📍 این متن خلاصهای از جلسهٔ نخست «دورهٔ دوازدهقدم فلسفی» است که با محوریت مفهوم بنیادینِ «اعتراف به بحران آگاهی» برگزار شد.
🧭 قدم اول: اعتراف به بحران آگاهی
(آغاز سفر فلسفی با شهامتِ روبهرو شدن با توهم دانایی)
ما پذیرفتیم که آگاهی ما، در بسیاری از وجوه، آمیخته به پیشداوری، ترس، عادت و سلطهٔ ساختارهای بیرونی و درونی است. پذیرش این بحران، آغازی برای بیداری است.
در جهانی که مدام به ما القا میشود که «همهچیز را میدانیم»—الگوریتمها به ما میگویند چه بخوانیم، رسانهها میگویند از چه بترسیم، و ذهن ما عادت کرده در چارچوبهای آماده فکر کند—قدم اول یک جنبش سقراطی است: اعتراف به اینکه نمیدانیم. اما این «نادانستن» یک ناتوانی نیست، بلکه یک شجاعت رهاییبخش است.
افلاطون در تمثیل غار، از انسانهایی گفت که در بندِ سایهها زندگی میکنند و واقعیت را با توهم اشتباه میگیرند. خروج از غار آسان نیست. اما همانطور که سقراط گفت: «زندگی ناآزموده ارزش زیستن ندارد.» اینجا، نقطه آغاز آزمودن است.
❓ پرسشهایی برای تأمل و گفتوگوی جلسه اول:
۱. من چگونه به واقعیت نگاه میکنم؟
آیا واقعیت را آنگونه که هست میبینم یا تنها تأییدکنندهٔ باورهاییام که از قبل داشتهام؟
۲. چه پیشفرضهای ناآگاهانهای بر نگاه من به خود و دیگران اثر میگذارند؟
مثلاً «من باید همیشه مورد تأیید باشم» یا «افراد موفق ارزشمندترند.»
۳.اگر باورهایم دربارهٔ موفقیت، عشق یا عدالت نادرست باشند، چه هزینهای میدهم؟
اشتباه در این تعریفها ممکن است باعث اضطراب، خشم، حسرت یا شکست در روابط شود.
۴. آخرین باری که به یک باور بدیهی شک کردم، کی بود؟
مثلاً روزی که فهمیدم تعریف من از «موفق بودن» یا «آدم خوب بودن» تقلیدی بوده است.
۵. در کدام حوزهها بیشترین قطعیت را دارم؟ و منبع این قطعیت چیست؟
سیاست؟ مذهب؟ اخلاق؟ و آیا واقعاً این نگاهها از من آمدهاند؟
۶. چه کسانی یا ساختارهایی از باورهای فعلی من سود میبرند؟
آیا سیستمهای رسانهای، تبلیغاتی یا فرهنگی خاصی از تکرار این باورها نفع میبرند؟
۷. فرق میان ترس از نادانی و شجاعت نادانی چیست؟
آیا نادان بودن را ضعف میدانم، یا آن را فرصتی برای رشد؟
۸. آیا واقعاً میخواهم ببینم، یا فقط به دنبال تأیید دیدگاههای خود هستم؟
🛠 تمرینهای تجربی (برای انجام در خارج جلسه)
🔍 تماشای جهان مثل یک بیگانه
به مدت ۱۰ دقیقه به یک فعالیت ساده (مثل نوشیدن چای) طوری نگاه کنید که انگار اولین بار است آن را تجربه میکنید.
پرسشهایی که به ذهن بیاید:
چرا اینگونه مینشینم؟
چرا این فنجان را اینطور در دست میگیرم؟
آیا چیزهایی که «عادی» میپندارم، واقعاً طبیعیاند یا فقط عادت؟
پس از تمرین، هرکس تجربهاش را بنویسد.
✍️ تمرینهای فردی (برای انجام در خانه، تا جلسه بعد)
📝 نوشتن اعترافنامهٔ فلسفی
جملهٔ «من میپذیرم که … را نمیدانم، چون …» را چند بار کامل کنید.
مثال: «من نمیدانم موفقیت چیست، چون آنچه میدانم تقلیدی از نگاه جامعه است.»
🧠 اتاق پرسشگری ذهن
سه باور مهمتان دربارهٔ عشق، عدالت، یا هویت را بنویسید.
برای هر باور بپرسید:
اگر این باور غلط باشد، چه شواهدی آن را رد میکند؟
آیا این باور ناشی از ترس، یا علاقه به سادگی و قطعیت بوده؟
آیا این باور در خدمت قدرت خاصی است؟
💬 نکات مهم برای جلسات گروهی:
فضای امن ایجاد شود: هدف ارائهٔ پاسخ درست نیست، بلکه کشف پرسشهای اصیل است.
تسهیلگر نیز آسیبپذیری خود را نشان دهد تا اعتماد شکل بگیرد.
سکوت، سردرگمی و زمان برای تأمل بخشی از مسیر بیداریاند؛ عجله نکنیم.
📌 چرا این قدم حیاتی است؟
اگر این گام برداشته نشود، قدمهای بعدی ممکن است تنها دگمهای قبلی را با دگمهای جدید جایگزین کنند.
ما اینجا آمدهایم نه برای «تأیید دانایی»، بلکه برای بازشناسی نادانی و آغاز خودآگاهی.
این قدم، لحظهٔ خروج از غار است—وقتی سایهها را سایه مینامیم، نه حقیقت.
📚 الهام: سقراط، آدورنو، کییرکگور
🎬 پیشنهاد مکمل برای علاقهمندان:
تماشای فیلم کوتاه The Cave (افلاطون) یا مطالعهٔ گزیدههایی از صنعت فرهنگسازی آدورنو.
🧭 قدم اول: اعتراف به بحران آگاهی
(آغاز سفر فلسفی با شهامتِ روبهرو شدن با توهم دانایی)
ما پذیرفتیم که آگاهی ما، در بسیاری از وجوه، آمیخته به پیشداوری، ترس، عادت و سلطهٔ ساختارهای بیرونی و درونی است. پذیرش این بحران، آغازی برای بیداری است.
در جهانی که مدام به ما القا میشود که «همهچیز را میدانیم»—الگوریتمها به ما میگویند چه بخوانیم، رسانهها میگویند از چه بترسیم، و ذهن ما عادت کرده در چارچوبهای آماده فکر کند—قدم اول یک جنبش سقراطی است: اعتراف به اینکه نمیدانیم. اما این «نادانستن» یک ناتوانی نیست، بلکه یک شجاعت رهاییبخش است.
افلاطون در تمثیل غار، از انسانهایی گفت که در بندِ سایهها زندگی میکنند و واقعیت را با توهم اشتباه میگیرند. خروج از غار آسان نیست. اما همانطور که سقراط گفت: «زندگی ناآزموده ارزش زیستن ندارد.» اینجا، نقطه آغاز آزمودن است.
❓ پرسشهایی برای تأمل و گفتوگوی جلسه اول:
۱. من چگونه به واقعیت نگاه میکنم؟
آیا واقعیت را آنگونه که هست میبینم یا تنها تأییدکنندهٔ باورهاییام که از قبل داشتهام؟
۲. چه پیشفرضهای ناآگاهانهای بر نگاه من به خود و دیگران اثر میگذارند؟
مثلاً «من باید همیشه مورد تأیید باشم» یا «افراد موفق ارزشمندترند.»
۳.اگر باورهایم دربارهٔ موفقیت، عشق یا عدالت نادرست باشند، چه هزینهای میدهم؟
اشتباه در این تعریفها ممکن است باعث اضطراب، خشم، حسرت یا شکست در روابط شود.
۴. آخرین باری که به یک باور بدیهی شک کردم، کی بود؟
مثلاً روزی که فهمیدم تعریف من از «موفق بودن» یا «آدم خوب بودن» تقلیدی بوده است.
۵. در کدام حوزهها بیشترین قطعیت را دارم؟ و منبع این قطعیت چیست؟
سیاست؟ مذهب؟ اخلاق؟ و آیا واقعاً این نگاهها از من آمدهاند؟
۶. چه کسانی یا ساختارهایی از باورهای فعلی من سود میبرند؟
آیا سیستمهای رسانهای، تبلیغاتی یا فرهنگی خاصی از تکرار این باورها نفع میبرند؟
۷. فرق میان ترس از نادانی و شجاعت نادانی چیست؟
آیا نادان بودن را ضعف میدانم، یا آن را فرصتی برای رشد؟
۸. آیا واقعاً میخواهم ببینم، یا فقط به دنبال تأیید دیدگاههای خود هستم؟
🛠 تمرینهای تجربی (برای انجام در خارج جلسه)
🔍 تماشای جهان مثل یک بیگانه
به مدت ۱۰ دقیقه به یک فعالیت ساده (مثل نوشیدن چای) طوری نگاه کنید که انگار اولین بار است آن را تجربه میکنید.
پرسشهایی که به ذهن بیاید:
چرا اینگونه مینشینم؟
چرا این فنجان را اینطور در دست میگیرم؟
آیا چیزهایی که «عادی» میپندارم، واقعاً طبیعیاند یا فقط عادت؟
پس از تمرین، هرکس تجربهاش را بنویسد.
