⭕️اذن زیارت در بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س)
#دل_نوشته_سفراربعين
بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س).
🔸آمدهام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشقترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آمادهاند/ يك نگاه مادرت من را مسافر ميكند»
🔹آمدهام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بيبديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّهام زينب كه نميدانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه ميديد كه آنچنان سرخ بر تقدير مجنون خويش ميگريست. نميدانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمهها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار ميكند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸ميخواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بيقرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّهام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش ميرسد: «بيا به خيمههاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانههاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كولهبارم را بستهام، نيّت كردهام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشتهام، رخت جهاد بر تن كردهام، #معجرم را بر سر كردهام، پوشيهام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشانيام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّهام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بستهام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار ميشود... من طاقت عمّهام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد ميدهد و آشوب ميكند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه ميگويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند ميزند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزهاش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيهترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت ميداد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بيقرار ميشوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري ميشود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا ميخواي بري/ چرا منو نميبري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بيقرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را ميبوسم و از زير آن رد ميشوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
#دل_نوشته_سفراربعين
بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س).
🔸آمدهام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشقترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آمادهاند/ يك نگاه مادرت من را مسافر ميكند»
🔹آمدهام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بيبديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّهام زينب كه نميدانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه ميديد كه آنچنان سرخ بر تقدير مجنون خويش ميگريست. نميدانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمهها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار ميكند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸ميخواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بيقرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّهام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش ميرسد: «بيا به خيمههاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانههاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كولهبارم را بستهام، نيّت كردهام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشتهام، رخت جهاد بر تن كردهام، #معجرم را بر سر كردهام، پوشيهام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشانيام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّهام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بستهام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار ميشود... من طاقت عمّهام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد ميدهد و آشوب ميكند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه ميگويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند ميزند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزهاش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيهترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت ميداد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بيقرار ميشوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري ميشود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا ميخواي بري/ چرا منو نميبري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بيقرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را ميبوسم و از زير آن رد ميشوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
⭕️اذن زیارت در بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س)
#دل_نوشته_سفراربعين
بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س).
🔸آمدهام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشقترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آمادهاند/ يك نگاه مادرت من را مسافر ميكند»
🔹آمدهام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بيبديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّهام زينب كه نميدانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه ميديد كه آنچنان سرخ بر تقدير مجنون خويش ميگريست. نميدانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمهها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار ميكند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸ميخواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بيقرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّهام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش ميرسد: «بيا به خيمههاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانههاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كولهبارم را بستهام، نيّت كردهام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشتهام، رخت جهاد بر تن كردهام، #معجرم را بر سر كردهام، پوشيهام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشانيام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّهام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بستهام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار ميشود... من طاقت عمّهام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد ميدهد و آشوب ميكند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه ميگويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند ميزند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزهاش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيهترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت ميداد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بيقرار ميشوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري ميشود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا ميخواي بري/ چرا منو نميبري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بيقرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را ميبوسم و از زير آن رد ميشوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
#دل_نوشته_سفراربعين
بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س).
🔸آمدهام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشقترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آمادهاند/ يك نگاه مادرت من را مسافر ميكند»
🔹آمدهام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بيبديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّهام زينب كه نميدانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه ميديد كه آنچنان سرخ بر تقدير مجنون خويش ميگريست. نميدانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمهها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار ميكند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸ميخواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بيقرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّهام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش ميرسد: «بيا به خيمههاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانههاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كولهبارم را بستهام، نيّت كردهام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشتهام، رخت جهاد بر تن كردهام، #معجرم را بر سر كردهام، پوشيهام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشانيام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّهام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بستهام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار ميشود... من طاقت عمّهام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد ميدهد و آشوب ميكند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه ميگويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند ميزند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزهاش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيهترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت ميداد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بيقرار ميشوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري ميشود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا ميخواي بري/ چرا منو نميبري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بيقرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را ميبوسم و از زير آن رد ميشوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
⭕️اذن زیارت در بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س)
#دل_نوشته_سفراربعين
بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س).
