میناوش
466 subscribers
2 photos
1 video
5 files
794 links
یادداشت‌های میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
Download Telegram
📘رستاخیز کلمات

📝محمدرضا شفیعی کدکنی

به زعم دکتر شفیعی کدکنی جز در همان سه قرن اوّل، فلسفه در ایران عصر اسلامی چیزی مرده و کلیشه‌ای بوده (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱: ۵۲) و جای فلسفه در فرهنگ ما را علم کلام و بیشتر، عرفان، عهده‌دار است. و جای دور نرفته‌ایم اگر بگوییم بخش عظیمی از آنچه فلسفۀ اسلامی خوانده می‌شود، روایتی دلبخواه از فلسفۀ کهن یونانی است و در نمونۀ مشهورش، حکمت متعالیۀ ملاصدرا، جای استقلال اندیشه، که محور هر گونه تفکّر فلسفی است، خالی است و این شبه‌فلسفۀ بی‌حاصل خودمان کوچک‌ترین اثری بر جریان‌های فرهنگی و هنری و اجتماعی مملکت ما نداشته است (همان: ۲۹ الی۳۲).

کتاب «رستاخیزِ کلمات»، حاصل درس‌گفتارهای چندین‌سالۀ دکتر شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران است که با توجه به روایت تاریخی جریان فرمالیسم روسی و مروری بر شکل‌گیری نظریۀ ادبی صورتگرایان روس و دستاوردهای درخشان این نظریه و تطبیق آن بر ادبیات فارسی نگاشته شده است (همان: ۱۴). کتابی که محمدرضا شفیعی کدکنی در صفحات ابتدایی آن، ذیل حاشیه‌ای، نوشته است:
بنده مخلص همۀ روشنفکران واقعی، از ارانی و تقی‌زاده تا شمس‌الدین ادیب سلطانی و نجف دریابندری، همیشه بوده‌ام و هستم و خواهم بود (همان: ۱۵).

هر واژه‌ای سکّه‌ای است که دو روی دارد. شعرِ ناب [و یا هر اثر ادبی ناب] قبل از آن‌که به معنی آن برسیم، مسحور زیبایی و وجه جمال‌شناسیک آن می‌شویم. گاهی هست که ما ساعت‌ها مسحور یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی یا فردوسی می‌شویم و آن را با خود زمزمه می‌کنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. این همان حالت رستاخیز کلمه‌ها است که ما را مجذوب خود می‌کند (همان: ۶۱-۶۲).

دربارۀ مفهوم دو چشم‌انداز متفاوت وجود دارد: بیشتر قدما که معتقدند اوّل باید چیزی به نام معنی در ذهن شکل بگیرد تا شاعر و نویسندۀ ادبی آن را بیان کند. و اکثر متأخّرین فرنگی که معتقدند معنی همان صورت است که با بیان به وجود می‌آید. دستۀ اوّل معتقد به اصالت معنی هستند، مانند حافظ که گفته است: «چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد» و دستۀ دوّم معتقد به اصالت صورت‌اند و گفته‌اند اساساً چیز مستقلّی به نام محتوا وجود ندارد مانند این مصراع منوچهری: «خیزید و خز آرید که هنگام خزان است» که نه حرف تازه‌ای دارد و نه حکمتی در آن نهفته است، اما بعد از هزار سال همچنان می‌درخشد (همان: ۷۳ الی۷۶).

محمدرضا شفیعی کدکنی ضمن تأکید بر نقش فرم و اشاره به این نکته که صورت تحلیلی و نظریه‌پردازانۀ رستاخیزِ کلمات، محصول کارگاه ذوق و اندیشۀ صورتگرایان روس است و اینان بودند که متوجّه شدند کلمات در زبان روزمره حالت مرده و غیرفعال به خود می‌گیرند (همان: ۱۳۱)، می‌نویسد:

خیلی جسارت می‌نماید ولی از گفتنش پرهیز ندارم که حرف‌های فرمالیست‌های روس در قیاس با حرف‌های مکاتب عجیب و غریب نیمۀ دوّم قرن بیستم اروپای غربی ازقبیل مرگِ مؤلّفِ آقای رُلان بارت و متافیزیکِ حضورِ آقای ژاک دریدا بسی معقول‌تر و تجربی‌تر و اثباتی‌تر است (همان: ۲۵-۲۶).

صورتگرایان روس اثر ادبی را فرم محض دانسته‌اند (همان: ۷۰) و معتقدند که اثر ادبیِ فاقد معنی و محتوا وجود دارد، اما اثر ادبی فاقد صورت و فرم وجود خارجی ندارد (همان: ۶۴). چنان‌که شفیعی کدکنی نیز با صراحت هنر را چیزی جز فرم ندانسته (همان: ۸۰) و اذعان می‌کند که وقتی شناختی عمیق از ادبیات، هنر، دین و اسطوره‌ به دست آوریم، متوجه می‌شویم که این‌ها نیز فرم است و فرم است و دیگر هیچ (همان: ۲۱۱).

منبع:

_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۹۱، رستاخیز کلمات، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
👍31👏1
📘قلندریه در تاریخ

📝محمدرضا شفیعی کدکنی

واژۀ رِند در دو مفهوم متفاوت به کار رفته است: در آثار عطار، رند، معنایی مثبت دارد و با صبغه‌ای از معنویّت همراه است و در آثار بهاءِ ولد، این کلمه در پست‌ترین حوزۀ مفهومی آن، یعنی در ردیف دُزد و چاقوکش تلقّی شده است (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۷: ۴۷-۴۸). چنان‌که در دوره‌ای، قلندر، به محلّی گفته می‌شده است که در آن اوباش و رُنود جمع بوده‌اند و به موسیقی گوش می‌سپرده‌اند (همان: ۴۴).
کتاب «قلندریه در تاریخ»، اثر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، پژوهشی دربارۀ آشنایی با قلندریه و مواجه شدن با برخی از زوایای تصوّف است. قلندریه از مذهبِ روحیِ ملامتیّه سرچشمه گرفته است (همان: ۲۸) و صبغه‌ای از تصوّف دارد (همان: ۲۳). جنبش قلندریه یک جنبش چندساحتی است. از مزدک‌گرایی و آیین‌های ایرانی کهن گرفته تا راه و رسم جوانمردی و عیّاری، تا عناصری از آیین‌های خرّم‌دینان تا اندیشه‌های عرفان اسلامی. تصویری متناقض از مردمی که از یک‌سو با ثروت‌های بزرگ و تعدّد زوجات و نظام برده‌داری و قتل مخالف‌اند و از سوی دیگر و در دورانی دیگر، جز دریوزه و گدایی، از ایشان چیزی دیده نمی‌شود (همان: ۱۳-۱۷).

قلندریه در ابتدا موی سر و ریش و ابروان خود را می‌تراشیدند و در ادامه و به مرور زمان موی سر و ریش خود را بلند گذاشتند. آلتِ رجولیّت خود را در حلقه‌ای آهنین می‌گرفته‌اند تا از شهوات خود را محفوظ نگه دارند (همان: ۲۲۵). از مادّۀ مخدّری چون حشیش و سبزک استفاده می‌کردند که در اوایل قرن هفتم هجری به‌وسیلۀ قلندریه و دراویش حیدری در سراسر جهان اسلام پراکنده شده است. برگ سبز در ضرب‌المثلِ برگ سبزی‌ست تحفه درویش، کنایه از حشیش است (همان: ۲۸۲-۳۴۱). مادّه‌ای که از آن به اسرار نیز یاد کرده‌اند و یحیی سیبک نیشابوری در دیوانی به نام اسراری بدان پرداخته است و محمدرضا شفیعی کدکنی متن کامل آن را در پایان همین کتاب آورده است (همان: ۳۴۳).
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ضمن مقایسه‌ای اجمالی نسبت به تکفیرهای صورت گرفته در جهان، متذکر شده است که تکفیر در جامعۀ غربی با تکفیر در جهان اسلام بسیار متفاوت است؛چراکه وقتی نویسنده و فیلسوف نامدار آلمانی، فریدریش نیچه، گفت: خدا مُرده است، آنقدرها آشوبِ وامصیبتا برنخاست که در مشرق اسلامی یک نفر مسلمان از یک مذهب فقهی به‌سوی یک مذهب فقهی دیگر عدول کرد. ببین تفاوت رَه از کجاست تا به کجا (همان: ۱۷)؟

شفیعی کدکنی در ادامه، ضمن این‌که رسالۀ قُشَیریه، تألیف عبدالکریم بن هوازن قُشَیری (۳۷۶-۴۶۵) را یکی از منظم‌ترین کتاب‌ها و مراجع درجه اوّلی معرفی می‌کند که در قلمرو تصوّف نگاشته شده است، می‌نویسد:

بر اساس کتاب قشیری هفتادوهفت نفر از نودوسه تن از بزرگان اهل تصوّف، یعنی حدود هشتاد درصد آنان از جغرافیای ایران می‌باشند. در میان ایرانیان نیز بیشترین سهم در حدود پنجاه‌وپنج درصد خراسانیان هستند و از خطۀ خراسان نیز بیشتر آن، یعنی دوازده تن، از حدود سی تن، اهل نیشابورند (همان: ۶۹-۷۳).
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در پایان کتاب نیز با اذعان به این‌که در اندیشه و رفتار قلندریان میل به عقاید ایرانی کهن بسیار دیده می‌شود (همان: ۶۶)، می‌آورد:

بُردن سگ به مسجد و محترم داشتن سگ یک سنّت ایرانی است. سگ در ایران قبل از اسلام بسیار عزیز و گرامی بوده است و بعضی مستشرقین عقیده دارند که اصرار فقها در دوره‌های بعد بر نجاست کلب نوعی لج‌بازی نژاد سامی [قوم عرب] است در برابر خوی و خصلت‌های ایرانی وگرنه در قرآن و حدیث هم تصریحی به نجاست کلب نشده است و در فقه امام مالک هم سگ نجس نیست (همان: ۶۶).
منبع:

_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۸۷، قلندریه در تاریخ، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
👍32👎1
برای خرید این کتاب می‌توانید به سایت نشر آفتاب یا فروشگاه آنلاین شرکت لولو مراجعه و نسخه کاغذی کتاب را به قیمت چهل (40) دلار آمریکا خریداری کنید.
دوستانی که مایل به خرید نسخه الکترونیکی کتاب هستند، می‌توانند مبلغ 25 دلار آمریکا به حساب پی پال نشر آفتاب با آدرس [email protected] واریز کنند، فیش پرداختی را برای ما بفرستند تا نسخه الکترونیکی کتاب برایشان ارسال شود.
عزیزانی که ساکن ایران هستند و مایل به خواندن نسخه الکترونیکی این مجموعه مقاله هستند، کافی است به نشر آفتاب ایمیل بفرستند تا برای پرداخت 80 هزار تومان هزینه کتاب، در ایران راهنمایی شوند.
آدرس فروشگاه آنلاین شرکت لولو
https://www.lulu.com/shop/meysam-mousavi-nasimabadi-%D9%85%DB%8C%D8%AB%D9%85-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C/mohammad-enemy-of-the-prophets-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%AF%D8%B4%D9%85%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%A8%DB%8C%D8%A7/paperback/product-m2ypk8n.html?page=1&pageSize=4
آدرس سایت نشر آفتاب
www.aftab.pub
آدرس پست الکترونیکی نشر آفتاب
[email protected]
[email protected]
1👌1
📘خواجه عبدالله انصاری

📝محمدرضا شفیعی کدکنی

خواجه عبدالله انصاری، عارف و صوفی قرن پنجم هجری، از خاندان اعراب مهاجری است که در قهندزِ هرات متولّد شد (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۴: ۲۷-۳۱). شاید بتوان جامع‌ترین و محقّقانه‌ترین اثر نگاشته شده پیرامون پیرِ هرات را متعلّق به دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی دانست. کتابی که نویسندۀ آن از نوشته‌ای کاملاً متفاوت خبر می‌دهد (همان: ۱۳).
شفیعی کدکنی در «در هرگز و همیشۀ انسان: از میراث عرفانی خواجه عبدالله انصاری» متذکّر شده است که از آثار عربی خواجه عبدالله می‌توان به منازل السائرین، ذم الکلام و اهله، الاربعین فی دلائل التوحید، علل المقامات و پاره‌ای از اشعار و مناجات اشاره کرد (همان: ۱۹). چنان‌که معتقد است نودوپنج درصد از آثار فارسی منسوب به خواجه، متعلّق به او نیست (همان: ۴۱) و آنچه از آثار فارسی خواجه عبدالله انصاری در جهان نشر یافته است، به‌جز طبقات الصوفیه، که شامل برخی از مناجات‌نامه‌ها و الهی‌نامه‌های اوست، همگی آثاری منحول‌اند. کتاب طبقات الصوفیه نیز مجموعه‌ای گردآوری شده از گفتارهای شفاهی اوست که دیگران ثبت و ضبط کرده‌اند (همان: ۳۵-۴۳).

چنان‌که گذشت، آنچه به‌عنوان رسائل فارسی خواجه عبدالله انصاری انتشار یافته است، ارتباطی به او ندارد (همان: ۱۷-۱۸) و مناجات‌های منتسب به وی، حتی رسالۀ صد میدان، نیز در زمرۀ آثار خواجه نیستند (همان: ۳۹-۶۹-۷۰).

محمدرضا شفیعی کدکنی در ادامۀ این کتاب، از تعصّب، مخالفت با حلاج، لعن مخالفان و حنبلی بودن خواجه عبدالله انصاری (همان: ۳۲-۳۳)، این شاگرد ابوالحسن خرقانی (همان: ۲۹)، سخن گفته است و شیعه تصوّر کردن او را موهوم شمرده و از زبان این زاهدِ صوفی‌منش می‌آورد:

من همه عمر حنبلی زیستم و وصیّت می‌کنم که همگان نیز مذهب حنبلی اختیار کنند (همان: ۴۳).
منبع:

_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۹۴، در هرگز و همیشۀ انسان: از میراث عرفانی خواجه عبدالله انصاری، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
👍1👎1👌1
📘تفسیر کشف‌الاسرار

📝محمدرضا شفیعی کدکنی

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در صفحات مفصّلی از کتاب «در هرگز و همیشۀ انسان»، دربارۀ تفسیر «کشف‌الاسرارِ» میبدی سخن گفته و معتقد است که خواجه عبدالله انصاری تفسیری نداشته است تا اساس تفسیر میبدی قرار گیرد. آن پیر هَرِی، ابو احمد عمر بن عبدالله هروی، که میبدی از تفسیر او در نگارش تفسیرش استفاده نموده است، سال‌ها قبل از خواجه عبداالله می‌زیسته و یا در روزگار خردسالی و نوجوانی او درگذشته است (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۴: ۴۷).

البته نکتۀ بسیارمهم محمدرضا شفیعی کدکنی، اثبات این مطلب است که میبدی در نوشتن کتاب خود دست به سرقتی بزرگ زده و تفسیر کشف‌الاسرار، در بخش اساسی و عمده‌اش، یعنی بخش النوبة‌الثانیه، عیناً رونویسی از تفسیر معتبر الکشف و البیانِ ثعالبی است و بخش النوبة‌الثالثه آن هم انتحال از کتاب روح‌الارواحِ سمعانی مروزی است (همان: ۱۲۶).

منبع:

_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۹۴، در هرگز و همیشۀ انسان: از میراث عرفانی خواجه عبدالله انصاری، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
👏2👍1👎1
📘نویسندهٔ رستم‌التواریخ کیست؟

📝جلیل نوذری

در سال ۱۳۴۸ کتابی با عنوان رستم‌التواریخ به بازار نشر ایران راه یافت که پیش از آن تنها گروه اندکی موفق به خواندن اندک نسخه‌های خطی آن شده بودند. گمنام‌تر از کتاب، نام نویسندۀ آن بود که در هیچ‌کجا نشانی از او وجود نداشت و تا کنون نیز یافت نشده است؛ چراکه فردی با مشخصات محمدهاشم موسوی صفوی متخلّص به آصف و شهیر به رستم‌الحکما وجود خارجی نداشته و این نام جز پوششی برای پنهان نگاه داشتن هویت حقیقی نویسندۀ چیره‌دست و شناخته‌شدۀ کتاب نبوده است (نوذری، ۱۳۹۶: ۱۱-۶۹).

جلیل نوذری در کتاب «نویسندۀ رستم‌التواریخ کیست؟» اذعان کرده است که حاصل یافته‌های او این است که بر پایۀ اطلاعات موجود، رستم‌الحکما نمی‌تواند کسی به‌غیر از رضاقلی‌خان هدایت باشد و این ادعایی است که در اینجا و برای نخستین‌بار شده است (همان: ۷۷).

نوذری بر آن اعتقاد است که چگونه ممکن است کسی چون رضاقلی‌خان هدایت سی سال به جمع‌آوری تذکره بپردازد و از شاعران میان‌مایه و کم‌مایه یاد کند، اما رستم‌التواریخ و تاریخ دارالعرفان خمسه و گلشن و دیوان اشعار رستم‌الحکما را ندیده باشد (همان: ۷۶)؟ رستم‌الحکما علاوه بر زبان فارسی، عربی و ترکی هم می‌دانست و رضاقلی‌خان هدایت نیز در کنار فارسی، با عربی و ترکی آشنا بود (همان: ۱۸۵). چنان‌که در میان نوادری که می‌توانند تاریخ‌دان، سیاست‌مدار، کتاب‌شناس و طنزپرداز باشند، تنها رضاقلی‌خان هدایت است که این مشخصات را یک‌جا دارد (همان: ۱۱۴).

رستم‌الحکما در رستم‌التواریخ، که آیینۀ تمام‌نمای آن چیزی است که طی ۵۷ سال در ایران گذشته است، مدعی شده است که این کتاب گزارش‌هایی از دیده‌ها و خوانده‌ها و شنیده‌های اوست که تاریخ بیست پادشاه و حکمران ایران را دربر گرفته است (همان: ۱۱-۵۰). کتابی که هرچند تاریخ پادشاهان ایران از آغاز سلطنت شاه‌سلطان‌حسین صفوی تا پادشاهی فتحعلی‌شاه قاجار را شامل می‌شود، اما گویی این فتحعلی‌شاه است که در مرکز حملات و رسوایی کتاب نشسته و اوست که در عصر ملنگی، رستم‌التواریخ است (همان: ۲۳۴).

دکتر جواد طباطبایی در دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط، نکات مورد اشاره شده در رستم‌التواریخ را روشنگر و جالب توجه می‌خواند و معتقد است که در این کتاب صبغه‌ای از فلسفۀ تاریخ و رگه‌هایی از اندیشۀ سیاسی دیده می‌شود (همان: ۵۹). چنان‌که شاهرخ مسکوب متذکر شده است که رستم‌الحکما شوخی و جدی خیلی حرف‌های نگفته را گفته است (همان: ۱۱۲-۱۱۳). و رسول جعفریان هم اذعان کرده است بااین‌که نمی‌توان به رستم‌التواریخ اعتماد کرد، اما می‌توان بین شوخی‌ها و جدی‌های ذکر شده در آن برخی از واقعیات را که هیچ‌گاه مورخان رسمی به آن نمی‌پردازند، از قلم او خواند (همان: ۶۵).

منبع:

_ نوذری، جلیل، ۱۳۹۶، نویسندۀ رستم‌التواریخ کیست: و پژوهشی در نگاه او به ایران، تهران، میراث مکتوب.
https://t.iss.one/Minavash
👍3🙏21
📘ویتگنشتاین در تبعید

📝جیمز سی کلاگ

لودویگ ویتگنشتاین که موسیقی معنابخشِ زندگی‌اش بود و برخلاف موسیقیِ مدرن موسیقیِ کلاسیک را می‌ستود (کلاگ، ۱۳۹۴: ۸۱-۳۸۹-۳۹۰)، همجنس‌گرایی بود که در بیست‌ودوم سپتامبر ۱۹۳۷ طی یادداشتی اذعان داشت که در ماه حاضر با دوست صمیمی‌اش، فرانسیس اسکینر، دو یا سه‌بار خوابیده است (همان: ۲۴۳).

بنابر آنچه یکی از ویتگنشتاین‌پژوهان، دکتر جیمز کِلاگ، در کتاب ارزشمند «ویتگنشتاین در تبعید» یادآور شده است، علاقۀ نسبتاً وسواس‌گونه‌ای به کتاب اناجیل به زبان ساده اثر تولستوی داشت و معتقد بود که حقیقتاً این کتاب او را زنده نگه داشته است (همان: ۵۸). چنان‌که برتراند راسل نیز بر این باور بود که ویتگنشتاین در احساسات عرفانی فرو رفته است و باآن‌که می‌پنداشت آدم دین‌داری نیست، درعین‌حال نمی‌توانست به مسائل از چشم‌انداز دینی ننگرد (همان: ۳۲۸).

از مشهورترین و مهم‌ترین آثار ویتگنشتاین،که خواندن آن را ورود به کشوری غریب دانسته‎اند و فهم آن را دشوار شمرده‌اند، کتاب «رسالۀ منطقی - فلسفی» و «پژوهش‌های فلسفی» است. رسالۀ منطقی - فلسفی یا تراکتاتوس که ویتگنشتاین فهم آن را دشوار و حتی غیرممکن خوانده است (همان: ۵۰-۵۱-۱۳۴-۱۳۵)، در زمان حیات نویسنده و در سال ۱۹۲۱ در اوراقی مختصر نزدیک به هفتاد صفحه به چاپ رسید.

موضوع محوری تراکتاتوس زبان است و ویتگنشتاینِ متقدّم بر آن باور بوده است که واژه‌ها باآن‌که معنای معیّنی دارند، ساختار منطقی زیرین خود را پنهان می‌کنند و گاهی غیرقابل بیان هستند (همان: ۲۶۶-۳۰۹). لذا هرگونه سخنی دربارۀ امور فراواقعی از قبیل اخلاق و دین و هنر بی‌معنا خواهد بود. و از این‌روست که ویتگنشتاین این کتاب خود را با این جمله به پایان می‌رساند:

«دربارۀ چیزی که نمی‌توان از آن حرف زد، باید ساکت ماند».
کتاب دیگر لودویگ ویتگنشتاین که دو سال پس از مرگ او، در حدود دویست‌وسی صفحه منتشر شد، پژوهش‌های فلسفی نام دارد. اثری که برخلاف تراکتاتوس، تقریباً مفصّل و دارای جملاتی بلند است. نظر ویتگنشتاین در پژوهش‌های فلسفی با نظر او در رسالۀ منطقی - فلسفی متفاوت است و حتی برخی از آرای پیشین خود را رد می‌کند. او در کتاب پژوهش‌های فلسفی متذکر شده است که واژه‌ها معانی مختلفی دارند و ضمن این‌که هیچ‌چیز را پنهان نمی‌کنند، معمولاً بیان‌شدنی و قابل‌انتقال هستند (همان: ۲۶۶-۳۱۰). و بر همین اساس است که شیوۀ کسانی را که گزاره‌های دینی را به سیاق گزاره‌های علمی می‌سنجند و دربارۀ آن‌ها داوری می‌کنند، بی‌معنا می‌خواند.

منبع:

_ کلاگ، جیمز سی، ۱۳۹۴، ویتگنشتاین در تبعید، ترجمه احسان سنایی اردکانی، تهران، ققنوس.
https://t.iss.one/Minavash
2👍1