✍️ تمرینهای فردی (برای انجام در خانه، تا جلسه بعد)
📝 نوشتن اعترافنامهٔ فلسفی
جملهٔ «من میپذیرم که … را نمیدانم، چون …» را چند بار کامل کنید.
مثال: «من نمیدانم موفقیت چیست، چون آنچه میدانم تقلیدی از نگاه جامعه است.»
🧠 اتاق پرسشگری ذهن
سه باور مهمتان دربارهٔ عشق، عدالت، یا هویت را بنویسید.
برای هر باور بپرسید:
اگر این باور غلط باشد، چه شواهدی آن را رد میکند؟
آیا این باور ناشی از ترس، یا علاقه به سادگی و قطعیت بوده؟
آیا این باور در خدمت قدرت خاصی است؟
💬 نکات مهم برای جلسات گروهی:
فضای امن ایجاد شود: هدف ارائهٔ پاسخ درست نیست، بلکه کشف پرسشهای اصیل است.
تسهیلگر نیز آسیبپذیری خود را نشان دهد تا اعتماد شکل بگیرد.
سکوت، سردرگمی و زمان برای تأمل بخشی از مسیر بیداریاند؛ عجله نکنیم.
📌 چرا این قدم حیاتی است؟
اگر این گام برداشته نشود، قدمهای بعدی ممکن است تنها دگمهای قبلی را با دگمهای جدید جایگزین کنند.
ما اینجا آمدهایم نه برای «تأیید دانایی»، بلکه برای بازشناسی نادانی و آغاز خودآگاهی.
این قدم، لحظهٔ خروج از غار است—وقتی سایهها را سایه مینامیم، نه حقیقت.
📚 الهام: سقراط، آدورنو، کییرکگور
🎬 پیشنهاد مکمل برای علاقهمندان:
تماشای فیلم کوتاه The Cave (افلاطون) یا مطالعهٔ گزیدههایی از صنعت فرهنگسازی آدورنو.
🧭 قدم دوم: مواجهه با خودِ ناآشنا
(شناسایی نقابها، نقشها، و آگاهیهای کاذب دربارهٔ خود)
پس از آنکه در قدم اول با بحران آگاهی روبهرو شدیم و جسارتِ «نمیدانم» را تمرین کردیم، اکنون گام دوم را برمیداریم: بازگشت به خود، اما نه آن خودی که از کودکی در آینهٔ دیگران به ما نشان داده شده؛ بلکه خودی که هنوز نادیده، ناشناخته و گاه ناخوشایند است.
👁️ آگاهی کاذب یعنی چه؟
آگاهی کاذب اصطلاحی است که فیلسوفان انتقادی مانند مارکس، آدورنو و مارکوزه بهکار بردهاند: آگاهیای که از واقعیت جدا شده و تحت سلطهٔ نیروهای فرهنگی، اقتصادی و ایدئولوژیک شکل گرفته است، در حالی که خود را «واقعی» یا «بدیهی» میپندارد.
در قدم دوم، ما میکوشیم این آگاهیهای کاذب دربارهٔ خودمان را شناسایی کنیم—تصاویر غلطی که خود ما دربارهٔ خود ساختهایم یا پذیرفتهایم، و اکنون به موانعی برای خودسازی تبدیل شدهاند.
✍️ نشانههای آگاهی کاذب دربارهٔ خود:
وقتی فکر میکنم فقط در صورت موفقیت، دیده خواهم شد.
وقتی نقشهایم (فرزند خوب، استاد موفق، زن فداکار...) را با هویت خودم یکی میدانم.
وقتی تصویری که دیگران از من دارند، مهمتر از تجربهٔ درونی من است.
وقتی از مواجهه با ضعفها و تاریکیهایم میگریزم.
وقتی خود را تنها در چارچوب معیارهای «بازار» یا «اجتماع» تعریف میکنم.
❓ پرسشهایی برای تأمل:
چه تصویری از خود دارم؟ این تصویر چگونه شکل گرفته است؟
آیا من خودم را آنگونه که رسانه، خانواده یا سیستم آموزشی خواستهاند میبینم؟
نقشهایی که ایفا میکنم، چقدر با هویت من همپوشانی دارند؟
مثلاً آیا من واقعاً «استاد فلسفه» هستم، یا این تنها نقشی است برای بقا و تأیید؟
کدام ویژگیها یا احساساتم را سرکوب کردهام؟ چرا؟
مثلاً: خشم، حسادت، میل به استقلال یا نیاز به دیدهشدن.
چه ترسی مانع شناخت خود واقعی من است؟
آیا میترسم اگر نقاب بردارم، دوستداشتنی نباشم؟
🔍 تمرینهای تجربی:
۱. «نقابنگاری»:
فهرستی از نقشهایی که در زندگی بازی میکنید تهیه کنید (مثل: دانشجو، مادر، شهروند خوب، فرد روشنفکر...)
مقابل هر نقش، بنویسید چه ویژگیهایی در آن تقویت یا سرکوب میشوند.
۲. «نامهای از خود پنهان»:
در سکوت کامل، فرض کنید خودِ پنهانتان برایتان نامهای مینویسد. چه میگوید؟ از چه مینالد؟ چه چیزی را طلب میکند؟
(این تمرین میتواند بهصورت نوشتن آزاد انجام شود.)
۳. «بازخوانی یک عکس»:
یک عکس قدیمی از خود انتخاب کنید. در آن زمان چه میاندیشیدید؟ کدام بخش از شما واقعی بود و کدام بخش نمایشی؟
🧠 نتیجهٔ این قدم
در این مرحله، ما نه فقط با ندانستن خود آشنا میشویم، بلکه با توهم دانستنِ خود نیز خداحافظی میکنیم. این قدم، شکافی میان «آنچه هستیم» و «آنچه فکر میکردیم هستیم» ایجاد میکند—شکافی دردناک، اما ضروری.
📚 الهام:
مارکس: مفهوم آگاهی کاذب
یونگ: سایه و فرایند فردیت
کییرکگور: نااصالتی و اضطراب
(شناسایی نقابها، نقشها، و آگاهیهای کاذب دربارهٔ خود)
پس از آنکه در قدم اول با بحران آگاهی روبهرو شدیم و جسارتِ «نمیدانم» را تمرین کردیم، اکنون گام دوم را برمیداریم: بازگشت به خود، اما نه آن خودی که از کودکی در آینهٔ دیگران به ما نشان داده شده؛ بلکه خودی که هنوز نادیده، ناشناخته و گاه ناخوشایند است.
👁️ آگاهی کاذب یعنی چه؟
آگاهی کاذب اصطلاحی است که فیلسوفان انتقادی مانند مارکس، آدورنو و مارکوزه بهکار بردهاند: آگاهیای که از واقعیت جدا شده و تحت سلطهٔ نیروهای فرهنگی، اقتصادی و ایدئولوژیک شکل گرفته است، در حالی که خود را «واقعی» یا «بدیهی» میپندارد.
در قدم دوم، ما میکوشیم این آگاهیهای کاذب دربارهٔ خودمان را شناسایی کنیم—تصاویر غلطی که خود ما دربارهٔ خود ساختهایم یا پذیرفتهایم، و اکنون به موانعی برای خودسازی تبدیل شدهاند.
✍️ نشانههای آگاهی کاذب دربارهٔ خود:
وقتی فکر میکنم فقط در صورت موفقیت، دیده خواهم شد.
وقتی نقشهایم (فرزند خوب، استاد موفق، زن فداکار...) را با هویت خودم یکی میدانم.
وقتی تصویری که دیگران از من دارند، مهمتر از تجربهٔ درونی من است.
وقتی از مواجهه با ضعفها و تاریکیهایم میگریزم.
وقتی خود را تنها در چارچوب معیارهای «بازار» یا «اجتماع» تعریف میکنم.
❓ پرسشهایی برای تأمل:
چه تصویری از خود دارم؟ این تصویر چگونه شکل گرفته است؟
آیا من خودم را آنگونه که رسانه، خانواده یا سیستم آموزشی خواستهاند میبینم؟
نقشهایی که ایفا میکنم، چقدر با هویت من همپوشانی دارند؟
مثلاً آیا من واقعاً «استاد فلسفه» هستم، یا این تنها نقشی است برای بقا و تأیید؟
کدام ویژگیها یا احساساتم را سرکوب کردهام؟ چرا؟
مثلاً: خشم، حسادت، میل به استقلال یا نیاز به دیدهشدن.
چه ترسی مانع شناخت خود واقعی من است؟
آیا میترسم اگر نقاب بردارم، دوستداشتنی نباشم؟
🔍 تمرینهای تجربی:
۱. «نقابنگاری»:
فهرستی از نقشهایی که در زندگی بازی میکنید تهیه کنید (مثل: دانشجو، مادر، شهروند خوب، فرد روشنفکر...)
مقابل هر نقش، بنویسید چه ویژگیهایی در آن تقویت یا سرکوب میشوند.
۲. «نامهای از خود پنهان»:
در سکوت کامل، فرض کنید خودِ پنهانتان برایتان نامهای مینویسد. چه میگوید؟ از چه مینالد؟ چه چیزی را طلب میکند؟
(این تمرین میتواند بهصورت نوشتن آزاد انجام شود.)
۳. «بازخوانی یک عکس»:
یک عکس قدیمی از خود انتخاب کنید. در آن زمان چه میاندیشیدید؟ کدام بخش از شما واقعی بود و کدام بخش نمایشی؟
🧠 نتیجهٔ این قدم
در این مرحله، ما نه فقط با ندانستن خود آشنا میشویم، بلکه با توهم دانستنِ خود نیز خداحافظی میکنیم. این قدم، شکافی میان «آنچه هستیم» و «آنچه فکر میکردیم هستیم» ایجاد میکند—شکافی دردناک، اما ضروری.
📚 الهام:
مارکس: مفهوم آگاهی کاذب
یونگ: سایه و فرایند فردیت
کییرکگور: نااصالتی و اضطراب
❤5✍1👍1
دکتر محسن محمودی/فلسفه
🧭 قدم دوم: مواجهه با خودِ ناآشنا (شناسایی نقابها، نقشها، و آگاهیهای کاذب دربارهٔ خود) پس از آنکه در قدم اول با بحران آگاهی روبهرو شدیم و جسارتِ «نمیدانم» را تمرین کردیم، اکنون گام دوم را برمیداریم: بازگشت به خود، اما نه آن خودی که از کودکی در آینهٔ…
دوستان گرامی، لطفاً برای جلسه آینده (چهارشنبه، ساعت ۲۲) پاسخهای خود به پرسشهای قدم دوم را آماده کنید.
در فضای گفتگو، هر نفر میتواند دستکم یکی از پاسخهای خود را با صداقت و بدون خودسانسوری در جمع به اشتراک بگذارد. این تمرین، بخشی از مسیر خودشناسی و جرأتورزی فلسفی ماست.
در فضای گفتگو، هر نفر میتواند دستکم یکی از پاسخهای خود را با صداقت و بدون خودسانسوری در جمع به اشتراک بگذارد. این تمرین، بخشی از مسیر خودشناسی و جرأتورزی فلسفی ماست.
👍3❤2👏2
🖊 آنتیتز فردیت معقول چیست؟
✍️ محسن محمودی
آنتیتز فردیت معقول، نوعی «فردیت تحمیلی، گمگشته یا خودویرانگر» است؛ فردی که بهجای آگاهی از خود، در آینه تحمیلات اجتماعی، رسانهای یا ایدئولوژیک خویشتن را میبیند.
📌پانزده نشانهی فردیتی نامعقول و ناسازگار با جامعه سالم:
۱. سرسپرده باورهای آماده و تکرارکننده سنت یا تبلیغات است، بیآنکه آنها را بسنجد.
۲. همیشه در پی تأیید و همرنگی با اکثریت است؛ ترس از طرد، مسیر زندگیاش را تعیین میکند.
۳. خود واقعیاش را زیر نقابهای اجتماعی، دینی یا حرفهای پنهان میکند.
۴. تفکر مستقل برایش خطرناک است و به زیستن در سایه اقتدار خو گرفته.
۵. همواره خودش را از منظر دیگران تعریف میکند، نه از درون خودش.
۶. خودش را در آینه مقایسه با دیگران ارزشگذاری میکند.
۷. یا منتقدان را دشمن میپندارد، یا با کوچکترین نقد فرو میریزد.
۸. هر اشتباهی را انکار میکند و همیشه دیگران را مقصر میداند.
۹. برده نگاه و داوری دیگران است، حتی اگر به قیمت نابودی خودش باشد.
۱۰. ذهنی خشک، متعصب و دوقطبی دارد.
۱۱. از تنهایی میترسد، پس خود را از طریق پیروی کورکورانه تعریف میکند.
۱۲. به استقلال خود و دیگران بیاعتناست و همیشه نیاز به یک قیم دارد.
۱۳. نه عقلانیت معیار اوست، نه حقیقت؛ بلکه سلیقه غالب یا قدرت مسلط.
۱۴. یا فردیتی بیقید دارد که هیچ همبستگیای نمیپذیرد، یا در جمع ذوب میشود.
۱۵. زندگیاش تهی از معنا و رسالت شخصی است؛ مصرفکننده معناهای آماده و بیرونی است.
📍آنتیتز فردیت معقول، نه به آزادی میانجامد، نه به جامعه توسعهیافته، بلکه سوژهای پُر از توهم و دنبالهرو میسازد، که در عین فریاد «من»، جز پژواک دیگری نیست.
🆔 @Mahmudi_mohsenn
✍️ محسن محمودی
آنتیتز فردیت معقول، نوعی «فردیت تحمیلی، گمگشته یا خودویرانگر» است؛ فردی که بهجای آگاهی از خود، در آینه تحمیلات اجتماعی، رسانهای یا ایدئولوژیک خویشتن را میبیند.
📌پانزده نشانهی فردیتی نامعقول و ناسازگار با جامعه سالم:
۱. سرسپرده باورهای آماده و تکرارکننده سنت یا تبلیغات است، بیآنکه آنها را بسنجد.
۲. همیشه در پی تأیید و همرنگی با اکثریت است؛ ترس از طرد، مسیر زندگیاش را تعیین میکند.
۳. خود واقعیاش را زیر نقابهای اجتماعی، دینی یا حرفهای پنهان میکند.
۴. تفکر مستقل برایش خطرناک است و به زیستن در سایه اقتدار خو گرفته.
۵. همواره خودش را از منظر دیگران تعریف میکند، نه از درون خودش.
۶. خودش را در آینه مقایسه با دیگران ارزشگذاری میکند.
۷. یا منتقدان را دشمن میپندارد، یا با کوچکترین نقد فرو میریزد.
۸. هر اشتباهی را انکار میکند و همیشه دیگران را مقصر میداند.
۹. برده نگاه و داوری دیگران است، حتی اگر به قیمت نابودی خودش باشد.
۱۰. ذهنی خشک، متعصب و دوقطبی دارد.
۱۱. از تنهایی میترسد، پس خود را از طریق پیروی کورکورانه تعریف میکند.
۱۲. به استقلال خود و دیگران بیاعتناست و همیشه نیاز به یک قیم دارد.
۱۳. نه عقلانیت معیار اوست، نه حقیقت؛ بلکه سلیقه غالب یا قدرت مسلط.
۱۴. یا فردیتی بیقید دارد که هیچ همبستگیای نمیپذیرد، یا در جمع ذوب میشود.
۱۵. زندگیاش تهی از معنا و رسالت شخصی است؛ مصرفکننده معناهای آماده و بیرونی است.
📍آنتیتز فردیت معقول، نه به آزادی میانجامد، نه به جامعه توسعهیافته، بلکه سوژهای پُر از توهم و دنبالهرو میسازد، که در عین فریاد «من»، جز پژواک دیگری نیست.
🆔 @Mahmudi_mohsenn
❤4👍2
♦️ ده زخم مشترک ما
✍️ محسن محمودی
همهٔ ما زخمهایی داریم که هرگز بر تنمان ننشستند، اما بر جانمان نشستند.
زخمهایی پنهان، بیخون، اما مزمن و عمیق.
در اینجا ده نمونه از این زخمهای فردی و جمعی را میآورم؛ زخمهایی که اگرچه متفاوتاند، اما اغلب میان ما مشترکند:
۱. زخم شنیده نشدن در کودکی
وقتی احساسات یا سؤالاتمان جدی گرفته نشدند، یاد گرفتیم خود را سانسور کنیم.
۲. زخم قیاس دائمی
آنگاه که ما را با دیگران سنجیدند، نه با خود ممکنمان، درونمان شکست خورد، حتی وقتهایی که بیرون پیروز شدیم.
۳. زخم تحقیر شدن در جمع
وقتی در مدرسه، خانواده یا اجتماع کوچک شدیم، عزت نفسمان هم در همان لحظه فرو ریخت.
۴. زخم دلسردی از عدالت
دیدن بیپناهی حقیقت در برابر قدرت، در ما بیاعتمادی و انزوا کاشت.
۵. زخم خیانت به اعتماد
وقتی اعتماد کردیم و فریب دیدیم، دیوار بیاعتمادی تا ابد درونمان بالا رفت.
۶. زخم مهاجرت یا کوچ اجباری
ترک خانه، خاک و زبان، فقط جابهجایی جغرافیا نبود؛ جابهجایی هویت بود.
۷. زخم ناکامی در عشق یا دوستی
وقتی جدی گرفتیم و جدی گرفته نشدیم، بخشهایی از قلبمان را از دست دادیم.
۸. زخم خاموشی در برابر ظلم
سکوتمان در برابر ظلم، در ما زخم وجدان کاشت؛ زخمی که گاه با خشم یا شرم همراه است.
۹. زخم تحمیل نقشهای جنسیتی
وقتی بهجای «بودن»، مجبور شدیم «آنگونه بودن» را بازی کنیم، از خود راستینمان دور افتادیم.
۱۰. زخم زیستن در جامعهای نابرابر
زندگی در جهانی که فرصتها، احترام و امنیت را عادلانه تقسیم نمیکند، در ما نوعی طردشدگی مزمن میآفریند.
🟦 اینها تنها نمونههایی از زخمهاییاند که ما را شکل دادهاند و هنوز در صدایمان، در انتخابهایمان و در ترسهایمان زندگی میکنند.
اگر خواستید، دربارهٔ هر کدام از این زخمها، بیشتر خواهم نوشت.
📩 نظر یا تجربهای دارید؟ با ما در میان بگذارید.
#زخم_های_ما
#تجربه_زیسته
#فلسفه_زندگی
#روانشناسی_اجتماعی
#خودآگاهی
#درمان_زخم_های_کهن
#فلسفه_کاربردی
#جامعه_نابرابر
#زخم_کودکی
#عدالت_گمشده
#هویت
#فلسفه_و_روان
#فلسفه_در_زندگی
#سکوت_در_برابر_ظلم
#روایت_درونی
@Mahmudi_mohsenn
✍️ محسن محمودی
همهٔ ما زخمهایی داریم که هرگز بر تنمان ننشستند، اما بر جانمان نشستند.
زخمهایی پنهان، بیخون، اما مزمن و عمیق.
در اینجا ده نمونه از این زخمهای فردی و جمعی را میآورم؛ زخمهایی که اگرچه متفاوتاند، اما اغلب میان ما مشترکند:
۱. زخم شنیده نشدن در کودکی
وقتی احساسات یا سؤالاتمان جدی گرفته نشدند، یاد گرفتیم خود را سانسور کنیم.
۲. زخم قیاس دائمی
آنگاه که ما را با دیگران سنجیدند، نه با خود ممکنمان، درونمان شکست خورد، حتی وقتهایی که بیرون پیروز شدیم.
۳. زخم تحقیر شدن در جمع
وقتی در مدرسه، خانواده یا اجتماع کوچک شدیم، عزت نفسمان هم در همان لحظه فرو ریخت.
۴. زخم دلسردی از عدالت
دیدن بیپناهی حقیقت در برابر قدرت، در ما بیاعتمادی و انزوا کاشت.
۵. زخم خیانت به اعتماد
وقتی اعتماد کردیم و فریب دیدیم، دیوار بیاعتمادی تا ابد درونمان بالا رفت.
۶. زخم مهاجرت یا کوچ اجباری
ترک خانه، خاک و زبان، فقط جابهجایی جغرافیا نبود؛ جابهجایی هویت بود.
۷. زخم ناکامی در عشق یا دوستی
وقتی جدی گرفتیم و جدی گرفته نشدیم، بخشهایی از قلبمان را از دست دادیم.
۸. زخم خاموشی در برابر ظلم
سکوتمان در برابر ظلم، در ما زخم وجدان کاشت؛ زخمی که گاه با خشم یا شرم همراه است.
۹. زخم تحمیل نقشهای جنسیتی
وقتی بهجای «بودن»، مجبور شدیم «آنگونه بودن» را بازی کنیم، از خود راستینمان دور افتادیم.
۱۰. زخم زیستن در جامعهای نابرابر
زندگی در جهانی که فرصتها، احترام و امنیت را عادلانه تقسیم نمیکند، در ما نوعی طردشدگی مزمن میآفریند.
🟦 اینها تنها نمونههایی از زخمهاییاند که ما را شکل دادهاند و هنوز در صدایمان، در انتخابهایمان و در ترسهایمان زندگی میکنند.
اگر خواستید، دربارهٔ هر کدام از این زخمها، بیشتر خواهم نوشت.
📩 نظر یا تجربهای دارید؟ با ما در میان بگذارید.
#زخم_های_ما
#تجربه_زیسته
#فلسفه_زندگی
#روانشناسی_اجتماعی
#خودآگاهی
#درمان_زخم_های_کهن
#فلسفه_کاربردی
#جامعه_نابرابر
#زخم_کودکی
#عدالت_گمشده
#هویت
#فلسفه_و_روان
#فلسفه_در_زندگی
#سکوت_در_برابر_ظلم
#روایت_درونی
@Mahmudi_mohsenn
❤6👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 هیچکس نرمال نیست
انیمیشنی کوتاه و تأملبرانگیز از کاترین پروز برای مؤسسه Childline
📍 آیا آنچه "نرمال" مینامیم، چیزی جز نقابی جمعی برای سرکوب تفاوتهاست؟
این اثر نمادین، ما را به بازاندیشی در باب خود، تفاوت، هنجار و امکان رهایی فردی فرا میخواند.
✍️ تماشای آن میتواند آغازی باشد برای یک گفتگوی فلسفی...
👁🗨 نظر شما چیست؟
@Mahmudi_mohsenn
انیمیشنی کوتاه و تأملبرانگیز از کاترین پروز برای مؤسسه Childline
📍 آیا آنچه "نرمال" مینامیم، چیزی جز نقابی جمعی برای سرکوب تفاوتهاست؟
این اثر نمادین، ما را به بازاندیشی در باب خود، تفاوت، هنجار و امکان رهایی فردی فرا میخواند.
✍️ تماشای آن میتواند آغازی باشد برای یک گفتگوی فلسفی...
👁🗨 نظر شما چیست؟
@Mahmudi_mohsenn
👏13👍1
✍️ هوش مصنوعی و اندیشه انتقادی
✍محسن محمودی
در دورهای زندگی میکنیم که هوش مصنوعی میتواند هم ابزار خامدستانهای باشد برای تولید محتواهای بیمبالات و بیریشه و هم یاریگری پنهان در تمرین اندیشهٔ انتقادی. فرقش در خواست کاربر است.
هوش مصنوعی انتقادی نداریم، مگر آنکه کاربر خود اهل پرسشگری، تردید و گفتگوی انتقادی باشد. اگر چنین باشد، میتوان از هوش مصنوعی خواست که پرسشها، فرضها، پیشفرضها و سوگیریهای متن را تحلیل و نقد کند، نه صرفاً بازتولیدشان.
🧠 آنکه میخواهد صرفاً “برتر بنویسد” با هوش مصنوعی هم برتریطلب میماند. آنکه میخواهد “بهتر بفهمد”، از هوش مصنوعی هم میپرسد، نه فقط میگوید.
@Mahmudi_mohsenn
✍محسن محمودی
در دورهای زندگی میکنیم که هوش مصنوعی میتواند هم ابزار خامدستانهای باشد برای تولید محتواهای بیمبالات و بیریشه و هم یاریگری پنهان در تمرین اندیشهٔ انتقادی. فرقش در خواست کاربر است.
هوش مصنوعی انتقادی نداریم، مگر آنکه کاربر خود اهل پرسشگری، تردید و گفتگوی انتقادی باشد. اگر چنین باشد، میتوان از هوش مصنوعی خواست که پرسشها، فرضها، پیشفرضها و سوگیریهای متن را تحلیل و نقد کند، نه صرفاً بازتولیدشان.
🧠 آنکه میخواهد صرفاً “برتر بنویسد” با هوش مصنوعی هم برتریطلب میماند. آنکه میخواهد “بهتر بفهمد”، از هوش مصنوعی هم میپرسد، نه فقط میگوید.
@Mahmudi_mohsenn
👍8❤3
✍️ فلسفه حقوق
حقوق طبیعی و قرارداد اجتماعی؛ مبانی فلسفی مشروعیت قانون
دکتر محسن محمودی – استادیار فلسفه
🔹 ۱. حقوق طبیعی چیست؟
حقوق طبیعی به حقوقی گفته میشود که انسانها صرفاً بهواسطه انسان بودنشان دارا هستند؛ حقوقی چون زندگی، آزادی و مالکیت که مستقل از ارادهٔ دولتها و نهادهای دینی و عرفی به فرد تعلق دارند و سلبناپذیرند.
🔹 ۲. تاریخچه حقوق طبیعی
از رواقیان تا اندیشهورزان عصر روشنگری، حقوق طبیعی بهمثابه مبنای عقلانی عدالت مطرح شد. در عصر مدرن، این مفهوم به ابزاری نظری برای نقد قدرت مطلقه، سنتگرایی دینی، و سلطهپذیری بدل شد.
🔹 ۳. قرارداد اجتماعی چیست؟
قرارداد اجتماعی نظریهای است که میگوید انسانها برای خروج از وضعیت طبیعی، بر سر ایجاد نظم و قانون، با یکدیگر توافق میکنند. در این نظریه، مشروعیت دولت ناشی از ارادهٔ افراد است، نه از تقدس سلطنت، نسب، دین یا فرّه ایزدی.
🛑 قرارداد اجتماعی دقیقاً در برابر حکومتهای استبدادی، تئوکراتیک و سنتگرای مطلقه قرار میگیرد؛ چرا که نه حاکم را مقدس میداند، نه قدرت را بالذات مشروع. دولت در این چارچوب قراردادی و مشروط است، و اگر از حدود خود تجاوز کند، قابل نقد، اعتراض و حتی براندازی است.
🔹 ۴. سه قرائت مشهور از قرارداد اجتماعی
توماس هابز: قرارداد برای امنیت است؛ اقتدار مطلق به دولت واگذار میشود.
جان لاک: قرارداد برای صیانت از حقوق طبیعی است؛ اگر دولت خیانت کند، مردم حق مقاومت دارند.
ژان ژاک روسو: قرارداد، اراده عمومی را پدید میآورد؛ آزادی یعنی اطاعت از قانونی که خود بر خود مینهیم.
🔹 ۵. آیا قرارداد اجتماعی مقدس است؟
خیر. قرارداد اجتماعی، برخلاف تفاسیر دینی از حاکمیت، نه امری الهی است، نه مقدس. بلکه بر پایه توافق عقلانی، نقدپذیر و تجدیدپذیر است. این نظریه، مبنای فلسفی برای دموکراسی، حاکمیت قانون، و حق مقاومت در برابر استبداد را فراهم میسازد.
📌 پرسش پایانی:
آیا قرارداد اجتماعی در زمانه ما همچنان قدرت تبیین و نقد حکومتها را دارد، یا به اصلاحی در نظریه آن نیاز داریم؟
#فلسفه_حقوق #قرارداد_اجتماعی #حقوق_طبیعی #مشروعیت #نقد_قدرت #دولت_مقدس #هابز #لاک #روسو #فلسفه_سیاسی
حقوق طبیعی و قرارداد اجتماعی؛ مبانی فلسفی مشروعیت قانون
دکتر محسن محمودی – استادیار فلسفه
🔹 ۱. حقوق طبیعی چیست؟
حقوق طبیعی به حقوقی گفته میشود که انسانها صرفاً بهواسطه انسان بودنشان دارا هستند؛ حقوقی چون زندگی، آزادی و مالکیت که مستقل از ارادهٔ دولتها و نهادهای دینی و عرفی به فرد تعلق دارند و سلبناپذیرند.
🔹 ۲. تاریخچه حقوق طبیعی
از رواقیان تا اندیشهورزان عصر روشنگری، حقوق طبیعی بهمثابه مبنای عقلانی عدالت مطرح شد. در عصر مدرن، این مفهوم به ابزاری نظری برای نقد قدرت مطلقه، سنتگرایی دینی، و سلطهپذیری بدل شد.
🔹 ۳. قرارداد اجتماعی چیست؟
قرارداد اجتماعی نظریهای است که میگوید انسانها برای خروج از وضعیت طبیعی، بر سر ایجاد نظم و قانون، با یکدیگر توافق میکنند. در این نظریه، مشروعیت دولت ناشی از ارادهٔ افراد است، نه از تقدس سلطنت، نسب، دین یا فرّه ایزدی.
🛑 قرارداد اجتماعی دقیقاً در برابر حکومتهای استبدادی، تئوکراتیک و سنتگرای مطلقه قرار میگیرد؛ چرا که نه حاکم را مقدس میداند، نه قدرت را بالذات مشروع. دولت در این چارچوب قراردادی و مشروط است، و اگر از حدود خود تجاوز کند، قابل نقد، اعتراض و حتی براندازی است.
🔹 ۴. سه قرائت مشهور از قرارداد اجتماعی
توماس هابز: قرارداد برای امنیت است؛ اقتدار مطلق به دولت واگذار میشود.
جان لاک: قرارداد برای صیانت از حقوق طبیعی است؛ اگر دولت خیانت کند، مردم حق مقاومت دارند.
ژان ژاک روسو: قرارداد، اراده عمومی را پدید میآورد؛ آزادی یعنی اطاعت از قانونی که خود بر خود مینهیم.
🔹 ۵. آیا قرارداد اجتماعی مقدس است؟
خیر. قرارداد اجتماعی، برخلاف تفاسیر دینی از حاکمیت، نه امری الهی است، نه مقدس. بلکه بر پایه توافق عقلانی، نقدپذیر و تجدیدپذیر است. این نظریه، مبنای فلسفی برای دموکراسی، حاکمیت قانون، و حق مقاومت در برابر استبداد را فراهم میسازد.
📌 پرسش پایانی:
آیا قرارداد اجتماعی در زمانه ما همچنان قدرت تبیین و نقد حکومتها را دارد، یا به اصلاحی در نظریه آن نیاز داریم؟
#فلسفه_حقوق #قرارداد_اجتماعی #حقوق_طبیعی #مشروعیت #نقد_قدرت #دولت_مقدس #هابز #لاک #روسو #فلسفه_سیاسی
❤2
📌 ناشزه کیست؟ یک مفهوم فقهی در ترازوی نقد اجتماعی
در فقه سنتی اسلامی، ناشزه زنی است که بدون رضایت شوهر، «منزل مشترک» را ترک کند یا از «اطاعت عرفی» سر باز زند. در این چارچوب، خروج زن از خانه یا امتناع او از تمکین جنسی، بدون مجوز شرعی یا قضایی، به معنای خروج از دایره وظایف زناشویی و در نتیجه، محرومیت از نفقه دانسته میشود.
اما این حکم فقهی که ریشه در ساختار مردسالارانهٔ نهاد خانواده دارد، امروز با پرسشهای بنیادین روبهروست: آیا «اطاعت» میتواند مبنای رابطهای برابر باشد؟ آیا «خانه» جایی برای زیستن است یا قفسی برای حبس؟ و اگر زنی در برابر خشونت، بیمهری یا سلطه اقتصادی ایستادگی کند، آیا باید برچسب «ناشزه» بخورد یا «حقطلب»؟
بازخوانی مفهوم ناشزه فرصتیست برای بازاندیشی در نسبت قدرت، جنسیت و عدالت در نهاد خانواده؛ آنچنانکه فقه و قانون باید پاسخگوی تحولات اخلاقی و انسانی زمانهٔ ما باشد، نه ابزار توجیه نابرابری.
✍️ دکتر محسن محمودی
#فلسفه_حقوق #نقد_فقه #زن_و_عدالت #ناشزه #برابری_جنسیتی
@Mahmudi_mohsenn
در فقه سنتی اسلامی، ناشزه زنی است که بدون رضایت شوهر، «منزل مشترک» را ترک کند یا از «اطاعت عرفی» سر باز زند. در این چارچوب، خروج زن از خانه یا امتناع او از تمکین جنسی، بدون مجوز شرعی یا قضایی، به معنای خروج از دایره وظایف زناشویی و در نتیجه، محرومیت از نفقه دانسته میشود.
اما این حکم فقهی که ریشه در ساختار مردسالارانهٔ نهاد خانواده دارد، امروز با پرسشهای بنیادین روبهروست: آیا «اطاعت» میتواند مبنای رابطهای برابر باشد؟ آیا «خانه» جایی برای زیستن است یا قفسی برای حبس؟ و اگر زنی در برابر خشونت، بیمهری یا سلطه اقتصادی ایستادگی کند، آیا باید برچسب «ناشزه» بخورد یا «حقطلب»؟
بازخوانی مفهوم ناشزه فرصتیست برای بازاندیشی در نسبت قدرت، جنسیت و عدالت در نهاد خانواده؛ آنچنانکه فقه و قانون باید پاسخگوی تحولات اخلاقی و انسانی زمانهٔ ما باشد، نه ابزار توجیه نابرابری.
✍️ دکتر محسن محمودی
#فلسفه_حقوق #نقد_فقه #زن_و_عدالت #ناشزه #برابری_جنسیتی
@Mahmudi_mohsenn
👍8❤3👏1
🔻 وقتی اولویتها وارونه میشوند...
✍محسن محمودی
ارومیه نفس نمیکشد.
دریاچهای که نماد زندگی یک منطقه بود، به شورهزار بدل شده.
مردم با بحران آب، هوا، گرما، بیکاری و مهاجرت اجباری درگیرند...
اما در هیأت دولت چه میگذرد؟
دو فوریت لایحهای تصویب میشود که در عمل، طرح صیانت را با آرایش حقوقی و بزک واژگانی بازمیگرداند:
«لایحه مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع»!
کدام «خلاف واقع»؟
در کشوری که گزارش واقعیت، مجازات دارد و پنهانکاری پاداش،
چهکسی داور صدق و کذب خواهد بود؟
وقتی قانونگذار، خود ذینفع سرکوب است، عدالت ممکن نیست.
بپرسیم:
آیا واقعاً «فیلترینگ» مسألهای دوفوریتی برای مردم است؟
یا فقط برای ساختاری که از حقیقت میترسد؟
📌 از دریاچه ارومیه تا اینترنت مردم،
هر جا حق تنفس هست، آن را سد میکنند.
#آزادی_بیان
#طرح_صیانت
#اورمو_گولو
#دولت_فیلتر
#فریب_با_قانون
@Mahmudi_mohsenn
✍محسن محمودی
ارومیه نفس نمیکشد.
دریاچهای که نماد زندگی یک منطقه بود، به شورهزار بدل شده.
مردم با بحران آب، هوا، گرما، بیکاری و مهاجرت اجباری درگیرند...
اما در هیأت دولت چه میگذرد؟
دو فوریت لایحهای تصویب میشود که در عمل، طرح صیانت را با آرایش حقوقی و بزک واژگانی بازمیگرداند:
«لایحه مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع»!
کدام «خلاف واقع»؟
در کشوری که گزارش واقعیت، مجازات دارد و پنهانکاری پاداش،
چهکسی داور صدق و کذب خواهد بود؟
وقتی قانونگذار، خود ذینفع سرکوب است، عدالت ممکن نیست.
بپرسیم:
آیا واقعاً «فیلترینگ» مسألهای دوفوریتی برای مردم است؟
یا فقط برای ساختاری که از حقیقت میترسد؟
📌 از دریاچه ارومیه تا اینترنت مردم،
هر جا حق تنفس هست، آن را سد میکنند.
#آزادی_بیان
#طرح_صیانت
#اورمو_گولو
#دولت_فیلتر
#فریب_با_قانون
@Mahmudi_mohsenn
👍10👏2🤡1
♦️برتریجویی در گفتگو؛ مانعی برای فهم و همدلی
✍محسن محمودی
در تعاملات انسانی، خصوصا در مباحث فلسفی و نقد، برتریجویی نهتنها مانع فهم عمیق میشود، بلکه فضای گفتگو را مسموم میکند. وقتی یکی از موقعیت بالا به پایین سخن میگوید، نه فقط گفتگو به بنبست میرسد، بلکه اعتماد و همدلی نیز از بین میرود. بنابراین، احترام به جایگاه دیگری، فارغ از تفاوتهای سنی یا علمی، کلید اصلی گفتوگویی سازنده و خلاق است. اهل فلسفه باید پیشگام حفظ اخلاق گفتوگو باشند و از وسوسه برتریطلبی دوری کنند.
#فلسفه_گفتگو #اخلاق_حرفهای #برابری_در_گفتوگو #فلسفه_زندگی #نقد_سازنده
@Mahmudi_mohsenn
✍محسن محمودی
در تعاملات انسانی، خصوصا در مباحث فلسفی و نقد، برتریجویی نهتنها مانع فهم عمیق میشود، بلکه فضای گفتگو را مسموم میکند. وقتی یکی از موقعیت بالا به پایین سخن میگوید، نه فقط گفتگو به بنبست میرسد، بلکه اعتماد و همدلی نیز از بین میرود. بنابراین، احترام به جایگاه دیگری، فارغ از تفاوتهای سنی یا علمی، کلید اصلی گفتوگویی سازنده و خلاق است. اهل فلسفه باید پیشگام حفظ اخلاق گفتوگو باشند و از وسوسه برتریطلبی دوری کنند.
#فلسفه_گفتگو #اخلاق_حرفهای #برابری_در_گفتوگو #فلسفه_زندگی #نقد_سازنده
@Mahmudi_mohsenn
❤4
🧭 قدم سوم فلسفی: کشف "صدای خفهشده"
(گامی به سوی خودآگاهی عمیق با گوش سپردن به آن بخش خاموش و فراموششده وجودمان)
ما تصمیم گرفتیم به آن بخشهایی از خود که سالهاست خاموشاند، مجال سخن گفتن بدهیم؛ صداهایی که زیر سلطهی هنجارها، ترسها، نقشها، و خواستههای دیگران دفن شدهاند.
🔹 شرح قدم
بسیاری از ما در طول زندگی، بخشی از خویشتن را کنار گذاشتهایم؛ بخشی که گاه در کودکی، گاه در نوجوانی یا روابط عاطفی یا محیط آموزشی یا فرهنگی به ما فهماندند که باید خاموش بماند:
ـ «زیاد سؤال نپرس»
ـ «عصبانی نباش»
ـ «همیشه باید مهربان باشی»
ـ «این حرفها زشته»
ـ «اول دیگران، بعد خودت»
این پیامها باعث شدند "صدای خفهشدهای" در ما شکل بگیرد: صدای خشم، صدای نیاز، صدای اعتراض، صدای بازیگوشی، صدای خلّاقیت، صدای فردیت.
در این قدم، ما دعوت میشویم تا سکوت کنیم و به آن صدا گوش دهیم. همانطور که کارل راجرز میگفت:
🧠 مثالهای زنده
صدای خفهشدهٔ یک معلم: که همیشه «باید منطقی و الگو» باشد و حق ندارد در کلاس از ترسها یا تردیدهایش حرف بزند.
صدای خفهشدهٔ یک زن: که همیشه باید مهربان، ازخودگذشته و مادرانه باشد، حتی وقتی در درونش خشم فروخوردهای از تبعیض، اجبار یا خستگی دارد.
صدای خفهشدهٔ یک مرد: که یاد گرفته احساساتش را پنهان کند چون «مرد که گریه نمیکنه».
صدای خفهشدهٔ یک کودک: که از همان اول یاد گرفته سؤالها و خیالهایش بیارزش یا مزاحماند.
🔍 پرسشهای تأملی برای گفتگو و نوشتار
۱. کدام بخش از من، سالهاست که خاموش مانده؟ چرا؟
۲. چه چیزی یا چه کسی باعث شد آن صدا را خفه کنم؟
۳. اگر این صدا دوباره مجال سخن گفتن پیدا کند، چه میگوید؟ از چه دفاع میکند؟ چه میخواهد؟
4. در زندگیام، چه نقشهایی بیش از حد جدی شدهاند و مرا از خودِ واقعیام دور کردهاند؟ (نقش مادر/پدر/استاد/دانشجو/دوست ایدهآل...)
🧪 تمرینهای فردی
۱. نوشتن نامهای از زبان صدای خفهشده
نامهای بنویسید از زبان بخشی از خودتان که سالهاست ساکت است. بگذارید بدون سانسور حرف بزند. شاید صدایی خشمگین، رنجیده، آرزومند یا حتی بیمنطق باشد. مهم این است که شنیده شود، نه قضاوت شود.
۲. تمرین آینه
برای چند دقیقه، در سکوت به چهرهی خود در آینه نگاه کنید. نه برای اصلاح، نه برای قضاوت. فقط برای دیدن. سپس این پرسش را از خود بپرسید:
چه چیزهایی را در خودم پنهان کردهام که اکنون میخواهم دوباره ببینم؟
۳. خاطرهای از خاموشی
خاطرهای را به یاد آورید که در آن نتوانستید خود واقعیتان را ابراز کنید. چه چیزی مانع شد؟ اگر به عقب برگردید، چه میگویید؟
🎙 تمرین جمعی (در جلسه مجازی)
هر کسی اگر مایل بود، میتواند جملهی زیر را کامل کند و با گروه در میان بگذارد:
"من سالهاست که نگفتم..."
یا
"بخشی از من هست که از گفتن این جمله میترسد:..."
هدف، ابراز آسیبپذیری بدون ترس از داوری است؛ نه تحلیل روانشناختی، نه مشاوره. فقط گوش دادن.
📌 اهمیت قدم سوم
اگر صدای خفهشده شنیده نشود، باقی «خودسازی» ما صرفاً بازی با نقابها خواهد بود. اینجا جاییست که خودشناسی بهجای اطلاعات، به جرأت نیاز دارد؛ بهجای نصیحت، به همدلی.
به تعبیر نیچه:
🎬 پیشنهاد محتوای مکمل
فیلم: Inside Out (پیکسار)
گفتگوی سقراط با تئاتتوس درباره دروننگری
#قدم_سوم_فلسفی
#دوازده_قدم_فلسفی
#خودشناسی_فلسفی
#صدای_خفه_شده
#رهایی_درونزا
#فلسفه_و_زندگی
#سقراط_درون
#بیداری_فلسفی
#محسن_محمودی
@Mahmudi_mohsenn
(گامی به سوی خودآگاهی عمیق با گوش سپردن به آن بخش خاموش و فراموششده وجودمان)
ما تصمیم گرفتیم به آن بخشهایی از خود که سالهاست خاموشاند، مجال سخن گفتن بدهیم؛ صداهایی که زیر سلطهی هنجارها، ترسها، نقشها، و خواستههای دیگران دفن شدهاند.
🔹 شرح قدم
بسیاری از ما در طول زندگی، بخشی از خویشتن را کنار گذاشتهایم؛ بخشی که گاه در کودکی، گاه در نوجوانی یا روابط عاطفی یا محیط آموزشی یا فرهنگی به ما فهماندند که باید خاموش بماند:
ـ «زیاد سؤال نپرس»
ـ «عصبانی نباش»
ـ «همیشه باید مهربان باشی»
ـ «این حرفها زشته»
ـ «اول دیگران، بعد خودت»
این پیامها باعث شدند "صدای خفهشدهای" در ما شکل بگیرد: صدای خشم، صدای نیاز، صدای اعتراض، صدای بازیگوشی، صدای خلّاقیت، صدای فردیت.
در این قدم، ما دعوت میشویم تا سکوت کنیم و به آن صدا گوش دهیم. همانطور که کارل راجرز میگفت:
«نخستین گام رشد واقعی، پذیرفتن آن چیزیست که هماکنون هستم.»
🧠 مثالهای زنده
صدای خفهشدهٔ یک معلم: که همیشه «باید منطقی و الگو» باشد و حق ندارد در کلاس از ترسها یا تردیدهایش حرف بزند.
صدای خفهشدهٔ یک زن: که همیشه باید مهربان، ازخودگذشته و مادرانه باشد، حتی وقتی در درونش خشم فروخوردهای از تبعیض، اجبار یا خستگی دارد.
صدای خفهشدهٔ یک مرد: که یاد گرفته احساساتش را پنهان کند چون «مرد که گریه نمیکنه».
صدای خفهشدهٔ یک کودک: که از همان اول یاد گرفته سؤالها و خیالهایش بیارزش یا مزاحماند.
🔍 پرسشهای تأملی برای گفتگو و نوشتار
۱. کدام بخش از من، سالهاست که خاموش مانده؟ چرا؟
۲. چه چیزی یا چه کسی باعث شد آن صدا را خفه کنم؟
۳. اگر این صدا دوباره مجال سخن گفتن پیدا کند، چه میگوید؟ از چه دفاع میکند؟ چه میخواهد؟
4. در زندگیام، چه نقشهایی بیش از حد جدی شدهاند و مرا از خودِ واقعیام دور کردهاند؟ (نقش مادر/پدر/استاد/دانشجو/دوست ایدهآل...)
🧪 تمرینهای فردی
۱. نوشتن نامهای از زبان صدای خفهشده
نامهای بنویسید از زبان بخشی از خودتان که سالهاست ساکت است. بگذارید بدون سانسور حرف بزند. شاید صدایی خشمگین، رنجیده، آرزومند یا حتی بیمنطق باشد. مهم این است که شنیده شود، نه قضاوت شود.
۲. تمرین آینه
برای چند دقیقه، در سکوت به چهرهی خود در آینه نگاه کنید. نه برای اصلاح، نه برای قضاوت. فقط برای دیدن. سپس این پرسش را از خود بپرسید:
چه چیزهایی را در خودم پنهان کردهام که اکنون میخواهم دوباره ببینم؟
۳. خاطرهای از خاموشی
خاطرهای را به یاد آورید که در آن نتوانستید خود واقعیتان را ابراز کنید. چه چیزی مانع شد؟ اگر به عقب برگردید، چه میگویید؟
🎙 تمرین جمعی (در جلسه مجازی)
هر کسی اگر مایل بود، میتواند جملهی زیر را کامل کند و با گروه در میان بگذارد:
"من سالهاست که نگفتم..."
یا
"بخشی از من هست که از گفتن این جمله میترسد:..."
هدف، ابراز آسیبپذیری بدون ترس از داوری است؛ نه تحلیل روانشناختی، نه مشاوره. فقط گوش دادن.
📌 اهمیت قدم سوم
اگر صدای خفهشده شنیده نشود، باقی «خودسازی» ما صرفاً بازی با نقابها خواهد بود. اینجا جاییست که خودشناسی بهجای اطلاعات، به جرأت نیاز دارد؛ بهجای نصیحت، به همدلی.
به تعبیر نیچه:
«باید آشوبی درون خود داشته باشی تا بتوانی ستارهای رقصان بزایی.»
🎬 پیشنهاد محتوای مکمل
فیلم: Inside Out (پیکسار)
گفتگوی سقراط با تئاتتوس درباره دروننگری
#قدم_سوم_فلسفی
#دوازده_قدم_فلسفی
#خودشناسی_فلسفی
#صدای_خفه_شده
#رهایی_درونزا
#فلسفه_و_زندگی
#سقراط_درون
#بیداری_فلسفی
#محسن_محمودی
@Mahmudi_mohsenn
❤4👍1
https://www.aparat.com/v/nmx8493
انیمیشن سینمایی درون و بیرون 1 دوبله جذاب فارسی
انیمیشن سینمایی درون و بیرون 1 دوبله جذاب فارسی
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
انیمیشن سینمایی درون و بیرون 1 دوبله جذاب فارسی
درون و بیرون 1 / انیمیشن درون و بیرون / دوبله فارسی / کیفیت خوب / out insid
❤3
🔹 مسئولیت یا برتری؟
✍محسن محمودی
یکی از آسیبهای مزمن در نظام حکمرانی، وارونه فهمی جایگاه مسئولیت است: برخی از مسئولان تصور می کنند چون در جایگاه قدرتاند، پس برترند و مردم باید در خدمت آنها باشند. درحالیکه اساس مسئولیت عمومی، خدمت به مردم، پاسخگویی به آنان و پذیرش نقد و نظارت است.
مسئولی که خود را مالک مردم میداند، نه خدمتگزار، دچار نوعی خودبزرگ بینی ساختاریافته است، نوعی انحراف که از روحیه استبدادی تغذیه میکند و فاصلهای عمیق با جمهوریت و کرامت انسانی دارد.
قدرت بدون پاسخگویی، فساد میآورد و مسئول بدون پاسخگویی، خطری است برای عدالت.
حاکم عادل، همواره خادم مردم است، نه حاکم بر مردم.
#مسئولیت_نه_برتری
#پاسخگویی_مسئولان
#خدمت_به_مردم
#قدرت_بدون_پاسخگویی
#حکمرانی_عادلانه
#مردم_ولی_نعمت
#مسئول_خدمتگزار
#فساد_ساختاری
#نقد_قدرت
#عدالت_اجتماعی
@Mahmudi_mohsenn
✍محسن محمودی
یکی از آسیبهای مزمن در نظام حکمرانی، وارونه فهمی جایگاه مسئولیت است: برخی از مسئولان تصور می کنند چون در جایگاه قدرتاند، پس برترند و مردم باید در خدمت آنها باشند. درحالیکه اساس مسئولیت عمومی، خدمت به مردم، پاسخگویی به آنان و پذیرش نقد و نظارت است.
مسئولی که خود را مالک مردم میداند، نه خدمتگزار، دچار نوعی خودبزرگ بینی ساختاریافته است، نوعی انحراف که از روحیه استبدادی تغذیه میکند و فاصلهای عمیق با جمهوریت و کرامت انسانی دارد.
قدرت بدون پاسخگویی، فساد میآورد و مسئول بدون پاسخگویی، خطری است برای عدالت.
حاکم عادل، همواره خادم مردم است، نه حاکم بر مردم.
#مسئولیت_نه_برتری
#پاسخگویی_مسئولان
#خدمت_به_مردم
#قدرت_بدون_پاسخگویی
#حکمرانی_عادلانه
#مردم_ولی_نعمت
#مسئول_خدمتگزار
#فساد_ساختاری
#نقد_قدرت
#عدالت_اجتماعی
@Mahmudi_mohsenn
❤3👍2
🔹 جامعهٔ مدرن و پایان تقدسگرایی نهادی
✍محسن محمودی
در جامعهٔ مدرن، هیچ نهاد و فردی در جایگاه قدسی نمیایستد. همه چیز نقدپذیر است، همه کس مسئول است. این نه بیاحترامیست، نه هرجومرج؛ بلکه نشانهٔ بلوغ عقلانی جامعهایست که اقتدار را نه از تبار و تقدس، بلکه از پاسخگویی، شایستگی و قانون میگیرد.
ماکس وبر، جامعهشناس بزرگ آلمانی، هشدار میدهد که مدرنیته با افسونزدایی از جهان همراه است. دیگر نه پادشاه، نه نهاد دین، نه حتی دانشگاه، مصون از پرسش و نقد نیست. مشروعیت در دنیای مدرن باید از دل عقلانیت و قانونمندی برخیزد، نه از عادت، ترس یا کاریزما.
📌 اگر جامعهای هنوز نمیتواند مسئولانش را نقد کند، هنوز در دوران ماقبل مدرن مانده است.
#جامعه_مدرن
#ماکس_وبر
#عقلانیت
#نقدپذیری
#پایان_تقدس
#تفکر_انتقادی
@Mahmudi_mohsenn
✍محسن محمودی
در جامعهٔ مدرن، هیچ نهاد و فردی در جایگاه قدسی نمیایستد. همه چیز نقدپذیر است، همه کس مسئول است. این نه بیاحترامیست، نه هرجومرج؛ بلکه نشانهٔ بلوغ عقلانی جامعهایست که اقتدار را نه از تبار و تقدس، بلکه از پاسخگویی، شایستگی و قانون میگیرد.
ماکس وبر، جامعهشناس بزرگ آلمانی، هشدار میدهد که مدرنیته با افسونزدایی از جهان همراه است. دیگر نه پادشاه، نه نهاد دین، نه حتی دانشگاه، مصون از پرسش و نقد نیست. مشروعیت در دنیای مدرن باید از دل عقلانیت و قانونمندی برخیزد، نه از عادت، ترس یا کاریزما.
📌 اگر جامعهای هنوز نمیتواند مسئولانش را نقد کند، هنوز در دوران ماقبل مدرن مانده است.
#جامعه_مدرن
#ماکس_وبر
#عقلانیت
#نقدپذیری
#پایان_تقدس
#تفکر_انتقادی
@Mahmudi_mohsenn
👏5❤3👍3
کدام تعریف از عشق به شما نزدیکتر است؟
۱) عشق بیماری است (نگاه نیچه)
۲) عشق هنر است (نگاه فروم)
۳) عشق دروغ است (نگاه بودریار)
@mahmudi_mohsenn
۱) عشق بیماری است (نگاه نیچه)
۲) عشق هنر است (نگاه فروم)
۳) عشق دروغ است (نگاه بودریار)
@mahmudi_mohsenn
جان زیبا در فنومنولوژی روح هگل
✍ محسن محمودی
در بخش پایانی فنومنولوژی روح، هگل از «جان زیبا» سخن میگوید، یعنی روحی که خود را با خیر یکی میداند و وجدان اخلاقیاش را عالیترین مرجع تشخیص حق و ناحق میشمارد. جان زیبا میخواهد هیچگاه از اخلاق تخطی نکند، حتی اگر جامعه یا قانونگذاری بیرونی را ناعادلانه بیابد.
اما نزد هگل، این جان زیبا دچار تناقضی درونی است: او نمیتواند ارزشهایش را به جهان عینی پیوند دهد، زیرا از آلوده شدن به واقعیت (قدرت، نهاد، عمل اجتماعی) میهراسد. چنین روحی در درون خویش میماند، به نوعی انزوا و حتی مالیخولیا میرسد و چون حاضر نیست اخلاقاش را در ساحت عمل بیازماید، دچار فروپاشی میشود.
🔹 مثال اول:
فردی که از شرکت در فعالیتهای اجتماعی یا سیاسی کناره میگیرد چون میخواهد “پاک” بماند، اما در عوض هیچ تأثیر واقعی نمیگذارد. او در وجدان خود آسوده است، اما جهان بیرون را به حال خود رها کرده است.
🔹 مثال دوم:
جوانانی که با دیدن فساد یا بیعدالتی، تنها در فضای مجازی اعتراض میکنند اما از ورود به عرصهی واقعی تغییر (مثل تشکل، گفتگو، کنشگری یا نقد ساختاری) پرهیز دارند، بیآنکه بدانند ممکن است در وضعیت «جان زیبا» گرفتار شده باشند.
هگل در نهایت نشان میدهد که اخلاق واقعی نه در انزوا، که در آشتی وجدان فردی با نظم عینی جهان و ورود به عرصهٔ کنش و مسؤولیت پدیدار میشود.
#هگل
#فنومنولوژی_روح
#جان_زیبا
#فلسفه_اخلاق
#خودآگاهی
#وجدان
#فلسفه
#فلسفه_برای_زندگی
@Mahmudi_mohsenn
✍ محسن محمودی
در بخش پایانی فنومنولوژی روح، هگل از «جان زیبا» سخن میگوید، یعنی روحی که خود را با خیر یکی میداند و وجدان اخلاقیاش را عالیترین مرجع تشخیص حق و ناحق میشمارد. جان زیبا میخواهد هیچگاه از اخلاق تخطی نکند، حتی اگر جامعه یا قانونگذاری بیرونی را ناعادلانه بیابد.
اما نزد هگل، این جان زیبا دچار تناقضی درونی است: او نمیتواند ارزشهایش را به جهان عینی پیوند دهد، زیرا از آلوده شدن به واقعیت (قدرت، نهاد، عمل اجتماعی) میهراسد. چنین روحی در درون خویش میماند، به نوعی انزوا و حتی مالیخولیا میرسد و چون حاضر نیست اخلاقاش را در ساحت عمل بیازماید، دچار فروپاشی میشود.
🔹 مثال اول:
فردی که از شرکت در فعالیتهای اجتماعی یا سیاسی کناره میگیرد چون میخواهد “پاک” بماند، اما در عوض هیچ تأثیر واقعی نمیگذارد. او در وجدان خود آسوده است، اما جهان بیرون را به حال خود رها کرده است.
🔹 مثال دوم:
جوانانی که با دیدن فساد یا بیعدالتی، تنها در فضای مجازی اعتراض میکنند اما از ورود به عرصهی واقعی تغییر (مثل تشکل، گفتگو، کنشگری یا نقد ساختاری) پرهیز دارند، بیآنکه بدانند ممکن است در وضعیت «جان زیبا» گرفتار شده باشند.
هگل در نهایت نشان میدهد که اخلاق واقعی نه در انزوا، که در آشتی وجدان فردی با نظم عینی جهان و ورود به عرصهٔ کنش و مسؤولیت پدیدار میشود.
#هگل
#فنومنولوژی_روح
#جان_زیبا
#فلسفه_اخلاق
#خودآگاهی
#وجدان
#فلسفه
#فلسفه_برای_زندگی
@Mahmudi_mohsenn
🤡3👍2
Forwarded from Akademi (Akademi واحد آموزش/ ثبت نام)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#گزیده_کلاس
📝 تاریخ فلسفهی غرب
👤 دکتر محسن محمودی
دکتری فلسفه و استاد دانشگاه
به منظور تهیهی ضبط شدهی این کارگاه میتوانید به وبسایت آکادمی مراجعه کنید و یا به تلگرام | اینستاگرام آکادمی با آیدی زیر پیام ارسال کنید:
@toAkademi
خرید از سایت آکادمی: کلیک کنید
📌 پشتیبانی آکادمی پاسخگوی شماست:
📞 تلفن: 09391796923
📱 شبکههای اجتماعی آکادمی:
🔹 تلگرام: t.iss.one/toAkademi_channel
🔹 یوتیوب: youtube.com/@toAkademi
🔹 اینستاگرام: instagram.com/toAkademi
#تاریخ_فلسفه #تاریخ_فلسفه_غرب
#فلسفه_کاربردی
#دکتر_محسن_محمودی
📝 تاریخ فلسفهی غرب
👤 دکتر محسن محمودی
دکتری فلسفه و استاد دانشگاه
به منظور تهیهی ضبط شدهی این کارگاه میتوانید به وبسایت آکادمی مراجعه کنید و یا به تلگرام | اینستاگرام آکادمی با آیدی زیر پیام ارسال کنید:
@toAkademi
خرید از سایت آکادمی: کلیک کنید
📌 پشتیبانی آکادمی پاسخگوی شماست:
📞 تلفن: 09391796923
📱 شبکههای اجتماعی آکادمی:
🔹 تلگرام: t.iss.one/toAkademi_channel
🔹 یوتیوب: youtube.com/@toAkademi
🔹 اینستاگرام: instagram.com/toAkademi
#تاریخ_فلسفه #تاریخ_فلسفه_غرب
#فلسفه_کاربردی
#دکتر_محسن_محمودی
❤6
🔹 در ستایش کثرتگرایی و هشدار به وسوسه حذف
✍️ دکتر محسن محمودی / فلسفه
در جامعهای که رنج تاریخی، خشم سیاسی و بحران اعتماد عمومی انباشته شده، وسوسهٔ حذف مخالف، همیشه نزدیکترین و سادهترین راه است. کافیست کسی از روایت غالب فاصله بگیرد، تا برچسب «خائن»، «بیریشه» یا «ضد ملت» بهسرعت بر پیشانیاش بنشیند. اما یک جامعه فقط با دشمنتراشی بیشتر از هم فرو میپاشد، نه با گفتگو و اختلاف.
کثرتگرایی صرفاً تنوع سلیقه نیست، اعتراف به این حقیقت است که هیچ کسی، هیچ جریانی و هیچ اندیشهای، تام و تمام، مالك حقیقت نیست. پذیرش تکثر، یعنی کنار آمدن با اینکه در یک کشور میتوان در مورد «ایران»، «دین»، «قدرت»یا «تاریخ» دیدگاههای متعارض داشت و هنوز هم هموطن بود.
تفکر حذفی، در نهایت خودخور است: امروز دیگری را حذف میکند، فردا خود را. آنچه میماند، نه وحدت، بلکه سکوت اجباریست؛ نه انسجام، بلکه انجماد.
🔸دموکراسی نه با اجماع مطلق، بلکه با نزاع مشروع و احترام به مرزهای نقد زنده میماند. کثرت، تهدید نیست؛ فرصتی است برای بلوغ اندیشه و آزمون ظرفیت مدنی ما.
#کثرتگرایی
#تفکر_حذفی
#آزادی_اندیشه
#گفتوگو
#تکثر
#مدارا
#دموکراسی
#حق_مخالفت
#نقد_بدون_حذف
#سیاست_مدنی
#اخلاق_سیاسی
#رواداری
#جامعه_چندصدایی
@Mahmudi_mohsenn
✍️ دکتر محسن محمودی / فلسفه
در جامعهای که رنج تاریخی، خشم سیاسی و بحران اعتماد عمومی انباشته شده، وسوسهٔ حذف مخالف، همیشه نزدیکترین و سادهترین راه است. کافیست کسی از روایت غالب فاصله بگیرد، تا برچسب «خائن»، «بیریشه» یا «ضد ملت» بهسرعت بر پیشانیاش بنشیند. اما یک جامعه فقط با دشمنتراشی بیشتر از هم فرو میپاشد، نه با گفتگو و اختلاف.
کثرتگرایی صرفاً تنوع سلیقه نیست، اعتراف به این حقیقت است که هیچ کسی، هیچ جریانی و هیچ اندیشهای، تام و تمام، مالك حقیقت نیست. پذیرش تکثر، یعنی کنار آمدن با اینکه در یک کشور میتوان در مورد «ایران»، «دین»، «قدرت»یا «تاریخ» دیدگاههای متعارض داشت و هنوز هم هموطن بود.
تفکر حذفی، در نهایت خودخور است: امروز دیگری را حذف میکند، فردا خود را. آنچه میماند، نه وحدت، بلکه سکوت اجباریست؛ نه انسجام، بلکه انجماد.
🔸دموکراسی نه با اجماع مطلق، بلکه با نزاع مشروع و احترام به مرزهای نقد زنده میماند. کثرت، تهدید نیست؛ فرصتی است برای بلوغ اندیشه و آزمون ظرفیت مدنی ما.
#کثرتگرایی
#تفکر_حذفی
#آزادی_اندیشه
#گفتوگو
#تکثر
#مدارا
#دموکراسی
#حق_مخالفت
#نقد_بدون_حذف
#سیاست_مدنی
#اخلاق_سیاسی
#رواداری
#جامعه_چندصدایی
@Mahmudi_mohsenn
👍3❤1🤡1