Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
6.66K subscribers
2.21K photos
1.45K videos
126 files
1.31K links

کانال رسانه مردمی اربعین
سایت: https://Arbaeen.IR
ارتباط با ما: @Arbaeen_admin
تلگرام: t.iss.one/ArbaeenIR
ایتا: eitaa.com/ArbaeenIR
سروش splus.ir/Arbaeenir
بله : ble.im/ArbaeenIR
روبیکا: rubika.ir/Arbaeenir
اینستاگرام: instagram.com/arbaeen.ir1
Download Telegram
#یادش_بخیر

🔴اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده!
⭕️زیارت اربعین در من #تحول ایجاد کرد!
#شب_خاطره

تو مرز خیلی بهم فشار میومد ، ازدحام بود و همه میخاستن فقط زود رد بشن برن اونور
زنارو از مردا جدا کردن یهو ترسیدم
خدایا اونور یه کشور دیگست چرا جدامون میکنن من #تنهام
یساعت اونور مرز وایسادم تا مردا بیان
#تنها😞

به سمت #نجف راه افتادیم
باز من #تنها و مردا پشت ، نمیدونم چه قسمتی بود همه جا #تنها میوفتادم😞
ماشین موکب به موکب گذر میکرد، راننده با لبخند جواب دعوتشون رو میداد
توراه فکر به این بود که میگن غذای عرب ها باب #طبع ما نیست چیکار کنم
گفتم عیب نداره کباب میخوری
یه پسر جوون جلوی ماشینو گرفت و با اصرار به موکبشون رفتیم
خدای من غذای موکب غذای مورد #تنفر من بود .... حالا چیکار کنم 😔
حتی برادرام نگران غذام شدن
اما من فقط به غذا نگاه کردم
((دیگه #بسه لذت های دنیا ، حالا دیگه همه چیو باید #تحمل کرد ،حتی یه غذای بدمزه رو، من اومدم #بزرگ_شم ))

#سامرا
تا بحال سامرا رو ندیده بودم قبل اومدن خودمو اماده مردن واسیب دیدن تو سامرا کرده بودم
تو راه هیچ کدوم از جاهای تیراندازی و ماشینا #نمیترسوندم #عجیب بود چی شده پس اون #دختر_ترسو کجا رفته
نزدیک حرم شدیم قرار شد باز من #تنها برم حرم تاصبح و مردا تو موکب
بازم تنها

#کاظمین
شب برای خواب رفتیم یه خونه که ایرانیا تدارک دیده بودن خانوما تو اتاق مردا تو حال ، من باز تنها میون چند زن


راه #پیاده شروع میشه
از #کاظمین_به_کربلا
کربلا؛ آخ چقدر #دلم_تنگ شده
#هدیه هامو اماده کردم تا به بچه ها بدم
شاید سوزش #قلبم کمتر بشه
اخه #بچه_های_حسین (ع) فقط بدی دیدن

شب شده!
آااخخخ پا درد همیشگیم باز شروع کرد
اما نباید به روم بیارم باید پا به پای مردا برم
اره به ادامه #سخنرانی تو موبایلم گوش میدم تا حواسم پرت شه
سخنران 😩 #زائرای_اربعین #انتخاب شدن ...))
خیالاتم باز شروع کرد
انتخاب؟!زائر اربعین؟ من؟ آشینا؟
بعد اون همه #خطا مگه میشه #انتخاب بشم.
نه ، منو اوردن #ادم_بشم شاید
((آشینا خیلی خوش خیالی ، اخه حالا بگن #انتخاب تو خودت دو دوتا چهارتا کن ، کجای زندگیت شبیه ادمایی بوده که اقا بهشون نظر کرده )) اره راست میگی منظور سخنران با من نیست

درد پام زیاد شده دیگه نمیتونم قدم بردارم
((چقدر #درد داره درد داشته باشی #تنها باشی))
شب رو تو خونه ای گذروندیم
خونه یه #وکیل
چه عجیبه اینجا خونه یه وکیلم از #تجملات خبری نیست همه #سادن

کربلا
#قلبم خیلی تند میزنه
نمیدونم چمه بغضم گرفته
استرس دارم
هم میخام برم زیارت هم نه (آخه خجالت میکشم )

رسیدیم به #حرم
خیلی ازدحامه
پدرو برادرم دورمو #حلقه زدن تا تنم به مردای دیگه نخوره
ای به فدای خانوم #زینب چی کشید وقتی #مرد نداشت 😭

بین الحرمین رو باید #تنها طی کنم تا به حرم حضرت عباس برسم
ضریح امام حسین رو ندیدم
فقط تو صحن نشستم
حالا باید برم پیش باب الحوائج
شروع کردم به گفتن ذکر یا کاشف الکرب
و بینش یا #زینب زینب گفتن از ترس خوردن به #تنه_های مردا
یه حسی بهم میگفت جلوی با غیرت ترین انسان ها اگر تنت به مرد نامحرم بخوره زیارتی نکردی دلتو خوش نکن

به یه خانوم عرب اشاره کردم که میرید حرم حضرت عباس
باسر تایید کردن و انگار از روبندم فهمیدن چرا پرسیدم
دورمو حلقه کردن و منو وسط حلقه راحت از وسط جمعیت گذروندن
چه حس خوبی😌

یا کاشف الکرب رو بلندتر میگفتم به امید ازبین رفتن #غمی که رو سینم سنگینی میکرد
اما تو #کربلا انگار غمی بجز #غم_حسین (ع) نبود

نصف شب حرم امام حسین (ع)
تو صف زیارت ایستادم
ضریح جدیدو ندیدم
استرس دارم
نمیدونم چم بود
همش تو ذهنم عذاب وجدان ترک یه واجب دینی رو داشتم
که کسی رومو نبینه
#نمازم دیر نشه
تنه مرد بهم نخوره

#خیلی_متفاوتم ازون آشینای #داخل_ایران.
اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده.

درب رو بوسیدمو وارد حرم شدم
یاااا خدااا
#ضریح
چه ابهتی داره
قلبم نمیزد
گریه ام نمیومد
#مات مونده بودم به سمت ضریح
زبونم بند اومده بود
تا اینکه جلوییم گریه کرد
مبهوت بهش نگاه کردم و یهو #بغض چند سالم شکست😭😭😭

دلم #خیلی_تنگت بود اقااااا
خیلی.
دیگه #تنها_نیستم
حالا همه هَستیم را دیدم
دیگه #غریب نیستم

حالا #برگشتم تو این شهر
حالا با وجود ادمای #آشنای دورو برم #تنهام
حالا تو شهر خودم #غریبم
حالا #دور_شدم از همه هَستیم
حالا دیگه ضربه ها زخم زبونا
بی معرفتیا مثل قبل #اذیتم_نمیکنه
چون یه #غم_بزرگ دارم غم #دوری_حسین (ع)😭
حالا آشینای لوس و حساس #تغییر_کرده
دیگه از #تنهایی جسمش که کنار دوستاش یا عزیزاش نباشه #ترس_نداره

اما
یه #ترس_جدید داره
که آقا #نگاهش_نکنه
که خدا نخوادش
دیگه از #مرگ خودشو عزیزاش نمیترسه
اما یه ترس جدیدتر داره
که مردنش با #شهادت نباشه🌷


#خاطره آشینا راثی غنی از اعضا #کرج
goo.gl/CYTVNl

🆔 @Arbaeen
🔴خاطره عجیب نحوه کربلایی شدن یک جامانده اربعین

⭕️شب جمعه باید رفت کربلا

⭕️تو بین الحرمین احساس میکنم تو ابرها هستم

#شب_خاطره

🔹ماجرا از اونجا شروع شد که #پرچم گنبد حضرت ابوالفضل(ع) یه شب #مهمون خونه ی ما بود !
🔸من هیچ وقت از حضرت ابوالفضل #کربلا نخواسته بودم و همیشه میگفتم یا امام حسین قسمت کن بیام کربلاتو ببینم، بعضی شب ها یاد مرگ میکردم و در اون لحظات #تنها_آرزوم تو این دنیا دیدن کربلا و #بین_الحرمین بود.
🔹 همیشه اسم بین الحرمین #داغی به دلم میزاشت تا اینکه زدم به سیم اخر گفتم #اربعین هرجور شده میرم کربلا که با مخالفت شدید مامانم مواجه شدم.
🔸اربعین گذشت و من نرفتم و جامانده اربعین شدم، با #حسرت و گریه پای کانال #پیاده_روی_اربعین و اخبار مینشستم، یه شب یک کلیپ صوتی از کانال پیاده روی اربعین گوش دادم که می گفت شب جمعه باید کربلا باشیم (درانتهای پست بشنوید) ، خیلی گریه کردم 😭 به حضرت ابوالفضل گفتم: پرچمت اومد تو خونه ما که منو بیشتر هوایی کنی؟؟؟😭

🔹 همون شب #خواب دیدم بهم میگن اسمت در اومده کربلا ....حالا #شب_جمعه ست (به تاریخ 18-اذر-95 )من اینجام... کربلا ... بین الحرمین.. فاصله ی بین دو #عشق... اخ که #چقدر_خوبه ادم احساس میکنه رو ابرا☁️ قدم👣 میزنه!

🔸خدایا اینجا دیگه کجای دنیاته... اینجا دیگه #کجاست ... انگار رو #زمین نیستم باورم نمیشه منم تونستم بیام...

با چشمان اشکبار نایب الزیاره همه دوستان هستم🌹

#خاطره سوده جوانمرد از #چالوس

🔗 https://telegram.me/ArbaeenIR/1763

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#نحوه_کربلایی_شدن #حال_و_هوای_زیارت #جامانده_ها #دل_شکسته_ها
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیات امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
#یادش_بخیر
🔴غم و رنج تنهایی که با حضور در پیاده روی اربعین بطور عجیبی مرتفع شد

⭕️تحولی که پیاده روی اربعین در من ایجاد کرد

#شب_خاطره

سه سال پیش همسرم #سوریه بود و فشار زیادی از نبودنش به من و پسر دو ساله ام وارد میشد
چون که نه خانواده خودم و نه همسرم پشتوانه ما نبودن و #تنها بودیم 😣
تا اینکه همسرم از سوریه خبر داد حالا که من نیستم برید کربلا #اربعین
من 27سالم بود وهنوز #کربلارو ندیده بودم سوریه هم نرفته بودم تا اون موقع
اولش مقاومت کردم گفتم تو نیستی نمیرم سخته 🙁
ولی خودبه خود همه کارام انجام میشد، همسرم هزینه سفر رو به حساب کاروان واریز کرد و گفت باید بری پاسپورت خودتو و بچه رو بگیری و حتما بری، خلاصه با این که دلم رضا نمیداد ولی راضی شدم برم.😐
پاسپورتامون تو مراحل اداری گیر کرد در حالی که فقط سه روز به تاریخ حرکت مونده بود و من پیش خودم میگفتم که چقدر ادم بدی هستم که کارم گیر افتاده و نمیتونم برم.
همسرم از سوریه هماهنگ کرد و مشکل پاسپورتامون حل شد.
#تنها بودم و #خسته واز اینکه تو سفر تنهاهستم #ناراحت بودم 😞😣
سوار اتوبوس که شدیم راه بیافتیم #دوست_همسرم و همسرش اومدن به طرفم و همراهیم کردن یکیشون ساکم گرفت یکیشون بچه رو و من تا اخر سفر نه سنگینی ساک کشیدم نه بچه رو انقدر #راحت رفتیم و رسیدیم نجف که احساس کردم رو #هوا بودیم.☺️
بعد از زیارت نجف که افتادیم تو مسیر پیاده روی هرکس تو کالسکه بچه یه چیزی مینداخت
خیلی تعجب کرده بودم و گرمای #صمیمیت عاشقای اباعبدالله قلبم رو از تنهایی #نجات داد 😃
قلبم گرم شده بود دیگه احساس تنهایی نداشتم😀
ده روز سفرمون طول کشید انگار کل دنیارو فراموش کرده بودم😇
فقط به این فکر میکردم کی میرسیم #کربلا
تو مسیر پسرم #گم شد و من مثل پروانه مسیر بالا و پایین میرفتم اما پسرم نبود😱
🙏رو کردم به حرم گفتم آقا این بچه دست من امانته بهم برش گردونین
یهو به دلم افتاد که پیدا میشه #بیتابی_نکن ! 😌
یک ربع بعد بچه پیدا شد اونم تو مسیری که هر کس گم میشد از ازدحام دو سه ساعت بعد پیدا میشد چه رسد بچه ای که زبان باز نکرده
همون روز پسرم مریض شد و تب شدید کرد و مدام بالا میاورد
🙏بازم سپردمش به سیدالشهدا گفتم آقا منو وسط راه برنگردون بذار بیام کربلاتو ببینم
خداروشکر تب پسرم پایین اومد
تا اینکه رسیدیم #کربلا ...
لحظه ای که در صف رسیدن به ضریح بودم دل تو دلم نبود نمیدونستم چی باید بخوام، لحظه ای که رسیدم به ضریح دستام گره کردم بهش انگار به دلم افتاد که بگو یا اباعبدالله دستهای مارو ول نکنید تو این دنیا و اون دنیا

😇بعداز اون سفر من یه آدم دیگه شدم
🔹 وقتی دیدم یه عده یه سال زندگی میکنن تا تو بیست روز خرج اربعین کنن دیدم ما چقدر خساست داریم
🔸وقتی دیدم راحت از مالشون میبخشن منم دلبستگیم به مال دنیا کم شد
🔹و وقتی پسرم گم شد کمی در حد قطره حال خانوم زینب رو فهمیدم😭

#خاطره یکی از اعضا از #کرج

📸 #عکس پسرم در پیاده روی اربعین
goo.gl/qebZTi

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #لذت_زیارت #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده!
⭕️زیارت اربعین در من #تحول ایجاد کرد!
#شب_خاطره

تو مرز خیلی بهم فشار میومد ، ازدحام بود و همه میخاستن فقط زود رد بشن برن اونور
زنارو از مردا جدا کردن یهو ترسیدم
خدایا اونور یه کشور دیگست چرا جدامون میکنن من #تنهام
یساعت اونور مرز وایسادم تا مردا بیان
#تنها😞

به سمت #نجف راه افتادیم
باز من #تنها و مردا پشت ، نمیدونم چه قسمتی بود همه جا #تنها میوفتادم😞
ماشین موکب به موکب گذر میکرد، راننده با لبخند جواب دعوتشون رو میداد
توراه فکر به این بود که میگن غذای عرب ها باب #طبع ما نیست چیکار کنم
گفتم عیب نداره کباب میخوری
یه پسر جوون جلوی ماشینو گرفت و با اصرار به موکبشون رفتیم
خدای من غذای موکب غذای مورد #تنفر من بود .... حالا چیکار کنم 😔
حتی برادرام نگران غذام شدن
اما من فقط به غذا نگاه کردم
((دیگه #بسه لذت های دنیا ، حالا دیگه همه چیو باید #تحمل کرد ،حتی یه غذای بدمزه رو، من اومدم #بزرگ_شم ))

#سامرا
تا بحال سامرا رو ندیده بودم قبل اومدن خودمو اماده مردن واسیب دیدن تو سامرا کرده بودم
تو راه هیچ کدوم از جاهای تیراندازی و ماشینا #نمیترسوندم #عجیب بود چی شده پس اون #دختر_ترسو کجا رفته
نزدیک حرم شدیم قرار شد باز من #تنها برم حرم تاصبح و مردا تو موکب
بازم تنها

#کاظمین
شب برای خواب رفتیم یه خونه که ایرانیا تدارک دیده بودن خانوما تو اتاق مردا تو حال ، من باز تنها میون چند زن


راه #پیاده شروع میشه
از #کاظمین_به_کربلا
کربلا؛ آخ چقدر #دلم_تنگ شده
#هدیه هامو اماده کردم تا به بچه ها بدم
شاید سوزش #قلبم کمتر بشه
اخه #بچه_های_حسین (ع) فقط بدی دیدن

شب شده!
آااخخخ پا درد همیشگیم باز شروع کرد
اما نباید به روم بیارم باید پا به پای مردا برم
اره به ادامه #سخنرانی تو موبایلم گوش میدم تا حواسم پرت شه
سخنران 😩 #زائرای_اربعین #انتخاب شدن ...))
خیالاتم باز شروع کرد
انتخاب؟!زائر اربعین؟ من؟ آشینا؟
بعد اون همه #خطا مگه میشه #انتخاب بشم.
نه ، منو اوردن #ادم_بشم شاید
((آشینا خیلی خوش خیالی ، اخه حالا بگن #انتخاب تو خودت دو دوتا چهارتا کن ، کجای زندگیت شبیه ادمایی بوده که اقا بهشون نظر کرده )) اره راست میگی منظور سخنران با من نیست

درد پام زیاد شده دیگه نمیتونم قدم بردارم
((چقدر #درد داره درد داشته باشی #تنها باشی))
شب رو تو خونه ای گذروندیم
خونه یه #وکیل
چه عجیبه اینجا خونه یه وکیلم از #تجملات خبری نیست همه #سادن

کربلا
#قلبم خیلی تند میزنه
نمیدونم چمه بغضم گرفته
استرس دارم
هم میخام برم زیارت هم نه (آخه خجالت میکشم )

رسیدیم به #حرم
خیلی ازدحامه
پدرو برادرم دورمو #حلقه زدن تا تنم به مردای دیگه نخوره
ای به فدای خانوم #زینب چی کشید وقتی #مرد نداشت 😭

بین الحرمین رو باید #تنها طی کنم تا به حرم حضرت عباس برسم
ضریح امام حسین رو ندیدم
فقط تو صحن نشستم
حالا باید برم پیش باب الحوائج
شروع کردم به گفتن ذکر یا کاشف الکرب
و بینش یا #زینب زینب گفتن از ترس خوردن به #تنه_های مردا
یه حسی بهم میگفت جلوی با غیرت ترین انسان ها اگر تنت به مرد نامحرم بخوره زیارتی نکردی دلتو خوش نکن

به یه خانوم عرب اشاره کردم که میرید حرم حضرت عباس
باسر تایید کردن و انگار از روبندم فهمیدن چرا پرسیدم
دورمو حلقه کردن و منو وسط حلقه راحت از وسط جمعیت گذروندن
چه حس خوبی😌

یا کاشف الکرب رو بلندتر میگفتم به امید ازبین رفتن #غمی که رو سینم سنگینی میکرد
اما تو #کربلا انگار غمی بجز #غم_حسین (ع) نبود

نصف شب حرم امام حسین (ع)
تو صف زیارت ایستادم
ضریح جدیدو ندیدم
استرس دارم
نمیدونم چم بود
همش تو ذهنم عذاب وجدان ترک یه واجب دینی رو داشتم
که کسی رومو نبینه
#نمازم دیر نشه
تنه مرد بهم نخوره

#خیلی_متفاوتم ازون آشینای #داخل_ایران.
اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده.

درب رو بوسیدمو وارد حرم شدم
یاااا خدااا
#ضریح
چه ابهتی داره
قلبم نمیزد
گریه ام نمیومد
#مات مونده بودم به سمت ضریح
زبونم بند اومده بود
تا اینکه جلوییم گریه کرد
مبهوت بهش نگاه کردم و یهو #بغض چند سالم شکست😭😭😭

دلم #خیلی_تنگت بود اقااااا
خیلی.
دیگه #تنها_نیستم
حالا همه هَستیم را دیدم
دیگه #غریب نیستم

حالا #برگشتم تو این شهر
حالا با وجود ادمای #آشنای دورو برم #تنهام
حالا تو شهر خودم #غریبم
حالا #دور_شدم از همه هَستیم
حالا دیگه ضربه ها زخم زبونا
بی معرفتیا مثل قبل #اذیتم_نمیکنه
چون یه #غم_بزرگ دارم غم #دوری_حسین (ع)😭
حالا آشینای لوس و حساس #تغییر_کرده
دیگه از #تنهایی جسمش که کنار دوستاش یا عزیزاش نباشه #ترس_نداره

اما
یه #ترس_جدید داره
که آقا #نگاهش_نکنه
که خدا نخوادش
دیگه از #مرگ خودشو عزیزاش نمیترسه
اما یه ترس جدیدتر داره
که مردنش با #شهادت نباشه🌷


#خاطره آشینا راثی غنی از اعضا #کرج
goo.gl/CYTVNl

🆔 @Arbaeen
#یادش_بخیر

🔴خاطره شنیدنی از حال و هوای خاص #مادر_شهید خلیلی در پیاده روی اربعین

#شب_خاطره
سال دومی که پیاده روی اربعین رفتم از قضا #مادر_شهید بزرگوار #علی_خلیلی تو کاروان ما بودن
من هم از حضورشون خوشحال بودم و سعی میکردم تنهاشون نذارم
چون بعد از شهادت پسرشون بسیار پیر شده بودن #افسرده شده بودن😞
سال اولشون بود که اربعین میومدن
رسیدیم نجف تو هتل مستقر شدیم
ایشون یه ساعتی داشتن همش #ساعت نگاه میکردن و کاراشون تنظیم میکردن
یه روز اومدن گفتن ساعت از دستم افتاده وگم شده
بعد رفتن تو فکر گفتن شاید #اباعبدالله نمیخواستن خیلی در بند وقت باشم .پس اشکالی نداره خودم رو به برنامه و نظم اباعبدالله میسپارم.
روزی که میخواستیم پیاده روی شروع کنیم ایشون گفتن من دوست دارم با شما همراه بشم.👣
من هم که از #خدام بود خدمت به زائر حسین که مادر شهیدم هست.
سال قبل خود #شهید تو مسیر پیاده روی بودن و گویا به علت چسبندگی روده نتونسته بودن هیچ چیز به جز آب و نان بخورن که همونجا حالشون بد میشه.
در طول مسیر مادر شهید #هیچ چیز نمیخوردن!
پرسیدم چرا نمیخورید گفتن که میدونم #پسرم تو این مسیر هیچ چیز نخورده پس منم #نمیخورم
در طول مسیر هیچ چیز به جز نان و اب نصیب ما نمیشد.
گاهی بعضی جاها ظرفای اب فراوان روی زمین ریخته بود اماهرچی میگشتیم #اب پیدا نمیکردیم.
خیلی #تعجب برانگیز بود مدام یا گرسنه بودیم یا تشنه.😳
بعدا متوجه شدم مادرشهید ازخدا خواسته بود یه سفر مثل سفر پارسال #پسرش قرار بده تا هرچی پسرش کشیده مادرش هم بکشه.😭
مادر شهید #وابستگی شدیدی به فرزندش داشت.
همینجوری درطول مسیر که میرفتیم مچ پای بنده اسیب دید طوری که نمیتونستم قدم از قدم بردارم.مجبور شدیم از مادر شهید #جدا بشیم و ایشون رو به کس دیگه سپردیم .
من و پسر سه سالم تو یه موکب نشستیم تا پای من بهتر بشه.همزمان #پسرم مریض شد و بالا میاورد و بیرون روی هم گرفت.😔
مدام با پایی که نمیتونستم قدم از قدم بردارم باید پسرمو میبردم دستشویی چندبار که بردم و اوردم گرفت خوابید
تو اون موکب یادم به خانوم #زینب افتاد 😭

من که دارم اروم اروم راه رومیرم
همه هم دارن از من پذیرایی میکنن
یه بچه هم بیشتر ندارم
همسرم هم قرار بود بیاد دنبالم منو ببره موکب مقر شب.
پس زینب چه کرد #تنها گرسنه #تشنه باطفلان یتیم چکار کرد😭
همه مسائلی که برای من پیش میومد صدبرابر و هزار برابر بیشترش برای خانوم زینب پیش امده بود.
صبح تاشب تو یه موکب با یه بچه مریض نشستم تا شب همسرم بیاد دنبالمون.کل روزو تو اون موکب اشک ریختمو باریدم برای زینب😭

خدایا #زینب کجا و ما کجا،این صحنه ها وقتی برگشتیم ایران #صبر من رو بیشترکرد تو زندگی.

شب که رسیدیم موکب مقردوباره خانوم خلیلی اومدن پیش ما میگفتن شما کم حرفید پیش شما راحت‌ترم

تو این سفر پسرم سه سالش بود و #مداحی میخوند گویا یه جایی که من نبودم پسرم یه مداحی خونده بودکه مادرشهید #گریه کرده بود 😭
وقتی برگشتم گفتم چی شده چراگریه میکنید گفتن که داشتم به چیزی فکر میکردم یهو پسرت یه مداحی کردانگار جواب منو داد.برای من روضه خوند.😭

مادر شهید خیلی #غصه پسرشون میخوردن که پارسال تو مسیرچی کشیدن.😞

روز دوم پیاده روی داشتیم میرفتیم یهو حال مادر شهید #منقلب شدنتونست دیگه راه بره نشست یه جا و هق هق گریه کرد😭😭

پرسیدم چی شد گفتن که اینجا یه حالی بهم دست دادمیدونم #پسرم اینجا حالش بد شده.قریب یک ساعت نشستن و #گریه کردن.😭😭
هی پا میشدیم راه بریم نمیتونستن راه برن مینشستن و گریه میکردن.

و من در حال و هوای خودم با دیدن مادر شهید یاد زینب افتادم که چگونه بود که در برابر دیدگانش سر برادرش حسین ، ابالفضل،علی اکبر، طفلان برادرانش، طفلان خودش، علی اصغر😭
بریده شد و پر پر شد و مثل کوه ایستاد و گفت #ما_رایت_الا_جمیلا
عظمت مصیبت را کمی درک کردم آن لحظه😭😭
بعد از این سفر دیگه خیلی غصه دردهاو مشکلاتی که داشتم نمیخوردم انگار یه چیزی در وجودم دمیده شده بود مثل صبر #سعه_صدر که خودم تو به دست اوردنش #دخیل نبودم انگار بهم داده بودن.
البته این سفر برای همه اینجوریه یه چیرهایی بهشون داده میشه فقط باید نگهشون دارن تو وجودشون.

روز به روز که از سفرمون میگذشت مادر شهید چهره اش بازتر میشد و بالاخره ما #لبخند رو لباشون دیدیم.☺️
ایشون هم اقرار کردن این سفر ادم رو از دنیا و تعلقاتش جدا میکنه.😇

یه نکته دیگه خیلی جالب بودبرام که تو مسیر خیلی به چشم میخورد،اینکه تقریبا تو کل مسیر مدام پرچمها با اسامی مختلف روی سر ما و خانوم خلیلی کشیده میشد و ایشون دست به پرچم میکشیدن و به اون اسمی که روی پرچم نوشته بود متوسل میشدن.🏴
من هم این وسط بهره مند میشدم.خودم هم متوسل میشدم
انقدر دیگه این قضیه تکرار شده به نظرمون عادی نمیومد.
اگر نظر منو بپرسید روح شهید تو مسیر مادرش همراهی میکرد به طرزهای مختلف👼

#خاطره یکی از اعضا #کرج
🆔 @ArbaeenIR
🔴خاطره عجیب نحوه کربلایی شدن یک جامانده اربعین

⭕️شب جمعه باید رفت کربلا

⭕️تو بین الحرمین احساس میکنم تو ابرها هستم

#شب_خاطره

🔹ماجرا از اونجا شروع شد که #پرچم گنبد حضرت ابوالفضل(ع) یه شب #مهمون خونه ی ما بود !
🔸من هیچ وقت از حضرت ابوالفضل #کربلا نخواسته بودم و همیشه میگفتم یا امام حسین قسمت کن بیام کربلاتو ببینم، بعضی شب ها یاد مرگ میکردم و در اون لحظات #تنها_آرزوم تو این دنیا دیدن کربلا و #بین_الحرمین بود.
🔹 همیشه اسم بین الحرمین #داغی به دلم میزاشت تا اینکه زدم به سیم اخر گفتم #اربعین هرجور شده میرم کربلا که با مخالفت شدید مامانم مواجه شدم.
🔸اربعین گذشت و من نرفتم و جامانده اربعین شدم، با #حسرت و گریه پای کانال #پیاده_روی_اربعین و اخبار مینشستم، یه شب یک کلیپ صوتی از کانال پیاده روی اربعین گوش دادم که می گفت شب جمعه باید کربلا باشیم (درانتهای پست بشنوید) ، خیلی گریه کردم 😭 به حضرت ابوالفضل گفتم: پرچمت اومد تو خونه ما که منو بیشتر هوایی کنی؟؟؟😭

🔹 همون شب #خواب دیدم بهم میگن اسمت در اومده کربلا ....حالا #شب_جمعه ست (به تاریخ 18-اذر-95 )من اینجام... کربلا ... بین الحرمین.. فاصله ی بین دو #عشق... اخ که #چقدر_خوبه ادم احساس میکنه رو ابرا☁️ قدم👣 میزنه!

🔸خدایا اینجا دیگه کجای دنیاته... اینجا دیگه #کجاست ... انگار رو #زمین نیستم باورم نمیشه منم تونستم بیام...

با چشمان اشکبار نایب الزیاره همه دوستان هستم🌹

#خاطره سوده جوانمرد از #چالوس

🔗 https://telegram.me/ArbaeenIR/1763

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#نحوه_کربلایی_شدن #حال_و_هوای_زیارت #جامانده_ها #دل_شکسته_ها
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیات امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
🔴خاطره عجیب نحوه کربلایی شدن یک جامانده اربعین

⭕️شب جمعه باید رفت کربلا

⭕️تو بین الحرمین احساس میکنم تو ابرها هستم

#شب_خاطره

🔹ماجرا از اونجا شروع شد که #پرچم گنبد حضرت ابوالفضل(ع) یه شب #مهمون خونه ی ما بود !
🔸من هیچ وقت از حضرت ابوالفضل #کربلا نخواسته بودم و همیشه میگفتم یا امام حسین قسمت کن بیام کربلاتو ببینم، بعضی شب ها یاد مرگ میکردم و در اون لحظات #تنها_آرزوم تو این دنیا دیدن کربلا و #بین_الحرمین بود.
🔹 همیشه اسم بین الحرمین #داغی به دلم میزاشت تا اینکه زدم به سیم اخر گفتم #اربعین هرجور شده میرم کربلا که با مخالفت شدید مامانم مواجه شدم.
🔸اربعین گذشت و من نرفتم و جامانده اربعین شدم، با #حسرت و گریه پای کانال #پیاده_روی_اربعین و اخبار مینشستم، یه شب یک کلیپ صوتی از کانال پیاده روی اربعین گوش دادم که می گفت شب جمعه باید کربلا باشیم (درانتهای پست بشنوید) ، خیلی گریه کردم 😭 به حضرت ابوالفضل گفتم: پرچمت اومد تو خونه ما که منو بیشتر هوایی کنی؟؟؟😭

🔹 همون شب #خواب دیدم بهم میگن اسمت در اومده کربلا ....حالا #شب_جمعه ست (به تاریخ 18-اذر-95 )من اینجام... کربلا ... بین الحرمین.. فاصله ی بین دو #عشق... اخ که #چقدر_خوبه ادم احساس میکنه رو ابرا☁️ قدم👣 میزنه!

🔸خدایا اینجا دیگه کجای دنیاته... اینجا دیگه #کجاست ... انگار رو #زمین نیستم باورم نمیشه منم تونستم بیام...

با چشمان اشکبار نایب الزیاره همه دوستان هستم🌹

#خاطره سوده جوانمرد از #چالوس

🔗 https://telegram.me/ArbaeenIR/1763

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#نحوه_کربلایی_شدن #حال_و_هوای_زیارت #جامانده_ها #دل_شکسته_ها
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیات امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
⭕️تحولی که پیاده روی اربعین در من ایجاد کرد!
#شب_خاطره
#یادش_بخیر

تو مرز خیلی بهم فشار میومد ، ازدحام بود و همه میخاستن فقط زود رد بشن برن اونور
زنارو از مردا جدا کردن یهو ترسیدم
خدایا اونور یه کشور دیگست چرا جدامون میکنن من #تنهام
یساعت اونور مرز وایسادم تا مردا بیان
#تنها😞

به سمت #نجف راه افتادیم
باز من #تنها و مردا پشت ، نمیدونم چه قسمتی بود همه جا #تنها میوفتادم😞
ماشین موکب به موکب گذر میکرد، راننده با لبخند جواب دعوتشون رو میداد
توراه فکر به این بود که میگن غذای عرب ها باب #طبع ما نیست چیکار کنم
گفتم عیب نداره کباب میخوری
یه پسر جوون جلوی ماشینو گرفت و با اصرار به موکبشون رفتیم
خدای من غذای موکب غذای مورد #تنفر من بود .... حالا چیکار کنم 😔
حتی برادرام نگران غذام شدن
اما من فقط به غذا نگاه کردم
((دیگه #بسه لذت های دنیا ، حالا دیگه همه چیو باید #تحمل کرد ،حتی یه غذای بدمزه رو، من اومدم #بزرگ_شم ))

#سامرا
تا بحال سامرا رو ندیده بودم قبل اومدن خودمو اماده مردن واسیب دیدن تو سامرا کرده بودم
تو راه هیچ کدوم از جاهای تیراندازی و ماشینا #نمیترسوندم #عجیب بود چی شده پس اون #دختر_ترسو کجا رفته
نزدیک حرم شدیم قرار شد باز من #تنها برم حرم تاصبح و مردا تو موکب
بازم تنها

#کاظمین
شب برای خواب رفتیم یه خونه که ایرانیا تدارک دیده بودن خانوما تو اتاق مردا تو حال ، من باز تنها میون چند زن


راه #پیاده شروع میشه
از #کاظمین_به_کربلا
کربلا؛ آخ چقدر #دلم_تنگ شده
#هدیه هامو اماده کردم تا به بچه ها بدم
شاید سوزش #قلبم کمتر بشه
اخه #بچه_های_حسین (ع) فقط بدی دیدن

شب شده!
آااخخخ پا درد همیشگیم باز شروع کرد
اما نباید به روم بیارم باید پا به پای مردا برم
اره به ادامه #سخنرانی تو موبایلم گوش میدم تا حواسم پرت شه
سخنران 😩 #زائرای_اربعین #انتخاب شدن ...))
خیالاتم باز شروع کرد
انتخاب؟!زائر اربعین؟ من؟ آشینا؟
بعد اون همه #خطا مگه میشه #انتخاب بشم.
نه ، منو اوردن #ادم_بشم شاید
((آشینا خیلی خوش خیالی ، اخه حالا بگن #انتخاب تو خودت دو دوتا چهارتا کن ، کجای زندگیت شبیه ادمایی بوده که اقا بهشون نظر کرده )) اره راست میگی منظور سخنران با من نیست

درد پام زیاد شده دیگه نمیتونم قدم بردارم
((چقدر #درد داره درد داشته باشی #تنها باشی))
شب رو تو خونه ای گذروندیم
خونه یه #وکیل
چه عجیبه اینجا خونه یه وکیلم از #تجملات خبری نیست همه #سادن

کربلا
#قلبم خیلی تند میزنه
نمیدونم چمه بغضم گرفته
استرس دارم
هم میخام برم زیارت هم نه (آخه خجالت میکشم )

رسیدیم به #حرم
خیلی ازدحامه
پدرو برادرم دورمو #حلقه زدن تا تنم به مردای دیگه نخوره
ای به فدای خانوم #زینب چی کشید وقتی #مرد نداشت 😭

بین الحرمین رو باید #تنها طی کنم تا به حرم حضرت عباس برسم
ضریح امام حسین رو ندیدم
فقط تو صحن نشستم
حالا باید برم پیش باب الحوائج
شروع کردم به گفتن ذکر یا کاشف الکرب
و بینش یا #زینب زینب گفتن از ترس خوردن به #تنه_های مردا
یه حسی بهم میگفت جلوی با غیرت ترین انسان ها اگر تنت به مرد نامحرم بخوره زیارتی نکردی دلتو خوش نکن

به یه خانوم عرب اشاره کردم که میرید حرم حضرت عباس
باسر تایید کردن و انگار از روبندم فهمیدن چرا پرسیدم
دورمو حلقه کردن و منو وسط حلقه راحت از وسط جمعیت گذروندن
چه حس خوبی😌

یا کاشف الکرب رو بلندتر میگفتم به امید ازبین رفتن #غمی که رو سینم سنگینی میکرد
اما تو #کربلا انگار غمی بجز #غم_حسین (ع) نبود

نصف شب حرم امام حسین (ع)
تو صف زیارت ایستادم
ضریح جدیدو ندیدم
استرس دارم
نمیدونم چم بود
همش تو ذهنم عذاب وجدان ترک یه واجب دینی رو داشتم
که کسی رومو نبینه
#نمازم دیر نشه
تنه مرد بهم نخوره

#خیلی_متفاوتم ازون آشینای #داخل_ایران.
اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده.

درب رو بوسیدمو وارد حرم شدم
یاااا خدااا
#ضریح
چه ابهتی داره
قلبم نمیزد
گریه ام نمیومد
#مات مونده بودم به سمت ضریح
زبونم بند اومده بود
تا اینکه جلوییم گریه کرد
مبهوت بهش نگاه کردم و یهو #بغض چند سالم شکست😭😭😭

دلم #خیلی_تنگت بود اقااااا
خیلی.
دیگه #تنها_نیستم
حالا همه هَستیم را دیدم
دیگه #غریب نیستم

حالا #برگشتم تو این شهر
حالا با وجود ادمای #آشنای دورو برم #تنهام
حالا تو شهر خودم #غریبم
حالا #دور_شدم از همه هَستیم
حالا دیگه ضربه ها زخم زبونا
بی معرفتیا مثل قبل #اذیتم_نمیکنه
چون یه #غم_بزرگ دارم غم #دوری_حسین (ع)😭
حالا آشینای لوس و حساس #تغییر_کرده
دیگه از #تنهایی جسمش که کنار دوستاش یا عزیزاش نباشه #ترس_نداره

اما
یه #ترس_جدید داره
که آقا #نگاهش_نکنه
که خدا نخوادش
دیگه از #مرگ خودشو عزیزاش نمیترسه
اما یه ترس جدیدتر داره
که مردنش با #شهادت نباشه🌷


✍️#خاطره آشینا راثی غنی از اعضا #کرج
goo.gl/CYTVNl

🆔 @ArbaeenIR
🔴دلیل دردها و تنهاماندن حضرت زهرا(س) چه بود؟!

💠#دردهای حضرت زهرا (س) ناشی از #درک او بود؛درک او از آینده ای که مردم داشتند برای خودشان می ساختند. او و خانوادۀ گرامیش به این دلیل #تنها_مانده بودند که کسی درک آنها را نداشت.

💠 مردم نمی‌فهمیدند در اثر دفاع نکردن از حق چه #نتایج_شومی در انتظارشان است. تازه از شدت گریه‌های حضرت زهرا(س) هم متعجب می‌شدند.

goo.gl/k4VtN1
#فاطمیه #استاد_پناهیان

🆔 @ArbaeenIR
🔴خاطره عجیب نحوه کربلایی شدن یک جامانده اربعین

⭕️شب جمعه باید رفت کربلا

⭕️تو بین الحرمین احساس میکنم تو ابرها هستم

#شب_خاطره

🔹ماجرا از اونجا شروع شد که #پرچم گنبد حضرت ابوالفضل(ع) یه شب #مهمون خونه ی ما بود !
🔸من هیچ وقت از حضرت ابوالفضل #کربلا نخواسته بودم و همیشه میگفتم یا امام حسین قسمت کن بیام کربلاتو ببینم، بعضی شب ها یاد مرگ میکردم و در اون لحظات #تنها_آرزوم تو این دنیا دیدن کربلا و #بین_الحرمین بود.
🔹 همیشه اسم بین الحرمین #داغی به دلم میزاشت تا اینکه زدم به سیم اخر گفتم #اربعین هرجور شده میرم کربلا که با مخالفت شدید مامانم مواجه شدم.
🔸اربعین گذشت و من نرفتم و جامانده اربعین شدم، با #حسرت و گریه پای کانال #پیاده_روی_اربعین و اخبار مینشستم، یه شب یک کلیپ صوتی از کانال پیاده روی اربعین گوش دادم که می گفت شب جمعه باید کربلا باشیم (درانتهای پست بشنوید) ، خیلی گریه کردم 😭 به حضرت ابوالفضل گفتم: پرچمت اومد تو خونه ما که منو بیشتر هوایی کنی؟؟؟😭

🔹 همون شب #خواب دیدم بهم میگن اسمت در اومده کربلا ....حالا #شب_جمعه ست (به تاریخ 18-اذر-95 )من اینجام... کربلا ... بین الحرمین.. فاصله ی بین دو #عشق... اخ که #چقدر_خوبه ادم احساس میکنه رو ابرا☁️ قدم👣 میزنه!

🔸خدایا اینجا دیگه کجای دنیاته... اینجا دیگه #کجاست ... انگار رو #زمین نیستم باورم نمیشه منم تونستم بیام...

با چشمان اشکبار نایب الزیاره همه دوستان هستم🌹

#خاطره سوده جوانمرد از #چالوس

🔗 https://telegram.me/ArbaeenIR/1763

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#نحوه_کربلایی_شدن #حال_و_هوای_زیارت #جامانده_ها #دل_شکسته_ها
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیات امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR