🔴هیچ ضرورتی بالاتر از غلبه به پروپاگاندای سلطنتطلبان نیست
🟨اگر نتوانیم به پروپاگاندای سلطنت طلبان غلبه کنیم، سرنوشت بسیار وحشتناکی در انتظار طیفهای مخالف جمهوری اسلامی است. اگر نتوانیم راهی و رسانهای برای سخن گفتن با طیفی از ایرانیان که پرورده پروژه «نوستالژی پهلوی» بواسطه رسانههای زردی مانند من و تو و ایران اینترنشنال و سلبریتیهای تا دیروز در خدمت جمهوری اسلامی و یکباره در خدمت پهلوی، پیدا کنیم، سرنوشت اعتراضات در ایران بطور سیستماتیک در خدمت پهلویچیها خواهد بود. نتیجه این وضعیت تقویت جمهوری اسلامی است. به سخن دیگر تقویت سلطنت طلبی و پهلوی چیها رابطه مستقیمی دارد با تقویت جمهوری اسلامی و تا مخالفان جمهوری اسلامی این واقعیت سیاسی را نفهمند، هیچ آیندهای برای مبارزاتشان قابل تصور نیست. هیچکس و کریمی تنها دو نمونهاند و گستره وسیعی در خارج و داخل ایران با این طیف همراهند. کار پیچیده و دشواری است چرا که دهههاست که این پروپاگاندا با پولهای بزرگی ساخته شده است و در برابرش تنها تلاش تک تک ماست، کاری که باید با قدرت ادامه یابد.
@GoftandNO
#سلطنتطلبی
🟨اگر نتوانیم به پروپاگاندای سلطنت طلبان غلبه کنیم، سرنوشت بسیار وحشتناکی در انتظار طیفهای مخالف جمهوری اسلامی است. اگر نتوانیم راهی و رسانهای برای سخن گفتن با طیفی از ایرانیان که پرورده پروژه «نوستالژی پهلوی» بواسطه رسانههای زردی مانند من و تو و ایران اینترنشنال و سلبریتیهای تا دیروز در خدمت جمهوری اسلامی و یکباره در خدمت پهلوی، پیدا کنیم، سرنوشت اعتراضات در ایران بطور سیستماتیک در خدمت پهلویچیها خواهد بود. نتیجه این وضعیت تقویت جمهوری اسلامی است. به سخن دیگر تقویت سلطنت طلبی و پهلوی چیها رابطه مستقیمی دارد با تقویت جمهوری اسلامی و تا مخالفان جمهوری اسلامی این واقعیت سیاسی را نفهمند، هیچ آیندهای برای مبارزاتشان قابل تصور نیست. هیچکس و کریمی تنها دو نمونهاند و گستره وسیعی در خارج و داخل ایران با این طیف همراهند. کار پیچیده و دشواری است چرا که دهههاست که این پروپاگاندا با پولهای بزرگی ساخته شده است و در برابرش تنها تلاش تک تک ماست، کاری که باید با قدرت ادامه یابد.
@GoftandNO
#سلطنتطلبی
Forwarded from در پویهی زبان فارسی ● هادی راشد
▫️
🔹 ایران؛ نگاه دیگری به یک نامگذاری
ــــــــــــــــــــ
نام ایران از گذشتههای دور تا آغاز سدهی چهاردهم (ش.) در گزارشهای نویسندگان و نمایندگان سیاسی کشورهای غربی، همهجا پرشیا، پارس یا ساختهای واژگانی نزدیک به آن بود. در سال ۱۳۱۳ وزارت خارجهی ایران از همهی کشورها خواست تا زینپس، آن را ایران بنامند، نه پارس. دربارهی چرایی این درخواست، و پیشنهاد دهندگان آن، بسیار گفتهاند. امروز برخی گمان میکنند این جابهجایی پیشنهادِ سعید نفیسی به رضا شاه بوده است. بهانهی این گمانهزنی، گویا یادداشتی👉 از سعید نفیسی است که همآن روزها در روزنامهی اطلاعات به چاپ رسید.
چند سال پیش، برنار آنری لوی، نویسندهی فرانسوی در برنامهای تلویزیونی (👈اینجا، و اینجا👉) گفت نامگذاری ایران به جای پارس در دههی ۱۹۳۰، نشاندهندهی رخنهی گفتار نازیها در سرِ دولتمردان ایران و به دستور آلمان بود. دیدگاه او با واکنشهای فراوانی روبهرو شد. بسیاری از پژوهندگان و کارشناسان تاریخ ایران، آن را نادرست خواندند. با این همه، چشماندازِ تاریک این نامگذاری همچنان برجاست. سخنان عیسی صدیق، یکی از کارگزاران فرهنگی روزگار پهلوی؛ و باقر کاظمی، وزیر خارجه آن روزها، گوشهای از تاریکیهای آن را آشکار میکند. سخن صدیق، بار نخست در ۱۳۴۵ و سپس در سال ۱۳۵۴ و یادداشتهای کاظمی، نخستینبار در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسید.
عیسی صدیق نوشته است:
🔻در همان سال ۱۳۱۳ که جشن و کنگرهء فردوسی در تهران برپا شد در آلمان، حزب نازی به قدرت رسیده و علمدار تفوق نژاد آریایی بود. چون ایران مهد نژاد آریایی است ظاهراً از برلن به وزارت امور خارجه پیشنهاد شد که نام مملکت ما در مغربزمین که تا آن وقت پارس بود مبدل به ایران شود.
در اینجا باید توجه داشت که نام مملکت ما در مشرقزمین و خاورمیانه همواره ایران بوده ولی در اروپای غربی و امریکا که تمدن و فرهنگ خود را مستقیماً از یونان و روم و مذهب مسیح و تورات و انجیل اخذ کردهاند در تمام کتب و اسناد ظرف دو هزار و پانصد سال کشور ما را پارس خوانده و نوشتهاند.
وزیر امور خارجه وقت، باقر کاظمی مهذبالدوله با نظر موافق پیشنهاد را به عرض شاه رسانید و با تصویب او در دیماه ۱۳۱۳ به تمام دول جهان اعلام کرد که نام مملکت ما همهجا ایران خواهد بود. در اثر این اقدام به قول فروغی نخستوزیر «اسم معرفهای را نکره کردند». تا آنجا که هماکنون [۱۳۴۵]، پس از سی و دو سال مردم مغربزمین کشور و فرهنگ و تمدن ما را با کلمهء "ایران" تطبیق نمیکنند و تصور مینمایند که "ایران" یکی از ممالک جدیدالولاده منشعب از امپراتوری سابق عثمانی است، ولی همین که کلمهء "پارس" به گوش آنها رسد کشور ما با افتخارات آن به یادشان میآید.🔺
یادگار عمر، دفتر دوم، چ دوم، ۱۳۵۴، ص ۲۳۶ــ۲۳۷
با این همه، صدیق نگفت که چه کسانی «از برلن» پیشنهاد کردند: وزیر مختار ایران، یا نمایندگان دولت آلمان؟ آیا او از آوردن نام دولت آلمان در جایگاه پیشنهاد کننده چشم پوشید؟
باقر کاظمی، وزیر خارجه آن روزها مینویسد: «باید قبلاً اعتراف کنم که این فکر را آقای ابوالقاسم نجم وزیر مختار ایران در برلن داشتند و با هم در این خصوص مذاکره و تبادل نظر نمودیم و بعد خود من مدتی در این باب مطالعه و تفکر نمودم و تصمیم کردم که در این امر اقدام نمایم و با آقای فروغی نخستوزیر مذاکره نمودم و به عرض مقام سلطنت رساندم و پس از عرض توضیحات مفصل و جلب موافقت آن مقام اقدام کردم و این تصمیم را به همهء دول و ممالک دنیا اطلاع ... و مدتی را معین کردم که عنوان نوشتجات و مطبوعات خود را تغییر دهند» (یادداشتهایی از زندگانی ... ۲، ص۵۲۳).
ابوالقاسم نجم، پس از آنکه در وزارت دارایی، زیر دست تقیزاده کار میکرد؛ به وزیری مختار در برلن گمارده شد، و پس از بازگشت به ایران در ۱۳۱۵، به همکاری با حسنعلی منصور در وزارت پیشه و هنر پرداخت.
کاظمی مینویسد در بارهی نام ایران، نخست با نخستوزیر گفتوگو کرده و سپس دیدگاه شاه را با پیشنهاد رسیده همراه ساخته است. پذیرش پیشنهاد از سوی فروغی با آنچه عیسی صدیق بازگفته است، نمیخواند. آیا فروغی، نخست پیشنهاد را پذیرفته و سپس به زیانهای آن پی برده است؟
کاظمی یادآوری میکند که انگلیسیها تنها کشوری بودند که این دگرگونی را نپذیرفتند و پافشاری کردند که همچنان به جای ایران، بگویند و بنویسند پرشیا (ص۵۲۴). تا آنجا که در سال ۱۳۲۱، تقیزاده، وزیر مختار ایران در لندن با فرستادن گزارشی به وزارت خارجه، پیشنهاد کرد که "از تحمیل این قسمت" دست بردارند، و دولت بگوید که «ما در این موضوع اصراری نداریم» (همآن، ص۵۲۵).
آگاهی بیشتر دربارهی چگونگی دگرخوانی پرشیا به ایران را شاید بتوان با جستوجو در اسناد و گزارشهای وزارت خارجه به دست آورد.
https://t.iss.one/OnPersianLanguage/
🔹 ایران؛ نگاه دیگری به یک نامگذاری
ــــــــــــــــــــ
نام ایران از گذشتههای دور تا آغاز سدهی چهاردهم (ش.) در گزارشهای نویسندگان و نمایندگان سیاسی کشورهای غربی، همهجا پرشیا، پارس یا ساختهای واژگانی نزدیک به آن بود. در سال ۱۳۱۳ وزارت خارجهی ایران از همهی کشورها خواست تا زینپس، آن را ایران بنامند، نه پارس. دربارهی چرایی این درخواست، و پیشنهاد دهندگان آن، بسیار گفتهاند. امروز برخی گمان میکنند این جابهجایی پیشنهادِ سعید نفیسی به رضا شاه بوده است. بهانهی این گمانهزنی، گویا یادداشتی👉 از سعید نفیسی است که همآن روزها در روزنامهی اطلاعات به چاپ رسید.
چند سال پیش، برنار آنری لوی، نویسندهی فرانسوی در برنامهای تلویزیونی (👈اینجا، و اینجا👉) گفت نامگذاری ایران به جای پارس در دههی ۱۹۳۰، نشاندهندهی رخنهی گفتار نازیها در سرِ دولتمردان ایران و به دستور آلمان بود. دیدگاه او با واکنشهای فراوانی روبهرو شد. بسیاری از پژوهندگان و کارشناسان تاریخ ایران، آن را نادرست خواندند. با این همه، چشماندازِ تاریک این نامگذاری همچنان برجاست. سخنان عیسی صدیق، یکی از کارگزاران فرهنگی روزگار پهلوی؛ و باقر کاظمی، وزیر خارجه آن روزها، گوشهای از تاریکیهای آن را آشکار میکند. سخن صدیق، بار نخست در ۱۳۴۵ و سپس در سال ۱۳۵۴ و یادداشتهای کاظمی، نخستینبار در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسید.
عیسی صدیق نوشته است:
🔻در همان سال ۱۳۱۳ که جشن و کنگرهء فردوسی در تهران برپا شد در آلمان، حزب نازی به قدرت رسیده و علمدار تفوق نژاد آریایی بود. چون ایران مهد نژاد آریایی است ظاهراً از برلن به وزارت امور خارجه پیشنهاد شد که نام مملکت ما در مغربزمین که تا آن وقت پارس بود مبدل به ایران شود.
در اینجا باید توجه داشت که نام مملکت ما در مشرقزمین و خاورمیانه همواره ایران بوده ولی در اروپای غربی و امریکا که تمدن و فرهنگ خود را مستقیماً از یونان و روم و مذهب مسیح و تورات و انجیل اخذ کردهاند در تمام کتب و اسناد ظرف دو هزار و پانصد سال کشور ما را پارس خوانده و نوشتهاند.
وزیر امور خارجه وقت، باقر کاظمی مهذبالدوله با نظر موافق پیشنهاد را به عرض شاه رسانید و با تصویب او در دیماه ۱۳۱۳ به تمام دول جهان اعلام کرد که نام مملکت ما همهجا ایران خواهد بود. در اثر این اقدام به قول فروغی نخستوزیر «اسم معرفهای را نکره کردند». تا آنجا که هماکنون [۱۳۴۵]، پس از سی و دو سال مردم مغربزمین کشور و فرهنگ و تمدن ما را با کلمهء "ایران" تطبیق نمیکنند و تصور مینمایند که "ایران" یکی از ممالک جدیدالولاده منشعب از امپراتوری سابق عثمانی است، ولی همین که کلمهء "پارس" به گوش آنها رسد کشور ما با افتخارات آن به یادشان میآید.🔺
یادگار عمر، دفتر دوم، چ دوم، ۱۳۵۴، ص ۲۳۶ــ۲۳۷
با این همه، صدیق نگفت که چه کسانی «از برلن» پیشنهاد کردند: وزیر مختار ایران، یا نمایندگان دولت آلمان؟ آیا او از آوردن نام دولت آلمان در جایگاه پیشنهاد کننده چشم پوشید؟
باقر کاظمی، وزیر خارجه آن روزها مینویسد: «باید قبلاً اعتراف کنم که این فکر را آقای ابوالقاسم نجم وزیر مختار ایران در برلن داشتند و با هم در این خصوص مذاکره و تبادل نظر نمودیم و بعد خود من مدتی در این باب مطالعه و تفکر نمودم و تصمیم کردم که در این امر اقدام نمایم و با آقای فروغی نخستوزیر مذاکره نمودم و به عرض مقام سلطنت رساندم و پس از عرض توضیحات مفصل و جلب موافقت آن مقام اقدام کردم و این تصمیم را به همهء دول و ممالک دنیا اطلاع ... و مدتی را معین کردم که عنوان نوشتجات و مطبوعات خود را تغییر دهند» (یادداشتهایی از زندگانی ... ۲، ص۵۲۳).
ابوالقاسم نجم، پس از آنکه در وزارت دارایی، زیر دست تقیزاده کار میکرد؛ به وزیری مختار در برلن گمارده شد، و پس از بازگشت به ایران در ۱۳۱۵، به همکاری با حسنعلی منصور در وزارت پیشه و هنر پرداخت.
کاظمی مینویسد در بارهی نام ایران، نخست با نخستوزیر گفتوگو کرده و سپس دیدگاه شاه را با پیشنهاد رسیده همراه ساخته است. پذیرش پیشنهاد از سوی فروغی با آنچه عیسی صدیق بازگفته است، نمیخواند. آیا فروغی، نخست پیشنهاد را پذیرفته و سپس به زیانهای آن پی برده است؟
کاظمی یادآوری میکند که انگلیسیها تنها کشوری بودند که این دگرگونی را نپذیرفتند و پافشاری کردند که همچنان به جای ایران، بگویند و بنویسند پرشیا (ص۵۲۴). تا آنجا که در سال ۱۳۲۱، تقیزاده، وزیر مختار ایران در لندن با فرستادن گزارشی به وزارت خارجه، پیشنهاد کرد که "از تحمیل این قسمت" دست بردارند، و دولت بگوید که «ما در این موضوع اصراری نداریم» (همآن، ص۵۲۵).
آگاهی بیشتر دربارهی چگونگی دگرخوانی پرشیا به ایران را شاید بتوان با جستوجو در اسناد و گزارشهای وزارت خارجه به دست آورد.
https://t.iss.one/OnPersianLanguage/
🔴پزشکیان، نماد چه واقعیت سیاسیایی است؟
🟨واقعیت صحنه سیاسی را باید بدور از دوست داشتن و نداشتن این و آن فرد و نیروی سیاسی، سنجید. اگر نگاهی کنیم به آنچه انتخاب پزشکیان، نام دارد، باید پرسید پزشکیان نماد چه واقعیت سیاسیایی است؟
آیا آنچنان که برخی از نیروهای محافظهکار-امتگرا و نیروهای اصلاحطلب-انتگراسیونیست قدرت محور در آذربایجان تبلیغ میکنند، انتخاب پزشکیان نماد شورش یا حاکم کردن اراده حاشیه علیه مرکز است؟
یا آنچنان که اصلاحطلبان میگویند، پزشکیان نماد بازگشت اصلاحطلبی به شیوه کم تنش با راس قدرت سیاسی با استفاده از ادبیات نهجالبلاغهای است؟
یا پزشکیان، پروژه ارائه «پاسخی مثبت» به جامعهای شکستخورده از آخرین جنبش سراسری در ایران در شرایطی است که آنچه «نیروهای اپوزیسیونش» خوانده میشود از ارائه کمترین «پاسخ مثبت» ناتوان بودند؟
اما پیش از ارزیابی اینکه پزشکیان نماد چه واقعیت سیاسی در ایران امروز است، نمیتوان این واقعیت سیاسی را نادیده گرفت که علی خامنهای، مهمترین پیروز میدان انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران بود. او بار دیگر نشان داد که بخوبی نیروهای سیاسی در ایران و خارج از ایران را میشناسد و همچنان میتواند نیروهایی را برای تداوم سیستم سیاسی خود، حتی در بدترین شرایط سیاسی و اقتصادی، بسیج کند. میزان مشارکت نزدیک به ۵۰ درصد برای علی خامنهای آنهم در بدترین شرایط اقتصادی و سیاسی، اساسا پیروزی مهمی است.
علی خامنهای، آگاه به گرایش سلطنتطلبی در میان بخش پر سر و صدای اپوزیسیون ایرانی و ساخته شدن نوستالژی بازگشت به پهلوی در میان قشری از ایرانیان، اول سلطنتطلبان را به شکلی هوشمندانه همچون اپوزیسیون خود انتخاب کرد و با آگاهی کامل از اینکه سلطنت طلبی و پهلوی محوری اپوزیسیون رادیکالی که بتواند پروژههای سیاسی دردسر ساز علیه حاکمیت اجرا کند، نیست، میدان مخالفت سیاسی را به سمت آنها سوق داد و با ناکامی آنها، با پروژه پزشکیان، «پاسخ مثبتی» برای جامعهای شکستخورده فراهم کرد. این پاسخ مثبت نه پاسخی برای مطالبات سیاسی، و خصوصا مطالبات جنبش زن، زندگی، آزادی، که پاسخی متفاوت بود. او با پروژه پزشکیان دو پاسخ اساسی، به دو موضوع اساسی فراهم کرد، دو پاسخی که بطور کلی دو ایده «پزشکیان، شورشی حاشیه علیه مرکز» و «پزشکیان، اصلاحطلب کم تنش نهجالبلاغهای» را به حاشیه می راند.
🔺اول: پاسخی به مطالبات اتنیکی
با حضور پزشکیان، بعنوان سیاستمداری که سالها نماینده تبریز بوده است و به شکلی وصل به ترکهای آذربایجان است، خامنهای نشان داد که میتواند بخش مهمی از جامعه آذربایجان را بسیج کند. جامعهای که در جنبش زن، زندگی، آزادی، نسبت به کردها و بسیاری از مناطق دیگر، محافظهکار ظاهر شد و خامنهای این سیگنال جامعه محافظهکار را تبدیل به پاسخی سیاسی کرد. خامنهای با پروژه پزشکیان نشان داد که مهمترین گروه اتنیکی در جامعه ایران را میتواند حتی در شرایطی که گفته می شود بحران مشروعیت در بالاترین سطح است و یکی از مطالبات برابری اتنیکی است، بسیج کند. بسیج گرایشی در آذربایجان که خصومت و مبارزه سیاسی برای برابری را به دریافت سینگالی از قدرت مرکزی برای مشارکت در نمایندگی سیاسی ترجیح میدهد.
به این شکل خامنهای نشان داد که بحران اتنیکی، بحران جدیی نیست و قابل مدیریت است. و با این پروژه به بخشی از ناسیونالیستهای اصلاحطلب این پیام را داد که منطقیتر است حول پروژه خامنهای بسیج شوند و هراسی از تبلیغات برابری حقوق اتنیکی نداشته باشند.
🔺دوم: پاسخی به بحران ناکارآمدی اقتصادی
خامنهای با پروژه پزشکیان، به بخشی از نخبگان منتقد از جمله اصلاح طلبان که برخی گرایش سلطنتطلبی هم دارند، این پیام را داد که مهمترین دغدغهاش در شرایط کنونی کارآمدی اقتصادی است. به همین دلیل هم بود که بخشی وسیعی از آنها را در انتخابات بسیج کرد.
مسئله این نیست که خامنهای راست میگوید یا دروغ، مسئله سیاسی اساسی این است که این پروژه کار کرد.
نکته جالب سیاسی این است که حاصل جنبش زن، زندگی، آزادی را به کمک سلطنتطلبان، علی خامنهای تبدیل به پروژه سیاسی «مثبت» کرد.
🔺با وجود نیروهای سیاسی ارتجاعی در میان ایرانیان، به نظر میرسد که در بحرانهای بعدی سیاسی هم این علی خامنهای است که آن بحرانهای احتمالی را تبدیل به فرصت سیاسی خواهد کرد، مگر اینکه انقلابی در میان مخالفان حکومت علی خامنهای رخ دهد که بسیار دور از انتظار است.
@GoftandNO
#پزشکیان
🟨واقعیت صحنه سیاسی را باید بدور از دوست داشتن و نداشتن این و آن فرد و نیروی سیاسی، سنجید. اگر نگاهی کنیم به آنچه انتخاب پزشکیان، نام دارد، باید پرسید پزشکیان نماد چه واقعیت سیاسیایی است؟
آیا آنچنان که برخی از نیروهای محافظهکار-امتگرا و نیروهای اصلاحطلب-انتگراسیونیست قدرت محور در آذربایجان تبلیغ میکنند، انتخاب پزشکیان نماد شورش یا حاکم کردن اراده حاشیه علیه مرکز است؟
یا آنچنان که اصلاحطلبان میگویند، پزشکیان نماد بازگشت اصلاحطلبی به شیوه کم تنش با راس قدرت سیاسی با استفاده از ادبیات نهجالبلاغهای است؟
یا پزشکیان، پروژه ارائه «پاسخی مثبت» به جامعهای شکستخورده از آخرین جنبش سراسری در ایران در شرایطی است که آنچه «نیروهای اپوزیسیونش» خوانده میشود از ارائه کمترین «پاسخ مثبت» ناتوان بودند؟
اما پیش از ارزیابی اینکه پزشکیان نماد چه واقعیت سیاسی در ایران امروز است، نمیتوان این واقعیت سیاسی را نادیده گرفت که علی خامنهای، مهمترین پیروز میدان انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران بود. او بار دیگر نشان داد که بخوبی نیروهای سیاسی در ایران و خارج از ایران را میشناسد و همچنان میتواند نیروهایی را برای تداوم سیستم سیاسی خود، حتی در بدترین شرایط سیاسی و اقتصادی، بسیج کند. میزان مشارکت نزدیک به ۵۰ درصد برای علی خامنهای آنهم در بدترین شرایط اقتصادی و سیاسی، اساسا پیروزی مهمی است.
علی خامنهای، آگاه به گرایش سلطنتطلبی در میان بخش پر سر و صدای اپوزیسیون ایرانی و ساخته شدن نوستالژی بازگشت به پهلوی در میان قشری از ایرانیان، اول سلطنتطلبان را به شکلی هوشمندانه همچون اپوزیسیون خود انتخاب کرد و با آگاهی کامل از اینکه سلطنت طلبی و پهلوی محوری اپوزیسیون رادیکالی که بتواند پروژههای سیاسی دردسر ساز علیه حاکمیت اجرا کند، نیست، میدان مخالفت سیاسی را به سمت آنها سوق داد و با ناکامی آنها، با پروژه پزشکیان، «پاسخ مثبتی» برای جامعهای شکستخورده فراهم کرد. این پاسخ مثبت نه پاسخی برای مطالبات سیاسی، و خصوصا مطالبات جنبش زن، زندگی، آزادی، که پاسخی متفاوت بود. او با پروژه پزشکیان دو پاسخ اساسی، به دو موضوع اساسی فراهم کرد، دو پاسخی که بطور کلی دو ایده «پزشکیان، شورشی حاشیه علیه مرکز» و «پزشکیان، اصلاحطلب کم تنش نهجالبلاغهای» را به حاشیه می راند.
🔺اول: پاسخی به مطالبات اتنیکی
با حضور پزشکیان، بعنوان سیاستمداری که سالها نماینده تبریز بوده است و به شکلی وصل به ترکهای آذربایجان است، خامنهای نشان داد که میتواند بخش مهمی از جامعه آذربایجان را بسیج کند. جامعهای که در جنبش زن، زندگی، آزادی، نسبت به کردها و بسیاری از مناطق دیگر، محافظهکار ظاهر شد و خامنهای این سیگنال جامعه محافظهکار را تبدیل به پاسخی سیاسی کرد. خامنهای با پروژه پزشکیان نشان داد که مهمترین گروه اتنیکی در جامعه ایران را میتواند حتی در شرایطی که گفته می شود بحران مشروعیت در بالاترین سطح است و یکی از مطالبات برابری اتنیکی است، بسیج کند. بسیج گرایشی در آذربایجان که خصومت و مبارزه سیاسی برای برابری را به دریافت سینگالی از قدرت مرکزی برای مشارکت در نمایندگی سیاسی ترجیح میدهد.
به این شکل خامنهای نشان داد که بحران اتنیکی، بحران جدیی نیست و قابل مدیریت است. و با این پروژه به بخشی از ناسیونالیستهای اصلاحطلب این پیام را داد که منطقیتر است حول پروژه خامنهای بسیج شوند و هراسی از تبلیغات برابری حقوق اتنیکی نداشته باشند.
🔺دوم: پاسخی به بحران ناکارآمدی اقتصادی
خامنهای با پروژه پزشکیان، به بخشی از نخبگان منتقد از جمله اصلاح طلبان که برخی گرایش سلطنتطلبی هم دارند، این پیام را داد که مهمترین دغدغهاش در شرایط کنونی کارآمدی اقتصادی است. به همین دلیل هم بود که بخشی وسیعی از آنها را در انتخابات بسیج کرد.
مسئله این نیست که خامنهای راست میگوید یا دروغ، مسئله سیاسی اساسی این است که این پروژه کار کرد.
نکته جالب سیاسی این است که حاصل جنبش زن، زندگی، آزادی را به کمک سلطنتطلبان، علی خامنهای تبدیل به پروژه سیاسی «مثبت» کرد.
🔺با وجود نیروهای سیاسی ارتجاعی در میان ایرانیان، به نظر میرسد که در بحرانهای بعدی سیاسی هم این علی خامنهای است که آن بحرانهای احتمالی را تبدیل به فرصت سیاسی خواهد کرد، مگر اینکه انقلابی در میان مخالفان حکومت علی خامنهای رخ دهد که بسیار دور از انتظار است.
@GoftandNO
#پزشکیان
🔴راستگرایان ایرانی و دلهای خنک شده از ترور اسماعیل هنیه
🟨مطلب بعدی مرتبط با این تصاویر است.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
🟨مطلب بعدی مرتبط با این تصاویر است.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
No+
Photo
🔴راستگرایان ایرانی و دلهای خنک شده از ترور اسماعیل هنیه
🟨اسرائیل، اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس را در تهران ترور کرد. این ترور با موج خوشحالی یا رضایت بخشی از ایرانیان همراه شده است. شبکههای اجتماعی پر است از این ابراز رضایت، و ریشهیابی این رضایت و خوشحالی از اهمیت بنیادی در شناخت این جریان دارد.
خلاصه چرایی این رضایت و خوشحالی را میتوان اینطور بازنویسی کرد: «رژیم ولایی یک رژیم تروریستی است که نه تنها ما که بسیاری را در منطقه سرکوب میکند، در عین حال به حماس کمک مالی میکند (یعنی پول ایران را خرج دیگران برای ایدئولوژی خودش میکند) که سازمانی تروریستی است (چرا که به اسرائیلیهای حمله میکند و آنها را میکشد) بنابراین اینکه یکی از رهبران این گروه تروریستی را اسرائیل در تهران ترور کند، بسیار خوشحالیآور است چرا که هم یک رهبر تروریست حماس را زده (که متحد طبیعی ما یعنی اسرائیل را مورد حمله قرار میدهد) و هم رژیم ولایی را تحقیر کرده چرا که حتی این رژیم توان حفاظت از مهمان خود را در قلب پایتختاش ندارد.»
به سخن دیگر، دل بخشی از ایرانیان از این ترور خنک شده است. خصوصا ایرانیان بخش اپوزیسیون که ناتوانیشان در پیشبرد یک جنبش اعتراضی اظهر من الشمس است.نگاه کنید به توئیتهای رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد در تصاویر بالا. اتفاقی نبود که اینها در جورج تاون کنار هم نشستند. منطقی بین آنها مشترک است که منطق راستگرایان ایرانی است و البته منطق «دلمان خنکشد» که تنها وقتی به این شکل گسترده و آشکار بروز مییابد که شکستی بزرگ را زیسته باشید. برای آنها چندان مهم نیست که چه رژیمی دست به ترور زده است؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل یک رژیم فاشیستی است که در حال نسلکشی در فلسطین است؟ برای آنها مهم نیست که این ترور، خشونت را در منطقه بلاخیز خاورمیانه افزایش میدهد و این خشونت به ضرر مردم ایران است؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل با این ترور، تهران را تحریک به واکنش میکند تا بر اساس منطق قدیمی خود، بتواند حمایت غرب را همچنان داشته باشد؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل دهههاست که ترور میکند، زمانی رهبران چپ فلسطین را ترور میکرد و اکنون رهبران اسلامگرا را. آنها شیفته منطق «تروریست» اعلام کردن دولتهای غربیاند. آنها هیچ گاه جرات نکردند حتی انتقادی به اسرائیل بکنند چه برسد که بگویند آنچه در غزه میگذرد نسل کشی و تروریسم دولتی است.
آنها میترسند، هم از اینکه اگر واقعیت آنچه در غزه میگذرد را نسلکشی بنامند از سوی غرب حذف میشوند و هم از سوی جامعه راستگرای ایران. آنها لایک جامعه راستگرای ایران را به همه چیز ترجیح میدهند.
واقعیت این است که اگر جامعهای و اپوزیسیونی، آگاه و جدی برای مبارزه با نظام ولایی داشتیم، از دلم خنک شد عبور میکردند، استراتژیک تر میاندیشیدند، میفهمیدند که در جامعه معترض غرب به نسلکشی در غزه، ایرانیان حامی اسرائیل را مسخره میکنند و حتی گاه میگویند که اینها که وحشیتر از رژیم ولایی اند.
واقعیت این است که اسرائیل، رژیمی فاشیستی، تروریست، دست به ترور یکی از رهبران حماس در تهران زده است. حماس جنبشی اسلامگراست و کاملا مشروع است که بسیاری با ایدئولوژیاش مخالف باشند، اما اینها باعث نمیشود که فراموش کنیم که این اسرائیل است که دهههاستدر حال انجام عملیات تروریستی، نسلکشی و نابوی فلسطینیان است و چه کسی است که نداند این اسرائیل است که نیازمند کشتار است تا کشتار را توجیه کند.
اگر رهبران و اپوزیسیونی کمی اندیشمند داشتیم، جنبش اعتراضی در ایران به این روز نمیافتاد. اما با این رویکرد، ما باید بار دیگر از صفر شروع کنیم، ساختن چیزی که باید اصول اولیهاش را از نو بسازیم.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
🟨اسرائیل، اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس را در تهران ترور کرد. این ترور با موج خوشحالی یا رضایت بخشی از ایرانیان همراه شده است. شبکههای اجتماعی پر است از این ابراز رضایت، و ریشهیابی این رضایت و خوشحالی از اهمیت بنیادی در شناخت این جریان دارد.
خلاصه چرایی این رضایت و خوشحالی را میتوان اینطور بازنویسی کرد: «رژیم ولایی یک رژیم تروریستی است که نه تنها ما که بسیاری را در منطقه سرکوب میکند، در عین حال به حماس کمک مالی میکند (یعنی پول ایران را خرج دیگران برای ایدئولوژی خودش میکند) که سازمانی تروریستی است (چرا که به اسرائیلیهای حمله میکند و آنها را میکشد) بنابراین اینکه یکی از رهبران این گروه تروریستی را اسرائیل در تهران ترور کند، بسیار خوشحالیآور است چرا که هم یک رهبر تروریست حماس را زده (که متحد طبیعی ما یعنی اسرائیل را مورد حمله قرار میدهد) و هم رژیم ولایی را تحقیر کرده چرا که حتی این رژیم توان حفاظت از مهمان خود را در قلب پایتختاش ندارد.»
به سخن دیگر، دل بخشی از ایرانیان از این ترور خنک شده است. خصوصا ایرانیان بخش اپوزیسیون که ناتوانیشان در پیشبرد یک جنبش اعتراضی اظهر من الشمس است.نگاه کنید به توئیتهای رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد در تصاویر بالا. اتفاقی نبود که اینها در جورج تاون کنار هم نشستند. منطقی بین آنها مشترک است که منطق راستگرایان ایرانی است و البته منطق «دلمان خنکشد» که تنها وقتی به این شکل گسترده و آشکار بروز مییابد که شکستی بزرگ را زیسته باشید. برای آنها چندان مهم نیست که چه رژیمی دست به ترور زده است؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل یک رژیم فاشیستی است که در حال نسلکشی در فلسطین است؟ برای آنها مهم نیست که این ترور، خشونت را در منطقه بلاخیز خاورمیانه افزایش میدهد و این خشونت به ضرر مردم ایران است؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل با این ترور، تهران را تحریک به واکنش میکند تا بر اساس منطق قدیمی خود، بتواند حمایت غرب را همچنان داشته باشد؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل دهههاست که ترور میکند، زمانی رهبران چپ فلسطین را ترور میکرد و اکنون رهبران اسلامگرا را. آنها شیفته منطق «تروریست» اعلام کردن دولتهای غربیاند. آنها هیچ گاه جرات نکردند حتی انتقادی به اسرائیل بکنند چه برسد که بگویند آنچه در غزه میگذرد نسل کشی و تروریسم دولتی است.
آنها میترسند، هم از اینکه اگر واقعیت آنچه در غزه میگذرد را نسلکشی بنامند از سوی غرب حذف میشوند و هم از سوی جامعه راستگرای ایران. آنها لایک جامعه راستگرای ایران را به همه چیز ترجیح میدهند.
واقعیت این است که اگر جامعهای و اپوزیسیونی، آگاه و جدی برای مبارزه با نظام ولایی داشتیم، از دلم خنک شد عبور میکردند، استراتژیک تر میاندیشیدند، میفهمیدند که در جامعه معترض غرب به نسلکشی در غزه، ایرانیان حامی اسرائیل را مسخره میکنند و حتی گاه میگویند که اینها که وحشیتر از رژیم ولایی اند.
واقعیت این است که اسرائیل، رژیمی فاشیستی، تروریست، دست به ترور یکی از رهبران حماس در تهران زده است. حماس جنبشی اسلامگراست و کاملا مشروع است که بسیاری با ایدئولوژیاش مخالف باشند، اما اینها باعث نمیشود که فراموش کنیم که این اسرائیل است که دهههاستدر حال انجام عملیات تروریستی، نسلکشی و نابوی فلسطینیان است و چه کسی است که نداند این اسرائیل است که نیازمند کشتار است تا کشتار را توجیه کند.
اگر رهبران و اپوزیسیونی کمی اندیشمند داشتیم، جنبش اعتراضی در ایران به این روز نمیافتاد. اما با این رویکرد، ما باید بار دیگر از صفر شروع کنیم، ساختن چیزی که باید اصول اولیهاش را از نو بسازیم.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
🔴نیویورک تایمز میگوید بمبی که ماهها قبل به مجتمع به شدت محافظت شدهای که اسماعیل هنیه در آن اقامت داشت، منتقل شده بود، عامل کشته شدن هنیه بوده است.
احتمالا اینها اطلاعاتی است که اسرائیل درز میدهد.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
احتمالا اینها اطلاعاتی است که اسرائیل درز میدهد.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
🔴شما هر جا بگردید، حقیرتر و شیادتر از حمید رضا جلایی پور و علی نصری پیدا نمیکنید، یعنی به هیچ وجه قادر نیستید نمونه مشابه پیدا کنید.
@GoftandNO
@GoftandNO
🔴حمله اسرائیل به مدرسهای در غزه با بیش از یکصد کشته
🟨اسرائیل شب گذشته مدرسهای را در غزه بمباران کرده است و بیش از ۱۰۰ نفر را کشته است. اسرائیل میدانست که با بمباران نمیتواند حماس را از بین ببرد، حماس یک ایدئولوژی است و غیرقابل نابودی با بمب اما هدفش در اساس نابودی مردم بی پناه غزه است. نسلکشیایی که پیش چشم جهان پیش میرود. نسلکشیایی که راستگرایان جهان به اشکال گوناگون برایش کف و هورا میکشند. کیست که نداند سیاست اسرائیل، گسترش جنگ در منطقه است، سیاستی که جمهوری اسلامی را قدرتمندتر کرده و میکند. به سخن دیگر کف و هوا برای کشتار و ترور اسرائیل کشیدن، کمک به تقویت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی با سیاست اسرائیل، میلیاریزه تر و سرکوبگر تر میشود، این چیزی است که اسرائیل به آن نیاز دارد و راست ایرانی هم در این مسیر خدمت میکند، دانسته یا ندانسته.
@GoftandNO
#غزه
🟨اسرائیل شب گذشته مدرسهای را در غزه بمباران کرده است و بیش از ۱۰۰ نفر را کشته است. اسرائیل میدانست که با بمباران نمیتواند حماس را از بین ببرد، حماس یک ایدئولوژی است و غیرقابل نابودی با بمب اما هدفش در اساس نابودی مردم بی پناه غزه است. نسلکشیایی که پیش چشم جهان پیش میرود. نسلکشیایی که راستگرایان جهان به اشکال گوناگون برایش کف و هورا میکشند. کیست که نداند سیاست اسرائیل، گسترش جنگ در منطقه است، سیاستی که جمهوری اسلامی را قدرتمندتر کرده و میکند. به سخن دیگر کف و هوا برای کشتار و ترور اسرائیل کشیدن، کمک به تقویت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی با سیاست اسرائیل، میلیاریزه تر و سرکوبگر تر میشود، این چیزی است که اسرائیل به آن نیاز دارد و راست ایرانی هم در این مسیر خدمت میکند، دانسته یا ندانسته.
@GoftandNO
#غزه
🔴فرانسوا فوره؛ مارکسزدایی از انقلاب فرانسه و خطر کمونیسم
🟨جسته و گریخته خواندم که در باشگاه اندیشه در تهران، دعوایی و حتی گویا کتککاریی در ارتباط با بررسی کتاب «گذشتهی یک توهم» نوشته فرانسوا فوره François Furet تاریخدان فرانسوی رخ داده است و بار دیگر حمله به چپ آغاز شده است. من از کم و کیف آنچه رخ داده از نوشتههای دیگران باخبرم و تهاش هم نفمیدم دعوا بر سر چه بوده است. اما نکتهای درباره فرانسوا فوره هست که بد نیست خواننده ایرانی هم بداند.
لوموند دیپلماتیک در سال ۱۹۹۶ فاش کرد که فرانسوا فوره از بنیاد Olin به نمایندگی از راستهای افراطی ریگانی، ۴۷۰ هزار دلار برای مطالعه انقلابهای آمریکا و فرانسه دریافت کرده است. روبر بونو، تاریخدان فرانسوی در کتاب «تاریخ و تاریخدانان از ۶۸ تا کنون» میگوید فوره این مبلغ را «برای انجام مأموریت خود در مارکس زدایی از انقلاب فرانسه و از بین بردن قطعی خطر کمونیسم» دریافت کرده است.
با روی کار آمدت تاچر در ۱۹۷۹ و ریگان در ۱۹۸۱، گرایش این بود که قهرمانان از پانتئون لیبرال (هابز، بنتام، کنستانت، توکویل)معرفی شوند و ضد قهرمانان از پانتئون روسو، کانت، مارکس، ژاکوبن ها و کمونیست ها.
در خوانش فرانسوا فوره از تاریخ کمونیسم باید مراقب این بعد بود، کسی که میگوید «انقلاب به پایان رسیده است»، «انقلاب ماتریس توتالیتاریسم» و مبارزه پروگرسیو به سمت آزادی و برابری را «ابتذال مارکسیستی دانشگاههای فرانسه» مینامید و نفوذش حتی در فیلم «دانتون» (که بسیار در ایران دیده شده) دیده میشود که روبسپیر به شمایل استالین ظاهر می شود. او که میاندیشد دیدگاهش درباره انقلاب فرانسه را در بین تاریخدانان حاکم کرده است، سالهاست که با مطالعات جدیدتر درباره انقلاب فرانسه و روبسپیر، کمتر مورد توجه است .
@GoftandNO
#کمونیسم
#کتاب
🟨جسته و گریخته خواندم که در باشگاه اندیشه در تهران، دعوایی و حتی گویا کتککاریی در ارتباط با بررسی کتاب «گذشتهی یک توهم» نوشته فرانسوا فوره François Furet تاریخدان فرانسوی رخ داده است و بار دیگر حمله به چپ آغاز شده است. من از کم و کیف آنچه رخ داده از نوشتههای دیگران باخبرم و تهاش هم نفمیدم دعوا بر سر چه بوده است. اما نکتهای درباره فرانسوا فوره هست که بد نیست خواننده ایرانی هم بداند.
لوموند دیپلماتیک در سال ۱۹۹۶ فاش کرد که فرانسوا فوره از بنیاد Olin به نمایندگی از راستهای افراطی ریگانی، ۴۷۰ هزار دلار برای مطالعه انقلابهای آمریکا و فرانسه دریافت کرده است. روبر بونو، تاریخدان فرانسوی در کتاب «تاریخ و تاریخدانان از ۶۸ تا کنون» میگوید فوره این مبلغ را «برای انجام مأموریت خود در مارکس زدایی از انقلاب فرانسه و از بین بردن قطعی خطر کمونیسم» دریافت کرده است.
با روی کار آمدت تاچر در ۱۹۷۹ و ریگان در ۱۹۸۱، گرایش این بود که قهرمانان از پانتئون لیبرال (هابز، بنتام، کنستانت، توکویل)معرفی شوند و ضد قهرمانان از پانتئون روسو، کانت، مارکس، ژاکوبن ها و کمونیست ها.
در خوانش فرانسوا فوره از تاریخ کمونیسم باید مراقب این بعد بود، کسی که میگوید «انقلاب به پایان رسیده است»، «انقلاب ماتریس توتالیتاریسم» و مبارزه پروگرسیو به سمت آزادی و برابری را «ابتذال مارکسیستی دانشگاههای فرانسه» مینامید و نفوذش حتی در فیلم «دانتون» (که بسیار در ایران دیده شده) دیده میشود که روبسپیر به شمایل استالین ظاهر می شود. او که میاندیشد دیدگاهش درباره انقلاب فرانسه را در بین تاریخدانان حاکم کرده است، سالهاست که با مطالعات جدیدتر درباره انقلاب فرانسه و روبسپیر، کمتر مورد توجه است .
@GoftandNO
#کمونیسم
#کتاب
🔴کودکان افغانستانی سوژه خشونت دولتی و نژادپرستی سیستماتیک
🟨آنکه این گزارش شرق را بخواند و از ایرانی بودنش شرم نکند، از افغانستانی ستیز بودنش شرم نکند، هیچ بویی از انسانیت نبرده است. ما با وقیحترین شکل نژادپرستی در ایران مواجهایم، نژادپرستییی که از سوی حاکمیت برنامهریزی شده است و با پروپاگاندا، بسیاری و بسیاری و بسیاری را با خود همراه کرده است. حمایت از افغانستانیها، حمایت از انسانیت است.
🔺لینک گزارش:
https://www.sharghdaily.com/بخش-روزنامه-100/939487-بدن-های-بی-مکان
@GoftandNO
#نژادپرستی
#افغانستانیستیزی
🟨آنکه این گزارش شرق را بخواند و از ایرانی بودنش شرم نکند، از افغانستانی ستیز بودنش شرم نکند، هیچ بویی از انسانیت نبرده است. ما با وقیحترین شکل نژادپرستی در ایران مواجهایم، نژادپرستییی که از سوی حاکمیت برنامهریزی شده است و با پروپاگاندا، بسیاری و بسیاری و بسیاری را با خود همراه کرده است. حمایت از افغانستانیها، حمایت از انسانیت است.
🔺لینک گزارش:
https://www.sharghdaily.com/بخش-روزنامه-100/939487-بدن-های-بی-مکان
@GoftandNO
#نژادپرستی
#افغانستانیستیزی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴راستگرایان و ترس از چپ
🟨سخنرانی #احسان_عزیزی (دبیر مجموعه علوماجتماعی کتابستان برخط) رسما یک فاجعه برای علوم اجتماعی است. حتی یک دانشجوی لیسانس علوم اجتماعی بهتر از ایشان میتواند درباره موضوع کمونیسم، ایدئولوژی و چپ سخن بگوید . در هر حال این فاجعه راستگرایان در ایران است که فکر میکنند هر چه هست زیر سر چپ است. میگوید احمد شاملو از آزادی سخن می گفت اما مارکسیست بود. و هزاران مزخرف دیگر.
بیهوده نیست رفتند کتاب فرانسوا فوره را ترجمه کردهاند.
@GoftandNO
#کمونیسم
🟨سخنرانی #احسان_عزیزی (دبیر مجموعه علوماجتماعی کتابستان برخط) رسما یک فاجعه برای علوم اجتماعی است. حتی یک دانشجوی لیسانس علوم اجتماعی بهتر از ایشان میتواند درباره موضوع کمونیسم، ایدئولوژی و چپ سخن بگوید . در هر حال این فاجعه راستگرایان در ایران است که فکر میکنند هر چه هست زیر سر چپ است. میگوید احمد شاملو از آزادی سخن می گفت اما مارکسیست بود. و هزاران مزخرف دیگر.
بیهوده نیست رفتند کتاب فرانسوا فوره را ترجمه کردهاند.
@GoftandNO
#کمونیسم
🔴سوئیسیهای عزیز دوره تبلیغات انتخابات تمام شد، از این به بعد اینجا ایران است
🟨انتخاب پزشکیان و آنچه ما پروژه پزشکیان مینامیم، بدون کنکاش در اهداف حکومت برای اجرای این پروژه، یک واقعیت را پیش چشم همه ما قرار داد: اینکه دانش سیاسی تولید شده درباره حکومتهای اقتدارگرا به طور عام و تئوکراسیها بطور خاص، حتی در میان متخصصان این حوزه جدی گرفته نمیشود. روش اصلاحطلبی در ایران آشکارا کپی روش نظریهپردازان انتقال دموکراتیک است که در دهه ۹۰ میلادی مد بود و فکر میکردند انتقال از اقتدارگرایی به دموکراسی، جبر تاریخ است و اکنون به استناد پژوهشهای بسیار، این فلسفه تاریخگرایی نظریهپردازان انتقال دموکراتیک کاملا شکست خورده است. به سخن دیگر این روش که گروهی اصلاح طلب به داخل یک حاکمیت اقتدارگرا یا دیکتاتور نفوذ میکنند تا آن را تغییر دهند، کاملا با بحران مواجه شده است. در کیس ایران هم ما این شکست متوالی را از دو سال بعد از روی کار آمدن محمد خاتمی تا الان زیستهایم.
هم نقدهای جدی به تئوریهای انتقال دموکراتیک و هم تجربه سیاسی زیسته ما از دوره اصلاحات تاکنون، نشان میدهد که باید تئوری و راه جدیدی برای انتقال دموکراتیک پیدا کرد.
با این حال اصلاحطلبهای ایرانی که خود تلاشی در این زمینه نمی کنند، ترجیح میدهند پستها را بار دیگر اشغال کنند، منافع را جمع کنند و مدتی سوار بر مدیریتهای میانی، بارشان را ببندند. تا چهار سال بعد هم خدایشان بزرگ است، بدون آنکه اصلاحی در کار باشد، یا کمکی به جامعهای کنند که ناچار است در برابر این استبداد بایستد. آنها وارد حاکمیت نمیشوند که از قدرت سرکوبگر حاکمیت بکاهند به نفع جامعه، آنها اگر لازم باشد حتی با سرکوب بیشتر هم همراهی میکنند، چرا که هدف کسب قدرت و منافع حاصل از آن است. آنچه تاکنون از واکنشهای دولت پزشکیان میبینیم، این فرض را جدی میکند که با یکی از سرکوبگرترین دولتهای جمهوری اسلامی مواجه باشیم، خصوصا در بحث اتنیکها.
در زمان تبلیغات انتخاباتی که باید رای جمع کرد میگویند انتخابات رکن دموکراسیهاست، مثل سوئیس، و به شما میگویند که اگر سوئیس میخواهید باید این رکن مهم را دریابید. شما یاد سوئیس میافتید، چهار زبان رسمی، هر هفته رفراندوم در یک گوشه کشور حتی برای چهار متر پارک، فدرالیسم، درآمد سرانه بالا، آزادی مطبوعات و غیره. خوب واضح است که سوئیس دروغ بزرگ است اما میتوان رویا فروخت، کسی هم نیست، رسانهای هم نیست که بگوید این مزخرفات چیست. بعد که آش بشدت شور میشود (در اینجا لیست کابینه جناب پزشکیان) میگویند: «سوئیسیها! اینجا ایران است» (محمد فاضلی) و ایران یعنی کشور تو سر مردم زدن و هیات و نذری و افتخارات ناسیونالیستی کوروش و داریوش و به سخره گرفتن دانش از سوی متخصصان و دانشگاهیان.
در همان دوره رایجمع کردن میگویند رای دادن شما راهی برای اصلاح حاکمیت است و اگر مشارکت کنید یک رئیسجمهوری اصلاح طلب میتواند حاکمیت را تعدیل کند بدون آنکه هیچ مصداقی از برنامه اصلاحی این فرد و روش اجرای آن ارائه کنند. اما بعد از انتخابات و وقتی لیست کابینه ارائه شد میگویند: «مسعود، امروز هم نماد حکومت است هم نماد مردم.»(محسن رنانی) کسی هم نمیگوید در یک تئوکراسی، در یک سیستم به شدت سرکوبگر که شکاف بین جامعه و حکومت به جنبشهای اعتراضی جدید انجامیده است، چگونه کسی میتواند همزمان هم نماد مردم (یعنی کسانی که میخواهند سر به تن حکومت نباشد) و هم نماد حکومت (همان که این مردم را در خیابان به گلوله میبنند و به دار میکشد و در زندان به شکنجه و بیماری مشکوک میسپارد) باشد؟
از این منظر است که نقد آنچه این دانشگاه اشغال کردهها در ایران درباره سیاست و اصلاح و دموکراسی مینویسند بشدت ضروری است، چرا که آنها مشغول گسترش گزارهها غیر علمی درباره سیاستاند، گزارههایی که شاید برای بسیاری آشنا و بدیهی جلوه کند، اما از کمترین پشتوانه علمی و پژوهشی برخوردار نیستند.
@GoftandNO
#پزشکیان
#دانشسیاسی
🟨انتخاب پزشکیان و آنچه ما پروژه پزشکیان مینامیم، بدون کنکاش در اهداف حکومت برای اجرای این پروژه، یک واقعیت را پیش چشم همه ما قرار داد: اینکه دانش سیاسی تولید شده درباره حکومتهای اقتدارگرا به طور عام و تئوکراسیها بطور خاص، حتی در میان متخصصان این حوزه جدی گرفته نمیشود. روش اصلاحطلبی در ایران آشکارا کپی روش نظریهپردازان انتقال دموکراتیک است که در دهه ۹۰ میلادی مد بود و فکر میکردند انتقال از اقتدارگرایی به دموکراسی، جبر تاریخ است و اکنون به استناد پژوهشهای بسیار، این فلسفه تاریخگرایی نظریهپردازان انتقال دموکراتیک کاملا شکست خورده است. به سخن دیگر این روش که گروهی اصلاح طلب به داخل یک حاکمیت اقتدارگرا یا دیکتاتور نفوذ میکنند تا آن را تغییر دهند، کاملا با بحران مواجه شده است. در کیس ایران هم ما این شکست متوالی را از دو سال بعد از روی کار آمدن محمد خاتمی تا الان زیستهایم.
هم نقدهای جدی به تئوریهای انتقال دموکراتیک و هم تجربه سیاسی زیسته ما از دوره اصلاحات تاکنون، نشان میدهد که باید تئوری و راه جدیدی برای انتقال دموکراتیک پیدا کرد.
با این حال اصلاحطلبهای ایرانی که خود تلاشی در این زمینه نمی کنند، ترجیح میدهند پستها را بار دیگر اشغال کنند، منافع را جمع کنند و مدتی سوار بر مدیریتهای میانی، بارشان را ببندند. تا چهار سال بعد هم خدایشان بزرگ است، بدون آنکه اصلاحی در کار باشد، یا کمکی به جامعهای کنند که ناچار است در برابر این استبداد بایستد. آنها وارد حاکمیت نمیشوند که از قدرت سرکوبگر حاکمیت بکاهند به نفع جامعه، آنها اگر لازم باشد حتی با سرکوب بیشتر هم همراهی میکنند، چرا که هدف کسب قدرت و منافع حاصل از آن است. آنچه تاکنون از واکنشهای دولت پزشکیان میبینیم، این فرض را جدی میکند که با یکی از سرکوبگرترین دولتهای جمهوری اسلامی مواجه باشیم، خصوصا در بحث اتنیکها.
در زمان تبلیغات انتخاباتی که باید رای جمع کرد میگویند انتخابات رکن دموکراسیهاست، مثل سوئیس، و به شما میگویند که اگر سوئیس میخواهید باید این رکن مهم را دریابید. شما یاد سوئیس میافتید، چهار زبان رسمی، هر هفته رفراندوم در یک گوشه کشور حتی برای چهار متر پارک، فدرالیسم، درآمد سرانه بالا، آزادی مطبوعات و غیره. خوب واضح است که سوئیس دروغ بزرگ است اما میتوان رویا فروخت، کسی هم نیست، رسانهای هم نیست که بگوید این مزخرفات چیست. بعد که آش بشدت شور میشود (در اینجا لیست کابینه جناب پزشکیان) میگویند: «سوئیسیها! اینجا ایران است» (محمد فاضلی) و ایران یعنی کشور تو سر مردم زدن و هیات و نذری و افتخارات ناسیونالیستی کوروش و داریوش و به سخره گرفتن دانش از سوی متخصصان و دانشگاهیان.
در همان دوره رایجمع کردن میگویند رای دادن شما راهی برای اصلاح حاکمیت است و اگر مشارکت کنید یک رئیسجمهوری اصلاح طلب میتواند حاکمیت را تعدیل کند بدون آنکه هیچ مصداقی از برنامه اصلاحی این فرد و روش اجرای آن ارائه کنند. اما بعد از انتخابات و وقتی لیست کابینه ارائه شد میگویند: «مسعود، امروز هم نماد حکومت است هم نماد مردم.»(محسن رنانی) کسی هم نمیگوید در یک تئوکراسی، در یک سیستم به شدت سرکوبگر که شکاف بین جامعه و حکومت به جنبشهای اعتراضی جدید انجامیده است، چگونه کسی میتواند همزمان هم نماد مردم (یعنی کسانی که میخواهند سر به تن حکومت نباشد) و هم نماد حکومت (همان که این مردم را در خیابان به گلوله میبنند و به دار میکشد و در زندان به شکنجه و بیماری مشکوک میسپارد) باشد؟
از این منظر است که نقد آنچه این دانشگاه اشغال کردهها در ایران درباره سیاست و اصلاح و دموکراسی مینویسند بشدت ضروری است، چرا که آنها مشغول گسترش گزارهها غیر علمی درباره سیاستاند، گزارههایی که شاید برای بسیاری آشنا و بدیهی جلوه کند، اما از کمترین پشتوانه علمی و پژوهشی برخوردار نیستند.
@GoftandNO
#پزشکیان
#دانشسیاسی
🔴علیرضا حیدری و سخن از نابرابری طبقاتی
🟨علیرضا حیدری، کشتیگیر سابق در مصاحبهای به نکتهای اشاره میکند که کمتر از زبان ایرانیان کم و بیشتر مشهور شنیده میشود. سلبریتیها چه از نوع ورزشی یا از نوع شبکههای اجتماعی، اکثرا در خدمت سرمایه و تقدیسگر نابرابریاند و بخش مهمی از آگاهی راستگرایانه در جامعه ایران را شکل میدهند. با اینکه بدبین بودن به سلبریتیها امر کاملا مشروعی است و باید همواره به آنها به دیده تردید نگریست با این حال نمیتوان از کنار این جملات که از زبان علیرضا حیدری میشنویم، بی تفاوت گذشت، علیرغم اینکه شاید فردا در خدمت این یا آن پدیده ضد انسانی قرار بگیرد. چرا که این نخستین بار است که یک سلبریتی برعکس روند رایج افتخار به پولدار بودن، افتخار به نابرابری، افتخار به اینکه فرزندانشان را به گرانترین مدارس میفرستند، افتخار به ارث و میراث، سخن میگوید. نخستین بار است که یک سلبریتی که در خارج زندگی میکند، از اهمیت برابری آموزشی صحبت میکند، علیه جداسازی طبقاتی سخن میگوید. حیدری در این مصاحبه میگوید: «من یک مدرسه در بالای شهر تهران ندیدم که پسرم با پسر سرایدار درس بخواند، من دلم میخواهد پسرم با مردم عادی جامعه زندگی کند، اما امکانش در ایران نیست.» یا درباره باشگاههای ورزشی میگوید که چطور بچههای طبقه کارگر جامعه میتوانند ۲۰ میلیون تومان آبونمان باشگاه بدهند؟ و اینکه چرا دولت دیگر این وظیفه را برای خودش شناسایی نمیکند که مدرسه و باشگاه ورزشی بسازد.
اینجاست که ما باز میگردیم به بحث اساسی، مشروع سازی اختلاف طبقاتی و جداسازی طبقاتی که در جامعه ایران با شدتی وحشتناک در سالههای اخیر گسترش یافته است.
مشروع سازی اختلاف طبقاتی آنچنان پیش رفته است که به گفتمان مسلط در جامعه ایران بدل شده است. مشروع است که شما از سطح زندگی رویایی برخوردار باشی و گستره وسیعی از جامعه برای بقا بجنگند. نتیجه مشروع سازی اختلاف طبقاتی، جداسازی طبقاتی است. همه در تلاشاند که خودشان را جدا کنند. با پولدار شدن، خودشان را و بچههایشان را از دیگر طبقات جامعه جدا کنند، به مدارس گرانقمیت غیرانتقاعی بفرستند، کلاسهای گرانقیمت کنکور را برای بچههایشان رزرو کنند تا آنها با بدست آوردن مدارک و جایگاه بالاتر، جایگاه طبقاتیشان را تثبیت و ادامه دهند. در طبقات دیگر هم انواع مختلفی از جداسازی در جریان است حتی در پایین ترین سطح طبقاتی ما شاهد تقاضا برای جداسازی کودکان ایرانی از افغانستانی هستیم که حاوی شکلی از جداسازی طبقاتی است.
علیرضا حیدری برای مدتی است که در هلند زندگی میکند و احتمالا دیده است که علیرغم اینکه تاجر است نمیتواند در هلند خانه ۵۰۰ متری داشته باشد، خانهای که در ایران و شمال تهران دارد. او احتمالا بخشی از تجربه زیستهاش را در پرتو زندگی در هلند، بیان کرده است، تجربهای که ما کمتر از ایرانیان خارج زندگی کرده میشنویم. از این منظر حرفهای علیرضا حیدری مهم است.
@GoftandNO
#علیرضاحیدری
#نابرابری
🟨علیرضا حیدری، کشتیگیر سابق در مصاحبهای به نکتهای اشاره میکند که کمتر از زبان ایرانیان کم و بیشتر مشهور شنیده میشود. سلبریتیها چه از نوع ورزشی یا از نوع شبکههای اجتماعی، اکثرا در خدمت سرمایه و تقدیسگر نابرابریاند و بخش مهمی از آگاهی راستگرایانه در جامعه ایران را شکل میدهند. با اینکه بدبین بودن به سلبریتیها امر کاملا مشروعی است و باید همواره به آنها به دیده تردید نگریست با این حال نمیتوان از کنار این جملات که از زبان علیرضا حیدری میشنویم، بی تفاوت گذشت، علیرغم اینکه شاید فردا در خدمت این یا آن پدیده ضد انسانی قرار بگیرد. چرا که این نخستین بار است که یک سلبریتی برعکس روند رایج افتخار به پولدار بودن، افتخار به نابرابری، افتخار به اینکه فرزندانشان را به گرانترین مدارس میفرستند، افتخار به ارث و میراث، سخن میگوید. نخستین بار است که یک سلبریتی که در خارج زندگی میکند، از اهمیت برابری آموزشی صحبت میکند، علیه جداسازی طبقاتی سخن میگوید. حیدری در این مصاحبه میگوید: «من یک مدرسه در بالای شهر تهران ندیدم که پسرم با پسر سرایدار درس بخواند، من دلم میخواهد پسرم با مردم عادی جامعه زندگی کند، اما امکانش در ایران نیست.» یا درباره باشگاههای ورزشی میگوید که چطور بچههای طبقه کارگر جامعه میتوانند ۲۰ میلیون تومان آبونمان باشگاه بدهند؟ و اینکه چرا دولت دیگر این وظیفه را برای خودش شناسایی نمیکند که مدرسه و باشگاه ورزشی بسازد.
اینجاست که ما باز میگردیم به بحث اساسی، مشروع سازی اختلاف طبقاتی و جداسازی طبقاتی که در جامعه ایران با شدتی وحشتناک در سالههای اخیر گسترش یافته است.
مشروع سازی اختلاف طبقاتی آنچنان پیش رفته است که به گفتمان مسلط در جامعه ایران بدل شده است. مشروع است که شما از سطح زندگی رویایی برخوردار باشی و گستره وسیعی از جامعه برای بقا بجنگند. نتیجه مشروع سازی اختلاف طبقاتی، جداسازی طبقاتی است. همه در تلاشاند که خودشان را جدا کنند. با پولدار شدن، خودشان را و بچههایشان را از دیگر طبقات جامعه جدا کنند، به مدارس گرانقمیت غیرانتقاعی بفرستند، کلاسهای گرانقیمت کنکور را برای بچههایشان رزرو کنند تا آنها با بدست آوردن مدارک و جایگاه بالاتر، جایگاه طبقاتیشان را تثبیت و ادامه دهند. در طبقات دیگر هم انواع مختلفی از جداسازی در جریان است حتی در پایین ترین سطح طبقاتی ما شاهد تقاضا برای جداسازی کودکان ایرانی از افغانستانی هستیم که حاوی شکلی از جداسازی طبقاتی است.
علیرضا حیدری برای مدتی است که در هلند زندگی میکند و احتمالا دیده است که علیرغم اینکه تاجر است نمیتواند در هلند خانه ۵۰۰ متری داشته باشد، خانهای که در ایران و شمال تهران دارد. او احتمالا بخشی از تجربه زیستهاش را در پرتو زندگی در هلند، بیان کرده است، تجربهای که ما کمتر از ایرانیان خارج زندگی کرده میشنویم. از این منظر حرفهای علیرضا حیدری مهم است.
@GoftandNO
#علیرضاحیدری
#نابرابری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴گلشیفته فراهانی و گفتمان تکبرگرایانه فرانسوی
🟨گلشیفته فراهانی در تجلیل از فرانسه جملاتی میگوید که دقیقا مصداق تکبر نژادپرستانه فرانسویهاست.به سخن دیگر گلشیفته در حمایت و تایید گفتمان تکبرگرایانه نژادپرستانه فرانسه قدم بر میدارد. میگوید فرزندان بیولوژیک ؟؟ فرانسه نمیدانند که چه شانسی دارند. از این که بگذریم که فرزندان بیولوژیک فرانسه یعنی چه، گلشیفته رسما دروغ میگوید، فرانسویها بطور روزمره در حال زیست و بیان و تو سر مهاجرها زدند که شما نمیفهمید چه شانسی دارید به فرانسه آمدهاید. آنها هر روز در سادهترین گفتگوها یادشان هست که بگویند ما شانس داشتیم در اروپا متولد شدیم. آنها نیازمند مهاجرانی مثل گلشیفتهاند که در مسیر تایید گفتمان تکبرگرایانهشان حرکت کنند بدون آنکه به نژادپرستی سیستماتیک و پیچیده فرانسوی بپردازند. گلشیفته مهاجر موفقی است و موفقیتش از فرانسه نیامده بلکه از ایران آمده و بر پایه شهرتی که در ایران داشت در فرانسه جایگاه پیدا کرد اما حالا این امتیاز را به فرانسه نسبت میدهد
@GoftandNO
نژادپرستی#
گلشیفتهفراهانی#
🟨گلشیفته فراهانی در تجلیل از فرانسه جملاتی میگوید که دقیقا مصداق تکبر نژادپرستانه فرانسویهاست.به سخن دیگر گلشیفته در حمایت و تایید گفتمان تکبرگرایانه نژادپرستانه فرانسه قدم بر میدارد. میگوید فرزندان بیولوژیک ؟؟ فرانسه نمیدانند که چه شانسی دارند. از این که بگذریم که فرزندان بیولوژیک فرانسه یعنی چه، گلشیفته رسما دروغ میگوید، فرانسویها بطور روزمره در حال زیست و بیان و تو سر مهاجرها زدند که شما نمیفهمید چه شانسی دارید به فرانسه آمدهاید. آنها هر روز در سادهترین گفتگوها یادشان هست که بگویند ما شانس داشتیم در اروپا متولد شدیم. آنها نیازمند مهاجرانی مثل گلشیفتهاند که در مسیر تایید گفتمان تکبرگرایانهشان حرکت کنند بدون آنکه به نژادپرستی سیستماتیک و پیچیده فرانسوی بپردازند. گلشیفته مهاجر موفقی است و موفقیتش از فرانسه نیامده بلکه از ایران آمده و بر پایه شهرتی که در ایران داشت در فرانسه جایگاه پیدا کرد اما حالا این امتیاز را به فرانسه نسبت میدهد
@GoftandNO
نژادپرستی#
گلشیفتهفراهانی#
🔴 المپیک، نابرابری و ۸ میلیارد بدن خودگناهکار پندار
🟨مرتن(مارتین) موشل، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر فرانسوی در مقالهای با عنوان «۸ میلیارد بدن، و من و من و من » (که اشارهای است به قطعه موزیک معروف ژک دوترون با عنوان «و من و من و من») به رقابتهای ورزشی المپیک پرداخته است. او میگوید که در سطح بازنمایی، بازیهای المپیک همان جایگاه نمادینی را دارند که اشیای به نمایشگذاشته شده برای توده متوهم از سوی طبقه سلطهگر و ستمگر، یعنی : خانهها و ویلاهای مجلل، قایقهای تفریحی شیک و بشدت آلودهکننده، اتومبیلهای فراتر از تصور و جتهای شخصی. صنعت تجمل که هم غیرقابل دسترس است (که البته آرمان شهر فقراست) و هم آنچه ما باید آرزو کنیم یا باید موضوع «میل» ما قرار گیرد را مشخص میکند.هدف المپیک این است که مردم آرمان بدن در بالاترین سطح آمادگی را بعنوان آرزو و یا میل خود بپذیرند. امری که گسترش دهنده نوعی ایدئولوژی نخبگانی به عنوان مدلی از کل نظم اجتماعی است که در آن سلطه طبیعی قویترها، روحیه رقابت و منطق برد و باخت موضوع داوریی است که بشکل مثبتی سازش دموکراتیک را که همیشه به ضرر ضعفاست، بیان میکند. از استادیوم تا جامعه، ماکت انتلکتوئلی جهانی متعارض به نمایش گذاشته میشود که عموما عادلانه تلقی میشود
دغلکاری در سدی نفهته است که به این ترتیب بین اقلیتی از ورزشکاران مدالآور از هر دو جنس و هشت میلیارد بدن زمینی ایجاد شده که در معرض منطق بیگانهکننده مبارزه روزانه برای بقایند.ا
بازیهای المپیک هم ابزاری برای انقیاد در برابر نظم مبتنی بر سود و هم محلی برای آرمان شهر توهمالود تفاهم و برادری است که به مرحلهای از ریاکاری رسیده است که پس زمینه خشونت و جنگ در جهان را میپوشاند.
بازیهای المپیک، پاسخ بدی است به پرسش اسپینوزا درباره رابطه بدن و ذهن آنجا که میگوید«هیچ کس از توانایی یک بدن آگاه نیست»، که معنای آن این است که یک فرد، یک گروه اجتماعی، یا حتی یک ملت، بطور بالقوه هم قادر به بهترینها و هم بدترینهاست، همانطور که سوفوکل در آنتیگون میگوید، جایی که انسان را بهعنوان «معجزهای وحشتناک» توصیف میکند
برای بررسی این ارتباط دیالکتیکی، نیازی به جستجوی زیادی نیست. در حالی که بدنهای قدرتمند در پاریس مورد تجلیل قرار میگرفتند، اجساد دیگر در خاورمیانه و اوکراین زیر بمبها زنده زنده میسوختند. آتشبس المپیک به معنای باستانی در مورد جهانی که با خشونت فرایندهای ظالمانه اداره میشود، اعمال نمیشود. فئودالهای جدید طبقه تیرانیک که ثروتمندتر و قدرتمندتر از پادشاهان رژیمهای باستانیاند، پلیس و رسانهها را تحت فرمان دارند، اختیارات فرعی را به بوروکراتها و مدالها را به بختآورهای عضلانی توزیع میکنند. حلقه توتالیتر روز به روز تثبیتتر میشود و کسانی که آن را کنترل میکنند وانمود میکنند که دموکراتاند. ما در المپیک با پیروزی یک قهرمان، پیروزی یک «ما» مصنوعی را جشن میگیریم،گویی نابرابریها و سلسلهمراتبها را از بین میبرد و در برابر «ما» واقعی جامعه بشری قرار میگیرد، «مایی»که باید ساخته شود. بازیهای المپیک یکی از مراسم اصلی سرمایهداری بعنوان مذهب است که والتر بنیامین فلیسوف دربارهآش به ما میگوید که این مذهب، یک کالتی (فرقه) است که خود گناهکارپنداری (خود مقصرپنداری) را تولید میکند که بطور دائمی در کار است. بنیامین میگوید : «آنچه در تاریخ سرمایهداری بی سابقه است این است که دین دیگر در قامت اصلاح نیست بلکه تباهی بودن است.»
یک ایده آرمانشهری به من اجازه میدهد که در برابر احساس شرمندگی که در تماشای بازیهای المپیک پاریس بود، مقاومت کنم. من فکر میکنم که ورزش دیگری ممکن است، یک ورزش بدون رقابت، بدون رتبه، بدون پاداش، یک ورزش برای ورزش، برای لذت بازی رایگان با دیگران، ورزش بعنوان روشی ممتاز برای گفتگوی بین بدنها، وزرشی که هیچ موضوعیتی جز دیدار و تبادل ندارد.
@GoftandNO
المپیک#
نابرابری#
🟨مرتن(مارتین) موشل، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر فرانسوی در مقالهای با عنوان «۸ میلیارد بدن، و من و من و من » (که اشارهای است به قطعه موزیک معروف ژک دوترون با عنوان «و من و من و من») به رقابتهای ورزشی المپیک پرداخته است. او میگوید که در سطح بازنمایی، بازیهای المپیک همان جایگاه نمادینی را دارند که اشیای به نمایشگذاشته شده برای توده متوهم از سوی طبقه سلطهگر و ستمگر، یعنی : خانهها و ویلاهای مجلل، قایقهای تفریحی شیک و بشدت آلودهکننده، اتومبیلهای فراتر از تصور و جتهای شخصی. صنعت تجمل که هم غیرقابل دسترس است (که البته آرمان شهر فقراست) و هم آنچه ما باید آرزو کنیم یا باید موضوع «میل» ما قرار گیرد را مشخص میکند.هدف المپیک این است که مردم آرمان بدن در بالاترین سطح آمادگی را بعنوان آرزو و یا میل خود بپذیرند. امری که گسترش دهنده نوعی ایدئولوژی نخبگانی به عنوان مدلی از کل نظم اجتماعی است که در آن سلطه طبیعی قویترها، روحیه رقابت و منطق برد و باخت موضوع داوریی است که بشکل مثبتی سازش دموکراتیک را که همیشه به ضرر ضعفاست، بیان میکند. از استادیوم تا جامعه، ماکت انتلکتوئلی جهانی متعارض به نمایش گذاشته میشود که عموما عادلانه تلقی میشود
دغلکاری در سدی نفهته است که به این ترتیب بین اقلیتی از ورزشکاران مدالآور از هر دو جنس و هشت میلیارد بدن زمینی ایجاد شده که در معرض منطق بیگانهکننده مبارزه روزانه برای بقایند.ا
بازیهای المپیک هم ابزاری برای انقیاد در برابر نظم مبتنی بر سود و هم محلی برای آرمان شهر توهمالود تفاهم و برادری است که به مرحلهای از ریاکاری رسیده است که پس زمینه خشونت و جنگ در جهان را میپوشاند.
بازیهای المپیک، پاسخ بدی است به پرسش اسپینوزا درباره رابطه بدن و ذهن آنجا که میگوید«هیچ کس از توانایی یک بدن آگاه نیست»، که معنای آن این است که یک فرد، یک گروه اجتماعی، یا حتی یک ملت، بطور بالقوه هم قادر به بهترینها و هم بدترینهاست، همانطور که سوفوکل در آنتیگون میگوید، جایی که انسان را بهعنوان «معجزهای وحشتناک» توصیف میکند
برای بررسی این ارتباط دیالکتیکی، نیازی به جستجوی زیادی نیست. در حالی که بدنهای قدرتمند در پاریس مورد تجلیل قرار میگرفتند، اجساد دیگر در خاورمیانه و اوکراین زیر بمبها زنده زنده میسوختند. آتشبس المپیک به معنای باستانی در مورد جهانی که با خشونت فرایندهای ظالمانه اداره میشود، اعمال نمیشود. فئودالهای جدید طبقه تیرانیک که ثروتمندتر و قدرتمندتر از پادشاهان رژیمهای باستانیاند، پلیس و رسانهها را تحت فرمان دارند، اختیارات فرعی را به بوروکراتها و مدالها را به بختآورهای عضلانی توزیع میکنند. حلقه توتالیتر روز به روز تثبیتتر میشود و کسانی که آن را کنترل میکنند وانمود میکنند که دموکراتاند. ما در المپیک با پیروزی یک قهرمان، پیروزی یک «ما» مصنوعی را جشن میگیریم،گویی نابرابریها و سلسلهمراتبها را از بین میبرد و در برابر «ما» واقعی جامعه بشری قرار میگیرد، «مایی»که باید ساخته شود. بازیهای المپیک یکی از مراسم اصلی سرمایهداری بعنوان مذهب است که والتر بنیامین فلیسوف دربارهآش به ما میگوید که این مذهب، یک کالتی (فرقه) است که خود گناهکارپنداری (خود مقصرپنداری) را تولید میکند که بطور دائمی در کار است. بنیامین میگوید : «آنچه در تاریخ سرمایهداری بی سابقه است این است که دین دیگر در قامت اصلاح نیست بلکه تباهی بودن است.»
یک ایده آرمانشهری به من اجازه میدهد که در برابر احساس شرمندگی که در تماشای بازیهای المپیک پاریس بود، مقاومت کنم. من فکر میکنم که ورزش دیگری ممکن است، یک ورزش بدون رقابت، بدون رتبه، بدون پاداش، یک ورزش برای ورزش، برای لذت بازی رایگان با دیگران، ورزش بعنوان روشی ممتاز برای گفتگوی بین بدنها، وزرشی که هیچ موضوعیتی جز دیدار و تبادل ندارد.
@GoftandNO
المپیک#
نابرابری#
🔴الن دلون، محافظهکار و ضد همجنسگرایان
🟨الن دلون، یکی از نمادهای سینمای فرانسه و جهان امروز درگذشت، گذشته از کارنامه هنری بسیار غنی او، نام او همواره با محافظهکاری و راستگرایی همراه بوده است، گرچه مدت کوتاهی هم به سمت سوسیالیستها چرخید. او از بالا آمدن راست افراطی در فرانسه و در سوئیس حمایت میکرد، خود را دوست قدیمی ژان مارین لوپن، رهبر سابق حزب راست افراطی فرانسه میدانست و حامی نیکلا سارکوزی در دوره رقابتهای ریاستجمهوری فرانسه.کسی که با حکم اعدام موافق بود و همجنسگرایی را ضد طبیعت داوری میکرد و مخالف به فرزندی گرفتن کودکان توسط زوجهای همجنسگرا بود، بی دلیل هم نیست که امروز اکثریت پیامها تسلیت را از زبان رهبران راست و راستافراطی (فاشیستها) فرانسوی شاهد بودیم.
(عکس بالا: الن دلون و ژان مارین لوپن، رهبر سابق راست افراطی فرانسه)
@GoftandNO
الندلون#
سینما#
🟨الن دلون، یکی از نمادهای سینمای فرانسه و جهان امروز درگذشت، گذشته از کارنامه هنری بسیار غنی او، نام او همواره با محافظهکاری و راستگرایی همراه بوده است، گرچه مدت کوتاهی هم به سمت سوسیالیستها چرخید. او از بالا آمدن راست افراطی در فرانسه و در سوئیس حمایت میکرد، خود را دوست قدیمی ژان مارین لوپن، رهبر سابق حزب راست افراطی فرانسه میدانست و حامی نیکلا سارکوزی در دوره رقابتهای ریاستجمهوری فرانسه.کسی که با حکم اعدام موافق بود و همجنسگرایی را ضد طبیعت داوری میکرد و مخالف به فرزندی گرفتن کودکان توسط زوجهای همجنسگرا بود، بی دلیل هم نیست که امروز اکثریت پیامها تسلیت را از زبان رهبران راست و راستافراطی (فاشیستها) فرانسوی شاهد بودیم.
(عکس بالا: الن دلون و ژان مارین لوپن، رهبر سابق راست افراطی فرانسه)
@GoftandNO
الندلون#
سینما#
🔴ماجرای همیشگی نشر کتاب ترکی؛ اول باید به سلطه اعتراف کنی
🟨آنچه در نامه سرگشاده بهرام اسدی، شاعر، نویسنده و ناشر اورمیهای میبینیم، سانسور کتاب نیست، وادار کردن یک ناشر به اعتراف به سلطه است. وادار کردن به تغییر کلمات و اساسا تغییر زبان به نفع گفتمانی است که در مرکز ساخته شده است، گفتمان سلطهای که بنا بر اقتضای قدرت سیاسی ممکن است رئیسجمهوری از تبریز قبول کند اما پذیرش و رسمی شدن زبان ترکی را هرگز. به سخن دیگر هیچ مطالبه مشخصی پذیرفته نمیشود اما به هرچه حاوی ابهام و آرزو و توهم باشد، خوش آمده گفته میشود، همچنانکه شد
@GoftandNO
زبانترکی#
بهراماسدی#
🟨آنچه در نامه سرگشاده بهرام اسدی، شاعر، نویسنده و ناشر اورمیهای میبینیم، سانسور کتاب نیست، وادار کردن یک ناشر به اعتراف به سلطه است. وادار کردن به تغییر کلمات و اساسا تغییر زبان به نفع گفتمانی است که در مرکز ساخته شده است، گفتمان سلطهای که بنا بر اقتضای قدرت سیاسی ممکن است رئیسجمهوری از تبریز قبول کند اما پذیرش و رسمی شدن زبان ترکی را هرگز. به سخن دیگر هیچ مطالبه مشخصی پذیرفته نمیشود اما به هرچه حاوی ابهام و آرزو و توهم باشد، خوش آمده گفته میشود، همچنانکه شد
@GoftandNO
زبانترکی#
بهراماسدی#