هرمس
622 subscribers
568 photos
117 videos
78 files
565 links
آرشیو یادداشت ها و همرسانی های فرهنگی و اجتماعی یک "دانش جور" جامعه شناسی
Download Telegram
💠چگونه می‌توان در اقتصاد چپ‌گرا و عدالت‌خواه و در فرهنگ راست‌گرا و لیبرال بود؟!

🔸️ایده اصلی سوسیالیست‌ها و بعدا مارکس در اقتصاد طرح نوعی «جامعه‌گرایی» در اقتصاد بود. مارکس معتقد بود که محصول کار آدمی صرفا ثمره تلاش‌های خود فرد نیست بلکه کلیت جامعه در تولید این محصول و بنابراین در ارزش افزوده حاصل بر آن سهیمند. پس او به دنبال الغا مالکیت خصوصی افتاد تا همه در منافع حاصل از تولید کالاها و خدمات سهمی برابر داشته باشند. مارکس خود، فرهنگ و عاملیت‌های فرهنگی را روبنای اقتصاد می‌دانست و از این جهت به فرهنگ روزمره «نگاهی انتقادی» داشت. در واقع جامعه گرایی مارکس در اقتصاد تا فرهنگ هم تداوم داشت. بعد از مارکس مساله فرهنگ در جریان چپ از مارکسیسم‌ ساختاری و فرهنگی تا مکتب انتقادی بازهم تا حد زیادی روبنا دیده می‌شد. مثلا ساختارهای بازتولید فرهنگی همچون مدرسه نقش اساسی در تولید فرهنگ توده داشتند و فرهنگ عامه مسحور صنعت فرهنگ و رسانه‌های جمعی‌ای فرض می‌شدند که همگی تحت تاثیر طبقات حاکم و جریان سرمایه بودند. در واقع تا اینجا نیز این تداوم جامعه گرایی از اقتصاد تا فرهنگ در جریان چپ به وضوح دیده می‌شود.

من اما هرچقدر تلاش کردم تا متوجه شوم در دهه‌های اخیر چه اتفاقاتی افتاده که این تداوم نظری از اقتصاد تا فرهنگ از بین رفته و مثلا چپ‌های جدید نگاه انتقادی به فرهنگ عامه را کم رنگ کرده اند و نوعی «فردگرایی» لیبرالی را در حوزه‌های فرهنگی از جمله زنان و جنسیت دنبال کرده اند؟! دانشوران چپ جدید این چالش مفصل بندی اقتصاد و فرهنگ را چگونه توجیه می‌کنند؟! چرا وقتی به بحث محیط زیست می‌رسند دوباره نوعی جامعه‌گرایی را دنبال می‌کنند و مثلا از توسعه پایدار دفاع می‌کنند؟ آیا کسی می‌تواند کمک کند؟

⛩️پ.ن: ویرایش سوم کتاب انسان‌شناسی یاریگری مرتضی فرهادی از معدود جامعه گرایان راسخ ایرانی توسط انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر، ارتباطات منتشر شد.

https://www.instagram.com/p/CsOmFwcO7vZ/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
جامعه بازار، جامعه‌ای غارتگر

💠#میثم_مهدیار

یکی از جامعه‌شناسان طرفدار بازار آزاد از خرید جنس تقلبی از بازار و به تبع آن آسیبی که به خودرواش خورده گلایه کرده و در آخر هم زبان طعن به حاکمیت گشوده. (برگه دوم)
اما به بازار آزادی‌هایی همچون آقای فاضلی که گرفتار چنین فریب‌هایی در "بازار آزاد" می‌شوند باید توصیه کنیم کتاب "جامعه غارتگر: فریب در بازار آمریکایی" پل بلومبرگ که سال‌ها قبل توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده را حتما مرور کنند. تحقیقات تجربی ۱۵ساله بلومبرگ و شاگردانش نشان می‌دهد که همبستگی ارگانیک ناشی از تقسیم کار تخصصی آنچنان که بازار آزادی‌های کلاسیک و به تبع آن‌ها دورکیم متقدم تصور می‌کرند نمی‌تواند مسئولیت اخلاقی و سیاسی متناسب را رشد دهد. در واقع صرف پیگیری نفع فردی در بازار "تقسیم کار تخصصی"، به "خیر جمعی" منتهی نمی‌شود.

🔸️دورکیم البته بعدا در "ماهیت حقوق و اخلاق" دیدگاه‌های قبلیش درباره نقد "همبستگی مکانیکی" سنتی و تاکید بر تقسیم‌کار مدرن و جایگزینی اخلاق صنفی ومدنی با اخلاق و ارزش‌های سنتی در جامعه مدرن را تصحیح‌کرد. این برداشت دورکیم نشان دهنده تغییر موضع او از تز دکتری‌اش "تقسیم کار" بود که آن را به نوعی می‌توان توجیه جامعه شناختی "بازار آزاد" آدام اسمیت و دیگران دانست. او در موضع جدید که بعد از انتشار جامعه شناسی دینش - صور بنیادین حیات دینی- تقویت شده بود خواهان حفظ ارزش‌های اخلاقی مشترک، برای حفظ خیر مشترک و آگاهی جمعی در تجربه مدرن بود.

دورکیم متاخر تأکید می‌کند که ارزش‌ها و آگاهی‌های جمعیِ سنتی که قبلا با وصف همبستگی ارگانیکی آن‌ها را به نوعی بی ارج کرده بود همیشه ضرورت دارند، تا فردگرایی را با مسؤولیت سیاسی و اخلاقی پیوند دهند. یعنی صرف تقسیم‌کار تخصصی لیبرال، برای پیوند فرد و جامعه کافی نیست و حتی در جوامع مدرن هم، اشتراک و اتحاد در ارزش‌ها که سرمایه دنیای قدیم بود می‌تواند سازمان‌های اجتماعی جدید را حفظ‌کند. از نظر دورکیم سنت نقش مهمی در جهان جدید و مشروعیت آن شده است.
🔸️ البته روشن است که چرا این چرخش دورکیم خیلی مورد توجه جامعه‌شناسان "ضد سنت" ایرانی قرار نگرفت و صرفا همان دوگانه "همبستگی مکانیکی/ همبستگی ارگانیکی" دورکیم متقدم را تکرار کرده و می‌کنند و حتی اخیرا همچون فاضلی‌ها به توجیه کننده رسانه‌ای سیاست های بازار آزاد همچون بازار آب و حذف یارانه‌های حمایتی و... تبدیل شده‌اند.

https://www.instagram.com/p/CurmJ5Eozwj/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
فربه‌گی کلیشه‌ها در تحلیل مناسک و اجتماعات آیینی
https://www.instagram.com/p/Cu4F0kgIfMz/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
فربه‌گی کلیشه‌ها در تحلیل مناسک و اجتماعات آیینی

💠میثم مهدیار

1- از پربسامدترین و از این جهت مبتذل‌ترین کلیشه‌هایی که در سال‌های اخیر در میدان جامعه‌شناسی ایرانی ساخته و پرداخته شده دوگانه‌هایی چون «حکومتی- دولتی-رسمی/غیرحکومتی- غیردولتی- غیر رسمی» بخصوص در تحلیل حوزه‌های فرهنگی و هنری است. از این جهت مبتذل که با گذشت زمان بدون آن‌که عمق و بسط نظری خاصی پیدا کند صرفا در قالب‌‌های توئیت‌وار تکرار و مناقشه برانگیز شده‌اند. شواهد امر نیز حاکیست به دلیل همین عمق نیافتن بحث، مصرف‌کنندگان مدام این کلیشه اغلب به تبعات و تناقضات نظری کاربست آن برای خود بی‌توجهند.
اگرچه در واکنش به این دوگانه سازی بارها این پرسش را طرح کرده‌ام که بالاخره «منظور از حکومت (‌دولت/state) در این دوگانه چیست؟ آیا این دوگانه را از منظر «جامعه شناسی دولت» طرح می‌کنند یا صرفا درقالب یک رتوریک سیاسی روزمره آن را مصرف می‌کنند؟ یا مثلا آیا منظور از دولتی شدن وجه طبقاتی دولت است؟‌ اگر هست آیا دولت در ایران وجهی طبقاتی دارد؟ یا وجه بروکراتیک دولت منظور است؟‌ و اگر هست آیا آن‌گونه که وبر و دیگر جامعه شناسان سیاسی مدرن طرح می‌کنند دولت در ایران نیز واجد خصیصه‌های بروکراتیک اروپامدارانه است؟ و...» اما متاسفانه پاسخی دریافت نکرده‌ام تا بتوان بحث را پیش برد. با این همه به نظر می‌رسد این دوگانه حاکمتی-غیرحاکمیتی توسط سه رویکرد نظری خاص بازتولید می‌شود:
2- رویکردی که تحت تاثیر رویکردهای شرق شناسانه به تاریخ ایران، تضادی دائمی میان «دولت و ملت» را در جامعه‌شناسی تاریخی ایران بازشناسی می کند. مثالواره مشهور آن همایون کاتوزیان است که تحت تاثیر ایده «شیوه تولید آسیایی» مارکس و انگلس و ذیل پارادایم «استبداد ایرانی» چنین تضادی را جوهر جامعه شناسی سیاسی ایران و به تبع آن جامعه شناسی توسعه، فرهنگی، اقتصادی و معرفتی آن معرفی می‌کند. بر اساس این ایده به واسطه آن‌که ایران اقلیمی «خشک و پراکنده» بوده از این رو برخلاف تاریخ اروپای غربی، شکل‌گیری طبقات اجتماعی میانجی دولت و ملت اساسا ممتنع بوده و به جای یک حرکت تکاملی و رو به پیشرفت با یک جامعه کلنگی واجد حرکت‌های دوری تکراری «استبداد-انقلاب-استبداد» مواجه بوده‌ و هستیم که در آن حکومت‌ها «فعال مایشا» و عوام هم منقاد و منفعل و فاقد سوژگی خاصی بوده اند. این ایده شرق‌شناسانه اگرچه فربه‌ترین چتر گفتمانی جامعه‌شناسی دانشگاهی ایران در طی عمر حدود ۸۰ساله خود بوده و جریان‌های راست و (با تعجب بسیار)‌ چپ دانشگاهی در ایران خود را ذیل آن تعریف کرده‌اند اما با پژوهش‌های تاریخی که یکی دو دهه اخیر در حوزه تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران صورت گرفته کاربست آن برای تحلیل تاریخ ایران به چالش کشیده شده است. در حوزه فلسفه سیاسی کسانی چون جواد طباطبایی و موسی نجفی و در حوزه علوم اجتماعی پژوهشگرانی چون مرتضی فرهادی، جواد صفی نژاد، مهدی طالب در نسل‌های قدیمی‌تر و جواد نظری مقدم، علی جنادله و... در نسل‌های جدیدتر در پژوهش‌های تاریخی و میدانی شان تلاش‌های بیش و کمی برای نابسنده نشان‌دادن چنان چارچوب مفهومی صرف کرده‌ و نشان داده‌اند اگرچه تاریخ ایران به شکل اروپای غربی فاقد یک طبقه اقتصادی میانجی حکومت‌ها و مردم بوده است اما نهادها و ساخت‌های تاریخی بسیاری در تاریخ ایران قابل شناسایی اند که چنان میانجی‌گری را به طرق مختلف نمایندگی و «تداوم فرهنگی ایران» در طی حدود سه‌هزاره اخیر را ممکن کرده‌اند. از این دیدگاه نهاد دین، خاندان‌های دیوانی و دبیری، بنه‌ها و واره ها در کشاورزی و دامداری، اصحاب فتوت، کلانتر‌ها، زبان و ادبیات کلاسیک و... در نقش میانجی و تعادل بخش پیوند حکومت‌ها و دولت‌های مختلف با عوام، عمل کرده و همچنین تداوم فرهنگی ایران را تضمین کرده‌اند و از این جهت، تضاد ادعایی وجه صوابی برای تحلیل اجتماعی در ایران ندارد.

3- دومین رویکردی که احتمالا چنین دوگانه سازی کلیشه‌ای را موجه کرده گفتمان «بازار آزاد» است که در آن دولت نباید عاملیتی برای صیانت و مراقبت از جامعه به خرج دهد. دولت نه تنها باید جامعه را در مقابل هجمه رقابت بازاری بی دفاع رها سازد که حتی نسبت به هجمه و تاثیرات و تبعات سیاست‌های توسعه‌ای خودش بر فرهنگ و جامعه هم مسئولیتی ندارد. مثلا اگر دولت در سیاست‌های توسعه‌ای خودش ساخت‌ها، نهادها و فضاهای اجتماعی سنتی و تاریخی که شکل دهنده و پیوند دهنده جماعت‌های محلی بوده اند را تخریب و تضعیف کند حق ندارد با وضع سیاست‌ها و اقداماتی چنان آثار و تبعاتی را جبران کند. در واقع در تناقضی آشکار رویکرد بازاری معتقد است «دولت مدرن» حق تاثیر بر و تخریب بوم و تاریخ و فرهنگ تاریخی و سنت را دارد ولی حق سیاست‌های جبرانی را ندارد.
ص۱
ص۲
در حاشیه بحث بد نیست این ملاحظه را اینجا دوباره تکرار کنم که یکی از گرفتاری‌ها و یا بهتر بگوئیم طنزهای روزگار ماست که مثلا روزنامه نگار، هنرمند، فعال حزبی، جامعه شناس یا دیگر اصناف عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی ما که این چند دهه بدون حمایت دولتی داخلی و یا بین المللی اساسا امکان سرپاماندن نداشته‌اند، طرفدار دو آتشه بازار آزاد هم باشند. همانطور که قبلا درباره امثال محمد فاضلی گفته‌ام از آن عجیب تر اینکه کسی، از وجه هستی شناختی معتقد به «هستی جامعه» و از وجه معرفت شناختی معتقد به «جامعه شناسی» باشد ولی خود را به سمپات بازار آزادی‌هایی تنزل دهد که اساسا برای «جامعه» هستی قائل نیستند!

4- سومین رویکردی که به نظر می‌رسد علاقه وافری به تکرار این کلیشه دارد کسانی‌اند که خود را در چارچوب مطالعات پسامدرن و یا مطالعات فرهنگی چپ لیبرال تعریف می‌کنند. از این نظر این دوگانه، دولت نباید به نفع یک ایده و یا جریان وارد رقابت‌های هویتی شود و در مقابل، سیاست‌‌های هویتی خرده فرهنگ‌های متکثر را فارغ از اینکه منشا و منبع شان کجاست و چه تاثیراتی برای جامعه و فرهنگ دارند، بدون ارزش‌گذاری، تضمین‌کند. مهمترین مشکل چنین رویکردی انقطاعش از واقعیت اجتماعی جهانی معاصر است. در واقع مهمترین ضعف این مطالبه‌ آنست که گرفتار یک «ملی گرایی روش شناختی» مفرط است و ایران را نه در یک نقشه جهانی بلکه صرفا در مرزهای سیاسی‌اش محدود می‌پندارد. این یعنی به شکل عجیبی این همه بردارهای فشار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی که در این چند دهه گذشته از سوی نظم و دولت جهانی لیبرال سرمایه‌داری برای تغییر فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران بسیج شده‌ را به شکل واضحی نادیده می‌گیرد. و در حالیکه برای خرده هویت‌های بی تناسب و بی ریشه در تاریخ و فرهنگ این بوم امکان مقاومت قائل می‌شود اما برای نظام سیاسی و فرهنگی مستقر هیچ امکانی برای مقاومت و مقابله قائل نیست. در واقع این رویکرد صرفا با تغییر سطح «واحد تحلیل» از ملی به فراملی بحرانی می‌شود و از همین جهت فاقد بسندگی لازم برای کاربست و تکرار چنان دوگانه‌ای است.

https://www.instagram.com/p/Cu4F0kgIfMz/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
ادامه دارد...
سوژه نئولیبرال چگونه هگل زمانه شد؟

(بحثی در مضرات جامعه شناسی زیگزاگی)

💠میثم مهدیار

🔸️حوادث پاییز ۱۴۰۱ حجم زیادی از ادبیات آکادمیک علوم اجتماعی را به خود معطوف کرد و با تقریب مناسبی می‌توان اذعان کرد که همه رویکردهای مختلف فعال در علوم اجتماعی ایران تحلیل‌های خرد و کلانی را نسبت به آن تولید کردند و از این جهت آن را می‌توان آن را «آزمایشگاه علوم اجتماعی» ایرانی در نظر گرفت. به واقع این فربهی تولیدات راه را برای فراتحلیل خود این تحلیل‌ها هموار می‌کند.

🔸️در یک فراتحلیل اجمالی از ادبیات تولید شده در این بازه هم می‌توان دریافت که علوم انسانی و اجتماعی در ایران از فقدان «سنت‌مندی» رنج می‌برد.
سنت‌مندی علمی به زبان ساده به چارچوب واضح، مشخص و مستمری ارجاع دارد که قلمرو حرکت نظری پژوهشگر را در انتخاب موضوعات پژوهشی و نحوه پردازش آن‌ها سامان می‌دهد و تاملات و تجربیات علمی و پژوهشی او را انباشت کرده و زمینه نیل به یک "پژوهشگر مولف" را فراهم می‌کند. از این جهت مثلا کسی که در یک سنت علمی انتقادی هویت می‌یابد به راحتی نمی‌تواند عناوینی همچون «آسیب شناسی فرهنگی و اجتماعی» را برگزیند چرا که این دو، رویکردهای متفاوتی اند و تشریح مساله‌هاشان و خروجی‌های مورد انتظارشان با یکدیگر تفاوت اساسی دارد. همچنین سنت‌مندی علمی و پژوهشی در شکل جمعی‌اش آن‌چیزی است که به آن «مکتب علمی» می‌گوییم.

🔸️ این فقدان سنت‌مندی به دلایل مختلف همچون دلایل نظری (‌فقدان برنامه پژوهشی و عمق نظری) و یا چرخش‌های مکرر بر اثر درگیری در پروژه‌های کارفرمایی اداری، اقتصادی و سیاسی دولتی و غیر دولتی روی می‌دهد.
بد نیست عطف به رویدادهای ۱۴۰۱ نمونه‌هایی از این چرخش‌ها را مرور کنیم:

۱- بخشی از جریان چپ انتقادی در سال‌های اخیر با بررسی تاثیرات اشکال سرمایه‌داری متاخر در حوزه فرهنگ و سبک زندگی از مفهوم « سوژه نئولیبرال» برای توضیح رفتارهای توده‌وار نوجوانان و جوانان استفاده کرده‌است. به عنوان مثال مثال‌واره اصلی این جریان، دکتر اباذری، در یک سخنرانی معروف سوژه نئولیبرال را سوژه‌ای «سیاست زدوده، خوش‌گذران، لذت‌طلب، منفعت‌طلب، نفع‌جوی فردگرا، بی تاریخ و ... دانسته بود. همچنین رشد سلبریتیزم در اثر سیطره رسانه‌های اجتماعی جدید و تاثیر سلبریتی‌ها بر ناهنجاری‌های فردی و جمعی از موضوعات اصلی نقد این جریان بوده است اما در ماجراهای ۱۴۰۱ این جریان با تغییر چارچوب نظری قبلی خود با چرخشی آشکار به مشروعیت بخشی به همان سوژه‌های نئولیبرالی ‌می‌پرداختند گویی آن سوژه‌ها بدون تغییری در ساختار کلان اقتصادی به چنان خودآگاهی نابی دست یافته‌اند که نه با جمعیت‌های به قول ارتگایی گاست «میان مایه توده‌وار و خشونت طلب» بل با هگل‌های زمانه مواجهیم.

۲- دسته دیگر از این چرخش‌گران جامعه شناسانی بودند که در یک دهه اخیر با علم کردن بحث آسیب‌های اجتماعی توانسته بودند پروژه‌های کلانی را از نهادهای حاکمیتی دریافت کرده و البته بدون تولید ادبیات نظری قابل توجهی کارهای پراکنده‌ای را به خروجی برسانند. این دسته نیز در پاییز و زمستان ۱۴۰۱ با چرخش از چارچوب‌های کارکردی آسیب‌شناسانه‌ قبلی‌شان به مشروعیت بخشی تمنیات، الگوها و رفتارهای سیاسی و فرهنگی همان سوژه‌های به زعم خودشان معلولِ «آسیب دیده» مشغول شدند.
۳- دسته دیگر نیز مثلا نهادگرایانی (همچون محسن رنانی و...)‌ بودند که سال‌ها درباره کژکارکردهای نهادهای آموزشی و تربیتی رسمی و غیر رسمی در ایران داد سخن می‌دادند ولی ناگهان چنان تصویر آرمانی و امید بخش و خوش بینانه از همان خروجی‌های نا‌امید کننده قبلی ارائه می‌کردند گویی از مهرماه ۱۴۰۱یکباره درب‌های آسمان باز شده و سوژه‌های مورد نظر این دسته از نهادگرایان از آسمان نازل شده‌اند.

مثالوراه‌های این چرخش‌های زیگزاگی البته به این موارد محدود نمی‌شوند منتهی این پرسش را پیش می‌کشد که این چرخش‌ها را چگونه می‌توان تبیین کرد؟ آیا این چرخش‌ها صرفا بازتاب سیاست‌زدگی یا پروژه‌زدگی این دسته از جامعه شناسان است و یا فراتر از آن ماجرا به ساختار نهادی آموزش و پژوهش علوم اجتماعی در ایران باز می‌گردد؟‌ از آن مهمتر اینکه چنین وضعیتی را چگونه می‌توان اصلاح کرد؟ چگونه می‌توان گروه‌های آموزشی و پژوهشی هویت مند و چارچوب مند داشت؟‌ چگونه می‌توان بین پروژه‌های کارفرمایی و برنامه‌ پژوهشی جمع کرد؟‌

https://www.instagram.com/p/CxDsXm3IZNv/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
Forwarded from احمد میدری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

⭕️ علل تقدیر از مرتضی فرهادی پدر تعاون ایران

در خبرها داشتیم امروز در جشنواره معرفی تعاونی‌های برتر با حضور رئیس‌جمهور از آقای مرتضی فرهادی پدر پژوهش‌های فرهنگی و تعاون در ایران تجلیل شد.

در اینباره با آقای میثم مهدیار - جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفتگو می‌کنیم.

@meidari
«ملی‌گرایی روش‌شناختی» اصلی‌ترین معضله جامعه شناسی در ایران

💠 میثم مهدیار

1- مرحوم دکترغلامعباس توسلی از جامعه‌شناسان نسل دوم که از موسسان انجمن جامعه‌شناسی ایران نیز بود در کتاب خاطراتش بارها تاکید کرده مهمترین مشکل جامعه شناسی در ایران عدم ارتباطش با انجمن‌ها و جامعه شناسان خارجی و «بین المللی نشدن» است. شاید با همین تلقی دعوت از جامعه شناسان مشهور جهانی چون هابرماس (‌اوایل دهه هشتاد) ، والرشتاین (در اوایل دهه نود) و یا برونو لاتور ( اواسط دهه نود)‌ برای سفر و حضور در ایران وجهه همت برخی از مراکز و انجمن‌های جامعه‌شناسی بوده است. اما آیا صرف این ارتباط گیری باعث رشد جامعه شناسی در ایران می‌شود؟
2- از امانوئل والرشتاین که اوایل دهه نود به ایران دعوت شد به عنوان «نظریه پرداز نظام‌های جهانی» یاد‌ می‌شود. لبِّ نظریه والرشتاین (‌درگذشته در ۲۰۱۹) اینست که تبیین تحولات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در کشورها صرفا منوط به متغییرهای درونی و ملی‌شان نیست بلکه بسیاری از این تحولات بواسطه موقعیت‌شان در تقسیم‌کار تاریخی در نظام جهانی رخ می‌دهد. او معتقد بود در این تقسیم کار وظیفه کشورهای پایین‌دست ( حاشیه‌ای یا به قول معروف «جنوب») صرفا تامین مواد اولیه و نیروی کار برای کشورهای فرادست ( هسته، ‌متروپل یا اصطلاحا «شمال») و واردات کالا و فناوری‌ (‌با ارزش‌افزوده‌های بسیار بالا)‌ از آن‌هاست. این تقسیم کار ناعادلانه به تثبیت و بازتولید موقعیت‌های نابرابر این کشورها در «نظام جهانی» منجر می‌شود...
در واقع این گزاره که تحولات در سطح کشورها را نمی‌توان صرفا با متغییرهای داخلی‌شان تبیین کرد بلکه نقش مولفه‌ها و بردارهای «فراملی» را نیز باید به صورت جدی در تبیین‌ها لحاظ کرد مهمترین ارزش افزوده والرشتاین برای جامعه‌شناسی معاصر بخصوص کشورهای فرودست بوده است.در این چارچوب تحلیلی وضعیت کشوری مانند ایران که در پیش از انقلاب در تقسیم کار جهانی در عداد کشورهای جنوب نگه داشته شده بود و فراتر از آن در چهاردهه پس از انقلاب کانون پیکان‌های تهاجمی جنگ و تحریم و فشار بوده است بغرنج‌تر خواهد بود.
3- با این اوصاف اگرچه والرشتاین آمد و رفت و برای او مجالس تشویق و تمجید هم برگزار شد اما گویا بصیرت‌‌های او هیچگاه در گفتمان غالب جامعه‌شناسی ایران جذب نشده و معضله «ملی گرایی روش شناختی» هنوز چالش اصلی گفتمان جامعه‌شناسی هژمون و متعارف در ایران امروز است. هنوز دولت ملی و اراده و کارکردهای او مهمترین متغییر در تحلیل‌های جامعه‌شناسان ایرانی است. [ نه تنها مهمترین متغییر که گویا تنها متغییر موجود و گویا جامعه شناسی به نوع خاصی از جامعه شناسی سیاسی تقلیل یافته که در آن مرکز همه تحلیل‌ها نظام مستقر است]
4- «ملی گرایی روش شناختی» یعنی نادیده گرفتن بردارهای بیرونی که از خارج از مرزهای ملی و خارج از اراده دولت مستقر برای ایجاد تغییرات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در ایران اعمال می‌شود؛ یعنی نادیده گرفتن نقش چهاردهه تحریم اقتصادی و فشار سیاسی و امنیتی و جنگ خانمان‌سوز و نیز هزینه‌های میلیارد دلاری فرهنگی و رسانه‌ای سالانه در جهت ایجاد «تغییرات فرهنگی و اجتماعی در ایران» و صرفا تاکید بر مولفه‌های فروملی.
5- اگرچه به عنوان مثال در میان جامعه‌شناسان غیر ایرانی پژوهشگری چون «جان فوران» در کتاب «مقاومت‌های شکننده» تلاش کرده‌‌ هر دو این متغییرهای فراملی و فروملی را همزمان در یک مدل منطقی تاریخی برای تبیین وقوع انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ مدنظر قرار دهد و از این جهت الگوی بدیع و جذابی پدید آورده اما حتی این الگو هم در کاربست متغییرهای فراملی برای تبیین شرایط فرهنگی و اجتماعی پساانقلابی توسط جامعه‌شناسان ایرانی موثر نیفتاده و هنوز نه اثر مکتوب در خوری از این جهت تولید شده و نه حتی در گفتارهای روزمره آن‌ها در رسانه‌ها چنین توجهاتی بروز می‌یابد و گویا در بر همان پاشنه ملی گرایی روش شناختی پیشا والرشتاینی می چرخد. در واقع دعوت از والرشتاین در ابتدای دهه نود خورشیدی و عکس گرفتن با او نشان می‌دهد که موضوع، حداقل، بیگانگی جامعه شناسان ایرانی با نظرگاه والرشتاین نبوده و نیست و احتمالا باید دنبال دلالت‌های غیرنظری برای چنین بی‌توجهی گشت.
6- معضله «ملی گرایی روش شناختی» بر صفحه بسیاری از ارزیابی‌های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی از وضعیت چهاردهه اخیر جامعه ایرانی ترک می‌اندازد و آن‌ها را به علت یک‌سویه نگری و بی توجهی به واقعیت‌ها بی اعتبار می‌کند. در یک‌ نگاه سخت‌گیرانه تر در ظل این معضله هنوز جامعه‌شناسی «دوران پسا انقلابی ایران» متولد نشده است.

https://www.instagram.com/p/C_dm_b0o8A-/?igsh=Z281M2UwdW01ZXh6
Forwarded from اشارات
🌕 تعارض منافع موتور تولید فساد و نابرابری در ایران
(به بهانه تصویب تشکیل ستاد سلامت شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در فرهنگستان علوم پزشکی)

#میثم_مهدیار
🔺تا وقتی مساله تعارض منافع در کشور حل نشود دم زدن از مبارزه با و رفع فساد و تبعیض بی‌حاصل و خلاصه بی‌مایه فتیر است. دهه‌هاست که از آموزش پرورش تا قوه قضاییه تا راهنمایی رانندگی تا وزارت صمت تا.... بخش‌های مختلف به شدت درگیر تعارض منافع و در نتیجه زمینه ساز فساد و نابرابری‌اند: مسئولان آموزش و پرورش دولتی که خود مدارس غیرانتفاعی دایر کرده‌اند؛ شهرداری، راهنمایی رانندگی و قوه قضاییه‌ای که از تخلف مردم در قالب جریمه منتفع‌اند؛ مدیران وزارت صمتی که سهامدار شرکت‌های خصوصی ارز ترجیحی بگیرند؛ مدیران وزارت مسکنی که خود سهامدار شرکت های ساختمانی اند و...

یکی از اصلی‌ترین تجلیات تعارض منافع در حکمرانی، نظام سلامت ماست که باید آن را ماحصل تفوق صنف پزشکان بر سیاستگذاری سلامت در کشور (‌از کمیسیون بهداشت مجلس تا فرهنگستان علوم پزشکی) و مدیریت اجرایی نظام سلامت ( وزارت بهداشت) دانست. این تفوق باعث شده که نظام سلامت ما از پیشگیری محوری و مقوله سلامت اجتماعی و فرهنگی به سمت درمان محوری سوق پیدا کند و فسادی چندلایه در این حوزه شکل بگیرد. مثلا:
۱. علیرغم اینکه از زمان دولت احمدی نژاد زیرساخت‌های اجرای نظام ارجاع و پزشک خانواده فراهم شده اما هربار وزرای مربوطه از اجرای آن سر باز می‌زنند.
۲. سالهاست که زیرساخت‌های فنی پرونده الکترونیک سلامت فراهم است و در حالیکه ۴ وزیر قبلی قول‌داده بودند که آن را به شکل نهایی اجرا کنند اما هنوز این مساله به سرانجام نرسیده است.
۳. جالب است بدانید تنها در ایران و یکی دو کشور دیگر در جهان سیاستگذاری و مدیریت آموزش پزشکی و پیراپزشکی آن نیز به عهده خود پزشکان است و به بهانه‌های مختلف با محدود کردن ورودی آن بازار خود را گرم نگه می‌دارند.
۴. در هیچ کشور به اصطلاح توسعه یافته یا در حال توسعه‌ ای مدیریت نظام سلامت بر عهده پزشکان گذاشته نمی‌ شود چرا که مساله سلامت شامل ابعاد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است و مثلا پزشک متخصص چشم و یا قلب هیچ تخصصی در این حوزه‌ها ندارد.
۵. مهمترین وجه این تعارض منافع اینست که از زمان دولت یازدهم و با واگذاری مدیریت بیمه سلامت از تامین اجتماعی به وزارت بهداشت، اینک سالهاست این وزارتخانه خود هم خدمات ارائه می‌دهد، هم خود از طریق بیمه این خدمت می‌خرد و البته نظارت بر این فرایند هم به عهده خودش و صنف پزشکان است.

۶. تنها یکی از کژکاردهای چنین تعارض منافعی این بود که کمتر از حدود۳۰درصد از چندین هزارمیلیارد تومانی که در طرح تحول سلامت از منابع هدفمندی یارانه‌ها ( بخوانید حق مردم) به نظام سلامت تزریق شد به مردم عادی و زیرساخت‌های نظام سلامت رسید و بقیه به جیب پزشکان متخصصی سرازیر شد که درآمد‌های میلیاردی و زیرمیزی‌های میلیونی آن‌ها زبانزد عام و خاص‌ است.
۷. حالا یک پزشک در مسند ریاست جمهوری نشسته و رئیس سابق صنف نظام پزشکی وزیر بهداشت اوست. نتیجه اینکه وزیر محترم بهداشت و درمان ( بهتر است بگوییم وزیر درمان) در شورایعالی انقلاب فرهنگی در تلاش برای لغو مصوبه سه سال قبل شورای عالی انقلاب فرهنگی (در رابطه با متناسب سازی ظرفیت پزشکی با نیازهای جامعه) و کاهش مجدد سهمیه پذیرش و جذب پزشکی است. همچنین ایشان موفق شد با انتقال تصمیم سازی (شما بخوانید تصمیم‌ گیری‌) های شورای‌ عالی انقلاب فرهنگی به صنف پزشکان (با پوشش استقرار ستاد سلامت شورا در فرهنگستان علوم پزشکی که متاسفانه اعضای آن همه پزشک و پیراپزشکند) یک میخ دیگر بر تابوت اصلاح نظام سلامت بکوبد و تنها نهاد موثر در سیاستگذاری سلامت و آموزش پزشکی که ملک طلق صنف پزشکان نبود نیز توسط آنان فتح شد.

#پزشکیان
#تعارض_منافع
#ستاد_سلامت

@esharat_57
Forwarded from اشارات
🌕 اتحاد نیلی‌ها-فاضلی‌ها (بازارگرایان افراطی) ایران را به کدام سو هل می‌دهد

#میثم_مهدیار

متن یادداشت:
https://t.iss.one/esharat_57/53


#ناترازی
#بلایای_طبیعی
#خصوصی_سازی
#بازارگرایان_افراطی

@esharat_57
Forwarded from اشارات
🌕 اتحاد نیلی‌ها-فاضلی‌ها (بازارگرایان افراطی) ایران را به کدام سو هل می‌دهد

#میثم_مهدیار
🔺آمریکا یکی از آسیب پذیر‌ترین کشورها در مقابل بلایا و بحران‌های طبیعی بوده و هست. به گزارش آمار فقط در سال ۲۰۲۴، ۳۹درصد بر آمار کارتن خواب‌های آمریکایی افزوده شده که بخش عمده آن ناشی از ناتوانی دولت در مهار بلایای طبیعی و بی توجهی به تبعات اجتماعی و اقتصادی بلایای طبیعی بوده است.
آتش سوزی‌های اخیر در کالیفرنیا و ناتوانی دولت در اطفای حریق و انتشار صحنه‌هایی از تلاش برای خاموش کردن آتش با انتقال آب با کیف‌های زنانه دیگر زمینه بحث بر سر دلایل این ناتوانی ها و نسبت آن با سیستم نئولیبرالی اقتصاد آمریکا را فراهم کرده است. با شروع آتش سوزی در کالیفرنیا و مشکل قطع شدن ناگهانی آب مورد نیاز، حالا نگاه‌ها به سمت زوج میلیاردر (‌خانواده رزنیک) ‌چرخیده که مالک اصلی ذخیره‌گاه آب در این ایالتند و از در اختیار قراردادن آب به نیروهای امدادی و دولت طفره رفته‌اند.
این البته اولین بار نیست که پای بحث تبعات خصوصی سازی منابع طبیعی در بلایای طبیعی باز آمریکا باز می‌شود. مایکل سندل فیلسوف سیاسی جامعه‌گرای آمریکایی در ابتدای کتاب «عدالت: کار درست کدام است؟» با اشاره به آسیب دیدن مردم عادی از افزایش قیمت‌های سرسام آور بعد از توفان چارلی درباره این بحث می کند که در بحران ها و بلایای طبیعی و غیر طبیعی آن «کار آفرین‌های نایس» چطور به سوداگران جان و مال مردم تبدیل می‌شود. خیلی قبل‌تر هم نائومی کلاین در کتاب «دکترین شوک» و مفهوم «سرمایه داری فاجعه» خود توضیح داده بود که شرایط بحرانی – مانند بلایای طبیعی، جنگ‌ها، یا بحران‌های اقتصادی – زمینه مساعدی برای دولت‌ها و شرکت‌های کاپیتالیستی برای بهره برداری از استیصال مردم و پیشبرد سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی نئولیبرالی است؛ سیاست‌هایی که در شرایط عادی با مقاومت شدید مردم مواجه می‌شوداما در لحظات بحرانی به دلیل شوک ناگهانی توانایی مقاومت خود را از دست می‌دهند و زمینه برای اعمال تغییرات اساسی فراهم می‌شود.
به هر ترتیب این بلایای طبیعی حداقل کارکردی که می‌تواند برای مای ایرانی داشته باشد مقاومت در برابر وسوسه‌های امثال غنی‌نژاد، نیلی و فاضلی برای بازاری کردن همه چیز در کشور است. محمد فاضلی از چندسال قبل در اتحاد با بازارگرایان افراطی مهمترین راهبرد مقابله با بحران‌ آب در کشور را شکل گیری «بازار آب» عنوان می‌کند و همراه و همگام با امثال غنی ‌نژاد و نیلی و مشایخی و دیگر لیدرهای بازارگرایی افراطی بر حل مساله ناترازی انرژی در کشور صرفا از طریق راهکارهای قیمتی تاکید می‌کند. همین یکماه پیش روزنامه دنیای اقتصاد (‌ارگان رسمی بازارگرایان) پیشنهاد بازارسازی برای «هوای پاک» را هم مطرح کرده بود. حالا البته از اقتصاددانان بازارگرا انتظاری بیش از این نیست چرا که این گرایش‌ها از تربیت شدگان در مکتب‌ پوزیتویسم اقتصادی که اقتصاد را از یک دانش اجتماعی به یک دانش ریاضیک و فرمولی تقلیل داده‌اند طبیعی است اما مساله اصلی میل تعداد زیادی از جامعه‌شناسان ایرانی به سمت سیاست‌های بازارگرایانه و دولت زدایانه با عناوین مختلف است.
در واقع سوال اصلی اینست که چرا این جامعه شناسان درسال‌های اخیر برخلاف غرض اصلی جامعه‌شناسی ( دفاع از امر اجتماعی)‌ به سمت دولت زدایی، بازارگرایی، راهکارهای قیمتی و در یک کلام تقلیل جامعه به مکانیسم‌های عرضه و تقاضای فرد محورانه میل پیدا کرده‌اند. آیا این مساله یک انتخاب شخصی و سیاسی است و یا با ریشه‌های معرفتی شکل گیری علوم انسانی و اجتماعی در ایران ربط پیدا می‌کند؟ بعدتر در این باره خواهم نوشت.
#ناترازی
#بلایای_طبیعی
#خصوصی_سازی
#بازارگرایان_افراطی

@esharat_57
Forwarded from اشارات
🌕صلح آمیزترین انقلاب مدرن!

#میثم_مهدیار
🔺۱-انقلاب اسلامی نه صرفا در جهان سیاست بلکه در نظریه های جامعه‌شناسی هم زلزله‌ای درانداخت. تا قبل از آن تبیین‌ نظری انقلاب‌های بزرگ صرفا به عوامل اقتصادی، ساختاری و یا روانشناختی محدود می‌شد. تدا اسکاچپول یکی از مهمترین نظریه پردازان این حوزه بعد از پدیده انقلاب ایران با تجدید نظر در نظریات سابق خود، در مقاله‌ای انقلاب اسلامی را موجد تولد نسل چهارم نظریه‌های انقلاب یعنی نظریه‌های فرهنگی عنوان کرد. در واقع یکی از اصلی‌ترین عواملی که برای ناظران غربی جدید بود فراگیری انقلاب و از آن مهم‌تر فرم صلح آمیز بسیج انقلابی در آن بود.

🔸۲-در حالیکه گفته می‌شد حتی در انقلاب‌های کبیر از فرانسه تا روسیه حداکثر ۱۰ الی ۱۵ درصد مردم مشارکت داشته‌اند اما در انقلاب ایران از مرکز تهران که راهپیمایی‌های میلیونی تاسوعا و عاشورا در آن زبانزد رسانه‌های جهان شده بود تا دور افتاده‌ترین روستاها نیز درگیر تظاهرات و مبارزه انقلاب شده بودند. ( مثلا نگاه کنید به روزهای انقلاب:‌ چگونه زنان یک روستا در ایران انقلابی شدند؟ نوشته مری هگلند، انتشارات ترجمان) میشل فوکو و لیلی عشقی که خود از مهد انقلاب‌های مدرن ناظر انقلاب اسلامی بودند از آن با «انقلابی با حضور همه» یاد می‌کنند.

🔸۳-مهمتر اینکه این فراگیری که اقشار و طبقات و گروه‌های مختلف فکری و سیاسی و فرهنگی را در بر داشت با کمترین میزان خشونت انقلابی نسبت به دیگر انقلاب‌های مدرن در قرن بیستم و قبل از آن به وقوع پیوست. در حالیکه در انقلاب‌های دیگر خشونت انقلابی به ده‌ها هزار می‌رسید در انقلاب ایران این مقدار صرفا به محاکمه ده‌ها تن از دست‌اندرکاران اصلی جنایات رژیم قبل محدود مانند. بنا بر اسناد موجود حتی بسیاری از کارمندان اداری (‌و نه عملیاتی) دستگاه‌ اطلاعاتی رژیم پهلوی (‌ساواک)‌ هم بعد از انقلاب به سرکار خود بازگشتند.
در واقع برخلاف تصویرسازی‌های گفتمان غالب جامعه‌شناسی در ایران ( گفتمان استبداد تاریخی) که فرهنگ سنتی و عامه ایرانیان را فرهنگی غیر روادار، غیر مشارکتی، ستیزه‌جو و غیر عقلانی تصویر کرده و می‌کنند ایرانیان در یکی از بحرانی‌ترین لحظات تاریخی این کشور رفتاری کاملا صلح آمیز و مشارکتی از خود بروز دادند.

🔸۴-به عبارت دیگر انقلاب‌های کبیر اگرچه گسستی سیاسی نسبت به گذشته محسوب می‌شوند اما حداقل فرم آن‌ بازتاب دهنده فرهنگ تاریخی ملت‌های انقلابی است. رهبر اسلامی این انقلاب خود برآمده از فلات مرکزی ایران و شهر خمین (‌منطقه کمره) بود که امثال جواد صفی‌نژاد و مرتضی فرهادی مردم شناسان بوم‌گرای ایرانی در آثار مختلفشان (از جمله کمره نامه و فرهنگ یاریگری در ایران از مرتضی فرهادی) جلوه‌های مختلف فرهنگ غنی مشارکتی آن را به تصویر کشیده بودند. در کوران انقلاب گروه‌های مختلف چریکی چپ و یا مسلمان بارها در ملاقات با او به عنوان رهبر انقلاب می‌خواستند برای مبارزه چریکی و مسلحانه خود مشروعیت کسب کنند اما امام خمینی زیر بار نرفت و بر مبارزه انقلابی صلح آمیز و فرم راهپیمایی‌های گسترده خیابانی و تبلیغ انقلابی چهره به چهره تاکید داشت.

🔸۵-این فرم صلح آمیز ریشه در تاریخ فرهنگی ایران داشته و دارد. بی دلیل نیست که عمده قله‌های ادبی جهان از این خاک برخاسته‌اند و مانند حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی نادی مهر و دوستی و فتوت و داد و دهش بوده‌اند. بی علت نیست که ایرانیان در یک مشارکت جمعی در جنگ تحمیلی ۸ساله توانستند با دست خالی در مقابل یک دنیا تجهیزات و حمایت مقاومت کنند. بی دلیل نیست که در سیل و زلزله و کرونا بیشترین کمک‌ها و مشارکت‌های مردمی در ایران شکل می‌گیرد. همین ماه‌های گذشته زنان و مردان ایرانی در اوج تحریم‌های ظالمانه غربی از طریق پویش ایران همدل خود بیش از هزار و پانصد میلیارد تومان به جنگ زدگان لبنانی کمک کرده‌اند.

🔸۶-با این همه متاسفانه «جامعه شناسی ایرانیان» بدون در نظر گرفتن چنان تاریخی و چنین ظرفیت‌هایی به بیراهه رفته و خواهد رفت.

#انقلاب_اسلامی
#مردم
#جامعه‌شناسی_انقلاب

@esharat_57
Forwarded from اشارات
🌕اوکراین نارنجی؛ رویای اصلاح‌طلبان راست ایرانی

#میثم_مهدیار
🔺۱- اوکراین کشور تنش‌زدایی بوده است. سال ۱۹۹۴ اوکراین برای «تنش زدایی» و «اعتماد سازی» در روابطش با غرب‌ در تفاهم‌نامه بوداپست به همراه قزاقستان و بلاروس سلاح‌ها و زرادخانه‌ هسته‌ای خود را تحت نظارت آمریکا، انگلیس و روسیه نابود کرد و در قبال آن تضمین‌های امنیتی از این کشورها دریافت کرد.

🔸۲- اوکراین کشور انقلاب‌های رنگی بوده است. بعد از انقلاب پنج اکتبر صربستان(۲۰۰۰) ، و انقلاب «گل سرخ» گرجستان (۲۰۰۳) ، اوکراین نیز از سال ۲۰۰۴ با حمایت سیاسی و رسانه‌ای آمریکا وارد چرخه انقلاب‌های رنگی‌ در کشورهای بلوک شرق سابق شد.
این انقلاب رنگی آغاز تضادهای شدید داخلی در اوکراین شد. اوج انقلاب‌های رنگی اوکراین ۲۰۱۴ بود که اصلاح‌طلبان اوکراینی به دنبال فشار بر دولت برای امضای سریع‌تر «توافقنامه جامع با اتحادیه اروپا» بودند. در اثر این فشارها که به یورومیدان معروف شد دولت منحل شد و دخالت‌های غرب در اوکراین شکل جدی‌تری به خود گرفت.

🔸۳- اوکراین کشور مقصد سرمایه‌گذاری و نظارت اروپایی بوده است. از سال ۲۰۱۹ که زلنسکی، سلبریتی طناز تلویزیونی با حمایت رسانه‌ای غرب در اوکراین به ریاست جمهوری رسید اتفاقات ناگواری در سیستم حاکمیتی اوکراین رخ داد. مثلا از سال ۲۰۲۱ با حمایت سفارت‌خانه‌های گروه هفت تغییراتی در قانون قضایی و حقوقی اوکراین رخ داد که بر اساس آن قضات برخی مناطق توسط سفارتخانه‌های گروه هفت انتخاب می‌شوند و روزنامه نگاران خارجی نیز از پیگیری قضایی و حقوقی مصون شده‌اند و همچنین امکان فروش اراضی کشاورزی به اروپایی‌ها و تملک صنایع زیرساختی اوکراین توسط آن‌ها ممکن شد. اکنون بسیاری از بنادر، راه‌ آهن‌ها و حتی ارتش اوکراین خصوصی و در اختیار شرکت‌های اروپایی هستند. زلنسکی همچنین با عدم جلوگیری از آزارها و جنایت‌های راست‌های افراطی اوکراینی ( از جمله شبه نظامیان نئونازی گردان آزوف) در حق روس‌تباران اوکراین و با درخواست پیوستن به ناتو، به تحریک روسیه پرداخت.

🔸همه اینها رویاهایی است که اصلاح‌طلبان ایرانی در سه دهه‌گذشته برای ایران داشته‌اند. کشوری با انقلاب‌های رنگی، وضعیت نرمال در نظر غربی‌ها و بدون قدرت دفاعی متعارف و متقارن. اینک اما بعد از ۳سال جنگ در اوکراین که بیش از یک‌چهارم این کشور پهناور اروپایی در اشغال روسیه است و نزدیک به ۶میلیون نفر از اتباع آن به دیگر کشورها آواره‌ شده‌اند، گفتگوهای صلحی با حضور نمایندگان آمریکا و روسیه در ریاض اما بدون حضور اوکراین و حتی غربی‌هایی که اکثر منابع اوکراین در اختیار آن‌هاست شکل گرفته است. چیزی شبیه به کنفرانس تهران در سال ۱۳۲۲ با حضور چرچیل، روزولت و استالین اما بدون حضور شاه ایران. ترامپ هم گفته زلنسکی باید برود.

#انقلاب_رنگی
#اوکراین
#اصلاحات
#استقلال
@esharat_57
ایرانی_بودن_به_چه_معناست؟_بحثی_در_جامعه‌شناسی_تاریخی_همبستگی_ایرانیان.pdf
3.5 MB
ایرانی بودن چه معنایی دارد؟
(بحثی درباره جامعه‌شناسی همبستگی ایرانیان)

💠 میثم مهدیار

گفتار مکتوب حاضر ماحصل گفتگویی رسانه‌ای با میثم مهدیار (عضو هیات علمی مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی) در تاریخ ۹ تیرماه ۱۴۰۴ است که در آن از زاویه متفاوتی پیرامون جامعه‌شناسی تاریخی امر ملی در ایران و همبستگی معاصر ایرانیان بحث شده است. او در این گفتار با تفکیک ایران‌گرایی نمادین و ایران‌گرایی نهادین، تقابل و تعامل این دو سطح از ایران‌گرایی را در دهه‌های اخیر تشریح می‌کند.
💠 *علوم انسانی و جنگ با کلیشه‌ها*

#میثم_مهدیار

دومین جنگ تحمیلی غرب علیه ایران در ۵۰ سال اخیر این‌بار با عاملیت رژیم صهیونیستی رخ داده و علاوه بر خرابی‌ها و خسارت‌ها و خسران‌ها و فقدان‌هایی که به بار می‌آورد می‌تواند زمینه‌ساز باز اندیشی در برخی از کلیشه‌هایی شود که در دهه‌های اخیر بر ذهن و زبان نخبگان ایرانی جاری بوده است:

۱-کلیشه «نه غزه، نه لبنان»

این جنگ نشان داد که غزه، لبنان و سوریه در کنار مسائل انسانی و اسلامی خط مقدم جبهه مقاومت به رهبری ایران برای مقابله با رژیم نیابتی صهیونیستی بودند و رژیم فقط بعد از دست رفتن محور لبنان و سوریه بود که جرات حمله مستقیم به ایران را پیدا کرد. حمایت از کشورهای محور مقاومت مبتنی بر منافع ملی بوده است و نه مثلا طرحی امت‌گرایانه.

۲-کلیشه «تقصیر ماست»

این جنگ نشان داد که اراده آمریکا برای عملی کردن نقشه خاورمیانه بزرگ و «خاورمیانه جدید»، تجزیه ایران به ۵ کشور و سیادت صهیونیسم بر منطقه که از دهه۷۰ و از دولت بوش در دستور کار آمریکایی‌ها قرار گرفته جدیست و ارتباطی به شعار نوشتن روی موشک یا شعار مرگ بر آمریکا ندارد. تحریم‌ اقتصادی و فشارهای سیاسی و تبلیغاتی پرفشار از دهه ۸۰ به این سو را نیز فی الجمله باید در راستای تضعیف جمهوری اسلامی به عنوان مهمترین حافظ جغرافیای سیاسی ایران و اصلی‌ترین مانع اراده آمریکا برای تغییر مرزهای سیاسی در طرح خاورمیانه جدید فهم کرد. این ملی‌گرایی روش شناختی خام اندیشانه باعث «سرزنش قربانی» با عناوینی چون «تحریک آمریکا» شده است.

۳- کلیشه «مذاکره کنیم جنگ نمی‌شود»

سال‌ها این انگاره بر ذهن و زبان اصحاب علوم انسانی ما سایه افکنده که روابط و روال‌های جهانی بر مبنای عقلانیت، منطق و انصاف تنظیم شده‌ و کارکرد نهادهای بین المللی نیز مراقبت از این نظم و عقلانیت است و جمهوری اسلامی نیز بخاطر عدول از این نظمِ «نرمال» دچار تنش شده است. از این رو گام اول برای اصلاح امور داخلی ایران تنش زدایی از روابط بین الملل است. اما سکوت نهادهای بین المللی حافظ صلح و آرامش در برابر جنایت‌های ۲سال اخیر رژیم صهیونیستی علیه زن و کودک و خبرنگار و پزشک و امدادگر و محیط زیست و میراث فرهنگی در غزه نشان داد دلبسته بودن به چنان موجودیت‌هایی چقدر ساده اندیشانه است. همچنین دریغ این نهادها حتی از محکومیت ساده حمله یک دولت جعلی غیر عضو NPT با ده‌ها کلاهک هسته‌ای ذخیره شده به کشوری عضو NPT که سال‌هاست حتی فراتر از تعهدات پادمانی، پروتکل الحاقی را اجرا کرده، آن هم دقیقا در میانه مذاکرات هسته‌ای نشان می‌دهد این نهادها بیشتر برای بسط ید غرب در کنترل دیگر کشورها تشکیل شده‌اند نه تنظیم روابط میان کشورها. از همین رو «توازن قوا» در روابط خارجی باید جای «اول تنش زدایی» و «مذاکره کنیم جنگ نمی‌شود» را برگیرد.

۴-کلیشه «امنیت در مقابل آزادی»

در سال‌های اخیر دوگانه سازی میان امنیت و آزادی و یا امنیت و رفاه از اصلی‌ترین کلیشه‌های انگاره‌ای میان اصحاب دانشگاه در ایران بوده است به گونه‌ای که حتی از ابراز یک تسلیت ساده در برابر خبر ترور حافظان امنیت و یا حتی دانشمندان هسته‌ای طفره رفته‌اند. این جنگ نشان داد در «جنگل جهانی» امروز که زور نظامی (‌و نه حتی قدرت اقتصادی) کشورها عامل تعیین کننده در روابط بین الملل است بدون تدارک و تمهیدات امنیتی و نظامی لازم، آزادی و رفاه رویایی بیش نیست. تضعیف نهادهای امنیتی، تلاش برای بی اعتبار سازی رسانه‌های رسمی و حاکمیتی و حتی تشویق رفتارهای ضد امنیتی از تبعات انگاره‌های فانتزی در مورد آزادی و رفاه بوده است.

۵-کلیشه «تاکید بر مزیت‌های نسبی به جای خودکفایی»

سال گذشته نیز رژیم صهیونیستی با پروژه انفجار پیجرها به نزدیک به ۲۰۰۰ نیروی عملیاتی حزب الله خسارت وارد کرد. کارشناسان هم معتقدند مکان‌یابی و حمله به فرماندهان نظامی در لبنان و ایران با جمع‌اوری اطلاعات (‌شامل صدا و تصویر و مکان) از طریق تلفن‌های همراه و دیگر وسایل ارتباط جمعی وارداتی صورت گرفته است. روزهای اخیر نیز خبر سفیر رژیم صهیونیستی مبنی بر تدارک حمله‌ای فراتر از عملیات پیجرها به ایران نگرانی‌های زیادی را میان مردم باعث شده است. در واقع هر کالای وارداتی می‌تواند زمینه‌‌ چنین توطئه‌‌هایی را فراهم آورد. این در حالیست که در سال‌های اخیر بسیاری از فعالان اقتصادی، سیاسی و دانشگاهی تلاش کرده‌اند با نقد ایده خود کفایی بر ایده « سرمایه‌گذری صرفا در مزیت‌های نسبی» در زنجیره تولید کالاهای داخلی تاکید کنند. بر این اساس لازم نیست همه چیز تولید داخل باشد بلکه در این «جهان آزاد» کشورها (‌با مثال عمده کشورهای جنوب شرق آسیا) به منظور کسب منافع بیشتر باید جایگاه‌شان را در نسبت با مزیت‌های نسبی‌شان در زنجیره تولید کالاها در جهان شناسایی‌کنند.
اما مشکل اینجاست که برای کشورهایی که در مسیر طرح‌های امنیتی آمریکا و غرب قرار دارند عدم خودکفایی، حداقل در محصولات استراتژیک از جمله وسایل ارتباط جمعی، حمل و نقل، غذا و دارو بسیار آسیب زننده خواهد بود.
تامل و باز اندیشی بر این کلیشه‌ها می‌تواند راهی به علوم انسانی و اجتماعی بومی بگشاید.

@Hermes_ir
💠 بحران آب مساله ای سیاسی-مدیریتی یا معرفت شناختی؟!

میثم مهدیار

1- در زمینه بحران آب متاسفانه تقلیل مساله توسط فعالان سیاسی و رسانه یا بخصوص اصحاب علوم انسانی و اجتماعی به مدیران و یا سیاست و دولت و یا حتی مصرف مردم مانع حل بحران شده در حالیکه به نظرم بخش عمده  مساله "معرفت شناختی" است.

2- بخش عمده‌ای از آسیب‌های اجتماعی در دهه‌های اخیر در ایران ناشی از بحران آب بوده است: بحران آب مهاجرت‌های گسترده در درون فلات ایران را رقم زده و به تبع آن حاشیه نشینی، فقر و دیگر آسیب‌های اجتماعی و فرهنگی شیوع پیدا کرده‌اند.

3- در تحلیل چنین بحران‌هایی جامعه‌شناسان تلاش می‌کنند خود را به عنوان یک داور بی‌طرف تصور کنند و معمولا سویه انتقاداتشان عمدتا به سمت عملکرد سیاسی حکومت، دولت‌ها و یا اقتصاد سیاسی پیمانکاران فنی و مهندسی و برخی اوقات نیز «فرهنگ عمومی» جامعه در مصرف آب بوده است. معمولا هم راه‌حل‌های ساده سازانه این طیف سیاست‌زده به ایجاد بازار آب و کالایی کردن آب ، طرح نکاشت و یا برساخت مفاهیمی مثل آب مجازی و... ختم شده است.

4- مهمترین عامل بحران آب در کشوری چون ایران را «سندروم ماموریت هیدرولیک» عنوان کرده‌اند. این سندروم به شیوع رویکرد «سازه محوری» در مدیریت منابع آب همچون تاسیس و استفاده گسترده از سدهای بتنی، کانال‌های بزرگ انتقال آب و حفر چاه‌های عمیق و ... ارجاع دارد.

اما این سندروم از چه زمانی در ایران شایع شد و چه گفتمان‌های دانشی و معرفتی آن را پر و بال و توسعه دادند. از جهت سیاسی شروع این سندروم به دهه ۳۰ و ۴۰ شمسی بر‌می‌گردد که طرح‌های اصل چهار ترومن و اصلاحات ارضی در ایران اجرا شد. اما اجرایی شدن این طرح‌ها و تداوم آن‌ها بدون زمینه‌های معرفتی و پشتوانه‌های نظری ممکن نبوده است.

5- همانطور که در رساله دکتری نشان داده‌ام دانش جامعه‌شناسی و گفتمان‌های مختلف آن از چپ و لیبرال گرفته تا اسلامی سازی، خود از بانیان وضع موجود بحران آب در کشورند و برای همین نمی‌توانند داوری بی‌طرفانه‌ای داشته باشد و از «حکمرانی خوب» و یا «عقلانیت توسعه» دم بزنند. از همان اولین متون جامعه‌شناسی در ایران (کتاب‌های آریانپور و یحیی مهدوی و ...) که توسعه و پیشرفت مساوی با تسلط تکنیکی بر بوم و اقلیم ایران در نظر گرفته شده تا همین متون اخیر که برخلاف عنوان پر طمطراق‌ «توسعه پایدار» شان از اشاعه‌گرایی تکنولوژیکی و عقلانیت اروپامدارانه برای حل مسائل یاری می‌طلبند، جای خالی توجه به بوم و اقلیم تاریخی و فرهنگی ایران دیده می‌شود.

6- برخی از این گفتمان‌ها همچون گفتمان تاریخی استبداد ایرانی که در ۸ دهه گذشته گفتمان غالب جامعه‌شناسی در ایران بوده (و البته هنوز نیزهست) نه تنها بی‌توجه به بوم بلکه حتی ضد بوم و اقلیم ایران بوده‌اند. عمده کارکرد این نظریه تاریخی و گفتمان که اشراب کننده نظریات توسعه‌ای همچون نوسازی (مدرنیزاسیون) در ایران بوده قرار دادن بوم و اقلیم و طبیعت ایرانی در مقابل توسعه و تجدد بوده است. مثلا هماکاتوزیان یکی از اصلی‌ترین مروجان نظریه استبداد ایرانی «بوم و اقلیم ایران» را پایه‌ای ترین عامل تضاد دولت و ملت و مانع شکل‌گیری انباشت و توسعه در ایران در نظر گرفته و این انگاره در دهه‌های اخیر در قلمروهای مختلف جامعه‌شناسی سیاسی، فرهنگی و توسعه در ایران به عناوین مختلف بازتولید و به یک انگاره غالب و هژمون تبدیل شده است.

7- در واقع سنت زدایی و بی اعتبار کردن قرن‌ها دانش بومی مدیریت منابع آب در ایران و زمینه سازی برای اشاعه‌گرایی و ترجمه گرایی غربی در قالب تقابل‌های دوگانه‌ای چون «سنتی/مدرن» و مفاهیمی چون « جامعه در حال گذار»، «توسعه سیاسی» ، «خلقیات منفی ما ایرانیان» و... وحتی [تلقی غیر بومی از] «توسعه پایدار» از مهمترین کارکردهای این گفتمان و نظریه تاریخی بوده است.
در واقع در این گفتمان هژمون "بوم ایران" مهمترین مانع توسعه بوده است و قاعدتا هر نظریه توسعه ذیل این گفتمان تاریخی هژمون در علوم انسانی و اجتماعی ما باید از مسیر غلبه یا دور زدن بوم ایران طرح می‌شده است. حتی برخی چارچوب های توسعه پایدار هم ذیل همین نظریه طرح شده اند.

اصل چهار ترومن و اصلاحات ارضی به عنوان نمودهای اصلی «سندروم ماموریت هیدرولیک» که نقش عمده‌ای در تخریب قنات‌ها و کاریزها و دانش‌های سنتی مدیریت منابع آب و کشاورزی و دامپروری در ایران داشتند در چنین زمینه معرفتی، توسط عاملیت‌های توسعه در ایران دوران پهلوی امکان اجرایی شدن یافته‌اند.

8- دیگر گفتمان‌های جامعه‌شناسی از جمله چپ یا گفتمان اسلامی سازی اگرچه همچون گفتمان استبداد تاریخی غالب و هژمون نبوده‌اند اما به سهم خود بواسطه بی‌توجهی به مساله بوم و تاریخ و فرهنگ ایران، در تداوم سندروم ماموریت هیدرولیک در ایران در دهه‌های اخیر نقش داشته‌اند.
گفتمان تاریخی چپ بواسطه تقلیل‌گرایی اقتصادی و گفتمان اسلامی‌سازی به خاطر رویکرد غیر تاریخی و ذهن‌گرایی حاکم بر آن اگر نگوییم ضد بوم ولی حتما غیر بومی بوده‌اند.

9- سندروم ماموریت هیدرولیک اگرچه از دهه ۳۰ و با عاملیت پهلوی‌ها شروع شد اما در جمهوری اسلامی نیز با قدرت و قوت تداوم یافته است. از علوم انسانی مدرن تا گفتمان‌های حاکم بر حوزه‌های علمیه همگی یا در خصومت با بوم و یا نسبت به آن بی‌توجه بوده‌اند.

سیاسی کردن بحران آب یا راهکارهای بازارگرایانه در حالیکه اساسا یک مساله معرفت شناختی است آن هم توسط اصحاب علوم انسانی و اجتماعی خود نشان از بحران این دیسیپلین‌ها در جامعه ما دارد.

@Hermes_ir