آب و آتش
1.51K subscribers
264 photos
18 videos
9 files
29 links
فرصتی برای مطالعه برش‌های برگزیده از کتاب‌های خوبی که من و دوستانم در گروه «آب و آتش» برای شما انتخاب کرده‌ایم.
شما هم با ارائه گزیده‌های خود به مدیر کانال با شناسه زیر به جمع تولیدکنندگان محتوای کانال بپیوندید:‌
@Dejakam
Download Telegram
✳️ ماجرای امیرکبیر و شیخ عبدالحسین تهرانی

جناب اجل آقای حاج سیدنصرالله اخوی مدظله حکایت می‌کرد: شنیده‌ام که چون شیخ عبدالحسین از عتبات عالیات پس از تحصیل علوم دینیه به تهران بازگشت، فرمود به درجه‌ای گرفتار ضیق معاش بود که یک اتاق مستطیل واقع در طبقه فوقانی از خانه گذر بین‌الحرمین [بازار تهران] اجاره کرده و نصف آن را پرده کشیده و عیال خود را در پشت پرده منزل داده و مابقی اتاق را حصیری افکنده و خود  می‌نشست و بجز چند جلد کتاب، شیئی زائد که بهایی داشته باشد در آنجا دیده نمی‌شد و متدرجاً مبلغی به اهالی بازار از بقال و عطار و امثالها مقروض شده و راه فرجی از هیچ طرفی برای او مرئی نبود تا آنکه بعضی از دوستان موقع ملاقات و اطلاع بر چگونگی حالات او صلاح‌اندیشی نموده، اظهار داشتند که سبب عسرت و ضیق معاش شما از گوشه‌گیری و عدم مراوده با خلق است که احدی مطلع بر مراتب علم و دانش شما نشده و از دیانت و امانت و زهد جنابعالی آگاهی نیافته‌اند؛ بهتر آن است که با مردم خاصه علما آمیزش نموده و مقداری از فضایل خویش را در مذاکرات علمیه بروز دهید.

شیخ فرمود: از معاشرت اهل علم ابا ندارم لکن با این زندگی و عسرتی که مرا است پذیرایی مردم که از لوازم مراوده است، می‌بینید که بی‌نهایت مشکل است.

گفتند عجالتاً ممکن است که صبح پنجشنبه در منزل جناب شیخ محمدتقی قزوینی که از اجلّهٔ علماست و مرثیه‌خوانی هست، حاضر شوید و چنانکه اغلب اوقات پس از استماع مصائب، صحبت علمی می‌شود، خویشتن را اندکی معرفی نمایید و شاید بعضی از طلاب که واقعاً طالب علم و جویای مدرس صحیح هستند، خواهش درس و استفاده نموده و اسباب گشایش و فتح بابی از این طریق فراهم آید.

جناب شیخ سخن ایشان پذیرفته و یوم خمیس به مجلس مرثیه مرقوم برفت و در محلی پست‌تر از مقام خود بنشست و پس از ختم روضه، فضلای آن محضر شروع به ذکر مسائل علمیه نموده و شیخ استماع می‌فرمود تا در کلام ایشان زمینه‌ای پیدا کرد که شیخ تکلم و مداخله خود را در گفت‌وگو بجا و بموقع دید و چون مقداری از افادات وی گوشزد ایشان شد و فضل سرشار او را مقداری ملتفت شدند، به لسان واحد از او معذرت خواسته و در صدر مجلسش جای دادند.

چون به منزل بازگشت عصر آن ‌روز خبر دادند شخصی بر در، شما را می‌خواهد. شیخ از اتاق خود پایین آمده در را باز کرد. آن ‌شخص که در زیّ و لباس فراش بود، عرض کرد که فردا اول صبح امیرنظام به دیدن شما تشریف می‌آورند. فرمود: گویا اشتباه کرده باشید، زیرا که من با امیر سابقه و مراوده‌ای ندارم تا به دیدن من آید. گفت: مگر شما شیخ عبدالحسین تهرانی نیستید؟ فرمود: بلی هستم، لکن ممکن است که شیخ عبدالحسین دیگر باشد. فراش گفت: شما امروز در خانه شیخ محمدتقی قزوینی نبوده‌اید؟ گفت: بوده‌ام. گفت: پس اشتباهی نشده و مهیای آمدن امیر باشید.

فرمود: من منزلی که امیر در آنجا بیاید ندارم. گفت: مگر همین‌جا منزل شما نیست؟ فرمود: منزلم همین است، اما بیایید و ترتیب آن را معاینه کنید که بدانید امیر اینجا نمی‌آید و او را به اتاق بالاخانه برده و وضع آنجا را بدید و گفت: مخصوصاً همین‌جا خواهد آمد و برفت و صبح فردا امیر بیامد و شیخ به‌قدری که میسر یافته بود پذیرانی نمود. آنگاه امیرنظام اظهار داشت که این منزل، شایسته شما نیست و خانه مختصری با لوازم و اثاث‌البیت در عباس‌آباد تهیه شده و فردا می‌باید به آنجا نقل مکان فرمایید و یکصد اشرفی زر مسکوک به شیخ نیاز نموده و فرموده قروض شما را در بازار مطلعم، این وجه را نیز به وام‌خواهان خود داده تا باز شما را زیارت کنم و برخاسته برفت و از آن پس همواره در ترویج شیخ اقدامات کافی نموده و روزبه‌روز بر عقاید خود نسبت به شیخ می‌افزود تا آنکه محل وثوق امير شده و طرف مشاوره در بعضی از اموره مشکل می‌گردید.

#حسین_مکی
#زندگانی_میرزا_تقی‌خان_امیرکبیر
انتشارات دنیای کتاب
صفحات ۴۲۳ و ۴۲۴.

@Ab_o_Atash
7
✳️ بدی کردن بدون تصمیم قبلی!

من هرچه بیشتر دنیا را می‌شناسم از آن ناراضی‌تر می‌شوم. هر روز که می‌گذرد بیشتر معتقد می‌شوم که آدم‌ها شخصیت ناپایداری دارند و نمی‌شود روی ظواهر لیاقت یا فهم و شعورشان حساب کرد...

هیچ‌چیز فریبنده‌تر از تظاهر به فروتنی نیست. خیلی وقت‌ها فروتنی در حکم بی‌توجهی به نظر دیگران است، گاهی هم به رخ کشیدن است به شکل غیرمستقیم.

خودخواهی و غرور، دو چیز متفاوتند، هر چند که معمولاً مترادف گرفته می‌شوند. ممکن است کسی مغرور باشد اما خودخواه نباشد. غرور بیشتر به تصور ما از خودمان برمی‌گردد، خودخواهی به چیزی که دیگران درباره ما می‌گویند! ممکن است بدون قصد بدخواهی برای دیگران بدی کرد و می‌توان از روی سهو و خطا سبب بدبختی دیگران شد. بی‌فکری، بی‌توجهی به احساس دیگران و عدم تصمیم باعث چنین کارهایی می‌شود!

#جین_اوستین
#غرور_و_تعصب
#شمس‌الملوک_مصاحب
انتشارات علمی و فرهنگی

@Ab_o_Atash
1
✳️ حكايت مكاشفه آسید موسی زرآبادی

حاج شيخ باقر ملكى ميانجى -كه فردى متّقى و از شاگردان مرحوم ميرزاى اصفهانى در مشهد بود - از شيخ مجتبى قزوينی «قدس‏ سره» و او از سيد موسى زرآبادى «قدس ‏سره» چنين نقل مى‌‏كرد:

در قزوين امام جماعت و به سير و سلوك عرفانى مشغول بودم. در آن وقت مكاشفاتى داشتم و در و ديوار براى من حائل نبود و از پشت آن اشخاص را مى‌ديدم.

