📘با چراغ و آینه
📝محمدرضا شفیعی کدکنی
کتاب «با چراغ و آینه»، اثری در حوزۀ تاریخ ادبیات و نقد ادبی است. کتابی که از شاعران دورۀ مشروطه آغاز میشود و تا عصر بزرگانی چون نیما یوشیج و احمد شاملو ادامه مییابد. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در این کتاب، ضمن تمجید از شاعرانی ازجمله ملکالشعرای بهار، شهریار، فروزانفر و پرویز ناتل خانلری، شعر عقابِ دکتر ناتل خانلری را یکی از ده شعر برجستۀ عصر ما معرفی میکند. شعری که وقتی آن را برای صادق هدایت خواند، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: برخیز برویم همین الان بدهیم چاپ کنند (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۲: ۲۱۵-۴۸۹).
شفیعی کدکنی معتقد است که شاعرانی چون عارف قزوینی و میرزاده عشقی جدای از اهمیتی که دارند (همان: ۳۹۳-۴۱۲)، اشعار بیغلط بسیار کم دارند و در کمتر شعری از ایشان هست که چندین غلط فاحش دستوری دیده نشود. ملکالشعرای بهار، این دوشاعر را عوام خوانده و حق داشته است. بسیاری از مشاهیر شعر امروز ازقبیل نیما یوشیج و احمد شاملو، که از استادان مسلّم شعر نو تلقّی میشوند، غلطهای دستوری فراوانی در شعرهایشان دیده میشود و این مسألهای است که به زور ادّعا و جنجال روزنامهها قابل حل نیست (همان: ۱۱۴).
شاملو، هم به دلیل جایگاه بلندی که در شعر معاصر فارسی دارد و هم به دلیل شجاعتی که در شکستن عرف و عادتهای کهنه از خود نشان داده است، و از همه بیشتر به دلیل طول دورۀ شاعری و تغییرپذیریهای گوناگونش در حوزۀ سلیقۀ شعری و سیاسی، بهترین کسی است که هنرش تأثیرپذیری از شعر فرنگی را روشنتر از دیگران آینگی میکند (همان: ۵۱۰). شاملو یکی از سه چهار شاعر بزرگ شعر مدرن ایران است... آنچه شاملو به شعر فارسی هدیه کرده نه نیما بخشیده، نه اخوان، نه فروغ، نه سپهری. شاملو توانسته است رتوریک (جمالشناسی) شعر فارسی را دگرگون کند (همان: ۵۱۶-۵۱۷). شاملو مختلفالاضلاعی است که فقط ضلع شعری او را جوانها میبینند و باز از مختلفالاضلاعِ شعر او هم فقط ضلع بیوزنی را و این ضلع چون امری عدمی است دسترسی به آن برای همه آسان است. به همین دلیل هر جوانی با دفترچهای چلبرگ و با مداد دلش میخواهد ا. بامداد شود چون شاملو وزن را کنار گذاشته است پس با کنار گذاشتن وزن میتوان شاملو شد (همان: ۵۲۴).
سیسال است که او بدون اینکه قصد سوئی داشته باشد، دو سه نسل از جوانان این مملکت را سترون کرده است که حتی یک مجموعۀ درخشان، حتی یک شعر درخشان، حتی یک بند درخشان که خوانندگان جدّی شعر بپسندند نتوانستهاند بسرایند. اخوان حرفهای جرقّهای و زودگذری میزد که شاید خودش هم متوجه عمق آنها نبود. ازجمله میگفت:
«عزیز جان! این احمد شاملو خودش خوب است ولی تالیِ فاسد دارد» و میگفت: «مثل ابنعربی است که خودش عارف بزرگی است ولی تالی فاسدش اینهمه حاشیهنویس و مهملباف است که تا عصر ما همچنان ادامه دارند». حرف اخوان بسیار حرف درستی است (همان: ۵۲۴-۵۲۵).
من هرگز ارادتم به شاملو کم نشده است اگر بیشتر نشده باشد... سردبیر دهها نشریۀ داخل و خارج مملکت بودن از سخن نوِ پنجاه سال پیش تا آشنا و خوشه و کتابِ هفته و کتابِ جمعه و ایرانشهر و نویسندۀ کتاب کوچه بودن تا... و از مترجم پا برهنهها و شعرهای لورکا و آراگون بون تا... و از داشتن آن صدای گرم و سوختهای که شعرهای خودش و نیما و مولوی و خیام و حافظ را بخواند و در هر خانۀ روشنفکری نواری از او موجود باشد و از درگیریهای ادبی او با خانلری و نادرپور و... تا درگیری با سعدی و فردوسی و انکار شاعری آنان. اینها آدم را شاعرتر نمیکند ولی مشهورتر که میکند (همان: ۵۲۵-۵۲۷).
شاملو زبان فرنگی اصلاً بلد نبود، تحتاللفظی چیزهایی را به کمک دیکسیونر ترجمه میکرد و لطف کار او در همینجا بود و این سبب میشد که رتوریک شعر فارسی از بنیاد دگرگون شود. اگر احمد شاملو در آن سالها زبان فرانسهای از نوع فرانسۀ نصرالله فلسفی و خانلری میدانست، این اتفاق در شعر فارسی به این سرعت نمیافتاد... البته شاملو بعدها فرانسه را تا حدّی یاد گرفت ولی دوستان بسیار نزدیک او به من گفتند که وی در آن سالها حتی بهاندازۀ دانشآموزان سیکل اول دبیرستان (در حد معدل ۱۲) هم زبان فرانسه بلد نبوده است. سلیقۀ نوجوی و شجاعت و جسارت این کار را داشته و همین افتخار او را بس (همان: ۵۲۷-۵۲۸).
https://t.iss.one/Minavash
📝محمدرضا شفیعی کدکنی
کتاب «با چراغ و آینه»، اثری در حوزۀ تاریخ ادبیات و نقد ادبی است. کتابی که از شاعران دورۀ مشروطه آغاز میشود و تا عصر بزرگانی چون نیما یوشیج و احمد شاملو ادامه مییابد. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در این کتاب، ضمن تمجید از شاعرانی ازجمله ملکالشعرای بهار، شهریار، فروزانفر و پرویز ناتل خانلری، شعر عقابِ دکتر ناتل خانلری را یکی از ده شعر برجستۀ عصر ما معرفی میکند. شعری که وقتی آن را برای صادق هدایت خواند، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: برخیز برویم همین الان بدهیم چاپ کنند (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۲: ۲۱۵-۴۸۹).
شفیعی کدکنی معتقد است که شاعرانی چون عارف قزوینی و میرزاده عشقی جدای از اهمیتی که دارند (همان: ۳۹۳-۴۱۲)، اشعار بیغلط بسیار کم دارند و در کمتر شعری از ایشان هست که چندین غلط فاحش دستوری دیده نشود. ملکالشعرای بهار، این دوشاعر را عوام خوانده و حق داشته است. بسیاری از مشاهیر شعر امروز ازقبیل نیما یوشیج و احمد شاملو، که از استادان مسلّم شعر نو تلقّی میشوند، غلطهای دستوری فراوانی در شعرهایشان دیده میشود و این مسألهای است که به زور ادّعا و جنجال روزنامهها قابل حل نیست (همان: ۱۱۴).
شاملو، هم به دلیل جایگاه بلندی که در شعر معاصر فارسی دارد و هم به دلیل شجاعتی که در شکستن عرف و عادتهای کهنه از خود نشان داده است، و از همه بیشتر به دلیل طول دورۀ شاعری و تغییرپذیریهای گوناگونش در حوزۀ سلیقۀ شعری و سیاسی، بهترین کسی است که هنرش تأثیرپذیری از شعر فرنگی را روشنتر از دیگران آینگی میکند (همان: ۵۱۰). شاملو یکی از سه چهار شاعر بزرگ شعر مدرن ایران است... آنچه شاملو به شعر فارسی هدیه کرده نه نیما بخشیده، نه اخوان، نه فروغ، نه سپهری. شاملو توانسته است رتوریک (جمالشناسی) شعر فارسی را دگرگون کند (همان: ۵۱۶-۵۱۷). شاملو مختلفالاضلاعی است که فقط ضلع شعری او را جوانها میبینند و باز از مختلفالاضلاعِ شعر او هم فقط ضلع بیوزنی را و این ضلع چون امری عدمی است دسترسی به آن برای همه آسان است. به همین دلیل هر جوانی با دفترچهای چلبرگ و با مداد دلش میخواهد ا. بامداد شود چون شاملو وزن را کنار گذاشته است پس با کنار گذاشتن وزن میتوان شاملو شد (همان: ۵۲۴).
سیسال است که او بدون اینکه قصد سوئی داشته باشد، دو سه نسل از جوانان این مملکت را سترون کرده است که حتی یک مجموعۀ درخشان، حتی یک شعر درخشان، حتی یک بند درخشان که خوانندگان جدّی شعر بپسندند نتوانستهاند بسرایند. اخوان حرفهای جرقّهای و زودگذری میزد که شاید خودش هم متوجه عمق آنها نبود. ازجمله میگفت:
«عزیز جان! این احمد شاملو خودش خوب است ولی تالیِ فاسد دارد» و میگفت: «مثل ابنعربی است که خودش عارف بزرگی است ولی تالی فاسدش اینهمه حاشیهنویس و مهملباف است که تا عصر ما همچنان ادامه دارند». حرف اخوان بسیار حرف درستی است (همان: ۵۲۴-۵۲۵).
من هرگز ارادتم به شاملو کم نشده است اگر بیشتر نشده باشد... سردبیر دهها نشریۀ داخل و خارج مملکت بودن از سخن نوِ پنجاه سال پیش تا آشنا و خوشه و کتابِ هفته و کتابِ جمعه و ایرانشهر و نویسندۀ کتاب کوچه بودن تا... و از مترجم پا برهنهها و شعرهای لورکا و آراگون بون تا... و از داشتن آن صدای گرم و سوختهای که شعرهای خودش و نیما و مولوی و خیام و حافظ را بخواند و در هر خانۀ روشنفکری نواری از او موجود باشد و از درگیریهای ادبی او با خانلری و نادرپور و... تا درگیری با سعدی و فردوسی و انکار شاعری آنان. اینها آدم را شاعرتر نمیکند ولی مشهورتر که میکند (همان: ۵۲۵-۵۲۷).
شاملو زبان فرنگی اصلاً بلد نبود، تحتاللفظی چیزهایی را به کمک دیکسیونر ترجمه میکرد و لطف کار او در همینجا بود و این سبب میشد که رتوریک شعر فارسی از بنیاد دگرگون شود. اگر احمد شاملو در آن سالها زبان فرانسهای از نوع فرانسۀ نصرالله فلسفی و خانلری میدانست، این اتفاق در شعر فارسی به این سرعت نمیافتاد... البته شاملو بعدها فرانسه را تا حدّی یاد گرفت ولی دوستان بسیار نزدیک او به من گفتند که وی در آن سالها حتی بهاندازۀ دانشآموزان سیکل اول دبیرستان (در حد معدل ۱۲) هم زبان فرانسه بلد نبوده است. سلیقۀ نوجوی و شجاعت و جسارت این کار را داشته و همین افتخار او را بس (همان: ۵۲۷-۵۲۸).
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍1👏1
ادامهٔ صفحهٔ قبل:
شاملو به لحاظ فکری چیزی که برای غربیان تازگی داشته باشد، حتی یک سطر هم ندارد... آنچه شاملو معناً به شعر فارسی داده است، گسترش بینهایت اندیشۀ اومانیستی است که از مشروطیت آغاز شده و در شعر او به اوج میرسد. هیچکدام از شاگردان نیما و خود نیما تا این حد بر مبانی اومانیسم – تا سرحدّ اصرار بر اتهایسم – پافشاری نکردهاند (همان: ۵۳۰). شاملو با مهارت و استعداد برجستهاش سلیقۀ شعری خود را بهعنوان تنها سلیقۀ شعری قابل قبول عصر بر جوانان تحمیل کرد. درنتیجه چندین نسل شاعرِ یک الگویه پرورش یافت که تنها رتوریک آن رتوریک شاملو بود... بدترین بدبختی برای هنرمند یک الگویه بودن است. حتی اگر آن الگو حافظ باشد یا شکسپیر (همان: ۵۳۱).
شاملو هرچه هست، ضدّ ابتذالترین شاعر عصر ماست (همان: ۵۳۱). شاملو زیرک و هوشیار است و میداند که اگر بخواهد مثل سایه غزل بگوید نمیتواند؛ اگر بخواهد مثل فروغ مثنوی بگوید نمیتواند؛ اگر بخواهد مثل اخوان قصیده بگوید نمیتواند؛ اصلاً فهمید که روی ریلهای عروض - چه عروض کلاسیک و چه عروض نیمایی - راحت نمیتواند راه برود. این بود که به نثر پناه بُرد... روی همین ضعف بود که حسابش را از عروض جدا کرد و گفت: دیگی که بـرای ما نمیجوشد بگذار تـوش کلّۀ سگ بجوشد (همان: ۵۳۲).
منبع:
_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۹۲، با چراغ و آینه، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
شاملو به لحاظ فکری چیزی که برای غربیان تازگی داشته باشد، حتی یک سطر هم ندارد... آنچه شاملو معناً به شعر فارسی داده است، گسترش بینهایت اندیشۀ اومانیستی است که از مشروطیت آغاز شده و در شعر او به اوج میرسد. هیچکدام از شاگردان نیما و خود نیما تا این حد بر مبانی اومانیسم – تا سرحدّ اصرار بر اتهایسم – پافشاری نکردهاند (همان: ۵۳۰). شاملو با مهارت و استعداد برجستهاش سلیقۀ شعری خود را بهعنوان تنها سلیقۀ شعری قابل قبول عصر بر جوانان تحمیل کرد. درنتیجه چندین نسل شاعرِ یک الگویه پرورش یافت که تنها رتوریک آن رتوریک شاملو بود... بدترین بدبختی برای هنرمند یک الگویه بودن است. حتی اگر آن الگو حافظ باشد یا شکسپیر (همان: ۵۳۱).
شاملو هرچه هست، ضدّ ابتذالترین شاعر عصر ماست (همان: ۵۳۱). شاملو زیرک و هوشیار است و میداند که اگر بخواهد مثل سایه غزل بگوید نمیتواند؛ اگر بخواهد مثل فروغ مثنوی بگوید نمیتواند؛ اگر بخواهد مثل اخوان قصیده بگوید نمیتواند؛ اصلاً فهمید که روی ریلهای عروض - چه عروض کلاسیک و چه عروض نیمایی - راحت نمیتواند راه برود. این بود که به نثر پناه بُرد... روی همین ضعف بود که حسابش را از عروض جدا کرد و گفت: دیگی که بـرای ما نمیجوشد بگذار تـوش کلّۀ سگ بجوشد (همان: ۵۳۲).
منبع:
_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۹۲، با چراغ و آینه، تهران، سخن.
https://t.iss.one/Minavash
Telegram
میناوش
یادداشتهای میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
👍3👎1