This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌷 مرگی چنین زیبا، در میانه میدانم آرزوست ...
🌹 تصاویری از پیکر مطهر #شهید_ناصر_ورامینی از فرماندهان استان فارس در #عملیات_والفجر_ده
✍ گفتگوی آخر پدر و پسر : وقتی من را ديد ، با شرم ، به خاطر اينکه در احتياط نمانده ، سرش را پائين انداخت و گفت: بابا علی حلالم کن!
دست بازکردم تا او را در آغوش بگيرم، خم شد و دستم را بوسيد. در حالی که به سمت تپه بر می گشت با لبخند گفت: حاجی اگه رفتم ، اسم اين تپه را بگذاريد تپه شهيد ورامينی..!
وقتی خبر شهادت ناصر را پشت بی سیم به من دادند، پایم سست شد و تنم لرزيد. در همين زمان راديو تحويل سال جديد يعنی سال ۱۳۶۷ را اعلام کرد.
چشمم افتاد به دو بسيجی که برانکاردی را عقب می بردند. گفتم اين کيه؟
گفتند: شهيده، توی مسير افتاده بود.
پتو را کنار زدم، ديدم ناصره. چقدر باوفا بود، دوست نداشت بدون خداحافظی و با ناراحتی از پیش من برود. پيراهنش را کنار زدم ، ترکش به اندازه قلبش سينه را شکافته و ديگر چيزی به اسم قلب در سينه اش نبود!
ياد دم باصفایی افتادم که ناصر همیشه می گرفت: اگر قلب مرا بشکافند ، روش نوشته يا حسين(ع) ، روش نوشته يا زهرا(س)...
#ایثارگران
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِ
🌹 تصاویری از پیکر مطهر #شهید_ناصر_ورامینی از فرماندهان استان فارس در #عملیات_والفجر_ده
✍ گفتگوی آخر پدر و پسر : وقتی من را ديد ، با شرم ، به خاطر اينکه در احتياط نمانده ، سرش را پائين انداخت و گفت: بابا علی حلالم کن!
دست بازکردم تا او را در آغوش بگيرم، خم شد و دستم را بوسيد. در حالی که به سمت تپه بر می گشت با لبخند گفت: حاجی اگه رفتم ، اسم اين تپه را بگذاريد تپه شهيد ورامينی..!
وقتی خبر شهادت ناصر را پشت بی سیم به من دادند، پایم سست شد و تنم لرزيد. در همين زمان راديو تحويل سال جديد يعنی سال ۱۳۶۷ را اعلام کرد.
چشمم افتاد به دو بسيجی که برانکاردی را عقب می بردند. گفتم اين کيه؟
گفتند: شهيده، توی مسير افتاده بود.
پتو را کنار زدم، ديدم ناصره. چقدر باوفا بود، دوست نداشت بدون خداحافظی و با ناراحتی از پیش من برود. پيراهنش را کنار زدم ، ترکش به اندازه قلبش سينه را شکافته و ديگر چيزی به اسم قلب در سينه اش نبود!
ياد دم باصفایی افتادم که ناصر همیشه می گرفت: اگر قلب مرا بشکافند ، روش نوشته يا حسين(ع) ، روش نوشته يا زهرا(س)...
#ایثارگران
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِ