Arakhsh آرخش
2.07K subscribers
5.02K photos
155 videos
2.31K files
1.73K links
آرخش
خانۀ آموزش، پژوهش و ویرایش حماسه‌های ایرانی
دکتر آرش اکبری مفاخر

ارتباط با مدیر
@MafakherArash
Download Telegram
Forwarded from Arakhsh آرخش
چو ایران نباشد تن من مباد!
.
اا═.🍃.═════════╔
  مای ایرانی در آیندۀ ایران
اا═════════.🍃.═╚

بسازیم و کشور همه نو کنیم



از روزگار قاجار ایران ما با شیوه‌های گونه‌گون خواسته تا برخیزد و قدی برافرازد؛ با تجدد، با بازگشت به مذهب، با ایدئولوژی‌های استعمارستیز و ضد امپریالیستی. در همۀ این رویکردها با عریان‌ترین شعارها و کنش‌ها به میدان درآمده است؛ تجربه‌هایی گونه‌گون گاه با خروش انقلابی و گاه با فرسایش فرهنگی از سرگذرانده‌ایم. در میدان نظامیگری چه در جنگ با صدام و چه در حمایت از نیابتیان چندان کامیاب نشده‌ایم. در تنگنای تحریم و تهدید اگر به توش و توانی در ساخت موشک رسیده‌ایم، باز هم منطق وحشی قدرت، فراتر از توان ما بوده است.

ایران باید این زنجیرۀ آزمون و خطا را «خطا-بس» بگوید؛ چرا که نه با دستیابی به قدرت متوازن، و نه با ارادۀ صدور ایدئولوژی نتوانسته با ابرقدرت‌های انحصارطلب پنجه درافکند. ابرقدرت ابداً نمی‌گذارد فرودست فراز آید و نظم مسلط را برآشوبد. آزمودیم، نه با منازعات ایدئولوژیک، نه با نیابت‌سپاری مناقشات و نه با جدال مستقیم هماوردش نیستیم. قدر قدرت است و هَلوع و خَدوع.

از روزگار نادرشاه تاکنون تقریباً در جستجوی اقتدار ناکام بوده‌ایم؛ نه‌فقط در میدان نبرد، بلکه در عرصۀ اندیشه، گفتگو، منزلت و مشروعیت. نه مواجهۀ ایدئولوژیک با جهان، و نه منازعۀ نظامی با نظم آهنین، هیچ‌کدام نتوانسته میدانی برای بالندگی ایران بگشاید. اکنون راهی تازه پیش باید گرفت.

راه پیش رو بازپروری "ایدۀ مای ایرانی" است. بازآفرینی ایران یکپارچه به‌مثابه یک تمدن دیرینۀ سرشار از تنوع و تجربۀ تاریخی و فرهنگی. تمدنی که نمی‌توان فقط اسلامی خواندش؛ چرا که در این چهاردهه دیدیم با تمام تلاش‌ها و هزینه‌های بسیار در حمایت از ملل مسلمان، نه‌تنها جایگاهی در سپهر فرهنگ و اقتصاد و اجتماع امت اسلام به ما ندادند بلکه ما را "دیگری" و حتی دشمن اسلام قلمداد کردند.

از آغاز عصر تجدد تا کنون به آرمانهای ناایرانی دل باختیم و نیروی داد و خرد و دانش را برون انداختیم. تجربۀ دیرین ما در داد و دهش، و خرد و دانش می‌تواند بار دیگر پایه‌ای برای برخاستن ایران بشود. اقلیم چهارفصل، مرکزیت ژئوپلُتیک، فرهنگ و میراث باستانی می‌تواند ایران را در عرصۀ گردشگری، هنر، و اندیشه‌پروری به کشوری زنده و جذاب بدل کند.
تمدن ایرانی، بنیادش بر دیرینگی، داد و خرد، زیبایی، معنویت و هنر سخن‌وری و سبک طبیعی زندگی استوار بوده است. هرگاه این ارکان بنیادین از متن زندگی ایرانی بر کنار مانده، ایران نیز از متن جهان و تاریخ به حاشیه رانده شده است.

اکنون می‌توان راهی دیگر گشود:
نگاه ایرانیان را باید به مغزها و به درون مرزهای واقعی خودش برگردانیم. همگرایی معنوی و زیباشناسانه با خویشتن واقعی و همبستگی پاره‌های پراکندۀ ایران می‌تواند «مای ایرانی» را بازسازی کند؛ همگرایی اقتصادی و فرهنگی با جهان می‌تواند دوبارۀ ایران را به صحنۀ جهانی بازآورد. بازخوانی ایدۀ ایران، با روی‌آوردن به میراث گذشته، معنویت فرهنگی، زیبایی‌شناسی و جغرافیا شاید بتواند به نوسازی «مای ایرانی» یاری رساند. منابع طبیعی، نور خورشید، جغرافیای سیاسی و منابع عظیم انسانی، سرمایۀ سرشاری برای تبلور «مای ایرانی» است.

خرد ایرانی از مَرکبِ آرمانی ایدئولوژیک مقتبَس از چپ و راست باید فرود آید و در رؤیای بهشت باختر بال نگشاید بلکه باید گامهایش را روی سرزمین دیرین خود استوار کند. به زمین و واقعیت زیر پایش متعهد شود، به زیست متعادل و شادمانه که خیام می گوید، به عشق معنوی شورانگیز مولوی، به آیین داد و خرد که فردوسی می‌سراید، به آرامش پاکی که سپهری می‌نویسد. پیرنگ خانۀ ایرانی باید روی زمین واقعیت ریخته شود، نه در آرمان و آسمان؛ زیست ایرانی باید چونان نوروز در منطقۀ اعتدالین زمین استقرار یابد.
ایران در چنان قرارگاه انسانی اگر بایستد می‌تواند منادی حقوق بشر باشد؛ مدافع محیط زیست و سرزمین نظریه‌های عدالت، آزادی، همزیستی و اشراق و حکمت متعالیه باشد؛ این ارزشها را در خویش بازپروراند و چون در خویش متجلی ساخت منادی آن در آشوبکدۀ جهان بشود. ایران باید به طباع انسانی بازنگرد؛ نخبگانش به اخلاق و انسان و طبیعت بازگردند. اکنون که غرب، ارزشهای اخلاق و حقوق را به توسعه و سرمایه باخته و در تعامل با زمین و زمان اخلاقاً شکست خورده است ایران می‌تواند چراغ دیرین فرهنگ را برافروزد.

کوتاه سخن آن‌که:
ایران آینده، را می‌توان با چهار کنش فرهنگی و معرفتی به سوی یک جامعۀ نیرومند به حرکت درآورد:
۱. آشتی ملی و وفاق جهانی به‌جای دشمنایگی

۲. بازگشت به واقعیت و طبیعت به جای آرمانگرایی


۳. دانش آینده به جای تاریخ جدال
(انرژی پاک، علوم دیجیتال، بیوتکنولوژی، فناوری نانو، دانش محیطی)

4. میزبانی به جای دیگرهراسی


آیندۀ ایران نیرومند از جادۀ خرد و داد باید بگذرد از بزرگراه آزادی و دانایی.

#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🟧سه‌گانه‌ی حمـــــاسـی

*رزمنامه‌کنیزک
*شــــــاهنامه
*یادگار زرایران

🟨گرامی استاد:  دکتر #آرش_اکبری_مفاخر

🟦یکشنبه‌ها ساعت ۱۷

💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
💠#بنیاد_فردوسی_توس

🆔 ادامه نشست را اینجا دنبال کنید 👇👇


                    https://www.instagram.com/reel/DMDQnEXNGgj/?igsh=emhwOXNlejFjNDB1
 دارجَنگه
سرود حماسی کوتاه (بخش یکم)

آرش اکبری مفاخر

مهمترین بازتاب نوع/ سنت ادبی سرود حماسی با موضوع تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان در غرب کشور، سرود «دارجنگه» سرودۀ سیدنوشاد ابوالوفایی است. اگرچه نمونه­‌های دیگر این نوع ادبی نیز منظوم هستند، اما نمونۀ منثوری در مقدمۀ روایتی از داستان رستم و سهراب به زبان گورانی در سپهر زمانی کیومرث تا کیکاوس وجود دارد (محمودویسی، 119-124).
    دارجنگه /dâr-ǰaŋa/ از دو واژۀ «دار» و «جنگه» + «ـه»/a/ نشانه­‌نمای معرفه تشکیل شده­‌است. «دار» در اوستا dāuru-, dru- (بارتولومه، 738-739)، پارتی dālūg (بویس، سرودهای مانوی، 186، فهرست واژگان، 33) پهلوی dār (نیبرگ، II/58، مکنزی، فرهنگ...، 24) است. در بسیاری از زبانها و گویشهای ایرانی نو نیز به گونۀ «دار»/dā(â)r/ به معنای «درخت» کاربرد دارد (کیا، واژه­نامۀ...، 361؛ حسن­‌دوست، فرهنگ تطبیقی...، 1/153). «جنگه» در زبانها و گویشهای غرب کشور در معنای «وفور، کثرت و کثرت وقوع»(نک: ابراهیمی، 213) آمده که روی‌هم‌رفته دارجنگه به­‌معنای «کهن­‌درخت» است. نشانۀ معرفه­‌نما به­‌دلیل قرارگرفتن در کنار واکۀ پایانی بازنمایی ندارد (نک: دبیرمقدم، 2/802-803).
    سیدنوشاد ابوالوفایی طرهانی صارم السادات (نک: حسینی، ج1/ شمـ236) معاصر نادرشاه افشار (حک: 1148-1160ق) است. وی از مردم الشتر از توابع لرستان و بر مذهب اهل حق بوده­ است. غیر از سرود دارجنگه، ترجیع­‌بند «هیچ­ و پوچ» به زبان گورانی و منظومۀ «بهمن و فرامرز» به فارسی نیز منسوب به وی است (نک: غضنفری، گلزار، 65-130). از سرود دارجنگه 5 روایت چاپ­‌شده در دست است:
1­- چاپ حیدری (148 بب). برپایۀ روایت نصرت­‌الله حیدری (د خرداد 1349ش) در 85 بیت همراه با دو ترجیع­‌بند تک­‌مصراعی. البته این روایت که در اصل 87 بیت بوده حالت ترجیع­‌بند ندارد و دو مصراع آن ناقص است.
2­- چاپ انجوی شیرازی (1/316 بب). برپایۀ روایت اسماعیل نورمحمدی، گردآوری در مهرماه 1349ش در 83 بیت. این چاپ بسیار مورد توجه قرارگرفته و پژوهشگران دیگر خلاصه (باستانی پاریزی، 466-470؛ کاظمی، 575-576؛ ابوالمعالی، 53-62) و یا صورت کامل آن را (ایزدپناه، 120 بب) در آثار خود آورده­‌اند.
3- چاپ غضنفری (تذکرۀ امرائی، 137 بب، تاریخ مقدمه، 1363ش). برپایۀ روایت افراد مختلف در لرستان در 117 بیت. (همو، گلزار، 57 بب؛ کوچکی، 186بب).
4- چاپ صالحی (110 بب، تاریخ مقدمه، 1370ش) در 108 بیت.
5- چاپ گُجری شاهو (106 بب، تاریخ مقدمه، 1370ش). برپایۀ 3 دستنویس در 123 بیت.
از میان روایتهای چاپ­‌شده، چاپ غضنفری دارای اصالت و انسجام بیشتر و بدون داشتن مطالب زائد کامل­‌تر از دیگر روایتها است. خلاصۀ این روایت چنین است:
    سرود با مقدمه­‌ای دو بیتی از شاعر دربارۀ بیرون رفتن وی و رسیدن به پای درختی کهن و بلند و توصیف آن آغاز می­‌گردد. شاعر با درخت سخن می­گوید و از آن می­خواهد تا در رزمی (= داستان حماسی) شرح زخم پیکرش را بازگوید. ناگهان صدایی از درخت پیر رنجیده­‌خاطر برمی­‌خیزد و با زار زارِ گریه شاعر را دیوانه، سرگردان و بیابانْ­‌خانه خطاب کرده و می­‌گوید: اگر گوشه­‌ای از دردهایم را بیان و آه سردم را پدیدار کنم، یک سال و نیم دیگر هم به پایان نمی­‌رسد (ب 3-25). درخت با نام­‌بردن از خود با عنوان «دارجنگه» به پادشاهی کیومرث، تهمورث، هوشنگ و جمشید اشاره می­‌کند و به پادشاهی اُطرُد و کورنگ گریزی می­‌زند (ب 27-31). سپس به داستان پهلوانی گرشاسپ، ضحاک پسر مرداس، مارهای شانۀ ضحاک و جای بوسۀ شیطان ناپاک، فریدون و درفش کاوه، پشنگ و منوچهر نیز می­‌پردازد (ب 32-35). آنگاه به پادشاهی نوذر «ناشاد» می­‌رسد و از پادشاهی گرشاسپ و پهلوانان ایرانی به­‌ویژه نریمان، سام و زال یاد می­‌کند. در پادشاهی کیقباد از رستم و جوشن و رخش وی و گودرزیان سخن می­‌گوید (ب 36-41). شاعر بنابر یک روند تاریخی شاعر افراسیاب را نیز یکی از شاهان به شمار آورده، از طبیعت تند کاوس، هفتاد و هفت پسر گودرز ــ فرمان­روایان مرزها ــ و دیگر پهلوانان ایرانی و تورانی نام می­‌برد تا به پادشاهی کیخسرو می­رسد (ب 42-47). پس از آن درخت به گوشه­‌گیری لهراسپ، دانش و حکمت جاماسپ، نبرد اسفندیار و رستم، بیدادگریهای بهمن، نبردهای برزین و فرامرز، پادشاهی همای و رزم دارا و اسکندر می­‌پردازد. او به دوران 533 سالۀ ملوک الطوایفی (دیگر روایتها 230 سال) و نبرد اردشیر نوادۀ ساسان با اردوان اشاره می­کند (ب 48-55). [شاعر در بیت 55 تنها به این نبرد اشاره­ می­‌کند، اما در بیتهای 69-103 داستان میان­‌پیوستی دربارۀ اردشیر و اردوان می­‌آورد که با توجه به چاپ انجوی شیرازی ــ احتمالاً نخستین نقل شاعر ــ جای اصلی آن پس از بیت 55 است (نک: دنبالۀ مقاله).]

در کوی آرشان، تهران، ۱۳۹۷، ص ۴۳۶-۴۳۸.

آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
Audio
انجمن فرهنگی همنشست برگزارکرد

📣📣  پوشه شنیداری
نشست

🟦 #دکتر _جلال _خالقی _مطلق
فرنشین ومدیر
🟦#بنیاد_فردوسی _توس

🟦 #کانون_ شاهنامه_ فردوسی _توس

🟦  #هامبورگ _آلمان  _انجم فرهنگی  همنشست

🟦  برجسته ترین
       #شاهنامه شناس _نسخه شناس
👇👇👇https://www.instagram.com/reel/DMOdIlvMqAp/?igsh=ODFibmJqazRyZWhv
سرود دارجَنگه
(بخش دوم)

آرش اکبری مفاخر

درخت پس از اردشیر، به انوشیروان، بزرگمهر، بختک وزیر و چندتن از پادشاهان ساسانی می­‌پردازد. گریزی نیز به داستانهای خسرو و شیرین و شبدیز، بهرام چوبینه و فرهاد کوهکن می­‌زند تا به شیرویه می­‌رسد (ب 56-62). سپس از آن به پادشاهان صفویه نیز اشاره و آنان را به نور تشبیه می­‌کند، اما ستارۀ آنها را لنگ می­‌داند و به دوران نادرشاه می­پردازد. درخت در پایان سرگذشتش بار دیگر با عنوان «دارجنگه» از خود نام برده و از سرانجام ستم­‌بار خود می­‌نالد (ب 110= ب 26). در پایان سرود شاعر با اشاره به تخلص خود؛ «نوشاد» به خود اندرز می­‌دهد و از بی­وفایی دنیا می­‌نالد (ب 111-114). سپس بار دیگر از زبان درخت سخن می­‌گوید: از این روزگار ــ این شوم بدکار ــ از آن رو می­‌ترسم که مبادا از بختِ بد مرا آتش بزند. باد خاکسترم را به بیابانها ببرد. پایم از روی زمین کوتاه شود و دیگر کسی نباشد تا نهالی بر جایم بنشاند (ب 115-117. در برخی روایتها این 3 بیت پیش از تخلص شاعر آمده­‌است).
    دارجنگه با توصیف درخت آغاز می­‌شود؛ درختی که سر به کهکشان کشیده، به استواری پای در قعر زمین فروبرده، شاخه­‌هایش انبوه و سایه­‌اش نشیمنگاه پیر و جوان، کنارش گذرگاه مردم و فضایش فرح‌بخش است و دیگر درختان از بلندی آن شرمنده­‌اند (ب 3-6). این توصیف به­‌خوبی یادآور توصیف درخت در مقدمۀ درخت آسوریک (بند1-5) و بخشی از ویس و رامین (ص300) است. این توصیفهای سه­‌گانه با زیرساخت مشترک بازتابی از یک شیوۀ بلاغی است که ریشه در ادبیات پارتی دارند؛ زیرا درخت آسوریک و ویس و رامین هردو به ادب پارتی تعلق دارند (نک: مینورسکی؛ خالقی، «بیژن و منیژه و...»؛ تفضلی، تاریخ...، 257) و دارجنگه نیز بازتابی از همین ادب در شاخۀ گفتاری است. سرود دارجنگه حاصل گفتگو با درختی کهنسال است که نشانه­‌ای از قداست، احترام و حتی پرستش درختان در برهه­ای از تاریخ ایرانیان دارد. درخت آسوریک نمادی از درخت­‌پرستی اقوام آشور و بابل است (نک: تفضلی، تاریخ...، 257). سرو بهشتی زردشت («وجرکرد دینی»، بند17، موله، 130-131) که به سرو آزاد بلخ (روایات...، 2/213)، سرو کشمر (شاهنامه، 5/82؛ نظام الملک، 272؛ زمخشری، 1/223) و سرو بُست/ فریومد (ثعالبی، ثمار القلوب، 277-278؛ ابن فندق، 281-283) نام‌بردارند، بازمانده­‌هایی آیینی از همین رویکردند. ارزش درخت کهن دارجنگه ــ در الشتر لرستان  (انجوی، 1/315)ــ نیز در همین راستا ست.
    سخن­‌گفتن از اُطرُد و کورنگ در تاریخ پیشدادیان ــ در رویکردی متفاوت از شاهنامۀ فردوسی ــ روایتی همسان با شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی (تاریخ سیستان، 2) است که مورد استفادۀ بلعمی (تاریخ، 90، تاریخنامه، 93: اثرط) و اسدی توسی (گرشاسپ­نامه، 49) قرار گرفته­‌است. «جَمْ­‌بند» صفت ویژۀ جمشید است (نیزنک: «کاوه و ضحاک»، 54، 59) که در روایتهای آیینی گورانی بنیان­‌گذاری «جَم» به وی منسوب است (دیوان گوره، 607؛ دفتر رموز یارستان، 4/68). «جم» جایگاه گردهم­آیی پیروان اهل حق/ یارسان است و کهن­‌ترین نمونۀ کاربرد آن به اشعار منسوب به بهلول ماهی (د ح 190ق) بازمی­‌گردد (دورۀ بهلول، بند2؛ گنجینۀ یاری، 52). احتمالاً واژۀ «جم» برگرفته از ریشۀ واژۀ «انجمن» یعنی «gam>*jamana»(نک: حسن­‌دوست، فرهنگ ریشه­شناختی...، 128) و جم اهل حق نیز یادگاری از انجمن­‌آرایی جمشید در وندیداد (فرگرد 2) است.
    در این سرود ــ برخلاف شاهنامۀ فردوسی ــ سخن از سهم و صلابت گرشاسپ است که نشان از جایگاه بلند پهلوانی وی دارد. اگرچه گرشاسپ در متون پهلوی (دینکرد، II/802-3؛ روایت پهلوی، بخش18؛ دستنویس م.او29، 2-22، مزداپور، بررسی...، 121-151) و فارسی زردشتی (جنگ...، 1/ 36ب-39الف؛ صد در بندهش، درِ 20) پهلوان بزرگی است، به­‌دلیل توهین به آتش از بهشت رانده شده­ و به سبب پهلوانی و خدمت‌گزاری برای ضحاک، نقش ملی ندارد و مورد توجه گردآورندگان شاهنامۀ ابومنصوری و به­‌پیرو آن فردوسی واقع نگردیده­‌ا‌ست (نک: سرامی، 776). اما وی در شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی، گرشاسپ­نامه و متون نقالی از جایگاه والایی برخوردار است. در بیت 37 دارجنگه به پادشاهی گرشاسپ نیز اشاره شده­‌است. اگرچه در اوستا و شاهنامه نام وی در ردیف پادشاهان نیامده، در روایات الحاقی پادشاهی گرشاسپ را به شاهنامه افزوده­‌اند (1/329پ؛ قریب، بازخوانی...؛ 167-190). البته در برخی منابع از جمله دینکرد پنجم (I/434/5) از پادشاهی وی سخن رفته­‌است (نیزنک: جنگ...، 1/254؛ روایات...، 2/423).

   در کوی آرشان، تهران، ۱۳۹۷، ص ۴۳۸-۴۳۱.

آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
🔵کانون جهان ایرانی دانشگاه تهران برگزار می‌کند:

جدال نیروها در اسطوره‌های ایران
برخط (آنلاین)

سخنران:
دکتر آرزو رسولی(طالقانی)
عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه بهشتی

دبیر نشست:
افسانه حنائی
دانشجوی ارشد تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران

زمان: روز جمعه ۳ مردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۲۰ به وقت تهران

🔺️برای ورود به نشست اینجا کلیک کنید.


🆔️@jahaneirani_ut
Forwarded from Arakhsh آرخش
Forwarded from Arakhsh آرخش
4_5821243517304834667.pdf
219.9 KB
حماسه نو در شعر شاملو

سوسن جبری

جستارهای ادبی، بهار ۱۳۹۱، شماره ۱۷۶.

آرخش؛
کلبه‌ی پژوهش حماسه‌های ایرانی
@Arakhsha96
سرود دارجَنگه
(بخش سوم)

آرش اکبری مفاخر

ذکر صفت «ناشاد» برای نوذر در خور نگرش است. نوذر که فرّه ایزدی از وی روی­‌گردان می­‌شود (شاهنامه، 1/288)، شخصیتی ستمکار (روایات...، 2/287، 423) است و به «کم­‌بخت»(مجمل التواریخ، چ­ بهار، 417، چ سیف­‌آبادی، 323؛ خواندمیر، 1/187) نام‌بردار است تا آنجا که در یک سرود گورانی رستم وی را از تخت شاهی برمی­‌دارد و کیقباد را جانشین او می­‌سازد (سرانجام، 377؛ دیوان گوره، 248). در شاهنامه به­‌پیرو منابع آن ازجمله خدای­نامۀ دوران ساسانی تلاش بر بازسازی چهرۀ نوذر است؛ زیرا نام وی در داستان کین­‌خواهی کیخسرو در کنار اغریرث و سیاوش آمده، در حالی که در اوستا (­یشت9: 18، 19: 77) تنها نام اغریرث و سیاوش وجود دارد. کردار رستم دربارۀ نوذر بازتابی از نگرش اشکانی به پهلوان در برداشتن و نشاندن پادشاه و یادآور کردار سورنا (نک: پلوتارک، کراسوس، 899-913، چ مشایخی، 41بب) در برداشتن مهرداد سوم و نشاندن اُرُد به پادشاهی است (ورستاندیک، 172؛ رجبی، 4/90). به هر روی دارجنگه و سرود گورانی دربارۀ نوذر رویکردی اشکانی دارند. باتوجه به صفت «ناشاد» نوذر، صفت مبهم وی یعنی «کـرنده»(جنگ...، 2/423؛ روایات...، 2/423؛ شاهنامه، دستنویس 1222ق، گ5) را می­توان «گـرنده»(= گرینده: گریان) خواند که به «گزیده»(شاهنامه، دستنویس شمـ222 فرانسه، گ26) گشتگی و به «آزاده»(خوارزمی، 103؛ خواندمیر، 1/187) دگرگونی یافته­‌است. ذکر صفت «زمان» برای زال (ب85؛ هفت­لشکر گورانی الفت، 366الف) و کاربرد واژگان هم­‌پوشان آن «دَوْر» و «زرهانی (= پیر)» و عمر «نود هزارسالۀ زال»(همان، 229ب، 213ب، 106ب) بازتابی از پیوند زال با خدای زروان و اساطیر زروانی در حماسه­‌های غرب کشور است. همچنین اشاره به بزرگمهر و انوشیروان و «بختک وزیر» به­‌عنوان وزیر دیگر انوشیروان (نک: دیوان گوره، 292؛ انجوی، 2/350) نشانی از روایات ویژه در غرب ایران است (نک: عسکری، 58، 80، 413).
    فرهاد کوهکن/ سنگتراش چهرۀ بسیار محبوب داستانهای غرب کشور است. داستان عشق فرهاد به شیرین ــ معشوقۀ خسروپرویز ــ و کوهکنی وی در غرب کشور ضرب­‌المثل است و روایتهای مختلفی از آن وجود دارد (نک: الماسخان؛ خانای قبادی؛ ولدخان گوران)، در حالی که در شاهنامه سخنی از وی نیامده­‌است. ریشۀ این داستان که روایتی کاملاً مربوط به غرب ایران دارد، به کوهکنی‌ها و سنگ­‌نگاریهای سمیرامیس، ملکۀ آشور (810-805 پ.م)، بازمی­‌گردد که به روایت کتزیاس (ح 441-392 پ.م) در پرسیکا (123-124) آمده و سنگ­‌نگاره­های دوران هخامنشی به وی منسوب است. همانگونه که سنگ­‌نگاره­های بیستون و تاق­‌بستان کرمانشاه امروزه در نزد مردم و قصه­‌گویان به فرهاد نسبت داده­‌می­‌شود (نیز نک: کریستن‌سن، 91؛ زرشناس، 12-13).
    دارجنگه روزگار شیرویه را دورانی نابسامان توصیف می­‌کند که سرداران از گرد او پراکنده شده و هر یک در گوشه­‌ای به پادشاهی نشسته­‌اند. هر روز در سرزمینی رستاخیزی برپا ست؛ از هر سو سرداری شورش کرده و جنگ تمام کشور را در بر گرفته­‌است (ب 63-68). توصیف آشوبهای دوران شیرویه در نوع خود اصیل و بازتاب یک نگرش تاریخی است. در متون پهلوی این آشوبها و آشفتگیها به اسکندر و دوران فرمانروایان گماشته از سوی وی منسوب است (ارداویراف­نامه، 1: 2-8؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، 1: 1-2؛ شاهنامه، 6/138)، اما در دارجنگه احتمالاً به­‌دلیل رویکرد مثبت به اسکندر ویژگیهای منفی دوران وی به شیرویه پدرکش منسوب شده­‌است. البته می­‌توان این ابیات را به زیر بیت مربوط به اسکندر (ب54) نیز منتقل کرد.
   در چهار روایت دارجنگه مردم به­‌دلیل ستم نادرشاه از جان خود بیزارند؛ جهان پر از آشوب و دنیا درهم است و از آسایش خبری نیست، مردم در حال فرار و تنگ­‌حوصله هستند (ب 104-109). اما این مطلب در چاپ انجوی دگرگونه است: ظالم از ترس نادرشاه از جان خود بیزار، دشمن فراری و عرصه بر وی تنگ است. نادرشاه افشار (1100-1160ق) در غرب کشور چهره­‌ای دوست­‌داشتنی است؛ زیرا مردم و قصه­‌گویان وی را از طایفۀ افشار کرد در غرب ایران می­‌دانند (لطفی­‌نیا، 203؛ قس: استرآبادی، جهانگشای...، 26). الماس­خان کندوله­‌ای ــ از سرداران نادر و اهل کندوله از توابع کرمانشاه ــ حماسه­‌ای به نام جنگ­نامۀ نادر/ شاهنامۀ نادر (نک: الماس­خان؛ اشکوری، 1/شمـ231؛ دنا، 10/430) به زبان گورانی حدود 3500 بیت سروده که در غرب کشور بسیار معروف است. دربارۀ ستایش یا نکوهش نادر توسط سیدنوشاد دو رویکرد می­توان در نظر گرفت: ....

در کوی آرشان، تهران، ۱۳۹۷، ص ۴۳۱-۴۳۸.

آرخش؛
کلبۀ آموزش، پژوهش و ویرایش حماسه‌های ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
Forwarded from Arakhsh آرخش
1578732338-9816-202-6.pdf
446 KB
دو امشاسپند خرداد و امرداد و نشانه‌های آنان در شاهنامه

مرتضی دررودی جوان

جستارهای ادبی، پاییز ۱۳۹۷، شماره ۲۰۲.

آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
20120419204221-5165-1257.pdf
634.6 KB
مرداد است نه امرداد!

سید محمد محیط طباطبایی

ارمغان، دوره ۳۵، تیر ۱۳۴۵، شماره ۴.

آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96