میناوش
458 subscribers
1 photo
1 video
5 files
816 links
یادداشت‌های میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
Download Telegram
📘عقلا برخلاف عقل

📝علی دشتی

علی دشتی در کتاب خواندنی و درخور تأمّل «عقلا برخلاف عقل»، متعرّض بزرگانی می‌شود که از نظر او و جامعه از عاقلان و از سردمداران نهضت عقل در جهان به‌شمار می‌روند. او با پرسش‌های مختلف و متعدّد، افرادی چون محمد غزالی و مولوی را مورد نقد قرار داده و می‌نویسد:

غزالی، که برخی او را از حیث تحرّک فکر، وسعت اطّلاع، قدرت بیان و فصاحت و مخصوصاً نیروی انتاج و سهولتِ بازدهی برابر با ابن‌سینا و حتی برتر از او خوانده‌اند (دشتی، ۱۳۶۲: ۶۰)، از مصادیق اندیشمندان ضدّ خِرَد بوده و با همۀ دانش و سیر در علوم عقلی نمی‌تواند پای را از دایرۀ معتقدات تعبّدی و عقاید سستِ اشعری بیرون نهد (همان: ۶۹-۸۴). مرحوم فروزانفر در شرح مثنوی نوشته است: مولانا در ۹۵ موضع از مثنوی درباره عقل سخن گفته و آن را بیشتر جاها ستوده و گاهی نیز مذمت کرده است (همان: ۴۲). همان کسی که گفته است: «ای برادر تو همه اندیشه‌ای / ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای» در قسمتی دیگر می‌آورد: «بیشتر اصحاب جنت ابلهند / تا ز شرِ فیلسوفی می‌رهند / زیرکی ضدِ شکستست و نیاز / زیرکی بگذار و با گولی بساز / زیرکان با صـنعتی قانع شده / ابلهان از صنع در صانع شده» و در جایی دیگر بی‌اختیار می‌گوید: «پردۀ اندیشه جز اندیشه نیست / ترک کن اندیشه که مستور نیست» اما آدمی نمی‌تواند ترک اندیشه کند. اندیشه خاصیت ذاتی اوست. نور خاصیت ذاتی خورشید است. به همین دلیل تو ای جلال‌الدین محمد، مثنوی را ابداع و انشاء کردی و این کتاب مخزنی است توانگر از اندیشه و به همین دلیل قبلۀ اهل معنا و اهل نظر شده است (همان: ۳۱-۳۲). اکنون مولوی، بزرگ‌ترین عارف و فصیح‌ترین بیان‌کننده معانی عرفانی را، در مقابل یک سؤال قرار می‌دهیم: عقل یا بی‌عقلی؟ کدام را اختیار کنیم؟ ناچار باید یکی از این دو قضیه را اختیار کنیم وگرنه اجتماع نقیضین یا رفع نقیضین به بار می‌آید و این هردو به بداهت عقل محال است (همان: ۳۹).

منبع:

_ دشتی، علی، ۱۳۶۲، عقلا برخلاف عقل، تهران، جاویدان.
https://t.iss.one/Minavash
👍32
📘موسی و یکتاپرستی

📝زیگموند فروید

مورّخان همواره می‌دانسته‌اند که در صورت نفی موسی، دین یهود، مسیحیت و اسلام تضعیف شده و مورد انکار قرار می‌گیرد. کتاب «موسی و یکتاپرستی»، اثر زیگموند فروید، از موسی صحبت می‌کند و درصدد تبیین این مسئله است که موسی پیامبر قوم یهود، شخصیتی است که هیچ‌گونه اطلاعات تاریخی مستندی پیرامون او وجود ندارد و آنچه دربارۀ وی گفته شده تنها از کتب مقدّس یهودیان است.

فروید در ادامه خوانندۀ آخرین کتاب مختصر خود را با این پرسش روبه‌رو می‌کند که آیا موسی را باید فردی تاریخی به‌شمار آورد یا چهره‌ای افسانه‌ای؟ این روانشناس یهودی، وجود موسای کتب مقدّس را افسانه می‌شمرد (فروید، ۱۳۸۸: ۲۳) و با توجه به تحلیل‌های شخصی خود، از موسای دیگری، که اشراف‌زاده‌ای مصری است، سخن می‌گوید (همان: ۱۴-۲۱).

زیگموند فروید احتمال می‌دهد که موسی پیرو آمن هوتپ چهارم مصر بود (همان: ۳۸). پادشاهی که بعدها نام خود را به آخِناتون تغییر داد و مردمش را به نوعی یکتاپرستی، که مخالف سنّت‌های دیرینه‌شان بود، واداشت (همان: ۳۲-۳۵). هرچند این دین پس از حکومت هفده سالۀ آخناتون توسط مصریان برچیده شد و از این‌رو موسی این دین را به سامیان مصر منتقل کرد و یهودیان نیز پس از چندی موسی را به قتل رسانند (همان: ۶۹) و بعد از گذشت سال‌ها، از کردۀ خود پشیمان شده و این احساس در نسل‌های بعدی منجر به پیدایش دین یهود گردید.

از مهم‌ترین دلایل زیگموند فروید در افسانه شمردن موسای یهودی، یکی نام مصریِ موسی یا موسه است که به معنای فرزند است و معادل عبری آن، یعنی موشه، صرفاً توجیهی ساختگی و نادرست است؛ چراکه موشه در خوشبینانه‌ترین حالت به معنای بیرون کِشنده است و نه بیرون کشیده شده از آب چنان‌که در تورات آمده است (همان: ۱۱-۱۲). و دیگری سنّت ختنه است که فروید خاستگاه آن را مصر دانسته و این عمل را برگرفته شده از آداب و رسوم مصریان می‌شمرد (همان: ۴۰-۴۱).

البته ناگفته نماند که فروید اشارۀ کتب مقدّس به لکنت داشتن موسی و کمک گرفتن او از هارون را دلیلی احتمالی بر آشنا نبودن موسی با زبان سامیان تبعۀ مصر پنداشته که این نیز تأیید دیگری بر نظریۀ مصری بودن موسی است (همان: ۴۹). لذا با توجه به فقدان منابع مستند تاریخی، فروید در وجود موسی تردید کرده و بودن چنین پیامبری را مشکوک می‌شمرد (همان: ۴۶-۴۷).

منبع:

_ فروید، زیگموند، ۱۳۸۸، موسی و یکتاپرستی، ترجمه صالح نجفی، تهران، رخ داد نو.
https://t.iss.one/Minavash
👍6
📘توتم و تابو

📝زیگموند فروید

یکی از معروف‌ترین و مهم‌ترین آثار زیگموند فروید، کتاب «توتم و تابو» است. کتاب مختصری که فروید در آن به دو موضوع توتم و تابو پرداخته است و در ادامه خاستگاهِ خدا و ادیان را در آن مشخّص می‌نماید. توتم معمولاً به حیوان و بعضاً به گیاه یا جمادی گفته می‌شود که انسان بدوی نسبت به آن احترامی خرافی نشان داده است (فروید، ۱۳۵۱: ۱۴۰-۱۴۹). و تابو نیز به معنای مقدّس و ممنوع و به نوعی همان ترس است (همان: ۲۹-۳۰).

زیگموند فروید با پژوهش در اقوام بدوی استرلیا، آمریکا و آفریقا و همچنین با بهره بردن از تئوری داروینی، دو رکن اصلی توتمیسم، یعنی منعِ کشتن توتم و حرمتِ نکاح با محارم را بر دو جنایت اُدیپ که پدر را کشت و با مادر ازدواج کرد منطبق دانسته و بر آن اعتقاد است که طریقۀ توتمی از عقدۀ ادیپ سرچشمه گرفته است (همان: ۱۸۲). دکتر فروید بر آن باور است که مشکل ادیپ، علّت اصلی اختلال روانی است (همان: ۱۷۸). لذا منشأ اصلی توتمیسم را جهل انسان‌ها دانسته و تصور می‌کند که خرافات پیش از آن‌که از ادیان و مذاهب برخاسته باشند، ریشه در توتمیسمی دارند که از احساس جرم و گناه پسران سرچشمه گرفته‌اند (همان: ۱۹۹)!
فروید ضمن این‌که در پاسخ‌های خود پیرامون توتم و تابو تردید کرده است (همان: ۲)، خدا و دین را اسطوره معرّفی نموده و معتقد است که خدا و توتم و پدر، یک‌چیز است: توتم، خود جز یک قائم‌مقامِ پدر چیز دیگری نیست. پس حیوان توتمی، نخستین چهرۀ این جانشین، و خدا صورت تکامل یافته‌تر آن است... یعنی خدای هر کس تصویری از پدر اوست و پروردگار فی‌الواقع فقط یک پدر است (همان: ۲۰۱-۲۰۲).

منبع:
_ فروید، زیگموند، ۱۳۵۱، توتم و تابو، ترجمه محمدعلی خنجی، تهران، طهوری.
https://t.iss.one/Minavash
👍52
📘مارتا فروید

📝نیکول روزن

زیگموند فروید این اخلاق را داشت که شیفتۀ چیزهای عجیب و غریب شود. عشق و مسحور شدن او را به کوکایین خوب به یاد می‌آورم. این‌که چه‌طور به سودای بزرگ‌ترین کشف قرن دچار سوءمصرف مواد شد... با چنان شور و هیجانی از کوکایین با من حرف می‌زد که بعضی وقت‌ها به راستی نگران می‌شدم... کوکایین را دوای همۀ دردها یا لااقل خیلی از دردها می‌دانست و می‌گفت یک داروی معجزه‌گر است. از مشکلات و ناراحتی‌های قلبی گرفته تا افسردگی‌های روحی روانی را درمان می‌کند، ولی وقتی گفت که دارد آن را روی خودش آزمایش می‌کند، به‌شدت نگران شدم. به‌نظر خودش نتیجه عالی بود. خیلی سرحال و متعادل شده، ده برابر شوق و انگیزه برای کار دارد و دیگر نیازی به غذا خوردن احساس نمی‌کند. در ضمن مشکلات گوارشی‌اش هم به‌طور کامل برطرف شده‌اند. بعد هم مقاله‌یی در وصف مزایای معجزه‌آسای آن نوشت و مصرفش را به همه توصیه کرد و اطمینان داد که هیچ‌گونه وابستگی نمی‌آورد (روزِن، ۱۳۹۲: ۱۵۱).

رمان «مارتا فروید»، داستانی در قالب چند نامۀ دوستانه بین همسر ۸۵ سالۀ فروید و روزنامه‌نگاری آمریکایی است که در آن زندگی‌نامۀ فروید و همسرش، مارتا، به تصویر کشیده شده است. رمانی که نیکول روزِن آن را مستند دانسته و اذعان کرده است چنان حقیقت و تخیل در این کتاب تنگاتنگ بوده و با هم درآمیخته‌اند که آنچه ساخته و پرداختۀ ذهنش است با حقیقت تفاوتی ندارد (همان: ۲۹۲-۲۹۳).

مارتا معتقد است باآن‌که فروید عاشق او بود و در دوران نامزدیِ چهارساله‌شان نهصدوچهل نامه برایش نوشت (همان: ۱۳۴-۲۲۱)، اما از همان روز اول سلطه‌جویی و انحصارطلبی‌اش را نشان داد (همان: ۱۴۰) و ضمن مخالفت با برابری مرد و زن، جایگاه مرا مشخص کرد و نقش مادر و کدبانو و کسی را که انتظار داشت مایۀ آرامش و راحتی‌اش باشد، به من داد (همان: ۹۵). چنان‌که پس از شنیدن گلایه‌های من از بارداری‌های متعدد و رنجی‌هایی که در این مدت و خصوصاً پس از تولد ششمین و آخرین فرزندمان، آنا، متحمل شده بودم، پرهیز و دوری جستن از عمل جنسی را به‌عنوان روش ضدبارداری برگزید. درحالی‌که او تنها چهل سال داشت و من هم هنوز سی‌وچهار ساله نشده بودم (همان: ۴۲-۶۸-۷۰-۱۹۹).

مارتا باآن‌که فروید را انسانی وفادار و خوش‌خلق معرفی می‌کند (همان: ۹۳-۱۷۲)، اما در قسمت‌های دیگری از همین کتاب، شاهد تردید او نسبت به وفادری همسرش هستیم و متوجه می‌شویم که مارتا از پنجاه‌وسه سال زندگی مشترکش احساس رضایت نمی‌کند و خود را فردی در حاشیه و یکی از اشیاء خانه می‌پنداشته است (همان: ۸-۶۲-۷۰-۹۴).

یکی از افرادی که فروید با او روابطی بسیار صمیمی داشت، گوستاو یونگ بود. هرچند همین که یونگ خواست در مسیر دیگری قدم بگذارد، در نظر فروید به صورت رقیبی درآمد که دیگر تحمل او را نداشت. رفتار فروید با یونگ منصفانه نبود. یونگ نمی‌خواست جانشین و فرزند معنوی فروید باشد و به دنبال آن بود که راه خودش را برود و نظریه‌های خودش را ارائه دهد. به‌علاوه علایقش چنان با فروید تفاوت داشت که نمی‌دانم چه‌طور توانستند این‌همه سال دوستی خود را ادامه دهند. به‌عنوان مثال فروید منشأ تمام روان‌رنجوری‌ها را مشکلات جنسی می‌دانست و علم غیب را، که تمایل یونگ به آن جزیی از شخصیتش بود، بی‌معنی و یاوه می‌خواند. لذا پس از شش سال دوستی، ارتباطشان با یکدیگر قطع شد و در ادامه فروید از یونگ به‌عنوان آدمی رذل یا دیوانه یاد می‌کرد (همان: ۷۷-۱۸۱-۱۸۵-۱۸۶-۱۸۷).

البته ناگفته نماند که فروید در سال ۱۹۱۲ با لو آندرِئاس سالومه آشنا شد و برای این زن که می‌گفتند خاطرخواه‌های دیگری هم نظیر نیچۀ فیلسوف و ریلکۀ شاعر مصاحبش بوده‌اند، ارزش بسیاری قائل بود و چنان محسور او شده بود که برخلاف بلایی که بر سر یونگ آورد، برای نخستین‌بار خود را انعطاف‌پذیر نشان داد و کوچک‌ترین اعتراض و خرده‌ای به نظرات سالومه نگرفت و حال آن‌که آموخته‌های او از زمین تا آسمان با اندیشه‌های فروید تفاوت داشت (همان: ۱۸۹ الی۱۹۱).

فروید عادت داشت بعد از ناهار در خیابان یک ساعت تند پیاده‌روی کند. حین پیاده‌روی‌هایش نیز سیگار می‌خرید و کشیدن بیست نخ سیگار جیرۀ روزانه‌اش بود (همان: ۱۵۸). هنگامی هم که مبتلا به سرطان دهان شد، از این‌که سیگار را برایش ممنوع کنند به‌شدت هراس داشت (همان: ۲۴۶-۲۴۷).

رابطۀ فروید با یهودیت، دین پدری و آبا و اجدادی‌اش، همیشه بسیارتیره و سرشار از نفرت بود. به واقع از هر چیزی که یادآور دین و دین‌داری باشد به‌شدت تنفر داشت (همان: ۲۷۴). و در دو کتاب اخیرش، «آیندۀ یک پندار» و «تمدن و ناخرسندی‌های آن»، مدام بر کفر و الحاد تأکید کرده و به دین حمله نموده است (همان: ۲۷۰). چنان‌که بعد از مرگش هم نشانه‌یی از یهودی بودن خود برجای نگذاشت و خواهان سوزاندن جسدش شد (همان: ۱۳).

منبع:

_ روزن، نیکول، ۱۳۹۲، مارتا فروید، ترجمه شهرزاد همامی، تهران، شورآفرین.
https://t.iss.one/Minavash
👌5👍1
📘تمدن و ملالت‌های آن

📝زیگموند فروید

کتاب مختصر «تمدّن و ملالت‌های آن»، که به‌عنوان یکی از آثار پراهمیّت زیگموند فروید به‌شمار می‌رود، مفسّر و بیانگر سرچشمه‌های اصلی احساسات دینی در انسان است. کتابی که فروید در فصل دوم آن می‌آورد:

