📘دیوان ملکالشعرای بهار
📝محمدتقی بهار
محمدتقی صبوری ملقّب به ملکالشعرای بهار (۱۲۶۵-۱۳۳۰)، استادی بزرگ، سیاستمداری با تجربه و شاعری نامی از خطّۀ مشهد بود که بنابر گفتۀ فرزندِ او، دکتر مهرداد بهار، با همۀ عشقی که به آزادی داشت خود را قادر ندید که دربرابر این سیل بنیانکن بایستد. لذا از سال ۱۳۰۴ قصایدی در مدح رضاشاه پهلوی در دیوان او ظاهر میشود...
بهار به ناچار مانند بسیاری از مردم که در جوامعی تابع خودکامگان بهسر میبرند، مجبور به تظاهر به امری و اعتقاد به امری دیگر شد. او به تقیۀ سیاسی هنری پرداخت، زیرا هرگز ادّعای قهرمانی و میل به شهادت در زندانهای دورۀ پهلوی نداشت، خواه این روش پسندیده یا ناپسند بنماید؛ و بدین روی چون در تابستان ۱۳۰۸ به زندان شهربانی افتاد، قصیدۀ بلندی در مدح رضاشاه و در شکایت از وضع خود سرود (بهار، ۱۳۷۶: ۳۲۷-۳۲۸).
یاد ندارد کس از ملوک و سلاطین
شاهی چون پهلوی به عز و به تمکین
اما ملکالشعرای بهار فریفتۀ اوضاع نیست، گول نخورده است. در کنار این مدایح، قصاید بسیار در نقد اوضاع زمان نیز از او دیده میشود (همان: ۳۲۷).
ای وطنخواهان! سرگشته و حیران تا چند
بـدگمان و دودل و سر به گریـبان تا چند
کــشـور دارا نادار و پــــریــشـان تا چند
گنج کیخسرو در دسـت رضاخان تا چند
ملک افریدون پامال ستوران تا چند؟
از مهمترین آثار و نوشتههای ملکالشعرا، که در گورستان ظهیرالدولۀ شمیران به خاک سپرده شده است، میتوان به سبکشناسی و دیوان اشعار اشاره کرد. دیوانی که مملوّ از اعتقادات مذهبی، ستایش بزرگان دین و علاقۀ ویژه او به وطن است.
سرایندۀ «ای خطّۀ ایران مهین، ای وطن من / ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من (بهار، ۱۳۸۷: ۱۷۵)» و شاعرِ قصیدۀ «ای دیو سپید پای در بند / ای گنبد گیتی ای دماوند (همان: ۲۸۶)»، در دیوان خود به هجو کسروی پرداخته و این نویسندۀ تبریزی را انسانی خام، کوتهفکر و نادان شمرده است:
کسروی تـا رانـد در کـشور سـمـنـد پارسی
گشت مشکل فکرت مشکلپسند پارسی
فـکـرت کـوتـاه و ذوق ناقـصش را کی سزد
وسـعـت مـیـدان و آهـنـگ بلند پارسی
طوطی شـکرشـکن بربست لـب کز ناگهان
تاختند این خرمگسها سوی قند پارسی
پس چه شد این احمدک زان خطۀ مینونشان
احـمـدا گـو شـد بـه گفتار چرند پارسی
(همان: ۱۱۵۳)
محمدتقی بهار در قصیدهای مستزاد با نام «داد از دست عوام»، که ابوالفضل برقعیِ قمی شعر قابل توجه «عاقل ار بسمله خواند همه از او بِرَمَند / به کلامش نَچَمَند / مجلس روضه شود گرد شوند از در و بام / داد از دست عوام (برقعی، بیتا: ۱۳۴)» را از او وام گرفته است، مینویسد:
عاقل ار بسمله خواند به هوایش نچمند / همچو غولان برمند / غول اگر قصه کند گرد شوند از در و بام / داد از دست عوام / عاقل آن به که همه عمر نیارد به زبان / نام این بیادبان / که در این قوم نه عقلست و نه ننگست و نه نام / داد از دست عوام (بهار، ۱۳۸۷: ۲۱۰-۲۱۱)
https://t.iss.one/Minavash
📝محمدتقی بهار
محمدتقی صبوری ملقّب به ملکالشعرای بهار (۱۲۶۵-۱۳۳۰)، استادی بزرگ، سیاستمداری با تجربه و شاعری نامی از خطّۀ مشهد بود که بنابر گفتۀ فرزندِ او، دکتر مهرداد بهار، با همۀ عشقی که به آزادی داشت خود را قادر ندید که دربرابر این سیل بنیانکن بایستد. لذا از سال ۱۳۰۴ قصایدی در مدح رضاشاه پهلوی در دیوان او ظاهر میشود...
