یقین دارم تَه این قصهٔ پُرغصه، دست یداللهی تو، دفتر ظلم روزگار را پُر از عدالت میکند.
@Mahdiaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
میدانم که هیچ واژهای برای تو خلق نشده.
فقط... چند سطری برایت مینویسم.
برای تو که در همهٔ لحظههای زندگیام، عطر حضورت، مایهٔ آرامش روح و جانم بوده است؛ عطری که بوی مهربانی میدهد.
بویی شبیه خدا...
درککردنت کار سختی است.
لااقل تا زمانی که خودم طعم مادری را نچشم، نمیتوانم ادعا کنم که حال و روزت را درک میکنم.
شاید میدانستی رفتنش، بازگشتی ندارد، اما تو با خدا معامله کردی.
مادرم، برای همهٔ فرزندان سرزمینت هم دعا کن تا مثل فرزند تو عاقبتبهخیر شوند و سربازان خوبی برای امامزمان باشند.
@Mahdiaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یااباصالح...
برف ببارد یا باران فرقی نمیکند.🌧 ❄️
برای باور زمستان، همین جای خالیات کافیست.💔
📖 #دلنوشته_مهدوی
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
برف ببارد یا باران فرقی نمیکند.
برای باور زمستان، همین جای خالیات کافیست.
@Mahdiaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🌍 «جهان عاری از خشونت» در حال حاضر بیشتر شبیه یه شعاره…
توی دنیایی که هر روز این همه آدم بیگناه قربانی میشن و مجامع بینالمللی هم سکوت میکنن…
تو دنیایی که همه چشمشون رو روی این همه جنایت بستن…
☀️ «جهان عاری از خشونت» معنی نداره!
این آرزوییه که فقط بعد از ظهور به حقیقت میپیونده…
روزی که همهٔ آدما کنار هم با صلح و آرامش زندگی کنند و خبری از ظلم و ستم نباشه.
@Mahdiaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🍂 پاییز کمکم دارد کولهبارش را جمع میکند.
مولای من! کاش روزهای جداییمان نیز بار و بندیلش را زودتر جمع کنند و جایشان را به روزهای وصال تو بدهند.
📖 #دلنوشته_مهدوی
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
مولای من! کاش روزهای جداییمان نیز بار و بندیلش را زودتر جمع کنند و جایشان را به روزهای وصال تو بدهند.
@Mahdiaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بییاد تو، تمام شبها یلداست.
کاش عالم میفهمید که تنها، خورشید وجود تو میتواند یخها را آب کند و گرما را به دلها بازگرداند.
@Mahdiaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
خیلی حواسم بود چیزی از قلم نیفتد…
اما خوب که نگاه کردم، انگار چیزی کم بود...
انگار کسی که باید باشد، نبود!
اشک در چشمانم جاری شد… گفتم اگر بود کنار این سفره، همه را به دیگران میداد…
🚦 سفرهام را تکهتکه کردم؛ قسمتی سهم یتیمی شد، قسمتی سهم فقیری، قسمتی سهم یک پیرزن تنها در خانهٔ سالمندان، قسمتی برای کودکان پشت چراغ قرمز، قسمتی هم به…
تا شاید بیایی و گرم شود دلهای بیقرارمان.
میدانم که حتماً میآیی.
@Mahdiaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مریمها در آستانه عصمتش میشکفند و رازقیها در بارش مهربانیاش سیراب میشوند.
@Mahdiaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
@Mahdiaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM