Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
6.66K subscribers
2.21K photos
1.45K videos
126 files
1.31K links

کانال رسانه مردمی اربعین
سایت: https://Arbaeen.IR
ارتباط با ما: @Arbaeen_admin
تلگرام: t.iss.one/ArbaeenIR
ایتا: eitaa.com/ArbaeenIR
سروش splus.ir/Arbaeenir
بله : ble.im/ArbaeenIR
روبیکا: rubika.ir/Arbaeenir
اینستاگرام: instagram.com/arbaeen.ir1
Download Telegram
#یادش_بخیر

🔴#واهمه سنگینی که تبدیل به لذت وصف ناپذیر شد!

⭕️ #بهشت_همان_حسین است...

#شب_خاطره

بسمه تعالی
🔸بالاخره ثبت نامم قطعی شد! حالا تمام #دغدغه و نگرانی ام این بود که چه ها ببرم و چه ها نه... چطور می شد با یک کوله سبک راهی سفر شوم؟؟ تا چند روز کارم شده بود خواندن سایت های مختلف و نظرات مردم در باره وسایل ضروری سفر. آنقدر فکرم مشغول اینها شده بود که دیگر به فکر #معنویت سفر نبودم و تا قبل از سفر چندین مرتبه کوله ام را چیدم و خالی کردم و بارها با آن راه رفتم. کاش کمی "دلم" از این آشوبها داشت...
بارم برای چنین سفری خیلی #سنگین بود خیلی... اما نمی فهمیدم... افسوس...
راه افتادیم...
🔹در مرز حمل کوله هر کسی بر عهده خودش بود، در اینجا خبری از باربرها و کمک دیگری نبود. همه غریبه بودیم. از حملش #خسته شدم و بارها نشستم. در واقع این زمان در برابر پیاده روی سه روزه ای که در پیش داشتیم در واقع هیچ بود! من اما خسته بودم. فکر می کردم به سختی روزهای آینده و این بار سنگین و تنهایی. سختی اش حتی #حلاوت سفری به آن عظمت را به کامم تلخ کرده بود. اول راه و خستگی... مقصد از یادم رفته بود...
به #نجف رسیدیم...
🔸احساس کردم آغوشی گرم #پناهم داده، از بی پناهی ای به وسعت عمرم. ضریح زیبایش، ایوان باصفایش، گنبد طلایی اش، راه رفتن در حریمش و... همه آرامش و شعفی خاص به من می داد. حقیقتا نزد #پدرم بودم...
دیگر وقت آماده شدن برای پیاده روی به سوی شه بی سر علیه السلام بود... حال همه فرق کرده بود. دیگر احساس تنهایی نمی کردیم، اما احساس وابستگی هم نمی کردیم. بارم همان بود اما #سبک_تر به نظر می رسید... به راه افتادیم...
🔹از همان ابتدا حتی یک آن هم فکر نکردم راهی طولانی در پیش است، ابدا... حس خوبی داشتم. آرزویم بود "همه" #قدمهایم را کوتاه بردارم تا پایان این شروع زود نباشد...باورم نمی شد تا کنون کجا بودم؟ چه می کردم؟ با #چه_خوش_بودم؟ اصلا واقعا خوش بودم؟
🔸چه شروع زیبایی... با #بدرقه امیرالمومنین و پیش رو حرم عشق...
توجه ام در ابتدا جلب مهمان نوازی ها و مهربانی های مردمی از جنس نور و عشق شد. کار و رفتارشان "عاقلانه" به نظر نمی رسید اما "عاشقانه" چرا...
🔹پیاده روی روز اول به پایان رسید و خلاصه آنطورها هم خسته نبودم! پس آن همه #واهمه برای چه بود خدا؟؟؟ از چه می ترسیدم و #نگران چه بودم؟
روز دوم.. روز سوم... ساعتها می گذشت اما چه زیبا و وصف ناپذیر... هر چه بر تعداد عمودها افزوده می شد، #دلبستگی_مان به این راه و راه رفتن بیشتر می شد. کوله ام اصلا دیگر #سنگین_نبود ...
روز آخر شد...
🔸انتهای امروزمان دیگر حسین علیه السلام بود...
امروز دیگر میلی به #خوردن و آشامیدن نداشتم. امروز #خجالت می کشیدم با کتانی راه بروم. بقیه راه را "حر" گونه ادامه دادم. امروز دیگر کوله ام را زمین نگذاشتم. دلم می خواست خسته خسته خسته شوم. آرزو داشتم پاهایم آبله ببندد. نمی خوردم و نمی آشامیدم تا با حالی متفاوت تر به دیدار محبوب برسم. #آرزوی_محالی شده بود که بازگردم به اول راه... کمتر بخورم، کمتر حرف بزنم و همه نگاه و توجهم به حسین باشد و حسین...
کربلا...
🔹انگار نه واقعا! به #بهشت وارد شدم... بهشت... بهشتی به وسعت حسین...
من به آرزویم رسیدم، به #حسین... من دیگر ناکام نبودم...
آری... سفر اربعین سفری آشناست...
#کوله به سان بار گناهانمان...
🔸#مرز... مرگ... تنهایی... برزخ... بدون شفاعت... ماییم و کرده هامان... کوتاه است اما بار که سنگین باشد...آه...نجف... در آشوب قیامت، در آن روز که تَاتی کُلُّ نَفسٍ تُجادِلُ عَن نَفسِها، یَومَ الواقِعَه، یَومَ تُرَجُّ الاَرضُ رَجًّا، یَومَ تَکُونُ السَّماءُ کَالمُهلِ و تَکُونُ الجِبالُ کَالعِهنِ و لایُسئَلُ حَمیمٌ حَمیمًا... در آن روز دل شیعه به با "علی" بودن خوش است...
🔹راه آغاز می شود... راهی به بلندای پنجاه هزار سال... آری #سخت است و مشقت دارد اما دل ما قرص که #ارباب_حسین است...
اللهم ارزقنا شفاعه الحسین علیه السلام یوم الورود...
و #بهشت_همان_حسین است...

