🔶
فقط میخندید و با #افتخار تصاویر پاره های تنش را نشانمان میداد،فقط میخندید و با افتخار از #رشادت های #فرزندانش میگفت
🔷
فقط میخندید و عکسهای #جگر گوشه هایش را نوازش میکرد
🔶
میخندید و اطرافیان همه #گریه میکردند
🔷
آرام و قرارِ این مادر همه را بی قرار کرده بود
🔶
من هم با او میخندیدم
🔷
چنان خنده ها و لبخندهایش شیرین بود که تمام وجودت را پر از لبخند و انرژی میکرد
🔶
لبخندی از جنس بیچارگی و شرمندگی آن سوی #شهر
🔷
در #کوچه پس کوچه های شهرمان #قیامتی بر پاست
🔶
هزار هزار #فرشته برای تعظیم فرود نشسته اند
🔷
آسمان زانو زده، #دریا به تماشا نشسته است
🔶
گویا #بهشت دلتنگ و بی قرار این مادر شده
✍پ ن :عکس #مادر چهار #رزمنده چهار #دلاور چهار مدافع حرم یکی شهید یکی جاوید الاثر یکی جانباز و آخرین فرزند رزمنده ای از قافله ی " منهم من ینتظر" که ان شاءالله زنده بماند برایش تا همیشه
https://telegram.me/joinchat/A8mFMTuvT4ITbgSR1BKONA 👈 کانال آماج
فقط میخندید و با #افتخار تصاویر پاره های تنش را نشانمان میداد،فقط میخندید و با افتخار از #رشادت های #فرزندانش میگفت
🔷
فقط میخندید و عکسهای #جگر گوشه هایش را نوازش میکرد
🔶
میخندید و اطرافیان همه #گریه میکردند
🔷
آرام و قرارِ این مادر همه را بی قرار کرده بود
🔶
من هم با او میخندیدم
🔷
چنان خنده ها و لبخندهایش شیرین بود که تمام وجودت را پر از لبخند و انرژی میکرد
🔶
لبخندی از جنس بیچارگی و شرمندگی آن سوی #شهر
🔷
در #کوچه پس کوچه های شهرمان #قیامتی بر پاست
🔶
هزار هزار #فرشته برای تعظیم فرود نشسته اند
🔷
آسمان زانو زده، #دریا به تماشا نشسته است
🔶
گویا #بهشت دلتنگ و بی قرار این مادر شده
✍پ ن :عکس #مادر چهار #رزمنده چهار #دلاور چهار مدافع حرم یکی شهید یکی جاوید الاثر یکی جانباز و آخرین فرزند رزمنده ای از قافله ی " منهم من ینتظر" که ان شاءالله زنده بماند برایش تا همیشه
https://telegram.me/joinchat/A8mFMTuvT4ITbgSR1BKONA 👈 کانال آماج
Forwarded from سپاه سربازان رهبر
❤️یک نمونه از فداکاری ها و ایثار برادران افغانی در هشت سال دفاع مقدس❤️
با شروع تجاوز #شوروی به #افغانستان، به #ایران مهاجرت می کند و ساکن #بجستان می شود.
وقتی میشنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبههها میشود.
در روز 6 اسفند ماه سال 1362 در کردستان، پس از باز کردن معبر #مین، به سیم خاردار حلقوی میرسند که به هیچ عنوان نمیشده آنرا قطع کنند!
چون اگر سیم را قطع میکردند، سیمها جمع شده و معبر #منفجر میشد!
در این وقت این شهید با همرزم خود با نام «شریفی مقدم» تصمیم میگیرند که یک نفر بر روی سیم خاردار بخوابد.
ابتدا شریفی مقدم قصد داشته این کار را انجام دهد، ولی به او التماس میکند و او را قسم میدهد که بگذار من این کار را انجام دهم و این #افتخار را از من نگیر!
سرانجام بر روی سیمهای خاردار میخوابد و در حالی که #خون از بدن پاکش جاری بوده، بیش از 160 نفر و بنا بر روایتی 300 نفر از روی بدن او عبور میکنند!
وقتی همه عبور میکنند و او را از روی سیمها بلند میکنند، میبینند تمام بدنش غرق در خون است و #درد میکشد!
می گوید:
خدایا!
#شهادت مرا برسان!
در این لحظه گلوله ای از سوی نیروهای #عراقی شلیک میشود و به #چشم چپ او اصابت میکند و همان جا به درجه ی رفیع شهادت نائل میگردد!
شهید رجبعلی غلامی در وصیت نامه اش می نویسد:
برادران عزیز!
همانطور که میدانید من غریبم!
#پدر و #مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری!
از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که بر سر قبرم حاضر میشوید، فاتحهای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب #جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید!
در ضمن موتورم را هم بفروشید و پولش را به #جبهه واریز کنید!
در پایان از کلیه #برادران و #خواهران بجستانی امید #عفو و #بخشش دارم!
اگر خطایی از من مشاهده کردهاند، خواهند بخشید.
#شهید_رجبعلی_غلامی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BL5nzKnAjF9/
با شروع تجاوز #شوروی به #افغانستان، به #ایران مهاجرت می کند و ساکن #بجستان می شود.
وقتی میشنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبههها میشود.
در روز 6 اسفند ماه سال 1362 در کردستان، پس از باز کردن معبر #مین، به سیم خاردار حلقوی میرسند که به هیچ عنوان نمیشده آنرا قطع کنند!
چون اگر سیم را قطع میکردند، سیمها جمع شده و معبر #منفجر میشد!
در این وقت این شهید با همرزم خود با نام «شریفی مقدم» تصمیم میگیرند که یک نفر بر روی سیم خاردار بخوابد.
ابتدا شریفی مقدم قصد داشته این کار را انجام دهد، ولی به او التماس میکند و او را قسم میدهد که بگذار من این کار را انجام دهم و این #افتخار را از من نگیر!
سرانجام بر روی سیمهای خاردار میخوابد و در حالی که #خون از بدن پاکش جاری بوده، بیش از 160 نفر و بنا بر روایتی 300 نفر از روی بدن او عبور میکنند!
وقتی همه عبور میکنند و او را از روی سیمها بلند میکنند، میبینند تمام بدنش غرق در خون است و #درد میکشد!
می گوید:
خدایا!
#شهادت مرا برسان!
در این لحظه گلوله ای از سوی نیروهای #عراقی شلیک میشود و به #چشم چپ او اصابت میکند و همان جا به درجه ی رفیع شهادت نائل میگردد!
شهید رجبعلی غلامی در وصیت نامه اش می نویسد:
برادران عزیز!
همانطور که میدانید من غریبم!
#پدر و #مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری!
از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که بر سر قبرم حاضر میشوید، فاتحهای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب #جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید!
در ضمن موتورم را هم بفروشید و پولش را به #جبهه واریز کنید!
در پایان از کلیه #برادران و #خواهران بجستانی امید #عفو و #بخشش دارم!
اگر خطایی از من مشاهده کردهاند، خواهند بخشید.
#شهید_رجبعلی_غلامی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BL5nzKnAjF9/
Instagram
یک نمونه از فداکاری ها و ایثار برادران افغانی در هشت سال دفاع مقدس .
.
با شروع تجاوز #شوروی به #افغانستان، به #ایران مهاجرت می کند و ساکن #بجستان می شود.
وقتی میشنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبههها میشود.
…
.
با شروع تجاوز #شوروی به #افغانستان، به #ایران مهاجرت می کند و ساکن #بجستان می شود.
وقتی میشنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبههها میشود.
…