بهار به ناچار مانند بسیاری از مردم که در جوامعی تابع خودکامگان بهسر میبرند، مجبور به تظاهر به امری و اعتقاد به امری دیگر شد. او به تقیۀ سیاسی هنری پرداخت، زیرا هرگز ادّعای قهرمانی و میل به شهادت در زندانهای دورۀ پهلوی نداشت، خواه این روش پسندیده یا ناپسند بنماید؛ و بدین روی چون در تابستان ۱۳۰۸ به زندان شهربانی افتاد، قصیدۀ بلندی در مدح رضاشاه و در شکایت از وضع خود سرود (بهار، ۱۳۷۶: ۳۲۷-۳۲۸).
یاد ندارد کس از ملوک و سلاطین
شاهی چون پهلوی به عز و به تمکین
اما ملکالشعرای بهار فریفتۀ اوضاع نیست، گول نخورده است. در کنار این مدایح، قصاید بسیار در نقد اوضاع زمان نیز از او دیده میشود (همان: ۳۲۷).
ای وطنخواهان! سرگشته و حیران تا چند
بـدگمان و دودل و سر به گریـبان تا چند
کــشـور دارا نادار و پــــریــشـان تا چند
گنج کیخسرو در دسـت رضاخان تا چند
ملک افریدون پامال ستوران تا چند؟
از مهمترین آثار و نوشتههای ملکالشعرا، که در گورستان ظهیرالدولۀ شمیران به خاک سپرده شده است، میتوان به سبکشناسی و دیوان اشعار اشاره کرد. دیوانی که مملوّ از اعتقادات مذهبی، ستایش بزرگان دین و علاقۀ ویژه او به وطن است.
سرایندۀ «ای خطّۀ ایران مهین، ای وطن من / ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من (بهار، ۱۳۸۷: ۱۷۵)» و شاعرِ قصیدۀ «ای دیو سپید پای در بند / ای گنبد گیتی ای دماوند (همان: ۲۸۶)»، در دیوان خود به هجو کسروی پرداخته و این نویسندۀ تبریزی را انسانی خام، کوتهفکر و نادان شمرده است:
کسروی تـا رانـد در کـشور سـمـنـد پارسی
گشت مشکل فکرت مشکلپسند پارسی
فـکـرت کـوتـاه و ذوق ناقـصش را کی سزد
وسـعـت مـیـدان و آهـنـگ بلند پارسی
طوطی شـکرشـکن بربست لـب کز ناگهان
تاختند این خرمگسها سوی قند پارسی
پس چه شد این احمدک زان خطۀ مینونشان
احـمـدا گـو شـد بـه گفتار چرند پارسی
(همان: ۱۱۵۳)
محمدتقی بهار در قصیدهای مستزاد با نام «داد از دست عوام»، که ابوالفضل برقعیِ قمی شعر قابل توجه «عاقل ار بسمله خواند همه از او بِرَمَند / به کلامش نَچَمَند / مجلس روضه شود گرد شوند از در و بام / داد از دست عوام (برقعی، بیتا: ۱۳۴)» را از او وام گرفته است، مینویسد:
عاقل ار بسمله خواند به هوایش نچمند / همچو غولان برمند / غول اگر قصه کند گرد شوند از در و بام / داد از دست عوام / عاقل آن به که همه عمر نیارد به زبان / نام این بیادبان / که در این قوم نه عقلست و نه ننگست و نه نام / داد از دست عوام (بهار، ۱۳۸۷: ۲۱۰-۲۱۱)
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍2
ادامهٔ صفحهٔ قبل:
ملک الشعرای بهار در مُسَمَّطِ مستزاد «ای مردم ایران» نیز صراحتاً به انتقاد از مردم ایران و خلق و خوی آنان پرداخته است و میآورد:
ای مردم ایران همگی تندزبانید / خوشنطق و بیانید / هنگام سخن گفتن برنده سنانید / بگسسته عنانید / در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید / از بس که جفنگید، از بس که جبانید / گفتن بلدید، اما کردن نتوانید / هنگام سخن پادشه چین و خَتایید / ارباب عقولید / در فلسفه اهل کره را راهنمایید / با رد و قبولید / هنگام فداکاری در زیر عبایید / از بس که فضولید، از بس که جهولید / از بس چو خروس سحری هرزه درایید / ور موقع خذلان دول گشته به ما چه / دولت به شما چه! / عالَم همه پُرکید و دغل گشته به ما چه / آقا به شما چه! / گر کورش ما شاه جهان بود، به من چه / جان بود به تن چه / گشتاسب سر پادشهان بود، به من چه / دندان به دهن چه / جانا، تو چه هستی؟ / اگر آن بود به من چه (همان: ۲۳۴-۲۳۵) منابع:
_ بهار، محمدتقی، ۱۳۸۷، دیوان اشعار ملکالشعرای بهار، تهران، نگاه.
_ بهار، مهرداد، ۱۳۷۶، جستاری چند در فرهنگ ایران، تهران، فکر روز.
_ برقعی، ابوالفضل، بیتا، سوانح ایام، بیجا، بینا.
https://t.iss.one/Minavash
ملک الشعرای بهار در مُسَمَّطِ مستزاد «ای مردم ایران» نیز صراحتاً به انتقاد از مردم ایران و خلق و خوی آنان پرداخته است و میآورد:
ای مردم ایران همگی تندزبانید / خوشنطق و بیانید / هنگام سخن گفتن برنده سنانید / بگسسته عنانید / در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید / از بس که جفنگید، از بس که جبانید / گفتن بلدید، اما کردن نتوانید / هنگام سخن پادشه چین و خَتایید / ارباب عقولید / در فلسفه اهل کره را راهنمایید / با رد و قبولید / هنگام فداکاری در زیر عبایید / از بس که فضولید، از بس که جهولید / از بس چو خروس سحری هرزه درایید / ور موقع خذلان دول گشته به ما چه / دولت به شما چه! / عالَم همه پُرکید و دغل گشته به ما چه / آقا به شما چه! / گر کورش ما شاه جهان بود، به من چه / جان بود به تن چه / گشتاسب سر پادشهان بود، به من چه / دندان به دهن چه / جانا، تو چه هستی؟ / اگر آن بود به من چه (همان: ۲۳۴-۲۳۵) منابع:
_ بهار، محمدتقی، ۱۳۸۷، دیوان اشعار ملکالشعرای بهار، تهران، نگاه.
_ بهار، مهرداد، ۱۳۷۶، جستاری چند در فرهنگ ایران، تهران، فکر روز.
_ برقعی، ابوالفضل، بیتا، سوانح ایام، بیجا، بینا.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍4❤1
📘بحارالانوار
📝هدایت - بهار - مهدوی دامغانی
ملکالشعرای بهار و دکتر احمد مهدوی دامغانی به تمجید از محمدباقر مجلسی و بحارالانوارِ او پرداختهاند. بهشکلیکه ملکالشعرای بهار از کتاب بحارالانوار بهعنوان دایرةالمعارف شیعه و اثری مهم یاد کرده است (ملکالشعرای بهار، ۱۳۵۵: ۳/ ۳۰۴-۳۰۵). و مهدوی دامغانی نیز پس از آنکه مجلسی را غوّاص دریای معانی میشمرد، بحارالانوار را کتاب مستطاب و اقیانوس موّاجِ دُر و گوهر و مایۀ حیات آدمی معرّفی نموده و اذعان میکند که خصومت علی شریعتیِ حرّاف با کتاب بحارالانوار به سبب کمسوادی و پُرمدّعایی اوست (مهدوی دامغانی، ۱۳۸۸: ۷۷ الی۷۹).
مصطفی فرزانه هم به نقل از صادق هدایت، در هجو بحارالانوار، مینویسد:
یک کتاب بزرگ به قطع خشتی چاپ سنگی به دستش بود. صفحهای از این کتاب را به صدای بلند خواند. موضوع فقط دربارۀ چگونگی مستراح رفتن، طهارت گرفتن و کُر دادن ظروف و البسه بود... آنگاه کتاب را بست و به دستم داد: نگاه کن. این مرد، مجلسی، بیستوچهار جلد کتاب [۱۱۰ جلد امروزی] نوشته تا خودش از حماقت دربیاید ولی دیگران را احمق بکند. اسمش را هم گذاشته دریاهای نور، بحارالانوار. دریای نورش در حدّ یک آفتابۀ خلاست (فرزانه، ۱۹۸۸: ذیل «قسمت اول»، ۱۲۶-۱۲۷).