#خاطره : خانم زند از استان #تهران

📸عکس ارسال شده شده توسط خانم زند: goo.gl/WeoDJ9

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#حال_و_هوای_مسیر #پیاده_روی #مسیر
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
🔴نقش شهید زین الدین در اربعینی شدنم

⭕️ حس شیرین حضور در پیاده روی اربعین همراه با شهید زین الدین🌷

#شب_خاطره

🔸امسال بعد ۱۰ سال بالاخره طلبید و مشرف شدیم شهر قم خدمت حضرت معصومه (س)تو اینترنت دنبال آدرس مزار آقا مهدی گشتم و پرسان پرسان خودم رسوندم پیشش ، تا وارد گلزار شدم یکم که جلو رفتم دیدمش؛سلام کردم و نشستم پیشش ازش چیزها خواستم ها .. صحبت هام که تموم شد برگشتم و با خانواده رفتیم تهران منزل خاله ام ‌. اونجا که بودیم دوستم تماس گرفت و گفت سلام رضا . خوبی ؟ مشهد میای ؟ منم گفتم این چه سوالی ه ؟ اااره 😊😊
🔹گفت باشه سه شنبه میریم احتمالا . گفتم من تهرانم انشاءالله سه شنبه عصر تو شهرم . ساعت ۴ رسیدیم شهر خودمون و اتوبوس مشهد مون ساعت ۶ راه افتاد . خلاصه حضرت معصومه ما رو راهی کرد خدمت برادر ش که جان ما ایرانیاست ..

🔸۳ نفری با اتوبوس رفتیم مشهد و فردا صبح رسیدیم و حال و هوای مشهد...فردای اون روز تو صحن که بودیم ، یکی از دوستام به اون یکی گفت : برنامه ت چیه واسه کربلای اربعین ؟ و بحث حول چگونگی رسوندن خودشون تا نجف بود ، که میخواستن با هم برن .

🔹منم اومدم وسط بحث و گفتم منم میام. این صحبت ها چند دقیقه دیگه ادامه پیدا کرد و قرار شد که هر۳نفر با هم تا نجف بریم..حدود۲ ماه تا اربعین مونده بود . باهم هماهنگ کردیم و با یه کاروان رفتیم کربلا ..

🔸اونجا که رسیدیم بعد تشرف به کاظمین و نجف سریع از کاروان جدا شدیم به عشق شب جمعه تو حرم آقا بودن ، حرکت رو از نجف به کربلا ظهر دوشنبه شروع کردیم .

🔹تو راه اینقدر عمق زیبایی بی نهایته که سختی های راه اصلا اپسیلونی در جان زایرین نفوذ نمیکنه، روزی ۳۰۰ و اندی عمود رفتیم تا حدود ظهر پنج شنبه رسیدیم تو شهر کربلا یعنی ۲۷ آبان ۹۵ .

🔸اما داستان از جایی شروع میشه نزدیکیای عمود ۱۲۰۰ که برای استراحت تو یکی از این موکب های با عشق وارد شدیم و بچه ها که همه از نظر جسمی خسته بودند و من بیشتر از همه گروه ۷ نفره مون افتادند رو زمین و تخت خوابیدند . من از همه خسته تر بودم و کمتر خوابیده بودم اما نمیدونم چرا به جای اینکه دراز بکشم و بخوابم گوشی در آوردم و به نت وصل شدم . تلگرام که بالا آوردم مطلبی دیدم که اصلا باورم نمیشد و هنوز هم نتونستم هضمش کنم 😶

🔹امروز یعنی ۲۷ ام ابان پنج شنبه روزی که میرسیم کربلا مصادفه با یک روز خیلی خاص برای من :
سالروز شهادت مردی که از بچگی خیلی دوستش داشتم آقا #مهدی_زین_الدین 🌷

🔸کسی که عکسش پشت کوله پشتیم زده بودم ، باورم نمیشد دقیقا تو روزی رسیدم کربلا که خود آقا مهدی هم اونجا بود یعنی شب جمعه که همه شهدا پیش سرورشون هستند و سالگرد روزی که آقا مهدی روحش به سمت کربلا پرواز کرد یعنی ۲۷ آبان .

🔹تو این چند ساعت مونده به رسیدن هم چند تا اتفاق دیگه افتاد که هر لحظه حضورش کنار خودم بیشتر حس میکردم.از جمله اون جایی که موقع نماز جماعت ،دیدم مکبر رو پیراهنش یه عکسی زده رفتم جلوتر ! بله !! کی میتونه باشه جز این عزیزی که از مجموع ما زنده تره ؟
عکس آقا مهدی رو پیراهنش بود . گفتم میدونی امروز سالگردشه ؟ امشب خودش هم میاد ها . شب جمعه ست ..

🔸خلاصه راه افتادیم تو راه من فقط و فقط به این فکر میکردم که آخه من به خدا قم پیش آقا مهدی که رفته بودم اصلا ازش کربلا نخواسته بودم چیز های به مراتب هزار پله پایین تر خواسته بودم ! ولی اون با لطف حضرت معصومه امضاء آقا امام رضا رو گرفت و برام کربلا نوشتند .
هنوز که هنوزه نمی فهمم و در حد تحلیلش نیستم که
-من اصلا چرا باید امسال اولین بار برم کربلا ؟
-چرا باید عجله کنم که شب جمعه برسم حرم ؟

🔹 تو راه برگشت قرار بود از یه جاده دیگه بریم یعنی همون جاده که تو مسیر رفت اومدیم اما کاروان و راننده اتوبوس وسط راه توافق کردند ما رو یه سر قم هم ببرند. ما هم ازحضرت معصومه حسابی تشکر کردیم و به آقا مهدی هم از دور تحیت فرستادیم ‌... الحمدلله
خودتون با یکی از شهدا رفیق کنید سیره اون بزرگوار بخونید و سعی کنید خودتون رو شبیهش کنید خاک پای همه شهداء به خصوص مدافعین حرم .

🌷احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتش بگیر تا بدانی چه میکشم
انشاءلله قسمتتون ..

✍️#خاطره یکی از اعضا از بهشهر #اربعین95

📸 عکس‌گرفته شده‌توسط خودم
goo.gl/4oKfX2

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #مسیر #حال_و_هوای_مسیر #شهید #شهید_زین_الدین #مخاطبان #اعضا #خاطره
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
💠 شعر: باز هم کردم هوایت، اربعین یادش بخیر

🔸باز هم کردم هوایت ... #اربعین یادش بخیر
🔹شد نوای بی نوایت ... اربعین #یادش_بخیر

🔸 #کوله_پشتی روی دوشم بود با سنگینی اش
🔹" باربر " بودم برایت ... اربعین یادش بخیر

🔸تاول پایم نشان از #عشق دارد ، بسکه من ...
🔹راه رفتم پا به پایت ... اربعین یادش بخیر

🔸 #چای شیرین عراقی ، با تمام غلظتش
🔹مستی اش شد بی نهایت ... اربعین یادش بخیر

🔸 #دستهای_کوچکی که واکس زد کفش مرا ...
🔹داشت از عشقت حکایت ... اربعین یادش بخیر

🔸در کنار این همه بیمارِ عشقت ، کرده بود ...
🔹عشق تو بر من سِرایت ... اربعین یادش بخیر

🔸یک هزار و چارصد و پنجاه بار اشکم چکید
🔹هر #ستون با روضه هایت ... اربعین یادش بخیر

🔸رد پایی ساختم با هر #قدم با اشک چشم
🔹در #مسیر کربلایت ... اربعین یادش بخیر

#شعر: #رضا_قاسمی
📜 @rezaghasemi133

goo.gl/AvGz3g
ــــــــــــــــ
شعر،دلنوشته و خاطرات اربعینی در کانال سایت پیاده روی اربعین
🆔 @ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴#واهمه سنگینی که تبدیل به لذت وصف ناپذیر شد!

⭕️ #بهشت_همان_حسین است...

#شب_خاطره

بسمه تعالی
🔸بالاخره ثبت نامم قطعی شد! حالا تمام #دغدغه و نگرانی ام این بود که چه ها ببرم و چه ها نه... چطور می شد با یک کوله سبک راهی سفر شوم؟؟ تا چند روز کارم شده بود خواندن سایت های مختلف و نظرات مردم در باره وسایل ضروری سفر. آنقدر فکرم مشغول اینها شده بود که دیگر به فکر #معنویت سفر نبودم و تا قبل از سفر چندین مرتبه کوله ام را چیدم و خالی کردم و بارها با آن راه رفتم. کاش کمی "دلم" از این آشوبها داشت...
بارم برای چنین سفری خیلی #سنگین بود خیلی... اما نمی فهمیدم... افسوس...
راه افتادیم...
🔹در مرز حمل کوله هر کسی بر عهده خودش بود، در اینجا خبری از باربرها و کمک دیگری نبود. همه غریبه بودیم. از حملش #خسته شدم و بارها نشستم. در واقع این زمان در برابر پیاده روی سه روزه ای که در پیش داشتیم در واقع هیچ بود! من اما خسته بودم. فکر می کردم به سختی روزهای آینده و این بار سنگین و تنهایی. سختی اش حتی #حلاوت سفری به آن عظمت را به کامم تلخ کرده بود. اول راه و خستگی... مقصد از یادم رفته بود...
به #نجف رسیدیم...
🔸احساس کردم آغوشی گرم #پناهم داده، از بی پناهی ای به وسعت عمرم. ضریح زیبایش، ایوان باصفایش، گنبد طلایی اش، راه رفتن در حریمش و... همه آرامش و شعفی خاص به من می داد. حقیقتا نزد #پدرم بودم...
دیگر وقت آماده شدن برای پیاده روی به سوی شه بی سر علیه السلام بود... حال همه فرق کرده بود. دیگر احساس تنهایی نمی کردیم، اما احساس وابستگی هم نمی کردیم. بارم همان بود اما #سبک_تر به نظر می رسید... به راه افتادیم...
🔹از همان ابتدا حتی یک آن هم فکر نکردم راهی طولانی در پیش است، ابدا... حس خوبی داشتم. آرزویم بود "همه" #قدمهایم را کوتاه بردارم تا پایان این شروع زود نباشد...باورم نمی شد تا کنون کجا بودم؟ چه می کردم؟ با #چه_خوش_بودم؟ اصلا واقعا خوش بودم؟
🔸چه شروع زیبایی... با #بدرقه امیرالمومنین و پیش رو حرم عشق...
توجه ام در ابتدا جلب مهمان نوازی ها و مهربانی های مردمی از جنس نور و عشق شد. کار و رفتارشان "عاقلانه" به نظر نمی رسید اما "عاشقانه" چرا...
🔹پیاده روی روز اول به پایان رسید و خلاصه آنطورها هم خسته نبودم! پس آن همه #واهمه برای چه بود خدا؟؟؟ از چه می ترسیدم و #نگران چه بودم؟
روز دوم.. روز سوم... ساعتها می گذشت اما چه زیبا و وصف ناپذیر... هر چه بر تعداد عمودها افزوده می شد، #دلبستگی_مان به این راه و راه رفتن بیشتر می شد. کوله ام اصلا دیگر #سنگین_نبود ...
روز آخر شد...
🔸انتهای امروزمان دیگر حسین علیه السلام بود...
امروز دیگر میلی به #خوردن و آشامیدن نداشتم. امروز #خجالت می کشیدم با کتانی راه بروم. بقیه راه را "حر" گونه ادامه دادم. امروز دیگر کوله ام را زمین نگذاشتم. دلم می خواست خسته خسته خسته شوم. آرزو داشتم پاهایم آبله ببندد. نمی خوردم و نمی آشامیدم تا با حالی متفاوت تر به دیدار محبوب برسم. #آرزوی_محالی شده بود که بازگردم به اول راه... کمتر بخورم، کمتر حرف بزنم و همه نگاه و توجهم به حسین باشد و حسین...
کربلا...
🔹انگار نه واقعا! به #بهشت وارد شدم... بهشت... بهشتی به وسعت حسین...
من به آرزویم رسیدم، به #حسین... من دیگر ناکام نبودم...
آری... سفر اربعین سفری آشناست...
#کوله به سان بار گناهانمان...
🔸#مرز... مرگ... تنهایی... برزخ... بدون شفاعت... ماییم و کرده هامان... کوتاه است اما بار که سنگین باشد...آه...نجف... در آشوب قیامت، در آن روز که تَاتی کُلُّ نَفسٍ تُجادِلُ عَن نَفسِها، یَومَ الواقِعَه، یَومَ تُرَجُّ الاَرضُ رَجًّا، یَومَ تَکُونُ السَّماءُ کَالمُهلِ و تَکُونُ الجِبالُ کَالعِهنِ و لایُسئَلُ حَمیمٌ حَمیمًا... در آن روز دل شیعه به با "علی" بودن خوش است...
🔹راه آغاز می شود... راهی به بلندای پنجاه هزار سال... آری #سخت است و مشقت دارد اما دل ما قرص که #ارباب_حسین است...
اللهم ارزقنا شفاعه الحسین علیه السلام یوم الورود...
و #بهشت_همان_حسین است...

#خاطره : خانم زند از استان #تهران

📸عکس ارسال شده شده توسط خانم زند: goo.gl/WeoDJ9

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#حال_و_هوای_مسیر #پیاده_روی #مسیر
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
🔴 خاطره شنیدنی گرفتن برات پیاده روی اربعین از #پنجره_فولاد_رضا (ع) با وجود شرایط باورنکردنی

🔺چند برابر #هزینه ای که برای اربعین کردم برگشت

🔺 نگرانی های بی دلیل بردن #کودک در اربعين

خيلي وقت بود پياده روي اربعين
رو از تو قاب تلويزيون ميديم ولي همون قاب ،كارخودشو كرده بود وهواييم كرد،
همش فكرميكردم خيلي سفردشواريه وبايد خيلي قوي وبا ايمان بالا باشي ك تو طريق الحسين راهت بدن😔

رفتيم مشهد همه ميگفتن ك اگه پشت #پنجره_فولاد_امام_رضا ازش كربلا بخواي امام برات كربلاتو ميده ،يكبار اينو امتحان كردم وقتي كه براي عروسي بدون گناه بهشون متوسل شدم نميدونم چطورشد ك نجف شد شروع زندگي من و همون هتلي ك تونجف اقامت داشتيم شدشب عروسي من و لباس عروسم شد همون چادرنمازي كه تو حرم نماز خوندم...
حالا من دوباره ميخواستم دلم رو به پنجره فولاد گره بزنم،اون موقع واضح ازشون كربلا نخواسته بودم وبهم دادن... پس اينبار حتما ميرم

همسرم ك كنارم بود تو دلش گفته بود يا امام رضا چطور جواب زوارهاتو ميدي وقتي نميشه پياده بريم كربلا خانمم هم يجوري دعا ميكنه انگار همين الان كربلاش اوكي شده اخه بايه بچه #شيرخواره كجا بريم 🤒
اونم كشور غريب ك به تميزي ايران نيس و فلان...
بعد منم با دل ارام گفتم مطمنم ك ميريم ، همسرم گفت نميخوام نااميدت كنم ولي امام رضا خودش شرايط مارو ميدونه اگه نشد بدون ك صلاحمون رو خواسته 😔
بعدشوهرم شروع كرد ب منصرف كردن من ،اول كه گفت بخاطر پسرمون مريض ميشه نگاه زيارت بايد اينطوري باشه #هتل_خوب تميز 🤔
بعدمنم ك با اين همه اصرارش براي نرفتن دلم شكسته بود تو دلم گفتم پسرم فداي #شش_ماهه امام حسين،منم فداي رباب😭💔

خداشاهده همون غروبش پسرم #مريض شد بيماري ويروسي گرفت بالا مياورد و... 🤒🤕بعدهمسرم مجاب شد ك مريض شدن يا نشدن هم همش دست ما نيس

گذشت موقع ثبت نام شد منم اصرار كردم ك بايد پاسپورت بگيريم و...حالا همكارهاي همسرم ميگفتن ادم بايد بي غيرت باشه ك زنش رو ببره تو شلوغي اربعين كربلا، موقع خلوت برين و...

بغيرت شوهرم برخورد واسه ويزا گرفتن با كارمندا صحبت كرد ك بگن اينترنت قطع شده وفلان هربار نذارن ك بشه

ولي شد و پاسپورت ويزا هااومدن🙂

بعد رفتن ب مامانم گفتن ك نذارن بيام ومنو منصرف كنن كه مامانم اون شب خوابي ديد ك حالا همگي دوست داشتيم به اين سفر بريم.خواب ميبنه ما همگي سوار اتوبوسيم بعد اتوبوس رو يه عده جوون به دستور امام حسين بلند كردن ك رو دوششون دارن ميارن ك ما اصلا كوچكترين تكوني بهمون وارد نشه و اذيت نشيم ، بعد اين خواب اسم خودشو وخواهرامم نوشت☺️

ومن تمام #دارايي ام رو به كربلا اوردم؛خودم ،همسرم،فرزندم،مادرم
و فقط از دنيام يه #سرويس_طلا داشتم و هزينه شو واسه زوارامام حسين خرج كردم ،خيلي دلم ميخواست همه دنيامو تقديم امام حسين كنم❤️❤️❤️❤️❤️
ميخواستم بدونم ك اگه اين كار رو كنم چي ميشه؟!

يه هفته مونده به حركت كاروان ،من معده دردشديد گرفتم طوري ك همش بالا ميوردم واصلا هيچ قرصي نميتونستم بخورم حالم خيلي بدشده بود يه حس نااميدكننده اي ميومد تو سرم ك نگاه اين سفر براي #همه نيس نگاه نميشه....
بعد ميگفتم پس چرا همه چي جورشده !!
معده درد داشتمو حالم بد بود تو ماشين سرم زده بودم ولي وقتي وارد خاك عراق شديم تمام دردام خوب شد❤️🙂
پسرمم مريض نشد و عاشق كربلاس و چاي عراقي🤗

چند برابر #هزینه ای ك كردیم برگشت: مشكل خونه حل شد، ماشین خریدیم و مادرم #سرویس_طلا برام كادو خريد.

الانم ميخوايم خادمي كنيم و با همسرم واسه امام حسين زوارببريم ،فعلا توانمون سي نفره دعا كنيد ك پيششون سربلند باشيم🌸🌹


✍️#خاطره یکی از اعضا از استان #مازندران

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #حال_و_هوای_مسیر #پیاده_روی #مسیر #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
🔴برات پیاده روی اربعین را با شادی از #پنجره_فولاد_رضا گرفتم

🔺ماجرای شنیدنی اصرارعجیب یک شخص برای پذیرایی از ما در منزلشان

🔸قدم برداشتم سمتش...با خنده و شوخی گفتم یا #امام_رضا شنیدم این پنجره فولادت برات کربلا میده ... میخوام ببینم میده یا نه
از حرفم خودمم خندم گرفته بود ... همه با حالت گریه زاری میرفتن سمت پنجره فولاد اما من با #خوشحالی
ازوقتی یادمه عجیب امام رضایی بودم . هروقت تولد اقا میشد میگفتم باید بهم کادو بدی... اخه تولدمون یکی بود یعنی من روز تولد اقا بدنیا اومدم
همیشه هوامو داشته خوب امیری بوده برام ...
شوخی شوخی جدی شد .من راهی #کربلا شدم اونم اربعین با پای #پیاده

🔹هروقت اسم #اربعین میاد اولین چیزی که یادم میاد ...یه صدایی پشت میكرفون از بالای کامیون وسط زائران پیاده روی میاد تو گوشم.....اربعین شروع #مغناطیس_حسینی ....
لب مرز رسیدیم... وارد خاک عراق شدیم ....دیدم جمعیت داره میره...همه به یک سمت ...مقصد خاصی مشخص نبود ...فقط میرفتیم ...رفتیم و رفتیم ...هوا تاریک شده بود ...یکی نوحه میخوند ...یکی سینه میزد... یکی گریه میکرد... ی لحظه ی چیزی درونم گفت... وایسا به جمعیت نگاه کن ... به جمعیتی که به جلو حرکت میکردن بدون ترس بدون مقصد ...ناخوداگاه یاد صحرای محشر افتادم نمدونم چرا...هنوزم نمدونم

🔸شب شده بود... ایستاده بودیم منتظر ماشین های نجف ...چنتا پسر عراقی اومدن جلو .فهمیده بودن زائرهستیم.. گفتن برای خواب جا دارین از این حرفا
ماهم گفتیم نه .اصرار پشت اصرار که باید باهامون ما شمارو ببریم خونه استراحت کنین و فردا صبح دوباره شمارو میرسونیم همینجا برای نجف ماشین بگیرین
اینقد اصرار میکردن که من شک کردم
ماشینش ی سری زائر بودن چون ما تعدادمون زیاد بود جا نمشدیم .قرارشد اونارو ببره و برگرده مارو ببره.
ی جورایی بهمون میفهموند که من اینارو میرسونم میام دنبالتون باید منتظرم بمونین حتما .حتما باید بمونین
همسرم به شوخی گفت وللله میمونیم برو(البته به زبون محلی خودمون) که فقط ولله و شنید
یهو صداش بلند شد ولله ...قسم خوردی...منتظر بمونین تا بیایم
ومن متعجب از این همه اصرار ...
یهو دیدم یکیشون که پاهاشم شکسته بود کنارمون وایستاد تا حواسش به ما باشه تا نریم ...اسمش عباس بود...
و من هرلحظه متعجب تر از این کارهای عباس و دوستانش
چن دقیقه ای گذشت یک نفر اومد و ازمون پرسید که آیا جا داریم برای امشب؟دیدیم عباس با اون پاهای شکستش بدو بدو اومده که دعواش کنه که چرا با زائراش کار داره
من از این همه اصرار شک تو دلم افتاده بود
خدایا اینا چشونه؟!!!

🔹حدود بیست دقیقه ای گذشت دوست عباس اومد
با ی عجله ای و شتابزدگی و اشتیاق ترسناک مارو سوار کرد ...ماشین حرکت کرد ...از شهر دور و دورتر میشدیم ...خدایا دلیل این بوق ها چیست ...چقدر صدای این بوق ها شبیه اون مستندیست که در مورد داعش دیده بودم... چرا دستانش را به هم میکوبد ... چرا رفتارشون ترسناکه ...هرچه از شهر دور میشدیم ضربان قلبم تند تر تندتر میشد ... به مامانم گفتم مگه قرارنشد فقط بریم موکب ...قرار نشد مگه خونه مردم نریم .... خودت میدونی که چقدر از این کشور و جنگش میترسم از داعش میترسم.. دراین کشور و این شرایط جنگ زده اش مکر میشود به این راحتی به هر کسی اعتماد کرد...
بعد از خرابه ها رسیدیم به یک روستای دور افتاده ...خدایا شکرت...مامان پرچم یا حسین ببین ... ببین مردم روستا اومدن استقبالمون...خدایا شکرت
صاحب خونه به بهترین شکل ازمون استقبال کرد... بهترین امکانات رفاهی رو برامون فراهم کرد... وقتی این همه محبت دیدم #بغضم گرفت ...زدم زیرگریه... همه فکر کردن من بخاطر اینکه ترسیدم گریه میکنم.... اما ....اما من اولش #شرمنده شدم راجع به فکر بد و شکی که به عباس کردم

🔸یهو من پیش خودم گفتم خدایا چی شده ؟چه فرقی کرده؟ی روزی... ی خانومی... با اهل بیت حسین اومده تو این شهر و باهاش اون رفتارو کردن....با رقيه ش... بازینبش ... الان چیشده...اونا اهل بیت حسین بودن....من محب حسین... رفتاراونا با اهل بیت حسین چطور بوده با من که زائر حسین بودم چطور!
برادرم عباس هرجا هستی علمدار کمکت


✍️#خاطره حمیده پناهی از استان #مازندران

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #حال_و_هوای_مسیر #پیاده_روی #مسیر #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #کلیپ آموزش کوتاه و کامل پیاده روی اربعین👣

🔸الزامات سفر و #هزینه_سفر
🔹آموزش کامل #مسیر و نحوه پیاده روی
🔸آموزش نحوه بازگشت

🚨با #هدیه این کلیپ به زائران اربعین #خدمت کنید📽

🆔 @ArbaeenIR
🔴 #جامع_ترین نرم افزار #اربعین؛ همراه ضروری زائران اربعین

⭕️کاملا رایگان برای خدمت به زائران اباعبدالله الحسین(ع)

قابلیت های ویژه نرم افزار:
1⃣ نقشه شهرهای نجف، کربلا، کاظمین،‌ سامرا به همراه اطلاعات نقاط مورد نیاز زائران
2⃣ نقشه مسیر نجف تا کربلا با قابلیت جستجو نقاط
3⃣امکان جستجوی امکان متبرکه، هتل، رستوران، عمود، موکب، مراکز درمانی و ... در نقشه
4⃣ اطلاعات مورد نیاز برای سفر (پیش از سفر)
5⃣ امکان ارتباط با زائران همراه و اقوام و دوستان در ایران
6⃣ اطلاعات اماکن متبرکه شامل توضیحات، نقشه شماتیک، عکس و زیارات
7⃣مداحی و سخنرانی،روضه اربعینی و ادعیه و زیارات صوتی وتصویری
8⃣ آخرین اخبار اربعین
9⃣ خاطره نویسی و به اشتراک گذاری خاطرات با دیگر زوار
🔟 دستیار کوله پشتی
https://telegram.me/arbaeenapp/11
🏆افتخارات نرم افزار:
🔶خدمت‌رسانی به بیش از ۱۰۰ هزار زائر در اربعین ۹۴
🔷 نرم‌افزار برگزیده‌ی کافه بازار در سال ۹۴
🔶دارای نسخه اندروید و IOS
🔷 به‌روزرسانی برای اربعین ۹۵
🔶اطلاعات موکب‌ها و کاروان‌ها
🔷ارائه‌ی نسخه‌یiOS


نحوه دانلود و نصب:
📱 دانلود نسخه اندروید (کافه بازار) 👇👇
https://cafebazaar.ir/app/ir.arbaeenapp/?l=fa

📱 دانلود نسخه iOS (اپ استور)👇👇
https://itunes.apple.com/us/app/arbaeen-app/id1170017197?ls=1&mt=8


🆔 @arbaeenapp

#نقشه #موکب #مسیر #برنامه #اندروید #ios
ــــــــــــــــــــــــــ
برنامه های مفید برای پیاده روی اربعین:
🆔 @ArbaeenIR
🔴 خاطره شنیدنی گرفتن برات پیاده روی اربعین از #پنجره_فولاد_رضا (ع) با وجود شرایط باورنکردنی

🔺چند برابر #هزینه ای که برای اربعین کردم برگشت

🔺 نگرانی های بی دلیل بردن #کودک در اربعين

خيلي وقت بود پياده روي اربعين
رو از تو قاب تلويزيون ميديم ولي همون قاب ،كارخودشو كرده بود وهواييم كرد،
همش فكرميكردم خيلي سفردشواريه وبايد خيلي قوي وبا ايمان بالا باشي ك تو طريق الحسين راهت بدن😔

رفتيم مشهد همه ميگفتن ك اگه پشت #پنجره_فولاد_امام_رضا ازش كربلا بخواي امام برات كربلاتو ميده ،يكبار اينو امتحان كردم وقتي كه براي عروسي بدون گناه بهشون متوسل شدم نميدونم چطورشد ك نجف شد شروع زندگي من و همون هتلي ك تونجف اقامت داشتيم شدشب عروسي من و لباس عروسم شد همون چادرنمازي كه تو حرم نماز خوندم...
حالا من دوباره ميخواستم دلم رو به پنجره فولاد گره بزنم،اون موقع واضح ازشون كربلا نخواسته بودم وبهم دادن... پس اينبار حتما ميرم

همسرم ك كنارم بود تو دلش گفته بود يا امام رضا چطور جواب زوارهاتو ميدي وقتي نميشه پياده بريم كربلا خانمم هم يجوري دعا ميكنه انگار همين الان كربلاش اوكي شده اخه بايه بچه #شيرخواره كجا بريم 🤒
اونم كشور غريب ك به تميزي ايران نيس و فلان...
بعد منم با دل ارام گفتم مطمنم ك ميريم ، همسرم گفت نميخوام نااميدت كنم ولي امام رضا خودش شرايط مارو ميدونه اگه نشد بدون ك صلاحمون رو خواسته 😔
بعدشوهرم شروع كرد ب منصرف كردن من ،اول كه گفت بخاطر پسرمون مريض ميشه نگاه زيارت بايد اينطوري باشه #هتل_خوب تميز 🤔
بعدمنم ك با اين همه اصرارش براي نرفتن دلم شكسته بود تو دلم گفتم پسرم فداي #شش_ماهه امام حسين،منم فداي رباب😭💔

خداشاهده همون غروبش پسرم #مريض شد بيماري ويروسي گرفت بالا مياورد و... 🤒🤕بعدهمسرم مجاب شد ك مريض شدن يا نشدن هم همش دست ما نيس

گذشت موقع ثبت نام شد منم اصرار كردم ك بايد پاسپورت بگيريم و...حالا همكارهاي همسرم ميگفتن ادم بايد بي غيرت باشه ك زنش رو ببره تو شلوغي اربعين كربلا، موقع خلوت برين و...

بغيرت شوهرم برخورد واسه ويزا گرفتن با كارمندا صحبت كرد ك بگن اينترنت قطع شده وفلان هربار نذارن ك بشه

ولي شد و پاسپورت ويزا هااومدن🙂

بعد رفتن ب مامانم گفتن ك نذارن بيام ومنو منصرف كنن كه مامانم اون شب خوابي ديد ك حالا همگي دوست داشتيم به اين سفر بريم.خواب ميبنه ما همگي سوار اتوبوسيم بعد اتوبوس رو يه عده جوون به دستور امام حسين بلند كردن ك رو دوششون دارن ميارن ك ما اصلا كوچكترين تكوني بهمون وارد نشه و اذيت نشيم ، بعد اين خواب اسم خودشو وخواهرامم نوشت☺️

ومن تمام #دارايي ام رو به كربلا اوردم؛خودم ،همسرم،فرزندم،مادرم
و فقط از دنيام يه #سرويس_طلا داشتم و هزينه شو واسه زوارامام حسين خرج كردم ،خيلي دلم ميخواست همه دنيامو تقديم امام حسين كنم❤️❤️❤️❤️❤️
ميخواستم بدونم ك اگه اين كار رو كنم چي ميشه؟!

يه هفته مونده به حركت كاروان ،من معده دردشديد گرفتم طوري ك همش بالا ميوردم واصلا هيچ قرصي نميتونستم بخورم حالم خيلي بدشده بود يه حس نااميدكننده اي ميومد تو سرم ك نگاه اين سفر براي #همه نيس نگاه نميشه....
بعد ميگفتم پس چرا همه چي جورشده !!
معده درد داشتمو حالم بد بود تو ماشين سرم زده بودم ولي وقتي وارد خاك عراق شديم تمام دردام خوب شد❤️🙂
پسرمم مريض نشد و عاشق كربلاس و چاي عراقي🤗

چند برابر #هزینه ای ك كردیم برگشت: مشكل خونه حل شد، ماشین خریدیم و مادرم #سرویس_طلا برام كادو خريد.

الانم ميخوايم خادمي كنيم و با همسرم واسه امام حسين زوارببريم ،فعلا توانمون سي نفره دعا كنيد ك پيششون سربلند باشيم🌸🌹


✍️#خاطره یکی از اعضا از استان #مازندران

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #حال_و_هوای_مسیر #پیاده_روی #مسیر #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
💠خاطره ایی خواندنی از پذیرایی اشرافی اهالی فقیر یک روستای عراقی از زائران امام حسین(ع)

🔴ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ؟

⭕️ لحظه ای که از شدت خجالت سر تا پا #بغض شدیم...

#خاطره
🔸ﺳﺎﻋﺖ 9 ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﯽ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﯼ #ﮐﺮﺑﻼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ استراحت کنیم.
ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻟﯽ ﺑﻬﻤﺮﺍﻩ ﭼﻨﺪ ﺟﻮﻭﻥ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ #ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺬﯾﺮﺵ ﺩﻋﻮﺕ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺗﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﺍﺳﻤﺶ " ﺍبوﺣﺴﻦ"ﻩ، ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﺑﯿﻦ #ﻧﺠﻒ#ﮐﺮﺑﻼ . ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺭﺍﻩ ﺗﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻭ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺵ ﺑﻮﺩ . ﻭ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻭﺭﯼ ﻣﺴﺎﻓﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺯﺍﺋﺮﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﯾﯽ ﻏﯿﺮ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺘﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﺧﻞ #ﻣﺴﯿﺮ ﺗﻮﻗﻒ ﮐﻨﻪ .
🔹ﺑﻌﺪ ﺍﺯ مشورت، ﺟﻤﻊ ﺷﺶ ﻧﻔﺮﻩ ﻣﻮﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ !

🔹ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻮﯼ #ﺟﺎﺩﻩ ﺧﺎﮐﯽ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﻔﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻨﺰﻝ ﺍبو ﺣﺴﻦ . ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ امکانات ضعیفی داره و حتی ﺑﺮﻕ ﮐﺸﯽ ﺷﻢ خیلی ضعیف! ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﺎ #ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﻣﺴﯿﺮ ﭘﺮ ﺧﺲ ﻭ ﺧﺎﮎ ﺟﺎﺩﻩ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﻭ ﻫﻤﮕﺎﻡ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﭘﺎ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﻮﻥ ﺭﯾﺰﯼ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ .

🔸ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﻣﮑﺎﻧﺎﺕ بسیار ضعیف. ﻭﻟﯽ بصورت ویژه ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ
🔹ﺑﺎ ﯾﻪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﮔﺮﻡ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯿﺸﯿﻢ . ﻣﻨﺰﻝ، ﻣﺤﻘﺮ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ایی ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﺵ ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯿﺪﯼ، ﺻﺪﺍﯼ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﺷﺪﻥ ﺁﺟﺮﻫﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺸﻨﻮﯼ ! ﺍﻣﺎ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﻭﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺣﺎﻻ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻃﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺎ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ #ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮﯼ ﺭﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺘﻞ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﯾﻢ .

🔹ﺣﺴﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ " #ﺣﺐ_ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ " ﺩﺭ ﺍﻣﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻥ ﺁﺭﻭﻡ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﭘﺘﻮ ﻣﯿﺎﺭﻥ ، ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﺍﺧﻼﺹ ﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻭ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ، ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﻪ شوخی کردن ﻭ ﺧﻨﺪﻩ .
🔸- ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺗﻨﻮﻉ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻭﻝ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ! ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﯼ #ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﯾﺪ !
- ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺠﺎﯼ ﺷﺎﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺘﻮ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ . ﺷﺎﻣﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ !
- ﺗﺎﺯﻩ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﻮﻧﯽ . ﺍﯾﻦ ﺳﻘﻒ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺭﯾﺰﺷﻪ !
- ﺍﺯ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﻫﻢ ﺯﯾﺎﺩﯾﻪ . ﺍﮔﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩ، ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ می‌لرزیدیم!
🔹ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﺑﺤﺚ ، ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﮔﺎﺯ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻪ ﻧﻪ ﺑﺮﻕ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻭ ﻧﻪ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﮔﺮﻣﺎﯾﺸﯽ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺟﻮﻭﻥ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺳﯿﻨﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯿﺸﻦ . ﻣﺎ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﯿﻢ ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺲ ﺷﺎﻡ ﺍﺷﺮﺍﻓﯽ . ﺷﺎﻣﯽ ﮐﺒﺎﺏ ﻭ ﻧﻮﻥ ﺗﻨﻮﺭﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﮔﻮﺟﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺭ !
ﺷﺎﻡ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﯿﺮﺕ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﻞ ﻣﯿﺸﻪ . ﺷﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﺍبو ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﻭﻥ ﻫﺎ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺭﻭﺩﻩ ﺑﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﯾﻢ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺸﯿﻢ .
🔸ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﮔﯿﺞ ﻣﻮﻧﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻡ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﺷﺒﺎﻫﺘﯽ ﺑﻬﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﺻﺒﺢ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺟﻤﻊ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ . ﺍبوﺣﺴﻦ ﻗﺼﻪ ﺭﻭ ﺷﺮﺡ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ . ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺍبوﺣﺴﻦ ﻧﯿﺴﺖ ! ﺍﺻﻼ ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺍبوﺣﺴﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ .
🔹ﮔﻮﺟﻪ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻣﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻩ . ﺧﯿﺎﺭ ﺭﻭ ﯾﮏ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻘﺒﻞ ﻭ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﺮﺩﻩ . ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺒﺎﺏ ﺭﻭ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﭼﺮﺥ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﻧﻮﻥ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﺎ ﻣﺎﻝ " ﺍﻡ ﻫﺎﻧﯽ " ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﺍﺭﻩ . ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ " ﻋﺎﺑﺪ " ﻭ ﺧﺎﻧﻤﺶ . ﭘﺘﻮ ﻫﺎ ﺭﻭ " ﻫﺎﺷﻢ " ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﮐﺎﻓﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺳﯿﺐ ﻫﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻍ ﭘﺪﺭﯼ " ﺷﯿﺦ ﻣﺤﻤﺪ ." ﺟﻮﻭﻥ ﻫﺎﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍبوﺣﺴﻦ ﻫﻢ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﯾﺘﯿﻤﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﺎﻡ، #ﻧﺬﺭ مهموﻧﯽ #ﺯﺍﺋﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﻩ .
♦️ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺤﻘﺮ، ﻧﻘﺶ ﺁﻓﺮﯾﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ .

🔴ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻓﻘﻂ ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎ " ﺑﻐﺾ " ﻣﯿﺸﯿﻢ . ﺍبوﺣﺴﻦ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ " ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻤﺎﺳﺖ ." ﺍﻣﺎ ﻇﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﺩﺳﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻓﻘﺎ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ . ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯿﺪﻩ : " ﺑﺪﺭﻗﻪ ﺭﺍﻩ ﺗﻮﻥ . ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﮐﻤﻪ . ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ #ﺯﯾﻨﺐ ﺳﻼﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻬﺎ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﺎ ﻭ #ﻣﯿﺰﺑﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻧﺨﻮﺭ ﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﭘﯿﺶ ﺁﻗﺎ ﻧﺒﺮﯾﺪ . ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ "...

ﻭ ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﻋﻼﻣﺖ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﮐﻪ :
⭕️ " #ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ؟ ﺟﺎﯾﯽ ﺟﺰ ﻣﻘﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ #ﺣﺐ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻫﺎ؟

✍️ #خاطره یکی از اعضا از قم

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#شب_خاطره
#حب_الحسین #میهمان_نوازی #پیاده_روی #مسیر #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR