱۳۸۶، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، تهران، بقعه.
https://t.iss.one/Minavash
📝محمد بهشتی
آیتالله بهشتی طی یک سخنرانی، که در سال ۱۳۴۹ در مرکز اسلامی هامبورگ صورت گرفت، صراحتاً اذعان کرده که هیچ حکومتی تحت هیچعنوان و شرایطی - حتی در شرایط غیرعادی - حق ندارد آزادیِ انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد؛ چراکه آزادی انتقاد از رهبران در اسلام یک دُگم (اصل جزمی و تغییرناپذیر) است و در فقه نیز عنوان ثانوی برنمیدارد.
از نظر فقه اسلامی حرامِ مطلق است که زمامدار طوری زندگی کند که هر کس میخواهد پیش او برود باید از دربانی، مأمور تشریفاتی یا رئیس دفتری اجازه بگیرد... آقا، ترورش میکنند! بکنند؛ چه کسی از علی ارزندهتر که ترور شد. خوب، ترورش کنند. جامعهای که بخواهد روی کاکل یک آقا پایش بند باشد، اصلاً مرگ بر این جامعه... اینها در اسلام دگم است. من میگویم دگم، دگم، دگم؛ برای اینکه بدانید اینها هیچ قابل انعطاف نیست (بهشتی، ۱۳۸۶: ۱۳۴ الی۱۳۶).
منبع:
_ بهشتی، سید محمد، ۱۳۸۶، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، تهران، بقعه.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363