منابع:
_ فرزانه، مصطفی، ۱۹۸۸، آشنایی با صادق هدایت، پاریس، بینا.
_ ملکالشعرای بهار، محمدتقی، ۱۳۵۵، سبکشناسی، تهران، امیرکبیر- کتابهای پرستو.
_ مهدوی دامغانی، احمد، ۱۳۸۸، «شاهدخت والاتبار شهربانو»، آینه میراث، ضمیمه شماره ۱۶.
https://t.iss.one/Minavash
📝هدایت - بهار - مهدوی دامغانی
ملکالشعرای بهار و دکتر احمد مهدوی دامغانی به تمجید از محمدباقر مجلسی و بحارالانوارِ او پرداختهاند. بهشکلیکه ملکالشعرای بهار از کتاب بحارالانوار بهعنوان دایرةالمعارف شیعه و اثری مهم یاد کرده است (ملکالشعرای بهار، ۱۳۵۵: ۳/ ۳۰۴-۳۰۵). و مهدوی دامغانی نیز پس از آنکه مجلسی را غوّاص دریای معانی میشمرد، بحارالانوار را کتاب مستطاب و اقیانوس موّاجِ دُر و گوهر و مایۀ حیات آدمی معرّفی نموده و اذعان میکند که خصومت علی شریعتیِ حرّاف با کتاب بحارالانوار به سبب کمسوادی و پُرمدّعایی اوست (مهدوی دامغانی، ۱۳۸۸: ۷۷ الی۷۹).
مصطفی فرزانه هم به نقل از صادق هدایت، در هجو بحارالانوار، مینویسد:
یک کتاب بزرگ به قطع خشتی چاپ سنگی به دستش بود. صفحهای از این کتاب را به صدای بلند خواند. موضوع فقط دربارۀ چگونگی مستراح رفتن، طهارت گرفتن و کُر دادن ظروف و البسه بود... آنگاه کتاب را بست و به دستم داد: نگاه کن. این مرد، مجلسی، بیستوچهار جلد کتاب [۱۱۰ جلد امروزی] نوشته تا خودش از حماقت دربیاید ولی دیگران را احمق بکند. اسمش را هم گذاشته دریاهای نور، بحارالانوار. دریای نورش در حدّ یک آفتابۀ خلاست (فرزانه، ۱۹۸۸: ذیل «قسمت اول»، ۱۲۶-۱۲۷).
منابع:
_ فرزانه، مصطفی، ۱۹۸۸، آشنایی با صادق هدایت، پاریس، بینا.
_ ملکالشعرای بهار، محمدتقی، ۱۳۵۵، سبکشناسی، تهران، امیرکبیر- کتابهای پرستو.
_ مهدوی دامغانی، احمد، ۱۳۸۸، «شاهدخت والاتبار شهربانو»، آینه میراث، ضمیمه شماره ۱۶.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍7
📘کلثومننه و خرافات
📝خوانساری - هدایت - کسروی
شاید بتوان کتاب «کلثومننه»، اثر آقاجمال خوانساری را، که یکی از روحانیان عصر صفوی بهشمار میرفت، اولین کتاب طنزگونه در نقد عقاید باطل و آدابورسوم خرافی مردم ایران خواند. کتابی که هرچند برخی از مطالب آن در عصر حاضر منسوخ شده است، اما گویی زمینهساز خلق آثار دیگری در این عرصه گشته است. تا جایی که صادق هدایت کتاب نیرنگستان را منتشر کرد و احمد کسروی هم به نگاشتن دو داستان مختصرِ حاجیهای انباردار چه دینی دارند»و عطسه به صبر چه ربط دارد»پرداخت.
آقاجمال خوانساری در کلثومننه، به خرافات مختلفی ازجمله سوزاندن اسپند در جهت دفع چشم زخم (خوانساری، ۱۳۵۵: ۹۰)، مستجاب شدن دعا در وقت ختنه کردن پسران (همان: ۹۸)، انداختن رختخواب داماد و عروس توسط زنی شوهردوست و نیکبخت (همان: ۵۵) و نشان دادن خون زن در شب زفاف به حاضرین اشاره کرده است و مینویسد:
واجب است خونی که از بکارت او آمده به سینی گذارند و به نظر حاضرین رسانند تا عروس و منسوبانش سرخرو شوند والّا از لتّۀ حیض کمتر شوند (همان: ۵۷).
احمد کسروی که از او در کنار صادق هدایت بهعنوان مبارزی سرسخت با خرافات یاد میشود، به مانند هدایت که در «نیرنگستان» به خرافات و موهومات متعددی چون تعبیرِخواب، سیزدهبدر، چهارشنبهسوری، سفرۀ هفتسین و خواص انگشتری پرداخته است (هدایت، ۱۳۴۲: ۹-۶۶-۱۱۱-۱۵۰-۱۵۲-۱۵۴)، در داستان «حاجیهای انباردار چه دینی دارند» میآورد:
زوار وقتی از حرم خارج میشود مثل کودکی است که تازه از مادر زاییده شده، از گناه بهکلی پاک است. مردک خجالت نمیکشید و میگفت: هر زواری که زیارت خود را به انجام رسانیده اگر در خود گناهی فرض کند، در صحت نسبت خود شک کند... یعنی ولدالزناست (کسروی، بیتا: ۵).
منابع:
_ خوانساری، آقاجمال، ۱۳۵۵، کلثومننه، تهران، مروارید.
_ هدایت، صادق، ۱۳۴۲، نیرنگستان، تهران، امیرکبیر.
_ کسروی، احمد، بیتا، حاجیهای انباردار چه دینی دارند، بیجا، بینا.
https://t.iss.one/Minavash
📝خوانساری - هدایت - کسروی
شاید بتوان کتاب «کلثومننه»، اثر آقاجمال خوانساری را، که یکی از روحانیان عصر صفوی بهشمار میرفت، اولین کتاب طنزگونه در نقد عقاید باطل و آدابورسوم خرافی مردم ایران خواند. کتابی که هرچند برخی از مطالب آن در عصر حاضر منسوخ شده است، اما گویی زمینهساز خلق آثار دیگری در این عرصه گشته است. تا جایی که صادق هدایت کتاب نیرنگستان را منتشر کرد و احمد کسروی هم به نگاشتن دو داستان مختصرِ حاجیهای انباردار چه دینی دارند»و عطسه به صبر چه ربط دارد»پرداخت.
آقاجمال خوانساری در کلثومننه، به خرافات مختلفی ازجمله سوزاندن اسپند در جهت دفع چشم زخم (خوانساری، ۱۳۵۵: ۹۰)، مستجاب شدن دعا در وقت ختنه کردن پسران (همان: ۹۸)، انداختن رختخواب داماد و عروس توسط زنی شوهردوست و نیکبخت (همان: ۵۵) و نشان دادن خون زن در شب زفاف به حاضرین اشاره کرده است و مینویسد:
واجب است خونی که از بکارت او آمده به سینی گذارند و به نظر حاضرین رسانند تا عروس و منسوبانش سرخرو شوند والّا از لتّۀ حیض کمتر شوند (همان: ۵۷).
احمد کسروی که از او در کنار صادق هدایت بهعنوان مبارزی سرسخت با خرافات یاد میشود، به مانند هدایت که در «نیرنگستان» به خرافات و موهومات متعددی چون تعبیرِخواب، سیزدهبدر، چهارشنبهسوری، سفرۀ هفتسین و خواص انگشتری پرداخته است (هدایت، ۱۳۴۲: ۹-۶۶-۱۱۱-۱۵۰-۱۵۲-۱۵۴)، در داستان «حاجیهای انباردار چه دینی دارند» میآورد:
زوار وقتی از حرم خارج میشود مثل کودکی است که تازه از مادر زاییده شده، از گناه بهکلی پاک است. مردک خجالت نمیکشید و میگفت: هر زواری که زیارت خود را به انجام رسانیده اگر در خود گناهی فرض کند، در صحت نسبت خود شک کند... یعنی ولدالزناست (کسروی، بیتا: ۵).
منابع:
_ خوانساری، آقاجمال، ۱۳۵۵، کلثومننه، تهران، مروارید.
_ هدایت، صادق، ۱۳۴۲، نیرنگستان، تهران، امیرکبیر.
_ کسروی، احمد، بیتا، حاجیهای انباردار چه دینی دارند، بیجا، بینا.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍2