میناوش
472 subscribers
7 photos
1 video
6 files
831 links
یادداشت‌های میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
Download Telegram
ادامهٔ صفحهٔ قبل:

ملک الشعرای بهار در مُسَمَّطِ مستزاد «ای مردم ایران» نیز صراحتاً به انتقاد از مردم ایران و خلق و خوی آنان پرداخته است و می‌آورد:

ای مردم ایران همگی تندزبانید / خوش‌نطق و بیانید / هنگام سخن گفتن برنده سنانید / بگسسته عنانید / در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید / از بس که جفنگید، از بس که جبانید / گفتن بلدید، اما کردن نتوانید / هنگام سخن پادشه چین و خَتایید / ارباب عقولید / در فلسفه اهل کره را راهنمایید / با رد و قبولید / هنگام فداکاری در زیر عبایید / از بس که فضولید، از بس که جهولید / از بس چو خروس سحری هرزه درایید / ور موقع خذلان دول گشته به ما چه / دولت به شما چه! / عالَم همه پُرکید و دغل گشته به ما چه / آقا به شما چه! / گر کورش ما شاه جهان بود، به من چه / جان بود به تن چه / گشتاسب سر پادشهان بود، به من چه / دندان به دهن چه / جانا، تو چه هستی؟ / اگر آن بود به من چه (همان: ۲۳۴-۲۳۵) منابع:

_ بهار، محمدتقی، ۱۳۸۷، دیوان اشعار ملک‌الشعرای بهار، تهران، نگاه.

_ بهار، مهرداد، ۱۳۷۶، جستاری چند در فرهنگ ایران، تهران، فکر روز.
_ برقعی، ابوالفضل، بی‌تا، سوانح ایام، بی‌جا، بی‌نا.
https://t.iss.one/Minavash
👍43
📘بحارالانوار

📝هدایت - بهار - مهدوی دامغانی

ملک‌الشعرای بهار و دکتر احمد مهدوی دامغانی به تمجید از محمدباقر مجلسی و بحارالانوارِ او پرداخته‌اند.‌ به‌شکلی‌که ملک‌الشعرای بهار از کتاب بحارالانوار به‌عنوان دایرة‌المعارف شیعه و اثری مهم یاد کرده است (ملک‌الشعرای بهار، ۱۳۵۵: ۳/ ۳۰۴-۳۰۵). و مهدوی دامغانی نیز پس از آن‌که مجلسی را غوّاص دریای معانی می‌شمرد، بحارالانوار را کتاب مستطاب و اقیانوس موّاجِ دُر و گوهر و مایۀ حیات آدمی معرّفی نموده و اذعان می‌کند که خصومت علی شریعتیِ حرّاف با کتاب بحارالانوار به سبب کم‌سوادی و پُرمدّعایی اوست (مهدوی دامغانی، ۱۳۸۸: ۷۷ الی۷۹).

مصطفی فرزانه هم به نقل از صادق هدایت، در هجو بحارالانوار، می‌نویسد:

یک کتاب بزرگ به قطع خشتی چاپ سنگی به دستش بود. صفحه‌ای از این کتاب را به صدای بلند خواند. موضوع فقط دربارۀ چگونگی مستراح رفتن، طهارت گرفتن و کُر دادن ظروف و البسه بود... آنگاه کتاب را بست و به دستم داد: نگاه کن. این مرد، مجلسی، بیست‌وچهار جلد کتاب [۱۱۰ جلد امروزی] نوشته تا خودش از حماقت دربیاید ولی دیگران را احمق بکند. اسمش را هم گذاشته دریاهای نور، بحارالانوار. دریای نورش در حدّ یک آفتابۀ خلاست (فرزانه، ۱۹۸۸: ذیل «قسمت اول»، ۱۲۶-۱۲۷).
منابع:

_ فرزانه، مصطفی، ۱۹۸۸، آشنایی با صادق هدایت، پاریس، بی‌نا.

_ ملک‌الشعرای بهار، محمدتقی، ۱۳۵۵، سبک‌شناسی، تهران، امیرکبیر- کتاب‌های پرستو.

_ مهدوی دامغانی، احمد، ۱۳۸۸، «شاهدخت والاتبار شهربانو»، آینه میراث، ضمیمه شماره ۱۶.
https://t.iss.one/Minavash
👍8
📘کلثوم‌ننه و خرافات

📝خوانساری - هدایت - کسروی

شاید بتوان کتاب «کلثوم‌ننه»، اثر آقاجمال خوانساری را، که یکی از روحانیان عصر صفوی به‌شمار می‌رفت، اولین کتاب طنزگونه در نقد عقاید باطل و آداب‌ورسوم خرافی مردم ایران خواند. کتابی که هرچند برخی از مطالب آن در عصر حاضر منسوخ شده است، اما گویی زمینه‌ساز خلق آثار دیگری در این عرصه گشته است. تا جایی که صادق هدایت کتاب نیرنگستان را منتشر کرد و احمد کسروی هم به نگاشتن دو داستان مختصرِ حاجی‌های انباردار چه دینی دارند»و عطسه به صبر چه ربط دارد»پرداخت.
آقاجمال خوانساری در کلثوم‌ننه، به خرافات مختلفی ازجمله سوزاندن اسپند در جهت دفع چشم زخم (خوانساری، ۱۳۵۵: ۹۰)، مستجاب شدن دعا در وقت ختنه کردن پسران (همان: ۹۸)، انداختن رختخواب داماد و عروس توسط زنی شوهردوست و نیکبخت (همان: ۵۵) و نشان دادن خون زن در شب زفاف به حاضرین اشاره کرده است و می‌نویسد:

واجب است خونی که از بکارت او آمده به سینی گذارند و به نظر حاضرین رسانند تا عروس و منسوبانش سرخ‌رو شوند والّا از لتّۀ حیض کمتر شوند (همان: ۵۷).

احمد کسروی که از او در کنار صادق هدایت به‌عنوان مبارزی سرسخت با خرافات یاد می‌شود، به مانند هدایت که در «نیرنگستان» به خرافات و موهومات متعددی چون تعبیرِخواب، سیزده‌بدر، چهارشنبه‌سوری، سفرۀ هفت‌سین و خواص انگشتری پرداخته است (هدایت، ۱۳۴۲: ۹-۶۶-۱۱۱-۱۵۰-۱۵۲-۱۵۴)، در داستان «حاجی‌های انباردار چه دینی دارند» می‌آورد:

زوار وقتی از حرم خارج می‌شود مثل کودکی است که تازه از مادر زاییده شده، از گناه به‌کلی پاک است. مردک خجالت نمی‌کشید و می‌گفت: هر زواری که زیارت خود را به انجام رسانیده اگر در خود گناهی فرض کند، در صحت نسبت خود شک کند... یعنی ولدالزناست (کسروی، بی‌تا: ۵).
منابع:

_ خوانساری، آقاجمال، ۱۳۵۵، کلثوم‌ننه، تهران، مروارید.
_ هدایت، صادق، ۱۳۴۲، نیرنگستان، تهران، امیرکبیر.
_ کسروی، احمد، بی‌تا، حاجی‌های انباردار چه دینی دارند، بی‌جا، بی‌نا.
https://t.iss.one/Minavash
👍6👏1
📘انجیل‌های من

📝اریک امانوئل اشمیت

داستان «انجیل‌های من»، برداشت‌های ذهنی فیلسوف و نویسندۀ مشهور فرانسوی، اریک امانوئل اشمیت، از انجیل است. کتابی در قالب دو داستان که پایه و اساس آن شک و ایمان است و هدف آن نه حل مسائل که پررنگ کردن پرسش‌هاست.

بخش اول داستان (شب باغ زیتون) سرگذشت عیسی، نجاری جان‌سپرده از فرزندان یوسف نجار است که نمی‌تواند بپذیرد ناجی و برگزیدۀ خداست. از این‌رو پیوسته در رسالت خویش شک می‌ورزد. در بخش دوم داستان (انجیل به روایت پیلاطُس) نیز پیلاطُس، سردار رومی باآن‌که رستاخیز و زنده شدن دوبارۀ عیسی را باور نمی‌کند، اما تردید تمام وجود او را دربر گرفته است؛ چراکه او و عیسی انسان‌های بی‌قیدی نیستند و هردو به دنبال حقیقت می‌گردند.

یهودا از عیسی می‌خواهد که چهرۀ اصلی خود را که یحیی آمدنش را بشارت داده بود نپوشاند. عیسی در پاسخ می‌گوید: یهودا، تو را از بازگو کردن این گفته‌های ابلهانه منع می‌کنم. من پسرِ فردی بشری‌ام نه پسر خدا. اگر من مسیح بودم خودم بر آن آگاهی می‌داشتم... یهودا تمنا می‌کنم این شایعۀ احمقانه را خاموش کن. به‌جز آنچه خدا به من داده، هیچ‌چیز خارق‌العاده‌ای در من نیست (اشمیت، ۱۳۹۰: ۴۴-۴۵). اما کم‌کم اصرار مردم و حواریونِ عیسی سبب شد تا او تصوّر کند که فرستادۀ خداست. چنان‌که یهودا به سبب ایمانی که به کتاب مقدس داشت، از عیسی می‌خواهد دستگیر شود و به او می‌گوید که همۀ نوشته‌ها صراحت دارند که تو باید دستگیر شوی، شکنجه شوی، کشته شوی و بعد از نو زاده شوی (همان: ۵۱).

عیسی چون گمان می‌کند که هرگز مردی را به اندازۀ یهودا اسخریوطی دوست نداشته و با او و تنها با او از خدا سخن می‌گفته است (همان: ۴۴)، در آخرین مهمانی خود به یارانش می‌گوید:

فرزندان کوچک من، جز برای اندک زمانی با شما نیستم. درحقیقت یکی از شما در آیندۀ نزدیک به من خیانت خواهد کرد. لرزشی از عدمِ‌ادراک پیکر یارانم را درنوردید. فقط یهودا خاموش بود. فقط یهودا دریافته بود. چشمان سیاهش را به من دوخت. توجّه او را تحمّل کردم تا به او بفهمانم که این فداکاری را که پیش از فداکاری من صورت خواهد گرفت، جز از او، از مرید برگزیده‌ام، از کسی دیگر نمی‌توانم بخواهم (همان: ۵۶).
منبع:

_ اشمیت، اریک امانوئل، ۱۳۹۰، انجیل‌های من، ترجمه قاسم صنعوی، تهران، ثالث.
https://t.iss.one/Minavash
👍21👌1
📘اولیس از بغداد

📝اریک امانوئل اشمیت

اسم من سعدِ سعد است که معنی‌اش در زبان عربی می‌شود امیدِ امید و در انگلیسی می‌شود غمگینِ غمگین. گاهی سعدِ امیدوار هستم، گاهی سعدِ غمگین، همچنان‌که از نظر عدّۀ بی‌شماری من اصلاً هیچ‌چیز نیستم (اشمیت، ۱۳۹۲: ۷).

رمان «اولیس از بغداد»، سرگذشت مهاجرت یکی از میلیون‌ها انسانی را روایت می‌کند که هم‌اکنون بر روی زمین به دنبال جایی آرام برای زیستن می‌گردند. داستان جوانی به نام سعد که می‌خواهد از بغدادِ پُر از هرج‌ومرجِ پس از صدام‌حسین به اروپا مهاجرت کند؛ چراکه تحریم‌های سازمان ملل و سیاستمداران پولدارِ شکم‌گندۀ نالایق، شانه‌های تودۀ مردم - و تنها تودۀ مردم - را شکسته است (همان: ۲۳)!

اریک امانوئل اشمیت، استاد فلسفه و نویسندۀ مشهور فرانسوی، ضمن انتقاد از آمریکا و اروپا و منش استعماری آن‌ها اذعان می‌کند که اروپایی‌ها به لطف روشنفکرهایشان می‌توانند به آسودگی در یک جهان دوگانه زندگی کنند: از صلح صحبت می‌کنند و جنگ راه می‌اندازند، عقلانیت و خردگرایی را خلق می‌کنند و با تمام نیرو آدم می‌کشند، حقوق بشر را ابداع می‌کنند و شمار زیادی از دزدی‌ها و کشتارها را در تمام طول تاریخ بشری مرتکب می‌شوند (همان: ۲۴۵).

منبع:

_ اشمیت، اریک امانوئل، ۱۳۹۲، اولیس از بغداد، ترجمه پویان غفاری، تهران، نشر افراز.
https://t.iss.one/Minavash
👍51
📘با سهراب سپهری

📝سهراب سپهری

سهراب سپهری در کتاب «اطاق آبی»، که دربردارندۀ خاطرات اوست، می‌نویسد: عبادت را همیشه در خلوت خواسته‌ام. هیچ‌وقت در نگاه دیگران نماز نخوانده‌ام مگر وقتی بچه‌های مدرسه را برای نماز به مسجد می‌بردند و من میانشان بودم (سپهری، ۱۳۸۲: ۳۲). چنان‌که در کتاب «هنوز در سفرم» متذکر شده است: مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال‌ها مذهبی ماندم بی‌آن‌که خدایی داشته باشم (سپهری، ۱۳۸۰: ۱۵).

سهراب سپهری اندیشه‌های خود را از جنسی دیگر می‌دانست. لذا در پاره‌ای از شعر «غمی غمناک» نوشته است: «دیگران را هم غم هست به دل، غم من، لیک، غمی غمناک است (سپهری، ۱۳۸۹: ۳۰)». چنان‌که در شعر «صدای پای آب» آورده است:
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
مادری دارم بهتر از برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب‌بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبله‌ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مُهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می‌خوانم که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیرة‌الاحرامِ علف می‌خوانم،
پی قد قامتِ موج...
اهل کاشانم.
نسبم شاید برسد
به گیاهی در هند، به سفالینه‌ای از خاک سیلَک.
نسبم شاید،
به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد...
https://t.iss.one/Minavash
ادامهٔ صفحهٔ قبل:

من به مهمانی دنیا رفتم:
من به دشت اندوه،
من به باغ عرفان،
من به ایوان چراغانی دانش رفتم.
رفتم از پلۀ مذهب بالا.
تا ته کوچۀ شک،
تا هوای خنک استغنا،
تا شب خیس محبت رفتم...
من به سیبی خشنودم.
و به بوییدن یک بوتۀ بابونه...
زندگی رسم خوشایندی است...
زندگی شستن یک بشقاب است...
هر کجا هستم، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است...
من نمی‌دانم
که چرا می‌گویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد
چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید (همان: ۱۷۰ الی۱۸۵).
آری، این غم توأم با رضایت، تبلیغ شاد زیستن و تمسّک به عرفانی ساده و از جنس آب و گیاه و پرندگان سهراب سپهری است که همواره در «هشت کتاب»، که مجموعه‌ اشعار اوست، به تصویر کشیده شده است.

از دیگر اشعار خواندنی سهراب می‌توان به قطعه‌های آب: «آب را گل نکنیم (همان: ۲۱۸)»، در گلستانه: «تا شقایق هست، زندگی باید کرد (همان: ۲۲۱)» و مسافر: «و فکر می‌کنم که این ترنّم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد (همان: ۱۹۴)» اشاره کرد. چنان‌که «ندای آغاز» هم شعری دلنشین و قابل تأمّل است:
من به اندازۀ یک ابر دلم می‌گیرد،
وقتی از پنجره می‌بینم حوری،
دختر بالغ همسایه،
پای کمیاب‌ترین نارون روی زمین
فقه می‌خواند (همان: ۲۴۲).
منابع:

_ سپهری، سهراب، ۱۳۸۲، اطاق آبی، به کوشش پروین سپهری، تهران، نگاه.

_ سپهری، سهراب، ۱۳۸۰، هنوز در سفرم، به کوشش پریدخت سپهری، تهران، فرزان روز.
_ سپهری، سهراب، ۱۳۸۹، هشت کتاب، اصفهان، گفتمان اندیشه معاصر.
https://t.iss.one/Minavash
1👍1
1
کالیوه.pdf
299.8 KB
📘کالیوه

📝میثم موسوی

کالیوه عنوان جُنگی است شامل شانزده شعر سپید و یک غزل از تراوش‌های ذهنی انسانی سرگردان و جستجوگری در مسیر شدن که همواره با خود زمزمه می‌کند:
شاعر نیَم و شعر ندانم که چه باشد
من مرثیه‌خوان دل بیچارۀ خویشم
https://t.iss.one/Minavash
👍32
📘در انتظار گودو

📝ساموئل بکت

نمایشنامۀ «در انتظارِ گودو»، یکی از مهم‌ترین آثار ساموئل بِکِت و یکی از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌های قرن بیستم است. نمایشنامه‌ای متشکّل از پنج شخصیّت که قهرمانان آن، دو ولگرد با نام‌های ولادیمیر و استراگون، در جاده‌ای بیرون از شهر پای یک درخت منتظر آمدن گودو هستند.

دو مردِ درحال انتظار، دو مردی که مشغول گذراندن زمان و اتلاف وقت می‌باشند بدون آن‌که بدانند گودو کیست و به چه علّت منتظر گودو هستند. گودویی که برخلاف بعضی که آن را خدا می‌پندارند، ماهیّت و وجود او مبهم است! در انتظار گودو که توسط علی‌اکبر علیزاد به خوبی ترجمه شده است، دنیایی از رؤیا، خیال، سرگردانی و عدمِ‌توانایی‌ در درک حقیقت را در برابر مخاطبان خود قرار می‌دهد و آنان را با این پرسش مهم روبه‌رو می‌کند که آیا همۀ این اتفاقات خوابی بیش نیست؟

ساموئل بکت در این نمایشنامۀ ساده و نهیلیستی، که در سال ۱۹۵۳ انتشار یافت، از تسلسل و روند بی‌پایان اتفاقات بیهودۀ زندگی و عدمِ‌آزادی انسان سخن گفته و جهانی پوچ و مملوّ از شک و تردید را به تصویر می‌کشد. هرچند معتقد است که اکثر انسان‌ها با چنین شکی بیگانه‌اند و در پاسخ به چراییِ یقینِ ساده‌لوحانه و عاری از اندیشۀ آدمیان، از زبان استراگون، می‌گوید:

مردم فقط یه مشت میمونِ نفهم‌اند (بکت، ۱۳۸۹: ۳۸).
منبع:

_ بکت، ساموئل، ۱۳۸۹، در انتظار گودو، ترجمه علی‌اکبر علیزاد، تهران، بیدگل.
https://t.iss.one/Minavash
👍6👌2
📘مجموعه گفت‌وگوهایی دربارهٔ صادق هدایت

📝مریم‌سادات گوشه

نخستین اثری که در مجموعۀ تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، زیر نظر محمدهاشم اکبریانی، منتشر شده است، «مجموعه گفت‌وگوهایی دربارۀ صادق هدایت» نام دارد. این کتاب صدوشصت‌وشش صفحه‌ای شامل چهار گفت‌وگوی مجزا با میترا هدایت، جهانگیر هدایت، انور خامه‌ای و ابوالقاسم تفضلی است. کتابی که سه مصاحبۀ اخیر آن، کمابیش، تکرار حرف‌های گذشته است و گفته‌های جهانگیر هدایت نیز در تضاد با سخنان میترا هدایت است.

میترا هدایت، که متولد سال ۱۳۳۶ و برادرزادۀ صادق هدایت است، پس از سال‌ها سکوت خود را شکسته و بی‌پرده به بخشی از ناگفته‌های زندگی عمویش اشاره می‌کند و به تفسیر جدیدی از کتاب بوف کور می‌پردازد (گوشه، ۱۳۸۳: ۵۵-۵۶). به‌زعم او آشکار شدن برخی از اسرار زندگی صادق هدایت می‌تواند در تحلیل و تفسیر بوف کور به‌کار آید؛ چراکه صادق تمام فریادها و ناله‌هایش را در قالب بوف کور درآورده و در هر سطر از این کتاب سرخوردگی‌ خود از خانواده و اجتماع را نشان داده است (همان: ۸۳-۸۴). خانواده‌ای که توان درک و فهم صادق را نداشتند و بزرگ‌ترین عامل خودکشی او بودند (همان: ۶۲-۷۱).

میترا هدایت به روابط صادق هدایت با برخی از زنان و حتی رابطۀ جنسی داشتن او اشاره کرده و متذکر شده است که منظور عمویش از لکاته در بوف کور، زن‌عمویش، یعنی زن دوم دکتر کریم هدایت است. زنی به نام درخشنده که زمانی معشوقۀ صادق بوده است. هرچند صادق هدایت از یک‌جایی‌به‌بعد این روابط را قطع می‌کند، از زنان متنفر می‌شود، به مخالفت با ازدواج می‌پردازد و در ادامه به‌سمت همجنس‌گرایی می‌رود (همان: ۷۴-۷۵-۹۰).

منبع:

_ گوشه، سیده مریم‌سادات، ۱۳۸۳، مجموعه گفت‌وگوهایی دربارۀ صادق هدایت، تهران، روزنگار.
https://t.iss.one/Minavash
👍31🥰1🤔1
📘شیخ صفی و تبارش

📝احمد کسروی

بااین‌که شاید نتوان احمد کسروی را به‌عنوان نخستین فردی معرّفی نمود که در نسب خاندان صفوی تردید کرده است، اما گویی اوّلین مورّخی است که دربارۀ این موضوع به پژوهشی مستقل دست زد و در کتاب مختصر و مهمّ «شیخ صفی و تبارش» به رمز گشایی از این تبار پرداخت.

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در مقالۀ «نقش ایدئولوژیک نسخه بَدَل‌ها» به تصرّفات دولت صفوی در نسخه‌های کتاب صفوة‌الصفا، اثر ابن‌بزّازِ اردبیلی، اشاره کرده و می‌نویسد:

امروز برای ارباب تاریخ تقریباً امری بدیهی است که صفویان دارای تبار سیادت نبوده‌اند و به روزگاری که ایدئولوژی تشیّع را مرکب مناسبی برای مقاصد سیاسی خویش تشخیص داده‌اند، کوشیده‌اند تا نسب خویش را به امان شیعه پیوند دهند... مورّخ بزرگ قرن ما، سید احمد کسروی، با نبوغ تاریخ شناسانۀ خویش از رهگذر مقابلۀ نسخه بدل‌های کتاب صفوة‌الصفای ابن‌بزّاز این نکته را کشف کرد و در کتاب دوران‌ساز خویش به نام شیخ صفی و تبارش ثابت کرد که چگونه منافع ایدئولوژیک دولت صفوی کاتبان نسخه‌های صفوة‌الصفا را به دست بُردن در این متن واداشته است (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۳: ۹۸-۹۹).

کسروی در این‌باره می‌نویسد:

از پیش از زمان پادشاهی صفویان در کتاب ابن‌بزّاز دست‌بُردهای فراوان می‌کرده‌اند و هرچه را که در آن کتاب با سیّد بودن شیخ [صفی‌الدّین اردبیلی، جدّ خاندان صفوی] و سنّی نبودن او نسازنده می‌یافته‌اند از میان برمی‌داشته‌اند (کسروی، ۱۳۵۵: ۱۸).

احمد کسروی از راه مقایسۀ نسخه‌های قدیمی صفوة‌الصفا با نسخه‌هایی که مورد تصرّف هواداران صفوی بوده است به کشف این نکته رسیده است که:

۱)شیخ صفی‌الدّین سیّد نبوده و نبیرگان او سیّد شده‌اند.

۲)شیخ صفی‌الدّین سنّی بوده و نبیرۀ او، شاه اسماعیل، شیعیِ سنّی‌کُش درآمده.

۳)شیخ صفی‌الدین فارسی‌زبان ‌بوده و بازماندگان او تُرکی را پذیرفته‌اند (همان: ۴).

منابع:

_ کسروی، احمد، ۱۳۵۵، شیخ صفی و تبارش، تهران، جار.

_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۸۳، «نقش ایدئولوژیک نسخه بدل‌ها»، بهارستان، دفتر ۹ و ۱۰.
https://t.iss.one/Minavash
👍2