میناوش
467 subscribers
2 photos
1 video
5 files
793 links
یادداشت‌های میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
Download Telegram
ادامهٔ صفحهٔ قبل:

در مورد رضاشاه هم انصاف اقتضا می‌کند که بگویم او پایه‌گذار تجدّد در آموزش نوین ایران بود و سبب ایجاد امنیّت در کشور شد، اما عیب او نگذاشت شخصیّت‌ها رشد کنند. رضاشاه فکر را کوبید تا بتواند در کارهایی که می‌کند یکّه‌تاز باشد.
او فقط به شخصیّت‌های مطیع میدان می‌داد گرچه گاه آدم‌های برجسته‌ای هم مانند محمدعلی فروغی و علی‌اصغر حکمت که مدّتی خانه‌نشین شدند و همچنین حسن پیرنیا که کتاب تاریخ ایران باستان را نوشته است در بینشان بودند. عیب رضاشاه این بود که واقعاً به یک نوع دیکتاتوری مطلق فکر می‌کرد و آن را در عمل هم ایجاد کرده بود. مشکل دیگرش مال‌پرستی او بود و این‌که املاک دیگران را به زور جمع کرد (همان: ۹۶-۹۷).
    
بااین‌که تاریخ نشان می‌دهد انگلیس‌ها به رضاشاه کمک کرده‌اند، اما ظاهراً تنها با خواست انگلیس نمی‌شد حکومت را از قاجار به پهلوی برگرداند و یک تقاضای داخلی و ملّی هم بود و آن این‌که مردم ایران به دلیل نیازی که به امنیّت داشتند، از آمدن رضاشاه استقبال کردند. هرچند یک نتیجه نیز می‌توان گرفت و آن نتیجه این است که دیکتاتوری، کمی دیرتر یا کمی زودتر، محکوم به زوال است (همان: ۹۷-۹۸).
    
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن بااین‌که در این گفت‌وگوی خود با کریم فیضی از زندگی‌اش احساس رضایت می‌کند، اما در عین حال از حکومت‌ها و دولت‌ها گلایه‌مند است و اذعان می‌کند که در ایران اگر کسی بخواهد به شهرت برسد و وارد عرصه‌های عمومی بشود باید از یکی از دو پشتیبان، یعنی پشتیانی دولت‌ها یا نوعی پشتیانی ضدّ دولتی که در قالب اندیشه‌های چپ در جامعۀ ما جریان داشته است برخوردار باشد. حال آن‌که من نه به آن دو نوع پشتیبانی عقیده داشتم و نه به‌مانند اشخاصی که در صحنه‌های اجتماعی شگردش را یافته بودند که چگونه مقداری جوان‌ربایی کنند، این‌کار را در شأن خود می‌دیدم. به همین جهت هم هست که اصولاً راجع به کارهای من خیلی کم اظهار نظر شده است (همان: ۵۵۲-۵۵۳).

منبع:

_ فیضی، کریم، ۱۳۸۹، زندگی، عشق و دیگر هیچ: گفت‌وشنود با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، تهران، اطلاعات.

https://t.iss.one/Minavash
📘ادبیات در مخاطره

📝تزوتان تودوروف

کارکرد ادبیات همچون فلسفه و علوم انسانی تفکر است و شناخت دنیای ذهنی و اجتماعی‌ای که در آن ساکنیم... برخلاف گفتمان‌های دینی، اخلاقی یا سیاسی، ادبیات تکلیف نمی‌کند و به همین خاطر از سانسورهایی که به حوزه‌های دیگر تحمیل می‌شود می‌گریزد (تودوروف، ۱۳۹۴: ۶۸-۷۱).

کتاب «ادبیات در مخاطره» را می‌توان نقد تِزوِتان تودُورُوف (۱۹۳۹-۲۰۱۷) علیه آرای پیشین او از اشتغال به فرم‌های زبان‌شناختی دانست. این نویسندۀ بلغارستانی که سال‌ها به تفسیر فرمالیستی از ادبیات شهره بود، در این اثر مختصر خود که از یک پیش‌گفتار و هفت فصل تشکیل شده است، از لذت بردن از ادبیات و تقدم آن بر مطالعات ادبی و زبان‌شناسی می‌گوید.

سرفصل دروس مدرسه که مخاطبش عموم‌اند و غیرمتخصصان، نباید با دانشگاه یکی باشد. مخاطب ادبیات همگان‌اند، اما مطالعات ادبی نه. پس تدریس ادبیات بر مطالعات ادبی مقدم است. دبیر وظیفۀ سنگینی بر دوش دارد، زیرا باید آنچه را در دانشگاه فرا گرفته است به شیوه‌ای نامحسوس در درس‌هایش به کار گیرد و از تدریس مستقیم آن‌ها خودداری کند. پس آیا این انتظار بیجا نیست که از دبیر بخواهیم کاری را انجام دهد که استادانش هم از پس آن بر نمی‌آیند؟ از این‌رو جای تعجب نیست که دبیر ادبیات همیشه به نتایج مطلوبی نمی‌رسد... این موضوع بی‌تردید سهمی بسزا در بی‌علاقگی روزافزون دانش‌آموزان به رشتۀ ادبیات داشته است. طی چنددهه، تعداد دانش‌آموزانی که رشتۀ ادبی را انتخاب می‌کنند از ۳۳ درصد به ۱۰ درصد کاهش یافته است! به‌راستی چرا باید ادبیات خواند وقتی ادبیات همۀ توش و توانش را مصروف تشریح روش‌های لازم برای تحلیل ادبی می‌کند؟ دانشجویان ادبیات، در پایان مسیر، مقابل دوراهی دردناکی قرار می‌گیرند: یا استاد شوند و یا به خیل بیکاران بپیوندند (همان: ۳۰ الی۳۲).

شرط می‌بندم روسو، استاندال و پروست همواره در ذهن خوانندگان باقی خواهند ماند، اما نام نظریه‌پردازان کنونی و آرا و مفاهیمشان فراموش خواهد شد. آموزش نظریه‌های ادبی و بی‌توجهی به خود این آثار شاهدی است بر تبختر نظریه‌پردازان. ما متخصصان، منتقدان ادبی و استادان اغلب چیزی نیستیم جز کوتوله‌هایی سوار بر شانۀ غول‌ها (همان: ۲۴).

منبع:

_ تودوروف، تزوتان، ۱۳۹۴، ادبیات در مخاطره، ترجمه محمدمهدی شجاعی، تهران، نشر ماهی.

https://t.iss.one/Minavash
📘آدمکش

📝اوژن یونسکو

صدای خانم سرایدار: از فیلسوف‌ها با من حرف نزنید. یک وقتی به کله‌م زد بشم پیرو رواقیون و همه‌چی رو از راه شهود حل کنم اما چیزی از اون‌ها یاد نگرفتم، حتی از مارکس اورِلیوس. آخر سر هیچی نصیب آدم نمی‌شه. چیزی باهوش‌تر از من و شما نبود. هر کسی باید راه حل خودش رو پیدا کنه البته اگر راه حلی باشه، که نیست (یونسکو، ۱۳۷۶: ۲/ ۶۰).

نمایشنامۀ «آدمکش» اثر نویسندۀ نامدار فرانسوی - ‌رومانیایی، اوژِن یونسکو (۱۹۰۹-۱۹۹۴)، روایت‌گر داستان شهری است که افراد آن توسّط یک قاتل کشته می‌شوند. داستانی که شخصیّت اصلی آن درصدد است تا گذشته از شکاکیّتی که دارد و جدای از آن‌که عدمِ‌قتل و نکشتن را بی‌دلیل می‌خواند، قتل را نیز عملی پوچ و احمقانه نشان بدهد.

نمی‌دونم شاید تقصیر از منه، شاید هم از شما، شاید هم نه از منه نه از شما، شاید هم اصلاً خطایی در کار نباشه. کاری که شما می‌کنید شاید بد باشه، شاید خوب باشه، شاید هم نه خوب باشه نه بد باشه. نمی‌دونم چی بگم. ممکنه که بقای بشریت هیچ اهمیتی نداشته باشه، در این صورت نابودیش هم هیچ اهمیتی نداره... شاید جهان سراپا بی‌فایده است و شما حق دارید که می‌خوایید اون رو منفجر کنید... شاید حق ندارید... شاید دارید اشتباه می‌کنید، شاید هم اصلاً اشتباهی وجود نداشته باشه، شاید اشتباه از ماست که می‌خواییم وجود داشته باشیم... من نمی‌دونم. من نمی‌دونم (همان: ج ۲، ۱۴۸-۱۴۹).

منبع:

_ یونسکو، اوژن، ۱۳۷۶، مجموعه آثار اوژن یونسکو: آدمکش، ترجمه سحر داوری، تهران، تجربه.

https://t.iss.one/Minavash
📘این سگ‌ می‌خواهد رکسانا را بخورد

📝قاسم کشکولی

رمان «این سگ می‌خواهد رکسانا را بخورد» روایتی خواندنی و سیال ذهن است که با عبور از بوف کور، در بستر بی‌مرگی و تکرار رؤیا شکل گرفته است. داستانی پُرگو که با سقوط رکسانا، همسر کاوه، از طبقۀ پنجم خانه‌شان آغاز می‌شود و در ادامه راوی، که معماری شاعرمسلک و زن‌باره‌ای معتاد به بنگ و حشیش است، در دوری باطل این حادثۀ واحد را، هر بار، به شکلی تازه مشاهده می‌کند.

قاسم کشکولی در این رمان پست‌مدرن و برگزیدۀ مهرگان ادب، که هیچ‌گاه اجازۀ تجدید چاپ نگرفت، مخاطبین خود را با روایت‌هایی مملو از تردید و احتمال آشنا می‌سازد. چنان‌که در ابتدای کتاب با این جملۀ شیخ اشراق: «هرچه شاید باشد، شاید که نباشد» تکلیف خواننده را مشخص کرده و در ادامه متذکره شده است:

نمی‌دانم و این دقیق‌ترین حرف و یگانه‌ترین حقیقتی‌ست که می‌دانم (کشکولی، ۱۳۹۴: ۶۶).

منبع:

_ کشکولی، قاسم، ۱۳۹۴، این سگ می‌خواهد رکسانا را بخورد، مشهد، بوتیمار.

https://t.iss.one/Minavash