مجلس شراب شنیدم تو دیدی
مثل زینب چه عذابی کشیدی
ولی آقا با تو دخترت نبود
پیش چشمش تو طبق سرت نبود
متوکل در مجلس شراب به #امام_هادی
گفت:شراب بنوشید!
امام گفتند با خونم آشنا نیست.
متوکل گفت پس شعر بخوانید!
امام گفتند شعر هم نمیخوانم.
بین یکی از دو کار مجبوراشان کرد و امام شعری خواندند که تن متوکل مست را لرزاند.
باتوا على قللِ الاجبال تحرسُهم
غُلْبُ الرجالِ فما أغنتهمُ القُللُ
🔶🔹اماج
@Amaj24
مثل زینب چه عذابی کشیدی
ولی آقا با تو دخترت نبود
پیش چشمش تو طبق سرت نبود
متوکل در مجلس شراب به #امام_هادی
گفت:شراب بنوشید!
امام گفتند با خونم آشنا نیست.
متوکل گفت پس شعر بخوانید!
امام گفتند شعر هم نمیخوانم.
بین یکی از دو کار مجبوراشان کرد و امام شعری خواندند که تن متوکل مست را لرزاند.
باتوا على قللِ الاجبال تحرسُهم
غُلْبُ الرجالِ فما أغنتهمُ القُللُ
🔶🔹اماج
@Amaj24
ماه شهر سامرایی
تو آیینه ی خدایی
عشق حضرت جواد
نوهی امام رضایی
میلاد با سعادت #امام_هادی علیهالسلام مبارکباد
🚩 اماج
🔰 @Amaj24
تو آیینه ی خدایی
عشق حضرت جواد
نوهی امام رضایی
میلاد با سعادت #امام_هادی علیهالسلام مبارکباد
🚩 اماج
🔰 @Amaj24
در زمان #امام_هادی علیه السلام
شخصى از یکی از شهرهای دور
نامهای نوشت:
آقا من دور از شما هستم!
گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم!
به هر حال چه کنم؟
حضرت در جواب او نوشتند:
لبت را حرکت بده، حرف بزن و بگو!
ما از شما دور نیستیم...
🚩 اماج
🔰 @Amaj24
شخصى از یکی از شهرهای دور
نامهای نوشت:
آقا من دور از شما هستم!
گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم!
به هر حال چه کنم؟
حضرت در جواب او نوشتند:
لبت را حرکت بده، حرف بزن و بگو!
ما از شما دور نیستیم...
🚩 اماج
🔰 @Amaj24
مجلس شراب شنیدم تو دیدی
مثل زینب چه عذابی کشیدی
ولی آقا با تو دخترت نبود
پیش چشمش تو طبق سرت نبود
متوکل در مجلس شراب به #امام_هادی
گفت:شراب بنوشید!
امام گفتند با خونم آشنا نیست.
متوکل گفت پس شعر بخوانید!
امام گفتند شعر هم نمیخوانم.
بین یکی از دو کار مجبوراشان کرد و امام شعری خواندند که تن متوکل مست را لرزاند.
بَاتُوا عَلَی قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَــلُ
وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ فَأُسْکنُوا حُفَراً یا بِئْسَ مَا نَزَلُوا
نَادَاهُمُ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ مَا دُفِنُوا أَینَ الْأَسِرَّةُ وَ التِّیجَانُ وَ الْحُلَلُ
أَینَ الْوُجُوهُ الَّتِی کانَتْ مُحَجَّبَــةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْکلَلُ
فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِینَ سَاءَلَهُمْ تِلْک الْوُجُوهُ عَلَیهَا الدُّودُ تَنْتَقِل
قَدْ طَالَ مَا أَکلُوا دَهْراً وَ مَا شَرِبُوا فَأَصْبَحُــوا بَعْدَ طُولِ الْأَکلِ قَدْ أُکلُوا
و طالما عمّروا دورا لتحصنهــم فَفَارَقُوا الدُّورَ وَ الْأَهْلِینَ وَ انْتَقَلُوا
وَ طَالَ مَا کثَّرُوا الْأَمْوَالَ وَ ادَّخَرُوا فَخَلَّفُــوهَا عَلَی الْأَعْدَاءِ وَ ارْتَحَلُــوا
بر بلندای کوهها شب را به صبح رساندند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس میدادند، ولی آن قله کوهها برایشان سودی نبخشید
بعد از آن همه عزت، از پناهگاههایشان پایین کشیده شدند و در حفرهای {جهنمی} از خاک مدفون شدند و چه بدجایی تنزل کردند
پس از آنکه دفن شدند، فریادزنی بر آنها بانگ زد: کجا رفت آن بازوبندها؟ کجاست آن تاجها؟ و کجاست آن زر و زیورها؟
کجا رفت آن چهرهها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پردههای گرانبهای نازک آویخته بود؟!
قبرهایشان از طرف آنها جواب میدهد: آن چهرهها هماکنون محل آمد و شد کرمهای لاشخوار شدهاند
عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود، خوراک خورندگان شدهاند!
چه بسیار بناها ساختند که آن ها را محافظت کند ولی سرانجام، آن کاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و درگذشتند
چه بسیار اموالی که روی هم انباشته کردند، ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و رفتند ...
مثل زینب چه عذابی کشیدی
ولی آقا با تو دخترت نبود
پیش چشمش تو طبق سرت نبود
متوکل در مجلس شراب به #امام_هادی
گفت:شراب بنوشید!
امام گفتند با خونم آشنا نیست.
متوکل گفت پس شعر بخوانید!
امام گفتند شعر هم نمیخوانم.
بین یکی از دو کار مجبوراشان کرد و امام شعری خواندند که تن متوکل مست را لرزاند.
بَاتُوا عَلَی قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَــلُ
وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ فَأُسْکنُوا حُفَراً یا بِئْسَ مَا نَزَلُوا
نَادَاهُمُ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ مَا دُفِنُوا أَینَ الْأَسِرَّةُ وَ التِّیجَانُ وَ الْحُلَلُ
أَینَ الْوُجُوهُ الَّتِی کانَتْ مُحَجَّبَــةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْکلَلُ
فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِینَ سَاءَلَهُمْ تِلْک الْوُجُوهُ عَلَیهَا الدُّودُ تَنْتَقِل
قَدْ طَالَ مَا أَکلُوا دَهْراً وَ مَا شَرِبُوا فَأَصْبَحُــوا بَعْدَ طُولِ الْأَکلِ قَدْ أُکلُوا
و طالما عمّروا دورا لتحصنهــم فَفَارَقُوا الدُّورَ وَ الْأَهْلِینَ وَ انْتَقَلُوا
وَ طَالَ مَا کثَّرُوا الْأَمْوَالَ وَ ادَّخَرُوا فَخَلَّفُــوهَا عَلَی الْأَعْدَاءِ وَ ارْتَحَلُــوا
بر بلندای کوهها شب را به صبح رساندند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس میدادند، ولی آن قله کوهها برایشان سودی نبخشید
بعد از آن همه عزت، از پناهگاههایشان پایین کشیده شدند و در حفرهای {جهنمی} از خاک مدفون شدند و چه بدجایی تنزل کردند
پس از آنکه دفن شدند، فریادزنی بر آنها بانگ زد: کجا رفت آن بازوبندها؟ کجاست آن تاجها؟ و کجاست آن زر و زیورها؟
کجا رفت آن چهرهها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پردههای گرانبهای نازک آویخته بود؟!
قبرهایشان از طرف آنها جواب میدهد: آن چهرهها هماکنون محل آمد و شد کرمهای لاشخوار شدهاند
عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود، خوراک خورندگان شدهاند!
چه بسیار بناها ساختند که آن ها را محافظت کند ولی سرانجام، آن کاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و درگذشتند
چه بسیار اموالی که روی هم انباشته کردند، ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و رفتند ...