Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
6.66K subscribers
2.21K photos
1.45K videos
126 files
1.31K links

کانال رسانه مردمی اربعین
سایت: https://Arbaeen.IR
ارتباط با ما: @Arbaeen_admin
تلگرام: t.iss.one/ArbaeenIR
ایتا: eitaa.com/ArbaeenIR
سروش splus.ir/Arbaeenir
بله : ble.im/ArbaeenIR
روبیکا: rubika.ir/Arbaeenir
اینستاگرام: instagram.com/arbaeen.ir1
Download Telegram
⭕️اذن زیارت در بارگاه جنّت نشان⁧خانم فاطمه معصومه(س)

#دل_نوشته_سفراربعين

بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشان⁧خانم فاطمه معصومه(س).

🔸آمده⁧ام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشق⁧ترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آماده⁧اند/ يك نگاه مادرت من را مسافر مي⁧كند»
🔹آمده⁧ام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بي⁧بديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّه⁧ام زينب كه نمي⁧دانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه مي⁧ديد كه آن⁧چنان سرخ بر تقدير مجنون خويش مي⁧گريست. نمي⁧دانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمه⁧ها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار مي⁧كند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸مي⁧خواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بي⁧قرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّه⁧ام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش مي⁧رسد: «بيا به خيمه⁧هاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانه⁧هاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كوله⁧بارم را بسته⁧ام، نيّت كرده⁧ام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشته⁧ام، رخت جهاد بر تن كرده⁧ام، #معجرم را بر سر كرده⁧ام، پوشيه⁧ام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشاني⁧ام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّه⁧ام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بسته⁧ام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار مي⁧شود... من طاقت عمّه⁧ام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد مي⁧دهد و آشوب مي⁧كند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه مي⁧گويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند مي⁧زند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزه⁧اش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيه⁧ترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت مي⁧داد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بي⁧قرار مي⁧شوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري مي⁧شود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا مي⁧خواي بري/ چرا منو نمي⁧بري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بي⁧قرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را مي⁧بوسم و از زير آن رد مي⁧شوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».

#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣

📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:

🆔 @arbaeen_admin

goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
سفرنامه و دلنوشته‌های اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
⭕️اذن زیارت در بارگاه جنّت نشان⁧خانم فاطمه معصومه(س)

#دل_نوشته_سفراربعين

بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشان⁧خانم فاطمه معصومه(س).

🔸آمده⁧ام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشق⁧ترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آماده⁧اند/ يك نگاه مادرت من را مسافر مي⁧كند»
🔹آمده⁧ام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بي⁧بديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّه⁧ام زينب كه نمي⁧دانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه مي⁧ديد كه آن⁧چنان سرخ بر تقدير مجنون خويش مي⁧گريست. نمي⁧دانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمه⁧ها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار مي⁧كند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸مي⁧خواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بي⁧قرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّه⁧ام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش مي⁧رسد: «بيا به خيمه⁧هاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانه⁧هاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كوله⁧بارم را بسته⁧ام، نيّت كرده⁧ام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشته⁧ام، رخت جهاد بر تن كرده⁧ام، #معجرم را بر سر كرده⁧ام، پوشيه⁧ام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشاني⁧ام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّه⁧ام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بسته⁧ام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار مي⁧شود... من طاقت عمّه⁧ام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد مي⁧دهد و آشوب مي⁧كند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه مي⁧گويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند مي⁧زند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزه⁧اش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيه⁧ترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت مي⁧داد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بي⁧قرار مي⁧شوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري مي⁧شود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا مي⁧خواي بري/ چرا منو نمي⁧بري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بي⁧قرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را مي⁧بوسم و از زير آن رد مي⁧شوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».

#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣

📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:

🆔 @arbaeen_admin

goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
سفرنامه و دلنوشته‌های اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
⭕️اذن زیارت در بارگاه جنّت نشان⁧خانم فاطمه معصومه(س)

#دل_نوشته_سفراربعين

بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشان⁧خانم فاطمه معصومه(س).

🔸آمده⁧ام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشق⁧ترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آماده⁧اند/ يك نگاه مادرت من را مسافر مي⁧كند»
🔹آمده⁧ام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بي⁧بديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّه⁧ام زينب كه نمي⁧دانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه مي⁧ديد كه آن⁧چنان سرخ بر تقدير مجنون خويش مي⁧گريست. نمي⁧دانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمه⁧ها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار مي⁧كند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸مي⁧خواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بي⁧قرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّه⁧ام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش مي⁧رسد: «بيا به خيمه⁧هاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانه⁧هاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كوله⁧بارم را بسته⁧ام، نيّت كرده⁧ام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشته⁧ام، رخت جهاد بر تن كرده⁧ام، #معجرم را بر سر كرده⁧ام، پوشيه⁧ام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشاني⁧ام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّه⁧ام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بسته⁧ام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار مي⁧شود... من طاقت عمّه⁧ام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد مي⁧دهد و آشوب مي⁧كند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه مي⁧گويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند مي⁧زند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزه⁧اش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيه⁧ترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت مي⁧داد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بي⁧قرار مي⁧شوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري مي⁧شود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا مي⁧خواي بري/ چرا منو نمي⁧بري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بي⁧قرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را مي⁧بوسم و از زير آن رد مي⁧شوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».

#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣

📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:

🆔 @arbaeen_admin

goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
سفرنامه و دلنوشته‌های اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
🔴حاجت مهم #شهید_مدافع_حرم که برای آن #امام_زمان(عج) را به حضرت #زهرا(س) قسم داد

⭕️دلنوشته خواندنی شهید مدافع حرم به #امام_زمان(عج)

⭕️درخواست شهید از رهبر معظم انقلاب

☀️در ابتدا صحبتی دارم با سید و مولایم امام زمان (عج)

🔸ای سید و مولای من! آقاجان!
از تو ممنونم به خاطر همه محبت‌هایی که در دورانی که در دنیا بوده‌ام بر من ارزانی داشته‌ای و شرمنده‌ام که #شاکر این همه نعمت نبوده‌ام؛ اما امید به رحمت و کرم این خانواده دارم و با این امید زنده‌ام و جان می‌دهم.

🔹گر چه برای #تربیت شدن و سرباز تو شدن تلاشی نکرده‌ام اما به آن امید جان می‌دهم که در آن روز موعود که ندا می‌دهند: «از قبرهایتان بیرون بیایید و به یاری مولایتان بشتابید» من هم به #اذن مولایم در حالی که شمشیر به کمر بسته‌ام از قبر بیرون آمده و پای رکاب تو آقاجان #سربازی کنم؛ آرزوی بزرگی است و از دهان من بزرگتر، اما آقاجان! آرزو بر جوانان عیب نیست!

🔸وقتی به غفلت‌ها و بیخیالی‌های خودم در زمانی که باید به یاری #دین تو و #انقلاب تو می‌پرداختم، فکر می‌کنم این آرزو برایم بزرگ می‌آید. اما لطف و کرم تو بزرگتر است.

🔹در دوران زندگی‌ام سعی کردم هیچ موضوع شخصی را از شما نخواهم و برای هیچ موضوع دنیایی‌ای شما را قسم ندهم، اما الآن در حرم جدت امام رضا (ع) شما را به #مادرتان قسم می‌دهم که همه جوانان این #انقلاب_اسلامی را و در آخر این حقیر عاصی را برای #نصرت خودتان تربیت کنید و برای #سربازی خودتان به کار بگیرید.

🔸آقاجان! به من می‌گویند که تو زن و بچه داری؛ چرا به #جهاد می‌روی؟ آقاجان! مگر من برای همسر و فرزندانم چه کرده‌ام؟ هرچه بوده از لطف و #عنایت توست.
🔹آقاجان! بعضی‌ها نمی‌دانند که وقتی‌ من از تو جدا شدم، آن روز باید #نگران من و خانواده‌ام باشند و ان‌شاءالله که آن روز را نبینند. من، همسر و دو فرزندم خودمان را #سربازانی در پادگان تو می‌دانیم حال یکی از این سربازان عزم #مأموریت دارد؛ مشکلی پیش نمی‌آید، چون فرمانده هست!!! فقط باید مواظب باشیم که از این پادگان خارج نشویم.
🔸آقاجان! تو کمکمان کن؛ و زندگی چه شیرین می‌شود وقتی‌که پادگان تو شود. این زندگی همان #بهشت است.

💠صحبتی با نائب امام زمان (عج) و ولی امر مسلمین

🔹رهبر عزیزم!
از آن روز که اندک شناختی به #جایگاه شما پیدا کردم و روز به روز این شناخت بیشتر شد، #مسئولیتم هم نسبت به شما بیشتر شد. این را فهمیدم که در نظام الهی رفتار در قبال شما همان رفتار در قبال #امام_زمان (عج) است.
🔸و این را فهمیدم که چون در دورانی که شما از طرف امام زمان مأموریت ولایت ما را داشتید علت شفاعت اهل‌بیت (ع) نسبت به من هستید و اگر رضایت شما نسبت به من نباشد، خدا و رسول و #امام_زمان (عج) هم از من ناراضی هستند.
🔹از شما می‌خواهم که علی‌رغم کوتاهی‌هایی که نسبت به اموراتی که بارها فرمودین، داشته‌ام به بزرگواری خودتان و بخاطر اجدادتان از من #راضی باشید.
🔸می‌دانم که #سرباز خوبی برای شما نبودم اما سعی داشته‌ام که هم خود و هم خانواده‌ام نسبت به اوامر شما احترام قائل باشیم.
🔹از آن روزی که شنیدم #رضایت_شما بر آن است که سوریه نباید سقوط کند، من هم دوست داشتم سهمی برای اجرای این فرمان شما داشته باشم و حال که توفیق #جهاد در این عرصه قسمتم شده، خدا را شاکرم و از خدا می‌خواهم که در این عرصه مؤثر و #مفید باشم.

🔸رهبر عزیزم!
#لبیک به فرمان شما همان #تکبیر حج است و همان لبیک به #رسول_خدا (ص) و همان لبیک «#یا_حسین (ع)» است و این را امام بزرگوار به ما یاد داد؛ چون #ولایت_فقیه همان ولایت رسول‌الله است. برایم دعا کنید و از من #راضی باشید تا خدا از من راضی شود.

goo.gl/9ZPqsC
✍️یخش دوم #وصیت_نامه #شهید_مدافع_حرم شهید حاج #حمیدرضا_اسداللهی

1️⃣ بخش اول وصیت نامه: https://telegram.me/ArbaeenIR/4443

آدرس کانال شهبد: @shahidasadollahi

#ظهور #انقلاب #امام_زمان #امام_خامنه_ای

🆔 @ArbaeenIR
💠شعر بسیار زیبا و خواندنی در باره اربعین

🔸آنچه در نورِ اربعین پیداست؛ مادرمهربان ما، زهرا است
🔹وقفِ نوریم و غرق همراهی؛ تابیاید،زمانِ #خونخواهی

ــــــــــــــــــــــــ

🔸السلام علیک، #مادرجان؛ آمدم #کربلا،به محضر تان
🔹روزگاریست،در پناه تو ایم؛ ساکنِ نور ِ خیمه گاه تو ایم

🔸آنچه در نورِ #اربعین پیداست؛ #مادرمهربان ما، زهرا است
🔹ما به دنبالِ نشئه ی حقّیم؛ تا دوباره، به نور برگردیم

🔸نورِپاکی که #اصل و ریشه ی ماست؛ نور او مونس همیشه ی ماست
🔹در پسِ صحنه، با تو #همراه ایم؛ #اذن سربازی از تو میخواهیم

🔸تا زمان هست، اربعینی باش؛ همره فاطمه(س)، حسینی باش
🔹کاش، یک عمر،بندگی کنیم؛ در همین صحنه، زندگی کنیم

🔸دیر یا زود، #شیرِ جبهه ی حق.؛ چون #سپاهی،به هم شود ملحق
🔹بعد از این دوره، میشود #تاویل ؛ صحنه ی سختِ #جنگ_اسرائیل

🔸میرسد،طبق #وعده_ی_قرآن؛ عصر قدرت نمایی #خوبان
🔹ما به زودی،به قدس می آییم؛ درکمین شکار آنهاییم

🔸تا بگیریم،#انتقام_تو را؛ با به آتش کشیدنِ آنها
🔹این #رجز نیست #التماس من است؛ صحبت از نحوی ی #سپاس من است

🔸وقفِ نوریم و غرق #همراهی؛ تابیاید،زمانِ #خونخواهی
🌹ما به زودی، به قدس می آییم

✏️ #شاعر : سید محسن مسعودی

#اربعین_های_مهدوی
⛺️ #موکب_هنرجویی | @be_rahbarie_hussain_A
https://serateshgh.com/48902/

🆔 @ArbaeenIR
133890_-210354.mp3
15 MB
به رهبریِ حسین ابن علی علیهما السلام

ما به زودی، #به_قدس_می_آییم

السلام علیک، #مادرجان؛ آمدم #کربلا،به #محضر تان
روزگاریست،در پناه تو ایم؛ ساکنِ #نور ِ خیمه گاه تو ایم
آنچه در نورِ #اربعین پیداست؛ #مادرمهربان ما، زهرا است
ما به دنبالِ نشئه ی حقّیم؛ تا دوباره، به نور برگردیم
نورِپاکی که #اصل و ریشه ی ماست؛ نور او مونس همیشه ی ماست
در پسِ صحنه، با تو #همراه ایم؛ #اذن سربازی از تو میخواهیم
تا زمان هست، اربعینی باش؛ همره فاطمه(س)، حسینی باش
کاش، یک عمر،بندگی کنیم؛ در همین صحنه، زندگی کنیم
دیر یا زود، #شیرِ جبهه ی حق.؛ چون #سپاهی،به هم شود ملحق
بعد از این دوره، میشود #تاویل ؛ صحنه ی سختِ #جنگ_اسرائیل
میرسد،طبق #وعده_ی_قرآن؛ عصر قدرت نمایی #خوبان
ما به زودی،به قدس می آییم؛ درکمین شکار آنهاییم
تا بگیریم،#انتقام_تو را؛ با به آتش کشیدنِ آنها
این #رجز نیست #التماس من است؛ صحبت از نحوی ی #سپاس من است
وقفِ نوریم و غرق #همراهی؛ تابیاید،زمانِ #خونخواهی

🌹ما به زودی، به قدس می آییم🌹

🎁تقدیمی به علاقه مندان و حاضران در #ماجرای_عظیم #اربعین_های_جدید پیش به سوی #اربعین_های_مهدوی

⛺️ #موکب_هنرجویی
@be_rahbarie_hussain_A
⭕️اذن زیارت در بارگاه جنّت نشان⁧خانم فاطمه معصومه(س)

#دل_نوشته_سفراربعين

بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشان⁧خانم فاطمه معصومه(س).

🔸آمده⁧ام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشق⁧ترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آماده⁧اند/ يك نگاه مادرت من را مسافر مي⁧كند»
🔹آمده⁧ام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بي⁧بديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّه⁧ام زينب كه نمي⁧دانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه مي⁧ديد كه آن⁧چنان سرخ بر تقدير مجنون خويش مي⁧گريست. نمي⁧دانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمه⁧ها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار مي⁧كند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸مي⁧خواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بي⁧قرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّه⁧ام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش مي⁧رسد: «بيا به خيمه⁧هاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانه⁧هاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كوله⁧بارم را بسته⁧ام، نيّت كرده⁧ام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشته⁧ام، رخت جهاد بر تن كرده⁧ام، #معجرم را بر سر كرده⁧ام، پوشيه⁧ام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشاني⁧ام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّه⁧ام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بسته⁧ام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار مي⁧شود... من طاقت عمّه⁧ام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد مي⁧دهد و آشوب مي⁧كند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه مي⁧گويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند مي⁧زند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزه⁧اش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيه⁧ترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت مي⁧داد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بي⁧قرار مي⁧شوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري مي⁧شود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا مي⁧خواي بري/ چرا منو نمي⁧بري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بي⁧قرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را مي⁧بوسم و از زير آن رد مي⁧شوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».

#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣

📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:

🆔 @arbaeen_admin

goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
سفرنامه و دلنوشته‌های اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR