کارگاه مجازی ویژه نقد و بررسی شعر نیمایی و سپید
با حضور: دکتر علی داودی
جلسه نخست: یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳
ساعت ۱۴:۰۰ الی ۱۵:۳۰
اولویت نقد شعر با بزرگوارانی است که شعر خود را در گروه جلسه *سپیدخوانی* به اشتراک گذاشته باشند و زودتر در جلسه حاضر باشند.
لینک عضویت در گروه:
ble.ir/join/8Pgbe81yLw
با حضور: دکتر علی داودی
جلسه نخست: یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳
ساعت ۱۴:۰۰ الی ۱۵:۳۰
اولویت نقد شعر با بزرگوارانی است که شعر خود را در گروه جلسه *سپیدخوانی* به اشتراک گذاشته باشند و زودتر در جلسه حاضر باشند.
لینک عضویت در گروه:
ble.ir/join/8Pgbe81yLw
اثر شایستهی تقدیر فراخوان شعر فصل تابستان
ویژه اعضای دوره یازدهم
سالها در اسارت و غربت، کنج سلولها چه بر تو گذشت؟
از زمان شروع بیخبری، صبح بیروت بعد ساعت هشت
پشت دیوارهای بیخبری، تو همان حاج احمدی بودی،
که قدمهاش مانده بر تن کوه، که نفسهاش مانده در دل دشت
چه شبی یادت آمد از کرخه؟، چه شبی یادت آمد از پاوه؟
چه به گوشت رسید از اروند؟، چه به گوشت رسید از سردشت؟
رفتن تو خلاصهای مغرور، از غم سرفراز این خاک است
درد دلوار و غصه تبریز، داغ قزاقها به سینة رشت
با همین چشمهای بیتابم، به مسیری که رفتهای عمریست
چشم میدوزم و یقین دارم، تو از این جاده باز خواهی گشت
#سیدمحسن_میرشاه_محمد
@Aftabgardan_ha
ویژه اعضای دوره یازدهم
سالها در اسارت و غربت، کنج سلولها چه بر تو گذشت؟
از زمان شروع بیخبری، صبح بیروت بعد ساعت هشت
پشت دیوارهای بیخبری، تو همان حاج احمدی بودی،
که قدمهاش مانده بر تن کوه، که نفسهاش مانده در دل دشت
چه شبی یادت آمد از کرخه؟، چه شبی یادت آمد از پاوه؟
چه به گوشت رسید از اروند؟، چه به گوشت رسید از سردشت؟
رفتن تو خلاصهای مغرور، از غم سرفراز این خاک است
درد دلوار و غصه تبریز، داغ قزاقها به سینة رشت
با همین چشمهای بیتابم، به مسیری که رفتهای عمریست
چشم میدوزم و یقین دارم، تو از این جاده باز خواهی گشت
#سیدمحسن_میرشاه_محمد
@Aftabgardan_ha
اثر شایستهی تقدیر فراخوان شعر فصل تابستان
ویژه اعضای دوره یازدهم
قد راست کرده است "غرورت" برابرم
آئینه نیستم! که به رویَت بیاورم
چون تکههای پارچهای روی زخم تو
خون میخورم ولی شرفت را نمیبرم
دریاست مقصدم، نه مکدّر نمیشوم
رودم، که باید از تو هم ای "کوه" بگذرم
چون برکهام که هرچه مرا سنگ میزنند
حل میکنم درونم و از یاد میبرم
بخشیده ماجرای تورا قلبِ من ولی
تردید دارم از دلِ پُر دردِ مادرم...
باطعنه گفت: عشق چه آورده بر سرت
با خنده گفتمش: چه نیاورده بر سرم
چون "عطرِ مشهدی" هم اگر باشم، عاقبت
از خاطراتِ گوشهی ذهنِ تو می پَرَم ...
#معصومه_صاحبی
@Aftabgardan_ha
ویژه اعضای دوره یازدهم
قد راست کرده است "غرورت" برابرم
آئینه نیستم! که به رویَت بیاورم
چون تکههای پارچهای روی زخم تو
خون میخورم ولی شرفت را نمیبرم
دریاست مقصدم، نه مکدّر نمیشوم
رودم، که باید از تو هم ای "کوه" بگذرم
چون برکهام که هرچه مرا سنگ میزنند
حل میکنم درونم و از یاد میبرم
بخشیده ماجرای تورا قلبِ من ولی
تردید دارم از دلِ پُر دردِ مادرم...
باطعنه گفت: عشق چه آورده بر سرت
با خنده گفتمش: چه نیاورده بر سرم
چون "عطرِ مشهدی" هم اگر باشم، عاقبت
از خاطراتِ گوشهی ذهنِ تو می پَرَم ...
#معصومه_صاحبی
@Aftabgardan_ha
اثر شایستهی تقدیر فراخوان شعر فصل تابستان
ویژه اعضای دوره یازدهم
دل به دستت داد اما دل نه! سر میخواستی
تو به کم قانع نبودی بیشتر میخواستی!
آب میدادی به پای این نهال بیثمر
از چنین سروی که بیبار است...بَر میخواستی
گفت: دنیا جای عاشقهاست، پس دیوانه باش
از منِ دیوانه هم دیوانهتر میخواستی؟
این در و آن در زدن یا پشت در ماندن؟ چه سود؟!
رک بگو! یک عمر ما را دربهدر میخواستی؟
رفتنت را پای قسمت مینویسی...تا ابد
میشد امّا مال من باشی ...اگر میخواستی...
#محمدمهدی_حجی_زاده
@Aftabgardan_ha
ویژه اعضای دوره یازدهم
دل به دستت داد اما دل نه! سر میخواستی
تو به کم قانع نبودی بیشتر میخواستی!
آب میدادی به پای این نهال بیثمر
از چنین سروی که بیبار است...بَر میخواستی
گفت: دنیا جای عاشقهاست، پس دیوانه باش
از منِ دیوانه هم دیوانهتر میخواستی؟
این در و آن در زدن یا پشت در ماندن؟ چه سود؟!
رک بگو! یک عمر ما را دربهدر میخواستی؟
رفتنت را پای قسمت مینویسی...تا ابد
میشد امّا مال من باشی ...اگر میخواستی...
#محمدمهدی_حجی_زاده
@Aftabgardan_ha
شاید طلاهایم
در گوشۀ بیروت
یا گوشهای از خطّۀ صنعا
آب و غذای دختری باشد یتیم و خسته و تنها
وقتی که بابا را طلب کردهست
...
شاید طلاهایم
در سینهای پر شیر...
لبخند باشد گوشهی لبهای یک مادر
در خون و خاکستر
...
شاید طلاهایم
یک قطعه از موشک شود در گوشۀ حیفا
خنجر شود بر سینۀ مردی که در دستش،
گیسوی جعدی مانده خون آلود
در لابلای خیمه های دود
...
شاید طلاهایم...
#راضیه_مظفری
@Aftabgardan_ha
در گوشۀ بیروت
یا گوشهای از خطّۀ صنعا
آب و غذای دختری باشد یتیم و خسته و تنها
وقتی که بابا را طلب کردهست
...
شاید طلاهایم
در سینهای پر شیر...
لبخند باشد گوشهی لبهای یک مادر
در خون و خاکستر
...
شاید طلاهایم
یک قطعه از موشک شود در گوشۀ حیفا
خنجر شود بر سینۀ مردی که در دستش،
گیسوی جعدی مانده خون آلود
در لابلای خیمه های دود
...
شاید طلاهایم...
#راضیه_مظفری
@Aftabgardan_ha
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#فاطمیه
گیج و سردرگمم، نمی دانم، چه شده؟ خوردهام زمین انگار
بین کوچه؟ کجا؟ کجا هستم، آه میدان میوه و تره بار
رفته رفته به یاد آوردم قصه میهمانی شب را
رفته بودم کمی خرید کنم لحظه بازگشت از سرِ کار
«به نظر سالمی خدا را شکر»، یک نفر حرف میزند با من:
باز غرغرکنان به زیر لب، «آه از این پله های لاکردار»
گرچه دورم شلوغ اما من، جاری از روشنای پژواکم
همه جا کوچه کوچه میشنوم، در سرم کوچه میشود تکرار
ناگهان گریه میشود حالم، غرق در اشک میشود چشمم
در خیالم به کوچه میرسم و کوچه از عطر روضهها سرشار
راه را بستهاند انگاری، یک نفر حمله میکند آری
ناگهان می خورد زمین مادر، کودکی گیج و مات از این رفتار
کاش قدری بزرگتر بودم، آتشی گر گرفته در جانش
که مبادا هجوم، مادر را...، که مبادا که سیلیاش این بار...
گفتم آتش، چقدر میسوزم، آه آتش چقدر سوزانی
آه آتش بیا و این یکبار، دست از خانه علی بردار
دست از خانه علی بردار، یاس را میشود مگر سوزاند؟
کمتر از گل به او نگفته علی در پیِ چیستی از این اصرار؟
آه آتش چقدر بیرحمی، داغها را چرا نمی فهمی
کاش آتش بگیری ای آتش، از تو بیزارم از خودم بیزار
◼️
تا همیشه به یاد خواهم داشت، منم و قصه زمین خوردن
منم و کوچه، آتش خانه، منم و ناله در و دیوار
#میثم_یوسفی_سرخنی
@Aftabgardan_ha
#فاطمیه
گیج و سردرگمم، نمی دانم، چه شده؟ خوردهام زمین انگار
بین کوچه؟ کجا؟ کجا هستم، آه میدان میوه و تره بار
رفته رفته به یاد آوردم قصه میهمانی شب را
رفته بودم کمی خرید کنم لحظه بازگشت از سرِ کار
«به نظر سالمی خدا را شکر»، یک نفر حرف میزند با من:
باز غرغرکنان به زیر لب، «آه از این پله های لاکردار»
گرچه دورم شلوغ اما من، جاری از روشنای پژواکم
همه جا کوچه کوچه میشنوم، در سرم کوچه میشود تکرار
ناگهان گریه میشود حالم، غرق در اشک میشود چشمم
در خیالم به کوچه میرسم و کوچه از عطر روضهها سرشار
راه را بستهاند انگاری، یک نفر حمله میکند آری
ناگهان می خورد زمین مادر، کودکی گیج و مات از این رفتار
کاش قدری بزرگتر بودم، آتشی گر گرفته در جانش
که مبادا هجوم، مادر را...، که مبادا که سیلیاش این بار...
گفتم آتش، چقدر میسوزم، آه آتش چقدر سوزانی
آه آتش بیا و این یکبار، دست از خانه علی بردار
دست از خانه علی بردار، یاس را میشود مگر سوزاند؟
کمتر از گل به او نگفته علی در پیِ چیستی از این اصرار؟
آه آتش چقدر بیرحمی، داغها را چرا نمی فهمی
کاش آتش بگیری ای آتش، از تو بیزارم از خودم بیزار
◼️
تا همیشه به یاد خواهم داشت، منم و قصه زمین خوردن
منم و کوچه، آتش خانه، منم و ناله در و دیوار
#میثم_یوسفی_سرخنی
@Aftabgardan_ha
من از تمام دختران شهر، سر بودم
افسوس از بازی دنیا بیخبر بودم
از عکسهایی که به دیوار اتاقت بود
هرچند زیباتر نبودم، سادهتر بودم
هرجا کم آوردی کنارت بیشتر ماندم
با این که زن بودم ولی مرد خطر بودم
هرجا به خاکی میزدی از آن همه همراه
تنها یکی میماند، من آن یک نفر بودم
هرجا یکی کم بود کاسه کوزههایت را
روی سر او بشکنی، آن دور و بر بودم
از دور میفهمم چه حالی! شاد یا غمگین...
اما تو چه؟! دیروز فهمیدی پکر بودم؟
از خود به تو، از تو به غم، از غم به تنهایی
من در تمام عمر در حال سفر بودم
من عاشقی کردم تو عادت، فرق ما این بود
اهل سیاست بودی و اهل هنر بودم
ای کاش آن روزی که گفتی دوستت دارم
یا لال بودی، نه! زبانم لال! کر بودم...
گفتی اگر تو جای من بودی چه میکردی؟
ترکت نمیکردم عزیزم من اگر بودم
برگشتی و تنهاییام را بیشتر کردی
من هم به پایت سوختم، از بس که ...
#مائده_هاشمی
@Aftabgardan_ha
افسوس از بازی دنیا بیخبر بودم
از عکسهایی که به دیوار اتاقت بود
هرچند زیباتر نبودم، سادهتر بودم
هرجا کم آوردی کنارت بیشتر ماندم
با این که زن بودم ولی مرد خطر بودم
هرجا به خاکی میزدی از آن همه همراه
تنها یکی میماند، من آن یک نفر بودم
هرجا یکی کم بود کاسه کوزههایت را
روی سر او بشکنی، آن دور و بر بودم
از دور میفهمم چه حالی! شاد یا غمگین...
اما تو چه؟! دیروز فهمیدی پکر بودم؟
از خود به تو، از تو به غم، از غم به تنهایی
من در تمام عمر در حال سفر بودم
من عاشقی کردم تو عادت، فرق ما این بود
اهل سیاست بودی و اهل هنر بودم
ای کاش آن روزی که گفتی دوستت دارم
یا لال بودی، نه! زبانم لال! کر بودم...
گفتی اگر تو جای من بودی چه میکردی؟
ترکت نمیکردم عزیزم من اگر بودم
برگشتی و تنهاییام را بیشتر کردی
من هم به پایت سوختم، از بس که ...
#مائده_هاشمی
@Aftabgardan_ha
برگی میان سرفۀ آبانماه
افتاد روی شانهٔ تنپوشم
میرفت در لحاف سپیدِ ابر
خورشید کمکَمک ز سر دوشم
آشفته بادِ هرزه به هر کوچه…
گیسوی بیدِ لخت، پریشان بود
برگی به سوی باد پر از خواهش
برگی ز دست باد گریزان بود
با خاطرات خیس قدم میزد
چشمان شهر، مردمِ باران را
من بودم و ترانهٔ تنهایی
باران گرفته بود خیابان را
با سایهها قدم به قدم رفتیم
تا خانههای آجری و سنگی
از کوچه آمدم به خیابان باز
همپای خطّ ممتد دلتنگی
در ابر و باد، مشق غزل میکرد
احوال این زمانهٔ درهم را
پاییز شاعرانه بهم میریخت
ارکان روزهای منظم را
پاییز، میچکید و به من میگفت:
باران و چشمهام هماهنگ است
من گریه گریه گریه به او گفتم:
پاییزها عجیب دلمتنگ است
دلتنگ آن کسی که خودش را هم
پلکی نکرده بود تماشا، نه
دلتنگ آن کسی که رهایم کرد
دلتنگ آنکه بودم و… حالا نه
(دلتنگ آن کسی که تمام عمر
با او کنار شادی و غم بودم
دلتنگ آن کسی که به من بد کرد
دلتنگ آنکسی که خودم بودم)
پاییز رهگذر شد و با خود برد
آه هزار بارهٔ سالم را
انداختم به گردن بغضم باز
بازوی خیس و خستهٔ شالم را
#میرحامد_فلاحی_راد
@Aftabgardan_ha
افتاد روی شانهٔ تنپوشم
میرفت در لحاف سپیدِ ابر
خورشید کمکَمک ز سر دوشم
آشفته بادِ هرزه به هر کوچه…
گیسوی بیدِ لخت، پریشان بود
برگی به سوی باد پر از خواهش
برگی ز دست باد گریزان بود
با خاطرات خیس قدم میزد
چشمان شهر، مردمِ باران را
من بودم و ترانهٔ تنهایی
باران گرفته بود خیابان را
با سایهها قدم به قدم رفتیم
تا خانههای آجری و سنگی
از کوچه آمدم به خیابان باز
همپای خطّ ممتد دلتنگی
در ابر و باد، مشق غزل میکرد
احوال این زمانهٔ درهم را
پاییز شاعرانه بهم میریخت
ارکان روزهای منظم را
پاییز، میچکید و به من میگفت:
باران و چشمهام هماهنگ است
من گریه گریه گریه به او گفتم:
پاییزها عجیب دلمتنگ است
دلتنگ آن کسی که خودش را هم
پلکی نکرده بود تماشا، نه
دلتنگ آن کسی که رهایم کرد
دلتنگ آنکه بودم و… حالا نه
(دلتنگ آن کسی که تمام عمر
با او کنار شادی و غم بودم
دلتنگ آن کسی که به من بد کرد
دلتنگ آنکسی که خودم بودم)
پاییز رهگذر شد و با خود برد
آه هزار بارهٔ سالم را
انداختم به گردن بغضم باز
بازوی خیس و خستهٔ شالم را
#میرحامد_فلاحی_راد
@Aftabgardan_ha
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#فاطمیه
تو را سرشت که خلقت عیار داشته باشد
که خاک بایر هستی بهار داشته باشد
فقط نه سوره کوثر فقط نه آیهی تطهیر
تو را سرشت کتاب اعتبار داشته باشد
اراده کرده خدا بین خیل عالم و آدم
علی به داشتنت افتخار داشته باشد
ز احترام بدل میشود به خاک سرایت
اگر که هفت فلک اختيار داشته باشد
ز بیکرانِ وقار تو قطرهایست کفایت
که کل عالم هستی وقار داشته باشد
ولی دریغ که از نور خلقت تو چهفهمد؟
دل آنکه در گرو شام تار داشته باشد
رقم زدند چنان عدهای، که صفحه تاریخ
به سینه حادثهای ناگوار داشته باشد
از آنکه منکر جریان خانهاست بپرسید
چرا نخواسته زهرا مزار داشته باشد؟
چرا نخواسته از بین خلق در شب دفنش
_به غیر چند نفر_ سوگوار داشته باشد؟
ز داغ آنکه به آتش کشیده شد دل زهرا
رواست سینه جنت شرار داشته باشد
شکوفه سوخت و نگذاشتند خانه مولا
از او گل دگری يادگار داشته باشد
#امیرحسین_پورعزیز
@Aftabgardan_ha
#فاطمیه
تو را سرشت که خلقت عیار داشته باشد
که خاک بایر هستی بهار داشته باشد
فقط نه سوره کوثر فقط نه آیهی تطهیر
تو را سرشت کتاب اعتبار داشته باشد
اراده کرده خدا بین خیل عالم و آدم
علی به داشتنت افتخار داشته باشد
ز احترام بدل میشود به خاک سرایت
اگر که هفت فلک اختيار داشته باشد
ز بیکرانِ وقار تو قطرهایست کفایت
که کل عالم هستی وقار داشته باشد
