میناوش
471 subscribers
2 photos
1 video
7 files
799 links
یادداشت‌های میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
Download Telegram
کتاب «وظیفه‌ی ادبیات» مجموعه مقالاتی از چند نویسنده‌ی جهان است که دربردارنده‌ی آراء گوناگون و دیدگاه مختلف آنان پیرامون ماهیّت و وظیفه‌ی ادبیات می‌باشد. کتابی خواندنی که توسط ابوالسن نجفی ترجمه و گردآوری شده است.

نگاه این نویسندگان را می‌توان در قالب دو نظریه‌ی کلّی مورد توجّه قرار داد. چرا که برخی ادبیات را صرفاً خواندن و نوشتن و به اعتباری دیگر نفسِ زبان دانسته و هیچ‌گونه تعهّد و وظیفه‌ای بر ادبیات حمل نمی‌کنند و معتقدند که ادبیات انقلاب نمی‌کند، مانع بیداد نمی‌شود، مانع خفتن نمی‌گردد و ادبیات واقعیت نیست؛ لذا هیچ کمکی به انسان نمی‌کند جز آن‌که او را به خیال برَد و تا مدتی سبب فراموشی و سرگرمی وی شود. یعنی با خواندن «مسخ» چیزی جز داستانی زیبا از حشره‌ای به تصویر کشیده شده برداشت نمی‌کنند.

از طرفی دیگر افرادی چون ژان پل سارتر ادبیات را مضاعف شدن زبان دانسته و آن را سبب رسیدن انسان به آگاهی و آزادی شمرده‌اند و ادبیات را ملتزم معرفی می‌کنند. یعنی مسخِ کافکا چیزی بیش از یک خیال‌پردازی حشره‌شناسانه است. (نجفی، ۱۳۶۴: ۱۷۰ الی۱۸۰)
نجفی، ابوالحسن (۱۳۶۴). وظیفه‌ی ادبیات، تهران: کتاب زمان.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
📘یکی بود و یکی نبود

📝محمدعلی جمالزاده

کتاب «یکی بود و یکی نبود»، اثری شامل داستان‌های کوتاهی چون: فارسی شکر است، درد دل ملاقربانعلی، رجل سیاسی، دوستی خاله خرسه، بیله دیگ بیله چغندر و ویلان‌الدوله است، که بنابر گفتۀ نویسندۀ آن، محمدعلی جمالزاده، هنگام انتشارش در تهران غوغا برپا شد و کتاب را سوزاندند و نویسندۀ آن را تکفیر کردند (جمالزاده، ۱۳۷۸: ۴۶). کتابی که بنابر سخن ایرج افشار به اشتباه گاهی آن را «یکی بود یکی نبود» می‌آورند و حال آن‌که به سبب آنچه در آخرین شمارۀ مجلۀ کاوه یا شمارۀ چهار مجلۀ بخارا و یا بنابر آنچه در کتاب خاطرات جمالزاده آمده است، «یکی بود و یکی نبود» است (همان: ۹۵-۹۶). 
    
و اما در قسمتی از داستان «بیله دیگ بیله چغندر» می‌خوانیم: 
    
سفیدکلاها که به شیخ و آخوند معروف هستند در میان مردم احترام مخصوصی دارند و چون به کلاهشان شناخته می‌شوند هرچه پارچه گیر می‌آورند می‌پیچند دور سرشان و حالت مناری را پیدا می‌کنند که بر سَر آن لک‌لکی باشد. یک روز محرمانه از یک نفر ایرانی پرسیدم این‌ها چرا این‌طور کله خود را می‌پوشانند. گفت: ندیده‌ای وقتی که انگشتی معیوب می‌شود سَر آن را کهنه می‌پیچند، این‌ها هم شاید مغزشان عیب دارد و می‌خواهند نگذارند از خارج هوای آزاد به آن برسد (جمالزاده، ۱۳۲۰: ۹۵)!                                                                                                          
مخور صائب فریب فضل از عمامۀ زاهد                                    
که در گنبد ز بی‌مغزی صدا بسیار می‌پیچد  (صائب تبریزی، ۱۳۶۶: ۳/ ۱۳۷۰)

منابع:

_ جمالزاده، محمدعلی، ۱۳۲۰، یکی بود و یکی نبود، تهران، بنگاه پروین.            

_ جمالزاده، محمدعلی، ۱۳۷۸، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، به کوشش ایرج افشار و علی دهباشی، تهران، شهاب ثاقب، سخن.           

_ صائب تبریزی، ۱۳۶۶، دیوان صائب تبریزی، به کوشش محمد قهرمان، تهران، علمی و فرهنگی. 

https://t.iss.one/Minavash
📘زنده‌بگور

📝صادق هدایت

کتاب «زنده‌بگور» یکی دیگر از آثار خواندنی صادق هدایت است که شامل داستان‌هایی چون: زنده‌بگور، حاجی‌مراد، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، آتش‌پرست، آبجی‌خانم، مادِلِن،  مرده‌خورها و آب زندگی است. هدایت در داستان شگرف «زنده‌بگور» می‌آورد: 
    
نه کسی تصمیم خودکشی را نمی‌گیرد، خودکشی با بعضی‌ها هست. در خمیره و در نهاد آن‌هاست. آری سرنوشت هر کسی روی پیشانیش نوشته شده، خودکشی هم با بعضی‌ها زاییده شده. من همیشه زندگانی را به مسخره گرفتم. دنیا، خرافات، مردم همه‌اش به چشمم یک بازیچه، یک ننگ، یک دروغ و یک‌چیز پوچ و بی‌معنی است. باور کردنی نیست اما باید بروم، بیهوده است، زندگانیم وازده شده، بی‌خود، بی‌مصرف، باید هرچه زودتر کلک را کند و رفت. این دفعه شوخی نیست. هرچه فکر می‌کنم هیچ‌چیز مرا به زندگی وابستگی نمی‌دهد، هیچ‌چیز و هیچ‌کس (هدایت، ۱۳۴۲: ۲۲-۲۴).

منبع:                                                          

_ هدایت، صادق، ۱۳۴۲، زنده‌بگور، تهران، امیرکبیر. 
https://t.iss.one/Minavash
یوستین گوردِر (متولد ۱۹۵۲) فیلسوف و نویسنده‌ی نامدار نروژی را بیشتر با رمان «دنیای سوفی» می‌شناسیم. هرچند از دیگر آثار او می‌توان به کتاب‌هایی مانند «دختر پرتقال» ، «راز فال ورق» ، «مرد داستان فروش» و «زندگی کوتاه است» اشاره کرد.
داستان «زندگی کوتاه است» ترجمه‌ی نامه‌ای از فلوریا، معشوقه‌ی آگوستین قدّیس است که گوردر آن را با ادعای خرید از یک کتاب‌فروشی در آرژانتین آغاز می‌کند. زندگی کوتاه است، اثری مختصر و فلسفی در راستای نقد اعترافات آگوستین قدیس، نقد رهبانیت و ایمان راسخ، تشکیک در یقین، دفاع از شک و تردید و عدم دستیابی به حقیقت و همچنین مروّج زیستن توأم با عشق و دوستی است.
زندگی کوتاه است؛ بسی کوتاه. چه‌بسا اینجا و درحال است که ما زندگی می‌کنیم و فقط اینجا و درحال. اگر چنین باشد آیا مسیرت را در هزارتوی تیره و تارِ عقاید و نظریات گم نکرده‌ای؟ من نمی‌گویم که هر یک از این چیزها را می‌دانم. حرف من این است که نمی‌دانم... زندگی بس کوتاه است و ما بس اندک از آن می‌دانیم. (گوردر، ۱۳۷۷: ۷۳-۷۴-۹۱-۱۰۹)