این سؤال که هدف و غرض از زندگی انسان چیست بارها مطرح شده و تا به حال هرگز پاسخی قانع‌کننده نیافته است و شاید اصلاً ممکن نباشد پاسخی به آن داده شود. بعضی از کسانی که این سؤال را مطرح کره‌اند افزوده‌اند که اگر زندگانی هدفی نداشته باشد، از نظر آنان هیچ ارزشی ندارد. اما این تهدید هیچ‌چیز را تغییر نمی‌دهد، بلکه به نظر می‌رسد که حق داشته باشیم طرح سؤال را مردود بشماریم (فروید، ۱۳۸۳: ۳۱).
فروید معتقد است که انسان نمی‌تواند به سعادت و فرار کامل از رنج‌ها دست یابد، اما نباید کوشش را فراموش سازد. او در ادامه برای دست‌یابی انسان به سعادت و آرامش، راه‌های متعدّدی مانند علم، هنر، دین، عشق و مواد سُکرآور را پیشنهاد می‌دهد. راه‌هایی که هدف آن‌ها یا دارای محتوایی مثبت مانند پرداختن به علم و هنر است و یا دارای محتوایی منفی مثل دین و ریاضت و گریز از ناکامی است (همان: ۳۹ الی۴۴).
این روانشناس نامدار اتریشی، به‌مانند کتاب «آینده یک پندار»، که در آن ضمن انتقادات متعدّد به مذهب اذعان کرده است که بی‌هیچ چون‌وچرایی مذهب نقش مهمی در واپس زدن تمایلات غیراجتماعی و غرایز مخرّب داشته است و مصدر خدمات و کامیابی‌هایی برای اجتماع بوده است (فروید، بی‌تا: ۴۰۳)، در کتاب «تمدّن و ملالت‌های آن» نیز باآن‌که اعتقادی به دین ندارد، اما در نقش دین به‌عنوان شیوه‌ای برای مقابله با رنج برخی از انسان‌ها تأکید می‌ورزد و بر آن باور است که شاید نیرومندترین روش مقابله با رنج و سختی، گزینۀ دین باشد.

زیگموند فروید در ادامۀ این کتاب متذکر شده است که دین واقعیت را سرچشمۀ همۀ رنج‌ها دانسته و فراهم‌کنندۀ مسیری برای فراموش کردن واقعیت و پناه بردن به وهمیات است. هرچند نباید فراموش کنیم که راه هر کس از لذّت‌جویی و جلوگیری از رنج متفاوت است. و حال آن‌که دین به این انتخاب لطمه وارد کرده و حقّ گزینش انسان‌ها را سلب می‌کند (همان: ۳۹-۴۰-۴۴).

منابع:

_ فروید، زیگموند، ۱۳۸۳، تمدن و ملالت‌های آن، ترجمه محمد مبشری، تهران، ماهی.

_ فروید، زیگموند، بی‌تا، آینده یک پندار، ترجمه هاشم رضی، تهران، کاوه.
https://t.iss.one/Minavash
👌1
📘فدائیان اسلام

📝رسول جعفریان

رسول جعفریان در فصل اول از کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران»، از جوانی متولّد خانی‌آبادِ تهران با نام سید مجتبی میرلوحی، معروف به نواب صفوی، سخن گفته است و به حمایت‌های پنهانی آیت‌الله سید روح‌الله خمینی و ارادت آشکار آیت‌الله سید علی خامنه‌ای نسبت به او و فدائیان اسلام اشاره می‌کند (جعفریان، ۱۳۸۲: ۱۰۴-۱۱۸).
یکی از مطالب مطرح شده در این فصل این است که نواب صفوی پیش از تشکیل سازمان فدائیان اسلام، شخصاً به ترور احمد کسروی پرداخت. اما کسروی از این سوءقصد نجات یافت تاآن‌که چندماه بعد توسط دیگر اعضای فدائیان کشته شد (همان: ۱۰۵).
از دیگر مباحث این فصل اشارۀ رسول جعفریان به یکی از جلسات درسی آیت‌الله بروجردی است که در آن بروجردی بر ضدّ فدائیان اسلام صحبت کرد و تأکید نمود که این افراد نمی‌توانند از طلاب علوم دینی باشند و باید آنان را مردود و مطرود ساخت. آیت‌الله بروجردی در انتقاد به برخی از روش‌های فدائیان اسلام می‌گفت: آخر دعوت به اسلام که با تهدید و غصب اموال مردم نمی‌شود. وقتی این مسأله را با نواب در میان گذاشتند، گفت: هدف ما مقدّس و مقدّم بر این‌هاست. ما به قصد قرض می‌گیریم. هنگامی که حکومت علوی را تشکیل دادیم، قرض مردم را می‌پردازیم (همان: ۱۲۴-۱۲۵).

منبع:
_ جعفریان، رسول، ۱۳۸۲، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، تهران، خانه کتاب.
https://t.iss.one/Minavash
👌1