يك وقت در عالم مكاشفه، ندايى شنيدم كه «اين مقدار اعمال ظاهرى بس است. اگر مى‌خواهى به مقامات بالاتر برسى، بايد اين كارها را كنار بگذارى».

من گفتم: نماز و روزه و مانند آن از طريق معتبر از پيامبر اكرم «صلى ‌الله ‏عليه ‏و‏آله» به ما رسيده است، لذا من از آن دست بر نمى‌‏دارم. دوباره ندا آمد: اگر دست بر ندارى، تمام اين مقامات از شما گرفته مى‏‌شود.  گفتم: به جهنّم! گرفته شود.

تا اين را گفتم، ديدم كه تمام آن حالات عرفانى از من گرفته شد و مانند افراد عادى شدم. فهميدم اين راه، شيطانى بود و تصميم گرفتم كه به دستورهاى شرع و آداب و سنن عمل كنم.

پس از مدتى عمل به دستورهاى شرع، حالتى براى من حاصل شد كه حالات قبلى در مقابل آن مثل قطره‏اى در مقابل دريا بود.

#سیدموسی_شبیری_زنجانی
#جرعه‌ای_از_دریا
مؤسسه کتاب‌شناسی شیعه
جلد ۲، صفحه ۴۷۷.

@Ab_o_Atash
12👍1
تقسیم و جمع

یک‌بار داستانی در مورد زوجی شنیدم که قرار بود از هم جدا شوند. هر دو بر سرِ جدایی‌شان توافق داشتند. جوانمردانه کتاب‌هایشان را تقسیم کردند، اما خیلی زود دریافتند کتابی را که یکی از آنها می‌خواهد آن یکی هم دوست دارد. این موضوع هنگام تقسیم کتاب‌های دیگر شدیدتر شد. بعد دیدند که در مورد کتاب‌های دیگر هم همین‌طورند و یکدفعه هر دو متوجه شدند آن‌قدر نقطهٔ مشترک دارند که جدایی‌شان دشوار و دردناک است.

امروز هنوز با هم زندگی می‌کنند و به جدایی از هم به‌عنوان حادثه‌ای دردناک و غیر ضروری می‌نگرند.

#یاستین_گوردر
#قصری_در_پیرنه
#مهرداد_بازیاری
نشر هرمس
صفحه ۱۲۴.

@Ab_o_Atash
14
✳️ آفات زبان در بیان مولوی

مولوی زبان و دهان را به سنگ و آهن و آتش‌زنه و آتش‌گیره تشبیه می‌کند که آن را در محل تاریک و پنبه‌زار برافروخته باشند؛ پیداست که شعله و لهیب آتش چون در پنبه‌زار افتاد چه نتایج شوم به‌‌بار می‌آورد و این تشبیه در ادبیات فارسی بی‌سابقه است.

این زبان چون سنگ و فم آهن‌وش است
وآنچه بجهد از زبان، آن آتش است

سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نَقل و گاه از روی لاف

زآنکه تاریک است و هرسو پنبه‌زار
در میان پنبه چون باشد شرار؟
---
نکته‌ای کان جست ناگه از زبان
همچو تیری دان که جست آن از کمان

این تشبیه که در حکم مَثَل است، در ادبیات فارسی معمول و متداول بوده؛ شیخ سعدی نیز گفته است:

تیر از کمان چو جست، نیاید به شست باز
پس لازم است در همه‌کاری تأملی

[مولوی همچنین درباره] آفات زبان [می‌گوید:]

ای زبان! تو بس زیانی مر مرا
چون تویی گویا، چه گویم من تو را؟

ای زبان! هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی؟

در نهان جان از تو افغان می‌کند
گرچه هر چه گویی‌اش آن می‌کند

ای زبان! هم گنج بی‌پایان تویی
ای زبان! هم رنج بی‌درمان تویی

هم صفیر و خدعه مرغان تویی
هم انیس وحشت هجران تویی

در ترجمه حدیث معروف «المرءُ مَخبوءٌ تحت لسانه»، تشبیهی تازه و بدیع دارد در این‌باره که سخن و زبان، رازهای نهفته را آشکار می‌کند:

آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان

چونکه بادی پرده را در هم کشید
سرّ صحن خانه شد بر ما پدید

#جلال‌الدین_همایی
#مولوی_چه_می‌گوید؟
نشر هما
جلد ۱، صفحات ۳۳ تا ۳۵.