گوردر، یوستین (۱۳۷). زندگی کوتاه است، ترجمه گلی امامی، تهران: فرزان روز.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
نمایشنامه‌ی «زندگی گالیله» اثر بِرتولت بِرِشت (۱۹۵۶-1898) با هدف گشودن مسیری در راستای شک و تردید، اندیشه‌ورزی، جستجوگری و بیدار شدن از خواب جهل و غفلت نوشته شده است. برشتِ آلمانی به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان جهان در این کتاب به عصر گالیله یعنی سال هزار و ششصد و نه میلادی می‌رود و از زبان این دانشمند مشهور ایتالیایی می‌نویسد: خورشید ثابت است و این زمین است که می‌چرخد.
برتولت برشت مخالف شدید قهرمان‌پروری و اسطوره‌سازی است. از این‌رو گالیله از طرفی نماینده‌ی انسان‌های فهمیده در برابر جهل و نادانی است و از جهتی مردی شکمباره که تن خود را دوست دارد و نمی‌تواند شکنجه و درد را تحمل کند. گالیله روشن‌بین و حیله‌گر است؛ چراکه ظواهر چشمِ حقیقت‌جویش را نمی‌فریبد، اما با این‌حال افراد را فریب می‌دهد و دوربین هلندی را به‌نام اختراع خویش قالب می‌کند. (برشت، ۱۳۸۵: ذیل «مقدمه‌ی مترجم» ۹۶-97)
گالیله ناگهان فرو می‌افتد، توبه می‌کند و حقیقت را دروغ می‌خواند. او چنین فرجامی را از پیش داوری کرده است؛ چراکه سال‌ها قبل به یکی از شاگردانش که از حقیقت روگردانده بود، گفته بود: آن‌که حقیقت را نمی‌داند فقط بی‌شعور است، اما آن‌که حقیقت را می‌داند و آن را دروغ می‌نامد، تبهکار است. (همان: ۱۰۸-221)

هنگامی که یکی از شاگردان گالیله توبه‌ی او را هدفی به منزله‌ی خدمت به علم معرّفی می‌کند، گالیله با صداقت کامل پرده‌ی پندار را کنار زده و می‌گوید: هیچ هدفی در کار نبود... توبه کردم چون از درد جسمی می‌ترسیدم. (همان: ذیل «متن کتاب» ۲۷۶)

چنان‌که در غم‌انگیزترین لحظه‌ی محاکمه، هنگامی که شاگردان خشمگین و بی‌تابش به طعنه می‌گویند: بـدبخت ملّتی که قهرمان ندارد؛ تنها و بی‌یاور جوابی کم‌نظیر می‌دهد: بدبخت ملّتی که به قهرمان احتیاج دارد. (همان: ۲۶۲-263)
گالیله پیر تنها برای نُه سال زندگی بیشتر، آن هم با چشمانی نسبتاً نابینا و در حصر کلیسا، به انکار حقیقت برخاست و با توبه‌ی خویش تسلیم کلیسا شد! (همان: ۲۶۵-266-271) اما گذشته از علّت تصمیمی که گالیله گرفت، آنچه مهم به نظر می‌رسد ذکر این پرسش است که چه کسی می‌تواند با اطمینان کامل به مخالفت با گالیله بپردازد و انتخاب او را انتخابی نادرست و غیرعقلانی بشمرد؟!

از دیگر نکات مهم مطرح شده در این اثر، اشاره به نگارش کتاب مقدّس به زبان لاتین است. زبان ناآشنایی که سبب می‌شود تا عامه‌ی مردم توان تحقیق و پژوهش درباره‌ی حقایق کلیسا را نداشته باشند. (همان: ۲۶۹) مسئله‌ای که می‌توان آن را به دیگر ادیان جهان نیز تعمیم داد. خواندن این نمایشنامه‌ی زیبا با ترجمه‌ی عبدالرحیم احمدی که با مقدمه‌ی مفصّل و خواندنی او بر آثار برشت به چاپ رسیده است، به تمامی دوستان توصیه می‌شود.
برشت، برتولت (۱۳۸۵). زندگی گالیله، ترجمه عبدالرحیم احمدی، تهران: نیلوفر.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
بسیاری رمان «ژاک قضا و قدری و اربابش» را اثری ضد رمان خوانده‌اند و معتقدند مشکل بتوان این داستان را در قالب ادبی خاصی گنجاند؛ چراکه سنّت‌گریزی، ساختار پیچیده، بی‌نظمی استادانه، آوردن داستان در داستان، وجود پارادوکس‌های بسیار و معجون مطبوع عقل و طنز و تخیّل در این اثر نمونه‌ای از داستان‌نویسی مدرن است.
دِنیس دیدِرو (۱۷۸۴-۱۷۱۳) این کتاب را برجسته‌ترین اثر خود خوانده است که به مانند کتاب راهبه و افکار فلسفی به آتش کشیده شده است. (دورانت، ۱۳۶۹: ج ۹، ۷۳۳) او در این داستان از پنج راوی استفاده کرده است که مدام سخن یکدیگر را قطع می‌کنند تا داستان خود را تعریف نمایند. ژاک (نوکر) و اربابش همواره درحال مسافرت می‌باشند و از مطالب مختلفی سخن می گویند، هرچند شاکله‌ی اصلی کتاب مبتنی بر داستان‌های عاشقانه است.

خواننده در این رمان مهیّج با موضوعاتی مانند جبر و اختیار و اراده‌ی معطوف به قدرت نیز آشنا می‌شود. ارباب در یک بحث فلسفی جبر و تقدیر را رد می‌کند ولی ژاک سعی در اثبات آن دارد و می‌گوید هر آنچه روی می‌دهد قبلاً مقدّر شده است.
چطور با هم آشنا شدند؟ اتفاقی، مثل همه. اسمشان چیست؟ مگر برایتان مهم است؟ از کجا می‌آیند؟ از همان دور و بر. کجا می‌روند؟ مگر کسی هم می‌داند؟ چه می‌گویند؟ ارباب حرفی نمی‌زنند؛ و ژاک می‌گوید فرماندهش می‌گفته از خوب و بد هرچه در این پایین به سرمان می‌آید، آن بالا نوشته شده...

کسی نمی‌داند آن بالا چه نوشته‌اند، پس نمی‌داند چه می‌خواهد یا چه باید بکُند، در نتیجه دنبال هوسش می‌رود و اسمش را می‌گذارد عقل... ژاک بد و خوب نمی‌شناسد؛ عقیده دارد انسان یا خوشبخت به‌دنیا می‌آید و یا بدبخت... و می‌گوید اگر اختیار با شماست، چرا نمی‌خواهید عاشق یک میمون زشت بشوید؟ (دیدرو، ۱۳۸۷: ۱-۱۴-۲۳۳-۳۲۹)
در قسمتی دیگر از این اثر که نویسندگان بزرگی چون گوته، ژید، فروید، هگل و مارکس از شیفتگان آن بوده و میلان کوندرا آن را مسحور کننده دانسته است، می‌خوانیم: ژاک از اربابش سؤال می‌کند هیچ توجه کرده است که فقرا ولو اینکه نان شب نداشته باشند، همه سگ دارند؛ هر انسانی می‌خواهد به دیگری امر و نهی کند، و چون حیوانات از فقرا که سایر طبقات به آن‌ها دستور می‌دهند در رده‌ی اجتماعی پایین‌تری قرار دارند، آن‌ها حیوانی نگه می‌دارند که بتوانند به آن امر و نهی کنند. خب دیگر، هر کسی سگ کسی است. و ضعفا سگ اقویا هستند. (همان: ۲۲۹-۲۳۰)
دیدرو، دنی (۱۳۸۷). ژاک قضا و قدری و اربابش، ترجمه مینو مشیری، تهران: فرهنگ نو.

دورانت، ویل و آریل (۱۳۶۹). تاریخ تمدن، ترجمه سهیل آذری، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
احمد کسروی در پاره‌ای از کتاب «زندگانی من» که به منزله‌ی اتوبیوگرافی اوست، ضمن اشاره به درس خواندن پدرش در حوزه‌ی علمیه و روی‌گردانی وی از این مسیر و پرداختن به بازرگانی، (کسروی، بی‌تا: ۱۲) از خواسته‌ی پدر خود مبنی بر پوشیدن لباس روحانیّت توسّط او [احمد] سخن گفته (همان: ۱۹) و می‌نویسد: من خود به شیوه‌ی ملایان رفتار نمی‌کردم. عمامه سترگِ شُل و وِل به سر نمی‌گزاردم، کفش‌های زرد یا سبز به پا نمی‌کردم، شلوار سفید نمی‌پوشیدم، ریش فرو نمی‌هلیدم... این‌ها به جای خود که چون چشمهایم ناتوان گردیده بود با دستور پزشک آیینک (عینک) به چشم می‌زدم، و این عینک زدن دلیل دیگری به فرنگی مآبی من شمرده می‌شد، این‌ها با عدالت که شرط پیش نمازی و ملایی بود نمی‌ساخت...

و من خشنود می‌بودم که دیر یا زود آن طوق از گردنم باز شود. این است تا توانستم خود را از کارهای ملایی به کنار می‌گرفتم. تنها به بزم‌های عقد [برای خواندن عقد] رفته از کارهای دیگر خودداری می‌نمودم. یک سال و نیم بدین سان گذشت... در این یک سال و نیم کاری که کردم قرآن را از بَر گردانیدم. این کار مرا واداشت که زمانی به معنی قرآن بپردازم. و این پرداختن به معنی آن‌ها خود داستانی گردید و نخست تکانی که در اندیشه‌ها و باورهای من پدید آمد از این راه بود. (همان: ۳۵-۳۶)

کسروی، احمد (بی‌تا). زندگانی من، بی‌جا: بی‌نا.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
ابوریحان محمد بن احمد بیرونی (۴۴۰-۳۶۲) ریاضی‌دان، منجّم، مورّخ، جغرافیدان، فیلسوف، زبان‌شناس، شاعر و دانشمندی بزرگ است که ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن از «آثارالباقیه» او به تمجید پرداخته است و از آن به‌عنوان کتابی عمیق و تحقیقی علمی یاد می‌کند که از کینه‌های دینی مبرّا و کاملاً بی‌طرفانه است. (دورانت، ۱۳۹۱: ج ۴، ۳۱۲)

کتاب آثارالباقیه که از مشهورترین آثار ابوریحان بیرونی شناخته می‌شود، اثری مبتنی بر تطبیق فرهنگ‌ها، کاوش در سنن و مذاهب گوناگون و دربردارنده‌ی مقوله‌هایی نظیر گاه‌شماری، اعیاد اقوام مختلف، اطلاعات تاریخی و مطالبی از ریاضیات و نجوم است.
ابوریحان در پاره‌ای از این کتاب فرقه‌ی اسماعیلیه را فرقه‌ای از جاهلیّت معرفی کرده است. (ابوریحان بیرونی، ۱۳۸۶: ۹۶) چنان‌که در انتقاد از فقیهان متعرّضِ تعریف آنان از روز (روز شرعی غیر از روز عرفی است و لذا روز شرعی از طلوع فجر شروع می‌شود و نه از طلوع آفتاب) شده (همان: ۷) و در ادامه از ذوالقرنین و آراء مختلف در رابطه با او سخن می‌گوید و بر آن اعتقاد است که بنابر قول صحیح‌تر، ابوکرب حِمیَری، یکی از سلاطین یـمن ذوالقرنین می‌باشد. (همان: ۶۵)
از دیگر نکات مطرح شده در آثارالباقیه، یکی اشاره‌ی ابوریحان بیرونی به یک زرتشتی به‌نام سپهبد مرزبان بن رستم است که نقل می‌کند زرتشت نکاح با مادر را تشریع نکرده و تنها در صورتی حکم به جواز ازدواج با مادر خود را داده است که دسترسی به زن دیگری نباشد و مرد از انقطاع نسل بهراسد. (همان: ۲۹۹-۳۰۰) و دیگر آن‌که ابوریحان بر آن باور است که ایرانیان به نحس و سعد بودن روزها اعتقاد داشته‌اند و روز سیزدهم فروردین را روزی مبارک می‌دانستند. هرچند گویی بعدها به تقلید از اعراب و اقوام دیگر به نحس بودن این روز عقیده پیدا کرده‌اند. (همان: ۳۵۷-۳۵۹)

ابوریحان بیرونی در این اثر خود به حمله‌ی اسکندر و اعراب به ایران اشاره کرده و از به آتش کشیده شدن کتاب‌ها و نویسندگان خوارزمی سخن گفته است. (همان: ۵۷-۷۵-۱۷۱) چنان‌که در قسمتی دیگر از این کتاب ضمن صحبت از یزید و چوبی که او بر لب‌های حسین بن علی زده است، (همان: ۵۲۷) متذکّر زیارت اربعین حسینی در بیستم صفر می‌شود و اضافه می‌کند که این زیارت را بدین سبب اربعین گویند که چهل نفر از اهل‌بیت او پس از مراجعت از شام قبرش را زیارت کردند. (همان: ۵۲۸)

ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (۱۳۸۶). آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران: امیرکبیر.

دورانت، ویل (۱۳۹۱). تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهری و ابوالقاسم پاینده و ابوطالب صارمی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
کتاب «التفهیم لأوائل صناعة التنجیم» یگانه اثر ابوریحان بیرونی به فارسی است که ابوریحان متن عربی آن را هم نوشته است. کتابی که به دختری به نام ریحانه خوارزمی تقدیم شده است و حال آن‌که ظاهراً اطلاعات دقیقی از او به ما نرسیده و حتی برخی گمان کرده‌اند که ریحانه وجود خارجی ندارد و ابوریحان بیرونی تنها برای بزرگ‌داشت و حق آموزش زنان، این کتاب را به دختری بانام خیالی ریحانه هدیه کرده است. (ابوریحان بیرونی، بی‌تا: ذیل «مقدمه‌ی مصحح» ح-کو-کز ؛ ذیل «متن کتاب» ۲)

جلال‌الدین همایی بر آن باور است که بی‌شبهه در سراسر آثار فارسی بعد از اسلام هیچ نظیر و مانندی برای التفهیم لأوائل صناعة التنجیم نمی‌توان یافت و این کتاب معتبرترین سند قدیمِ علمی و ادبی فارسی بعد از اسلام است. (همان: ذیل «مقدمه‌ی مصحح» کو-نو)

التفهیم لأوائل صناعة التنجیم اثری در باب مسائل اصلی چهار علمِ هندسه، ریاضی، هیئت (جغرافیا) و اسطُرلاب برای ورود به علم پنجم و مورد نظر کتاب یعنی نجوم است. هرچند بیرونی به استثنای مسائل علمی و ریاضیِ نجوم، به دفعات این علم و پیشگویی‌های دروغین آن را نکوهش کرده و به بدعت‌های آن مانند سعد و نحس شمردن ایّام و فال‌گیری اشاره نموده است و می‌نویسد: نزدیکِ بیشترین مردمان احکام نجوم ثمره‌ی علم‌های ریاضی است. هرچند که اعتقاد ما اندرین ثمره و اندرین صناعت ماننده‌ی اعتقاد کمترین مردمان است... اصل این حدیث سستی مقدّمات این صناعت و آشفتگی قیاسهاش است. (همان: ذیل «متن کتاب» ۳۱۶-۳۶۰)
ابوریحان چنان‌که در سفرنامه‌ی ابن بطوطه، تاریخ یعقوبی و مروج‌الذهب مسعودی آمده است، از خلیج فارس با عنوان خلیج پارس یاد می‌کند (همان: ۱۶۷) و در ادامه در فصلی درباره‌ی تاریخ و آداب و رسوم و ایّام معروف ایرانیان به ذکر مطالب مهمّی پرداخته و می‌آورد: سَده چیست؟ آبان روز است از بهمن‌ماه. و آن دهم روز بُوَد. و اندر شبش که میان روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند بِگَوز و بادام، گِرد بر گِرد آن شراب خورند و لهو و شادی کنند. و نیز گروهی از آن بگذرند تا بسوزانیدن جانوران. [ابوریحان در آثارالباقیه به لعن و نفرین کسانی می‌پردازد که حیوانات را در آتش می‌سوزانند. (ابوریحان بیرونی، ۱۳۸۶: ۳۵۱)] و اما سبب نامش چنانست که از اول تا نوروز، پنجاه روز است و پنجاه شب. و نیز گفتند که اندرین روز از فرزندان پدرِ نخستین صد تن تمام شدند. (ابوریحان بیرونی، ۱۳۵۲: ۲۵۷)
ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (بی‌تا). کتاب التفهیم لأَوائل صناعة التنجیم، به تصحیح و مقدمه جلال الدین همایی، تهران: انجمن آثار ملی.

ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (۱۳۸۶). آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران: امیرکبیر.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
📘سه رساله دربارهٔ تئوری میل جنسی

📝زیگموند فروید

فروید در کتاب «سه رساله دربارۀ تئوری میل جنسی» متذکّر شده است که میل جنسی ازجمله ضروری‌ترین و عمومی‌ترین غرایزی است که بشر آن را به شکل روشنی احساس می‌کند. میلی که از همان دوران کودکی در انسان وجود دارد و حال آن‌که به اشتباه آن را مقارن با دوران بلوغ تصوّر کرده‌اند (فروید، ۱۳۴۳: ۹-۱۱).

زیگموند فروید معتقد است که مکیدن پستان مادر علاوه بررفع گرسنگی کودک، کم‌کم صورت جنسی مشخّصی پیدا می‌کند (همان: ۱۳۳). چنان‌که کودک با مکیدن انگشت اقدام به فعالیّت جنسی نموده و وارد مرحلۀ استمناء می‌شود (همان: ۱۲۷-۱۳۱).
این روانشناس نامدارِ اتریشی، ضمن اشاره به یکی از مهم‌ترین نظریه‌های روان‌شناسی، به نام عقدۀ ادیپ، که به موجب آن معشوقِ هر کودکی مادر اوست و هرگاه شخص در دوران معیّنی نتواند آن را کنار نهد گرفتار اختلالات عصبی شده و تمایل به زنای با محارم در او تقویت می‌شود، به اهمیّت میل جنسی در زندگی پرداخته است و اذعان می‌کند که قسمت بزرگی از حالات عصبی انسان ریشه در امور جنسی، خصوصاً، مسائل جنسی در دورۀ کودکی دارد (همان: ۱۱۹-۲۲۷-۲۲۸-۲۲۹).

منبع:

_ فروید، زیگموند، ۱۳۴۳، سه رساله دربارۀ تئوری میل جنسی، ترجمه هاشم رضی، تهران، آسیا.
https://t.iss.one/Minavash
📘کتاب مستطاب آشپزی

📝نجف دریابندری

برنج غذای اصلی مردم جنوب و غرب هندوستان است؛ هرچه در این خاک به سوی شمال برویم رفته رفته نان جای برنج را می‌گیرد. برنج هندی چند نوع است؛ بهترین نوع آن، که باسماتی نامیده می‌شود، با برنج صدری ایران قابل قیاس است. درحقیقت بزر برنج صدری را میرزا آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه، از هندوستان وارد کرده است و از همین رو صدری نامیده شده. (دریابندری، ۱۳۸۴: ج ۱، ۱۰۷)

نجف دریابندری در میان دوستداران کتاب به سبب ترجمه‌های زیبا و متعدّدی که داشته است، چهره‌ای آشنا و محبوب به شمار می‌رود. اما او در دهه‌ی هفتاد با انتشار کتابی با عنوان «کتاب مستطاب آشپزی: از سیر تا پیاز» نقدهای بسیاری بر خود خرید. نقدهایی که در آن مترجم توانایی چون او را شایسته‌ی پرداختن به چنین آثاری ندانسته‌اند. هرچند جناب هوشنگ ابتهاج این اثر را شاهکار خواند (عظیمی و طیّه، ۱۳۹۱: ج ۱، ۱۷۱) و نجف دریابندری نیز در پاسخ به این اشکال می‌نویسد: من گمان می‌کنم علاقه به آشپزی هم مانند علایق دیگر واقعیتی است که ممکن است در بعضی اشخاص وجود داشته باشد و نیازمند به دلیل خاصی نیست. در مورد خود من مسلّماً قضیه از همین قرار است. گذشته از زمینه‌های دیگری که در آن‌ها کوشش‌هایی کرده‌ام، دو رشته‌ی نقاشی و آشپزی همیشه علاقه‌ی مرا جلب کرده‌اند. (دریابندری، ۱۳۸۴: ج ۱، ۲۶)

دریابندری در این کتاب تقریباً دو هزار صفحه‌ای که با همکاری همسرش فهیمه راستکار نگاشته است، ما را با انواع خوراک‌های متداول و ناشناخته‌ی ایرانی و غذاهای معروف دیگر ملّت‌ها آشنا کرده و علاوه بر ذکر انواع روش‌های پخت و پز و دستورهای تهیه‌ی غذا، از ابزارهای مختلف آشپزی نیز در فصلی مستقل سخن می‌گوید. در این کتاب که مشتمل بر چهارصد تصویر باکیفیت است، با انواع غذاها، نوشیدنی‌ها، دسرها، سوپ‌ها، شیرینی‌ها، میوه‌ها، سبزی‌ها، ادویه‌ها و سس‌ها که به هفتاد نوع می‌رسد آگاه می‌شویم.

نجف دریابندری آشپزی را یکی از هنرهایی می‌داند که درجه‌ی پیشرفت فرهنگی جامعه را نشان می‌دهد. چنان‌که بر آن اعتقاد است که وضع آشپزی ایرانی درحال حاضر تعریفی ندارد. و در ادامه اذعان می‌کند که واقعیت این است که در جوامع بشری امر آشپزی بر عهده‌ی نیمه‌ی بهتر بشریت، یعنی زنان، قرار گرفته است. پس از نگارنده بشنوید که در این دنیا به هیچ‌کس به اندازه‌ی هنرمند خوش نمی‌گذرد. (همان: ج ۱، ۹-۱۰-۲۰)

منابع:
دریابندری، نجف، ۱۳۸۴، کتاب مستطاب آشپزی: از سیر تا پیاز، با همکاری فهیمه راستکار، تهران، کارنامه.

عظیمی، میلاد و طیّه، عاطفه، ۱۳۹۱، پیر پرنیان اندیش: در صحبت سایه، تهران، سخن.

https://t.iss.one/Minavash
یکی از فرقه‌های قدیمی که شکل گیری نظام‌مند آن در قرن هفتم هجری پایه‌گذاری شد و توسط سلطان اسحاقِ کرکوکی رسمیت یافت، مسلک «اهل حق» یا همان «یارسان» می‌باشد. (الهی، ۱۳۷۳: ۴۲-۴۳-۱۱۰) مسلکی که برخی چون نورعلی الهی از آن به عنوان یکی از فرقه‌های شیعه‌ی دوازده امامی یاد می‌کنند (همان: ۱۰) و بعضی مانند دو گوبینو آن را مذهبی بسیار مهم می‌دانند که مخالف با اسلام است. (گوبینو، ۱۳۸۳: ۲۴۲-۲۴۳)

اهل حق را انسان‌هایی بی‌نماز، بی‌روزه: عدم اعتقاد به روزه‌ی ماه رمضان، معتقد به تناسخ، شراب‌خوار، علی‌اللهی و مردانی با صورت‌های بدون ریش و سبیل بلند معرفی کرده‌اند. چنان‌که نگارنده‌ی این متن در سفری که سال ۱۳۸۵ به شهرستان صحنه در استان کرمانشاه داشته است، از «دینوَر» مرکز استقرار اهل حق و برخی از روستاهای آنجا چون جیحون‌آباد، قَره قاچ و چَمِه دیدن کرده و متوجه شده است که برخی از شیعیان آن منطقه، پیروان اهل حق را کافر و نجس می‌شمرند. لذا جویای کتاب آیینی این هم‌وطنان لَک (تلفیقی از زبان کردی و لُری) می‌شود و در این هنگام با کتابی با عنوان «برهان الحق» که تلفیقی از اصول و فروع این مسلک است آشنا می‌گردد.
کتاب «برهان الحق» ظاهراً اولین بررسی جامع از تاریخ منشأ و اصول بنیادین اهل حق است. نورعلی الهی (۱۳۵۳-۱۲۷۴) فیلسوف، عارف، قاضی، استاد تنبور و متولّد روستای جیحون‌آبادِ دینور (نزدیک کوه بیستون) با نوشتن این اثر گامی بلند در جهت تبلیغ و آشنایی با اندیشه‌های این گروه برداشت. هرچند دکتر شفیعی کدکنی متذکّر می‌شود که از بسیاری از پیروان اهل حق شنیده‌ام، و به تواتر، که آنچه مرحوم نورعلی الهی در کتاب برهان الحق به عنوان مبانی اعتقادی اهل حق یاد کرده است مورد قبول ما نیست. (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۷: ۳۳۹)

از بزرگان اهل حق می‌توان به بـهلولِ کوفی در قرن دوم هجری (نوری، ۱۳۷۳: ۲۸-۲۹) و مؤسس این طریقه، سلطان اسحاق در قرن هفتم اشاره کرد. سلطان اسحاق از طایفه‌ی اکراد کرکوک در عراق بود که به منطقه‌ی اورامان در کرمانشاه امروزی هجرت نمود. (همان: ۴۲-۴۳)

اهل حق به کسی اطلاق می‌شود که مراحل شریعت و طریقت و معرفت را طی نماید تا به مقام حقیقت برسد. (همان: ۷) محل عبادت اهل حق، جم یا جم‌خانه نام دارد که البته مقیّد به مکان و ساختمان مخصوصی نیست. (همان: ۲۶-۲۷) و از شرایط جمع‌نشینان اهل حق می‌توان به اموری چون کمتر از سه نفر نبودن، ذکور (عدم اجازه‌ی حضور زنان در جمع)، بلوغ، عقل، پاکی، غربت، سـرسپرده به خاندان حـقیقت و بستن کمر از روی لباس اشاره کرد. (همان: ۸۱)

اهل حق تمام تکالیف شرعی خود را اعم از اصول و فروع، طابق النعل بالنعل دستورات شارع مقدّس می‌داند. روی این اصل در این کتاب زائد می‌داند از مسائل فقهیه بحث نماید، زیرا آن مطالب توسّط علمای اعلام و فقهای گرام، کثرالله امثالهم، به حدّ اشباع مورد بحث قرار گرفته است. (همان: ۱۳۸-۱۳۹) لذا نماز و روزه‌ی مرسوم بین مسلمین تکلیفی است شرعی و عمل به آن‌ها بر مکلّفین واجب خواهد بود. علاوه بر این بر هر فرد اهل حق واجب است هر ساله به موعد معیّن یعنی دوازدهم لغایت چهاردهم ماه قمری از ماه آذر و دی، سه روز متوالی روزه‌دار باشد. (همان: ۱۴۳-۱۴۴-۱۴۶)

خوردن شراب در این مسلک مطلقاً حرام است. (همان: ۴۶۱-۴۶۲) زدن سبیل ممنوع است. (همان: ۱۷۰) تناسخ، حلول، اتّحاد و وحدت وجود باطل است. (همان: ۱۷۲-۳۱۳) نذر از مهم‌ترین مسائل این فرقه است به شکلی که در برهان الحق بیشترین صفحات را به خود اختصاص داده است. (همان: ۴۸۴ الی۵۳۷) و برخلاف آنچه شهرت یافته است اهل حق هرگز علی‌اللهی نمی‌باشند. (همان: ۱۷۷)
اهل حق که پیروان قابل توجّهی از جمله باباطاهر همدانی دارد، (گوبینو، ۱۳۸۳: ۲۴۶-۲۶۲) در عراق و بخش‌های مختلف ایران خصوصاً در کردستان و کرمانشاه و لرستان سکونت گزیده‌اند. مسلکی که گوبینو فرانسوی بخشی از سفرنامه‌ی خود با عنوان «سه سال در آسیا» را به آنان اختصاص داده و بر آن باور است که اهل حق اشتراکات مهمی با مذهب بودایی دارد و آیین مزبور از دوران پادشاهان اشکانی در ایران وجود داشته است. (گوبینو، ۱۳۸۳: ۲۵۶-۲۶۱)
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
ادامه‌ی صفحه‌ی قبل:

کنت دو گوبینو چنان‌که گذشت، اهل حق را مسلمان نمی‌داند و معتقد است که اهل حق به ظاهر مسلمان هستند و حال آن‌که پیامبر قریشی را قبول ندارند و به اسلام کینه می‌ورزند. (همان: ۲۴۳) او برخلاف نورعلی الهی معتقد است که پیروان اهل حق شراب می‌نوشند و خوردن آن را حرام نمی‌دانند. (همان: ۲۴۴) زبان مقدّس آنان کردی و یا لکی است (همان: ۲۵۶) و تحقیر عمیقی نسبت به زنان داشته و مطمأن هستند که زن جز ناپاکی نیست و به تنهایی مانع از عروج انسان به تکامل و مقام خدایی می‌شود! (همان: ۲۵۹)

الهی، نورعلی (۱۳۷۳). برهان الحق، تهران: جیحون.

گوبینو، کنت دو (۱۳۸۳). سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: قطره.

شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۷). قلندریه در تاریخ، تهران: سخن.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
📘عدم‌جواز تقلید

📝محسن فیض کاشانی

ملامحسن فیض کاشانی، که از  عالمان و فقیهان بزرگ شیعه در عصر صفویه به‌شمار می‌رود، در کتاب «الاصول‌الاصیلة» تقلید در فروع دین را جایز ندانسته است (فیض کاشانی، ۱۳۴۹: ۱۵۶-۱۵۷). چنان‌که در کتاب «سفینة‌النجاة» به مجتهدان تاخته و آنان را مورد طعن بسیار قرار داده است.
    
این شاگرد و داماد ملاصدرای شیرازی در «سفینة‌‌النجاة»، اجتهاد و تقلیدِ مصطلح را بدعت و امری ساختگی در دین خوانده و ضمن نادان خطاب کردن مجتهدان، دعاوی این فقیهان را اوهامی فاسد و آرائی ضعیف می‌شمرد و متذکّر می‌شود که طبع انسان‌ها به مشهورات عادت کرده و تا زمانی که خود را از قلّادۀ تقلید رها نسازند امور بر آنان روشن نخواهد شد (فیض کاشانی، ۱۳۸۷: ۲۰-۲۴-۲۸-۳۰-۳۱-۷۹-۱۰۹-۱۱۰).

مر مرا تقلیدشان بر باد داد                                                                             
که دو صد لعنت بر آن تقلید باد

منابع:

_ فیض کاشانی، محسن، ۱۳۴۹، الاصول‌الاصیلة و رسالة الحق‌المبین، تصحیح جلال‌الدین حسینی ارموی، تهران، سازمان چاپ دانشگاه.  

_ فیض کاشانی، محسن، ۱۳۸۷، سفینة‌النجاة و الکلمات‌الطّریفة، به تصحیح علی جبارگلباغی، تهران، مدرسه عالی شهید مطهری.
https://t.iss.one/Minavash
📘آزادی انتقاد از رهبران دگم است

📝محمد بهشتی

آیت‌الله بهشتی طی یک سخنرانی، که در سال ۱۳۴۹ در مرکز اسلامی هامبورگ صورت گرفت، صراحتاً اذعان کرده که هیچ حکومتی تحت هیچ‌عنوان و شرایطی - حتی در شرایط غیرعادی - حق ندارد آزادیِ انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد؛ چراکه آزادی انتقاد از رهبران در اسلام یک دُگم (اصل جزمی و تغییرناپذیر) است و در فقه نیز عنوان ثانوی برنمی‌دارد.
    
از نظر فقه اسلامی حرامِ مطلق است که زمامدار طوری زندگی کند که هر کس می‌خواهد پیش او برود باید از دربانی، مأمور تشریفاتی یا رئیس دفتری اجازه بگیرد... آقا، ترورش می‌کنند! بکنند؛ چه کسی از علی ارزنده‌تر که ترور شد. خوب، ترورش کنند. جامعه‌ای که بخواهد روی کاکل یک آقا پایش بند باشد، اصلاً مرگ بر این جامعه... این‌ها در اسلام دگم است. من می‌گویم دگم، دگم، دگم؛ برای این‌که بدانید این‌ها هیچ قابل انعطاف نیست (بهشتی، ۱۳۸۶: ۱۳۴ الی۱۳۶).

منبع:

_ بهشتی، سید محمد، ۱۳۸۶، اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، تهران، بقعه. 
https://t.iss.one/Minavash
مجتبی مینوی در سال ۱۳۴۶ طی مقاله‌ای با عنوان «مقامِ زبان و ادبیات در ملیت» ضمن آن‌که بر نقش کلیدی فردوسی در احیاء و استحکام زبان فارسی تأکید داشته و او را در رأس این مسیر قرار می‌دهد، اما این‌که اگر فردوسی و شاهنامه نبود زبان فارسی هم نبود و ما امروز مانند مردم مصر و عراق و شام به زبان عربی سخن می‌گفتیم و می‌نوشتیم را مبالغه‌آمیز و تا حدودی سست می‌شمرد؛ چرا که معتقد است فردوسی تنها خادم و یگانه فارسِ این میدان نبوده و این روند زاده‌ی اوضاع و احوالی بود که از پیش توسط افرادی مانند ابن مقفّع، رودکی و دقیقی وجود داشته و به فردوسی هم ختم نشده است. (مینوی، ۱۳۵۴: ۲۰ الی۲۳)

مینوی، مجتبی (۱۳۵۴). فردوسی و شعر او، تهران: کتابفروشی دهخدا.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
فقهای شیعه به سبب اجتهاد و بهره بردن از علم اصول فقه که در میان اهل سنّت پیش از شیعه معمول گردیده بود، به دو گروه «محدّث اخباری» و «مجتهد اصولی» تقسیم شدند. اخباری‌ها برخلاف اصولی‌ها که به تعقّل در متون تأکید داشته و مدارک استنباط احکام شرعی را چهار اصلِ کتاب، سنّت، اجماع و عقل شمرده‌اند، خود را مقیّد به ظواهر متن دانسته و مدارک استنباط احکام را قرآن و به اعتباری دیگر، تنها روایات رسیده از اهل بیت پیامبر تصوّر کرده‌اند؛ چرا که فهم قرآن تـنها در خور فهم امامان شیعه است. (طباطبایی، ۱۳۸۴: ۳-۴-۹-۱۶-۱۸-۱۹-۱۱۴)

متأسفانه گاهی در بحث از آراء اخباری و اصولی رعایت مباحث علمی نشده است و کسانی از هر دو دسته سخت به یکدیگر تاخته‌اند. البته اهل اعتدال از هر دو فرقه از جمله اخباری معتدل، شیخ یوسف بحرانی در کتاب «الحدائق الناضرة» کوشیده است تا این مباحث را از اهانت‌های تند و تیز پاک سازد. اما هیچگاه تأدّب در مقام بحث، نباید سبب سهل انگاری شود. لذا برخلاف نظر بحرانی که تفاوت میان آراء اخباری و اصولی را مهم نشمرده است، اختلافات انکارناپذیری مانند «مصون ماندن قرآن از تحریف» و «حجیّت ظواهر کتاب» در بین این دو دسته وجود دارد که اصولیّین بر صحّت آن‌ها پافشاری دارند و اخباریّین به انکارشان پرداخته‌اند. (همان: ۱-۲)

اخباریِ محکمی چون شیخ حرّ عاملی نزاع اخباری و اصولی را نه نزاعی لفظی که در اکثر موارد اختلافی جدّی و اساسی تصوّر کرده و در کتاب «الفوائد الطوسیة» می‌نویسد: بدان کسانی که به جانبداری از اصولی‌ها تعصّب می‌ورزند در بیشتر موارد گویند که نزاع میان اصولیّین و اخباری‌ها نزاع لفظی است و این سخن را هنگامی به میان می‌آورند که از استدلال ناتوان می‌مانند. (همان: ۵۵-۵۶؛ حرّ عاملی، ۱۴۲۳: ۴۴۷)

از بزرگ‌ترین اخباری‌های شیعه می‌توان به افرادی چون شیخ صدوق، محمد امین استرآبادی،
محسن فیض کاشانی، شیخ حُرّ عاملی، یوسف بحرانی، نعمت‌الله جزایری، حسین نوری طبرسی، محمدتـقی مجلسی و [محمدباقر مجلسی] اشاره کرد. (طباطبایی، ۱۳۸۴: ۹-۱۳-۲۹-۳۳-۵۴)

اما اولین فردی که عقاید این گروه را تحت کتابی مدوّن نمود و به تبلیغ آن پرداخت، عالمی شیعی در قرن دهم هجری به نام محمد امین استرآبادی است که در دوران سلطنت صفویه بر ایران از شهر مکه بر علیه اصولیان [که تقریباً حوزه علمیه‌ی امروز شیعه را تشکیل می‌دهند] برخاست و لقب احیا کننده‌ی طریقه‌ی اخباری را به خود اختصاص داد. چنان‌که در ادامه کتاب پُر سر و صدای «الفَوائدُالمَدَنیّةُ فی الرَّدّ علی مَن قالَ بالاجتِهادِ وَ التَّقلید» را در اعتراض به اصولیان شیعه و اهانت به مجتهدین امامیه نگاشت. (همان: ۱۳-۱۴)

ملامحمد امین استرآبادی در قسمتی از کتاب «فوائد المدنیه» که با خواندن آن به تسلّط او بر اصول فقه و تا حدودی علوم عقلی پی می‌بریم، به ذکر نکته‌ای بسیار مهم پرداخته و در انتقاد از منطق صوری متذکّر می‌شود که منطق، تنها انسان را از خطای در صورت حفظ می‌کند و حال آن‌که هر برهان و استدلالی مرکّب از صورت و ماده است. لذا براهین و دلایل عقلی همگی ظنّی الدلاله بوده و حجیّت ندارند. (استرآبادی، ۱۳۸۴: ۲۶۰)

اندیشه‌ی اصلاحی استرآبادی در حوزه‌های مذهبی شیعه تا اندازه‌ای مؤثّر افتاد و طرفدارانی پیدا کرد. چنان‌که محمدتقی مجلسی در کتاب «لوامع صاحبقرانی» می‌نویسد: اختلافات در میان بهم رسید و هر یک به موجب یافتِ خود از قرآن و حدیث عمل می‌نمودند و مقلّدان، متابعت ایشان می‌کردند تا آن‌که سی سال تقریباً قبل از این، فاضل متبحّر مولانا محمد امین استرآبادی رحمة الله علیه مشغول مطالعه و مقابله‌ی اخبار ائمه‌ی معصومین شد و مذمّت آراء و مقاییس را مطالعه نمود و طریقه‌ی اصحاب حضرات ائمه‌ی معصومین را دانست، فوائد مدنیّه را نوشته به این بلاد فرستاد. اکثر اهل نجف و عتبات عالیات طریقه‌ی او را مستحسن دانستند و رجوع به اخبار نمودند و الحق اکثر آنچه مولانا محمد امین گفته است، حق است. (طباطبایی، ۱۳۸۴: ۲۹؛ مجلسی، ۱۴۱۴: ج ۱، ۴۷)

از دیگر کسانی که تحت تأثیر سخنان استرآبادی قرار گرفت، فیض کاشانی بود. این شاگرد و داماد ملاصدرای شیرازی در رساله‌ی «الحقُ المُبین» به اثرپذیری خود از استرآبادی اعتراف نموده و می‌نویسد: یکی از یاران ما که در مکه‌ی مکرّمه سکونت دارد به برخی از آنچه من بدان هدایت شده‌ام، راه یافته است و من در مکه به مصاحبت با وی نائل آمدم.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
ادامه‌ی صفحه‌ی قبل:
او بر این قول می‌رود که واجب است بر طبق اخبار به عمل پرداخت و طریقه‌ی اجتهاد و آراء بدعت‌آمیز را کنار نهاد و لازم است که اصول ساختگی فقه را ترک نمود و از به کار گرفتن آن خودداری ورزید و به جان خودم سوگند که وی در این‌باره به حق دست یافته است و او گشاینده‌ی این باب و راهنمای ما به طریق صواب شمرده می‌شود. (طباطبایی، ۱۳۸۴: ۲۹-۳۰؛ فیض کاشانی، ۱۳۴۹: ۱۲)

فیض کاشانی در کتاب «الاصول الاصیلة» ضمن آن‌که انسان را از آموختن منطق به سبب غریزی بودن فکر و استدلال بی‌نیاز دانسته است، (فیض کاشانی، ۱۳۴۹: ۱۵۰-۱۵۱) با لحنی تقریباً آرام به عدم جواز تقلید و اجتهادِ مصطلح حکم می‌دهد (همان: ۱۵۶-۱۵۷) و در رساله‌ی «الحق المبین» به سبب خوش‌بینی بیش اندازه‌ی استرآبادی به اخبار کتب اربعه و بی‌حرمتی او به برخی از فقهای بزرگ به انتقاد از او می‌پردازد. (همان: ۱۲)

البته ناگفته نمانَد که ملامحسن فیض چنان‌که شیخ یوسف بحرانی در «لؤلؤة البحرین» آورده است، شیخ فاضل و محدّث اخباری سرسختی است که بر مجتهدان طعن بسیار زده است و به ویژه از کتاب «سفینة النجاة» فهمیده می‌شود که وی به گروهی از علمای امامیه نسبت کفر داده است. (طباطبایی، ۱۳۸۴: ۳۰؛ بحرانی، ۱۴۲۹: ۱۱۶)

فیض کاشانی در «سفینة النجاة» اجتهاد و تقلیدِ مصطلح را بدعت و امری ساختگی در دین شمرده و دعاوی این فقیهان نادان را اوهامی فاسد و آرائی ضعیف معرّفی می‌کند (فیض کاشانی، ۱۳۸۷: ۲۰-۲۴-۲۸-۳۱-۷۹-۱۰۹-۱۱۰) و در ادامه می‌نویسد: شاید پرسش شما این باشد که ‌ای فیض کاشانی، تو بر امری عجیب و برخلاف مشاهیر فقها ادّعا کرده‌ای! که در این صورت باید گفت: اولاً من پیشقدم در چنین مخالفتی نبوده‌ام و نخستین کسانی که به مخالفت با مشهور برخاسته‌اند خود آن طایفه می‌باشند؛ زیرا قدما طریقه‌ی اخباری داشتند. و ثانیاً طبع تو به مشهورات عادت کرده است و تا زمانی که خود را از افسار عادت و قلّاده‌ی تقلید رها نسازی امور بر تو روشن نخواهد شد. (همان: ۳۰)

و در نهایت در رساله‌ای با عنوان «انصاف» فیلسوفان، متکلّمان و متصوّفه را گروهی مسکین، گمراه و جاهل معرفی کرده و پس از اذعان به تعمّق کردن و سپری نمودن عمر خود در مدعیّات و سخنان بیهوده‌ی آن گروه‌ها می‌نویسد: نه متکلّمم و نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متکلِّف، بلکه مقلّد قرآن و حدیث و تابع اهل‌بیت آن سَرور. (فیض کاشانی، ۱۳۸۷: ۱۴۹-۱۵۰-۱۶۳-۱۶۴)
با آن‌که اخباری‌ها را به مخالفت با عقل متّهم کرده‌اند، آنان هرگز این اتّهام را نپذیرفته و محدّث نوری در «خاتمة مستدرک الوسائل» ضمن حجّت دانستن عقلِ قطعی و تأیید آن توسط بزرگان و سردمداران اخباری می‌آورد: اخباریون حکم قطعی عقل را پذیرفته و آن را حجّت می‌دانند. یعنی در کبریِ قضیه تردیدی ندارند ولی در صغری اگر مسئله بدیهی باشد، آن را می‌پذیرند و اگر نظری باشد، نمی‌پذیرند و حکم نقل را بر آن ترجیح می‌دهند. (نوری طبرسی، ۱۴۲۹: ذیل «الفائدة الحادیة عشر» ج ۹، ۳۰۸-۳۰۹-۳۲۰)

اندیشه‌ی اخباری با آن‌که از جهاتی بسیار سطحی و کاملاً پیش‌پاافتاده بود، ولی بیش از دو قرن حوزه‌های علمیه‌ی شیعه را در بر گرفت تا آن‌که وحید بهبهانی بپا خاست و صولت اندیشه‌ی اخباری را شکست و دوباره مدرسه‌ی اصولی رونق گرفت. (طباطبایی، ۱۳۸۴: ۱۴-۲۹)

طباطبایی، مصطفی (۱۳۸۴). بررسی آراء اخباری و اصولی، تهران: بی‌نا.

حرّ عاملی، محمد بن حسن (۱۴۲۳ق). الفوائد الطوسیة، قم: مکتبة المحلاتی.

استرآبادی، محمد امین (۱۳۸۴). الفوائد المدنیة، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
مجلسی، محمدتقی (۱۴۱۴ق). لوامع صاحبقرانی، قم: کتابفروشی اسماعیلیان.

فیض کاشانی، محسن (۱۳۴۹). الاصول الاصیلة و رسالة الحق المبین، به تصحیح جلال الدین حسینی ارموی، تهران: سازمان چاپ دانشگاه.

بحرانی، یوسف (۱۴۲۹ق). لؤلؤة البحرین، المنامة البحرین: مکتبة فخراوی.

فیض کاشانی، محسن (۱۳۸۷). سفینة النجاة و الکلمات الطّریفة، به تصحیح علی جبارگلباغی، تهران: مدرسه عالی شهید مطهری.

فیض کاشانی، محسن (۱۳۸۷). مجموعه رسائل(۱)، به تصحیح بهراد جعفری، تهران: مدرسه عالی شهید مطهری.
نوری طبرسی، حسین (۱۴۲۹ق). خاتمة مستدرک الوسائل، بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
یکی از مشهورترین آثار فارسی که در زمینه‌ی اخلاق نگاشته شده است، کتاب «اخلاق ناصری» اثر ابوجعفر محمد طوسی (۶۵۳-۵۹۷) است. خواجه نصیرالدین طوسی این کتاب را به احترام ناصرالدین ابوالفتح، حاکم وقت اسماعیلی، اخلاق ناصری نامید که از سه قسمت اخلاق فردی، اداره منزل و سیاست مدنی تشکیل شده است.
خواجه نصیر در فصلی با عنوان «آداب شراب» از حلیّت شراب سخن گفته و می‌آورد: چون در مجلس شراب شود به نزدیک افضل ابنای جنس خود نشیند، و از آنکه در پهلوی کسی نشیند که به سفاهت موسوم بود احتراز کند، و به حکایات ظریف و اشعار ملیح که با وقت و حال مناسبت داشته باشد مجلس خوش دارد، و از ترش‌روئی و قبض تجنّب نماید... و باید که به ‌هیچ حال چندان مقام نکند که مست گردد، که در دین و دنیا هیچ‌چیز با مضرّت‌تر از مستی نبود، چنانکه هیچ فضیلت و شرف زیادت از خردمندی و هشیاری نباشد؛ پس اگر ضعیف شراب بود اندک خورد یا ممزوج کند یا از مجلس سبک‌تر برخیزد... و اگر بر شراب خوردن قادر بود التماس زیادت بر آنچه دور می‌گردد نکند. (طوسی، ۱۳۵۶: ۲۳۴-۲۳۵)

نصیرالدین طوسی در این کتاب با آن‌که خود را از حامیان تک همسری معرّفی می‌کند، اما در عین حال نگاه درست و پسندیده‌ای به زنان نداشته و می‌نویسد: چون اثر صلاحیت و شایستگی احساس کند زنی دیگر را بر او ایثار نکند و اگرچه به جمال و مال و نسب و اهل‌بیت ازو شریف‌تر باشد، چه غیرتی که در طبایع زنان مرکوز بود، با نقصان عقل، ایشان را بر قبایح و فضائح و دیگر افعالی که موجب فساد منزل و سوء مشارکت و ناخوشی عیش و عدم نظام باشد باعث گردد، و جز ملوک را که غرض ایشان از تأهّل طلب نسل و عقب بسیار بود، و زنان در خدمت ایشان به مثابت بندگان باشند، در این معنی رخصت نداده‌اند، و ایشان را نیز احتراز أولی بود، چه مرد در منزل مانند دل باشد در بدن، و چنانکه یک دل منبع حیات دو بدن نتواند بود یک مرد را تنظیم دو منزل میسّر نشود. (همان: ۲۱۸)
او در ادامه‌ی اخلاق ناصری با زنان به گونه‌ای برخورد می‌کند که از فرهیخته‌ای چون وی انتظار نمی‌رود! ابوجعفر زن را فردی ناقص‌العقل می‌شمرَد که نباید با او مشورت نمود. وظیفه و شغل اصلی زن را خانه‌داری و تربیت فرزند می‌داند که در صورت دور بودن او از این وظایف، زن به فساد خواهد کشید. (همان: ۲۱۶-۲۱۸-۲۱۹)

چنان‌که معتقد است: بهترین زنان زنی بود که به عقل و دیانت و عفّت و فطنت و حیاء و رقّت دل و تودّد و کوتاه زبانی و طاعت شوهر و بذل نفس در خدمت او و ایثار رضای او و وقار و هیبت، نزدیک اهل خویش متحلّی بود، و عقیم نبود. (همان: ۲۱۵-۲۱۶) و در دختران، هم بر این نمط، آنچه موافق و لایق ایشان بود استعمال باید کرد، و ایشان را در ملازمت خانه و حجاب و وقار و عفّت و حیا و دیگر خصالی که در باب زنان برشمردیم تربیت فرمود، و از خواندن و نوشتن منع کرد. (همان: ۲۲۹-۲۳۰)
طوسی، نصیرالدین (۱۳۵۶). اخلاق ناصری، به تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
کتاب «اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات» یکی از مهم‌ترین کتاب‌های کلامی شیعه است. شیخ مفید در قسمتی از این کتاب تحت عنوان «باب جمع‌آوری قرآن» به تحریف لفظی قرآن اذعان کرده و معتقد است که قرآن به سبب تقدّم و تأخّر سُوَر و آیات تحریف شده است. چنان‌که در موجّه بودن نقصان در قرآن و حتی زیادت آن (در حدّ یک یا چند کلمه) نیز تردید نموده و درستی آن را دور از عقل و انصاف نمی‌شمرَد. (شیخ مفید، ۱۳۸۸: ۶۷-۶۸)
این متکلّم شیعه در قسمتی دیگر از این کتاب خود به نام «گفتاری در معنای اعجاز قرآن» حکم به نظریه‌ای می‌دهد که خود آن را از عجیب‌ترین بیان‌ها و واضح‌ترین براهین درباره‌ی اعجاز قرآن می‌داند. او بر آن باور است که معنای اعجاز قرآن در این نیست که انسان‌ها از آوردن کتاب، سوره و یا آیه‌ای همچون قرآن ناتوانند؛ چرا که آوردن قرآن در توان ایشان بود. پس اعجاز قرآن از این باب است که وقتی پیامبر اسلام انسان‌های فصیح و سخندان را به مبارزه می‌طلبد خداوند آنان را از آوردن کتابی مثل قرآن منصرف می‌سازد و این انصراف که تا آخرالزمان ادامه دارد، دلیلی بر نبوّت محمد و اعجاز در قرآن است. (همان: ۵۴)
شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان (۱۳۸۸). اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ترجمه سجاد واعظی، تهران: آذینه گل مهر.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash
کتاب «از سکس تا فراآگاهی» که شاید بتوان آن را مشهورترین و جنجالی‌ترین اثر اشو دانست، همه‌ی چیز جهان را شهد می‌خواند و حال آن‌که آموزگاران خائن و روحانیون مذاهب آن را به زهر تبدیل کرده‌اند... او سکس را مقدّس و یک انرژی الهی می‌شمرَد و معتقد است کسانی که مراقبه و تعمّق کرده بودند دیدند که در لحظات اوج، در وقت انزال، ذهن از فکر تهی می‌شود و این ناپدید شدن افکار سبب سرور می‌گردد. چرا که آن ولع ابداً برای بدن زن یا مرد نیست. بی‌نفسی و بی‌زمانی دلیل وجود این کشش دیوانه‌وار به سوی سکس است. آنان این راز را دریافتند. (اشو، بی‌تا: ۹-۲۵-۲۶-۵۵)
نظام یوگا، تانترا، مدیتیشن و بی‌ذهنی و فراآگاهی از اینجا توسعه یافت و انسان‌ها تجربه کردند که ذهن می‌تواند بدون وارد شدن به عمل جنسی، از افکار خالی شود و پیوسته در وضعیت مراقبه باقی بماند... بنابراین نخستین اصلی که مایلم به شما بدهم این است که اگر می‌خواهید پدیده‌ای را که عشق خوانده می‌شود بشناسید، نخستین کلید این است که قداست و خدایی بودن سکس را با تمام قلبتان بپذیرید... انسان‌ها می‌توانند به فراسوی سکس بروند، ولی فقط با فهمیدن کامل سکس و آشنا ساختن کامل خود با آن... وگرنه در سکس خواهیم زیست و در سکس از دنیا خواهیم رفت. (همان: ۲۶-۴۷-۵۵)

با شنیدن این مطالب برخی از مردم ممکن است فکر کنند که من مبلغ سکس هستم. اگر چنین است، لطفاً به آنان بگویید که ابداً مرا نشنیده‌اند... من طرفدار دگرگون کردن ذغال به الماس هستم. من آرزو دارم که سکس متحوّل شود... وقتی که عشق وجود نداشته باشد، ازدواج یک خرید است و با رفتن نزد یک زن روسپی هیچ تفاوت اساسی ندارد. شما زن روسپی را برای یک شب می‌خرید و همسر را برای تمامی زندگی‌تان. (همان: ۶۰-۷۷-۱۱۹)

اشو (بی‌تا). از سکس تا فراآگاهی، ترجمه محسن خاتمی، بی‌جا: بی‌نا.
https://t.iss.one/khandanihayeminavash