Forwarded from عکس نگار
شیر زنی #فاطمی از دیار #افغانستان
.
زیر بغل مادر شهید #محمد_تقی_حسینی را گرفتند و آوردند بالاسر پیکر فرزندش
نمی گذاشت کسی اشک بریزد سوره #والعصر می خواند:
"و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر"
.
می گفت:
سه سال تلاش کردی بروی #سوریه و آخر رفتی، راضیم از تو ما که نمی توانیم #مدافع_حرم #زینب باشیم ولی تو ما رو نزد بی بی زینب رو سفید کردی.
.
خواست تا #تابوت #شهید را باز کنند؛ مدام یا علی و یا زینب می گفت با پاره کردن پارچه سبز تابوت انگار بند دلش بود که پاره می شد ولی مدام یا زینب می گفت.
.
درب تابوت را که برداشتند آرام شد و شروع کرد با فرزند عزیزش صحبت کردن.
.
گفت:
من طاقت دیدن پیکر تو را نداشتم از زینب کبری(سلاماللهعلیها) خواستم صبرم بدهد، دیدی چه صبری داد!
.
الان جلوی تو نشستم، ببین چقدر محکم هستم، ببین گریه نمی کنم، نجوای مادر با روضه مداح دیگر به گوش نمی رسید فقط نوازش صورت بود که دلها را به صحرای #کربلا رهسپار می کرد.
.
روضه تمام شد ولی #مادر همچنان محاسن فرزند را مرتب می کرد.
.
دستهای #مادر لرزید و از حال رفت
نمی دانیم چه گذشت بین مادر و فرزند در آن عالم...
.
راوی:
خادم معراج الشهداء(تهران)
🔶🔹اماج
✅ @Amaj24
.
زیر بغل مادر شهید #محمد_تقی_حسینی را گرفتند و آوردند بالاسر پیکر فرزندش
نمی گذاشت کسی اشک بریزد سوره #والعصر می خواند:
"و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر"
.
می گفت:
سه سال تلاش کردی بروی #سوریه و آخر رفتی، راضیم از تو ما که نمی توانیم #مدافع_حرم #زینب باشیم ولی تو ما رو نزد بی بی زینب رو سفید کردی.
.
خواست تا #تابوت #شهید را باز کنند؛ مدام یا علی و یا زینب می گفت با پاره کردن پارچه سبز تابوت انگار بند دلش بود که پاره می شد ولی مدام یا زینب می گفت.
.
درب تابوت را که برداشتند آرام شد و شروع کرد با فرزند عزیزش صحبت کردن.
.
گفت:
من طاقت دیدن پیکر تو را نداشتم از زینب کبری(سلاماللهعلیها) خواستم صبرم بدهد، دیدی چه صبری داد!
.
الان جلوی تو نشستم، ببین چقدر محکم هستم، ببین گریه نمی کنم، نجوای مادر با روضه مداح دیگر به گوش نمی رسید فقط نوازش صورت بود که دلها را به صحرای #کربلا رهسپار می کرد.
.
روضه تمام شد ولی #مادر همچنان محاسن فرزند را مرتب می کرد.
.
دستهای #مادر لرزید و از حال رفت
نمی دانیم چه گذشت بین مادر و فرزند در آن عالم...
.
راوی:
خادم معراج الشهداء(تهران)
🔶🔹اماج
✅ @Amaj24