میناوش
467 subscribers
5 photos
1 video
4 files
800 links
یادداشت‌های میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
Download Telegram
📘ابوسعید ابوالخیر

📝ابن‌منور- ابوروح- شفیعی کدکنی

ابوسعید فضل‌الله بن احمد، معروف به ابوالخیر (۳۵۷-۴۴۰)، در میهنه از نواحی خراسانِ گذشته و ترکمنستانِ امروز متولّد شد و در همان شهر وفات نمود (ابن‌منور، ۱۳۸۱: ذیل «مقدمۀ مصحح»، ۱/ ۲۷-۶۵-۱۳۹). ابوسعید، که ابوالخیر کنیۀ پدر اوست (همان: ۲۷)، با ارباب همۀ ادیان با دوستی و تساهل می‌زیست و به همۀ انسان‌ها به دیدۀ برادری و برابری می‌نگریست (همان: ۵۶).

وحدتِ وجود سبب پلورالیست‌اندیشی او و شطحیاتی از این جنس بود که حلاج را آواز أناالحق برآمد، بایزید را کشفی افتاده بود که سبحانی ما اعظم شأنی و ابوسعید ابوالخیر را بانگی که لیس فی الجُبَّة سِوَی‌الله (ابورَوح لطف‌الله، ۱۳۸۶: ذیل «متن کتاب»، ۵۷).
کتاب «اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی‌سعید» و «حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر»، زندگی‌نامۀ ابوسعید و یکی از عالی‌ترین نمونه‌های ادبی و تصوّف ایرانی است. کتاب حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، قدیمی‌ترین زندگی‌نامۀ مستقل دربارۀ ابوسعید است و به‌عنوان نمونۀ نثر فصیح فارسی در نیمۀ اول قرن ششم، از لحاظ اعتبار تاریخی به مراتب قابل اعتمادتر از اسرارالتوحید است. به‌عنوان مثال کتاب حالات و سخنان برخلاف کتاب اسرارالتوحید، که محل دیدار ابوسعید ابوالخیر و ابوعلی ‌سینا را شهر نیشابور ذکر کرده است، دیدار بوسعید و بوعلی را در میهنه می‌داند و بنابر قراین تاریخی هم ابن‌سینا هرگز به نیشابور وارد نشده است (ابن‌منور، ۱۳۸۱: ذیل «مقدمۀ مصحح»، ۱/ ۵؛ ابورَوح لطف‌الله، ۱۳۸۶: ذیل «مقدمۀ مصحح»، ۳۶ الی۳۸).

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمۀ خود بر اسرارالتوحید می‌نویسد:

بی‌گمان بسیاری مرا به سبب وقتی که بر این اثر صرف نمودم - تقریباً بیست سال - ملامت می‌کنند، اما باید دانست که در کل زبان فارسی یکی دو کتاب مانند تاریخ بیهقی و تذکرة‌الاولیا را می‌توان سراغ گرفت که بتواند بلحاظ ارزش نثر ادبی با اسرارالتوحید رقابت کند (ابن‌منور، ۱۳۸۱: ذیل «مقدمۀ مصحح»، ۷-۱۶۳).

دکتر شفیعی کدکنی معتقد است بهترین و درست‌ترین چاپ کتاب اسرارالتوحید، همان چاپ اول کتاب، یعنی چاپ ژوکوفسکی است. هرچند در ادامه متذکر می‌شود که بی‌هیچ فروتنی خودخواهانه‌ای باید بگویم که تصحیح من از اسرارالتوحید، بهترین چاپ موجود است (همان: ۲۱۱-۲۲۱).

ابوسعید ابوالخیر در میان چهره‌های تاریخ تصوّف یک نمونۀ استثنایی است (همان: ۲۳) و در فرهنگ ایران شبیه سقراط است که از خود هیچ تألیف و دیوانی ندارد. با این‌همه در همه‌جا نام و سخن اوست (همان: ۱۱۵). ابوسعید بنابر آنچه در اسرارالتوحید و حالات و سخنان آمده است، جز سه بیتِ زیر شعری نسرود و سروده‌های منتسب به او از اشعار اساتید وی و بیشتر از آن استادش، ابوالقاسم بِشر یاسین، است (ابن‌منور، ۱۳۸۱: ذیل «متن کتاب»، ۱/ ۲۰۲-۲۰۳؛ ابورَوح لطف‌الله، ۱۳۸۶: ذیل «متن کتاب»، ۱۲۲).

چون خاک شدی خاک تو را خاک شدم
چـون خاک تـو را خاک شـدم پاک شدم

جانا به زمـین خابران خاری نـیـست
کش با من و روزگار من کاری نیست
بـا لــطـف و نــوازش جـمـال تـو مـرا
در دادن صدهزار جان عاری نیست
محمدرضا شفیعی کدکنی نیز اذعان کرده است ‌که ابوسعید ابوالخیر جز دو رباعی شعر دیگری نسرود، اما تردیدی ندارم که هیچ‌کدام از بزرگان شعر فارسی این‌گونه به مانند ابوسعید با شعر نزیسته‌اند. او قرآن را با شعر تفسیر می‌کرد، هر پرسش را با شعر پاسخ می‌داد، آخرین کلمات وی در بستر مرگ شعر بود، دستور داد پیشاپیش جنازه‌اش بجای آیات قرآن شعر بخوانند، بر لوح گورش نیز بجای آیات قرآن شعر بنویسد و کلاً در درس و بحث و موعظه، ورد زبانش شعر بود (ابن‌منور، ۱۳۸۱: ذیل «مقدمۀ مصحح»، ۱/ ۱۰۶ الی۱۰۸).

باتوجه به آنچه گذشت، اشعاری که سعید نفیسی در کتابی با عنوان «سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر» آورده است، صرفاً اشعاری منسوب به اوست که از مشهورترین آن اشعار می‌توان به دو رباعی زیر اشاره نمود (نفیسی، ۱۳۳۴: ۴-۹۶):
https://t.iss.one/Minavash
👌2
ادامهٔ صفحهٔ قبل:
بازآ بازآ هر آنـچـه هـسـتی بازآ
گر کـافـر و گـبـر و بت‌پرستی بازآ
این درگه ما درگه نـومیدی نیست
صـدبـار اگر تـوبـه شـکـسـتی بازآ

گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پـیش مـنی چو بی‌منی در یمنی

من با تو چـنـانـم ای نـگار یمنی
خود در غلطم که من تواَم یا تو منی
از دیگر مسائل مطرح شده در این دو کتاب می‌توان به ریاضت‌های بوسعید و دیدار او با بوعلی اشاره کرد. ریاضت‌های کشنده و هفت سال سرگردانی در بیابان‌های دشت خاوران و خوردن سَر خار و بوتۀ گز. هرچند بعدها ابوسعید دانست که نفی لذت‌های طبیعی زندگی چیزی به معنویت نمی‌افزاید بلکه می‌توان با زندگی طبیعی در میان مردم از یاد خدا غافل نبود (ابن‌منور، ۱۳۸۱: ذیل «مقدمۀ مصحح»، ۱/ ۹۴). چنان‌که خود گفته است: هرکه به اول مرا دید صدیقی گشت و هرکه به آخر دید زندیقی گشت (همان: ذیل «متن کتاب»، ۳۶).

و اما دیدار ابوسعید ابوالخیر با ابوعلی ‌سینا بنابر گفتۀ محمدرضا شفیعی کدکنی کمتر جای تردید است. هرچند کیفیت این آشنایی و سخنان و نامه‌های رد و بدل شده در میان آن‌ها به اسناد بیشتری نیاز دارد و شک در آن‌ها به حق است (همان: ذیل «مقدمۀ مصحح»، ۵۵). ابوعلی ‌سینا پس از جلسه‌ای سه یا هفت روزه با ابوسعید ابوالخیر گفت: هرچه من می دانم او می‌بیند و ابوسعید نیز گفت: هرچه ما می‌بینیم او می‌داند (همان: ذیل «متن کتاب»، ۱۹۴؛ ابورَوح لطف‌الله، ۱۳۸۶: ذیل «متن کتاب»، ۱۴۴-۱۴۵).

مذهب فقهی ابوسعید را شافعی (ابن‌منور، ۱۳۸۱: ذیل «مقدمۀ مصحح»، ۱/ ۸۴) و او را از مخالفان سفر حج معرفی کرده‌اند؛ چراکه بوسعید هیچ‌گاه به حج نرفت و غالب مریدان را نیز از رفتن به حج باز می‌داشت و حال آن‌که غالب صوفیان عصر او شصت‌بار و هفتاد‌بار حج گزارده بودند (همان: ۱۰۰).

نویسندۀ اسرارالتوحید پس از نقل حکایات و داستان‌های افسانه‌آمیزی مانند آگاهی ابوسعید نسبت به اذهان و غیب، معلّق نگه‌داشتن افراد سقوط کرده از پشت‌بام و نجات آنان، سخن گفتن با شیر و مار و دوستی و فرمانبرداری آن حیوانات از او، می‌آورد:

بدانک شیخ ما قدّس‌الله روحه‌العزیز، هرگز خویشتن را «من» و «ما» نگفته است. هر کجا ذکر خویش کرده است گفته است: ایشان چنین گفته‌اند و چنین کرده‌اند... پس این دعاگوی به حکم این اعذار هر کجا که شیخ لفظِ ایشان فرموده است دعاگوی به لفظِ ما یاد کرده است. چه این لفظ در میان خلق معهود و متداول گشته است و به فهم خوانندگان نزدیکتر است (همان: ذیل «متن کتاب»، ۱۵).

و شیخ ما گفت: قدس‌الله روحه‌العزیز، که در کودکی در آن وقت که قرآن می‌آموختم پدرم، بابو ابوالخیر، مرا به نماز آدینه می‌برد. ما را در راه مسجد، پیر بلقسم بِشر یاسین می‌آمد به نماز. و او از مشاهیر علمای عصر و کبّار مشایخ دهر بوده است... چون در صومعۀ او شدیم و پیش وی بنشستیم، طاقی بود در آن صومعه. بلقسم بِشر یاسین پدرم را گفت: بوسعید را بر سُفت گیر تا قرصی بر آن طاق است فرو گیرد. ما دست بریازیدیم و آن قرص را فرو گرفتیم. قرصی بود جوین، گرم، چنانک گرمی آن به دست ما رسید. بلقسم بِشر یاسین آن قرص از ما بستد و به دونیمه کرد. یک نیمه به ما داد؛ گفت: بخور و یک نیمه او بخورد. پدرم را هیچ نصیب نکرد. پدرم گفت: یا شیخ! چه سبب بود که ما را از این تبرّک هیچ نصیب نکردی؟ بلقسم بِشر گفت: یا اباالخیر! سی‌سال است تا ما قرصی برین طاق نهاده‌ایم و ما را وعده کرده‌اند که این قرص در دست آنکس گرم خواهد گشت که جهانی به وی زنده خواهد شد و ختم این حدیث بر وی خواهد بود. اکنون ترا این بشارت تمام باشد که این کس پسر تو خواهد بود (همان: ۱۷-۱۸).

منابع:
_ ابن‌منور، محمد، ۱۳۸۱، اسرارالتوحید فی مقامات ‌الشیخ ابی‌سعید، به تصحیح و مقدمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه.

_ ابورَوح لطف‌الله، جمال‌الدین، ۱۳۸۶، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، به تصحیح و مقدمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، سخن.

_ نفیسی، سعید، ۱۳۳۴، سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، تهران، کتابخانه شمس.
https://t.iss.one/Minavash
👍4👎1
📘ابومسلم سردار خراسان

📝یوسفی- عبدالغنی- شفیعی کدکنی

اکثر تاریخ‌های دوران اسلامی، ابومسلم خراسانی را ابومسلم عبدالرحمن بن مسلم خوانده‌اند، اما به قراری که نوشته‌اند گویا ابتدا ابراهیم و یا بهزادان نام داشته و وقتی به نزد امامِ عباسی راه یافت، نام او را تغییر داد و عبدالرحمن بن مسلم خواند و کنیه‌اش را ابومسلم قرار داد (یوسفی، ۱۳۷۸: ۳۱-۳۲).

یکی از کتاب‌های ارزشمند نوشته شده پیرامون ابومسلم خراسانی، کتاب «ابومسلم سردار خراسان»، اثر دکتر غلامحسین یوسفی است که در سال ۱۳۴۵ منتشر شد. دکتر یوسفی در قسمت‌های مختلف این کتاب به ناآشکاری و متقن نبودن اسناد موجود دربارۀ ابومسلم خراسانی اشاره کرده (همان: ۲۹-۱۶۳) و می‌نویسد:

مردی به شهرت ابومسلم، اصل و تبارش معلوم نیست... در باب این‌که ایرانی، کرد، عرب و یا ترک بوده است روایات گوناگون است و هیچ‌یک به‌طور قطع تکلیف را معیّن نمی‌کند. چندان‌که برخی از محققان معاصر احتیاط را درین دانسته‌اند که فقط اشاره کنند: از موالی ایرانی و اصلش مجهول است یا به یقین می‌توان گفت که ابومسلم عرب‌نژاد نبوده است (همان: ۲۹).
محمدرضا شفیعی کدکنی نیز در مقدمه‌ای که بر کتاب «ابومسلم خراسانی»، اثر محمد عبدالغنی حسن، در سال ۱۳۴۳ نوشت، متذکر شده است:

درباره ملیت و نژاد او [ابومسلم] سخن بسیار است. گروهی او را ایرانی و دسته‌ای از نژاد عرب شمرده‌اند. آنچه مسلّم است وی عرب نبوده و در ایرانی بودنش به‌دشواری می‌توان تردید کرد (عبدالغنی حسن، ۱۳۵۳: ۵-۶).
در زادگاه او نیز اختلاف است. برخی اصالت او را فریدنِ اصفهان و بعضی اطرافِ مروِ خراسان دانسته‌اند هرچند تقریباً همۀ مورخین معتقدند که محل پیدایش و ظهورش کوفه بوده است (یوسفی، ۱۳۷۸: ۳۲-۳۴).

پیرامون فعالیت‌های عباسیان و پیوستن ابومسلم به آنان باید بدانیم که کوشش‌های سرّی و مخفیانۀ مبلّغان عباسی چندین سال طول کشید و پس از آن‌که امامِ عباسی، محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، درگذشت، ابراهیم، پسر بزرگ او، رهبری را عهده‌دار شد و پس از کشته شدن او توسط مروان، ابوالعباس سفّاح و منصور به خلافت رسیدند (همان: ۱۰۶-۱۳۲). بااین‌که غرض آل‌عباس از این دعوت حفظ مصالح و منافع خودشان بوده است، اما گسترش و پیشرفت این نهضت را باید به سبب تأثیر فراوان ایرانیان و تا اندازۀ زیادی به‌خاطر درایت ابومسلم دانست (همان: ۵۸).
ابومسلم، که درحقیقت بنیان‌گذار حکومت عباسیان و جنبش سیاه‌جامگان است (همان: ۱۴۹)، هنگامی که دعوت خود را آشکار کرد با دیگر یاران خود به علامتِ عزای شهیدان اهل‌بیت و یا به تقلید از رنگ سیاهِ عَلَم پیامبر اسلام، جامۀ سیاه بر تن کرد (همان: ۶۶). البته ناگفته نماند قراینی نیز وجود دارد که ابومسلم علاقه‌مند به آیین زرتشت بوده و هدف او از قیام بر علیه حکومت اموی اگرچه با رنگی مذهبی و به حمایت از عباسیان بوده است، اما گویی جنبۀ سیاسی و اجتماعی این قیام و انتقام گرفتن او از تازیان قوی‌تر بوده است (همان: ۱۵۷-۱۵۸).
این سردار جوان، خراسان و شهرهای مختلف ایران را به تدریج تسخیر کرد و لشکریان وی سرانجام عراق را هم فتح کردند و بنی‌عباس را به خلافت رساندند (همان: ۱۲۲). در ادامه به سبب قدرت زیاد و روزافزون ابومسلم و همچنین اختلافات و دشمنی میان او و منصور (همان: ۱۳۱-۱۳۲)، پس از آن‌که منصور عباسی به خلافت رسید، ابومسلم را با فریب و نیرنگ به نزد خود دعوت کرد و ناجوانمردانه در سال ۱۳۷ هجری، که گویی در آن‌وقت سی‌وهفت ساله بود، به قتل رساند (همان: ۱۴۷-۱۴۹-۱۵۳).

از نگاه دکتر غلامحسین یوسفی، ابومسلم خراسانی سرداری بزرگ و هوشمند و لایق بود که بر اثر قیام او ایرانیان از خواری به بزرگی رسیدند (همان: ۱۴۹) و فرهنگ و تمدّن ایرانی در حکومت اسلامی چندان نفوذ کرد که استقلال و قدرتی بسیار یافتند (همان: ۱۵۷). او در ادامۀ این کتاب، از صفات منفیِ ابومسلم نیز چشم‌پوشی نکرده و ضمن اشاره به غرور او و درهم شکستن هر گونه مخالفتی با خلافت عباسیان، می‌نویسد:
https://t.iss.one/Minavash
ادامهٔ صفحهٔ قبل:

نوشته‌اند که با مخالفان چنان به سختی رفتار می‌نمود که رحم به دل راه نمی‌داد و به اندک چیزی به کشتن مردم اشاره می‌کرد. بنابر آنچه خود او اظهار کرده بالغ بر یکصدهزار نفر مردم بی‌دفاع را نابود کرده بود و این عدّه غیر از کسانی بوده که در معرکه‌ها کشته شده‌اند (همان: ۴۲-۴۳).
محمدرضا شفیعی کدکنی هم، که از دیگر علاقه‌مندان به ابومسلم خراسانی است، دربارۀ او نوشته است:

ابومسلم خراسانی در تاریخ اسلام و ایران چهره‌ای بی‌مانند است. بنیان‌گذار حکومتی است و درهم‌کوبندۀ حکومتی... از خصایص او چنان‌که نوشته‌اند و می‌بینیم یکی این بوده است که بر هیچ‌کس نمی‌بخشوده و بسیار سختگیر بوده است... ابومسلم نمایشگر خواست‌های تودۀ رنجیدۀ ایرانی در آن روزگار است و پیروزی او بر امویان، پیروزی نژاد ایرانی بر عرب است و جبران شکست قادسیه. با پیروزی او نخستین‌گام استقلال ایران برداشته شد و همۀ نهضت‌های ضدّعربی از وجود او مایه گرفت... ابومسلم مردی هوشیار و دلیر... و از نادرگان روزگار بوده است (عبدالغنی حسن، ۱۳۵۳: ۵-۶).

منابع:

_ یوسفی، غلامحسین، ۱۳۷۸، ابومسلم سردار خراسان، تهران، علمی و فرهنگی.

_ عبدالغنی حسن، محمد، ۱۳۵۳، ابومسلم خراسانی، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، کتاب‌های سیمرغ.
https://t.iss.one/Minavash
2