🔸آمدهام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشقترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آمادهاند/ يك نگاه مادرت من را مسافر ميكند»
🔹آمدهام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بيبديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّهام زينب كه نميدانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه ميديد كه آنچنان سرخ بر تقدير مجنون خويش ميگريست. نميدانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمهها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار ميكند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸ميخواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بيقرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّهام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش ميرسد: «بيا به خيمههاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانههاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كولهبارم را بستهام، نيّت كردهام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشتهام، رخت جهاد بر تن كردهام، #معجرم را بر سر كردهام، پوشيهام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشانيام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّهام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بستهام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار ميشود... من طاقت عمّهام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد ميدهد و آشوب ميكند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه ميگويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند ميزند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزهاش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيهترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت ميداد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بيقرار ميشوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري ميشود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا ميخواي بري/ چرا منو نميبري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بيقرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را ميبوسم و از زير آن رد ميشوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
#دل_نوشته_سفراربعين
بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س).
🔸آمدهام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشقترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آمادهاند/ يك نگاه مادرت من را مسافر ميكند»
🔹آمدهام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بيبديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّهام زينب كه نميدانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه ميديد كه آنچنان سرخ بر تقدير مجنون خويش ميگريست. نميدانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمهها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار ميكند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸ميخواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بيقرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّهام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش ميرسد: «بيا به خيمههاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانههاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كولهبارم را بستهام، نيّت كردهام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشتهام، رخت جهاد بر تن كردهام، #معجرم را بر سر كردهام، پوشيهام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشانيام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّهام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بستهام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار ميشود... من طاقت عمّهام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد ميدهد و آشوب ميكند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه ميگويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند ميزند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزهاش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيهترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت ميداد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بيقرار ميشوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري ميشود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا ميخواي بري/ چرا منو نميبري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بيقرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را ميبوسم و از زير آن رد ميشوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
🔴حاجت مهم #شهید_مدافع_حرم که برای آن #امام_زمان(عج) را به حضرت #زهرا(س) قسم داد
⭕️دلنوشته خواندنی شهید مدافع حرم به #امام_زمان(عج)
⭕️درخواست شهید از رهبر معظم انقلاب
☀️در ابتدا صحبتی دارم با سید و مولایم امام زمان (عج)
🔸ای سید و مولای من! آقاجان!
از تو ممنونم به خاطر همه محبتهایی که در دورانی که در دنیا بودهام بر من ارزانی داشتهای و شرمندهام که #شاکر این همه نعمت نبودهام؛ اما امید به رحمت و کرم این خانواده دارم و با این امید زندهام و جان میدهم.
🔹گر چه برای #تربیت شدن و سرباز تو شدن تلاشی نکردهام اما به آن امید جان میدهم که در آن روز موعود که ندا میدهند: «از قبرهایتان بیرون بیایید و به یاری مولایتان بشتابید» من هم به #اذن مولایم در حالی که شمشیر به کمر بستهام از قبر بیرون آمده و پای رکاب تو آقاجان #سربازی کنم؛ آرزوی بزرگی است و از دهان من بزرگتر، اما آقاجان! آرزو بر جوانان عیب نیست!
🔸وقتی به غفلتها و بیخیالیهای خودم در زمانی که باید به یاری #دین تو و #انقلاب تو میپرداختم، فکر میکنم این آرزو برایم بزرگ میآید. اما لطف و کرم تو بزرگتر است.
🔹در دوران زندگیام سعی کردم هیچ موضوع شخصی را از شما نخواهم و برای هیچ موضوع دنیاییای شما را قسم ندهم، اما الآن در حرم جدت امام رضا (ع) شما را به #مادرتان قسم میدهم که همه جوانان این #انقلاب_اسلامی را و در آخر این حقیر عاصی را برای #نصرت خودتان تربیت کنید و برای #سربازی خودتان به کار بگیرید.
🔸آقاجان! به من میگویند که تو زن و بچه داری؛ چرا به #جهاد میروی؟ آقاجان! مگر من برای همسر و فرزندانم چه کردهام؟ هرچه بوده از لطف و #عنایت توست.
🔹آقاجان! بعضیها نمیدانند که وقتی من از تو جدا شدم، آن روز باید #نگران من و خانوادهام باشند و انشاءالله که آن روز را نبینند. من، همسر و دو فرزندم خودمان را #سربازانی در پادگان تو میدانیم حال یکی از این سربازان عزم #مأموریت دارد؛ مشکلی پیش نمیآید، چون فرمانده هست!!! فقط باید مواظب باشیم که از این پادگان خارج نشویم.
