#علامه_طباطبایی #آیت_الله_بهجت
💠 خاطره آیت الله بهجت از علامه طباطبایی
🔻 در جلسهاي خدمت آيت الله العظمی بهجت قدس سره بوديم، ایشان از زماني ياد ميکردند که در نجف بودند.
🔸 ميفرمودند: در زمان طلبگي، عصرها خدمت مرحوم آیت الله قاضي ميرفتيم، گاهي خودشان ميآمدند و برای نماز به ايشان اقتدا ميکرديم و گاهي هم علامه طباطبائي صاحب تفسير الميزان را امام جماعت قرار ميدادند.
🔹 آنگاه با شور و شعفي از آن ياد ميکردند و ميفرمودند: چه شبهايي بود و يادم هست که علامه طباطبائي این دعاي لطيف و سوزناک را در سجده آخر نماز ميخواندند: «اللهم فاطر السموات و الأرض أنت وليي في الدّنيا و الآخرة توفّني مسلماً و ألحقني بالصالحين» وقتي ايشان اين دعا را بعد از هفتاد سال ميخواندند، هنوز تحت تأثير آن دعا بودند.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
💠 خاطره آیت الله بهجت از علامه طباطبایی
🔻 در جلسهاي خدمت آيت الله العظمی بهجت قدس سره بوديم، ایشان از زماني ياد ميکردند که در نجف بودند.
🔸 ميفرمودند: در زمان طلبگي، عصرها خدمت مرحوم آیت الله قاضي ميرفتيم، گاهي خودشان ميآمدند و برای نماز به ايشان اقتدا ميکرديم و گاهي هم علامه طباطبائي صاحب تفسير الميزان را امام جماعت قرار ميدادند.
🔹 آنگاه با شور و شعفي از آن ياد ميکردند و ميفرمودند: چه شبهايي بود و يادم هست که علامه طباطبائي این دعاي لطيف و سوزناک را در سجده آخر نماز ميخواندند: «اللهم فاطر السموات و الأرض أنت وليي في الدّنيا و الآخرة توفّني مسلماً و ألحقني بالصالحين» وقتي ايشان اين دعا را بعد از هفتاد سال ميخواندند، هنوز تحت تأثير آن دعا بودند.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
🍒 تنبیه سید بحرالعلوم 🍒
🌸 آیت الله بهجت رضوان الله علیه: زمانى سيد بحرالعلوم رضوان الله علیه درس را تعطيل نمود، آقا سيد جواد جبل عاملى ـ صاحب مفتاح الكرامه ـ رضوان الله علیه از ايشان كه استادش بود مى پرسد: چرا درس را تعطيل كرده ايد؟
🌸 مى فرمايد: آخر شب از مدرسه اى مى گذشتم ديدم طلاب خوابيده اند و براى نماز شب و تهجّد بيدار نيستند.
آرى، سيد بحرالعلوم رضوان الله علیه از شدّت ناراحتى به اصطلاح قهر كرده و براى تنبيه، درس را تعطيل كرده بود كه چرا مستحب به اين مهمى را به جا نمى آورند. [طلاب به نماز شب پرداختند و علامه دوباره درس را شروع کردند]
📚 در محضر آیت الله بهجت؛ ج 1 ؛ نکته 331
#آیت_الله_بهجت_و_نماز #معارف_نماز #نماز_شب
🆔 @ziaossalehin
🌸 آیت الله بهجت رضوان الله علیه: زمانى سيد بحرالعلوم رضوان الله علیه درس را تعطيل نمود، آقا سيد جواد جبل عاملى ـ صاحب مفتاح الكرامه ـ رضوان الله علیه از ايشان كه استادش بود مى پرسد: چرا درس را تعطيل كرده ايد؟
🌸 مى فرمايد: آخر شب از مدرسه اى مى گذشتم ديدم طلاب خوابيده اند و براى نماز شب و تهجّد بيدار نيستند.
آرى، سيد بحرالعلوم رضوان الله علیه از شدّت ناراحتى به اصطلاح قهر كرده و براى تنبيه، درس را تعطيل كرده بود كه چرا مستحب به اين مهمى را به جا نمى آورند. [طلاب به نماز شب پرداختند و علامه دوباره درس را شروع کردند]
📚 در محضر آیت الله بهجت؛ ج 1 ؛ نکته 331
#آیت_الله_بهجت_و_نماز #معارف_نماز #نماز_شب
🆔 @ziaossalehin
🔸#ریشه_مقامات_علامه_بحرالعلوم
مرحوم استاد #علامه_طباطبایی تابستان ها به مشهد مشرف می شدند، و معمولشان این بود که پنجشنبه ها و جمعه ها از ساعت 9 تا 11 می نشستند، و مردم به دیدنشان می رفتند. هرکس هر سؤالی داشت می پرسید، و جواب می شنید، و البته گاهی با لهجه ای شیرین می فرمود: نَمی دانم.
در یکی از این روزها خدمتشان بودم. دیگران هم بودند. کسی گفت که امام زمان علیه السلام را به هیچ وجه نمی توان ملاقات کرد. ایشان چیزی نفرمود. چند دقیقه ای مجلس به سکوت گذشت. بعد ایشان شروع به صحبت کردند، و گفتند: مشایخ ما می فرمودند:
#آیت_الله_میرزا_ابوالقاسم_قمی به عتبات مشرف شده بود. ناگزیر دید و بازدید انجام می شد. آیت الله سید محمد مهدی بحرالعلوم که مرجعیت درس و تدریس نجف را به عهده داشت، به دیدن ایشان آمد. چند روزی گذشت. میرزا می خواست به بازدید ایشان بیاید. وقتی را انتخاب کرد که در محضر ایشان کمتر کسی باشد. در این مجلس بعد از گفتگوها و تعارفات رسمی میرزا به ایشان گفت: آقا مراتب و مقامات معنوی شما قابل انکار نیست، و اخبار آن عالم گیر است بنابراین شما چیزی را انکار نکنید. فقط برای ما بفرمایید که چطور شد؟ کی شد؟ چه جور شد که شما به این مقامات رسیدید؟
ایشان چاره ای نداشت. میرزا مرد بزرگی بود، و با هم سال ها در درس وحید بهبهانی هم دوره بودند. اکنون نیز در ایران مرجعیت داشت. بنابراین فرمودند: من رسم داشتم شبها از نجف به مسجد کوفه بروم، و آنجا تا صبح به عبادت مشغول بودم. البته صبح بعد از نماز به نجف باز می گشتم تا درس و بحث تعطیل نشود. هجده سال! بر این روال عمل کرده بودم. یک شب طبق رسم از نجف بسوی کوفه حرکت کردم. کمی که راه پیمودم شوق مسجد سهله به دلم افتاد. اعتنا نکردم، و می خواستم طبق رسم معمول به مسجد کوفه بروم. اما شوق لحظه به لحظه زیادتی می یافت، و من در برابر آن مقاومت می کردم. ناگهان باد و طوفانی همراه با شن و رمل از مقابل هجوم آورد، و دیگر امکان رفتن بسوی کوفه نبود. از سر ناچاری بسوی مسجد سهله رفتم. شب از شب های معمولی هفته بود، و در مسجد هیچ کس نبود. من در را باز کردم و به داخل مسجد رفتم. در مقام صاحب الزمان یک بزرگواری نشسته و مشغول دعا بود. دعا از دعاهای معمولی و شناخته شده بنظر نمی رسید. گویا آن بزرگ در همان حال آن را انشاء می کرد. لحن و حال و دعا مرا تسخیر کرده بود. همانطور کنار در مانده بودم. این حال ادامه یافت تا اینکه دعا به پایان رسید. ایشان روی گردانید، و به زبان فارسی با لهجه بروجردی که محل تولد من بود، به من فرمود: «مهدی بیا» مقداری جلو رفتم. از هیبت و به خاطر حرمت ایشان ایستادم. باز فرمود: مهدی بیا . بار هم مقداری جلو رفتم. باز از ترس و حرمت ایستادم. این بار فرمود: ادب در حرف شنیدن است. بیا. رفتم تا نزدیک ایشان رفتم. آغوش باز کرد، و مرا به بغل گرفت. هرچه شد آنجا شد.
🆔 @ziaossale
مرحوم استاد #علامه_طباطبایی تابستان ها به مشهد مشرف می شدند، و معمولشان این بود که پنجشنبه ها و جمعه ها از ساعت 9 تا 11 می نشستند، و مردم به دیدنشان می رفتند. هرکس هر سؤالی داشت می پرسید، و جواب می شنید، و البته گاهی با لهجه ای شیرین می فرمود: نَمی دانم.
