مدرسه توسعه
4.51K subscribers
103 photos
158 videos
1 file
234 links
همه، «یک زندگی بهتر داشتن» را می‌خواهند. تعداد بسیار کمی از ما به دنبال «یک انسان بهتر بودن» هستیم.
(آلن دوباتن)

ادمین
@EMdevelopment
Download Telegram
آغاز خوشبختی

#ویولا_دیویس
#Viola_Davis

سه‌چهارم از زندگی‌ام، اینگونه طی شد که حس می‌کردم وصله‌ی ناجورم. از نظر فیزیکی، همرنگ جماعت نبودم. در ناحیه‌ی کاتولیک ایرلندی و در جزیره‌ی راد با دخترهای سفیدپوست با موی بلند زندگی می‌کردم.

دختری موفرفری و چاق با پوست تیره بودم که متفاوت صحبت می‌کرد. خوشکل نبودم. با فقری تحقیرکننده بزرگ شده بودم و از نظر روحی آسیب‌های زیادی داشتم. پدرم مردی الکلی و خشن بود. تا سیزده سالگی رختخوابم را خیس می‌کردم و همیشه بو می‌دادم. معلم‌ها بوی مرا تحمل نمی‌کردند. اشتباه بودم!

تا سی و هشت سالگی، زندگی فاجعه‌ای داشتم. با این حال، همیشه حسی درونم بود که یک زن قوی هستم، اما دنبال خوشی‌های فست‌فودی بودم؛ یک‌جور رضایت سریع و آسان. همیشه در ذهنم این بود که «هیچی خوب نیس، هیچی کافی نیس، هیچی خوب نیس»

تا اینکه درمانگرم پرسید: «چی میشه اگه هیچی تغییر نکنه؟ نه دیدگاهت، نه وزنت، نه موفقیتت، نه شکستت، ....

سؤال عجیبی بود. بالاخره رها شدم. برای اولین بار فکر کردم که «می‌دونی چیه؟ آره! خوبه. واقعاً همینجوری خوبه» و خوشبختی من از همانجا آغاز شد؛ جایی که خودم را همانطور که بودم و زندگی‌ام را همانطور که بود پذیرفتم و آن را دوست داشتم. از همان نقطه بود که اتفاقاً تغییر هم آغاز شد.

خوشبختی جایی آغاز شد که من بی‌قید و شرط، عاشق خودم و زندگی‌ام شدم. حتی وقتی که داشتم جایزه‌ی اسکار را دریافت می‌کردم، احساس نمی‌کردم در آن لحظه خودم را بیشتر دوست دارم و حس خوشبختی بیشتری نداشتم. چون من به هر حال (چه با اسکار و چه بی‌اسکار) آدم خوشبختی بودم؛ اسکار فقط خوشحال‌ترم کرده بود.

«ویولا دیویس»، اولین بازیگر زن سیاه‌پوستی است که تاج سه‌گانه‌ی بازیگری را برنده شد، اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل را گرفت و مجله‌ی تایم، در سال ۲۰۱۷ او را یکی از صد چهره‌ی اثرگذار دنیا معرفی کرد.

داستان زندگی «ویولا دیویس» نمونه‌ای از شجاعت در مواجهه با درد و آسیب‌پذیری با وجود ترس است.

#پذیرش
#داستان_توسعه

@DevelopmentSc  
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍247👏4🕊1😍1
دو ملت در یک سرزمین

#بیژن_عبدالکریمی🎤

🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧

از زمانی که با مدرنیته مواجه شده‌ایم، ما دو ملت در یک سرزمین هستیم. بخشی از ما به عالم سنت عشق می‌ورزد و بخشی دیگر به جهان مدرن تعلق دارد.
 
چرا نهضت مشروطه شکست خورد؟ چون مشروطه‌خواه در برابر مشروعه‌خواه قرار گرفت و از دل آن استبداد بیرون آمد. چرا نهضت ملی شکست خورد؟ چون مصدق و کاشانی در مقابل هم قرار گرفتند و از دل آن کودتای ۲۸ مرداد بیرون آمد.
 
شاه، برنامه‌های توسعه‌ی مدرن را پیش گرفت و سنت را ندید و از همانجا ضربه خورد. همین اشتباه را جمهوری اسلامی تکرار کرد. سنتی‌ها را شهروند خود حساب کرد و نوگرایان را نادیده گرفت.
 
مشکل اساسی ما، «ندیدن دیگری» است. گفتمان انقلاب اسلامی اساساً درکی از سوبژه‌ی مدرن ندارد. حاکمیت، درک تاریخی ندارد و نمی‌تواند بپذیرد که عقلانیت جدید با عقلانیت دوران گذشته متفاوت است. سوبژه‌ی مدرن با سوبژه‌ی ماقبل مدرن متفاوت است. دختر امروز با دختر هزار سال پیش متفاوت است.
 
گفتمان انقلاب اسلامی که از سنت و حوزه‌ی علمیه تغذیه می‌شد، سوبژه‌ی مدرن را درک نکرد. پاشنه‌ی آشیل حوزه‌های علمیه و تفکر سنتی و به تبع آن گفتمان انقلاب، داشتن نگاه ابزارگرایانه و نداشتن درک تاریخی است و در نتیجه، فکر می‌کنند فقط ابزارها عوض شده است. از این رو، برایش مشکل است که بپذیرد، آنچه عوض شده است، مفاهیم است نه ابزارها.
 
در نتیجه، سوبژه‌ی مدرن درک نمی‌شود. این موضوع مهم، درک نمی‌شود که برای سوبژه‌ی مدرن، آزادی جایگاهی دارد که برای سوبژه‌ی ماقبل مدرن ندارد. این درک وجود ندارد که اساساً مدرنیته یعنی آزادی!

عصر روشنگری به معنی طغیان علیه سنت و آزادی سوبژه از سنت است. ما می‌خواهیم با این سوبژه‌ی مدرن، سنت‌گرایانه برخورد کنیم؛ جهت‌هایی که کاملاً با هم مخالف هستند.
 
#پذیرش
#تفاوت
#سیاست
 
زمان= ۱۳:۱۵
حجم= ۱۳ مگابایت

#آوای_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍10👏4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لایک و فالو

لایک و فالو دارد جهان زیبای کودکی را از فرزندانمان می‌گیرد. انسان بدون کودکی، فردایی بدون جهان‌بینی خواهد داشت.

#فضای_مجازی
#معضل_اجتماعی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍185
«کارآفرینی روستایی» در خدمت یا بر علیه توسعه؟

#احسان_معصومی

کسب‌وکاری را می‌توان کارآفرینی روستایی دانست که از طریق سودرسانی به روستا، سودآوری می‌کند و مادامی که این سودرسانی متوقف شود، این کسب‌وکار کاملاً بی‌معنی خواهد شد. جزئیات این تعاریف را می‌توان در مقالات «مقاله‌ی اول» و «مقاله‌ی دوم» و «مقاله‌ی سوم» و «مقاله‌ی چهارم»، مطالعه کرد.
 
یک کارگاه خیاطی را تصور کنیم که در یک روستا احداث شده است. چند نیروی کار روستایی را استخدام می‌کند و به آنها خیاطی را آموزش می‌دهد و سپس با کمک همین افراد آموزش‌دیده به تولید می‌رسد. این کارگاه، هم در روستا اشتغال‌زایی کرده، هم به افزایش درآمد روستا کمک می‌کند و هم به طور غیرمستقیم در کاهش فقر و معضلات اجتماعی روستا نقش داشته است. ازاین‌رو، این کارگاه خیاطی، نوعی کارآفرینی روستایی است. اما اگر صاحب این کارگاه، کارکنان روستایی خود را اخراج کند و کارکنانی از شهر بیاورد، دیگر نمی‌توان آن را کارآفرینی روستایی دانست.
 
حالا کارخانه‌ی سیمانی را تصور کنیم که در محیطی روستایی احداث می‌شود. این کارخانه برای نیروی کار خود به روستا وابسته نیست. منابع خود را از دل کوه‌های اطراف روستا تأمین می‌کند، منابع آبی ارزشمند روستا را مصرف می‌کند و با ایجاد آلودگی و همچنین تولید صداهای مزاحم، سلامت و آرامش روستاییان را به خطر می‌اندازد. آیا صرفاً به این دلیل که این کارخانه در یک ناحیه‌ی روستایی احداث شده است، می‌توان آن را کارآفرینی روستایی به حساب آورد؟ قطعاً خیر!
 
 
امروز، در کشور ما طرح‌های زیادی تحت عنوان کارآفرینی روستایی تصویب می‌شوند و حمایت‌های دولتی می‌گیرند. این طرح‌ها را حرکت در مسیر توسعه‌ی روستایی می‌خوانند. حال آنکه اتفاقاً ضد توسعه هستند و برای روستاها آسیب‌های فراوانی به دنبال خواهند داشت. درک امروز مسئولین از کارآفرینی روستایی، ناقص است. آنها کارآفرینی روستایی را ایجاد کسب‌وکار در محیط روستایی می‌دانند. این تعریف، بسیار خطرناک بوده و منجر به مساعد شدن زمینه برای هرگونه بهره‌کشی از منابع طبیعی و انسانی روستا خواهد شد.  

نمونه‌ی چنین طرح ضد توسعه‌ای اکنون در حال انجام است که جزئیات آن در لینک زیر مشاهده می‌شود:

ساخت سومین کارخانه‌ی سیمان در روستای ویدر

و ما می‌توانیم به سهم خودمان به‌سادگی و با یک امضای الکترونیک، از طریق لینک زیر با آن مبارزه کنیم:

لینک مبارزه علیه غارت با نام «کارآفرینی روستایی»

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍164👏3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دموکراسی و شش پرسش مهم

#مهدی_نصیری

✔️ پرسش: تا کجا حق اظهار نظر داریم؟
پاسخ: تا جایی که به دنبال تحمیل سبک زندگی و عقیده‌ای بر شهروندان نباشیم.

✔️ پرسش: شهروندان تا کجا در عقیده و سبک زندگی خود آزادند؟
پاسخ: تا جایی که حقوق دیگران، ضایع نشود.

✔️ پرسش: چه چیزی تعیین می‌کند که حق دیگران ضایع می‌شود یا نه؟
پاسخ: قانون.

✔️ پرسش: مبنای قانون چیست؟
پاسخ: چارچوب دموکراتیک (نظر اکثریت)

✔️ پرسش: مسئول فرآیند تصویب و اجرای قانون کیست؟
پاسخ: حاکمیت عرفی

✔️ پرسش: چه کسی باید قانون را رعایت کند؟
پاسخ: همه (مردم و حاکمیت عرفی)

#قانون
#دموکراسی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍26👏3
شرم درآمدزا

در پژوهشی از زنان آمریکا پرسیده‌اند که «چقدر از بدن خود راضی هستند؟»

حدود 90 درصد از شرکت‌کنندگان در پژوهش، خود را «چاق و زشت» توصیف کرده‌اند و از این بابت، احساس شرم می‌کنند.

به راستی چرا؟ دلیلش آن است که احساس شرم زنان نسبت به خود، منبع درآمد است. ارقام بازارهای آمریکا در این زمینه به خوبی نشان می‌دهد که چرا این احساس شرم باید در زنان وجود داشته باشد:

بازار آرایش مو: 38 میلیارد دلار

بازار رژیم غذایی: 33 میلیارد دلار

بازار مراقبت از پوست: 24 میلیارد دلار

بازار لوازم آرایشی: 18 میلیارد دلار

بازار جراحی زیبایی: 13 میلیارد دلار

کاملاً واضح است که بدن و اندام‌های جنسی مردان و زنان در واقعیت، تفاوت بسیاری با باربی و بازیگران پورن دارد. به همین علت فیلم‌های پورن، امروزه کم و بیش به صورت رایگان در دسترس عموم مردم جهان است.‌

چه کسی از شرم ما سود می‌برد؟

#زن
#شرم

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍40👏81🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به احترام قانون

قانون را چه کسانی بی‌حرمت می‌کنند؟ مردم یا حاکمان؟

#قانون
#حسن_محدثی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍16💔1
شاید هنوز تیغ رد نشده باشد!

در کتابفروشی مشغول تماشا و ورق زدن کتاب‌ها بودم که مردی حدوداً پنجاه ساله وارد شد. به سمتم آمد و گفت: «پسرم! کتاب *ایران بر لبه‌ی تیغ* نوشته‌ی محمد فاضلی کجاست؟» گفتم: «می‌آورم برایتان»

کتاب را آوردم و تقدیمش کردم. تشکر کرد و با لحنی جدی و محترمانه پرسید: «هنوز هم لبه‌ی تیغ است یا تیغ رد شده؟»

مردم معمولاً اینگونه سؤال‌ها را با کنایه و پوزخند می‌پرسند؛ با لحنی که انگار خودشان می‌دانند کار تمام است و فقط می‌خواهند تنفری کوتاه اما عمیق را ابراز کنند. او اما با لحنی جدی و چشمی نگران، سؤالش را پرسید. واقعاً دنبال پاسخ بود.

سؤال سختی بود. اگر کتاب را قبلاً نخوانده بودم و اگر آنقدر مشتاق و مضطرب نپرسیده بود، شاید راحت‌تر می‌توانستم پاسخ بدهم. دلم نیامد حرف ناامیدکننده‌ای بزنم. با لبخندی مصنوعی گفتم: «نمی‌دانم! اگر همه این کتاب را بخوانیم، شاید هنوز امیدی باشد.» شوق کودکانه‌ای در چشم‌هایش دیدم.

گفت: پس یکی را هم خودم برمی‌دارم. همانطور که به سمت قفسه می‌رفت تا کتاب دیگری را نیز بردارد، گفت: «من راننده‌ی تاکسی هستم و کتاب را برای کسی می‌خواستم که سفارش داده است. ولی خودم هم می‌خوانم. شاید هنوز تیغ رد نشده باشد»

فضای کتابفروشی را پر از زندگی کرده بود. نمی‌شد ناامید بود. گفتم: «اجازه دهید این کتاب را من حساب کنم. حالم را خوب کردید. دلم می‌خواهد به شما هدیه بدهم.» قبول کرد.

وقتی داشت از کتابفروشی بیرون می‌رفت، حالم آنقدر خوب بود که صدایش زدم و گفتم: «آقا راستی! حالا دیگر مطمئنم که هنوز تیغ رد نشده است.» لبخند قشنگی زد و رفت. چند دقیقه‌ی دیگر نیز با لذت، کتاب‌ها را تماشا کردم. مدتی بود پول‌هایم را پس‌انداز کرده بودم تا چند کتاب بخرم. همه‌ی پولم را دادم و چند کتابِ «ایران بر لبه‌ی تیغ» خریدم و همان روز به چند نفر از دوستانی که همان روز دیدمشان، هدیه دادم.

نمی‌دانم آن راننده‌ی نگران و امیدوار، کتاب را بخواند یا نه! نمی‌دانم دوستانم کتاب را بخوانند یا نه! نمی‌دانم تیغ عبور کرده است یا نه! ولی می‌خواهم ادامه دهم...

#امید
#محمد_فاضلی
#داستان_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍3617👏8
در ستایش معمولی بودن

#مجتبی_شکوری🎤

🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧

اگر قرار باشد روزی به گوشه‌ای از جهان بروید و مدتی تنها باشید و قرار باشد یک صدا را نیز با خود ببرید، چه صدایی را انتخاب می‌کنید؟

امید واقع‌بینانه، یعنی ما جهان را همان‌گونه که هست می‌پذیریم و با این پذیرندگی، دست به عمل می‌زنیم.

تصویر ایده‌آل رسانه‌ها از انسان، اسباب رنج است. آنها فقط بهترین‌ها و بدترین‌ها را نمایش می‌دهند. ما دائماً با «ترین‌ها» بمباران می‌شویم، در حالی که ۹۹ درصد از ما انسان‌ها «معمولی» هستیم؛ نه آنقدر فوق‌العاده و نه آنقدر افتضاح!

نمایش افراطی رسانه‌ها برای ما رنج تولید می‌کند و مدام ما را به این نقطه می‌رساند که «به اندازه‌ی کافی خوب نیستیم!». کنار بمباران رسانه‌ها، شاخه‌ای غیرعلمی از روانشناسی، مدام ما را به «خاص بودن»، «متفاوت بودن» و «برنده شدن در مسابقه‌ی زندگی» دعوت می‌کند.

اولین گام در راهِ زیست خوب و آرامش‌بخش، پذیرش «معمولی بودن» است. در جهان ما، اصالت انسان به معمولی بودن اوست.

معمولی بودن، به معنای بی‌ارزش بودن نیست. برعکس، اگر دقیق‌تر ببینیم، معمولی بودن بسیار ارزشمند است. مثلاً برداشت ما از عشق، تحت تأثیر رسانه‌ها، داستانی باشکوه از عاشق و معشوقی رؤیایی است.

مقایسه‌ی عشق در خیال‌پردازی‌های رسانه‌ای با زندگی واقعی، زندگی را به کام ما تلخ می‌کند و فکر می‌کنیم عشق ما دچار نقص است.

در زندگی واقعی، عشق، چیزهای معمولی و درخشان است. عشق، لباس کهنه‌ی پدری است که به لباس نو فرزندانش مالیده می‌شود. عشق، زنی است که ترک موتور، کلاه پشمی شوهرش را مرتب می‌کند تا سینوزیت اذیتش نکند.

صدایی که با خود به گوشه‌ی خلوت برده‌ایم نیز احتمالاً صدایی معمولی است که بیش از تمام جهان ارزش دارد.

انسان برای ادامه دادن، به معنا نیاز دارد. اما برای یافتن آن لازم نیست جهان را زیر و رو کند. معنا در چیزهای به ظاهر کوچک زندگی وجود دارد.

زندگی شستن یک بشقاب است...

#پذیرش
#معمولی_بودن
#امید_واقع‌بینانه


زمان= ۱۶:۰۷
حجم= ۱۶ مگابایت

#آوای_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
26👍9👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توضیح ورشکستگی آبی با موسیقی ایرانی!

#کاوه_مدنی

ورشکستگی وقتی رخ می‌دهد که خرجمان (مصرف آب) بیشتر از دخلمان (میزان آب تجدید پذیر) است و زمانی که کم می‌آوریم از پس‌اندازمان (آب زیرزمینی) می‌خوریم.

ایران اکنون در موضوع آب، ورشکسته است.

#آب
#ورشکستگی_آبی

@kavehmadani
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍24😁4😢21🤔1
یادگیری اسمُزی

پنج سال پیش برای کنفرانسی به شهر بوستون رفته بودم. به همراه یکی از دوستان قدیمی که دوره‌ی پسادکترای خودش را در آنجا می‌گذارند، داشتیم در خیابان‌های اطراف دانشگاه ام‌آی‌تی دنبال یک آدرس می‌گشتیم.

یک نفر از آن طرف خیابان رد می‌شد و متوجه ما شد که داریم به شکلی سرگردان، اطراف خودمان را نگاه می‌کنیم. آمد سمت ما این طرف خیابان و پرسید: دنبال جایی می‌گردید؟ می‌توانم کمکی بکنم؟ ما هم آدرس را پرسیدیم.

دقیق گوش داد، خیلی آرام و به صورت شمرده مراحل رسیدن به آدرس را به ما گفت. حتی با حرکت دست، دقیقاً شکل مسیر را برای ما رسم کرد و بعد هم چند قدمی به همراه ما آمد تا مطمئن شود درست می‌رویم.

هنوز چند قدمی دور نشده بودیم که دوستم گفت «یک ام‌آی‌تی‌ایِ تیپیکال بود». گفتم منظورت چیه؟ گفت جالب است که خیلی از آدم‌هایی که در محیط دانشگاه ام‌آی‌تی تحصیل یا کار می‌کنند، ناخودآگاه آدم‌هایی متواضع، دقیق، با نگاه خیلی سیستماتیک و کاربردی می‌شوند. هیچکدام از این موضوعات را به صورت رسمی نه مطالعه می‌کنند و نه دوره‌ای برای آن می‌گذارنند.

این مثالی از تکنیک یادگیری اسمزی (Osmosis) است. بیش از نیمی از یادگیری‌های ما به صورت ناخودآگاه و در اثر نوعی الگوبرداری عمیق و درونی‌سازی آن از محیط اطرافمان شکل می‌گیرد.

وقتی یک اسفنج در یک مایع قرار گیرد، به دلیل خاصیت اسمزی، مایع را به خودش می‌کشد. ما نیز وقتی با آدم‌های مؤدب، معاشرت می‌کنیم ناخودآگاه مودب می‌شویم. وقتی با همکارانی که تفکرات عمیق‌تر دارند تعامل می‌کنیم ناخودآگاه دیدگاهمان به مسائل، عمیق‌تر می‌شود و زمانی که با آدم‌های پرتلاش و عملگرا حشر و نشر داریم ناخودآگاه پرتلاش‌تر می‌شویم.

از کتاب «ذهن بی‌حصار» اثر دکتر مجتبی لشکربلوکی

#مجتبی_لشکربلوکی
#یادگیری_اسمزی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍47👏72
زندگی در لحظه

تنها یک نفر در تصویر، موبایل در دست ندارد و به جای ثبت و ذخیره‌ی یک لحظه، در آن لحظه زندگی می‌کند.

خوش باش دَمی که زندگانی اینست...

#زندگی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
31👍8😍3👏2🍓1
به جای تخریب، ترمیم کنیم!

🎥 لطفاً ویدئوی پیوست را ببینید.

ویلیام گلاسر معتقد است که روابط انسانی ما به ارزش طلاست. باید مراقب باشیم به سادگی آنها را خراب نکنیم. نباید با هر مسئله‌ی ساده‌ای روابط را قیچی کرد. بیشتر با هم کنار بیاییم.

اصل دوم تئوری انتخاب این است که مشکلات روانشناختی انسان‌ها، عمدتاً از مشکلات ارتباطی سرچشمه می‌گیرد. شبکه‌ی ارتباطی عاطفی (emotionship network) از مجموعه‌ی روابط دوستانه‌، خانوادگی یا عاشقانه‌ی یک فرد تشکیل می‌شود که به وسیله‌ی آن ارتباطات می‌تواند نیازهای عاطفی (دوست داشتن، دوست داشته شدن، احترام، کمک کردن، کمک گرفتن و ...) خود را تأمین کند.

یکی از آسیب‌های مهمی که غرب در فرآیند توسعه، تجربه کرده است مسئله‌ی روابط می‌باشد؛ که امروز به دنبال ترمیم آن هستند. ما که در ابتدای این فرآیند هستیم، نباید چرخ را دوباره اختراع کنیم. لازم نیست که سال‌ها بگذرد تا بفهمیم در فرآیند توسعه، نباید روابط خود را قربانی می‌کردیم.

هرچند به شکل سنتی نیز روابط ما به شدت در هم تنیده است و آسیب‌هایی در پی دارد، اما برای کاهش آسیب‌ها، بهتر است تا حد ممکن روابط را از بین نبریم، بلکه مدیریت کنیم.

سال‌ها پیش از گلاسر، بزرگان ما نیز اهمیت روابط را به زیبایی بیان کرده‌اند:

مقدار یار هم‌نفس، چون من نداند هیچکس
ماهی چو بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را
(سعدی)
 
هرچه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی‌ حضور صحبت یار، همه عالم به هیچ نستانیم
(سعدی)
 
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
(حافظ)

#علی_صاحبی 
#تئوری_انتخاب
#رابطه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍226👏3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای جادوگر دوست‌داشتنی...

این شعر قبلاً در کانال «مدرسه توسعه» بارگزاری شده بوده، اما با روایت مفصل‌تر استاد رنانی از «صبر شادمانه»، شاید مرور دوباره‌ی آن خالی از لطف نباشد.

اجابت دعوت استاد به 👈صبر، گفتگو و رقص شادمانه

رقص شادمانه

#احسان_معصومی

با شور و شوق و شادباشِ حضرت استاد می‌رقصیم
با نام ایرانِ عزیز و روشن و آباد می‌رقصیم

ما را اگر زار و ضعیف و خسته و دربند می‌خواهند
امیدوار و باشکوه و عاشق و آزاد می‌رقصیم

با خونِ دل، با درد، آرام و صبور و ساکت و غمگین
با ناله و اندوه و اشک و حسرت و فریاد می‌رقصیم

غمگین‌ترین حال جهان با دست خود در حال پایان است
شادیم و پیش پای آغازِ جهانِ شاد می‌رقصیم

حتی اگر نامردمان صد بیستون در راه بگذارند
شیرین و شورانگیز با انگیزه‌ی فرهاد می‌رقصیم

مرد و زن و پیر و جوان و کودک و بی‌دین و با ایمان
با روسری و چادر و موی رها در باد می‌رقصیم

از شهر خون تا سیستان و تربت و تبریز و کرمانشاه
تا ساحل و تا بندر و تا هرکجاآباد می‌رقصیم

با آسمانی‌های جاویدانِ ایران دست در دستیم
با دوستان عاشق و در بندمان، آزاد می‌رقصیم

#صبر_شادمانه
#شعر

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
19👏11👍3🙏2
حق با شماست ولی...

روزی شخصی به من مراجعه کرد و معتقد بود که مرده است. مدت زیادی با هم بحث کردیم و متقاعد نشد. به او گفتم: "اگر به طور منطقی ثابت کنم که زنده هستی، می‌پذیری؟" گفت: "بله! من معلم بوده‌ام و انسانی منطقی هستم."

دستش را روی میزم قرار دادم و گفتم: "اگر معلم هستی، باید بدانی که وقتی انسان زنده است، قلبش می‌تپد و خون در بدنش گردش می‌کند. پس وقتی جایی از بدنش زخم شود، باید خون از آن بیرون بیاید. درست است؟" گفت: "کاملاً موافقم". بلافاصله پس از تأییدش، سوزنی را در انگشتش فرو کردم. با تعجب به خونی که از انگشتش بیرون می‌زد نگاه کرد و گفت: "عجب! حق با شماست، ولی من تا الان فکر می‌کردم که خون در بدن مرده‌ها گردش نمی‌کند!"
 
این داستان از آبراهام مزلو (از بزرگان روانشناسی) نقل شده است و برای مفهوم توسعه نیز کاربرد دارد. توسعه، یعنی تغییر! تغییر از طریق آزمون فرضیه‌های ما رخ می‌دهد. اگر در مقابل استدلال منطقی، مقاومت کنیم، یعنی نمی‌خواهیم فرضیه‌هایمان را تغییر دهیم؛ چون آنها را پذیرفته‌ایم و به باورهایمان تبدیلشان کرده‌ایم. بنابراین، بدون آزمون فرضیه‌ها، تغییر رخ نخواهد داد؛ توسعه نیز!

#تغییر
#آبراهام_مازلو
#داستان_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍335
میشه به خاطر من سیگار نکشی؟

#سروش_صحت🎤

🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧

چند روز پیش روایتی از ترک سیگار در کانال محمد درویش خواندم (لینک). ماجرا از آن قرار است که صحبت‌های محمد درویش (فعال محیط زیست) و دوستانش، آنچنان کاک عارف ادوایی (راننده) را جذب کرده بود که برای اولین بار در عمرش به مدت دو ساعت فراموش کرده بود سیگار بکشد. پس از آن تصمیم می‌گیرد که سیگار را ترک کند.
 
برای ترک سیگار یا هر اتفاق مهم دیگری در زندگی، گاهی رویدادهای معمولی می‌توانند کمک‌های بزرگی باشند. من سیگار را با کمک همین رویدادهای معمولی ترک کردم. رویدادهای معمولی مثل ضربه‌های چاقویی کند، به یک غول بزرگ است. در ابتدا بی‌اثر به نظر می‌رسند. اما روزی که فکرش را نمی‌کنیم، ناگهان غول به زمین می‌افتد.

یکی از دوستانم‌ چند سال پیش، داستانی از سروش صحت با عنوان:"میشه به خاطر من سیگار نکشی؟" برایم فرستاد که شاید اولین رویداد معمولی بود که مرا وارد فرآیند ترک سیگار کرد.

کاک عارف ممکن است همین الان در ترک سیگار موفق نشود، همانطور که من نیز پس از شنیدن قصه‌ی سروش صحت، باز هم سیگار کشیدم و همانطور که خود او نیز بعد از درخواست مادرش و دیدن چشمان عاجز و ملتمس «یول براینر»، باز هم سیگار کشید. اما بالاخره ترک کردیم.

رویدادهای معمولی مانند "امید دادن"، "حرف زدن"، "دادن هدیه" یا گفتن عبارتِ "میشه به خاطر من سیگار نکشی؟" شاید تأثیری نداشته باشند، شاید هم آغازگر فرآیندی باشند که روزی بالاخره به ترک سیگار منجر خواهد شد و غول سیگار را زمین خواهند زد. 

#ترک_سیگار
#محمد_درویش

زمان= ۱۵:۳۵
حجم= ۱۵ مگابایت

#آوای_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
18👍8👏8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این جهان ماست؟

در مسیری که می‌رویم، همه‌چیز را گم کرده‌ایم...

خودمان را...
همدیگر را...
عشق را...
دوست را...
کودک را...
زندگی را...
همه‌چیز را...

#فضای_مجازی
#معضل_اجتماعی
#انیمیشن

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍20💔13👏5😢2
فریادرسی را طلب است...

#محمدباقر_بهاردار

📷 لطفاً تصویر پیوست را ببینید.

آیا جاده‌کشی در کوهستان کار درستی است؟

این فریاد درختان در پارک کوهستانی جنوب و غرب زیباشهر (در شیراز) است. سال‌ها پیش برای ایجاد‌ پارک دوچرخه سواری، در کوهستان جاده‌کشی کردند.

علائم جاده‌ای نصب کردند. گاهی با ماشین‌آلات جاده را تسطیح می‌کنند. ولی هدف اصلی (که وجود یک پارک در طبیعت با درختان بومی خودرو بود) از یاد رفته است.

در فصل‌هایی، گله‌های بز و گوسفند، گیاهان را خورده و خاک کوه را آماده‌ی سیلاب می‌کنند و موجب از بین رفتن خاک کمیاب و با ارزش کوه می‌شوند. علائم جاده‌ای که دور از دید مردم بود را با دستگاه‌های موتوری بریده و برده‌اند.

حالا به جان درختان افتاده‌اند و هر روز چند درخت بادام وحشی (که رشد چندساله‌ی آنها تنه‌های با ارزش تولید کرده) را بریده و با خود می‌برند. این کار در روز ممکن نیست. چون رفت و آمد و پیاده‌روی ساکنان زیاد است.

همه‌ی مشکلات و هزینه‌های ایجادشده در این قسمت، با اتومبیل ایجاد می‌شود. واقعا اگر آمادگی ایجاد پارک کوهستانی و توان حفاظت حداقلی از طبیعت موجود را نداریم، جاده‌کشی هیچ ضرورتی ندارد.

در این چند سال، این جاده‌ها باعث افزایش سرسام‌آور زباله شده است. گاهی کامیون‌های زباله، به دلیل پرت بودن جاده‌ها، بار زباله را در کوه تخلیه می‌کنند. خلوت بودن جاده‌ها منجر به سوءاستفاده‌های دیگر از جمله قتل شده است. هدف این جاده‌های کوهستانی، ایجاد پارک دوچرخه سواری ذکر شد. ولی در عمل به تجاوز به طبیعت انجامید. اگر این تجاوزها به طبیعت قرار است به علت بی‌توجهی ادامه یابد، بایستی عطایش را به لقایش بخشید.

بستن دسترسی‌های جاده‌ای برای اتومبیل‌ها تا زمان توانایی در مدیریت آنها، حداقل کاری است که می‌توان برای حفاظت از منابع پر ارزش طبیعت کوهسار انجام داد.

منبع: فارس امروز

#زیباشهر
#محیط_زیست

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍16😐7😡5
تو به این چرخه پایان بده!

اگر تغییر را فقط به زمان بسپاریم، چندین نسل آسیب خواهند دید. بسیاری از رفتارها را می‌توان از طریق آموزش، اصلاح کرد و هزینه‌ی تغییر را کاهش داد.

#کودک

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍498🤷‍♀1👏1🍓1
ریشه‌ی تعارف

ناپلئون بناپارت امپراتور دو قرن پیش فرانسه، در فوریه‌ی سال ۱۸۰۵ نامه‌ای برای فتحعلی‌شاه به شرح زیر می‌نویسد:

«سلام بر تو! آوازه‌ی شهرت من تو را معلوم داشته که من که هستم و چه کرده‌ام و چگونه فرانسه را برتر از ملل غرب قرار دادم. میل دارم به من بگویی که چه کرده‌ای و برای تأمین بقای سلطنت خود چه نظری داری؟»

فتحعلی شاه در آغاز نامه‌ی خود، ناپلئون را با القاب زیر خطاب می‌کند:

«شهریارِ بختیارِ کامکارِ تاجدارِ خدیو ملک‌آرایِ کشورگشایِ فیلسوف‌عزمِ اسکندررزمِ تیقوق‌حقوقِ عیوق‌منجوقِ دانیال‌دانشِ مسیح‌بینشِ ظفرمندعدوبندِ بخت‌سمندِ جره‌کمندِ موسسِ‌ اساسِ دشمن‌شکنی و جهان‌ستانی مهندس‌بنای مردانگی و مرزبانی شیرازه‌بندِ تورات‌الفتِ زینت‌بخشِ صلیب مواهدت، پادشاهِ سپهرگاه‌بلندِ جاه‌قویِ دستگاهِ برادرِ محبت‌پرورِ مودت‌شمع، امپراتورِ اعظمِ ملکِ ایطالیه و ممالک فرانسه‌ی عالیه که پیوسته دوستانش را نصرت و فیروزی روزی باد!»
 
شدت تعارف و تملق در پاسخ فتحعلی‌شاه، موج می‌زند. برخی معتقدند ریشه‌ی تعارف را باید در تاریخ ایران (به ویژه از دوره‌ی صفویه به بعد) بررسی کرد. این فرهنگ، تحت تأثیر سلسله‌مراتب قدرت ایجاد شده است. روند عمودی و از بالا به پایین قدرت، منجر به نوعی برخورد دوگانه و غیرواقعی در سطوح پایین شده است.

اما چنین روندهایی از قدرت در تاریخ کشورهای توسعه‌یافته نیز وجود داشته، اما چرا این فرهنگ در آنجا شکل نگرفته است؟

به هر حال، تعارف، ارتباط عمیقی با مفاهیمی همچون «بی‌اعتمادی»، «چانه‌زنی»، «تظاهر» و «دروغ» دارد و در سطوح اجتماعی و حتی سیاسی یک کشور می‌تواند آسیب‌های بالقوه‌ی فراوانی از جمله «عدم شفافیت» و «فساد» را به دنبال داشته باشد.
 
#تعارف

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍422😁2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حماسه‌های امروز

حماسه‌های تاریخ با «شمشیر کشیدن»، «تاختن» و «فتح جهان» تعریف می‌شدند. امروز اما «سلام کردن»، «هم‌صحبتی»، «آب دادن به گل‌ها»، «کمک کردن»، «آشپزی» و «سر زدن به دوست» حماسه‌ هستند.

دیروز، حماسه دشوار بود و امروز، درک حماسه دشوار است. نیک اگر بنگریم، خانه‌هایمان پر از حماسه است.

نه اسبی مانده است
نه میدانی
و نه سوارکاری
دلبندم مرا ببخش که اینگونه به انگشتان تو خیره شده ام
که در حال دوختن دکمه‌های کت من هستند

#معمولی_بودن
#ریتسوس
#شعر_و_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍249👏2😍1