میناوش
471 subscribers
7 photos
1 video
6 files
833 links
یادداشت‌های میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
Download Telegram
برخی مختار بن ابی عُبَید ثقفی را از شیعیان علی بن ابی‌طالب دانسته و بر آن باورند که مختار پس از شهادت حسین بن علی و یارانش به خونخواهی آنان قیام کرد و قاتلین شهدای کربلا را به قتل رساند. هرچند بعضی از مورّخین نیز نیّت پاک مختار را افسانه شمرده‌اند.
    
ابن خلدون در کتاب مشهور خود موسوم به تاریخ «العِبَر» اذعان می‌کند که پس از شهادت حسین، مختار نامه‌ای به علی بن الحسین نوشت و می‌خواست او را به پیشوایی خود برگزیند و به نام او دعوت کند، و مالی بسیار برایش فرستاد ولی سجاد آن مال را نپذیرفت و به نامه‌ی او جواب نداد و او را در مسجد پیامبر در برابر مردم سب نمود. و چون مختار از علی بن الحسین مأیوس شد به عمّ او محمد بن الحنفیه پرداخت و از او نیز آن طلبید. علی بن الحسین بدو نیز اشارت کرد که خواست‌های مختار را اجابت ننماید. زیرا این سخنان که می‌گوید تنها برای جذب قلوب مردم است و حال آن‌که در دل چیز دیگری دارد. حتی از او خواست که او نیز به مسجد رود و دروغ او را آشکار گرداند. محمد بن الحنفیه نزد ابن عباس رفت و ماجرا بگفت. ابن عباس او را از این کار منع کرد. محمد بن الحنفیه نیز زبان از عیب‌جویی مختار بربست. و در ادامه مختار ثقفی در کوفه ادعای نبوّت کرد. (ابن خلدون، ۱۳۸۳: ج ۲، ۴۶)
                                                         
از مورّخین بزرگ و نامدار ایرانی، عباس اقبال آشتیانی بر آن اعتقاد است که مختار در کوفه به یاری جمعی از ایرانیان ناراضی از خلافت بنی‌امیه برخاست و ظاهراً به خونخواهی شهدای کربلا قیام کرد، ولی در باطن، خود مدّعی این مقام بود. (اقبال آشتیانی، ۱۳۹۲: ۵۱)

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب نیز در کتاب «بامداد اسلام» متذکّر می‌شود که مختار مردی بود ماجراجو، حیله‌گر، ریاست‌جو و قدرت‌طلب که دعاوی دیگر هم داشت و از وحی و غیب نیز سخن می‌گفت. (زرین‌کوب، ۱۳۸۵: ۱۴۱)چنان‌که ادیب و پژوهشگر معروفی چون دکتر احمد مهدوی دامغانی هم اذعان می‌کند که این مرد عجیب و غریب یعنی مختار بن أبی عبیده با همه‌ی دوز و کلکی که برای دستیابی به حکومت و مُلک به کار زد نه تنها به مقصودش نرسید که جان نیز بر سر جاه‌طلبی خود گذاشت. (مهدوی دامغانی، ۱۳۸۱: ۳۸۱-۳۸۲)
                                                         
ابن خلدون، عبدالرحمن (۱۳۸۳). العبر: تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.                                                                                                                  
اقبال آشتیانی، عباس (۱۳۹۲). تاریخ ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، تهران: دبیر.                                                                       
زرین‌کوب، عبدالحسین (۱۳۸۵). بامداد اسلام، تهران: امیرکبیر.

مهدوی دامغانی، احمد (۱۳۸۱). حاصل اوقات: مجموعه‌ای از مقالات استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی، به اهتمام سید علی‌محمد سجادی، تهران: سروش.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
یکی از کتاب‌هایی که در نقد ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) نوشته شده و در ایران از شهرت بسیاری برخوردار است، کتاب باسمه‌ای «تولدی دیگر» اثر دکتر شجاع‌الدین شفا است. نویسنده‌ی این کتاب که خود را مبارز و منتقد فریب‌ها و دروغ‌های آخوندی می‌خواند، در سرتاسر تولدی دیگر به مانند روحانیت دست به جعل و تحریفات متعددی می‌زند!