🔸آقاجان! تو کمکمان کن؛ و زندگی چه شیرین میشود وقتیکه پادگان تو شود. این زندگی همان #بهشت است.
💠صحبتی با نائب امام زمان (عج) و ولی امر مسلمین
🔹رهبر عزیزم!
از آن روز که اندک شناختی به #جایگاه شما پیدا کردم و روز به روز این شناخت بیشتر شد، #مسئولیتم هم نسبت به شما بیشتر شد. این را فهمیدم که در نظام الهی رفتار در قبال شما همان رفتار در قبال #امام_زمان (عج) است.
🔸و این را فهمیدم که چون در دورانی که شما از طرف امام زمان مأموریت ولایت ما را داشتید علت شفاعت اهلبیت (ع) نسبت به من هستید و اگر رضایت شما نسبت به من نباشد، خدا و رسول و #امام_زمان (عج) هم از من ناراضی هستند.
🔹از شما میخواهم که علیرغم کوتاهیهایی که نسبت به اموراتی که بارها فرمودین، داشتهام به بزرگواری خودتان و بخاطر اجدادتان از من #راضی باشید.
🔸میدانم که #سرباز خوبی برای شما نبودم اما سعی داشتهام که هم خود و هم خانوادهام نسبت به اوامر شما احترام قائل باشیم.
🔹از آن روزی که شنیدم #رضایت_شما بر آن است که سوریه نباید سقوط کند، من هم دوست داشتم سهمی برای اجرای این فرمان شما داشته باشم و حال که توفیق #جهاد در این عرصه قسمتم شده، خدا را شاکرم و از خدا میخواهم که در این عرصه مؤثر و #مفید باشم.
🔸رهبر عزیزم!
#لبیک به فرمان شما همان #تکبیر حج است و همان لبیک به #رسول_خدا (ص) و همان لبیک «#یا_حسین (ع)» است و این را امام بزرگوار به ما یاد داد؛ چون #ولایت_فقیه همان ولایت رسولالله است. برایم دعا کنید و از من #راضی باشید تا خدا از من راضی شود.
goo.gl/9ZPqsC
✍️یخش دوم #وصیت_نامه #شهید_مدافع_حرم شهید حاج #حمیدرضا_اسداللهی
1️⃣ بخش اول وصیت نامه: https://telegram.me/ArbaeenIR/4443
✅آدرس کانال شهبد: @shahidasadollahi
#ظهور #انقلاب #امام_زمان #امام_خامنه_ای
🆔 @ArbaeenIR
⭕️دلنوشته خواندنی شهید مدافع حرم به #امام_زمان(عج)
⭕️درخواست شهید از رهبر معظم انقلاب
☀️در ابتدا صحبتی دارم با سید و مولایم امام زمان (عج)
🔸ای سید و مولای من! آقاجان!
از تو ممنونم به خاطر همه محبتهایی که در دورانی که در دنیا بودهام بر من ارزانی داشتهای و شرمندهام که #شاکر این همه نعمت نبودهام؛ اما امید به رحمت و کرم این خانواده دارم و با این امید زندهام و جان میدهم.
🔹گر چه برای #تربیت شدن و سرباز تو شدن تلاشی نکردهام اما به آن امید جان میدهم که در آن روز موعود که ندا میدهند: «از قبرهایتان بیرون بیایید و به یاری مولایتان بشتابید» من هم به #اذن مولایم در حالی که شمشیر به کمر بستهام از قبر بیرون آمده و پای رکاب تو آقاجان #سربازی کنم؛ آرزوی بزرگی است و از دهان من بزرگتر، اما آقاجان! آرزو بر جوانان عیب نیست!
🔸وقتی به غفلتها و بیخیالیهای خودم در زمانی که باید به یاری #دین تو و #انقلاب تو میپرداختم، فکر میکنم این آرزو برایم بزرگ میآید. اما لطف و کرم تو بزرگتر است.
🔹در دوران زندگیام سعی کردم هیچ موضوع شخصی را از شما نخواهم و برای هیچ موضوع دنیاییای شما را قسم ندهم، اما الآن در حرم جدت امام رضا (ع) شما را به #مادرتان قسم میدهم که همه جوانان این #انقلاب_اسلامی را و در آخر این حقیر عاصی را برای #نصرت خودتان تربیت کنید و برای #سربازی خودتان به کار بگیرید.
🔸آقاجان! به من میگویند که تو زن و بچه داری؛ چرا به #جهاد میروی؟ آقاجان! مگر من برای همسر و فرزندانم چه کردهام؟ هرچه بوده از لطف و #عنایت توست.
🔹آقاجان! بعضیها نمیدانند که وقتی من از تو جدا شدم، آن روز باید #نگران من و خانوادهام باشند و انشاءالله که آن روز را نبینند. من، همسر و دو فرزندم خودمان را #سربازانی در پادگان تو میدانیم حال یکی از این سربازان عزم #مأموریت دارد؛ مشکلی پیش نمیآید، چون فرمانده هست!!! فقط باید مواظب باشیم که از این پادگان خارج نشویم.
🔸آقاجان! تو کمکمان کن؛ و زندگی چه شیرین میشود وقتیکه پادگان تو شود. این زندگی همان #بهشت است.
💠صحبتی با نائب امام زمان (عج) و ولی امر مسلمین
🔹رهبر عزیزم!
از آن روز که اندک شناختی به #جایگاه شما پیدا کردم و روز به روز این شناخت بیشتر شد، #مسئولیتم هم نسبت به شما بیشتر شد. این را فهمیدم که در نظام الهی رفتار در قبال شما همان رفتار در قبال #امام_زمان (عج) است.
🔸و این را فهمیدم که چون در دورانی که شما از طرف امام زمان مأموریت ولایت ما را داشتید علت شفاعت اهلبیت (ع) نسبت به من هستید و اگر رضایت شما نسبت به من نباشد، خدا و رسول و #امام_زمان (عج) هم از من ناراضی هستند.
🔹از شما میخواهم که علیرغم کوتاهیهایی که نسبت به اموراتی که بارها فرمودین، داشتهام به بزرگواری خودتان و بخاطر اجدادتان از من #راضی باشید.
🔸میدانم که #سرباز خوبی برای شما نبودم اما سعی داشتهام که هم خود و هم خانوادهام نسبت به اوامر شما احترام قائل باشیم.
🔹از آن روزی که شنیدم #رضایت_شما بر آن است که سوریه نباید سقوط کند، من هم دوست داشتم سهمی برای اجرای این فرمان شما داشته باشم و حال که توفیق #جهاد در این عرصه قسمتم شده، خدا را شاکرم و از خدا میخواهم که در این عرصه مؤثر و #مفید باشم.
🔸رهبر عزیزم!
#لبیک به فرمان شما همان #تکبیر حج است و همان لبیک به #رسول_خدا (ص) و همان لبیک «#یا_حسین (ع)» است و این را امام بزرگوار به ما یاد داد؛ چون #ولایت_فقیه همان ولایت رسولالله است. برایم دعا کنید و از من #راضی باشید تا خدا از من راضی شود.
goo.gl/9ZPqsC
✍️یخش دوم #وصیت_نامه #شهید_مدافع_حرم شهید حاج #حمیدرضا_اسداللهی
1️⃣ بخش اول وصیت نامه: https://telegram.me/ArbaeenIR/4443
✅آدرس کانال شهبد: @shahidasadollahi
#ظهور #انقلاب #امام_زمان #امام_خامنه_ای
🆔 @ArbaeenIR
💠شعر بسیار زیبا و خواندنی در باره اربعین
🔸آنچه در نورِ اربعین پیداست؛ مادرمهربان ما، زهرا است
🔹وقفِ نوریم و غرق همراهی؛ تابیاید،زمانِ #خونخواهی
ــــــــــــــــــــــــ
🔸السلام علیک، #مادرجان؛ آمدم #کربلا،به محضر تان
🔹روزگاریست،در پناه تو ایم؛ ساکنِ نور ِ خیمه گاه تو ایم
🔸آنچه در نورِ #اربعین پیداست؛ #مادرمهربان ما، زهرا است
🔹ما به دنبالِ نشئه ی حقّیم؛ تا دوباره، به نور برگردیم
🔸نورِپاکی که #اصل و ریشه ی ماست؛ نور او مونس همیشه ی ماست
🔹در پسِ صحنه، با تو #همراه ایم؛ #اذن سربازی از تو میخواهیم
🔸تا زمان هست، اربعینی باش؛ همره فاطمه(س)، حسینی باش
🔹کاش، یک عمر،بندگی کنیم؛ در همین صحنه، زندگی کنیم
🔸دیر یا زود، #شیرِ جبهه ی حق.؛ چون #سپاهی،به هم شود ملحق
🔹بعد از این دوره، میشود #تاویل ؛ صحنه ی سختِ #جنگ_اسرائیل
🔸میرسد،طبق #وعده_ی_قرآن؛ عصر قدرت نمایی #خوبان
🔹ما به زودی،به قدس می آییم؛ درکمین شکار آنهاییم
🔸تا بگیریم،#انتقام_تو را؛ با به آتش کشیدنِ آنها
🔹این #رجز نیست #التماس من است؛ صحبت از نحوی ی #سپاس من است
🔸وقفِ نوریم و غرق #همراهی؛ تابیاید،زمانِ #خونخواهی
🌹ما به زودی، به قدس می آییم
✏️ #شاعر : سید محسن مسعودی
#اربعین_های_مهدوی
⛺️ #موکب_هنرجویی | @be_rahbarie_hussain_A
https://serateshgh.com/48902/
🆔 @ArbaeenIR
🔸آنچه در نورِ اربعین پیداست؛ مادرمهربان ما، زهرا است
🔹وقفِ نوریم و غرق همراهی؛ تابیاید،زمانِ #خونخواهی
ــــــــــــــــــــــــ
🔸السلام علیک، #مادرجان؛ آمدم #کربلا،به محضر تان
🔹روزگاریست،در پناه تو ایم؛ ساکنِ نور ِ خیمه گاه تو ایم
🔸آنچه در نورِ #اربعین پیداست؛ #مادرمهربان ما، زهرا است
🔹ما به دنبالِ نشئه ی حقّیم؛ تا دوباره، به نور برگردیم
🔸نورِپاکی که #اصل و ریشه ی ماست؛ نور او مونس همیشه ی ماست
🔹در پسِ صحنه، با تو #همراه ایم؛ #اذن سربازی از تو میخواهیم
🔸تا زمان هست، اربعینی باش؛ همره فاطمه(س)، حسینی باش
🔹کاش، یک عمر،بندگی کنیم؛ در همین صحنه، زندگی کنیم
🔸دیر یا زود، #شیرِ جبهه ی حق.؛ چون #سپاهی،به هم شود ملحق
🔹بعد از این دوره، میشود #تاویل ؛ صحنه ی سختِ #جنگ_اسرائیل
🔸میرسد،طبق #وعده_ی_قرآن؛ عصر قدرت نمایی #خوبان
🔹ما به زودی،به قدس می آییم؛ درکمین شکار آنهاییم
🔸تا بگیریم،#انتقام_تو را؛ با به آتش کشیدنِ آنها
🔹این #رجز نیست #التماس من است؛ صحبت از نحوی ی #سپاس من است
🔸وقفِ نوریم و غرق #همراهی؛ تابیاید،زمانِ #خونخواهی
🌹ما به زودی، به قدس می آییم
✏️ #شاعر : سید محسن مسعودی
#اربعین_های_مهدوی
⛺️ #موکب_هنرجویی | @be_rahbarie_hussain_A
https://serateshgh.com/48902/
🆔 @ArbaeenIR
صراط عشق؛ مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری
شعر/ ما به زودی به قـدس می آیـیـم | صراط عشق
السّــــلامُ عَـلَـیــــکْ... مــــادرجــــــان/ آمـــدم کــربـــــلا بـه محضــرتــــــان / روزگــاری اسـت در پـنــاه تـوإیــــــم / سـاکــن نـــــور خیـمــه گـاه تـوإیــــــم
Forwarded from به رهبریِ حسین(ع)؛ موکب ِ هنرجویان
133890_-210354.mp3
15 MB
به رهبریِ حسین ابن علی علیهما السلام
ما به زودی، #به_قدس_می_آییم
السلام علیک، #مادرجان؛ آمدم #کربلا،به #محضر تان
روزگاریست،در پناه تو ایم؛ ساکنِ #نور ِ خیمه گاه تو ایم
آنچه در نورِ #اربعین پیداست؛ #مادرمهربان ما، زهرا است
ما به دنبالِ نشئه ی حقّیم؛ تا دوباره، به نور برگردیم
نورِپاکی که #اصل و ریشه ی ماست؛ نور او مونس همیشه ی ماست
در پسِ صحنه، با تو #همراه ایم؛ #اذن سربازی از تو میخواهیم
تا زمان هست، اربعینی باش؛ همره فاطمه(س)، حسینی باش
کاش، یک عمر،بندگی کنیم؛ در همین صحنه، زندگی کنیم
دیر یا زود، #شیرِ جبهه ی حق.؛ چون #سپاهی،به هم شود ملحق
بعد از این دوره، میشود #تاویل ؛ صحنه ی سختِ #جنگ_اسرائیل
میرسد،طبق #وعده_ی_قرآن؛ عصر قدرت نمایی #خوبان
ما به زودی،به قدس می آییم؛ درکمین شکار آنهاییم
تا بگیریم،#انتقام_تو را؛ با به آتش کشیدنِ آنها
این #رجز نیست #التماس من است؛ صحبت از نحوی ی #سپاس من است
وقفِ نوریم و غرق #همراهی؛ تابیاید،زمانِ #خونخواهی
🌹ما به زودی، به قدس می آییم🌹
🎁تقدیمی به علاقه مندان و حاضران در #ماجرای_عظیم #اربعین_های_جدید پیش به سوی #اربعین_های_مهدوی
⛺️ #موکب_هنرجویی
@be_rahbarie_hussain_A
ما به زودی، #به_قدس_می_آییم
السلام علیک، #مادرجان؛ آمدم #کربلا،به #محضر تان
روزگاریست،در پناه تو ایم؛ ساکنِ #نور ِ خیمه گاه تو ایم
آنچه در نورِ #اربعین پیداست؛ #مادرمهربان ما، زهرا است
ما به دنبالِ نشئه ی حقّیم؛ تا دوباره، به نور برگردیم
نورِپاکی که #اصل و ریشه ی ماست؛ نور او مونس همیشه ی ماست
در پسِ صحنه، با تو #همراه ایم؛ #اذن سربازی از تو میخواهیم
تا زمان هست، اربعینی باش؛ همره فاطمه(س)، حسینی باش
کاش، یک عمر،بندگی کنیم؛ در همین صحنه، زندگی کنیم
دیر یا زود، #شیرِ جبهه ی حق.؛ چون #سپاهی،به هم شود ملحق
بعد از این دوره، میشود #تاویل ؛ صحنه ی سختِ #جنگ_اسرائیل
میرسد،طبق #وعده_ی_قرآن؛ عصر قدرت نمایی #خوبان
ما به زودی،به قدس می آییم؛ درکمین شکار آنهاییم
تا بگیریم،#انتقام_تو را؛ با به آتش کشیدنِ آنها
این #رجز نیست #التماس من است؛ صحبت از نحوی ی #سپاس من است
وقفِ نوریم و غرق #همراهی؛ تابیاید،زمانِ #خونخواهی
🌹ما به زودی، به قدس می آییم🌹
🎁تقدیمی به علاقه مندان و حاضران در #ماجرای_عظیم #اربعین_های_جدید پیش به سوی #اربعین_های_مهدوی
⛺️ #موکب_هنرجویی
@be_rahbarie_hussain_A
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
⭕️اذن زیارت در بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س)
#دل_نوشته_سفراربعين
بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س).
🔸آمدهام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشقترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آمادهاند/ يك نگاه مادرت من را مسافر ميكند»
🔹آمدهام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بيبديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّهام زينب كه نميدانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه ميديد كه آنچنان سرخ بر تقدير مجنون خويش ميگريست. نميدانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمهها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار ميكند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸ميخواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بيقرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّهام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش ميرسد: «بيا به خيمههاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانههاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كولهبارم را بستهام، نيّت كردهام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشتهام، رخت جهاد بر تن كردهام، #معجرم را بر سر كردهام، پوشيهام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشانيام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّهام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بستهام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار ميشود... من طاقت عمّهام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد ميدهد و آشوب ميكند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه ميگويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند ميزند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزهاش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيهترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت ميداد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بيقرار ميشوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري ميشود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا ميخواي بري/ چرا منو نميبري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بيقرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را ميبوسم و از زير آن رد ميشوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
#دل_نوشته_سفراربعين
بسم الله الرحمن الرحيم
🕛ساعت: صفر عاشقي؛ اينجا شهر مقدّس قم كنار بارگاه جنّت نشانخانم فاطمه معصومه(س).
🔸آمدهام #اذن_زيارت بگيرم و قدم در قربانگاه عاشقترين مرداني بگذارم كه مجنونترين عاشقان عالمند.«كوله و سربند و پرچم حاضره و آمادهاند/ يك نگاه مادرت من را مسافر ميكند»
🔹آمدهام اجازه بگيرم تا هرچند آلوده، هرچند دور، هرچند شكسته به قامت بيبديل زني استوار #اقتدا كنم كه قامتش خميد اما هرگز #نشكست؛ عمّهام زينب كه نميدانم در شامگاه تاسوعا در آيينه ماه چه ميديد كه آنچنان سرخ بر تقدير مجنون خويش ميگريست. نميدانم چندين بار تا سحرگاه ميان خيمهها به دنبال حسين(ع) دويد و خداي محمّد(ص) را به ياري طلبيد كه امروز اين درس تلخ را تاريخ همراه با اين كاروان شكسته تكرار ميكند كه «كوفيان عجيب پيمان شكنند».
🔸ميخواهم اذن حضور بطلبم تا حتّي شده يك بار در عمرم رداي «ليلي» را به تن كنم و همچون صيدي در پي صيّاد قدم گذارم به اين قربانگاه #شيدايي... و فرياد بزنم: «مجنون من زنده بمان!»
🔹خواب از چشمانم رخت بربسته #بيقرارم و مشتاق؛ در يك دست: «لهوف» و در دست ديگرم: تسبيح مادرم فاطمه زهرا(س).
🔸چشمم به سوي جادّه است. آن سوتر: #كاروان عمّهام زينب(س) به راه افتاده است و بانگ چاووش به گوش ميرسد: «بيا به خيمههاي سوخته كربلا سري بزنيم/ بيا با تيغ داغداري كنيم/ بيا زير شانههاي فرات را بگيريم/ بيا تا گودي قتلگاه ره بپوييم و همنوا با نواي پرسوز ذوالجناح فرياد الظّليمة الظّليمة سر دهيم».
من نيز كولهبارم را بستهام، نيّت كردهام نيّت #عاشقي، وصيّتم را نوشتهام، رخت جهاد بر تن كردهام، #معجرم را بر سر كردهام، پوشيهام را و برقعم را نيز.
🔹مادرم #پيشانيام را بوسيد، زير گلويم را نيز.
🔸من نه همچون عمّهام، كه با « #مجنونم» اباعبدالله عهد بستهام كه اگر قرار است شهيد شويم، هر دومان با هم كه عاشورا دوباره تكرار ميشود... من طاقت عمّهام زينب(س) را ندارم.
🔹مجنون من، اباعبدالله(ع) من پاي در #ركاب گذاشته كه نه، سر بر ني زلف بر باد ميدهد و آشوب ميكند اين دل مجروح را: «زلف بر باد مده تا مدهي بر بادم».
🔸به خدا سوگند؛ اين «سهل ساعدي»، صحابي رسول خدا«ص» است كه ميگويد: به مقابل دروازه ساعات رفتم، ديدم كه پرچمها يكي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم كه احساس كردم لبخند ميزند و آن سر عبّاس بن علي(ع) بود؛ پس سواري را ديدم كه بر نيزهاش سر مبارك امام حسين(ع) را قرار داده بود. آن سر شبيهترين چهره به رسول خدا(ص)بود. عظمتي پرشكوه داشت؛ نور از او ساطع بود، محاسنش خضاب شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريك و به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف اور ا حركت ميداد، گويي اميرالمؤمنين بود. (همراه با آل علي، بخش علي قنبري، ص 114و 113)
🔹بيقرار ميشوم، گويي روح نيت عروج از تن خاكي دارد؛ اين #نواي غمگين بر لبانم جاري ميشود: «نميشه باورم كه وقت رفتنه/تموم اين سفر بارش رو شونه منه/ كجا ميخواي بري/ چرا منو نميبري/ حسين اين دم آخري/ چقدر شبيه مادري!/ بايد جوابتو با نفسم بدم/ بدون من نرو/ ترو به كي قسم بدم؟/ قرارمون چي شد؟/ كه بيقرار هم باشيم/ حسين/ هر چي كه پيش اومد/ بايد كنار هم باشيم/ من روي خاك و تو سوار مركبي/ من توي قلب تو/ اما تو چشم زينبي...
قرآن را ميبوسم و از زير آن رد ميشوم: «بسم الله الرّحمن الرّحيم».
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #خانم_اکبری - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
goo.gl/KbjwoS
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR