🔴برنامه، ترس است و قالیباف
🟨حامیان اصلاحطلب پزشکیان در وضعیت ناامیدی غریبی به سر میبرند، ضربه مشارکت ۳۵ درصدی (در واقعی بودنش هم تردید هست) چنان گیجشان کرده که دیگر خبر معمول هم از کمپینشان کم میشنویم، نه تنها موجی نتوانستند بسازند که در واقع موج تحریم ساختند. تحریمی در کار نبود اما آنها خودشان آن را ساختند. در شرایط کنونی که نمیدانند با چه تاکیتکی ذخیره رای فراتر از آنچه به دست آوردهاند را بسیج کنند، به دو تاکتیک روی آوردهاند:
🔺اولی: ترس، ترس از جلیلی: تاکتیک ترساندن مردم آنها را به سمت ساختن ترسناکترین چهره از جلیلی سوق داده است، هر چه پلیدتر بهتر.
🔺دوم: ائتلاف با حامیان قالیباف: تلاش آنست در حالی که خود قالیباف از جلیلی حمایت کرده، رای بخشی از حامیانش را جلب کنند
به سخن دیگر کمپین جناب پزشکیان و اصلاحطلبان هیچ رویکرد جدید ایجابی در مواجه با موج ۶۵ درصدی اعتراضی اتخاذ نکرده و احتمالا نخواهد کرد چرا که اساسا هیچ رویکرد جدیدی در انبان ندارد. سقف آنچه پزشکیان نمایندگی میکند همین بود که در مرحله اول انتخابات دیدیم، اکنون برنامه ترس است و قالیباف.
@GoftandNO
#انتخابات
🟨حامیان اصلاحطلب پزشکیان در وضعیت ناامیدی غریبی به سر میبرند، ضربه مشارکت ۳۵ درصدی (در واقعی بودنش هم تردید هست) چنان گیجشان کرده که دیگر خبر معمول هم از کمپینشان کم میشنویم، نه تنها موجی نتوانستند بسازند که در واقع موج تحریم ساختند. تحریمی در کار نبود اما آنها خودشان آن را ساختند. در شرایط کنونی که نمیدانند با چه تاکیتکی ذخیره رای فراتر از آنچه به دست آوردهاند را بسیج کنند، به دو تاکتیک روی آوردهاند:
🔺اولی: ترس، ترس از جلیلی: تاکتیک ترساندن مردم آنها را به سمت ساختن ترسناکترین چهره از جلیلی سوق داده است، هر چه پلیدتر بهتر.
🔺دوم: ائتلاف با حامیان قالیباف: تلاش آنست در حالی که خود قالیباف از جلیلی حمایت کرده، رای بخشی از حامیانش را جلب کنند
به سخن دیگر کمپین جناب پزشکیان و اصلاحطلبان هیچ رویکرد جدید ایجابی در مواجه با موج ۶۵ درصدی اعتراضی اتخاذ نکرده و احتمالا نخواهد کرد چرا که اساسا هیچ رویکرد جدیدی در انبان ندارد. سقف آنچه پزشکیان نمایندگی میکند همین بود که در مرحله اول انتخابات دیدیم، اکنون برنامه ترس است و قالیباف.
@GoftandNO
#انتخابات
🔴مشارکت نکردن امر خطرناکی است در آنجا که میگویند مشارکت کن
🟨مشارکت نکردن در وضعیتی که حکومت میگوید مشارکت کن، امر خطرناکی است، گویی گروهی از مردم دیگر فرمان نمیبرند، به شکلی که حتی حاضر نیستند یک برگه رای را که خامنهای بی ارزش توصیفش کرد، به صندوق بیاندازند. فرمان نبردن و خودبنیاد بودن خطرناک است آنهم در نظام مبتنی بر ولایت که اساسش بر بندگی و فرمان بردن و تسلیم شدن و پیرو بودن و مرید بودن است. فرمان نبردن، مشارکت نکردن و خودبنیاد بودن خطرناک است آنهم وقتی فکر کنی، البته به غلط، که مراجع سیاسی و فکری یک جامعه (از اصلاح طلب و برخی روشنفکران و فیلسوفان) را بسیج کردهای که مشارکت افزایش یابند و این اتفاق نیافتد. خطرناک است چرا که معنایش این است که مراجع سیاسی و فکری جامعه دیگر آنها نیستند که تو فکر میکردی، این مراجع تغییر کردهاند، اساسا مرجع سیاسی و فکری شدن امر پیچیده، دشوار و شاید غیرممکنی شده است چرا که نوعی آگاهی عمومی به خودبنیادی اخلاقی و سیاسی در حال افزایش است.
برخی از دانشی که ما از سیاست بدست میآوریم از نیازهای یک رژیم سیاسی است. بطور مشخص در انتخابات اخیر ریاستجمهوری، نیاز به مشارکت است که ویژگی اصلی است. نیازی که در مرحله اول تحقق پیدا نکرد و حاکمیت نتوانست دست کم ۵۰ درصد مشارکت جلب کند. واضح است که همه تلاشها برای افزایش مشارکت است و همچنان که حسین باستانی میگوید علی خامنهای که در همه رایگیری ها یک روز بعد پیام میداد تا امروز هیچ پیامی برای مرحله اول انتخابات صادر نکرده است که احتمال آن میرود که انتظار داشته است که دست کم مشارکت در حد ۴۸ درصد انتخابات ۱۴۰۰ باشد و اکنون با مشارکت ۳۵ درصدی منتظر است که مرحله دوم انتخابات هم برگزار شود و آن زمان واکنش نشان دهد شاید دست کم در این یک هفته با برگزاری مناظرهها میان دو کاندیدا دست کم چند رصدی به این مشارکت افزوده شود.
در هر حال این نیاز به مشارکت، با در پرانتز قرار دادن انسداد ساختاری سیستم ولایی از بحثها و تحلیلها و در حالی که همه میدانیم که قرار نیز موضوع جدیی در سیستم سیاسی تغییر کند، موضوع جالب توجهی است.
🔺همه باید در همین چارچوب که تعیین میکنند، بازی کنند. سیاست باید در همین چارچوب جاری باشد. شما باید صبر کنید تا پنجرهای به این زندان را مقام عظمای ولایت باز کند و به شما بگوید تا کجا از این پنجره میتوان نگریست. چارچوب نباید بشکند، نباید بیاعتبار شود، چرا که بیاعتباری چارچوب یعنی جستجوی چارچوبی دیگر، یعنی آغاز روندی برای چارچوبی دیگر. برای همین هم قدرت فقط سرکوب نمیکند، پنجره هم باز میکند. پنجرهای به دقت ساختاربندی شده.
@GoftandNO
#انتخابات
🟨مشارکت نکردن در وضعیتی که حکومت میگوید مشارکت کن، امر خطرناکی است، گویی گروهی از مردم دیگر فرمان نمیبرند، به شکلی که حتی حاضر نیستند یک برگه رای را که خامنهای بی ارزش توصیفش کرد، به صندوق بیاندازند. فرمان نبردن و خودبنیاد بودن خطرناک است آنهم در نظام مبتنی بر ولایت که اساسش بر بندگی و فرمان بردن و تسلیم شدن و پیرو بودن و مرید بودن است. فرمان نبردن، مشارکت نکردن و خودبنیاد بودن خطرناک است آنهم وقتی فکر کنی، البته به غلط، که مراجع سیاسی و فکری یک جامعه (از اصلاح طلب و برخی روشنفکران و فیلسوفان) را بسیج کردهای که مشارکت افزایش یابند و این اتفاق نیافتد. خطرناک است چرا که معنایش این است که مراجع سیاسی و فکری جامعه دیگر آنها نیستند که تو فکر میکردی، این مراجع تغییر کردهاند، اساسا مرجع سیاسی و فکری شدن امر پیچیده، دشوار و شاید غیرممکنی شده است چرا که نوعی آگاهی عمومی به خودبنیادی اخلاقی و سیاسی در حال افزایش است.
برخی از دانشی که ما از سیاست بدست میآوریم از نیازهای یک رژیم سیاسی است. بطور مشخص در انتخابات اخیر ریاستجمهوری، نیاز به مشارکت است که ویژگی اصلی است. نیازی که در مرحله اول تحقق پیدا نکرد و حاکمیت نتوانست دست کم ۵۰ درصد مشارکت جلب کند. واضح است که همه تلاشها برای افزایش مشارکت است و همچنان که حسین باستانی میگوید علی خامنهای که در همه رایگیری ها یک روز بعد پیام میداد تا امروز هیچ پیامی برای مرحله اول انتخابات صادر نکرده است که احتمال آن میرود که انتظار داشته است که دست کم مشارکت در حد ۴۸ درصد انتخابات ۱۴۰۰ باشد و اکنون با مشارکت ۳۵ درصدی منتظر است که مرحله دوم انتخابات هم برگزار شود و آن زمان واکنش نشان دهد شاید دست کم در این یک هفته با برگزاری مناظرهها میان دو کاندیدا دست کم چند رصدی به این مشارکت افزوده شود.
در هر حال این نیاز به مشارکت، با در پرانتز قرار دادن انسداد ساختاری سیستم ولایی از بحثها و تحلیلها و در حالی که همه میدانیم که قرار نیز موضوع جدیی در سیستم سیاسی تغییر کند، موضوع جالب توجهی است.
🔺همه باید در همین چارچوب که تعیین میکنند، بازی کنند. سیاست باید در همین چارچوب جاری باشد. شما باید صبر کنید تا پنجرهای به این زندان را مقام عظمای ولایت باز کند و به شما بگوید تا کجا از این پنجره میتوان نگریست. چارچوب نباید بشکند، نباید بیاعتبار شود، چرا که بیاعتباری چارچوب یعنی جستجوی چارچوبی دیگر، یعنی آغاز روندی برای چارچوبی دیگر. برای همین هم قدرت فقط سرکوب نمیکند، پنجره هم باز میکند. پنجرهای به دقت ساختاربندی شده.
@GoftandNO
#انتخابات
🔴سیاست جای تقدیر بازی نیست؛ جای مقاومت است و مبارزه
🟨سیاست تقدیرشان است، چشم براه خدایشان نشستهاند که روزنهگشایی کند، ایرادی هم ندارد اما اینکه آن همه ادعا یکباره در تقدیر الهی فرود بیافتد، شگفتانگیز است. برای ما سیاست ، حوزه جنگ نیروهای سیاسی است، یا سرنوشت شما را آنها که بازی میکنند شکل میدهند و شما منفعل تماشاگرشان هستید یا راهی میروید که شما خود شکل دهنده به سرنوشت سیاسیتان باشید. قادر متعالی در سیاست وجود ندارد و هر کس به شما بگوید دروغگویی سلطه طلب است . هیچ خدایی در سیاست دخالت ندارد برای همین هم هست که ولایت فقیه بر ما مسلط شده که خودش نماد عدم وجود خدایی در سیاسی است.
@GoftandNO
#انتخابات
🟨سیاست تقدیرشان است، چشم براه خدایشان نشستهاند که روزنهگشایی کند، ایرادی هم ندارد اما اینکه آن همه ادعا یکباره در تقدیر الهی فرود بیافتد، شگفتانگیز است. برای ما سیاست ، حوزه جنگ نیروهای سیاسی است، یا سرنوشت شما را آنها که بازی میکنند شکل میدهند و شما منفعل تماشاگرشان هستید یا راهی میروید که شما خود شکل دهنده به سرنوشت سیاسیتان باشید. قادر متعالی در سیاست وجود ندارد و هر کس به شما بگوید دروغگویی سلطه طلب است . هیچ خدایی در سیاست دخالت ندارد برای همین هم هست که ولایت فقیه بر ما مسلط شده که خودش نماد عدم وجود خدایی در سیاسی است.
@GoftandNO
#انتخابات
🔴سلطنت طلبی، اصلاحطلبی را بازگرداند
🟨آنچه به نظر میرسد تا حدی اصلاحطلبی را به فضای سیاسی ایران بازگرانده است چیزی نیست جز سلطنتطلبی. سلطنتطلبی در جریان به شکستکشاندن جنبش ژینا نشان دادن چه هیولایی است، هیولایی که میتواند برای منافعش هر جنبش و آرمان بزرگی را به لجن بکشد. جنبشی که میتوانست حاکمیت را دست کم در حوزههایی به عقب براند، به دست این موجودات به زمین خورد. در آن شرایط شکست جنبش بود که اعدامها آغاز شد و برعکس ادعاها و شاخ و شانه کشیدنها، مدعیان آن جنبش نتوانستند حاکمیت را بترسانند که دست به اعدام جوانان معترض نزند. مشخص هم بود، کسانی که دست به دامن قدرتهای اروپایی و آمریکایی و اسرائیل بودند که نمیتوانستند نیروی انقلابی در ایران فعال کنند. حکومتی که میدانست این اپوزیسیون فشل جرات آن را ندارد که اقدام به اقدامی جدی علیه حکومت بزند، اعدامها را صورت داد و آخرین میخ را به تابوت آن جنبش زد. نیروی انقلابی که در مهاباد خیابانها را سنگربندی کرده بود، الهام بخش هیچ جای دیگری نشد. در مهاباد پیشرو بودند، میدانستند که راهی جز سنگربندی خیابانها و مبارزه جدی نیست اما هیچ گروهی دیگری از آنها پیروی نکرد. این پیروی نکردن معنای دیگری جز بازگشتن به دامن اصلاحطلبی نداشت..
اصلاح طلبی با آخرین میخی که به تابوت آن جنبش خورد دوباره اعتماد بنفس از دست رفتهاش را بازیافت و اکنون بازگشته است و همان معرکه را آغاز کرده است که سالهاست به تکرار انجام میدهد.
فضای فکری مسلط در ایران فضای راستگرایان است، راستگرایان و سلطنتطلبان و اصلاحطلبان شباهتهای عجیبی به هم دارند، همه آنها آروز میکردند جنبش ژینا شکست بخورد. چرا که با شکست چنین جنبشی بود که امکان تداوم پروژههایشان چه در داخل و چه در خارج وجود داشت. به شکستش کشیدند و اکنون بر جنازهاش سرود میخوانند.
@GoftandNO
#انتخابات
🟨آنچه به نظر میرسد تا حدی اصلاحطلبی را به فضای سیاسی ایران بازگرانده است چیزی نیست جز سلطنتطلبی. سلطنتطلبی در جریان به شکستکشاندن جنبش ژینا نشان دادن چه هیولایی است، هیولایی که میتواند برای منافعش هر جنبش و آرمان بزرگی را به لجن بکشد. جنبشی که میتوانست حاکمیت را دست کم در حوزههایی به عقب براند، به دست این موجودات به زمین خورد. در آن شرایط شکست جنبش بود که اعدامها آغاز شد و برعکس ادعاها و شاخ و شانه کشیدنها، مدعیان آن جنبش نتوانستند حاکمیت را بترسانند که دست به اعدام جوانان معترض نزند. مشخص هم بود، کسانی که دست به دامن قدرتهای اروپایی و آمریکایی و اسرائیل بودند که نمیتوانستند نیروی انقلابی در ایران فعال کنند. حکومتی که میدانست این اپوزیسیون فشل جرات آن را ندارد که اقدام به اقدامی جدی علیه حکومت بزند، اعدامها را صورت داد و آخرین میخ را به تابوت آن جنبش زد. نیروی انقلابی که در مهاباد خیابانها را سنگربندی کرده بود، الهام بخش هیچ جای دیگری نشد. در مهاباد پیشرو بودند، میدانستند که راهی جز سنگربندی خیابانها و مبارزه جدی نیست اما هیچ گروهی دیگری از آنها پیروی نکرد. این پیروی نکردن معنای دیگری جز بازگشتن به دامن اصلاحطلبی نداشت..
اصلاح طلبی با آخرین میخی که به تابوت آن جنبش خورد دوباره اعتماد بنفس از دست رفتهاش را بازیافت و اکنون بازگشته است و همان معرکه را آغاز کرده است که سالهاست به تکرار انجام میدهد.
فضای فکری مسلط در ایران فضای راستگرایان است، راستگرایان و سلطنتطلبان و اصلاحطلبان شباهتهای عجیبی به هم دارند، همه آنها آروز میکردند جنبش ژینا شکست بخورد. چرا که با شکست چنین جنبشی بود که امکان تداوم پروژههایشان چه در داخل و چه در خارج وجود داشت. به شکستش کشیدند و اکنون بر جنازهاش سرود میخوانند.
@GoftandNO
#انتخابات
🔴رای دادن تعجبآور نیست، ناامید شدن در اثر رای دادن گروهی از مردم موضوع عجیبی است
🟨آنچه میتواند باعث تعجب شود این نیست که گروهی از مردم به هر دلیلی ممکن است رای دهند، آنچه باعث تعجب است اینکه گروهی از رای دادن گروهی دیگر از مردم احساس ناامیدی کنند. اگر گروهی از رای دادن گروهی دیگر از مردم احساس ناامیدی میکنند، هیچ معنای دیگری ندارد جز اینکه به چیزی (رای ندادن) امیدی بیش از اندازه داشتهاند و همه سیبها را در این سبد گذاشتهاند. انتخابات فردا تمام میشود و همچنان پرسش اصلی مرتبط با مبارزه برای تغییر ساختار متصلب ولایی برای تغییر خواهان باقی خواهد ماند.
از همین امروز پرسش همان پرسش همیشگی است از کجا مقاومت را باید ادامه داد؟ مقاومتی فراتر از رای دادن یا ندادن، مقاومتی برای تغییر واقعی سیاسی. پرسشی دشوار که همه ترجیح میدهد رهایش کنند تا اعتراضاتی دیگر و انتخاباتی دیگر.
همچنانکه پیشتر نوشتیم، مبنای مقاومت، همراهی اکثریت نیست و اگر در دورهآی اکثریت همراه مخالفان شدند هم، همچنان مسئله اصلی سازماندهی مبارزه و طراحی پروژههای پیشرو در مبارزه است و تخریب ماشین سرکوب و سلطه است. ماشین سرکوب و سلطه میتواند در نارضایتی عمومی هم ادامه یابد مگر اینکه این نارضایتی به سازماندهی تخریب ماشین سلطه تبدیل شود و در این مسیر اقلیتی کوچک کفایت میکند.
@GoftandNO
#انتخابات
#مقاومت
🟨آنچه میتواند باعث تعجب شود این نیست که گروهی از مردم به هر دلیلی ممکن است رای دهند، آنچه باعث تعجب است اینکه گروهی از رای دادن گروهی دیگر از مردم احساس ناامیدی کنند. اگر گروهی از رای دادن گروهی دیگر از مردم احساس ناامیدی میکنند، هیچ معنای دیگری ندارد جز اینکه به چیزی (رای ندادن) امیدی بیش از اندازه داشتهاند و همه سیبها را در این سبد گذاشتهاند. انتخابات فردا تمام میشود و همچنان پرسش اصلی مرتبط با مبارزه برای تغییر ساختار متصلب ولایی برای تغییر خواهان باقی خواهد ماند.
از همین امروز پرسش همان پرسش همیشگی است از کجا مقاومت را باید ادامه داد؟ مقاومتی فراتر از رای دادن یا ندادن، مقاومتی برای تغییر واقعی سیاسی. پرسشی دشوار که همه ترجیح میدهد رهایش کنند تا اعتراضاتی دیگر و انتخاباتی دیگر.
همچنانکه پیشتر نوشتیم، مبنای مقاومت، همراهی اکثریت نیست و اگر در دورهآی اکثریت همراه مخالفان شدند هم، همچنان مسئله اصلی سازماندهی مبارزه و طراحی پروژههای پیشرو در مبارزه است و تخریب ماشین سرکوب و سلطه است. ماشین سرکوب و سلطه میتواند در نارضایتی عمومی هم ادامه یابد مگر اینکه این نارضایتی به سازماندهی تخریب ماشین سلطه تبدیل شود و در این مسیر اقلیتی کوچک کفایت میکند.
@GoftandNO
#انتخابات
#مقاومت
🔴اتاق فکر خامنهای؛ از پروژه سلطنتطلبی تا پروژه کارآمدی
🟨در جریان جنبش ژینا، به کرات نوشتیم که فاشیسم ولایت فقیه، اپوزیسیون خودش را انتخاب کرده است و این انتخاب بوضوح: سلطنتطلبان بودند. در گفتمان رهبران جمهوری اسلامی حتی گاها بعنوان خطر اصلی از آنها نام برده میشد. وقتی قدرتی از گروهی بعنوان خطر نام میبرد این معنا را دارد که قصدی دارد تا در گفتمان رسمیاش آنها را برجسته کند. معنایش فرستادن سیگنالی به آن گروه است که شما انتخاب شدهاید، در همین مسیر برانید. اتاقهای فکر جمهوری اسلامی از سالها پیش روی سلطنتطلبان کار میکردند، ساختن نوستالژی و مبارزه سیاسی را به نوستالژی پهلوی ارجاع دادن پروژه بسیار دقیق و موثری بود. اصلاحطلبان جامعه ایران را به سمت راستگرایی سوق داده بودند و محصول این راستگرایی را در خارج از کشور سلطنتطلبان برداشت میکردند، نه به شکلی که مثلا به لیبرالیسم سیاسی منجر شود، بلکه به شکلی که به ساختن هوادارانی فحاش و خشن در خارج از کشور با پرچمهای منقش به شیر نر برای آلوده کردن هر تجمعی بیانجامد که در آنها ایده نه برابری و آزادی که جانشین کردن شاهزاده به جای جانشین امام غایب بود، تا اگر مبارزه سیاسی اندکی به خارج از حوزه سیاسی ولایت منتقل شده است پس از مدتی به داخل آن حوزه باز گردد.
وقتی از یک سو خارج از کشور بیاعتبار شد و نتوانست مهمترین جنبش پیشرو تغییر در ایران را به سوی اهداف جدیدی رهبری کند و از سوی دیگر ناکارآمدی دولت رئیسی و تنشهای نیروهای داخل حکومت افزایش یافته بود، رئیسی حذف شد (یا در اثر حادثه یا در اثر برنامه از پیش تعیین شده). هیچ کس اطلاعی درباره جزییات حذف رئیسی ندارد از این منظر که آیا حاکمیت به حذفش تصمیم گرفت یا نیرویی خارجی، اما آنچه اکنون شاهدیم این است که خامنهای بوضوح ترجیح داده است که به جای جلیلی (که نزدیک به رئیسی بود)، پزشکیان روی کار بیاید و این مولفه خیلی مهمی است وگرنه میتوانست به جای پزشکیان که میدانست سالها نماینده تبریز بوده است و میتواند با چند سخنرانی به زبان ترکی، رای زیادی، از جمله رای امتگرا-ملیگرا- محافظهکار آذربایجانی را کسب کند (نارضایتی اتنیکی در این سالها همواره بالا بوده است و روشنفکران بطور منظم درباره این نارضایتی نوشته بودند و بسیج جامعه چندان برای آنها خصوصا برای امتگرا-اصلاحطلبان ترک دشوار نبود) ، فرد دیگری که چنین پتانسیلی نداشت را تایید صلاحیت کند و به سادگی جلیلی را بر جایگاه ریاست جمهوری بنشاند. خامنهای این کار را نکرد یا به این دلیل که جریان پایداری به شدت خطرناک شده است، یا به این دلیل که به شدت ناکارآمد بوده است(ما تنها به برخی از شاخص های اقتصادی دستری داریم) اما حالا با حضور پزشکیان، تکنوکراتهای کارگزاران و پیشبرد تنشزدایی احتمالی، خامنهای میتواند کارآمدی حداقلی را یا به واقع یا به شکل حس عمومی به سیستم حکومتیاش بازگرداند. به سخن دیگر علی خامنهای با این پروژه پیروزی بزرگی طراحی و کسب کرده است.
در این چارچوب بود که بخشی از جامعه داخل ایران فهمید که از این اپوزیسیون چیزی بیرون نمیآید و اگر هم چیزی بیرون بیاید شباهتی شگرف به همین ها دارد که در حکومتاند. اینجا بود که اصلاحطلبی یکباره دید که به شعبدهای که البته شعبده نبود و پروژه سیاسی بود، جایگاه از دسترفته اخلاقیاش را دوباره تا اندازهای بازیافته است. حالا میتوانست حتی محافظهکارتر از گذشته هم شود و پشت کاندیدای بایستد که بوضوح کاندیدای محافظهکار-امتگرایی است و رگه اصلاحطلبی رنگو رو رفتهای دارد.
علی رغم مشارکت ۴۹ درصد اعلام شده ( که ما هرگز نخواهیم فهمید چه اندازه واقعی یا تقلبی است)، کاملا میتواند هسته مهمی از مقاومت مردم علیه کلیت حاکمیت را مشاهده کرد، هستهای که در برابر پروپاگاندای اصلاحطلب-محافظهکاران مقاومت کرده است و میداند که عدم مشارکتاش در پروژه علیخامنهای ، برای تغییر کافی نیست و «نه» گفتن و بر علیه قدرت بودن و ایستادن برای یافتن آلترناتیو، قدم اولیه راهی طولانی برای تغییر است.
@GoftandNO
#مقاومت
🟨در جریان جنبش ژینا، به کرات نوشتیم که فاشیسم ولایت فقیه، اپوزیسیون خودش را انتخاب کرده است و این انتخاب بوضوح: سلطنتطلبان بودند. در گفتمان رهبران جمهوری اسلامی حتی گاها بعنوان خطر اصلی از آنها نام برده میشد. وقتی قدرتی از گروهی بعنوان خطر نام میبرد این معنا را دارد که قصدی دارد تا در گفتمان رسمیاش آنها را برجسته کند. معنایش فرستادن سیگنالی به آن گروه است که شما انتخاب شدهاید، در همین مسیر برانید. اتاقهای فکر جمهوری اسلامی از سالها پیش روی سلطنتطلبان کار میکردند، ساختن نوستالژی و مبارزه سیاسی را به نوستالژی پهلوی ارجاع دادن پروژه بسیار دقیق و موثری بود. اصلاحطلبان جامعه ایران را به سمت راستگرایی سوق داده بودند و محصول این راستگرایی را در خارج از کشور سلطنتطلبان برداشت میکردند، نه به شکلی که مثلا به لیبرالیسم سیاسی منجر شود، بلکه به شکلی که به ساختن هوادارانی فحاش و خشن در خارج از کشور با پرچمهای منقش به شیر نر برای آلوده کردن هر تجمعی بیانجامد که در آنها ایده نه برابری و آزادی که جانشین کردن شاهزاده به جای جانشین امام غایب بود، تا اگر مبارزه سیاسی اندکی به خارج از حوزه سیاسی ولایت منتقل شده است پس از مدتی به داخل آن حوزه باز گردد.
وقتی از یک سو خارج از کشور بیاعتبار شد و نتوانست مهمترین جنبش پیشرو تغییر در ایران را به سوی اهداف جدیدی رهبری کند و از سوی دیگر ناکارآمدی دولت رئیسی و تنشهای نیروهای داخل حکومت افزایش یافته بود، رئیسی حذف شد (یا در اثر حادثه یا در اثر برنامه از پیش تعیین شده). هیچ کس اطلاعی درباره جزییات حذف رئیسی ندارد از این منظر که آیا حاکمیت به حذفش تصمیم گرفت یا نیرویی خارجی، اما آنچه اکنون شاهدیم این است که خامنهای بوضوح ترجیح داده است که به جای جلیلی (که نزدیک به رئیسی بود)، پزشکیان روی کار بیاید و این مولفه خیلی مهمی است وگرنه میتوانست به جای پزشکیان که میدانست سالها نماینده تبریز بوده است و میتواند با چند سخنرانی به زبان ترکی، رای زیادی، از جمله رای امتگرا-ملیگرا- محافظهکار آذربایجانی را کسب کند (نارضایتی اتنیکی در این سالها همواره بالا بوده است و روشنفکران بطور منظم درباره این نارضایتی نوشته بودند و بسیج جامعه چندان برای آنها خصوصا برای امتگرا-اصلاحطلبان ترک دشوار نبود) ، فرد دیگری که چنین پتانسیلی نداشت را تایید صلاحیت کند و به سادگی جلیلی را بر جایگاه ریاست جمهوری بنشاند. خامنهای این کار را نکرد یا به این دلیل که جریان پایداری به شدت خطرناک شده است، یا به این دلیل که به شدت ناکارآمد بوده است(ما تنها به برخی از شاخص های اقتصادی دستری داریم) اما حالا با حضور پزشکیان، تکنوکراتهای کارگزاران و پیشبرد تنشزدایی احتمالی، خامنهای میتواند کارآمدی حداقلی را یا به واقع یا به شکل حس عمومی به سیستم حکومتیاش بازگرداند. به سخن دیگر علی خامنهای با این پروژه پیروزی بزرگی طراحی و کسب کرده است.
در این چارچوب بود که بخشی از جامعه داخل ایران فهمید که از این اپوزیسیون چیزی بیرون نمیآید و اگر هم چیزی بیرون بیاید شباهتی شگرف به همین ها دارد که در حکومتاند. اینجا بود که اصلاحطلبی یکباره دید که به شعبدهای که البته شعبده نبود و پروژه سیاسی بود، جایگاه از دسترفته اخلاقیاش را دوباره تا اندازهای بازیافته است. حالا میتوانست حتی محافظهکارتر از گذشته هم شود و پشت کاندیدای بایستد که بوضوح کاندیدای محافظهکار-امتگرایی است و رگه اصلاحطلبی رنگو رو رفتهای دارد.
علی رغم مشارکت ۴۹ درصد اعلام شده ( که ما هرگز نخواهیم فهمید چه اندازه واقعی یا تقلبی است)، کاملا میتواند هسته مهمی از مقاومت مردم علیه کلیت حاکمیت را مشاهده کرد، هستهای که در برابر پروپاگاندای اصلاحطلب-محافظهکاران مقاومت کرده است و میداند که عدم مشارکتاش در پروژه علیخامنهای ، برای تغییر کافی نیست و «نه» گفتن و بر علیه قدرت بودن و ایستادن برای یافتن آلترناتیو، قدم اولیه راهی طولانی برای تغییر است.
@GoftandNO
#مقاومت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴در لحظه فاشیسم، راهی جز چپ وجود ندارد
🟨باورش هم سخت است. با اینکه انتظار میرفت فاشیستهای فرانسوی اکثریت نسبی پارلمان فرانسه را در انتخابات امروز کسب کنند، اما این ائتلاف جدید مردمی چپها بود که اکثریت نسبتی را از آن خود کرد. در ویدیو بالا در شهر پرپنیون که یکی از شهرهای راستهای افراطی است، چپها بیرون آمدهاند و آهنگ L'estaca ، آنتیفرانکیستهای کاتالون را میخوانند. در لحظه فاشیسم، این چپ است که راهی به سمت آنتیفاشیسم است.
با این حال ائتلاف چپ بسیار شکننده است و هیچ حزبی اکثریت مطلق ندارد و مشخص نیست اساسا این کشور تا مدتها دولتی داشته باشد، اما از همه چیز مهمتر شکست نسبی فاشیستها بود.
حالا این چپ است که باید نشان دهد بر وعدههایش ایستاده وگرنه مانند گذشته کنار زده میشود.
@GoftandNO
#چپ
🟨باورش هم سخت است. با اینکه انتظار میرفت فاشیستهای فرانسوی اکثریت نسبی پارلمان فرانسه را در انتخابات امروز کسب کنند، اما این ائتلاف جدید مردمی چپها بود که اکثریت نسبتی را از آن خود کرد. در ویدیو بالا در شهر پرپنیون که یکی از شهرهای راستهای افراطی است، چپها بیرون آمدهاند و آهنگ L'estaca ، آنتیفرانکیستهای کاتالون را میخوانند. در لحظه فاشیسم، این چپ است که راهی به سمت آنتیفاشیسم است.
با این حال ائتلاف چپ بسیار شکننده است و هیچ حزبی اکثریت مطلق ندارد و مشخص نیست اساسا این کشور تا مدتها دولتی داشته باشد، اما از همه چیز مهمتر شکست نسبی فاشیستها بود.
حالا این چپ است که باید نشان دهد بر وعدههایش ایستاده وگرنه مانند گذشته کنار زده میشود.
@GoftandNO
#چپ
🔴افغانستانیستیزی نام دیگر نژادپرستی
🟨موج تازهای از نژادپرستی علیه افغانستانیهایی که در ایران زندگی میکنند به راه افتاده است. موجی که آشکارا میتوان دست سیاست رسمی-امنیتی جمهوری اسلامی با کمک روزنامهنگاران امنیتی را در آن دید. همدستییی آشکار برای تشدید حملات نژادپرستانه در ایران.
برنامهریزان این موج تازه به خوبی میدانند نژادپرستی چیست، بخوبی میدانند که در میان هر گروه انسانی از جمله ایرانیان، کسانی پیدا میشوند که دست به جرمی یا جنایتی بزنند، بخوبی میدانند که افغانستانیها در ایران در نسبت به جمعیتشان کمتر دست به جرم و جنایت میزنند چرا که آنها اساسا گروهی اجتماعی را شامل میشوند که از ترس حملات نژادپرستانه ایرانیان تلاش میکنند دیده نشوند، تلاش میکنند حساسیت برانگیز نشوند، مانند افراد معلول که معلولستیزی ایرانیان کاری کرده است که افراد معلول و خانوادهها تلاش میکنند، فرد معلول دیده نشود.
در این میان دشواری ماجرا فهماندن نژادپرستی به جامعه ایرانی است، فهماندن این نکته که ما در یک فرایند پروپاگاندای رسانهای-امنیتی به افغانستانیستیز تبدیل میشویم، کار دشواری است. دقیقا مثل فهماندن این موضع به یک فرانسوی نژادپرست است که حتی یک بار خارجی از نزدیک ندیده است اما با دیدن مستمر کانالهای تلویزیونی که بطور مستمر اخبار حوادث نشان میدهند معتقد شده است که علت ناامنی خارجیهایند.
دیدیه اریبون، جامعه شناس فرانسوی که یکی از مهمترین بیوگرافیهای میشل فوکو را هم نوشته است، در کتاب «زندگی، پیری و مرگ یک زن طبقه کارگر» بعد از مرگ مادرش باز میگردد به زندگی مادرش که کارگر بوده و به این یک نژادپرست تبدیل شده بود. در این کتاب می نویسد که روزی مادرش برای دیدن یکی از پسرهایش قطار میگیرد اما قطار اشتباه سوار میشود و سر از حومه پاریس در میآورد. آنجا آدرس میپرسد و راه را پیدا میکند. او بعدها به دیدیه این ماجرا را حکایت میکند: «با اینکه مطمئن نبودم که آدرس درست میدهند بخاطر اینکه همه سیاه پوست بودند، اما همه با من مهربان بودند.» به مادرم گفتم: «چرا نباید با تو مهربان میبودند؟ ». مادرم گفت: «خب، میدونی با آن همه چیزهایی که در تلویزیون میگفتند...» . دیدیه حکایت میکند که مادرش همیشه جلوی تلویزیون بود و این پروپاگاندا مادرش را به یک نژادپرست تبدیل کرده بود بدون آنکه یک خارجی دیده باشد و یک اتفاق در فضای واقعی روی او تاثیری متفاوت گذاشته بود.
در ماجرای تازه نژادپرستی علیه افغانستانیها هم ما شاهد این پروپاگاندا از سوی رسانههای حکومتی، شبه روزنامهنگارانش در شبکههای اجتماعی و مردمی که اساسا هیچ درکی از نژادپرستی ندارند، هستیم. این حملات انسانهایی مانند ما و شما را هدف گرفته است و آنها را با خشونت وصفناپذیری مواجه میکند. این وظیفه روشنفکران است که در این بیپناهی افغانستانیها در برابر این موجه نژادپرستی بایستند.
این پروپاگاندای امنیتی است که مانع ذهنی نژادپرستانه ایجاد کرده است، یکی از موانع ذهنی، تقدس مرز است. این در حالی است که کمتر ساختاری به اندازه مرز نژادپرستانه است. جهان بدون مرز، جهانی بسیار بهتر از جهان نژادپرستانه و پر خشونت امروز خواهد شد، ما همواره دشمن مرز باقی خواهیم ماند.
@GoftandNO
#نژادپرستی
#افغانستانیستیزی
🟨موج تازهای از نژادپرستی علیه افغانستانیهایی که در ایران زندگی میکنند به راه افتاده است. موجی که آشکارا میتوان دست سیاست رسمی-امنیتی جمهوری اسلامی با کمک روزنامهنگاران امنیتی را در آن دید. همدستییی آشکار برای تشدید حملات نژادپرستانه در ایران.
برنامهریزان این موج تازه به خوبی میدانند نژادپرستی چیست، بخوبی میدانند که در میان هر گروه انسانی از جمله ایرانیان، کسانی پیدا میشوند که دست به جرمی یا جنایتی بزنند، بخوبی میدانند که افغانستانیها در ایران در نسبت به جمعیتشان کمتر دست به جرم و جنایت میزنند چرا که آنها اساسا گروهی اجتماعی را شامل میشوند که از ترس حملات نژادپرستانه ایرانیان تلاش میکنند دیده نشوند، تلاش میکنند حساسیت برانگیز نشوند، مانند افراد معلول که معلولستیزی ایرانیان کاری کرده است که افراد معلول و خانوادهها تلاش میکنند، فرد معلول دیده نشود.
در این میان دشواری ماجرا فهماندن نژادپرستی به جامعه ایرانی است، فهماندن این نکته که ما در یک فرایند پروپاگاندای رسانهای-امنیتی به افغانستانیستیز تبدیل میشویم، کار دشواری است. دقیقا مثل فهماندن این موضع به یک فرانسوی نژادپرست است که حتی یک بار خارجی از نزدیک ندیده است اما با دیدن مستمر کانالهای تلویزیونی که بطور مستمر اخبار حوادث نشان میدهند معتقد شده است که علت ناامنی خارجیهایند.
دیدیه اریبون، جامعه شناس فرانسوی که یکی از مهمترین بیوگرافیهای میشل فوکو را هم نوشته است، در کتاب «زندگی، پیری و مرگ یک زن طبقه کارگر» بعد از مرگ مادرش باز میگردد به زندگی مادرش که کارگر بوده و به این یک نژادپرست تبدیل شده بود. در این کتاب می نویسد که روزی مادرش برای دیدن یکی از پسرهایش قطار میگیرد اما قطار اشتباه سوار میشود و سر از حومه پاریس در میآورد. آنجا آدرس میپرسد و راه را پیدا میکند. او بعدها به دیدیه این ماجرا را حکایت میکند: «با اینکه مطمئن نبودم که آدرس درست میدهند بخاطر اینکه همه سیاه پوست بودند، اما همه با من مهربان بودند.» به مادرم گفتم: «چرا نباید با تو مهربان میبودند؟ ». مادرم گفت: «خب، میدونی با آن همه چیزهایی که در تلویزیون میگفتند...» . دیدیه حکایت میکند که مادرش همیشه جلوی تلویزیون بود و این پروپاگاندا مادرش را به یک نژادپرست تبدیل کرده بود بدون آنکه یک خارجی دیده باشد و یک اتفاق در فضای واقعی روی او تاثیری متفاوت گذاشته بود.
در ماجرای تازه نژادپرستی علیه افغانستانیها هم ما شاهد این پروپاگاندا از سوی رسانههای حکومتی، شبه روزنامهنگارانش در شبکههای اجتماعی و مردمی که اساسا هیچ درکی از نژادپرستی ندارند، هستیم. این حملات انسانهایی مانند ما و شما را هدف گرفته است و آنها را با خشونت وصفناپذیری مواجه میکند. این وظیفه روشنفکران است که در این بیپناهی افغانستانیها در برابر این موجه نژادپرستی بایستند.
این پروپاگاندای امنیتی است که مانع ذهنی نژادپرستانه ایجاد کرده است، یکی از موانع ذهنی، تقدس مرز است. این در حالی است که کمتر ساختاری به اندازه مرز نژادپرستانه است. جهان بدون مرز، جهانی بسیار بهتر از جهان نژادپرستانه و پر خشونت امروز خواهد شد، ما همواره دشمن مرز باقی خواهیم ماند.
@GoftandNO
#نژادپرستی
#افغانستانیستیزی
🔴هیچ ضرورتی بالاتر از غلبه به پروپاگاندای سلطنتطلبان نیست
🟨اگر نتوانیم به پروپاگاندای سلطنت طلبان غلبه کنیم، سرنوشت بسیار وحشتناکی در انتظار طیفهای مخالف جمهوری اسلامی است. اگر نتوانیم راهی و رسانهای برای سخن گفتن با طیفی از ایرانیان که پرورده پروژه «نوستالژی پهلوی» بواسطه رسانههای زردی مانند من و تو و ایران اینترنشنال و سلبریتیهای تا دیروز در خدمت جمهوری اسلامی و یکباره در خدمت پهلوی، پیدا کنیم، سرنوشت اعتراضات در ایران بطور سیستماتیک در خدمت پهلویچیها خواهد بود. نتیجه این وضعیت تقویت جمهوری اسلامی است. به سخن دیگر تقویت سلطنت طلبی و پهلوی چیها رابطه مستقیمی دارد با تقویت جمهوری اسلامی و تا مخالفان جمهوری اسلامی این واقعیت سیاسی را نفهمند، هیچ آیندهای برای مبارزاتشان قابل تصور نیست. هیچکس و کریمی تنها دو نمونهاند و گستره وسیعی در خارج و داخل ایران با این طیف همراهند. کار پیچیده و دشواری است چرا که دهههاست که این پروپاگاندا با پولهای بزرگی ساخته شده است و در برابرش تنها تلاش تک تک ماست، کاری که باید با قدرت ادامه یابد.
@GoftandNO
#سلطنتطلبی
🟨اگر نتوانیم به پروپاگاندای سلطنت طلبان غلبه کنیم، سرنوشت بسیار وحشتناکی در انتظار طیفهای مخالف جمهوری اسلامی است. اگر نتوانیم راهی و رسانهای برای سخن گفتن با طیفی از ایرانیان که پرورده پروژه «نوستالژی پهلوی» بواسطه رسانههای زردی مانند من و تو و ایران اینترنشنال و سلبریتیهای تا دیروز در خدمت جمهوری اسلامی و یکباره در خدمت پهلوی، پیدا کنیم، سرنوشت اعتراضات در ایران بطور سیستماتیک در خدمت پهلویچیها خواهد بود. نتیجه این وضعیت تقویت جمهوری اسلامی است. به سخن دیگر تقویت سلطنت طلبی و پهلوی چیها رابطه مستقیمی دارد با تقویت جمهوری اسلامی و تا مخالفان جمهوری اسلامی این واقعیت سیاسی را نفهمند، هیچ آیندهای برای مبارزاتشان قابل تصور نیست. هیچکس و کریمی تنها دو نمونهاند و گستره وسیعی در خارج و داخل ایران با این طیف همراهند. کار پیچیده و دشواری است چرا که دهههاست که این پروپاگاندا با پولهای بزرگی ساخته شده است و در برابرش تنها تلاش تک تک ماست، کاری که باید با قدرت ادامه یابد.
@GoftandNO
#سلطنتطلبی
Forwarded from در پویهی زبان فارسی ● هادی راشد
▫️
🔹 ایران؛ نگاه دیگری به یک نامگذاری
ــــــــــــــــــــ
نام ایران از گذشتههای دور تا آغاز سدهی چهاردهم (ش.) در گزارشهای نویسندگان و نمایندگان سیاسی کشورهای غربی، همهجا پرشیا، پارس یا ساختهای واژگانی نزدیک به آن بود. در سال ۱۳۱۳ وزارت خارجهی ایران از همهی کشورها خواست تا زینپس، آن را ایران بنامند، نه پارس. دربارهی چرایی این درخواست، و پیشنهاد دهندگان آن، بسیار گفتهاند. امروز برخی گمان میکنند این جابهجایی پیشنهادِ سعید نفیسی به رضا شاه بوده است. بهانهی این گمانهزنی، گویا یادداشتی👉 از سعید نفیسی است که همآن روزها در روزنامهی اطلاعات به چاپ رسید.
چند سال پیش، برنار آنری لوی، نویسندهی فرانسوی در برنامهای تلویزیونی (👈اینجا، و اینجا👉) گفت نامگذاری ایران به جای پارس در دههی ۱۹۳۰، نشاندهندهی رخنهی گفتار نازیها در سرِ دولتمردان ایران و به دستور آلمان بود. دیدگاه او با واکنشهای فراوانی روبهرو شد. بسیاری از پژوهندگان و کارشناسان تاریخ ایران، آن را نادرست خواندند. با این همه، چشماندازِ تاریک این نامگذاری همچنان برجاست. سخنان عیسی صدیق، یکی از کارگزاران فرهنگی روزگار پهلوی؛ و باقر کاظمی، وزیر خارجه آن روزها، گوشهای از تاریکیهای آن را آشکار میکند. سخن صدیق، بار نخست در ۱۳۴۵ و سپس در سال ۱۳۵۴ و یادداشتهای کاظمی، نخستینبار در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسید.
عیسی صدیق نوشته است:
🔻در همان سال ۱۳۱۳ که جشن و کنگرهء فردوسی در تهران برپا شد در آلمان، حزب نازی به قدرت رسیده و علمدار تفوق نژاد آریایی بود. چون ایران مهد نژاد آریایی است ظاهراً از برلن به وزارت امور خارجه پیشنهاد شد که نام مملکت ما در مغربزمین که تا آن وقت پارس بود مبدل به ایران شود.
در اینجا باید توجه داشت که نام مملکت ما در مشرقزمین و خاورمیانه همواره ایران بوده ولی در اروپای غربی و امریکا که تمدن و فرهنگ خود را مستقیماً از یونان و روم و مذهب مسیح و تورات و انجیل اخذ کردهاند در تمام کتب و اسناد ظرف دو هزار و پانصد سال کشور ما را پارس خوانده و نوشتهاند.
وزیر امور خارجه وقت، باقر کاظمی مهذبالدوله با نظر موافق پیشنهاد را به عرض شاه رسانید و با تصویب او در دیماه ۱۳۱۳ به تمام دول جهان اعلام کرد که نام مملکت ما همهجا ایران خواهد بود. در اثر این اقدام به قول فروغی نخستوزیر «اسم معرفهای را نکره کردند». تا آنجا که هماکنون [۱۳۴۵]، پس از سی و دو سال مردم مغربزمین کشور و فرهنگ و تمدن ما را با کلمهء "ایران" تطبیق نمیکنند و تصور مینمایند که "ایران" یکی از ممالک جدیدالولاده منشعب از امپراتوری سابق عثمانی است، ولی همین که کلمهء "پارس" به گوش آنها رسد کشور ما با افتخارات آن به یادشان میآید.🔺
یادگار عمر، دفتر دوم، چ دوم، ۱۳۵۴، ص ۲۳۶ــ۲۳۷
با این همه، صدیق نگفت که چه کسانی «از برلن» پیشنهاد کردند: وزیر مختار ایران، یا نمایندگان دولت آلمان؟ آیا او از آوردن نام دولت آلمان در جایگاه پیشنهاد کننده چشم پوشید؟
باقر کاظمی، وزیر خارجه آن روزها مینویسد: «باید قبلاً اعتراف کنم که این فکر را آقای ابوالقاسم نجم وزیر مختار ایران در برلن داشتند و با هم در این خصوص مذاکره و تبادل نظر نمودیم و بعد خود من مدتی در این باب مطالعه و تفکر نمودم و تصمیم کردم که در این امر اقدام نمایم و با آقای فروغی نخستوزیر مذاکره نمودم و به عرض مقام سلطنت رساندم و پس از عرض توضیحات مفصل و جلب موافقت آن مقام اقدام کردم و این تصمیم را به همهء دول و ممالک دنیا اطلاع ... و مدتی را معین کردم که عنوان نوشتجات و مطبوعات خود را تغییر دهند» (یادداشتهایی از زندگانی ... ۲، ص۵۲۳).
ابوالقاسم نجم، پس از آنکه در وزارت دارایی، زیر دست تقیزاده کار میکرد؛ به وزیری مختار در برلن گمارده شد، و پس از بازگشت به ایران در ۱۳۱۵، به همکاری با حسنعلی منصور در وزارت پیشه و هنر پرداخت.
کاظمی مینویسد در بارهی نام ایران، نخست با نخستوزیر گفتوگو کرده و سپس دیدگاه شاه را با پیشنهاد رسیده همراه ساخته است. پذیرش پیشنهاد از سوی فروغی با آنچه عیسی صدیق بازگفته است، نمیخواند. آیا فروغی، نخست پیشنهاد را پذیرفته و سپس به زیانهای آن پی برده است؟
کاظمی یادآوری میکند که انگلیسیها تنها کشوری بودند که این دگرگونی را نپذیرفتند و پافشاری کردند که همچنان به جای ایران، بگویند و بنویسند پرشیا (ص۵۲۴). تا آنجا که در سال ۱۳۲۱، تقیزاده، وزیر مختار ایران در لندن با فرستادن گزارشی به وزارت خارجه، پیشنهاد کرد که "از تحمیل این قسمت" دست بردارند، و دولت بگوید که «ما در این موضوع اصراری نداریم» (همآن، ص۵۲۵).
آگاهی بیشتر دربارهی چگونگی دگرخوانی پرشیا به ایران را شاید بتوان با جستوجو در اسناد و گزارشهای وزارت خارجه به دست آورد.
https://t.iss.one/OnPersianLanguage/
🔹 ایران؛ نگاه دیگری به یک نامگذاری
ــــــــــــــــــــ
نام ایران از گذشتههای دور تا آغاز سدهی چهاردهم (ش.) در گزارشهای نویسندگان و نمایندگان سیاسی کشورهای غربی، همهجا پرشیا، پارس یا ساختهای واژگانی نزدیک به آن بود. در سال ۱۳۱۳ وزارت خارجهی ایران از همهی کشورها خواست تا زینپس، آن را ایران بنامند، نه پارس. دربارهی چرایی این درخواست، و پیشنهاد دهندگان آن، بسیار گفتهاند. امروز برخی گمان میکنند این جابهجایی پیشنهادِ سعید نفیسی به رضا شاه بوده است. بهانهی این گمانهزنی، گویا یادداشتی👉 از سعید نفیسی است که همآن روزها در روزنامهی اطلاعات به چاپ رسید.
چند سال پیش، برنار آنری لوی، نویسندهی فرانسوی در برنامهای تلویزیونی (👈اینجا، و اینجا👉) گفت نامگذاری ایران به جای پارس در دههی ۱۹۳۰، نشاندهندهی رخنهی گفتار نازیها در سرِ دولتمردان ایران و به دستور آلمان بود. دیدگاه او با واکنشهای فراوانی روبهرو شد. بسیاری از پژوهندگان و کارشناسان تاریخ ایران، آن را نادرست خواندند. با این همه، چشماندازِ تاریک این نامگذاری همچنان برجاست. سخنان عیسی صدیق، یکی از کارگزاران فرهنگی روزگار پهلوی؛ و باقر کاظمی، وزیر خارجه آن روزها، گوشهای از تاریکیهای آن را آشکار میکند. سخن صدیق، بار نخست در ۱۳۴۵ و سپس در سال ۱۳۵۴ و یادداشتهای کاظمی، نخستینبار در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسید.
عیسی صدیق نوشته است:
🔻در همان سال ۱۳۱۳ که جشن و کنگرهء فردوسی در تهران برپا شد در آلمان، حزب نازی به قدرت رسیده و علمدار تفوق نژاد آریایی بود. چون ایران مهد نژاد آریایی است ظاهراً از برلن به وزارت امور خارجه پیشنهاد شد که نام مملکت ما در مغربزمین که تا آن وقت پارس بود مبدل به ایران شود.
در اینجا باید توجه داشت که نام مملکت ما در مشرقزمین و خاورمیانه همواره ایران بوده ولی در اروپای غربی و امریکا که تمدن و فرهنگ خود را مستقیماً از یونان و روم و مذهب مسیح و تورات و انجیل اخذ کردهاند در تمام کتب و اسناد ظرف دو هزار و پانصد سال کشور ما را پارس خوانده و نوشتهاند.
وزیر امور خارجه وقت، باقر کاظمی مهذبالدوله با نظر موافق پیشنهاد را به عرض شاه رسانید و با تصویب او در دیماه ۱۳۱۳ به تمام دول جهان اعلام کرد که نام مملکت ما همهجا ایران خواهد بود. در اثر این اقدام به قول فروغی نخستوزیر «اسم معرفهای را نکره کردند». تا آنجا که هماکنون [۱۳۴۵]، پس از سی و دو سال مردم مغربزمین کشور و فرهنگ و تمدن ما را با کلمهء "ایران" تطبیق نمیکنند و تصور مینمایند که "ایران" یکی از ممالک جدیدالولاده منشعب از امپراتوری سابق عثمانی است، ولی همین که کلمهء "پارس" به گوش آنها رسد کشور ما با افتخارات آن به یادشان میآید.🔺
یادگار عمر، دفتر دوم، چ دوم، ۱۳۵۴، ص ۲۳۶ــ۲۳۷
با این همه، صدیق نگفت که چه کسانی «از برلن» پیشنهاد کردند: وزیر مختار ایران، یا نمایندگان دولت آلمان؟ آیا او از آوردن نام دولت آلمان در جایگاه پیشنهاد کننده چشم پوشید؟
باقر کاظمی، وزیر خارجه آن روزها مینویسد: «باید قبلاً اعتراف کنم که این فکر را آقای ابوالقاسم نجم وزیر مختار ایران در برلن داشتند و با هم در این خصوص مذاکره و تبادل نظر نمودیم و بعد خود من مدتی در این باب مطالعه و تفکر نمودم و تصمیم کردم که در این امر اقدام نمایم و با آقای فروغی نخستوزیر مذاکره نمودم و به عرض مقام سلطنت رساندم و پس از عرض توضیحات مفصل و جلب موافقت آن مقام اقدام کردم و این تصمیم را به همهء دول و ممالک دنیا اطلاع ... و مدتی را معین کردم که عنوان نوشتجات و مطبوعات خود را تغییر دهند» (یادداشتهایی از زندگانی ... ۲، ص۵۲۳).
ابوالقاسم نجم، پس از آنکه در وزارت دارایی، زیر دست تقیزاده کار میکرد؛ به وزیری مختار در برلن گمارده شد، و پس از بازگشت به ایران در ۱۳۱۵، به همکاری با حسنعلی منصور در وزارت پیشه و هنر پرداخت.
کاظمی مینویسد در بارهی نام ایران، نخست با نخستوزیر گفتوگو کرده و سپس دیدگاه شاه را با پیشنهاد رسیده همراه ساخته است. پذیرش پیشنهاد از سوی فروغی با آنچه عیسی صدیق بازگفته است، نمیخواند. آیا فروغی، نخست پیشنهاد را پذیرفته و سپس به زیانهای آن پی برده است؟
کاظمی یادآوری میکند که انگلیسیها تنها کشوری بودند که این دگرگونی را نپذیرفتند و پافشاری کردند که همچنان به جای ایران، بگویند و بنویسند پرشیا (ص۵۲۴). تا آنجا که در سال ۱۳۲۱، تقیزاده، وزیر مختار ایران در لندن با فرستادن گزارشی به وزارت خارجه، پیشنهاد کرد که "از تحمیل این قسمت" دست بردارند، و دولت بگوید که «ما در این موضوع اصراری نداریم» (همآن، ص۵۲۵).
آگاهی بیشتر دربارهی چگونگی دگرخوانی پرشیا به ایران را شاید بتوان با جستوجو در اسناد و گزارشهای وزارت خارجه به دست آورد.
https://t.iss.one/OnPersianLanguage/
🔴پزشکیان، نماد چه واقعیت سیاسیایی است؟
🟨واقعیت صحنه سیاسی را باید بدور از دوست داشتن و نداشتن این و آن فرد و نیروی سیاسی، سنجید. اگر نگاهی کنیم به آنچه انتخاب پزشکیان، نام دارد، باید پرسید پزشکیان نماد چه واقعیت سیاسیایی است؟
آیا آنچنان که برخی از نیروهای محافظهکار-امتگرا و نیروهای اصلاحطلب-انتگراسیونیست قدرت محور در آذربایجان تبلیغ میکنند، انتخاب پزشکیان نماد شورش یا حاکم کردن اراده حاشیه علیه مرکز است؟
یا آنچنان که اصلاحطلبان میگویند، پزشکیان نماد بازگشت اصلاحطلبی به شیوه کم تنش با راس قدرت سیاسی با استفاده از ادبیات نهجالبلاغهای است؟
یا پزشکیان، پروژه ارائه «پاسخی مثبت» به جامعهای شکستخورده از آخرین جنبش سراسری در ایران در شرایطی است که آنچه «نیروهای اپوزیسیونش» خوانده میشود از ارائه کمترین «پاسخ مثبت» ناتوان بودند؟
اما پیش از ارزیابی اینکه پزشکیان نماد چه واقعیت سیاسی در ایران امروز است، نمیتوان این واقعیت سیاسی را نادیده گرفت که علی خامنهای، مهمترین پیروز میدان انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران بود. او بار دیگر نشان داد که بخوبی نیروهای سیاسی در ایران و خارج از ایران را میشناسد و همچنان میتواند نیروهایی را برای تداوم سیستم سیاسی خود، حتی در بدترین شرایط سیاسی و اقتصادی، بسیج کند. میزان مشارکت نزدیک به ۵۰ درصد برای علی خامنهای آنهم در بدترین شرایط اقتصادی و سیاسی، اساسا پیروزی مهمی است.
علی خامنهای، آگاه به گرایش سلطنتطلبی در میان بخش پر سر و صدای اپوزیسیون ایرانی و ساخته شدن نوستالژی بازگشت به پهلوی در میان قشری از ایرانیان، اول سلطنتطلبان را به شکلی هوشمندانه همچون اپوزیسیون خود انتخاب کرد و با آگاهی کامل از اینکه سلطنت طلبی و پهلوی محوری اپوزیسیون رادیکالی که بتواند پروژههای سیاسی دردسر ساز علیه حاکمیت اجرا کند، نیست، میدان مخالفت سیاسی را به سمت آنها سوق داد و با ناکامی آنها، با پروژه پزشکیان، «پاسخ مثبتی» برای جامعهای شکستخورده فراهم کرد. این پاسخ مثبت نه پاسخی برای مطالبات سیاسی، و خصوصا مطالبات جنبش زن، زندگی، آزادی، که پاسخی متفاوت بود. او با پروژه پزشکیان دو پاسخ اساسی، به دو موضوع اساسی فراهم کرد، دو پاسخی که بطور کلی دو ایده «پزشکیان، شورشی حاشیه علیه مرکز» و «پزشکیان، اصلاحطلب کم تنش نهجالبلاغهای» را به حاشیه می راند.
🔺اول: پاسخی به مطالبات اتنیکی
با حضور پزشکیان، بعنوان سیاستمداری که سالها نماینده تبریز بوده است و به شکلی وصل به ترکهای آذربایجان است، خامنهای نشان داد که میتواند بخش مهمی از جامعه آذربایجان را بسیج کند. جامعهای که در جنبش زن، زندگی، آزادی، نسبت به کردها و بسیاری از مناطق دیگر، محافظهکار ظاهر شد و خامنهای این سیگنال جامعه محافظهکار را تبدیل به پاسخی سیاسی کرد. خامنهای با پروژه پزشکیان نشان داد که مهمترین گروه اتنیکی در جامعه ایران را میتواند حتی در شرایطی که گفته می شود بحران مشروعیت در بالاترین سطح است و یکی از مطالبات برابری اتنیکی است، بسیج کند. بسیج گرایشی در آذربایجان که خصومت و مبارزه سیاسی برای برابری را به دریافت سینگالی از قدرت مرکزی برای مشارکت در نمایندگی سیاسی ترجیح میدهد.
به این شکل خامنهای نشان داد که بحران اتنیکی، بحران جدیی نیست و قابل مدیریت است. و با این پروژه به بخشی از ناسیونالیستهای اصلاحطلب این پیام را داد که منطقیتر است حول پروژه خامنهای بسیج شوند و هراسی از تبلیغات برابری حقوق اتنیکی نداشته باشند.
🔺دوم: پاسخی به بحران ناکارآمدی اقتصادی
خامنهای با پروژه پزشکیان، به بخشی از نخبگان منتقد از جمله اصلاح طلبان که برخی گرایش سلطنتطلبی هم دارند، این پیام را داد که مهمترین دغدغهاش در شرایط کنونی کارآمدی اقتصادی است. به همین دلیل هم بود که بخشی وسیعی از آنها را در انتخابات بسیج کرد.
مسئله این نیست که خامنهای راست میگوید یا دروغ، مسئله سیاسی اساسی این است که این پروژه کار کرد.
نکته جالب سیاسی این است که حاصل جنبش زن، زندگی، آزادی را به کمک سلطنتطلبان، علی خامنهای تبدیل به پروژه سیاسی «مثبت» کرد.
🔺با وجود نیروهای سیاسی ارتجاعی در میان ایرانیان، به نظر میرسد که در بحرانهای بعدی سیاسی هم این علی خامنهای است که آن بحرانهای احتمالی را تبدیل به فرصت سیاسی خواهد کرد، مگر اینکه انقلابی در میان مخالفان حکومت علی خامنهای رخ دهد که بسیار دور از انتظار است.
@GoftandNO
#پزشکیان
🟨واقعیت صحنه سیاسی را باید بدور از دوست داشتن و نداشتن این و آن فرد و نیروی سیاسی، سنجید. اگر نگاهی کنیم به آنچه انتخاب پزشکیان، نام دارد، باید پرسید پزشکیان نماد چه واقعیت سیاسیایی است؟
آیا آنچنان که برخی از نیروهای محافظهکار-امتگرا و نیروهای اصلاحطلب-انتگراسیونیست قدرت محور در آذربایجان تبلیغ میکنند، انتخاب پزشکیان نماد شورش یا حاکم کردن اراده حاشیه علیه مرکز است؟
یا آنچنان که اصلاحطلبان میگویند، پزشکیان نماد بازگشت اصلاحطلبی به شیوه کم تنش با راس قدرت سیاسی با استفاده از ادبیات نهجالبلاغهای است؟
یا پزشکیان، پروژه ارائه «پاسخی مثبت» به جامعهای شکستخورده از آخرین جنبش سراسری در ایران در شرایطی است که آنچه «نیروهای اپوزیسیونش» خوانده میشود از ارائه کمترین «پاسخ مثبت» ناتوان بودند؟
اما پیش از ارزیابی اینکه پزشکیان نماد چه واقعیت سیاسی در ایران امروز است، نمیتوان این واقعیت سیاسی را نادیده گرفت که علی خامنهای، مهمترین پیروز میدان انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران بود. او بار دیگر نشان داد که بخوبی نیروهای سیاسی در ایران و خارج از ایران را میشناسد و همچنان میتواند نیروهایی را برای تداوم سیستم سیاسی خود، حتی در بدترین شرایط سیاسی و اقتصادی، بسیج کند. میزان مشارکت نزدیک به ۵۰ درصد برای علی خامنهای آنهم در بدترین شرایط اقتصادی و سیاسی، اساسا پیروزی مهمی است.
علی خامنهای، آگاه به گرایش سلطنتطلبی در میان بخش پر سر و صدای اپوزیسیون ایرانی و ساخته شدن نوستالژی بازگشت به پهلوی در میان قشری از ایرانیان، اول سلطنتطلبان را به شکلی هوشمندانه همچون اپوزیسیون خود انتخاب کرد و با آگاهی کامل از اینکه سلطنت طلبی و پهلوی محوری اپوزیسیون رادیکالی که بتواند پروژههای سیاسی دردسر ساز علیه حاکمیت اجرا کند، نیست، میدان مخالفت سیاسی را به سمت آنها سوق داد و با ناکامی آنها، با پروژه پزشکیان، «پاسخ مثبتی» برای جامعهای شکستخورده فراهم کرد. این پاسخ مثبت نه پاسخی برای مطالبات سیاسی، و خصوصا مطالبات جنبش زن، زندگی، آزادی، که پاسخی متفاوت بود. او با پروژه پزشکیان دو پاسخ اساسی، به دو موضوع اساسی فراهم کرد، دو پاسخی که بطور کلی دو ایده «پزشکیان، شورشی حاشیه علیه مرکز» و «پزشکیان، اصلاحطلب کم تنش نهجالبلاغهای» را به حاشیه می راند.
🔺اول: پاسخی به مطالبات اتنیکی
با حضور پزشکیان، بعنوان سیاستمداری که سالها نماینده تبریز بوده است و به شکلی وصل به ترکهای آذربایجان است، خامنهای نشان داد که میتواند بخش مهمی از جامعه آذربایجان را بسیج کند. جامعهای که در جنبش زن، زندگی، آزادی، نسبت به کردها و بسیاری از مناطق دیگر، محافظهکار ظاهر شد و خامنهای این سیگنال جامعه محافظهکار را تبدیل به پاسخی سیاسی کرد. خامنهای با پروژه پزشکیان نشان داد که مهمترین گروه اتنیکی در جامعه ایران را میتواند حتی در شرایطی که گفته می شود بحران مشروعیت در بالاترین سطح است و یکی از مطالبات برابری اتنیکی است، بسیج کند. بسیج گرایشی در آذربایجان که خصومت و مبارزه سیاسی برای برابری را به دریافت سینگالی از قدرت مرکزی برای مشارکت در نمایندگی سیاسی ترجیح میدهد.
به این شکل خامنهای نشان داد که بحران اتنیکی، بحران جدیی نیست و قابل مدیریت است. و با این پروژه به بخشی از ناسیونالیستهای اصلاحطلب این پیام را داد که منطقیتر است حول پروژه خامنهای بسیج شوند و هراسی از تبلیغات برابری حقوق اتنیکی نداشته باشند.
🔺دوم: پاسخی به بحران ناکارآمدی اقتصادی
خامنهای با پروژه پزشکیان، به بخشی از نخبگان منتقد از جمله اصلاح طلبان که برخی گرایش سلطنتطلبی هم دارند، این پیام را داد که مهمترین دغدغهاش در شرایط کنونی کارآمدی اقتصادی است. به همین دلیل هم بود که بخشی وسیعی از آنها را در انتخابات بسیج کرد.
مسئله این نیست که خامنهای راست میگوید یا دروغ، مسئله سیاسی اساسی این است که این پروژه کار کرد.
نکته جالب سیاسی این است که حاصل جنبش زن، زندگی، آزادی را به کمک سلطنتطلبان، علی خامنهای تبدیل به پروژه سیاسی «مثبت» کرد.
🔺با وجود نیروهای سیاسی ارتجاعی در میان ایرانیان، به نظر میرسد که در بحرانهای بعدی سیاسی هم این علی خامنهای است که آن بحرانهای احتمالی را تبدیل به فرصت سیاسی خواهد کرد، مگر اینکه انقلابی در میان مخالفان حکومت علی خامنهای رخ دهد که بسیار دور از انتظار است.
@GoftandNO
#پزشکیان
🔴راستگرایان ایرانی و دلهای خنک شده از ترور اسماعیل هنیه
🟨مطلب بعدی مرتبط با این تصاویر است.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
🟨مطلب بعدی مرتبط با این تصاویر است.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
No+
Photo
🔴راستگرایان ایرانی و دلهای خنک شده از ترور اسماعیل هنیه
🟨اسرائیل، اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس را در تهران ترور کرد. این ترور با موج خوشحالی یا رضایت بخشی از ایرانیان همراه شده است. شبکههای اجتماعی پر است از این ابراز رضایت، و ریشهیابی این رضایت و خوشحالی از اهمیت بنیادی در شناخت این جریان دارد.
خلاصه چرایی این رضایت و خوشحالی را میتوان اینطور بازنویسی کرد: «رژیم ولایی یک رژیم تروریستی است که نه تنها ما که بسیاری را در منطقه سرکوب میکند، در عین حال به حماس کمک مالی میکند (یعنی پول ایران را خرج دیگران برای ایدئولوژی خودش میکند) که سازمانی تروریستی است (چرا که به اسرائیلیهای حمله میکند و آنها را میکشد) بنابراین اینکه یکی از رهبران این گروه تروریستی را اسرائیل در تهران ترور کند، بسیار خوشحالیآور است چرا که هم یک رهبر تروریست حماس را زده (که متحد طبیعی ما یعنی اسرائیل را مورد حمله قرار میدهد) و هم رژیم ولایی را تحقیر کرده چرا که حتی این رژیم توان حفاظت از مهمان خود را در قلب پایتختاش ندارد.»
به سخن دیگر، دل بخشی از ایرانیان از این ترور خنک شده است. خصوصا ایرانیان بخش اپوزیسیون که ناتوانیشان در پیشبرد یک جنبش اعتراضی اظهر من الشمس است.نگاه کنید به توئیتهای رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد در تصاویر بالا. اتفاقی نبود که اینها در جورج تاون کنار هم نشستند. منطقی بین آنها مشترک است که منطق راستگرایان ایرانی است و البته منطق «دلمان خنکشد» که تنها وقتی به این شکل گسترده و آشکار بروز مییابد که شکستی بزرگ را زیسته باشید. برای آنها چندان مهم نیست که چه رژیمی دست به ترور زده است؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل یک رژیم فاشیستی است که در حال نسلکشی در فلسطین است؟ برای آنها مهم نیست که این ترور، خشونت را در منطقه بلاخیز خاورمیانه افزایش میدهد و این خشونت به ضرر مردم ایران است؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل با این ترور، تهران را تحریک به واکنش میکند تا بر اساس منطق قدیمی خود، بتواند حمایت غرب را همچنان داشته باشد؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل دهههاست که ترور میکند، زمانی رهبران چپ فلسطین را ترور میکرد و اکنون رهبران اسلامگرا را. آنها شیفته منطق «تروریست» اعلام کردن دولتهای غربیاند. آنها هیچ گاه جرات نکردند حتی انتقادی به اسرائیل بکنند چه برسد که بگویند آنچه در غزه میگذرد نسل کشی و تروریسم دولتی است.
آنها میترسند، هم از اینکه اگر واقعیت آنچه در غزه میگذرد را نسلکشی بنامند از سوی غرب حذف میشوند و هم از سوی جامعه راستگرای ایران. آنها لایک جامعه راستگرای ایران را به همه چیز ترجیح میدهند.
واقعیت این است که اگر جامعهای و اپوزیسیونی، آگاه و جدی برای مبارزه با نظام ولایی داشتیم، از دلم خنک شد عبور میکردند، استراتژیک تر میاندیشیدند، میفهمیدند که در جامعه معترض غرب به نسلکشی در غزه، ایرانیان حامی اسرائیل را مسخره میکنند و حتی گاه میگویند که اینها که وحشیتر از رژیم ولایی اند.
واقعیت این است که اسرائیل، رژیمی فاشیستی، تروریست، دست به ترور یکی از رهبران حماس در تهران زده است. حماس جنبشی اسلامگراست و کاملا مشروع است که بسیاری با ایدئولوژیاش مخالف باشند، اما اینها باعث نمیشود که فراموش کنیم که این اسرائیل است که دهههاستدر حال انجام عملیات تروریستی، نسلکشی و نابوی فلسطینیان است و چه کسی است که نداند این اسرائیل است که نیازمند کشتار است تا کشتار را توجیه کند.
اگر رهبران و اپوزیسیونی کمی اندیشمند داشتیم، جنبش اعتراضی در ایران به این روز نمیافتاد. اما با این رویکرد، ما باید بار دیگر از صفر شروع کنیم، ساختن چیزی که باید اصول اولیهاش را از نو بسازیم.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
🟨اسرائیل، اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس را در تهران ترور کرد. این ترور با موج خوشحالی یا رضایت بخشی از ایرانیان همراه شده است. شبکههای اجتماعی پر است از این ابراز رضایت، و ریشهیابی این رضایت و خوشحالی از اهمیت بنیادی در شناخت این جریان دارد.
خلاصه چرایی این رضایت و خوشحالی را میتوان اینطور بازنویسی کرد: «رژیم ولایی یک رژیم تروریستی است که نه تنها ما که بسیاری را در منطقه سرکوب میکند، در عین حال به حماس کمک مالی میکند (یعنی پول ایران را خرج دیگران برای ایدئولوژی خودش میکند) که سازمانی تروریستی است (چرا که به اسرائیلیهای حمله میکند و آنها را میکشد) بنابراین اینکه یکی از رهبران این گروه تروریستی را اسرائیل در تهران ترور کند، بسیار خوشحالیآور است چرا که هم یک رهبر تروریست حماس را زده (که متحد طبیعی ما یعنی اسرائیل را مورد حمله قرار میدهد) و هم رژیم ولایی را تحقیر کرده چرا که حتی این رژیم توان حفاظت از مهمان خود را در قلب پایتختاش ندارد.»
به سخن دیگر، دل بخشی از ایرانیان از این ترور خنک شده است. خصوصا ایرانیان بخش اپوزیسیون که ناتوانیشان در پیشبرد یک جنبش اعتراضی اظهر من الشمس است.نگاه کنید به توئیتهای رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد در تصاویر بالا. اتفاقی نبود که اینها در جورج تاون کنار هم نشستند. منطقی بین آنها مشترک است که منطق راستگرایان ایرانی است و البته منطق «دلمان خنکشد» که تنها وقتی به این شکل گسترده و آشکار بروز مییابد که شکستی بزرگ را زیسته باشید. برای آنها چندان مهم نیست که چه رژیمی دست به ترور زده است؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل یک رژیم فاشیستی است که در حال نسلکشی در فلسطین است؟ برای آنها مهم نیست که این ترور، خشونت را در منطقه بلاخیز خاورمیانه افزایش میدهد و این خشونت به ضرر مردم ایران است؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل با این ترور، تهران را تحریک به واکنش میکند تا بر اساس منطق قدیمی خود، بتواند حمایت غرب را همچنان داشته باشد؟ برای آنها مهم نیست که اسرائیل دهههاست که ترور میکند، زمانی رهبران چپ فلسطین را ترور میکرد و اکنون رهبران اسلامگرا را. آنها شیفته منطق «تروریست» اعلام کردن دولتهای غربیاند. آنها هیچ گاه جرات نکردند حتی انتقادی به اسرائیل بکنند چه برسد که بگویند آنچه در غزه میگذرد نسل کشی و تروریسم دولتی است.
آنها میترسند، هم از اینکه اگر واقعیت آنچه در غزه میگذرد را نسلکشی بنامند از سوی غرب حذف میشوند و هم از سوی جامعه راستگرای ایران. آنها لایک جامعه راستگرای ایران را به همه چیز ترجیح میدهند.
واقعیت این است که اگر جامعهای و اپوزیسیونی، آگاه و جدی برای مبارزه با نظام ولایی داشتیم، از دلم خنک شد عبور میکردند، استراتژیک تر میاندیشیدند، میفهمیدند که در جامعه معترض غرب به نسلکشی در غزه، ایرانیان حامی اسرائیل را مسخره میکنند و حتی گاه میگویند که اینها که وحشیتر از رژیم ولایی اند.
واقعیت این است که اسرائیل، رژیمی فاشیستی، تروریست، دست به ترور یکی از رهبران حماس در تهران زده است. حماس جنبشی اسلامگراست و کاملا مشروع است که بسیاری با ایدئولوژیاش مخالف باشند، اما اینها باعث نمیشود که فراموش کنیم که این اسرائیل است که دهههاستدر حال انجام عملیات تروریستی، نسلکشی و نابوی فلسطینیان است و چه کسی است که نداند این اسرائیل است که نیازمند کشتار است تا کشتار را توجیه کند.
اگر رهبران و اپوزیسیونی کمی اندیشمند داشتیم، جنبش اعتراضی در ایران به این روز نمیافتاد. اما با این رویکرد، ما باید بار دیگر از صفر شروع کنیم، ساختن چیزی که باید اصول اولیهاش را از نو بسازیم.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
🔴نیویورک تایمز میگوید بمبی که ماهها قبل به مجتمع به شدت محافظت شدهای که اسماعیل هنیه در آن اقامت داشت، منتقل شده بود، عامل کشته شدن هنیه بوده است.
احتمالا اینها اطلاعاتی است که اسرائیل درز میدهد.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
احتمالا اینها اطلاعاتی است که اسرائیل درز میدهد.
@GoftandNO
#اسماعیل_هنیه
🔴شما هر جا بگردید، حقیرتر و شیادتر از حمید رضا جلایی پور و علی نصری پیدا نمیکنید، یعنی به هیچ وجه قادر نیستید نمونه مشابه پیدا کنید.
@GoftandNO
@GoftandNO
🔴حمله اسرائیل به مدرسهای در غزه با بیش از یکصد کشته
🟨اسرائیل شب گذشته مدرسهای را در غزه بمباران کرده است و بیش از ۱۰۰ نفر را کشته است. اسرائیل میدانست که با بمباران نمیتواند حماس را از بین ببرد، حماس یک ایدئولوژی است و غیرقابل نابودی با بمب اما هدفش در اساس نابودی مردم بی پناه غزه است. نسلکشیایی که پیش چشم جهان پیش میرود. نسلکشیایی که راستگرایان جهان به اشکال گوناگون برایش کف و هورا میکشند. کیست که نداند سیاست اسرائیل، گسترش جنگ در منطقه است، سیاستی که جمهوری اسلامی را قدرتمندتر کرده و میکند. به سخن دیگر کف و هوا برای کشتار و ترور اسرائیل کشیدن، کمک به تقویت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی با سیاست اسرائیل، میلیاریزه تر و سرکوبگر تر میشود، این چیزی است که اسرائیل به آن نیاز دارد و راست ایرانی هم در این مسیر خدمت میکند، دانسته یا ندانسته.
@GoftandNO
#غزه
🟨اسرائیل شب گذشته مدرسهای را در غزه بمباران کرده است و بیش از ۱۰۰ نفر را کشته است. اسرائیل میدانست که با بمباران نمیتواند حماس را از بین ببرد، حماس یک ایدئولوژی است و غیرقابل نابودی با بمب اما هدفش در اساس نابودی مردم بی پناه غزه است. نسلکشیایی که پیش چشم جهان پیش میرود. نسلکشیایی که راستگرایان جهان به اشکال گوناگون برایش کف و هورا میکشند. کیست که نداند سیاست اسرائیل، گسترش جنگ در منطقه است، سیاستی که جمهوری اسلامی را قدرتمندتر کرده و میکند. به سخن دیگر کف و هوا برای کشتار و ترور اسرائیل کشیدن، کمک به تقویت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی با سیاست اسرائیل، میلیاریزه تر و سرکوبگر تر میشود، این چیزی است که اسرائیل به آن نیاز دارد و راست ایرانی هم در این مسیر خدمت میکند، دانسته یا ندانسته.
@GoftandNO
#غزه
🔴فرانسوا فوره؛ مارکسزدایی از انقلاب فرانسه و خطر کمونیسم
🟨جسته و گریخته خواندم که در باشگاه اندیشه در تهران، دعوایی و حتی گویا کتککاریی در ارتباط با بررسی کتاب «گذشتهی یک توهم» نوشته فرانسوا فوره François Furet تاریخدان فرانسوی رخ داده است و بار دیگر حمله به چپ آغاز شده است. من از کم و کیف آنچه رخ داده از نوشتههای دیگران باخبرم و تهاش هم نفمیدم دعوا بر سر چه بوده است. اما نکتهای درباره فرانسوا فوره هست که بد نیست خواننده ایرانی هم بداند.
لوموند دیپلماتیک در سال ۱۹۹۶ فاش کرد که فرانسوا فوره از بنیاد Olin به نمایندگی از راستهای افراطی ریگانی، ۴۷۰ هزار دلار برای مطالعه انقلابهای آمریکا و فرانسه دریافت کرده است. روبر بونو، تاریخدان فرانسوی در کتاب «تاریخ و تاریخدانان از ۶۸ تا کنون» میگوید فوره این مبلغ را «برای انجام مأموریت خود در مارکس زدایی از انقلاب فرانسه و از بین بردن قطعی خطر کمونیسم» دریافت کرده است.
با روی کار آمدت تاچر در ۱۹۷۹ و ریگان در ۱۹۸۱، گرایش این بود که قهرمانان از پانتئون لیبرال (هابز، بنتام، کنستانت، توکویل)معرفی شوند و ضد قهرمانان از پانتئون روسو، کانت، مارکس، ژاکوبن ها و کمونیست ها.
در خوانش فرانسوا فوره از تاریخ کمونیسم باید مراقب این بعد بود، کسی که میگوید «انقلاب به پایان رسیده است»، «انقلاب ماتریس توتالیتاریسم» و مبارزه پروگرسیو به سمت آزادی و برابری را «ابتذال مارکسیستی دانشگاههای فرانسه» مینامید و نفوذش حتی در فیلم «دانتون» (که بسیار در ایران دیده شده) دیده میشود که روبسپیر به شمایل استالین ظاهر می شود. او که میاندیشد دیدگاهش درباره انقلاب فرانسه را در بین تاریخدانان حاکم کرده است، سالهاست که با مطالعات جدیدتر درباره انقلاب فرانسه و روبسپیر، کمتر مورد توجه است .
@GoftandNO
#کمونیسم
#کتاب
🟨جسته و گریخته خواندم که در باشگاه اندیشه در تهران، دعوایی و حتی گویا کتککاریی در ارتباط با بررسی کتاب «گذشتهی یک توهم» نوشته فرانسوا فوره François Furet تاریخدان فرانسوی رخ داده است و بار دیگر حمله به چپ آغاز شده است. من از کم و کیف آنچه رخ داده از نوشتههای دیگران باخبرم و تهاش هم نفمیدم دعوا بر سر چه بوده است. اما نکتهای درباره فرانسوا فوره هست که بد نیست خواننده ایرانی هم بداند.
لوموند دیپلماتیک در سال ۱۹۹۶ فاش کرد که فرانسوا فوره از بنیاد Olin به نمایندگی از راستهای افراطی ریگانی، ۴۷۰ هزار دلار برای مطالعه انقلابهای آمریکا و فرانسه دریافت کرده است. روبر بونو، تاریخدان فرانسوی در کتاب «تاریخ و تاریخدانان از ۶۸ تا کنون» میگوید فوره این مبلغ را «برای انجام مأموریت خود در مارکس زدایی از انقلاب فرانسه و از بین بردن قطعی خطر کمونیسم» دریافت کرده است.
با روی کار آمدت تاچر در ۱۹۷۹ و ریگان در ۱۹۸۱، گرایش این بود که قهرمانان از پانتئون لیبرال (هابز، بنتام، کنستانت، توکویل)معرفی شوند و ضد قهرمانان از پانتئون روسو، کانت، مارکس، ژاکوبن ها و کمونیست ها.
در خوانش فرانسوا فوره از تاریخ کمونیسم باید مراقب این بعد بود، کسی که میگوید «انقلاب به پایان رسیده است»، «انقلاب ماتریس توتالیتاریسم» و مبارزه پروگرسیو به سمت آزادی و برابری را «ابتذال مارکسیستی دانشگاههای فرانسه» مینامید و نفوذش حتی در فیلم «دانتون» (که بسیار در ایران دیده شده) دیده میشود که روبسپیر به شمایل استالین ظاهر می شود. او که میاندیشد دیدگاهش درباره انقلاب فرانسه را در بین تاریخدانان حاکم کرده است، سالهاست که با مطالعات جدیدتر درباره انقلاب فرانسه و روبسپیر، کمتر مورد توجه است .
@GoftandNO
#کمونیسم
#کتاب