📘شاعر آینهها
📝محمدرضا شفیعی کدکنی
از آثار نگاشته شده دربارۀ بیدل دهلوی میتوان به کتاب «شاعر آینهها: بررسی سبک هندی و شعر بیدل»، اثر محمدرضا شفیعی کدکنی اشاره کرد. کتابی خواندنی که در چندین مقاله از این شاعر فارسیگوی هندی، که اصالتی مغولی داشت (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۱: ۲۱)، صحبت شده و در ادامه هم گزیدهای از اشعار تقریباً صدهزار بیتی او آورده شده است (همان: ۱۹).
میرزاعبدالقادر عظیمآبادی، متخلّص به بیدل (۱۰۵۴-۱۱۳۳ق)، در عظیمآباد (پَتنه امروزی) متولّد شد. او مردی نیرومند، درشتاندام و عارفمسلک بود که بیشتر عمر خود را در بنگاله بسر بُرد و در دهلی وفات یافت. هرچند قبر او در عصر حاضر معلوم نیست (همان: ۲۱-۲۲). شعر بیدل آینه است و هر کس نقش خویش را درین آینه میبیند (همان: ۸۶). بیدل اهل اندیشه و تأمّلات شکآمیز فلسفی بود و به حق او را شاعرِ فیلسوف توصیف کردهاند (همان: ۸۴-۲۹۳):
دل به زبان نمیرسد لب به فغان نمیرسد
کس به نشان نمیرسد تیر خطاست زندگی
بیدل نمایندۀ تمامعیار اسلوب هندی – یا همان اصفهانی - است (همان: ۱۵-۲۹) و باآنکه نفوذ او در افغانستان و تاجیکستان و هند همچنان باقی مانده و دیوان اشعارش بیش از همۀ دیوانهای شعر فارسی از خیال سرشار است، اما در ایران کماکان مورد استقبال قرار نگرفته است. یکی از نقاط ضعف دیوان اشعار او و عدمِموفقیّت آن در ایران، اعجاب و ابهام اشعار اوست (همان: ۱۸-۱۹). اگرچه نباید فراموش کرد که اشعار بیدل نه تنها برای خوانندۀ عادی که برای اهل ادب نیز دشوار مینماید (همان: ۳۰).
بیدل نکوهشکنندۀ شاعران درباری (همان: ۸۲)، ترسیمکنندۀ مدامِ وحدتِ وجود: دریای خیالیم و نمینی است درینجا / جز وهم، وجود و عدمی نیست درینجا (همان: ۱۲۴)، نغمهپرداز مخالف مذهب: در جنّتی که وعدۀ نعمت شنیدهای / آدم کجاست اکثر سکّانش احمقاند (همان: ۸۷؛ بیدل دهلوی، ۱۳۷۶: ۲/ ۷۰)، منکر زندگی پس از مرگ و ردکنندۀ بهشت و دوزخ: در گوش ما مخوانید افسانۀ قیامت (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۱: ۸۲؛ بیدل دهلوی، ۱۳۷۶: ۲/ ۴۷۱) و بیانکنندۀ برخی از اندیشههای علمی مانند نظریۀ داروین است که از استحسانات ذوقی اوست (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۱: ۳۴؛ بیدل دهلوی، ۱۳۷۶: ۲/ ۲۴۹):
هیچ شکلی بی هیولا قابل صورت نشد
آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود
از دیگر نکات مطرح شده در کتاب «شاعر آینهها»، نظر دکتر شفیعی کدکنی در رابطه با کلیّات دیوان بیدل به اهتمام خلیلالله خلیلی است که به زعم او گویی یکی از بهترین و کاملترین چاپهای اشعار بیدل است (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۱: ۲۷). چنانکه در مقدمهای که در سال ۱۳۶۲ بر این کتاب نوشته است، به تمجید از علیاکبر سعیدی سیرجانی پرداخته و او را شاعر، نویسندۀ نامدار و دوست بزرگوار خود معرّفی کرده است (همان: ۱۳).
منابع:
_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۷۱، شاعر آینهها: بررسی سبک هندی و شعر بیدل، تهران، آگاه.
_ بیدل دهلوی، ۱۳۷۶، کلیات بیدل دهلوی، به تصحیح اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، تهران، الهام.
https://t.iss.one/Minavash
📝محمدرضا شفیعی کدکنی
از آثار نگاشته شده دربارۀ بیدل دهلوی میتوان به کتاب «شاعر آینهها: بررسی سبک هندی و شعر بیدل»، اثر محمدرضا شفیعی کدکنی اشاره کرد. کتابی خواندنی که در چندین مقاله از این شاعر فارسیگوی هندی، که اصالتی مغولی داشت (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۱: ۲۱)، صحبت شده و در ادامه هم گزیدهای از اشعار تقریباً صدهزار بیتی او آورده شده است (همان: ۱۹).
میرزاعبدالقادر عظیمآبادی، متخلّص به بیدل (۱۰۵۴-۱۱۳۳ق)، در عظیمآباد (پَتنه امروزی) متولّد شد. او مردی نیرومند، درشتاندام و عارفمسلک بود که بیشتر عمر خود را در بنگاله بسر بُرد و در دهلی وفات یافت. هرچند قبر او در عصر حاضر معلوم نیست (همان: ۲۱-۲۲). شعر بیدل آینه است و هر کس نقش خویش را درین آینه میبیند (همان: ۸۶). بیدل اهل اندیشه و تأمّلات شکآمیز فلسفی بود و به حق او را شاعرِ فیلسوف توصیف کردهاند (همان: ۸۴-۲۹۳):
دل به زبان نمیرسد لب به فغان نمیرسد
کس به نشان نمیرسد تیر خطاست زندگی
بیدل نمایندۀ تمامعیار اسلوب هندی – یا همان اصفهانی - است (همان: ۱۵-۲۹) و باآنکه نفوذ او در افغانستان و تاجیکستان و هند همچنان باقی مانده و دیوان اشعارش بیش از همۀ دیوانهای شعر فارسی از خیال سرشار است، اما در ایران کماکان مورد استقبال قرار نگرفته است. یکی از نقاط ضعف دیوان اشعار او و عدمِموفقیّت آن در ایران، اعجاب و ابهام اشعار اوست (همان: ۱۸-۱۹). اگرچه نباید فراموش کرد که اشعار بیدل نه تنها برای خوانندۀ عادی که برای اهل ادب نیز دشوار مینماید (همان: ۳۰).
بیدل نکوهشکنندۀ شاعران درباری (همان: ۸۲)، ترسیمکنندۀ مدامِ وحدتِ وجود: دریای خیالیم و نمینی است درینجا / جز وهم، وجود و عدمی نیست درینجا (همان: ۱۲۴)، نغمهپرداز مخالف مذهب: در جنّتی که وعدۀ نعمت شنیدهای / آدم کجاست اکثر سکّانش احمقاند (همان: ۸۷؛ بیدل دهلوی، ۱۳۷۶: ۲/ ۷۰)، منکر زندگی پس از مرگ و ردکنندۀ بهشت و دوزخ: در گوش ما مخوانید افسانۀ قیامت (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۱: ۸۲؛ بیدل دهلوی، ۱۳۷۶: ۲/ ۴۷۱) و بیانکنندۀ برخی از اندیشههای علمی مانند نظریۀ داروین است که از استحسانات ذوقی اوست (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۱: ۳۴؛ بیدل دهلوی، ۱۳۷۶: ۲/ ۲۴۹):
هیچ شکلی بی هیولا قابل صورت نشد
آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود
از دیگر نکات مطرح شده در کتاب «شاعر آینهها»، نظر دکتر شفیعی کدکنی در رابطه با کلیّات دیوان بیدل به اهتمام خلیلالله خلیلی است که به زعم او گویی یکی از بهترین و کاملترین چاپهای اشعار بیدل است (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۱: ۲۷). چنانکه در مقدمهای که در سال ۱۳۶۲ بر این کتاب نوشته است، به تمجید از علیاکبر سعیدی سیرجانی پرداخته و او را شاعر، نویسندۀ نامدار و دوست بزرگوار خود معرّفی کرده است (همان: ۱۳).
منابع:
_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۷۱، شاعر آینهها: بررسی سبک هندی و شعر بیدل، تهران، آگاه.
_ بیدل دهلوی، ۱۳۷۶، کلیات بیدل دهلوی، به تصحیح اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، تهران، الهام.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍1👌1
📘سیری در اشعار اخوان ثالث
📝مهدی اخوان ثالث
از بس که ملـول از دل دلمردۀ خویشم
هم خستۀ بـیگانه، هم آزردۀ خویشم
ایـن گـریۀ مستانۀ مـن بیسببی نیست
ابر چمن تـشـنـه و پـژمـردۀ خویشم
گلبانگ ز شوق گل شاداب توان داشت
من نـوحـهسرای گل افسردۀ خویشم
(اخوان ثالث، ۱۳۷۹: ذیل «غزل حنظلی»، ۶۹-۷۰)
مهدی اخوان ثالث (۱۳۰۷-۱۳۶۹)، از شاعران نامدار کلاسیک و نیمایی است که در شعر «نماز» از دفتر «در این اوستا» مینویسد:
با گروهی شرم و بیخویش وضو کردم.
مست بودم مستِ سرنشناس،
پانشناس، اما لحظۀ پاک و عزیزی بود.
قبله، گو هر سو که میخواهی باش.
با تو دارد گفتوگو شوریدۀ مستی.
مستم و دانم که هستم من
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی
(اخوان ثالث، ۱۳۶۰: ۷۷-۷۸)؟
اخوان در قصیدهای با نام «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» میآورد:
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم
گرانمایه زردشت را من فزونتر
ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او ندید و نبیند
من آن بهترین از بشر دوست دارم
سه نیکش بهین رهنمای جهان است
مفیدی چنین مختصر دوست دارم
ابرمرد ایرانیی راهبر بود
من ایرانیِ راهبر دوست دارم
نه کُشت و نه دستور کُشتن به کس داد
از این روش هم معتبر دوست دارم
(اخوان ثالث، ۱۳۹۳: ۱۵۷-۱۵۸).
او در قصیدهای دیگر با عنوان «ای درخت معرفت» مینویسد:
https://t.iss.one/Minavash
📝مهدی اخوان ثالث
از بس که ملـول از دل دلمردۀ خویشم
هم خستۀ بـیگانه، هم آزردۀ خویشم
ایـن گـریۀ مستانۀ مـن بیسببی نیست
ابر چمن تـشـنـه و پـژمـردۀ خویشم
گلبانگ ز شوق گل شاداب توان داشت
من نـوحـهسرای گل افسردۀ خویشم
(اخوان ثالث، ۱۳۷۹: ذیل «غزل حنظلی»، ۶۹-۷۰)
مهدی اخوان ثالث (۱۳۰۷-۱۳۶۹)، از شاعران نامدار کلاسیک و نیمایی است که در شعر «نماز» از دفتر «در این اوستا» مینویسد:
با گروهی شرم و بیخویش وضو کردم.
مست بودم مستِ سرنشناس،
پانشناس، اما لحظۀ پاک و عزیزی بود.
قبله، گو هر سو که میخواهی باش.
با تو دارد گفتوگو شوریدۀ مستی.
مستم و دانم که هستم من
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی
(اخوان ثالث، ۱۳۶۰: ۷۷-۷۸)؟
اخوان در قصیدهای با نام «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» میآورد:
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم
گرانمایه زردشت را من فزونتر
ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او ندید و نبیند
من آن بهترین از بشر دوست دارم
سه نیکش بهین رهنمای جهان است
مفیدی چنین مختصر دوست دارم
ابرمرد ایرانیی راهبر بود
من ایرانیِ راهبر دوست دارم
نه کُشت و نه دستور کُشتن به کس داد
از این روش هم معتبر دوست دارم
(اخوان ثالث، ۱۳۹۳: ۱۵۷-۱۵۸).
او در قصیدهای دیگر با عنوان «ای درخت معرفت» مینویسد:
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍1👎1
ادامهٔ صفحهٔ قبل:
ای درخت معرفت، جز شک و حیرت چیست بارت
یا که من باری ندیدم، غیر از این بر شاخسارت
عمرها بردی و خوردی، غیر از این باری ندادی
حیف، حیف از اینهمه رنج بشر، در رهگذارت
چندوچون فیلسوفان، چون بر دیوار ندبهست
پیرک چندی ز نخ زن، ریشجنبان در کنارت
شهر افلاطون ابله، دیده تا پسکوچههایش
گشته، وز آن بازگشتم، میکند خمرش خمارت
ما غلامانیم و شاعر، در فنون جنگ ماهر
سنگ، چون اردنگ میسازیم، ای ابله نثارت
ای کلاغ صبحهای روشن و خاموش برفی
خوشتر از هر فیلسوفی دوست دارم قار قارت
کای درخت معرفت، جز شک و حیرت نیست بارت
(همان: ۱۳۶-۱۳۷).
مهدی اخوان ثالث در قطعۀ دو بیتیِ «طوس ما» از کتاب «ارغنون»، که به نوعی در هجو مردم مشهد و علی بن موسیالرضا سروده شده است، اذعان میکند:
ری دمـاونـدی دارد، هـمـدان الـونـدی
اصفهان رودی و شیراز صـفایی دارد
طوس ما از برکتهای امامی که در اوست
هر قدم عاجز و آخوند و گدایی دارد
(اخوان ثالث، ۱۳۷۹: ۱۶۱-۱۶۲)
و در شعرِ «باغ من» از دفتر «زمستان» میآورد:
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش.
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانی است.
باغ نومیدان، چشم در راه بهاری نیست.
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
جاودان بر اسبِ یالافشانِ زردش میچمد در آن.
پادشاه فصلها، پاییز
(اخوان ثالث، ۱۳۹۰: ۱۶۶-۱۶۷).
https://t.iss.one/Minavash
ای درخت معرفت، جز شک و حیرت چیست بارت
یا که من باری ندیدم، غیر از این بر شاخسارت
عمرها بردی و خوردی، غیر از این باری ندادی
حیف، حیف از اینهمه رنج بشر، در رهگذارت
چندوچون فیلسوفان، چون بر دیوار ندبهست
پیرک چندی ز نخ زن، ریشجنبان در کنارت
شهر افلاطون ابله، دیده تا پسکوچههایش
گشته، وز آن بازگشتم، میکند خمرش خمارت
ما غلامانیم و شاعر، در فنون جنگ ماهر
سنگ، چون اردنگ میسازیم، ای ابله نثارت
ای کلاغ صبحهای روشن و خاموش برفی
خوشتر از هر فیلسوفی دوست دارم قار قارت
کای درخت معرفت، جز شک و حیرت نیست بارت
(همان: ۱۳۶-۱۳۷).
مهدی اخوان ثالث در قطعۀ دو بیتیِ «طوس ما» از کتاب «ارغنون»، که به نوعی در هجو مردم مشهد و علی بن موسیالرضا سروده شده است، اذعان میکند:
ری دمـاونـدی دارد، هـمـدان الـونـدی
اصفهان رودی و شیراز صـفایی دارد
طوس ما از برکتهای امامی که در اوست
هر قدم عاجز و آخوند و گدایی دارد
(اخوان ثالث، ۱۳۷۹: ۱۶۱-۱۶۲)
و در شعرِ «باغ من» از دفتر «زمستان» میآورد:
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش.
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانی است.
باغ نومیدان، چشم در راه بهاری نیست.
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
جاودان بر اسبِ یالافشانِ زردش میچمد در آن.
پادشاه فصلها، پاییز
(اخوان ثالث، ۱۳۹۰: ۱۶۶-۱۶۷).
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍2
ادامهٔ صفحهٔ قبل:
او در کتاب زمستان، ذیل شعری به نام «داوری» متذکر میشود:
هرکه آمــد بـار خـود را بـست و رفت
ما هـمان بـدبخت و خوار و بینصیب
زان چه حاصل جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل جز فریب و جز فریب
(همان: ۱۳۰)
اخوان در کتاب «در حیاط کوچک پاییز، در زندان» اینگونه به سرودن شعرِ «سعادت؟ آه...» میپردازد:
بلی، هیچ است و دیگر هیچ.
تو ای غمگین با هر چیز و هر کس قهر...
بلی، هیچ است و دیگ هیچ،
وگر جز هیچ باشد، پوچ.
سعادت؟ آه... !
تهی را با فریب آمیخته، وآنگاه
به دنبالش چنین پیموده چندین راه...
به می گلگون نیاری کرد آن غمگین سیاهان را
بسی بیهوده میکوشی...
که را، وآنگه به سودای چه، میدوشی؟
بلی، ای غمگینِ تنها
همان هیچ است و دیگر هیچ
وگر جز هیچ باشد، پوچ.
و بیهودهست از زندان به زندان کوچ
(اخوان ثالث، ۱۳۹۰: ۱۰۶ الی۱۰۸).
و در دفتر «از این اوستا»، در شعری با عنوان «روی جادۀ نمناک»، در رثای صادق هدایت مینویسد:
اگر چه حالیا دیری است
کان بیکاروان کولی از این دشت غبارآلود کوچیده است،
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیدهست؛
هنوز از خویش پرسم گاه: آه
چه میدیدهست آن غمناک روی جادۀ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمردۀ سودازده، کافکا؟
همه خشم و همه نفرین،
همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون
و حیرت عصیانی اعصار،
https://t.iss.one/Minavash
او در کتاب زمستان، ذیل شعری به نام «داوری» متذکر میشود:
هرکه آمــد بـار خـود را بـست و رفت
ما هـمان بـدبخت و خوار و بینصیب
زان چه حاصل جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل جز فریب و جز فریب
(همان: ۱۳۰)
اخوان در کتاب «در حیاط کوچک پاییز، در زندان» اینگونه به سرودن شعرِ «سعادت؟ آه...» میپردازد:
بلی، هیچ است و دیگر هیچ.
تو ای غمگین با هر چیز و هر کس قهر...
بلی، هیچ است و دیگ هیچ،
وگر جز هیچ باشد، پوچ.
سعادت؟ آه... !
تهی را با فریب آمیخته، وآنگاه
به دنبالش چنین پیموده چندین راه...
به می گلگون نیاری کرد آن غمگین سیاهان را
بسی بیهوده میکوشی...
که را، وآنگه به سودای چه، میدوشی؟
بلی، ای غمگینِ تنها
همان هیچ است و دیگر هیچ
وگر جز هیچ باشد، پوچ.
و بیهودهست از زندان به زندان کوچ
(اخوان ثالث، ۱۳۹۰: ۱۰۶ الی۱۰۸).
و در دفتر «از این اوستا»، در شعری با عنوان «روی جادۀ نمناک»، در رثای صادق هدایت مینویسد:
اگر چه حالیا دیری است
کان بیکاروان کولی از این دشت غبارآلود کوچیده است،
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیدهست؛
هنوز از خویش پرسم گاه: آه
چه میدیدهست آن غمناک روی جادۀ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمردۀ سودازده، کافکا؟
همه خشم و همه نفرین،
همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون
و حیرت عصیانی اعصار،
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍2
ادامهٔ صفحهٔ قبل:
ابررند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تفوی دیگری بر عهد و هنجار عرب،
یا باز تفی دیگر به ریش عرش و بر آیین این ایام؟
چه نقشی میزدهست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادۀ نمناک؟
که میداند چه میدیدهست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک
کوچیدهست و طرف دامن از این خاک برچیدهست
ولی من نیک میدانم،
چو نقش روز روشن بر جبین غیب میخوانم،
که او هر نقش میبستهست،
یا هر جلوه میدیدهست،
نمیدیدهست چون خود پاک روی جادۀ نمناک
(اخوان ثالث، ۱۳۶۰: ۵۱ الی۵۳).
منابع:
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۷۹، ارغنون، تهران، مروارید.
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۶۰، از این اوستا، تهران، مروارید.
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۹۳، ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم، تهران، زمستان.
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۹۰، زمستان، تهران، زمستان.
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۹۰، سه کتاب: در حیاط کوچک پاییز در زندان؛ زندگی میگوید اما باز باید زیست؛ دوزخ اما سرد، تهران، زمستان.
https://t.iss.one/Minavash
ابررند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تفوی دیگری بر عهد و هنجار عرب،
یا باز تفی دیگر به ریش عرش و بر آیین این ایام؟
چه نقشی میزدهست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادۀ نمناک؟
که میداند چه میدیدهست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک
کوچیدهست و طرف دامن از این خاک برچیدهست
ولی من نیک میدانم،
چو نقش روز روشن بر جبین غیب میخوانم،
که او هر نقش میبستهست،
یا هر جلوه میدیدهست،
نمیدیدهست چون خود پاک روی جادۀ نمناک
(اخوان ثالث، ۱۳۶۰: ۵۱ الی۵۳).
منابع:
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۷۹، ارغنون، تهران، مروارید.
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۶۰، از این اوستا، تهران، مروارید.
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۹۳، ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم، تهران، زمستان.
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۹۰، زمستان، تهران، زمستان.
_ اخوان ثالث، مهدی، ۱۳۹۰، سه کتاب: در حیاط کوچک پاییز در زندان؛ زندگی میگوید اما باز باید زیست؛ دوزخ اما سرد، تهران، زمستان.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍2👌1
📘حالات و مقامات م. امید
📝محمدرضا شفیعی کدکنی
کتاب «حالات و مقامات م. امید»، خاطرات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی از مهدی اخوان ثالث است که در آن کوشش شده است تصویری همهجانبه از شخصیّت مهدی اخوان ثالث ارائه شود. هرچند در آن سوی حالات و مقامات م. امید، با نقد بسیارمختصری از آثار این شاعر خراسانی مدفون در طوس و همچنین با پارهای از اندیشههای محمدرضا شفیعی کدکنی آشنا خواهیم شد.
شفیعی کدکنی در ابتدای کتاب، از نادر نادرپور، به سبب طعنهای بیجای دوران جوانی و خامی خود، که حدود نیم قرن پیش بر اشعار او داشته است، عذرخواهی میکند (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱: ۱۷) و در ادامه مینویسد:
من هیچگاه سیاسی نبودهام ولی متجاوز از شصت سال ناظر دقیق و پُرحوصلۀ جریانهای سیاسی در ایران بودهام. به تجربه دریافتهام که روشنفکران ما، غالباً، فاقد تقوای سیاسیاند. به اندک خشم و نفرتی، حتی شخصی، انواع تهمتها را به طرف مقابل میزنند (همان: ۱۹).
اخوان متولّد ۱۳۰۷ در مشهد و فارغالتحصیل رشتۀ آهنگری از هنرستان همان شهر بود (همان: ۲۳). مردی که بنابر نظر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی یک ادیب برجستۀ به تمام معنی عصرِ ما بود که تقریباً دانش ادبی خود را از کتاب و از راه مطالعۀ شخص به دست آورده بود (همان: ۴۲). مهدی اخوان ثالث نمودار هنرمندی بزرگ آمیخته از چندین تناقض بود که خوشبختانه هیچگاه نتوانست خود را از شرّ آن نجات بخشد؛ که خاستگاه تناقض، همان ارادۀ معطوف به آزادی است و نمیتوان هنرمند بزرگی یافت مگر در مرکز وجودیِ خود یک تناقض داشته باشد (همان: ۲۱۳ الی۲۱۵).
شفیعی کدکنی بر آن اعتقاد است که از بسیاری شعرها لذّت برده و به تحسین آن اشعار پرداخته است، اما هرگز حیرت نکرده است. و در عصر حاضر تـنها از بـعضی شعرهای اخوان ثالث در شگفت شده است. چنانکه بیشترین تعجّب او از مثنوی مولوی بوده است (همان: ۲۴۰-۲۴۱).
اگر کسی بخواهد جُنگی از انواع شعر عصر ما فراهم آورد، هر قدر سختگیر باشد چند قصیده از اخوان را در بخش قصاید قرار خواهد داد. همچنین در غزل و دیگر انواع شعر کهن. اما اگر از شعر مدرن عصر ما بخواهد سفینهای فراهم آورد، بیشترین حجم انتخابش از شعرهای او خواهد بود. در این میدان است که بیشترین ثروت هنری را داراست (همان: ۲۰۲).
آقای اخوان به نظر من یکی از آن نوادری است که در تاریخ فرهنگ هر ملّتی به ندرت در هر قرنی یکی دو تا پیدا میشوند که مظهر تجدّد واقعی و حفظ سنّت و جوانب درخشان سنّت آن ملّت هستند (همان: ۱۰۱). اخوان محقق بزرگی بود در طراز بزرگترین محققان عصر ما (همان: ۴۵). در ذات اخوان یک نوع شک و بدبینی نسبت به همهچیز نهفته بود. یعنی در هر کاری یا هر سخنی و تعبیری یا هر پدیدهای همان جانب ظلمانی و ساحت اهریمنیاش را اول میدید... اما او هرگز مانند ابوالعلاء معرّی نبود که زندگی را بیمعنی و پوچ بداند و خواستار تعطیل آن شود (همان: ۵۸).
یکبار تلفن زد که عزیز جان از صبح دارم توی مثنوی مولوی دنبال این ابیاتی که شجریان در بیات ترک خوانده و غوغا کرده است میگردم و پیدا نمیکنم. تو با این کتاب انس و الفت داری بگو ببینم کجاست؟ گفتم کدام ابیات؟ گفت همین ابیاتی که میگوید:
ای دریـغـا نـازکآرای تـنـش
بـوی خون میآید از پیراهنش
باز شوق یوسفم دامان گرفت
پیر ما را بوی پیراهن گرفت...
گفتم: مهدیجان، تو از نازکآرای تنش پی نبردی که این شعر بعد از نیما سروده شده؟ این شعر از سایه است. میخواستم توضیح بیشتر بدهم، گفت: خوب بس است، بس است و خداحافظ (همان: ۱۰۵-۱۰۶).
https://t.iss.one/Minavash
📝محمدرضا شفیعی کدکنی
کتاب «حالات و مقامات م. امید»، خاطرات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی از مهدی اخوان ثالث است که در آن کوشش شده است تصویری همهجانبه از شخصیّت مهدی اخوان ثالث ارائه شود. هرچند در آن سوی حالات و مقامات م. امید، با نقد بسیارمختصری از آثار این شاعر خراسانی مدفون در طوس و همچنین با پارهای از اندیشههای محمدرضا شفیعی کدکنی آشنا خواهیم شد.
شفیعی کدکنی در ابتدای کتاب، از نادر نادرپور، به سبب طعنهای بیجای دوران جوانی و خامی خود، که حدود نیم قرن پیش بر اشعار او داشته است، عذرخواهی میکند (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱: ۱۷) و در ادامه مینویسد:
من هیچگاه سیاسی نبودهام ولی متجاوز از شصت سال ناظر دقیق و پُرحوصلۀ جریانهای سیاسی در ایران بودهام. به تجربه دریافتهام که روشنفکران ما، غالباً، فاقد تقوای سیاسیاند. به اندک خشم و نفرتی، حتی شخصی، انواع تهمتها را به طرف مقابل میزنند (همان: ۱۹).
اخوان متولّد ۱۳۰۷ در مشهد و فارغالتحصیل رشتۀ آهنگری از هنرستان همان شهر بود (همان: ۲۳). مردی که بنابر نظر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی یک ادیب برجستۀ به تمام معنی عصرِ ما بود که تقریباً دانش ادبی خود را از کتاب و از راه مطالعۀ شخص به دست آورده بود (همان: ۴۲). مهدی اخوان ثالث نمودار هنرمندی بزرگ آمیخته از چندین تناقض بود که خوشبختانه هیچگاه نتوانست خود را از شرّ آن نجات بخشد؛ که خاستگاه تناقض، همان ارادۀ معطوف به آزادی است و نمیتوان هنرمند بزرگی یافت مگر در مرکز وجودیِ خود یک تناقض داشته باشد (همان: ۲۱۳ الی۲۱۵).
شفیعی کدکنی بر آن اعتقاد است که از بسیاری شعرها لذّت برده و به تحسین آن اشعار پرداخته است، اما هرگز حیرت نکرده است. و در عصر حاضر تـنها از بـعضی شعرهای اخوان ثالث در شگفت شده است. چنانکه بیشترین تعجّب او از مثنوی مولوی بوده است (همان: ۲۴۰-۲۴۱).
اگر کسی بخواهد جُنگی از انواع شعر عصر ما فراهم آورد، هر قدر سختگیر باشد چند قصیده از اخوان را در بخش قصاید قرار خواهد داد. همچنین در غزل و دیگر انواع شعر کهن. اما اگر از شعر مدرن عصر ما بخواهد سفینهای فراهم آورد، بیشترین حجم انتخابش از شعرهای او خواهد بود. در این میدان است که بیشترین ثروت هنری را داراست (همان: ۲۰۲).
آقای اخوان به نظر من یکی از آن نوادری است که در تاریخ فرهنگ هر ملّتی به ندرت در هر قرنی یکی دو تا پیدا میشوند که مظهر تجدّد واقعی و حفظ سنّت و جوانب درخشان سنّت آن ملّت هستند (همان: ۱۰۱). اخوان محقق بزرگی بود در طراز بزرگترین محققان عصر ما (همان: ۴۵). در ذات اخوان یک نوع شک و بدبینی نسبت به همهچیز نهفته بود. یعنی در هر کاری یا هر سخنی و تعبیری یا هر پدیدهای همان جانب ظلمانی و ساحت اهریمنیاش را اول میدید... اما او هرگز مانند ابوالعلاء معرّی نبود که زندگی را بیمعنی و پوچ بداند و خواستار تعطیل آن شود (همان: ۵۸).
یکبار تلفن زد که عزیز جان از صبح دارم توی مثنوی مولوی دنبال این ابیاتی که شجریان در بیات ترک خوانده و غوغا کرده است میگردم و پیدا نمیکنم. تو با این کتاب انس و الفت داری بگو ببینم کجاست؟ گفتم کدام ابیات؟ گفت همین ابیاتی که میگوید:
ای دریـغـا نـازکآرای تـنـش
بـوی خون میآید از پیراهنش
باز شوق یوسفم دامان گرفت
پیر ما را بوی پیراهن گرفت...
گفتم: مهدیجان، تو از نازکآرای تنش پی نبردی که این شعر بعد از نیما سروده شده؟ این شعر از سایه است. میخواستم توضیح بیشتر بدهم، گفت: خوب بس است، بس است و خداحافظ (همان: ۱۰۵-۱۰۶).
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍1👎1
ادامهٔ صفحهٔ قبل:
اخوان با همۀ شوخیهایی که در حق شاملو میکرد و بسیار شیرین، در ژرفنای جانش او را دوست میداشت و بعضی از شعرهای او را میستود. در حق فروغ نیز ستایش بیشائبه داشت (همان: ۱۰۵). جایی دیگر از همین یادداشتها گفتهام که اگر اخوان میخواست دو شاعر از میان معاصران و نسل بعد از نیما برگزیند یکی از این دو احمد شاملو بود ولی همیشه میگفت: این شاملو خودش خوب است ولی تالی فاسد دارد... میگفت شاملو درین چشمانداز شبیه ابنعربی است که خودش عارف بزرگی است ولی تالی فاسدش این است که عرفان را تبدیل به مشتی حاشیهنویسی و لفّاظی و حرفهای بیسَروتَه کرده است... اخوان عقیده داشت که شاملو چند شعر بیوزن یا شعر منثور خوب دارد، اما خیل انبوهی از مقلّدان به دنبال خود دارد که کمترین ارزشی در کارشان نیست (همان: ۹۴).
راست میگفت: از میان خیل انبوه پیروان شاملو، شاملوی بزرگ (همان: ۲۲۷)، نه یک شاعر بزرگ که حتی یک شعر درخشان هم ظهور نکرده است. اینها همه به قول آن شاعر آمریکایی تنیس بیتور بازی میکنند و در مسابقۀ تنیس بیتور، همهکس برنده است و بازندهای وجود ندارد. یعنی همه بازندهاند و عمرشان بر باد (همان: ۹۴). [و برای همین] شمارۀ شاعران طرفدار شاملو چندبرابر شاعران طرفدار اخوان است... ولی طرفداران اخوان کیفیت کارشان بهتر است. مرثیههایی که پس از مرگ این دو شاعر گفته شد بهترین گواه این دعوی است. در میان دهها مرثیهای که برای شاملو چاپ شد یک شعر متوسط هم پیدا نمیشود و دیدیم که یک سطر از این مراثی در هیچ حافظهای جای نگرفت اما از میان مرثیههایی که دربارۀ اخوان گفته شد (مثل شعرهای محمد قهرمان، اسماعیل خویی، سیمین بهبهانی، حسین منزوی و سایه) بعضی سطرهاشان در حافظۀ دوستداران جدّی شعر هماکنون نفوذ کرده است. میتوانید امتحان کنید (همان: ۲۲۹-۲۳۰).
مردی روحانی در زندان از مهدی اخوان ثالث پرسیده بود: آیا یهودی یا مسیحی و یا لامذهب هستید؟ اخوان هم پاسخ منفی داده و در ادامه متذکر شده بود: پیرو آیین مزدشتی [الاهیات زردشتی و اقتصاد مزدکی] هستم. مذهبی که پیامبر و امّتش خودم هستم (همان: ۳۱-۳۲).
مهدی اخوان ثالث یکمرتبه با جمع ما به کوه درکه آمد و در ارتفاعات اندکی «از آن تلخ، از آن مرگابه»، که برایش آورده بودند، نوشید و گرم شد (همان: ۶۵). او همهگونه دوستی داشت. به علّت بعضی گرفتاریها در عالم مکیّفات، دوستانی داشت که به آنها نیازمند بود (همان: ۳۰). ذات داستاننویس او گاه سبب میشد که تخیّلات لحظهای خود را به شکل وقایعی، که در زندگی برای او اتّفاق افتاده بود، وصف کند. مثلاً در همین مصاحبۀ اخیرش با آقای حریری، آن قضیۀ فرزندان شهیدش را که در جبهۀ جنگ کشته و مفقودالأثر شده بودند [بچههای موهوم] آنچنان جدّی و با دقایق وصف کرده که کمتر کسی میتواند در آن تردید کند (همان: ۷۰).
منبع:
_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۹۱، حالات و مقامات م. امید: مهدی اخوان ثالث، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
اخوان با همۀ شوخیهایی که در حق شاملو میکرد و بسیار شیرین، در ژرفنای جانش او را دوست میداشت و بعضی از شعرهای او را میستود. در حق فروغ نیز ستایش بیشائبه داشت (همان: ۱۰۵). جایی دیگر از همین یادداشتها گفتهام که اگر اخوان میخواست دو شاعر از میان معاصران و نسل بعد از نیما برگزیند یکی از این دو احمد شاملو بود ولی همیشه میگفت: این شاملو خودش خوب است ولی تالی فاسد دارد... میگفت شاملو درین چشمانداز شبیه ابنعربی است که خودش عارف بزرگی است ولی تالی فاسدش این است که عرفان را تبدیل به مشتی حاشیهنویسی و لفّاظی و حرفهای بیسَروتَه کرده است... اخوان عقیده داشت که شاملو چند شعر بیوزن یا شعر منثور خوب دارد، اما خیل انبوهی از مقلّدان به دنبال خود دارد که کمترین ارزشی در کارشان نیست (همان: ۹۴).
راست میگفت: از میان خیل انبوه پیروان شاملو، شاملوی بزرگ (همان: ۲۲۷)، نه یک شاعر بزرگ که حتی یک شعر درخشان هم ظهور نکرده است. اینها همه به قول آن شاعر آمریکایی تنیس بیتور بازی میکنند و در مسابقۀ تنیس بیتور، همهکس برنده است و بازندهای وجود ندارد. یعنی همه بازندهاند و عمرشان بر باد (همان: ۹۴). [و برای همین] شمارۀ شاعران طرفدار شاملو چندبرابر شاعران طرفدار اخوان است... ولی طرفداران اخوان کیفیت کارشان بهتر است. مرثیههایی که پس از مرگ این دو شاعر گفته شد بهترین گواه این دعوی است. در میان دهها مرثیهای که برای شاملو چاپ شد یک شعر متوسط هم پیدا نمیشود و دیدیم که یک سطر از این مراثی در هیچ حافظهای جای نگرفت اما از میان مرثیههایی که دربارۀ اخوان گفته شد (مثل شعرهای محمد قهرمان، اسماعیل خویی، سیمین بهبهانی، حسین منزوی و سایه) بعضی سطرهاشان در حافظۀ دوستداران جدّی شعر هماکنون نفوذ کرده است. میتوانید امتحان کنید (همان: ۲۲۹-۲۳۰).
مردی روحانی در زندان از مهدی اخوان ثالث پرسیده بود: آیا یهودی یا مسیحی و یا لامذهب هستید؟ اخوان هم پاسخ منفی داده و در ادامه متذکر شده بود: پیرو آیین مزدشتی [الاهیات زردشتی و اقتصاد مزدکی] هستم. مذهبی که پیامبر و امّتش خودم هستم (همان: ۳۱-۳۲).
مهدی اخوان ثالث یکمرتبه با جمع ما به کوه درکه آمد و در ارتفاعات اندکی «از آن تلخ، از آن مرگابه»، که برایش آورده بودند، نوشید و گرم شد (همان: ۶۵). او همهگونه دوستی داشت. به علّت بعضی گرفتاریها در عالم مکیّفات، دوستانی داشت که به آنها نیازمند بود (همان: ۳۰). ذات داستاننویس او گاه سبب میشد که تخیّلات لحظهای خود را به شکل وقایعی، که در زندگی برای او اتّفاق افتاده بود، وصف کند. مثلاً در همین مصاحبۀ اخیرش با آقای حریری، آن قضیۀ فرزندان شهیدش را که در جبهۀ جنگ کشته و مفقودالأثر شده بودند [بچههای موهوم] آنچنان جدّی و با دقایق وصف کرده که کمتر کسی میتواند در آن تردید کند (همان: ۷۰).
منبع:
_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۹۱، حالات و مقامات م. امید: مهدی اخوان ثالث، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍1👎1