@Ab_o_Atash
✳️ از محسن تا حسین«ع»...

عالم سرشناس آیت‌الله شیخ محمدحسین کاشف‌الغطا در قصیده‌ای سروده:

و فی الطفوف سقوط السبط منجدلاً 
من سقط محسن خلف الباب منهجه

و بالخیام ضرام النار من حطبٍ 
بباب دار ابنة الهادي تأججه

در کربلا، حسین«ع» از اسب بر زمین افتاد، چنان که محسن پشت در، سِقط شد. شعله‌های آتش که در خیمه حسین«ع» افتاد، همان شعله‌هایی است که درِ خانه دختر هادی –فاطمه«س»- را در خود فرو برد.

#سیدجعفر_مرتضی_عاملی
#رنج‌های_زهرا«س»
نشر تهذیب
صفحه ۳۶۷.

@Ab_o_Atash
😢7
✳️ کاتولیک‌تر از پاپ!

می‌گويند يك يهودی در همدان مسلمان شده بود. بعد خيلی به آداب اسلام پايبند شده بود؛ خيلی زياد! اين موجب سوءظن مرحوم آسيد عبدالمجيد كه يكی از علمای همدان بود، شده بود كه اين قضيه چيست. يك‌وقت خواسته بودش، گفته بود كه تو مرا می‌شناسی؟ گفت: بله. گفت: من کی‌ام؟ گفت: شما آقاي آسيد عبدالمجيد. گفت: من از اولاد پيغمبرم؟ گفت: بله. تو كی؟ من يك يهودی بودم، پدرانم يهودی بودند و تازه مسلمان شده‌ام. گفته بود: نكتهٔ اينكه تو تازه‌مسلمان كه همه پدرانت هم يهودی بودند و من هم سيد و اولاد پيغمبر و ملا و اين چيزها، تو از من بيشتر مقدسی، اين نكتهٔ اين چيست؟

من شنيدم كه يهودی گذاشت و رفت! معلوم شد حقه زده. يك قضيه‌ای بوده. می‌خواسته با صورت اسلامی كارش را بكند. تو يهودی‌ها اين‌گونه كارها هست.

#سیدروح‌الله_موسوی‌_خمینی
#صحیفه_امام
جلد ۸، صفحات ۱۴۳ و ۱۴۴.

@Ab_o_Atash
😁6👏2
✳️ سانسور، قدرت، اطلاعات

در گذشته سانسور از طریق مسدودکردن جریان اطلاعات به اجرا درمی‌آمد. در قرن بیست‌ویکم از طریق غوطه‌ور کردن انسان‌ها در سیلابِ اطلاعات بی‌اهمیت و نامربوط عملی می‌شود.
انسان‌ها واقعاً نمی‌دانند به چه چیزی توجه نشان دهند و اغلب وقت خود را صرف بحث و بررسی درباره موضوعات فرعی می‌کنند.

در زمان‌های دور، قدرت ‌داشتن به معنی دسترسی به اطلاعات بود. اکنون قدرت یعنی آگاهی بر اینکه از چه چیز [از چه اطلاعاتی] باید چشم پوشید.

#یووال_نوح_هراری
#انسان_خداگونه
#زهرا_عالی
فرهنگ نشر نو

@Ab_o_Atash
👍6
✳️ آفات زبان در بیان مولوی

مولوی زبان و دهان را به سنگ و آهن و آتش‌زنه و آتش‌گیره تشبیه می‌کند که آن را در محل تاریک و پنبه‌زار برافروخته باشند؛ پیداست که شعله و لهیب آتش چون در پنبه‌زار افتاد چه نتایج شوم به‌‌بار می‌آورد و این تشبیه در ادبیات فارسی بی‌سابقه است.

این زبان چون سنگ و فم آهن‌وش است
وآنچه بجهد از زبان، آن آتش است

سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نَقل و گاه از روی لاف

زآنکه تاریک است و هرسو پنبه‌زار
در میان پنبه چون باشد شرار؟
---
نکته‌ای کان جست ناگه از زبان
همچو تیری دان که جست آن از کمان

این تشبیه که در حکم مَثَل است، در ادبیات فارسی معمول و متداول بوده؛ شیخ سعدی نیز گفته است:

تیر از کمان چو جست، نیاید به شست باز
پس لازم است در همه‌کاری تأملی

[مولوی همچنین درباره] آفات زبان [می‌گوید:]

ای زبان! تو بس زیانی مر مرا
چون تویی گویا، چه گویم من تو را؟

ای زبان! هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی؟

در نهان جان از تو افغان می‌کند
گرچه هر چه گویی‌اش آن می‌کند

ای زبان! هم گنج بی‌پایان تویی
ای زبان! هم رنج بی‌درمان تویی

هم صفیر و خدعه مرغان تویی
هم انیس وحشت هجران تویی

در ترجمه حدیث معروف «المرءُ مَخبوءٌ تحت لسانه»، تشبیهی تازه و بدیع دارد در این‌باره که سخن و زبان، رازهای نهفته را آشکار می‌کند:

آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان

چونکه بادی پرده را در هم کشید
سرّ صحن خانه شد بر ما پدید

#جلال‌الدین_همایی
#مولوی_چه_می‌گوید؟
نشر هما
جلد ۱، صفحات ۳۳ تا ۳۵.

@Ab_o_Atash
🔥2
✳️ تفکر مدرن و فراموشی

ذات تفکر مدرن، شکاک و سخت‌باور است. انسان مدرن، معنای تقدس و رمز و راز غیبی را درک نمی‌کند و روش «تجربه» را به‌جای آن نشانده است. در حقیقت، او خود را داور نگرش‌ها می‌داند. در بینش او، ارزش‌ها با هم می‌جنگند و او از میان آنها برای خود حق انتخاب قائل است. طبیعی است که تجربه همه‌‌جا پاسخگو نیست. این عدم پاسخگویی، انسان مدرن را دچار اضطراب می‌کند. وقتی انسان «غیب» را انکار کند، دچار ترس و واهمه می‌شود.

دلهره و ترس ناشی از خلأ در پشتوانه فکری است. کسی که برای سؤالاتش پاسخی نیابد، ناچار است سوالاتش را به فراموشی بسپارد. بسیاری از شئون اجتماعی در غرب مدرن، به جهت همین فراموشی تولید شده‌اند.

#وحید_یامین‌پور
#ماجرای_فکر_آوینی
نشر معارف
صفحه ۱۹.

@Ab_o_Atash
4🙏1
✳️ چنین کنند بزرگان...

روز اولی که مرحوم حاج میرزا جوادآقا [ملکی تبریزی]، با آن هیئتِ یک طلبهٔ اعیان و اشرافِ متعین، به درس آخوند ملاحسینقلی همدانی می‌رود، وقتی که می‌خواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلی همدانی، از آنجا صدا می‌زند که همان‌جا یعنی همان دم در، روی کفش‌ها بنشین! حاج میرزا جوادآقا هم همان‌جا می‌نشیند. البته به او برمی‌خورد و احساس اهانت می‌کند؛ امـا خود این و تحمل این تربیت و ریاضت الهی، او را پیش می‌برد.

جلسات درس را ادامه می‌دهد. استاد را آنچنان که حق آن استاد بوده گرامی می‌دارد و به مجلس درس او می‌رود. یک‌روز در مجلس درس او که در اواخر مجلس هم نشسته بود، بعد که درس تمام می‌شود، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی به حاج میرزا جوادآقا رو می‌کند و می‌گوید: برو این قلیان را برای من چاق کن و بیاور! بلند می‌شود، قلیان را بیرون می‌برد؛ اما چطور چنین کاری بکند؟! اعیان اعیان‌زاده جلوی جمعیت با آن لباس‌های فاخر؟

ببینید! انسان‌های صالح و بزرگ را این‌طور تربیت می‌کردند. قلیان را می‌برد به نوکرش که بیرون در ایستاده بود، می‌دهد و می‌گوید: این قلیان را چاق کن و بیاور. او می‌رود قلیان را درست می‌کند و می‌آورد به میرزا جوادآقا می‌دهد و ایشان قلیان را وارد مجلس می‌کند.

البته این هم که قلیان را به دست بگیرد و داخل مجلس بیاورد، کار مهم و سنگینی بوده است؛ اما مرحوم آخوند ملاحسینقلی می‌گوید: خواستم خودت قلیان را درست کنی، نه اینکه بدهی نوکرت درست کند. این، شکستنِ آن منِ متعرضِ فضولِ موجب شرک انسانی در وجود انسان است. این، آن منیت و خودبزرگ‌بینی و خودشگفتی و برای خود ارزش و مقامی در مقابل حق قائل شدن را از بین می‌برد و او را وارد جاده‌ای می‌کند و به مدارج کمالی می‌رساند که مرحوم میرزا جوادآقای ملکی تبریزی به آن مقامات رسید.

او در زمان حیات خود، قبله اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجه اهل باطن و اهل معناست. بنابراین، قدم اول، شکستن منِ درونی هر انسانی است که اگر انسان، دائم او را با توجه و تذکر و موعظه و ریاضت همین‌طور ریاضت‌ها پست و زبون و حقیر نکند، در وجود او رشد خواهد کرد و فرعونی خواهد شد.

#سیدعلی_حسینی‌_خامنه‌ای
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
۳۰ فروردین ۱۳۶۹

@Ab_o_Atash
11
✳️ مردان ما برای این کار کفایت می‌کنند...

لحظات دیدار همان‌طور که از قبل گفته شده بود، کوتاه و رو به پایان بود. در یک لحظه به خانم حجازی اشاره کردم تقاضایی را که در مسیر به ایشان سپردم به سیدحسن بگوید، بیان کند.

خانم حجازی هم که خود از جنس مقاومت و دنیای مجاهدت‌هاست و نور مجالس اهل بیتی که پدر مرحومشان در آبادان اقامه می‌کردند از کودکی در جانشان نشسته است، خطاب به سیدحسن این‌طور گفتند: خواهرانمان تقاضا کرده‌اند خدمت شما بگوییم اجازه بدهید ما در کنار شما، در میان جبهه‌های مقاومت حضور داشته باشیم. ما هم در این راه خدمت بکنیم. ما آماده جهادیم. این توفیق را به ما خواهرانتان هم بدهید.

آقاسید با لبخند و نرمی سخن بیش از بیانات قبلی‌شان تشکر کردند و پاسخی به این مضمون دادند: برادران شما محکم و مقتدر، دشمن را شکست خواهند داد. آنها برای این امر کفایت می‌کنند و ضرورتی برای حضور خواهرانمان در جبهه‌های نبرد نظامی نیست.

#فائزه_طاووسی
#دیدار_با_دبیرکل
[روایت‌هایی از دیدار با شهید #سیدحسن_نصرالله]
صفحات ۲۳۷ و ۲۳۸.

@Ab_o_Atash
7
✳️ قله‌های رفیع یا تپه‌های ناچیز

زلیخا: عشق بزرگی که به آن نرسی به‌مراتب ارجمندتر است از عشق‌های کوچک قابل وصول. تپه‌ها همیشه قابل تسخیرند ولی عقاب‌ها بر قله‌های مرتفع آشیانه می‌سازند.

برای قله‌های رفیع، نفسِ رفتن مهم است نه رسیدن. در نفس عشق‌ورزیدن، لذتی است که شاید در وصال هم نتوان سراغی از آن گرفت.

عشق آتشی است که ابتدا گرم می‌کند، بعد می‌سوزاند و سپس خاکستری از عاشق... نه، به جا نمی‌گذارد؛ خاکسترش را هم بر باد می‌دهد.

آدم اگر در مسیر قله‌ای رفیع زمین بخورد، بهتر از آن است که به فتح تپه‌های ناچیز دل خوش کند.

#سیدمهدی_شجاعی
#یعقوب‌ترین_یوسف_یوسف‌ترین_زلیخا
انتشارات کتاب نیستان
صفحه ۴۵۷.

@Ab_o_Atash
👍5❤‍🔥21
شکل‌گیری جبهه متحد تشیع ایرانی و تسنن عربی

در ژوییه ۱۹۶۰(۱۳۳۹) مصر به خاطر آنکه ایران به‌طور دوفاکتو اسرائیل را به رسمیت شناخته بود، روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد. در اوت همان سال، در یکی از نشست‌های علمای الازهر، ۱۵۰ نفر از علما اعلامیه‌ای صادر کردند که از مسلمانان سراسر جهان خواسته بود در برابر شاه ایران و سیاست طرفدار اسرائیلی‌اش حالت جهاد به خود بگیرند.*
۳ سال بعد، شاه «انقلاب سفید»ش را به راه انداخت، به این قصد که اصلاحاتی انجام دهد که لازمه‌اش خلع ید از مالکان عمده و آزادی زنان بود. این اقدامات مخالفت دینی مردم را برانگیخت، که توسط حضرت آیت‌الله روح‌الله خمینی رهبری می‌شد. ایشان آن ‌زمان نسبتاً ناشناخته بودند و غیرقانونی بودن و بطلان این اصلاحات و نیز روابط شاه با اسرائیل و ایالات متحده آمریکا را محکوم کردند.
اشتراک علایق بین این مخالفت در ایران و مبارزه ناسیونالیست‌های عرب ناصری علیه شاه، «جبهه متحد»ی بین تشیع ایرانی و تسنن عربی برپا کرد. روحانیت مبارز شیعه ایران، یک‌شبه در محافل عربی- سنی، چنان احترامی یافت که کسی کمتر نظیرش را به خاطر می‌آورد.
* میدل ایست ژورنال، زمستان ۱۹۶۰، صفحات ۴۵۲ و ۴۵۳.

#حمید_عنایت
#اندیشه_سیاسی_در_اسلام_معاصر
#بهاء‌الدین_خرمشاهی
(چاپ اول، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، دی ماه ۱۳۶۲)
صفحات ۹۴ و ۹۵.

@Ab_o_Atash
1👍1
تفاوت‌های شاملو و اخوان‌ثالث

خيلي‌ها می‌گفتند شاملو شاعری مدرن است، جهانی است و... اما اخوان شاعری سنتی و قديمی‌تر است. يك روز اخوان مرا ديد و گفت: «آنهايی كه در وجودشان فرهنگ غربی قوی است، می‌روند به سراغ شاملو، ولی آنهايی كه ايرانی‌اند و با فرهنگ سنتی ما الفتی دارند، آنها ما را می‌پسندند.»

شاملو ساز نمی‌زد ولی وقتی صدای پيانو، مخصوصاً ملودی‌های فرنگی را می‌شنيد، بی‌تاب می‌شد. در خانه‌اش هم وقتی من رفته بودم، پيانويی را ديدم اما ساز اخوان، تار بود؛ كه گاهی اوقات می‌آورد و با آن «حال»ی می‌كرد. زن اخوان يك زن كاملاً سنتی بود كه مثلاً از پشت پرده چای را می‌داد اما زن شاملو نه تنها يك زن امروزی بود، بلكه مسيحی هم بود.

اخوان ثالث كبوتر داشت. كبوتر هوا نمی‌كرد ولی دوست داشت گوشه حياطش هميشه دو سه تا كبوتر باشد اما شاملو سگ داشت. به ديوار خانه اخوان، كشكول و تبرزين و وسايل درويشی آويزان بود اما در خانه شاملو، تابلوهای فرنگی ديده می‌شد. اخوان عشق به «قهوه‌خانه» داشت اما شاملو به جاهایی مثل «كافه ريويرا» می‌رفت كه مدرن و امروزی بود. اخوان همه‌اش جست‌وجوگر فرهنگ و گذشته ما بود اما شاملو دنبال ادبيات غرب بود.

#حسن_پستا
روزنامه انتخاب
شماره ۴۰۱.

@Ab_o_Atash
👍8👌1
Forwarded from آب و آتش
✳️ زیارت اربعین ولو یک بار در عمر

به هر روی بر مراقبه‌کننده لازم است که بیستم صفر (#اربعین) را برای خود روز حزن و ماتم قرار داده بکوشد که امام شهید «ع» را در مزار حضرتش زیارت کند، هر چند تنها یک‌ بار در تمام عمرش باشد.

#جواد_ملکی_تبریزی
#المراقبات
#کریم_فیضی
صفحه ۸۵.

@Ab_o_Atash
❤‍🔥84
✳️ حرف‌های مفتی که گران تمام می‌شود!

مرحوم حاج حسین‌آقا ملِک، سمعک داشت. در آن‌روزگار، هنوز باطری سمعک همه‌جا گیر نشده بود و کم بود و از خارج می‌آوردند. در مجلس مردم به حرف‌زدن که می‌افتادند، او آهسته ماسورهٔ سمعک خود را می‌بست. گله می‌کردند که حاجی به حرف ما اعتنا نمی‌کند. می‌گفت: آخر حرفی که شما می‌زنید برایتان مفت تمام می‌شود، پولی که بابت آن نمی‌دهید! اما باطری سمعک من که تمام می‌شود،‌ باید لیره‌ای چهارده تومان بخرم و بفرستم تا بعد از یک ماه، یک دانه از آن برایم بیاورند. گفتن برای شما ارزان تمام می‌شود، ولی شنیدن برای من گران تمام می‌‎شود.

#محمدابراهیم_باستانی_پاریزی
#نون_جو_و_دوغ_گو
(چاپ اول، تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲)
صفحه ۳۳.

@Ab_o_Atash
😁134
Forwarded from آب و آتش
✳️ پول زیارت کربلا برمی‌گردد

هر كه او (امام حسین «ع») را زيارت كند، خداوند نيازهايش را برآورد و آنچه از امور دنيا را كه برایش اهمیت داشته كفايت فرمايد. همچنین زيارت امام حسین «علیه‌السلام» رزق بنده را زیاد می‌کند، و آنچه برای زیارت هزينه كند، برمی‌گردد.

#جعفر_بن_محمد
#امام_صادق «ع»
#تهذیب_الاحکام
جلد ۶، صفحهٔ ۴۵.

@Ab_o_Atash
10
✳️ شاهنشاهی زیر بلیت دول خارجی

گاهی به محمدرضا می‌گفتم چرا با علم به اینکه می‌دانی این پدرسوخته‌ها نوکر اجنبی هستند، آنها را اخراج نمی‌کنی؟ محمدرضا می‌گفت: چه فایده‌ای بر اخراج آنها مترتب است؟ اینها را اخراج کنم ده‌ها نفر دیگر را اطرافم قرار می‌دهند. بگذارید اینها باشند تا خیال دولت‌های خارجی از حسن انجام امور در ایران راحت باشد.»

#تاج‌الملوک
#خاطرات_تاج‌الملوک
[همسر اول رضاشاه و مادر محمدرضاشاه]
(نیویورک: انتشارات نیما، ۱۳۸۰)
صفحه ۳۸۳.

@Ab_o_Atash
👍1