#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#فاطمیه
گیج و سردرگمم، نمی دانم، چه شده؟ خوردهام زمین انگار
بین کوچه؟ کجا؟ کجا هستم، آه میدان میوه و تره بار
رفته رفته به یاد آوردم قصه میهمانی شب را
رفته بودم کمی خرید کنم لحظه بازگشت از سرِ کار
«به نظر سالمی خدا را شکر»، یک نفر حرف میزند با من:
باز غرغرکنان به زیر لب، «آه از این پله های لاکردار»
گرچه دورم شلوغ اما من، جاری از روشنای پژواکم
همه جا کوچه کوچه میشنوم، در سرم کوچه میشود تکرار
ناگهان گریه میشود حالم، غرق در اشک میشود چشمم
در خیالم به کوچه میرسم و کوچه از عطر روضهها سرشار
راه را بستهاند انگاری، یک نفر حمله میکند آری
ناگهان می خورد زمین مادر، کودکی گیج و مات از این رفتار
کاش قدری بزرگتر بودم، آتشی گر گرفته در جانش
که مبادا هجوم، مادر را...، که مبادا که سیلیاش این بار...
گفتم آتش، چقدر میسوزم، آه آتش چقدر سوزانی
آه آتش بیا و این یکبار، دست از خانه علی بردار
دست از خانه علی بردار، یاس را میشود مگر سوزاند؟
کمتر از گل به او نگفته علی در پیِ چیستی از این اصرار؟
آه آتش چقدر بیرحمی، داغها را چرا نمی فهمی
کاش آتش بگیری ای آتش، از تو بیزارم از خودم بیزار
◼️
تا همیشه به یاد خواهم داشت، منم و قصه زمین خوردن
منم و کوچه، آتش خانه، منم و ناله در و دیوار
#میثم_یوسفی_سرخنی
@Aftabgardan_ha
#فاطمیه
گیج و سردرگمم، نمی دانم، چه شده؟ خوردهام زمین انگار
بین کوچه؟ کجا؟ کجا هستم، آه میدان میوه و تره بار
رفته رفته به یاد آوردم قصه میهمانی شب را
رفته بودم کمی خرید کنم لحظه بازگشت از سرِ کار
«به نظر سالمی خدا را شکر»، یک نفر حرف میزند با من:
باز غرغرکنان به زیر لب، «آه از این پله های لاکردار»
گرچه دورم شلوغ اما من، جاری از روشنای پژواکم
همه جا کوچه کوچه میشنوم، در سرم کوچه میشود تکرار
ناگهان گریه میشود حالم، غرق در اشک میشود چشمم
در خیالم به کوچه میرسم و کوچه از عطر روضهها سرشار
راه را بستهاند انگاری، یک نفر حمله میکند آری
ناگهان می خورد زمین مادر، کودکی گیج و مات از این رفتار
کاش قدری بزرگتر بودم، آتشی گر گرفته در جانش
که مبادا هجوم، مادر را...، که مبادا که سیلیاش این بار...
گفتم آتش، چقدر میسوزم، آه آتش چقدر سوزانی
آه آتش بیا و این یکبار، دست از خانه علی بردار
دست از خانه علی بردار، یاس را میشود مگر سوزاند؟
کمتر از گل به او نگفته علی در پیِ چیستی از این اصرار؟
آه آتش چقدر بیرحمی، داغها را چرا نمی فهمی
کاش آتش بگیری ای آتش، از تو بیزارم از خودم بیزار
◼️
تا همیشه به یاد خواهم داشت، منم و قصه زمین خوردن
منم و کوچه، آتش خانه، منم و ناله در و دیوار
#میثم_یوسفی_سرخنی
@Aftabgardan_ha