شجاع‌الدین شفا در این کتاب مملو از دروغ که انصافاً از دلایل مستند و مطالب ارزنده‌ای نیز برخوردار است، به استحمار خوانندگان خود پرداخته و پژوهشگران حرفه‌ای را از استناد به چنین تحقیق ضعیف و مذبوحی منصرف می‌سازد. او که در نقل مطالب دخل و تصرفات بسیاری کرده، گاهی از ذکر دقیق اسناد خودداری می‌نماید و گاهی هم که نام کتاب‌ها و آدرس دقیق آن‌ها را ذکر می‌کند، می‌داند که عامه‌ی مردم هرگز به مآخذ و منابع مورد اشاره‌ی او رجوع نخواهند کرد!

قصد نگارنده‌ی این سطور نقد اشتباهات فراوانی که در کتاب «تولدی دیگر» مشاهده می‌شود، نیست. چنان‌که در جهت هذیان‌ها و نقدهای ایدئولوژی صورت گرفته از کتاب مذکور هم قدم برنمی‌دارد. بلکه در صدد ذکر چند مورد از جعلیات متعددی است که در تولدی دیگر آمده است.

دکتر شفا در سرآغاز «تولدی دیگر» متذکر شده است دکتر عبدالحسین زرین‌کوب که سال‌ها پژوهشگری واقع‌بین و بی‌غرض بود، با تغییر جهتی صد و هشتاد درجه‌ای در "کارنامه اسلام" که در آستانه‌ی انقلاب ولایت فقیه انتشار یافت، مدعی شد همه‌جا در قلمرو ایران مقدم مهاجمان عرب را عامه مردم با علاقه استقبال کردند. (شفا، ۱۳۷۹: ۱۹) و حال آن‌که کتاب کارنامه اسلام در سال ۱۳۴۸ توسط شرکت سهامی انتشار به چاپ رسید!

این نویسنده و مترجم نامدار ایرانی که معتقد است زندگی او در در زمینه‌ی مسائل ادبی و تاریخی گذشته است، (همان: ۴۹-۵۰) در قسمتی دیگر از این کتاب با نسبت دادن بیتی جعلی (به عشق روی تو من رو به قبله می‌آرم / وگرنه من ز نماز وز قبله بیزارم) به مولوی سعی می‌کند چنان‌که بیرونی و ابن سینا را از مخالفان معجزه و بوعلی را در مسیر زکریای رازی پنداشته است، مولانا را نیز مصادره به مطلوب کند! (همان: ۴۷)

او همچنین اذعان کرده است که در انجیل‌های چهارگانه اثری از "پسر خدا بودن عیسی" مشاهده نمی‌شود. (همان: ۲۰۱-۲۰۲) در حالی که در آیه ۲۹ از باب هشتم "انجیل مَتّی" ، آیه ۶۱ از باب چهاردهم "انجیل مَرقُس" ، آیه ۴۱ از باب چهارم "انجیل لوقا" و آیه ۴۹ از باب اول "انجیل یوحنّا" آمده است که عیسی پسر خداست.

شجاع‌الدین شفا که تا قبل از شصت سالگی بیش از شصت اثر تألیف و ترجمه کرده و تا قبل از این‌که کتابخانه‌ی ۱۴۰۰۰ جلدی او در اوایل انقلاب مصادره شود، تقریباً همه‌ی آن کتاب‌ها را خوانده و حاشیه‌نویسی کرده است، (همان: ۵۰) به تحریف برخی از آیات قرآن نیز پرداخته است!

او اذعان می‌کند که در آیه‌ی ۵۷ سوره‌ی "ذاریات" آمده است که: کسانی بین اجنه و خداوند نسبتی خویشاوندی قائل شدند. (همان: ۲۵۲) و در آیه‌ی ۳۱ سوره‌ی "زخرف" هم آمده است: خود ما چنین خواسته‌ایم که کسانی را چندین درجه برتر از دیگران قرار دهیم تا اینان را به بردگی خویش درآورند. (همان: ۳۴۶) چنان‌که در آیه‌ی ۱۰ سوره‌ی "نساء" ، آیه‌ی ۱۸۹ سوره‌ی "انعام" ، آیه‌ی ۲۱ سوره‌ی "روم" ، آیه‌ی ۶۰ سوره‌ی "زمر" و آیه‌ی ۱۱ سوره‌ی "شوری" اسطوره‌ی توراتی خلقت حوا از دنده‌ی آدم مورد تأیید قرار گرفته است. (همان: ۲۲۱)

در پاسخ باید گفت که آیه‌های مذکور کوچک‌ترین شباهتی به گفته‌های دکتر شفا ندارند؛ چرا که ترجمه‌ی آیه‌ی نخستین چنین است: «هرگز از آن‌ها روزی نمی‌خواهم و نمی‌خواهم مرا اطعام کنند.» در آیه‌ی بعدی نیز آمده است: «و باز گفتند چرا این قرآن بر آن مرد بزرگ قریه مکه و طایف نازل نشد؟» و پنج آیه‌ی پایانی هم کاملاً از جنسی دیگر بوده و حتی سوره‌ی انعام ۱۶۵ آیه بیشتر ندارد!

شفا، شجاع‌الدین (۱۳۷۹). تولدی دیگر: ایران کهن در هزاره‌ای نو، بی‌جا: فرزاد.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
کتاب صحیفه نور که سال‌ها بعد به شکل کامل‌تری با عنوان «صحیفه امام» در بیست و دو جلد به چاپ رسید، شامل مجموعه سخنرانی‌ها، پیام‌ها، مصاحبه‌ها و نامه‌های سید روح‌الله خمینی است. در پاره‌ای از این مجلدات می‌خوانیم:
بیانات امام در مطرود بودن رژیم سلطنتی، ۲۶/۸/۱۳۵۷:

محمدرضاشاه استناد به آن می‌کند که در قانون اساسی است که سلطنت موهبتی است الهی که ملّت به شخص سلطان آن را اعطا می‌کند. ما فرض می‌کنیم که آن‌ها رأی داده باشند. یعنی آن طبقه جلویی که زمان رضاخان بودند، آن‌ها دیگر حالا ملّت ایران نیستند، یعنی آن‌هایی که رفتند و فوت شدند ملّت ایران نیستند، پدران ما ملّت ایران نیستند، ملّت ایران الان ماها هستیم که موجود هستیم. (خمینی، ۱۳۸۹: ج ۵، ۳-۴-۵)
بیانات امام در روز ورود به قم، ۱۰/۱۲/۱۳۵۷:
ما علاوه بر آن‌که زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. دلخوش نباشید که مسکن فقط بسازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند. به این نغمه‌های باطل گوش نکنید، آن‌ها حرف می‌زنند ما عمل می‌کنیم. (همان: ج ۶، ۲۷۳)
تلگراف به محمد رضا پهلوی، ۱۷/۷/۱۳۴۱:
حضور مبارک اعلیحضرت همایونی. پس از اهداء تحیت و دعا، دولت در انجمن‌های ایالتی و ولایتی، اسلام را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده و به زن‌ها حق رأی داده است و این امر موجب نگرانی علماء اعلام و سایر طبقات مسلمین است. مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است حذف نمایید تا موجب دعاگویی ملّت مسلمان شود. (همان: ج ۱، ۷۸)
بیانات امام در معرفی مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر، ۱۶/۱۱/۱۳۵۷:
جناب آقای مهندس مهدی بازرگان را سال‌های طولانی است از نزدیک می‌شناسیم و یک مردی است صالح، متدیّن، عقیده‌مند به دیانت و امین و ملّی، من ایشان را معرّفی می‌کنم که ایشان رئیس دولت باشند. (همان: ج ۶، ۵۸)
پیام امام به بنی‌صدر به مناسبت نجات از سانحه هوایی، ۲۵/۵/۱۳۵۹:
جناب آقای بنی‌صدر رئیس جمهور حفظه الله تعالی، نجات جنابعالی و همراهان محترم از سانحه‌ای که حسب عادت مصیبت‌وار باید باشد نشانه‌ای از الطاف الهی است. این عنایت معجزه‌آسا دلیل آن است که شما و همراهانتان در خدمت به کشور اسلامی صدیق بوده و صدیق خواهید بود. (همان: ج ۱۳، ۱۰۹)
سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه و معلّمان و مدیران صدا و سیما، ۲۷/۵/۱۳۶۰:
یک بیچاره‌ای به من نوشته بود که شما گفتید که همه‌ی این‌ها باید تجسّس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قر