در یکی از این روزها خدمتشان بودم. دیگران هم بودند. کسی گفت که امام زمان علیه السلام را به هیچ وجه نمی توان ملاقات کرد. ایشان چیزی نفرمود. چند دقیقه ای مجلس به سکوت گذشت. بعد ایشان شروع به صحبت کردند، و گفتند: مشایخ ما می فرمودند:
#آیت_الله_میرزا_ابوالقاسم_قمی به عتبات مشرف شده بود. ناگزیر دید و بازدید انجام می شد. آیت الله سید محمد مهدی بحرالعلوم که مرجعیت درس و تدریس نجف را به عهده داشت، به دیدن ایشان آمد. چند روزی گذشت. میرزا می خواست به بازدید ایشان بیاید. وقتی را انتخاب کرد که در محضر ایشان کمتر کسی باشد. در این مجلس بعد از گفتگوها و تعارفات رسمی میرزا به ایشان گفت: آقا مراتب و مقامات معنوی شما قابل انکار نیست، و اخبار آن عالم گیر است بنابراین شما چیزی را انکار نکنید. فقط برای ما بفرمایید که چطور شد؟ کی شد؟ چه جور شد که شما به این مقامات رسیدید؟
ایشان چاره ای نداشت. میرزا مرد بزرگی بود، و با هم سال ها در درس وحید بهبهانی هم دوره بودند. اکنون نیز در ایران مرجعیت داشت. بنابراین فرمودند: من رسم داشتم شبها از نجف به مسجد کوفه بروم، و آنجا تا صبح به عبادت مشغول بودم. البته صبح بعد از نماز به نجف باز می گشتم تا درس و بحث تعطیل نشود. هجده سال! بر این روال عمل کرده بودم. یک شب طبق رسم از نجف بسوی کوفه حرکت کردم. کمی که راه پیمودم شوق مسجد سهله به دلم افتاد. اعتنا نکردم، و می خواستم طبق رسم معمول به مسجد کوفه بروم. اما شوق لحظه به لحظه زیادتی می یافت، و من در برابر آن مقاومت می کردم. ناگهان باد و طوفانی همراه با شن و رمل از مقابل هجوم آورد، و دیگر امکان رفتن بسوی کوفه نبود. از سر ناچاری بسوی مسجد سهله رفتم. شب از شب های معمولی هفته بود، و در مسجد هیچ کس نبود. من در را باز کردم و به داخل مسجد رفتم. در مقام صاحب الزمان یک بزرگواری نشسته و مشغول دعا بود. دعا از دعاهای معمولی و شناخته شده بنظر نمی رسید. گویا آن بزرگ در همان حال آن را انشاء می کرد. لحن و حال و دعا مرا تسخیر کرده بود. همانطور کنار در مانده بودم. این حال ادامه یافت تا اینکه دعا به پایان رسید. ایشان روی گردانید، و به زبان فارسی با لهجه بروجردی که محل تولد من بود، به من فرمود: «مهدی بیا» مقداری جلو رفتم. از هیبت و به خاطر حرمت ایشان ایستادم. باز فرمود: مهدی بیا . بار هم مقداری جلو رفتم. باز از ترس و حرمت ایستادم. این بار فرمود: ادب در حرف شنیدن است. بیا. رفتم تا نزدیک ایشان رفتم. آغوش باز کرد، و مرا به بغل گرفت. هرچه شد آنجا شد.
🆔 @ziaossale
* #آیت_الله_کشمیری #بصیرت #امام_حسین #حاج_هادی_ابهری
💠 آثار اشک بر اباعبدالله علیه السلام
🔻خدا رحمت كند مرحوم آیت الله كشميري مي فرمودند: چشم بصيرتي انسان بر اثر چند عمل باز مي شود.
يكي از آن ها گريه بر حضرت سيدالشهداء عليه السلام است.
🔸انسان اشك زياد براي حضرت سيدالشهداء علیه السلام بريزد چشم باطنش را باز مي كند و قواي بصيرتي باز مي شود و حقائق ملك و ملكوت را مي تواند ببيند و درك كند.
اين گریه خيلي زود چشم را رقيق مي كند. گريه زياد كلا خوب است چه از خوف خدا باشد يا موارد اين طوري مخصوصاً بر حضرت سيدالشهداءعليه السلام.
🔹آیت الله کشمیری می فرمودند من با مرحوم حاج هادي ابهري بودم خيلي ديدش وسيع بود و بصيرت زيادي داشت و خيلي از امور دور را با قوه بصيرتي درك مي كرد. اين عنايتي كه به او شده بود مربوط بود به گريه هاي زيادي كه بر حضرت سيدالشهداء عليه السلام مي كرد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✅حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
🆔 @ziaossalehin
💠 آثار اشک بر اباعبدالله علیه السلام
🔻خدا رحمت كند مرحوم آیت الله كشميري مي فرمودند: چشم بصيرتي انسان بر اثر چند عمل باز مي شود.
يكي از آن ها گريه بر حضرت سيدالشهداء عليه السلام است.
🔸انسان اشك زياد براي حضرت سيدالشهداء علیه السلام بريزد چشم باطنش را باز مي كند و قواي بصيرتي باز مي شود و حقائق ملك و ملكوت را مي تواند ببيند و درك كند.
اين گریه خيلي زود چشم را رقيق مي كند. گريه زياد كلا خوب است چه از خوف خدا باشد يا موارد اين طوري مخصوصاً بر حضرت سيدالشهداءعليه السلام.
🔹آیت الله کشمیری می فرمودند من با مرحوم حاج هادي ابهري بودم خيلي ديدش وسيع بود و بصيرت زيادي داشت و خيلي از امور دور را با قوه بصيرتي درك مي كرد. اين عنايتي كه به او شده بود مربوط بود به گريه هاي زيادي كه بر حضرت سيدالشهداء عليه السلام مي كرد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✅حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
🆔 @ziaossalehin
#بصیرت_عاشورایی
#عترت
#اولیاءخدا
#آیت_الله_مرعشی
🌷 غسال عجیب آیت الله مرعشی ره
✨حجت الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی فرزند مرحوم آیت الله مرعشی نجفی رحمت الله علیه نقل کردند :
✨مرحوم ابوی قبل از فوت شان در یکی از وصیتهای خود که به برادر اینجانب کرده بودند فرموده بودند:
من دیگر عمرم به سر آمده و همین چند روز بیشتر مهمان شما نیستم و من با غسال صحبت کردهام، او میآید مرا می شوید و نمی خواهد مرا در خانه غسل بدهید همان جایی که همه را غسل میدهند مرا آنجا غسل بدهید.
✨مرحوم ابوی در شب چهارشنبه حالشان بد شد و با من تماس گرفتند و من نزد ایشان رفتم. سپس یک سری وصایایی کردند در حالی که از گوشه چشمان مبارکشان به سقف نگاه میکردند و کلماتی را زمزمه میکردند از دنیا رحلت نمودند.
✨بدن ایشان را به غسالخانه بردیم مشاهده کردیم غسال آنجا ایستاده ما به تصور اینکه او از طرف مدیریت بهشت معصومه آمده است چیزی نگفتیم و مدیریت آنجا هم به فکر اینکه این غسال از طرف ما آمده چیزی نگفت.
✨آن شخص فردی خوش سیما، با قد کشیده در حالی که دستکش های سفید نیز پوشیده بود مشغول غسل مرحوم پدر شد و در حال غسل، قطره اشکی از چشمان او جاری شد، ما هم متوجه نبودیم ایشان چه کسی هستند و برخوردمان با او خیلی عادی بود.
هنگامی که آمدیم منزل یادمان افتاد که ما پولی به عنوان هدیه به غسال نداده ایم و فرصت نشد که درست از او تقدیر کنیم.
شخصی را جهت پرداخت هدیه فرستادیم، مدیریت بهشت حضرت معصومه علیهاالسلام گفته بود آن غسال از جانب ما نبوده ما فکر میکردیم شما او را فرستادید! ما هم که او را نمی شناختیم و به ولی الله الأعظم قسم، تا الان او را ندیده ایم.
🔸اما نکته جالب و عجیب اینجاست که در فیلمی که هنگام کفن کردن ایشان ضبط شده، چهره همه ما در آن هست ولی چهره آن غسال معلون نیست!
✨خدا مى داند كه او فرشته اى از فرشتگان خدا یا فرستاده ای از طرف امام عصر روحی فداه بوده است. سلام خدا بر ایشان باد.
📙حکایتها و نکته های شنیدنی نوشته ابوالفضل سبزی
🆔 @ziaossalehin
#عترت
#اولیاءخدا
#آیت_الله_مرعشی
🌷 غسال عجیب آیت الله مرعشی ره
✨حجت الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی فرزند مرحوم آیت الله مرعشی نجفی رحمت الله علیه نقل کردند :
✨مرحوم ابوی قبل از فوت شان در یکی از وصیتهای خود که به برادر اینجانب کرده بودند فرموده بودند:
من دیگر عمرم به سر آمده و همین چند روز بیشتر مهمان شما نیستم و من با غسال صحبت کردهام، او میآید مرا می شوید و نمی خواهد مرا در خانه غسل بدهید همان جایی که همه را غسل میدهند مرا آنجا غسل بدهید.
✨مرحوم ابوی در شب چهارشنبه حالشان بد شد و با من تماس گرفتند و من نزد ایشان رفتم. سپس یک سری وصایایی کردند در حالی که از گوشه چشمان مبارکشان به سقف نگاه میکردند و کلماتی را زمزمه میکردند از دنیا رحلت نمودند.
✨بدن ایشان را به غسالخانه بردیم مشاهده کردیم غسال آنجا ایستاده ما به تصور اینکه او از طرف مدیریت بهشت معصومه آمده است چیزی نگفتیم و مدیریت آنجا هم به فکر اینکه این غسال از طرف ما آمده چیزی نگفت.
✨آن شخص فردی خوش سیما، با قد کشیده در حالی که دستکش های سفید نیز پوشیده بود مشغول غسل مرحوم پدر شد و در حال غسل، قطره اشکی از چشمان او جاری شد، ما هم متوجه نبودیم ایشان چه کسی هستند و برخوردمان با او خیلی عادی بود.
هنگامی که آمدیم منزل یادمان افتاد که ما پولی به عنوان هدیه به غسال نداده ایم و فرصت نشد که درست از او تقدیر کنیم.
شخصی را جهت پرداخت هدیه فرستادیم، مدیریت بهشت حضرت معصومه علیهاالسلام گفته بود آن غسال از جانب ما نبوده ما فکر میکردیم شما او را فرستادید! ما هم که او را نمی شناختیم و به ولی الله الأعظم قسم، تا الان او را ندیده ایم.
🔸اما نکته جالب و عجیب اینجاست که در فیلمی که هنگام کفن کردن ایشان ضبط شده، چهره همه ما در آن هست ولی چهره آن غسال معلون نیست!
✨خدا مى داند كه او فرشته اى از فرشتگان خدا یا فرستاده ای از طرف امام عصر روحی فداه بوده است. سلام خدا بر ایشان باد.
📙حکایتها و نکته های شنیدنی نوشته ابوالفضل سبزی
🆔 @ziaossalehin
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#آیت_الله_پهلوانی
❣️ تأثیر رفتار اخلاقی با همسر
💗 استاد مرحوم آیتالله حاج آقا پهلوانی نسبت به احترام و قدردانی از زحمات همسر میفرمود:
از آنها تشکر کنید هر چند غذایی که پختهاند، شور یا بد شده است. وقتی از غذا ابراز رضایت میکنید، همسرتان خوشحال میشود و این باعث رشد و پیشرفت معنوی شما میشود.
پس از این نکته فرمود:
یک بار من در جوانی در خانه با خانواده بداخلاقی کردم، در عالم معنا به من گفتند: بیست سال نالههای تو بیاثر شد.
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#آیت_الله_پهلوانی
❣️ تأثیر رفتار اخلاقی با همسر
💗 استاد مرحوم آیتالله حاج آقا پهلوانی نسبت به احترام و قدردانی از زحمات همسر میفرمود:
از آنها تشکر کنید هر چند غذایی که پختهاند، شور یا بد شده است. وقتی از غذا ابراز رضایت میکنید، همسرتان خوشحال میشود و این باعث رشد و پیشرفت معنوی شما میشود.
پس از این نکته فرمود:
یک بار من در جوانی در خانه با خانواده بداخلاقی کردم، در عالم معنا به من گفتند: بیست سال نالههای تو بیاثر شد.
* #امیرالمومنین #آیت_الله_کشمیری
🔻ما احتياج به اين داريم که هر روز به آقا امير المومنين علیه السلام توجه کنيم و تجديد بيعت کنيم و زيارت امين الله بخوانيم.
🔸نه فقط در ایام غدير بلکه در همه ي ايام سال تجديد عهد با آقا اميرالمومنين عليه السلام لازم است. يکي از دعاهاي خيلي جالب و زيارات خيلي خوبي که در همین زمینه هست همين زيارت امين الله است که خيلي زيارت جامعي است.
🔹حضرت آیت الله کشمیری قدس سره اين سفارش را مي کردند که هر روز صبح به صبح تجديد عهد و بيعت با آقا اميرالمؤمنين بکنيد حالا يا زيارت امين الله بخوانید یا یکی دیگر از زیارات حضرت را.
🔸اگر بعد از هر نماز هر کسي زيارت امين الله را بخواند و رها نکند آرام آرام پيوندش با اميرالمؤمنين عليه السلام برقرار خواهد شد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔺حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
🔻ما احتياج به اين داريم که هر روز به آقا امير المومنين علیه السلام توجه کنيم و تجديد بيعت کنيم و زيارت امين الله بخوانيم.
🔸نه فقط در ایام غدير بلکه در همه ي ايام سال تجديد عهد با آقا اميرالمومنين عليه السلام لازم است. يکي از دعاهاي خيلي جالب و زيارات خيلي خوبي که در همین زمینه هست همين زيارت امين الله است که خيلي زيارت جامعي است.
🔹حضرت آیت الله کشمیری قدس سره اين سفارش را مي کردند که هر روز صبح به صبح تجديد عهد و بيعت با آقا اميرالمؤمنين بکنيد حالا يا زيارت امين الله بخوانید یا یکی دیگر از زیارات حضرت را.
🔸اگر بعد از هر نماز هر کسي زيارت امين الله را بخواند و رها نکند آرام آرام پيوندش با اميرالمؤمنين عليه السلام برقرار خواهد شد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔺حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
🔸این عَلَمی که بلند شده، نباید بیفتد🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری از ملاقات #آیت_الله_حائری_شیرازی با #آیت_الله_سیستانی
🕌 پس از استقرارمان در هتل نجف، پدر غسل زیارت کرد و دشداشۀ سفیدِ بلندی پوشید و به جای عمامه یک دستار سفید به سر کشید. عصا به دست، با آن محاسن سفید، هیبت دلربایی پیدا کرده بودند. به مزاح گفتم: بسان حضرت موسی شدید! لبخند زدند و گفتند: با این هیبت قابل شناسایی ام؟
سری به انکار و لبخند تکان دادم و به سمت حرم راه افتادیم.
🕌 به محض ورود در حرم، پاها را برهنه کردند. سرشان کاملاً پایین بود. چیزی را با صدای بی جوهری تند تند زمزمه میکردند و اشکشان متصل جاری بود. حال عجیبی پیدا کرده بودند. این حال و این حجم از تواضع را نه در حرم رضوی و نه حتی در کربلای معلی ندیده بودم. گویی هیبت امیر مؤمنان را به تمامه درک میکردند. گوشۀ حیاط حرم در آفتاب سوزان نشستند و شروع به خواندن زیارت کردند. به نظرم زیارت جامعه کبیره بود. نمیدانم، هرچه بود، طولانی بود. زیارت که تمام شد، باز با تواضعی زائدالوصف به سمت حرم راه افتادیم. هر دیوار یا دری را که میدیدند گونه ها را متواضعانه به آن می مالیدند. صورت یکسره تَر بود و اشک، دائم سرازیر. سرشان پایین بود و یک لحظه هم سر را بلند نکردند. بوسه ای کوتاه به گوشه ضریح و زیارتی مختصر. بدون آنکه روی برگردانند، سر به زیر و آرام آرام عقب رفتند. حالشان طبیعی نبود. گویا اتفاقی رخ داده بود که من از درک آن عاجز بودم. نماز ظهر را هم همانجا خواندیم.
🕌 در مسیر بازگشت، درست در ورودی، یک فردی که روی ولیچر بود -یک انسان هیکل مندِ نورانی، با جای مهر روی پیشانی بلندش و یک لباس سفید - حال معنوی پدر را که دید، دست پدر را محکم گرفت و بصورت چسباند. میبوسد و می گریست و فریاد میزد: یا ابا صالح مددی! ... یا انصار دین الله مددی! پدر که متوجه حال غریب او شده بودند، آرام دستشان به قلبش کشیدند و پیشانی اش را بوسیدند و گفتند: «یا اخی! سیأتی قريباً، اطمئن، اطمئن، نحن أيضاً ننتظره ...»
آرام شد و دست پدر را بوسید و رها کرد. این مواجهه توجه برخی را به ما جلب کرد؛ مِن جمله، سید جوانی که متوجه شدم دارد پشت سر ما به سمت هتل میآید. در ورودی هتل، خودش را به ما رساند. به من با ته لهجۀ عربی گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» بدون آنکه جواب مشخصی بدهم گفتم: «مطلبی هست؟»
گفت از طرف آیت الله سیستانی است و برای ترتیب ملاقات آمده. یکه خوردیم، گویا پس از دیدار پدر با عبدالمهدی کربلایی (امام جمعۀ کربلا)، ایشان زمان مراجعت ما را به نجف، به دفتر آیت الله اطلاع داده و ایشان آمادگی این دیدار را داشتند. البته شاید کسی از همراهان ما این تقاضا را از عبدالمهدی کرده باشد که من مطلع نبودم.
🕌 بگذریم. به پدر در راه گفتم. ایشان هم کمی غافلگیر شدند. ... بنا شد کسی از دفتر برای راهنمایی بیاید. یک پیرمرد سیه چرده عینکی آمد. فاصلۀ هتل و دفتر آیت الله را پیاده راه افتادیم. جلو کوچه، گیت بازرسی بود. چیزی به عربی گفت، زنجیر را برداشتند و وارد دفتر شدیم. ما که چند نفری بودیم را در اتاق انتظار جای دادند و پدر را بردند. چند دقیقه بعد، دنبال من هم آمدند. گویا پدر سفارش کرده بود. قبل از ورود، کسی به من فهماند که فقط مصافحه کنم. اینجا دست بوسی قدغن است. خیلی ساده، دو زانو در اتاق بزرگی که با موکت پوشیده شده بود، کنار میزی کوچک روی ملحفه ای سفید نشسته بودند. خیلی لاغرتر از آن چیزی که تصور میکردم. پیشانی را بوسیدم و سلام کردم. گویا در خلال صحبت با پدر بودند. پاسخ سلام را دادند. فارسی را روان صحبت میکردند اما با ته لهجۀ غلیظ عربی.
🕌 از مرحوم پدر بزرگ ما -شیخ عبدالحسین حائری- گفتند که ایشان را ندیده بودند، اما به عنوان یک فقیه زاهد متقی در کربلا معروف بودند. بعد، از پدر گفت که مطالب شما را مدتیست پیگیری می کنم. از طرح «فلاحت در فراغت» خبر داشت. می گفت ورود در اینگونه مسائل، روحانیت را واقع بین میکند. از نظریات اقتصادی پدر مطلع بود و میگفت هر چند شاید قابلیت اجرا نداشته باشد اما تحقیقات در این رابطه را برای اسلام مفید می دانم و قائلم از وجوهات میتوان در آن خرج کرد و حمایت خواهند کرد. بعد گفتند: «با این همه، #احترامی که برای شما قائلم، بیشتر به خاطر #مواضعتان و حضور فعالتان در #قضایای_سال_گذشته است (این دیدار در سال 89 واقع شده بود [و منظور ایشان، فتنۀ سال 88 است]).
اندکی تأمل کردند، بعد ادامه دادند:
«این #عَلَم، حالا که بلند شده، #نباید_بیفتد. اگر افتاد دیگر هیچ کس نمیتواند آنرا بلند کند. البته که مسائلی هست که باید بیان شود که حفظ این عَلَم و بیان آن مسائل، مانعة الجمع نیست. شما در شرایطی که مسئولیتی نداشتید و شاید بی مهری هایی دیده باشید، نقش ممتازی ایفا کردید»
(ادامه دارد) ...
منبع: برگرفته شده از کانال تلگرامی آیت الله حائری شیرازی
📝#خاطره دکتر علی حائری از ملاقات #آیت_الله_حائری_شیرازی با #آیت_الله_سیستانی
🕌 پس از استقرارمان در هتل نجف، پدر غسل زیارت کرد و دشداشۀ سفیدِ بلندی پوشید و به جای عمامه یک دستار سفید به سر کشید. عصا به دست، با آن محاسن سفید، هیبت دلربایی پیدا کرده بودند. به مزاح گفتم: بسان حضرت موسی شدید! لبخند زدند و گفتند: با این هیبت قابل شناسایی ام؟
سری به انکار و لبخند تکان دادم و به سمت حرم راه افتادیم.
🕌 به محض ورود در حرم، پاها را برهنه کردند. سرشان کاملاً پایین بود. چیزی را با صدای بی جوهری تند تند زمزمه میکردند و اشکشان متصل جاری بود. حال عجیبی پیدا کرده بودند. این حال و این حجم از تواضع را نه در حرم رضوی و نه حتی در کربلای معلی ندیده بودم. گویی هیبت امیر مؤمنان را به تمامه درک میکردند. گوشۀ حیاط حرم در آفتاب سوزان نشستند و شروع به خواندن زیارت کردند. به نظرم زیارت جامعه کبیره بود. نمیدانم، هرچه بود، طولانی بود. زیارت که تمام شد، باز با تواضعی زائدالوصف به سمت حرم راه افتادیم. هر دیوار یا دری را که میدیدند گونه ها را متواضعانه به آن می مالیدند. صورت یکسره تَر بود و اشک، دائم سرازیر. سرشان پایین بود و یک لحظه هم سر را بلند نکردند. بوسه ای کوتاه به گوشه ضریح و زیارتی مختصر. بدون آنکه روی برگردانند، سر به زیر و آرام آرام عقب رفتند. حالشان طبیعی نبود. گویا اتفاقی رخ داده بود که من از درک آن عاجز بودم. نماز ظهر را هم همانجا خواندیم.
🕌 در مسیر بازگشت، درست در ورودی، یک فردی که روی ولیچر بود -یک انسان هیکل مندِ نورانی، با جای مهر روی پیشانی بلندش و یک لباس سفید - حال معنوی پدر را که دید، دست پدر را محکم گرفت و بصورت چسباند. میبوسد و می گریست و فریاد میزد: یا ابا صالح مددی! ... یا انصار دین الله مددی! پدر که متوجه حال غریب او شده بودند، آرام دستشان به قلبش کشیدند و پیشانی اش را بوسیدند و گفتند: «یا اخی! سیأتی قريباً، اطمئن، اطمئن، نحن أيضاً ننتظره ...»
آرام شد و دست پدر را بوسید و رها کرد. این مواجهه توجه برخی را به ما جلب کرد؛ مِن جمله، سید جوانی که متوجه شدم دارد پشت سر ما به سمت هتل میآید. در ورودی هتل، خودش را به ما رساند. به من با ته لهجۀ عربی گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» بدون آنکه جواب مشخصی بدهم گفتم: «مطلبی هست؟»
گفت از طرف آیت الله سیستانی است و برای ترتیب ملاقات آمده. یکه خوردیم، گویا پس از دیدار پدر با عبدالمهدی کربلایی (امام جمعۀ کربلا)، ایشان زمان مراجعت ما را به نجف، به دفتر آیت الله اطلاع داده و ایشان آمادگی این دیدار را داشتند. البته شاید کسی از همراهان ما این تقاضا را از عبدالمهدی کرده باشد که من مطلع نبودم.
🕌 بگذریم. به پدر در راه گفتم. ایشان هم کمی غافلگیر شدند. ... بنا شد کسی از دفتر برای راهنمایی بیاید. یک پیرمرد سیه چرده عینکی آمد. فاصلۀ هتل و دفتر آیت الله را پیاده راه افتادیم. جلو کوچه، گیت بازرسی بود. چیزی به عربی گفت، زنجیر را برداشتند و وارد دفتر شدیم. ما که چند نفری بودیم را در اتاق انتظار جای دادند و پدر را بردند. چند دقیقه بعد، دنبال من هم آمدند. گویا پدر سفارش کرده بود. قبل از ورود، کسی به من فهماند که فقط مصافحه کنم. اینجا دست بوسی قدغن است. خیلی ساده، دو زانو در اتاق بزرگی که با موکت پوشیده شده بود، کنار میزی کوچک روی ملحفه ای سفید نشسته بودند. خیلی لاغرتر از آن چیزی که تصور میکردم. پیشانی را بوسیدم و سلام کردم. گویا در خلال صحبت با پدر بودند. پاسخ سلام را دادند. فارسی را روان صحبت میکردند اما با ته لهجۀ غلیظ عربی.
🕌 از مرحوم پدر بزرگ ما -شیخ عبدالحسین حائری- گفتند که ایشان را ندیده بودند، اما به عنوان یک فقیه زاهد متقی در کربلا معروف بودند. بعد، از پدر گفت که مطالب شما را مدتیست پیگیری می کنم. از طرح «فلاحت در فراغت» خبر داشت. می گفت ورود در اینگونه مسائل، روحانیت را واقع بین میکند. از نظریات اقتصادی پدر مطلع بود و میگفت هر چند شاید قابلیت اجرا نداشته باشد اما تحقیقات در این رابطه را برای اسلام مفید می دانم و قائلم از وجوهات میتوان در آن خرج کرد و حمایت خواهند کرد. بعد گفتند: «با این همه، #احترامی که برای شما قائلم، بیشتر به خاطر #مواضعتان و حضور فعالتان در #قضایای_سال_گذشته است (این دیدار در سال 89 واقع شده بود [و منظور ایشان، فتنۀ سال 88 است]).
اندکی تأمل کردند، بعد ادامه دادند:
«این #عَلَم، حالا که بلند شده، #نباید_بیفتد. اگر افتاد دیگر هیچ کس نمیتواند آنرا بلند کند. البته که مسائلی هست که باید بیان شود که حفظ این عَلَم و بیان آن مسائل، مانعة الجمع نیست. شما در شرایطی که مسئولیتی نداشتید و شاید بی مهری هایی دیده باشید، نقش ممتازی ایفا کردید»
(ادامه دارد) ...
منبع: برگرفته شده از کانال تلگرامی آیت الله حائری شیرازی
* #یس #شعبان #حفظ #آیت_الله_کشمیری
🔻در روايت دارد كه شب نيمه شعبان هر كسی سه سوره يس بخواند خدای متعال تا سال آينده او را در حفظ و حراست و نگهداری خودش بيمه میكند.
گويا برای سه حاجت مهم هم میتوان خواند؛ چه خود انسان و چه خانواده انسان هر كدام میتوانند بخوانند.
🔸اين عمل شب نيمه شعبان است.
براي گشايش كار، امنيت خود انسان و برای جهات كاری و جهات روحی، همچنین برای خانواده انسان، مفید است.
🔹مرحوم آیت الله کشمیری قدس سره خيلی به خواندن سه سوره يس در شب نيمه شعبان سفارش میكردند.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
🔻در روايت دارد كه شب نيمه شعبان هر كسی سه سوره يس بخواند خدای متعال تا سال آينده او را در حفظ و حراست و نگهداری خودش بيمه میكند.
گويا برای سه حاجت مهم هم میتوان خواند؛ چه خود انسان و چه خانواده انسان هر كدام میتوانند بخوانند.
🔸اين عمل شب نيمه شعبان است.
براي گشايش كار، امنيت خود انسان و برای جهات كاری و جهات روحی، همچنین برای خانواده انسان، مفید است.
🔹مرحوم آیت الله کشمیری قدس سره خيلی به خواندن سه سوره يس در شب نيمه شعبان سفارش میكردند.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری