صبح است، دمی بر میِ گلرنگ زنیم
وین شیشهی نام و ننگ بر سنگ زنیم
دست از اَمَلِ درازِ خود باز کشیم
در زلفِ دراز و دامنِ چنگ زنیم
- خیام
وین شیشهی نام و ننگ بر سنگ زنیم
دست از اَمَلِ درازِ خود باز کشیم
در زلفِ دراز و دامنِ چنگ زنیم
- خیام
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه-
تیرم به خطا میرود امّا به هدر نه!
دلخون شدهی وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بدخلقم و بدعهد و زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است! مگرنه؟
یک بار به من قرعهی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!
- فاضل نظری
تیرم به خطا میرود امّا به هدر نه!
دلخون شدهی وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بدخلقم و بدعهد و زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است! مگرنه؟
یک بار به من قرعهی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!
- فاضل نظری
منم ای نگار و چشمی که در انتظارِ رویت
همهشب نَخُفت مسکین و بِخُفت مرغ و ماهی
و گر این شبِ درازم بِکُشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی
غمِ عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم
سخنانِ سوزناکم بدهد بر آن گواهی
- سعدی
همهشب نَخُفت مسکین و بِخُفت مرغ و ماهی
و گر این شبِ درازم بِکُشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی
غمِ عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم
سخنانِ سوزناکم بدهد بر آن گواهی
- سعدی
Forwarded from تبلیغات آروم دلم🌿
مرا گر در تمنای تو آید صد بلا بر سر
ز سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را
- هلالی جغتایی
ز سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را
- هلالی جغتایی
گر از یادم رود عالم، تو از یادم نخواهی رفت
به شرطِ آن که گه گاهی تو هم از من کنی یادی!
- شهریار
به شرطِ آن که گه گاهی تو هم از من کنی یادی!
- شهریار
چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم
که عشق هرچه ز ما بُرد، ناگهانی بُرد...
- علی مقیمی
که عشق هرچه ز ما بُرد، ناگهانی بُرد...
- علی مقیمی
قَسَمی بهتر از آن لب، به خیالِ که رسد؟
خوردهام این قسم و سخت وفادارِ توام
- سجاد شهیدی
خوردهام این قسم و سخت وفادارِ توام
- سجاد شهیدی
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن!
گاه میلغزد زبانم، بشنو و باور مکن!
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم... بشنو و باور مکن!
- سجاد سامانی
گاه میلغزد زبانم، بشنو و باور مکن!
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم... بشنو و باور مکن!
- سجاد سامانی
با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای منِ گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابانِ تو عادت کردم
گرچه گلدانِ من از خشک شدن میترسد
به تَهِ خالیِ لیوانِ تو عادت کردم
دستم اندازهی یک لمسِ بهاری سبز است
بسکه بیپرده به دستان تو عادت کردم
ماندهام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستنِ پایان تو عادت کردم
- علیاکبر رشیدی
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای منِ گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابانِ تو عادت کردم
گرچه گلدانِ من از خشک شدن میترسد
به تَهِ خالیِ لیوانِ تو عادت کردم
دستم اندازهی یک لمسِ بهاری سبز است
بسکه بیپرده به دستان تو عادت کردم
ماندهام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستنِ پایان تو عادت کردم
- علیاکبر رشیدی
Forwarded from چنلای پیشنهادی•💙 via @chToolsBot
اشتراک 𝗩𝗣𝗡 اختصاصی 𝗩2𝗥𝗔𝗬
ارائه باکیفیتترین V2rayng با آیپی ثابت
🤖 : @WIZARD_V2RAY_BOT🪄
• تحویل آنـی زیر پنجثانیه از ربات
• دارای مـدیریت کامـل کانـفیگ
📍 : @v2ray_Wizard
ارائه باکیفیتترین V2rayng با آیپی ثابت
🤖 : @WIZARD_V2RAY_BOT🪄
• تحویل آنـی زیر پنجثانیه از ربات
• دارای مـدیریت کامـل کانـفیگ
📍 : @v2ray_Wizard