ولی دریغ که از نور خلقت تو چهفهمد؟
دل آنکه در گرو شام تار داشته باشد
رقم زدند چنان عدهای، که صفحه تاریخ
به سینه حادثهای ناگوار داشته باشد
از آنکه منکر جریان خانهاست بپرسید
چرا نخواسته زهرا مزار داشته باشد؟
چرا نخواسته از بین خلق در شب دفنش
_به غیر چند نفر_ سوگوار داشته باشد؟
ز داغ آنکه به آتش کشیده شد دل زهرا
رواست سینه جنت شرار داشته باشد
شکوفه سوخت و نگذاشتند خانه مولا
از او گل دگری يادگار داشته باشد
#امیرحسین_پورعزیز
@Aftabgardan_ha
.
بریده تیغ بخل آسمان ، لبهای صحرا را
پر از خون کرده خشم صخرهها، پهلوی دریا را
زمستان در غروب دشت، گرد مرگ پاشیده
بهاری بر نمیخیزد بگیرد دست گلها را
همین ساعت که لندن، کودکانش را بغل کرده
نوازش می کند موشک، عروسکهای صنعا را
اگر نقاش بودم غنچهای را نقش میکردم
که با لبخند خود بهتر کند احوال دنیا را
شکایت را به یعقوب پیمبر میبرم آخر
چه باید کرد فرزندان ناباب یهودا را؟
سوالی در سکوت و سایه شب مانده بی پاسخ
جواب روشنی حل میکند روزی معما را
#علی_حسنی
@Aftabgardan_ha
بریده تیغ بخل آسمان ، لبهای صحرا را
پر از خون کرده خشم صخرهها، پهلوی دریا را
زمستان در غروب دشت، گرد مرگ پاشیده
بهاری بر نمیخیزد بگیرد دست گلها را
همین ساعت که لندن، کودکانش را بغل کرده
نوازش می کند موشک، عروسکهای صنعا را
اگر نقاش بودم غنچهای را نقش میکردم
که با لبخند خود بهتر کند احوال دنیا را
شکایت را به یعقوب پیمبر میبرم آخر
چه باید کرد فرزندان ناباب یهودا را؟
سوالی در سکوت و سایه شب مانده بی پاسخ
جواب روشنی حل میکند روزی معما را
#علی_حسنی
@Aftabgardan_ha
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#فاطمیه
نمرودیان سرکش و اصحاب بولهب
دامن زدند آتش خشم و نفاق را
در سوخت ناگهان و جهان گریهاش گرفت
تا خواست بازگو کند این اتفاق را
در سوخت، خانه سوخت، زمین سوخت، عرش سوخت
غمناله های سورهی کوثر شنیده شد
وقتی که خون یاس زمین را دچار کرد
پیراهن تمامی گلها دریده شد
ای ریسمان کفر که در فکر بیعتی
حبلالمتین علیست کجا میکشانیاش؟
او راز خلقت است فراموش کردهای؟
ای بیخبر ز منزلت آسمانیاش
بعد از تو چاه شاهد بغضی عظیم بود
بعد از تو ماه در دل شب کوچه گرد شد
مردی که بود هر نفسش شادی آفرین
بعد از تو نخل از پس نخل آه و درد شد
مادر چه قدر نام قشنگی برای توست
بانو چه قدر لایق این اسم اعظمی
حتی به بوریای تنش فکر کردهای
اصلا تو نوحه خوان عزای محرمی
بیشک فدک مقابل چشم تو کوچک است
وقتی خدا زدهست فلک را به نام تو
هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام تو
#سمانه_خلف_زاده
@Aftabgardan_ha
#فاطمیه
نمرودیان سرکش و اصحاب بولهب
دامن زدند آتش خشم و نفاق را
در سوخت ناگهان و جهان گریهاش گرفت
تا خواست بازگو کند این اتفاق را
در سوخت، خانه سوخت، زمین سوخت، عرش سوخت
غمناله های سورهی کوثر شنیده شد
وقتی که خون یاس زمین را دچار کرد
پیراهن تمامی گلها دریده شد
ای ریسمان کفر که در فکر بیعتی
حبلالمتین علیست کجا میکشانیاش؟
او راز خلقت است فراموش کردهای؟
ای بیخبر ز منزلت آسمانیاش
بعد از تو چاه شاهد بغضی عظیم بود
بعد از تو ماه در دل شب کوچه گرد شد
مردی که بود هر نفسش شادی آفرین
بعد از تو نخل از پس نخل آه و درد شد
مادر چه قدر نام قشنگی برای توست
بانو چه قدر لایق این اسم اعظمی
حتی به بوریای تنش فکر کردهای
اصلا تو نوحه خوان عزای محرمی
بیشک فدک مقابل چشم تو کوچک است
وقتی خدا زدهست فلک را به نام تو
هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام تو
#سمانه_خلف_زاده
@Aftabgardan_ha
دومین دوره ملی جایزه ادبی مادرانه با موضوع حضرت نجمه خاتون سلام الله علیها تا دهم اسفندماه تمدید شد.
جهت کسب اطلاعات بیشتر به آدرس:
Jafaribnalreza.com/madaraneh
مراجعه فرمایید.
جهت کسب اطلاعات بیشتر به آدرس:
Jafaribnalreza.com/madaraneh
مراجعه فرمایید.
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#فاطمیه
میبرد سهیل حسد، بر طلوع طلعت من
گَرد چادرت شده است، کوکب هدایت من
آفریدگار تو را، آفرید و گفت به خویش
آفرین به من که تویی، بهترین خلقت من
گفت مصطفی(ص)؛ (گل من! خندهات بهار من است
دخترم رضایت توست معنی رضایت من
گفت مرتضی: (حرمی! در حریم آل عبا
اولین شهید تویی در ره ولایت من)
بهترین خلق خدا! خاستگاه مهر و حیا!
ابتدای مدح شماست انتهای همّت من
چامهای برای شما سوخت در نهایت خویش
جامهای برای عزا دوختی به قامت من
#عمادالدین_ربانی
@Aftabgardan_ha
#فاطمیه
میبرد سهیل حسد، بر طلوع طلعت من
گَرد چادرت شده است، کوکب هدایت من
آفریدگار تو را، آفرید و گفت به خویش
آفرین به من که تویی، بهترین خلقت من
گفت مصطفی(ص)؛ (گل من! خندهات بهار من است
دخترم رضایت توست معنی رضایت من
گفت مرتضی: (حرمی! در حریم آل عبا
اولین شهید تویی در ره ولایت من)
بهترین خلق خدا! خاستگاه مهر و حیا!
ابتدای مدح شماست انتهای همّت من
چامهای برای شما سوخت در نهایت خویش
جامهای برای عزا دوختی به قامت من
#عمادالدین_ربانی
@Aftabgardan_ha
بیست و هفتمین جلسه از سلسله نشستهای شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف #آفتابگردانها) با عنوان #ماهشعر، با اجرای #میلاد_عرفانپور
همراه با بررسی کتاب «آنات» سرودهی: حامد طونی
مهمان ویژه بیست و هفتمین جلسه: محمدسعید میرزایی
همراه با شعرخوانی #آفتابگردانهای_ادوار_مختلف
زمان: شنبه هفده آذر ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰
نشانی: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سهراه طالقانی
روبروی سینما صحرا ، پلاک ۱۶۸
موسسه شهرستان ادب، طبقه چهارم
#همه_آفتابگردانها_دعوتند
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
همراه با بررسی کتاب «آنات» سرودهی: حامد طونی
مهمان ویژه بیست و هفتمین جلسه: محمدسعید میرزایی
همراه با شعرخوانی #آفتابگردانهای_ادوار_مختلف
زمان: شنبه هفده آذر ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰
نشانی: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سهراه طالقانی
روبروی سینما صحرا ، پلاک ۱۶۸
موسسه شهرستان ادب، طبقه چهارم
#همه_آفتابگردانها_دعوتند
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#فاطمیه
بسم الله الرحمن الرحیم
تازه کردهست غمت جانها را
راه انداخته بارانها را
پاک گردانده از آلایشها
روضهی کوچه، خیابانها را
دم به دم با غمِ تو میشویند
اشکها سینی و فنجانها را
صحبت از شاه و گدا نیست که عشق
از سر انداخته عنوانها را
دور کردهست از آبادیِ ما
نورِ تو سایهی شیطانها را
با دل و روی سیاه آمدهایم
تا که تطهیر کنی جانها را
گرچه نان و نمکت را خوردیم
و شکستیم نمکدانها را...
مادر خانه نگه می دارد
احترام همه مهمانها را
دل عالم به دعایت گرم است
آب کن برف زمستانها را
با گل نرگست ای یاس کبود
برسان عیدیِ گلدانها را
باز کن در غزلِ فاطمیه
مطلعِ نیمهی شعبانها را...
#امیرحسین_رضاخواه
@Aftabgardan_ha
#فاطمیه
بسم الله الرحمن الرحیم
تازه کردهست غمت جانها را
راه انداخته بارانها را
پاک گردانده از آلایشها
روضهی کوچه، خیابانها را
دم به دم با غمِ تو میشویند
اشکها سینی و فنجانها را
صحبت از شاه و گدا نیست که عشق
از سر انداخته عنوانها را
دور کردهست از آبادیِ ما
نورِ تو سایهی شیطانها را
با دل و روی سیاه آمدهایم
تا که تطهیر کنی جانها را
گرچه نان و نمکت را خوردیم
و شکستیم نمکدانها را...
مادر خانه نگه می دارد
احترام همه مهمانها را
دل عالم به دعایت گرم است
آب کن برف زمستانها را
با گل نرگست ای یاس کبود
برسان عیدیِ گلدانها را
باز کن در غزلِ فاطمیه
مطلعِ نیمهی شعبانها را...
#امیرحسین_رضاخواه
@Aftabgardan_ha
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#فاطمیه
هم از تراوش طبع روان لطیفتر است
هم از خیال غزل بیگمان لطیفتر است
هم از سکوتِ سحرپرسۀ صحاریها
هم از ترنم رود روان، لطیفتر است
هم از تلالؤ خورشید، بین برکۀ صبح
هم از هوای سپیدهدمان لطیفتر است
قسم به نقطۀ آغاز آفریده شدن
که از طلوع نخستِ جهان لطیفتر است
بهشت زیر قدمهای اوست آری او
زن از بهشت، از آن جاودان؛ لطیفتر است
کدام زن؟ که به او مادر پدر گفتند
ز جان عزیزتر و از بیان لطیفتر است
کدام زن؟ که سرشتِ منزّه و پاکش
از آدمی و پری توامان لطیفتر است
مباد خاطرش آزردۀ کشاکشِ دهر
که از حریر، که از پرنیان لطیفتر است
⬛⬛⬛
دریغ و درد که سیلیخورِ حوادث شد
گلی که گونهاش از ارغوان لطیفتر است
#عاطفه_جعفری
@Aftabgardan_ha
#فاطمیه
هم از تراوش طبع روان لطیفتر است
هم از خیال غزل بیگمان لطیفتر است
هم از سکوتِ سحرپرسۀ صحاریها
هم از ترنم رود روان، لطیفتر است
هم از تلالؤ خورشید، بین برکۀ صبح
هم از هوای سپیدهدمان لطیفتر است
قسم به نقطۀ آغاز آفریده شدن
که از طلوع نخستِ جهان لطیفتر است
بهشت زیر قدمهای اوست آری او
زن از بهشت، از آن جاودان؛ لطیفتر است
کدام زن؟ که به او مادر پدر گفتند
ز جان عزیزتر و از بیان لطیفتر است
کدام زن؟ که سرشتِ منزّه و پاکش
از آدمی و پری توامان لطیفتر است
مباد خاطرش آزردۀ کشاکشِ دهر
که از حریر، که از پرنیان لطیفتر است
⬛⬛⬛
دریغ و درد که سیلیخورِ حوادث شد
گلی که گونهاش از ارغوان لطیفتر است
#عاطفه_جعفری
@Aftabgardan_ha
Forwarded from آفتابگردانها
بیست و هفتمین جلسه از سلسله نشستهای شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف #آفتابگردانها) با عنوان #ماهشعر، با اجرای #میلاد_عرفانپور
همراه با بررسی کتاب «آنات» سرودهی: حامد طونی
مهمان ویژه بیست و هفتمین جلسه: محمدسعید میرزایی
همراه با شعرخوانی #آفتابگردانهای_ادوار_مختلف
زمان: شنبه هفده آذر ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰
نشانی: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سهراه طالقانی
روبروی سینما صحرا ، پلاک ۱۶۸
موسسه شهرستان ادب، طبقه چهارم
#همه_آفتابگردانها_دعوتند
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
همراه با بررسی کتاب «آنات» سرودهی: حامد طونی
مهمان ویژه بیست و هفتمین جلسه: محمدسعید میرزایی
همراه با شعرخوانی #آفتابگردانهای_ادوار_مختلف
زمان: شنبه هفده آذر ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰
نشانی: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سهراه طالقانی
روبروی سینما صحرا ، پلاک ۱۶۸
موسسه شهرستان ادب، طبقه چهارم
#همه_آفتابگردانها_دعوتند
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
غزل در مرثیه جان میگرفت آهسته آهسته
توان از قلب انسان میگرفت آهسته آهسته
چه آسان بسته میشد در دل شب دفتر خورشید
شتاب قصه پایان میگرفت آهسته آهسته
گل نیلوفرش را در حصار خاکها میدید
نگاهش عطر باران میگرفت آهسته آهسته
دمادم در سکوت گریههایش واژه میپژمرد
غزل حال پریشان میگرفت آهسته آهسته
دلش را دست طوفان میسپرد آهسته آهسته
کنار فاطمه جان میسپرد آهسته آهسته
#فاطمه_الله_مرادی
@Aftabgardan_ha
توان از قلب انسان میگرفت آهسته آهسته
چه آسان بسته میشد در دل شب دفتر خورشید
شتاب قصه پایان میگرفت آهسته آهسته
گل نیلوفرش را در حصار خاکها میدید
نگاهش عطر باران میگرفت آهسته آهسته
دمادم در سکوت گریههایش واژه میپژمرد
غزل حال پریشان میگرفت آهسته آهسته
دلش را دست طوفان میسپرد آهسته آهسته
کنار فاطمه جان میسپرد آهسته آهسته
#فاطمه_الله_مرادی
@Aftabgardan_ha
گزارش تصویری بیست و هفتمین ماه شعر آفتابگردانها
https://aftabgardanha.ir/Content/ID/2743
@Aftabgadan_ha
https://aftabgardanha.ir/Content/ID/2743
@Aftabgadan_ha
برگشتهاست شوق تماشا به زندگی
برگشتهاست معجزهآسا به زندگی
با چوبدست خویش در این عصر غرقِ هیچ
راهی گشود از دل دنیا به زندگی
از روزن نقاب، چنین چشم قهرمان
طعنه زده به مرگ،شگفتا به زندگی!
مانند اسم و رسم خودش جاودانه شد
حالا شبیهتر شده یحیی به زندگی
وقتی عصای دست شهادت،شهامت است
جرأت نکرده مرگ نهد پا به زندگی
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
داده شهید از ازل امضا به زندگی...
#مینا_گودرزی
@Aftabgadan_ha
برگشتهاست معجزهآسا به زندگی
با چوبدست خویش در این عصر غرقِ هیچ
راهی گشود از دل دنیا به زندگی
از روزن نقاب، چنین چشم قهرمان
طعنه زده به مرگ،شگفتا به زندگی!
مانند اسم و رسم خودش جاودانه شد
حالا شبیهتر شده یحیی به زندگی
وقتی عصای دست شهادت،شهامت است
جرأت نکرده مرگ نهد پا به زندگی
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
داده شهید از ازل امضا به زندگی...
#مینا_گودرزی
@Aftabgadan_ha
شبی که گم شده بودم نشانهای آورد
شکسته بود پرم، آشیانهای آورد
برای وصف نگاهم، به آیهها رو زد
پیمبری شد و دین زنانهای آورد
نبود در تن مرداب عشق، نیلوفر
برای قایق خود، رودخانهای آورد
گذشت مثل نسیمی، بهار آمد باز
گذشت مثل پرستو، ترانهای آورد
و بشنوید: زمین نیمهشب به ماه رسید
تلاقی سر من بود، شانهای آورد
صدا زدم که بیا چای تازه دم کردم
نبات و قند و هل عاشقانهای آورد
برای کوچ، همیشه دلیل بسیار است
برای اینکه بماند، بهانهای آورد
#ریحانه_محمودی
@Aftabgardan_ha
شکسته بود پرم، آشیانهای آورد
برای وصف نگاهم، به آیهها رو زد
پیمبری شد و دین زنانهای آورد
نبود در تن مرداب عشق، نیلوفر
برای قایق خود، رودخانهای آورد
گذشت مثل نسیمی، بهار آمد باز
گذشت مثل پرستو، ترانهای آورد
و بشنوید: زمین نیمهشب به ماه رسید
تلاقی سر من بود، شانهای آورد
صدا زدم که بیا چای تازه دم کردم
نبات و قند و هل عاشقانهای آورد
برای کوچ، همیشه دلیل بسیار است
برای اینکه بماند، بهانهای آورد
#ریحانه_محمودی
@Aftabgardan_ha