Forwarded from عکس نگار
🔰 عبدالزهرا:
اومده بود تو تدمر
خط ما دقیقا لب مرز عراق بود
از اونجا تا خط تقریا ۲۰۰ کیلومتر راه بود اونم تو دل بیابون باید میرفتیم
هرکس میرفت جلو دیگه به دلیل بد مسیر بودن و طولانی بودن راه یه هفته حداقل میموند اونجا
شهید رضا موقعی اومده بود که بچه ها رفته بودن جلو و دو روزی بود تنهایی تو تدمر بودش هرکس و میدید التماس میکرد منو ببر جلو دارم اینجا دیوانه میشم . اونروز هم اصرار زیادی کرد تا آخرش با هم رفتیم جلو .
بعد دو سه روز که جلو بودیم رفتیم یه سر به بچه های عراقی بزنیم که اونجا یکی از نیروهای زرهی رو دیدیم که دو روزی بود بهشون یخ نرسیده بود . هوای اون صحرا بالای ۵۰ درجه بود .
شهید رضا یه تیکه یخ از پشت ماشین برداشت و داد دست شهید حججی .
برگشتیم خط خودمون که شروع کردن بچه ها به نالیدن از گرما و نبودن تجهیزات کافی و ......
جمعشون کردمو شروع کردم به صحبت
داشتم میگفتم که اهل بیت ما خیلی بدتر و سختر از اینا رو کشیدن . دیدم همه شروع کردن گریه کردن مگه میشد جلوی رضا رو گرفت داشت خودشو میکشت به شوخی میگفت تو منو بیچاره کردی دیگه نه آب میتونم بخورم نه هیچی دیگه .
عملیات های اونجا تموم شد و اومدیم سمت دیرالزور .اونجا از یه محور زد و رفت جلو با صدای حیدریش خط رو میلرزوند یه تیر خورد بهش دیگه کسی نمیتونست بره جلو بین ما و دشمن گیر کرد هرچقدر بچه ها تلاش کردن نتونستن بیارنش عقب . جلو چشمامون درست روز سوم محرم خودش رو رسوندن به قافله کربلایی ها .
خدا برا هیچکس نیاره که عزیزش جلو چشاش دست و پا بزنه و اون نتونه هیچ کاری براش کنه .
به حق اون روضه امشب کنار ارباب یادم کن
جاموندم واموندم
#شهید_رضا_سنجرانی
#کرار
#جاماندم_از_قافله
🔶🔹اماج
✅ @Amaj24
اومده بود تو تدمر
خط ما دقیقا لب مرز عراق بود
از اونجا تا خط تقریا ۲۰۰ کیلومتر راه بود اونم تو دل بیابون باید میرفتیم
هرکس میرفت جلو دیگه به دلیل بد مسیر بودن و طولانی بودن راه یه هفته حداقل میموند اونجا
شهید رضا موقعی اومده بود که بچه ها رفته بودن جلو و دو روزی بود تنهایی تو تدمر بودش هرکس و میدید التماس میکرد منو ببر جلو دارم اینجا دیوانه میشم . اونروز هم اصرار زیادی کرد تا آخرش با هم رفتیم جلو .
بعد دو سه روز که جلو بودیم رفتیم یه سر به بچه های عراقی بزنیم که اونجا یکی از نیروهای زرهی رو دیدیم که دو روزی بود بهشون یخ نرسیده بود . هوای اون صحرا بالای ۵۰ درجه بود .
شهید رضا یه تیکه یخ از پشت ماشین برداشت و داد دست شهید حججی .
برگشتیم خط خودمون که شروع کردن بچه ها به نالیدن از گرما و نبودن تجهیزات کافی و ......
جمعشون کردمو شروع کردم به صحبت
داشتم میگفتم که اهل بیت ما خیلی بدتر و سختر از اینا رو کشیدن . دیدم همه شروع کردن گریه کردن مگه میشد جلوی رضا رو گرفت داشت خودشو میکشت به شوخی میگفت تو منو بیچاره کردی دیگه نه آب میتونم بخورم نه هیچی دیگه .
عملیات های اونجا تموم شد و اومدیم سمت دیرالزور .اونجا از یه محور زد و رفت جلو با صدای حیدریش خط رو میلرزوند یه تیر خورد بهش دیگه کسی نمیتونست بره جلو بین ما و دشمن گیر کرد هرچقدر بچه ها تلاش کردن نتونستن بیارنش عقب . جلو چشمامون درست روز سوم محرم خودش رو رسوندن به قافله کربلایی ها .
خدا برا هیچکس نیاره که عزیزش جلو چشاش دست و پا بزنه و اون نتونه هیچ کاری براش کنه .
به حق اون روضه امشب کنار ارباب یادم کن
جاموندم واموندم
#شهید_رضا_سنجرانی
#کرار
#جاماندم_از_قافله
🔶🔹اماج
✅ @Amaj24
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥| تماشا کنید!
#شهید_رضا_سنجرانی شهید مدافع حرم
فیلم های لحظه مجروحیت!
(تیر میخواسته تو سرم بخوره... ولی اون لحظه دستم تو دماغم بوده خورده تو دستم)
🔶🔹آماج
✅ @Amaj24
#شهید_رضا_سنجرانی شهید مدافع حرم
فیلم های لحظه مجروحیت!
(تیر میخواسته تو سرم بخوره... ولی اون لحظه دستم تو دماغم بوده خورده تو دستم)
🔶🔹آماج
✅ @Amaj24