تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده میکند از شادی من است.
📸 عکس: Ewa Jermakowicz
#شعرومتن
@AR_NOSRATI
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
چرا قاضی آنکه را پول دزدیده بود آزاد كرد اما من كه فقط مقداری كاه دزدیدهام را به دو سال حبس با اعمال شاقه محكوم کرد؟!
وكیل گفت:
چون قاضی كاه نمیخورد!
#شعرومتن
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#شعرومتن
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
خلاقیت، بدون مرز
🔠 یک گفتگوی دوستانه! 📌 در چند روز گذشته، بیشتر پستهای کانالمون توسط کانال «Do You know» که بیش از ۲ میلیون نفر دنبالکننده داره، مورد استفاده قرار گرفته، با توجه به اینکه کانال یادشده، یک مجلهی مجازی ارزشمند و پرطرفداره، این موضوع باعث خوشحالی منه و…
حالا یه ادمین محترم میاد و این پست رو در 3 ثانیه کپی و در کانال دیگری پیست میکنه و به خاطر این کار حقوق هم میگیره!
حالا می تونید احساس من رو درک کنید؟!
بهتره یه نظرسنجی بذارم!
#شعرومتن
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from خلاقیت، بدون مرز
📝📝📝
📌 این دختر به نام «Lepa Radić» زاده روستای کوچکی در بوسنی، در جنگ جهانی دوم عضو نیروهای پارتیزان یوگسلاوی بود و با اشغالگران نازی میجنگید. سال ۱۹۴۳ او مسئول انتقال پارتیزانهای مجروح به پناهگاه بود که به دست سربازان آلمان اسیر شد. او چند روز زیر شکنجه بود تا نام همرزمانش را بگوید، اما چنین نکرد و به اعدام محکوم شد.
📌 «لپا رادیج» در زیر چوبه دار هم بسیار شجاع بود، شعار میداد و مردم را به مبارزه فرا میخواند. در آخرین لحظات افسر آلمانی به او پیشنهاد کرد تا با فاش کردن اسم همرزمانش، از مرگ نجات پیدا کند، «لپا رادیج» پاسخ داد:
«من خیانت نمیکنم اما کسانی را که به دنبال فهمیدن اسمشان هستید، وقتی برای انتقام من به سراغتان بیایند، خواهید شناخت»
او در زمان اعدام فقط ۱۷ سال داشت!
#شعرومتن
@AR_NOSRATI
📌 این دختر به نام «Lepa Radić» زاده روستای کوچکی در بوسنی، در جنگ جهانی دوم عضو نیروهای پارتیزان یوگسلاوی بود و با اشغالگران نازی میجنگید. سال ۱۹۴۳ او مسئول انتقال پارتیزانهای مجروح به پناهگاه بود که به دست سربازان آلمان اسیر شد. او چند روز زیر شکنجه بود تا نام همرزمانش را بگوید، اما چنین نکرد و به اعدام محکوم شد.
📌 «لپا رادیج» در زیر چوبه دار هم بسیار شجاع بود، شعار میداد و مردم را به مبارزه فرا میخواند. در آخرین لحظات افسر آلمانی به او پیشنهاد کرد تا با فاش کردن اسم همرزمانش، از مرگ نجات پیدا کند، «لپا رادیج» پاسخ داد:
«من خیانت نمیکنم اما کسانی را که به دنبال فهمیدن اسمشان هستید، وقتی برای انتقام من به سراغتان بیایند، خواهید شناخت»
او در زمان اعدام فقط ۱۷ سال داشت!
#شعرومتن
@AR_NOSRATI
Forwarded from خلاقیت، بدون مرز
📌 در ایام قدیم نوعی صمغ طبیعی را برای خوشبو کردن دهان، تمیز کردن دندان و یا برای خاصیت دارویی آن میجویدند که به آن «سقز» یا «ساچق» میگفتند. بعدها برندی به نام «Adamz» وارد ایران شد که همان «ساچق» را به صورت ورقههای نازک و با طعم میوه، ارایه میکرد. این برند آنقدر معروف و پرطرفدار شد که نام «ساچق» حذف و نام «آدامس» وارد ادبیات عامیانه مردم شد، حالا ما به همه جویدنیها آدامس میگوییم. همانطور که به همه تیغهای یکبار مصرف میگوییم «ژیلت»، به همه چایهای کیسهای میگوییم «لیپتون»، و به همۀ سفیدکنندهها میگوییم «وایتکس».
#شعرومتن
@AR_NOSRATI
📌 در ایام قدیم نوعی صمغ طبیعی را برای خوشبو کردن دهان، تمیز کردن دندان و یا برای خاصیت دارویی آن میجویدند که به آن «سقز» یا «ساچق» میگفتند. بعدها برندی به نام «Adamz» وارد ایران شد که همان «ساچق» را به صورت ورقههای نازک و با طعم میوه، ارایه میکرد. این برند آنقدر معروف و پرطرفدار شد که نام «ساچق» حذف و نام «آدامس» وارد ادبیات عامیانه مردم شد، حالا ما به همه جویدنیها آدامس میگوییم. همانطور که به همه تیغهای یکبار مصرف میگوییم «ژیلت»، به همه چایهای کیسهای میگوییم «لیپتون»، و به همۀ سفیدکنندهها میگوییم «وایتکس».
#شعرومتن
@AR_NOSRATI
Forwarded from خلاقیت، بدون مرز
📚📚📚
📌 روزگاري ما در سرزمين مان خوشبخت بوديم، هميشه فراواني بود، نه هيچ وقت بچه های ما از گرسنگی گريه می كردند و نه مردم من محتاج. خاك حاصلخيز بود و رودخانه ها پر آب و شكارگاه ها سرشار از نعمت.
📌 اما وقتی واسی چوها (سفیدپوستها) مسلح به کاردهای بلند و تفنگ آمدند، همانطور که نیاکان فرزانه ما پیشگویی کرده بودند که: « غول بزرگی با چشمان سفید از سمت شرق خواهد آمد و همانطور که پیش خواهد آمد، زمین را خواهد بلعید»، مردان سفید آمدند و هر کجا که دست زدند آنرا زخم کردند، سینه زمین را برای یافتن فلز ديوانه كننده (طلا) شكافته و شخم زدند و گاوميش ها را براي تفريح و پوست شان قتل عام كردند.
آری "غرب وحشی" براي ما از روزی شروع شد كه اين سوداگران و مريضان عشق تملک راهي براي ريل قطار در دل زمين كندند و تمامي جانوران وحشی شده و با نزديك شدنشان رميدند.
📌 گوش كنيد؛ ما تمدن شما را نمی خواهيم، ما همانطور زندگی می كنيم كه نياكانمان زيستند. ما در قبال مادرمقدس (زمين)، طبيعت، حيوانات و اشياء با موازنه، ادب و احترام برخورد می كنيم و با همه وجودهای دور وبر خويش خويشاوندی خود را حفظ می كنيم. در نظر شما ما مردم فقير و بي قانونی هستيم، اما شما كدام پيمانی را كه با ما بسته ايد، نگه داشتيد؟ جنگجوهای ما كجاهستند و چه كسي آنها را كشت؟ زمين های ما كجاست؟ و چه كسی صاحب آنهاست؟ كدام مرد سفيد تابحال ما را مست ديده؟ اين منِ فقير تا بحال آيا پشيزی از مرد سفيد دزديده ام و يا به زن سفيد هتک حرمت كرده ام؟ كی تابحال ديده كه من زن و بچه هايم را كتک بزنم و يا ناسزا بگويم؟
📌برادر متمدن! كتاب من روح بزرگ است، همان كل آفرينش [طبيعت، كوه، جنگل، رودخانه و تمامي موجودات] است نه صفحات چاپ دست يك انسان. من نميخواهم با سرم فكر كنم، زيرا من با دلم فكر ميكنم. من بر خلاف تو كه گفتار بليغ را دال برتری بر آفريدگان بي زبان ميداني، عميقأ به "سكوت "باور دارم، به سكوتی كه نشان تعادل كامل و سر اعظم است. سكوتي كه سنگ بنای منش است و مهارنفس... آری من گفتار بليغ نمی خواهم كه قريحه ای خطرناك است.
📌برادر! من از جنگيدن، از بی عدالتی، از دروغ و از آوارگی خسته شده ام. هوا سرد است و بچه های ما از عريانی و سرما يخ زده اند. دوستانم در خاك خفته و اسير گشته اند. ما فقط خواسته بوديم آزادانه در سرزمين آبا و اجداديمان بمانیم. ما چيز زيادی نمی خواهيم، ما خواهان به رسميت شناخته شدن حق طبيعی مان به عنوان انسان هستيم.
🔰از کتاب "جبين بر خاك نِه: خودنگاره ی زندگی سرخپوستان" / نوشته تی سی مک لوهان / ترجمه ع. پاشایی
#شعرومتن
@AR_NOSRATI
📌 روزگاري ما در سرزمين مان خوشبخت بوديم، هميشه فراواني بود، نه هيچ وقت بچه های ما از گرسنگی گريه می كردند و نه مردم من محتاج. خاك حاصلخيز بود و رودخانه ها پر آب و شكارگاه ها سرشار از نعمت.
📌 اما وقتی واسی چوها (سفیدپوستها) مسلح به کاردهای بلند و تفنگ آمدند، همانطور که نیاکان فرزانه ما پیشگویی کرده بودند که: « غول بزرگی با چشمان سفید از سمت شرق خواهد آمد و همانطور که پیش خواهد آمد، زمین را خواهد بلعید»، مردان سفید آمدند و هر کجا که دست زدند آنرا زخم کردند، سینه زمین را برای یافتن فلز ديوانه كننده (طلا) شكافته و شخم زدند و گاوميش ها را براي تفريح و پوست شان قتل عام كردند.
آری "غرب وحشی" براي ما از روزی شروع شد كه اين سوداگران و مريضان عشق تملک راهي براي ريل قطار در دل زمين كندند و تمامي جانوران وحشی شده و با نزديك شدنشان رميدند.
📌 گوش كنيد؛ ما تمدن شما را نمی خواهيم، ما همانطور زندگی می كنيم كه نياكانمان زيستند. ما در قبال مادرمقدس (زمين)، طبيعت، حيوانات و اشياء با موازنه، ادب و احترام برخورد می كنيم و با همه وجودهای دور وبر خويش خويشاوندی خود را حفظ می كنيم. در نظر شما ما مردم فقير و بي قانونی هستيم، اما شما كدام پيمانی را كه با ما بسته ايد، نگه داشتيد؟ جنگجوهای ما كجاهستند و چه كسي آنها را كشت؟ زمين های ما كجاست؟ و چه كسی صاحب آنهاست؟ كدام مرد سفيد تابحال ما را مست ديده؟ اين منِ فقير تا بحال آيا پشيزی از مرد سفيد دزديده ام و يا به زن سفيد هتک حرمت كرده ام؟ كی تابحال ديده كه من زن و بچه هايم را كتک بزنم و يا ناسزا بگويم؟
📌برادر متمدن! كتاب من روح بزرگ است، همان كل آفرينش [طبيعت، كوه، جنگل، رودخانه و تمامي موجودات] است نه صفحات چاپ دست يك انسان. من نميخواهم با سرم فكر كنم، زيرا من با دلم فكر ميكنم. من بر خلاف تو كه گفتار بليغ را دال برتری بر آفريدگان بي زبان ميداني، عميقأ به "سكوت "باور دارم، به سكوتی كه نشان تعادل كامل و سر اعظم است. سكوتي كه سنگ بنای منش است و مهارنفس... آری من گفتار بليغ نمی خواهم كه قريحه ای خطرناك است.
📌برادر! من از جنگيدن، از بی عدالتی، از دروغ و از آوارگی خسته شده ام. هوا سرد است و بچه های ما از عريانی و سرما يخ زده اند. دوستانم در خاك خفته و اسير گشته اند. ما فقط خواسته بوديم آزادانه در سرزمين آبا و اجداديمان بمانیم. ما چيز زيادی نمی خواهيم، ما خواهان به رسميت شناخته شدن حق طبيعی مان به عنوان انسان هستيم.
🔰از کتاب "جبين بر خاك نِه: خودنگاره ی زندگی سرخپوستان" / نوشته تی سی مک لوهان / ترجمه ع. پاشایی
#شعرومتن
@AR_NOSRATI
Forwarded from خلاقیت، بدون مرز
📌 این سنگ قبر را یک پدر برای فرزند فوتشدهاش که مادرزادی معلول بوده و در ۱۱ سالگی درگذشته، ساخته است!
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بیطاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم
حافظ
#شعرومتن
@AR_NOSRATI
📌 این سنگ قبر را یک پدر برای فرزند فوتشدهاش که مادرزادی معلول بوده و در ۱۱ سالگی درگذشته، ساخته است!
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بیطاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم
حافظ
#شعرومتن
@AR_NOSRATI
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚📚📚
📌 زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش از تو قویتر است. از هر چیز دیگری قویتر است. آدمهایی که از بازداشتگاههای اجباری برگشتهاند، دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانههاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوسها دویدند، به پیشبینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است، زندگی از هر چیز دیگری قویتر است!
📗 من او را دوست داشتم / آنا گاوالدا
#شعرومتن
✨ @AR_NOSRATI
📗 من او را دوست داشتم / آنا گاوالدا
#شعرومتن
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM