#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
6️⃣1️⃣ سبک زندگی حسینی (ع)
💠 هرآنچه «او» خواهد
اگر به ولیّ و مربی ات، خداوند متعال اعتماد و اطمینان داشته باشی. اگر مطمئن باشی که او هرچه برایت میخواهد به صلاح و خیر توست. اگر چیزی را برایت در نظر گرفت حتی اگر ته دلت خوشحال نبودی خشنود و خوشحال باش. این عطایی از جانب خدا بوده است و هرچه از جانبش برسد قطعا نیکوست. به خدا اعتماد کن.
▪️امام حسین علیه السلام می فرمایند: «إنّا أهلُ بيتٍ نسأل اللهَ عزّوجلّ فيُعطينا فإذا أرادَ ما نَكرَهُ فيما يُحبُّ رَضينا» ما خاندانی هستیم که از خداوند عزّوجلّ می خواهیم و او به ما عطا می کند، پس هرگاه برای ما، آن بخواهد که خوش نمی داریم ولی او دوست می دارد ما نیز خشنود خواهیم بود.
🆔 @ziaossalehin
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
6️⃣1️⃣ سبک زندگی حسینی (ع)
💠 هرآنچه «او» خواهد
اگر به ولیّ و مربی ات، خداوند متعال اعتماد و اطمینان داشته باشی. اگر مطمئن باشی که او هرچه برایت میخواهد به صلاح و خیر توست. اگر چیزی را برایت در نظر گرفت حتی اگر ته دلت خوشحال نبودی خشنود و خوشحال باش. این عطایی از جانب خدا بوده است و هرچه از جانبش برسد قطعا نیکوست. به خدا اعتماد کن.
▪️امام حسین علیه السلام می فرمایند: «إنّا أهلُ بيتٍ نسأل اللهَ عزّوجلّ فيُعطينا فإذا أرادَ ما نَكرَهُ فيما يُحبُّ رَضينا» ما خاندانی هستیم که از خداوند عزّوجلّ می خواهیم و او به ما عطا می کند، پس هرگاه برای ما، آن بخواهد که خوش نمی داریم ولی او دوست می دارد ما نیز خشنود خواهیم بود.
🆔 @ziaossalehin
🏴 إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون
رحلت عالم ربانی، عارف صمدانی حاج مهدی سمندری از شاگردان برجسته و عرفانی حضرت علامه حسن زاده را خدمت خانواده و شاگردان ایشان تسلیت و تعزیت عرض می کنیم.
🏴 @ziaossalehin
رحلت عالم ربانی، عارف صمدانی حاج مهدی سمندری از شاگردان برجسته و عرفانی حضرت علامه حسن زاده را خدمت خانواده و شاگردان ایشان تسلیت و تعزیت عرض می کنیم.
🏴 @ziaossalehin
WWW.ZAKERIN.IR
Haaj Mahmoud Karimi
#پیشنهادی
🎵 اثر #ماندگار اباالفضل من علمدار من | تنظیم استودیویی
🎙 #حاج_محمود_کریمی
#️⃣ #حضرت_اباالفضل علیه السلام
#️⃣ #امام_حسین علیه السلام
🆔 @ziaossalehin
🎵 اثر #ماندگار اباالفضل من علمدار من | تنظیم استودیویی
🎙 #حاج_محمود_کریمی
#️⃣ #حضرت_اباالفضل علیه السلام
#️⃣ #امام_حسین علیه السلام
🆔 @ziaossalehin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بصیرت_عاشورایی
#نوجوان
#نماهنگ🦋
الان باید حرم باشم/ چرا نیستم، چرا دورم
باید پای علم باشم/ چرا نیستم، چرا دورم
چرا دورم....😔
🆔 @ziaossalehin
#نوجوان
#نماهنگ🦋
الان باید حرم باشم/ چرا نیستم، چرا دورم
باید پای علم باشم/ چرا نیستم، چرا دورم
چرا دورم....😔
🆔 @ziaossalehin
حاج نادر جوادی
Haaj Nader Javadi
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مداحی_ترکی
💠روضه خوانی آذری حضرت اباالفضل علیه السلام
#نادر_جوادی
🆔 @ziaossalehin
#راسخون
#مداحی_ترکی
💠روضه خوانی آذری حضرت اباالفضل علیه السلام
#نادر_جوادی
🆔 @ziaossalehin
Audio
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مداحی
🌹 ذبح عظیم 🖤
🌷 افتاده ای به خاک یابن ابوتراب ذبح عظیمی
#حنیف_طاهری
🆔 @ziaossalehin
#راسخون
#مداحی
🌹 ذبح عظیم 🖤
🌷 افتاده ای به خاک یابن ابوتراب ذبح عظیمی
#حنیف_طاهری
🆔 @ziaossalehin
#بصیرت_عاشورایی
#محرم
#عاشورا
🥀با سلام
😔ای مشک تو لااقل وفاداری کن
😔من دست ندارم تومرا یاری کن
😔من وعده آب تو به اصغر دادم
😔چند قطره برای او نگهداری کن
😔ای مشک نگه کن تو به بالای سرم
😔زهرا نشسته،آبرو داری کن
🖤 🖤 🖤
🚩 فرارسیدن عاشورای حسینی تسلیت باد.
🤲التماس دعا
🆔 @ziaossalehin
#محرم
#عاشورا
🥀با سلام
😔ای مشک تو لااقل وفاداری کن
😔من دست ندارم تومرا یاری کن
😔من وعده آب تو به اصغر دادم
😔چند قطره برای او نگهداری کن
😔ای مشک نگه کن تو به بالای سرم
😔زهرا نشسته،آبرو داری کن
🖤 🖤 🖤
🚩 فرارسیدن عاشورای حسینی تسلیت باد.
🤲التماس دعا
🆔 @ziaossalehin
#بصیرت_عاشورایی
#محرم
#عاشورا
🚨خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر
✍️علامه امینی میگوید:
⁉️مدتها فکر میکردم که خداوند چگونه شمر را عذاب میکند؟
🔆در عالم رؤیا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام. دو کوزه نزد ایشان بود.
🔰فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزهها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم.
‼️ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشود. دیدم از دور کسی رو به من میآید. هر چه او به من نزدیکتر میشود هوا گرمتر میگردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است.
⚠️وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت مینمودم .دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزهها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد.
🍂او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بیاندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
🌴به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد. اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلختر، و از هر عذابی برای او دردناکتر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم.🌱
📙داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶
🆔 @ziaossalehin
#محرم
#عاشورا
🚨خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر
✍️علامه امینی میگوید:
⁉️مدتها فکر میکردم که خداوند چگونه شمر را عذاب میکند؟
🔆در عالم رؤیا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام. دو کوزه نزد ایشان بود.
🔰فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزهها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم.
‼️ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشود. دیدم از دور کسی رو به من میآید. هر چه او به من نزدیکتر میشود هوا گرمتر میگردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است.
⚠️وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت مینمودم .دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزهها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد.
🍂او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بیاندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
🌴به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد. اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلختر، و از هر عذابی برای او دردناکتر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم.🌱
📙داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶
🆔 @ziaossalehin
WWW.ZAKERIN.IR
Haaj Mahmoud Karimi
🎵 اثر #ماندگار تو رفتی... | تنظیم استودیویی
🎙 #حاج_محمود_کریمی
#️⃣ #امام_حسین علیه السلام
#️⃣ #حضرت_زینب سلام الله علیها
🆔 @ziaossalehin
🎙 #حاج_محمود_کریمی
#️⃣ #امام_حسین علیه السلام
#️⃣ #حضرت_زینب سلام الله علیها
🆔 @ziaossalehin
#بصیرت_عاشورایی
#نوجوان
#نیایش🦋
🌺 إنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.
فکر می کردم همه چیز را می دانم؛ فکر می کردم آن قدر بزرگ شده ام که همه چیز را بدانم؛ اما تنها پرتوی باریکی از خورشید بر ذهن تاریک من می تابید و افکارم مثل قایق شکسته ای در امواج اقیانوسی ناآرام شناور بود. هرچه می رفتم کم تر می-رسیدم و هرچه می خواستم کم تر به دست می آوردم. من هیچ نمی دانستم که گاهی نرسیدن بهتر از رسیدن است. نمی دانستم گاهی نرسیدن نعمت است، رحمت است. مادربزرگ اما بیش تر از من می دانست، وقتی چشم هایش را با گوشه ی چادرنمازش پاک می کرد و می گفت: «خدایا! هرچه صلاح باشه همون بشه.» دلم می¬خواهد در ساحل چشم های مادربزرگم آرام بگیرم و دست هایش را که هرروز به اقیانوس آرام تو پیوند می زند، ببوسم. دلم می خواهد دعاهایم شبیه دعاهای مادربزرگ باشد و باور کنم که تو می دانی و ما نمی دانیم.
✍️ سوره ی مبارک بقره، آیه ی30.
🆔 @ziaossalehin
#نوجوان
#نیایش🦋
🌺 إنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.
فکر می کردم همه چیز را می دانم؛ فکر می کردم آن قدر بزرگ شده ام که همه چیز را بدانم؛ اما تنها پرتوی باریکی از خورشید بر ذهن تاریک من می تابید و افکارم مثل قایق شکسته ای در امواج اقیانوسی ناآرام شناور بود. هرچه می رفتم کم تر می-رسیدم و هرچه می خواستم کم تر به دست می آوردم. من هیچ نمی دانستم که گاهی نرسیدن بهتر از رسیدن است. نمی دانستم گاهی نرسیدن نعمت است، رحمت است. مادربزرگ اما بیش تر از من می دانست، وقتی چشم هایش را با گوشه ی چادرنمازش پاک می کرد و می گفت: «خدایا! هرچه صلاح باشه همون بشه.» دلم می¬خواهد در ساحل چشم های مادربزرگم آرام بگیرم و دست هایش را که هرروز به اقیانوس آرام تو پیوند می زند، ببوسم. دلم می خواهد دعاهایم شبیه دعاهای مادربزرگ باشد و باور کنم که تو می دانی و ما نمی دانیم.
✍️ سوره ی مبارک بقره، آیه ی30.
🆔 @ziaossalehin
Audio
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مداحی
🌹 مرده بودم زنده شدم عشق تو را بنده شدم
🌹 دولت عشق آمد من دولت پاینده شدم
#محمود_کریمی
🆔 @ziaossalehin
#راسخون
#مداحی
🌹 مرده بودم زنده شدم عشق تو را بنده شدم
🌹 دولت عشق آمد من دولت پاینده شدم
#محمود_کریمی
🆔 @ziaossalehin
▪️ مداحی ویژه شام غریبان
🔹 با صدای سید صادق موسوی ترکمانی
بو گئجه زهرا گلر اوغلو حسینین یاسینه
زینبین کرب و بلاده آه و واویلا سسینه
گلی غم دریاسینه کربلا صحراسینه
📥 دانلود فیلم، صوت و متن در:
👇👇👇👇👇
لینک پست و فایلها
🆔 @ziaossalehin
🔹 با صدای سید صادق موسوی ترکمانی
بو گئجه زهرا گلر اوغلو حسینین یاسینه
زینبین کرب و بلاده آه و واویلا سسینه
گلی غم دریاسینه کربلا صحراسینه
📥 دانلود فیلم، صوت و متن در:
👇👇👇👇👇
لینک پست و فایلها
🆔 @ziaossalehin
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
9️⃣2️⃣ستارگان بصیرت
💠ستاره ای بر سینه ی خورشید
در این خارزار که شیهه ی مرگ است و هیمنه ی شمشیر چه خواهی کرد؟ کوچک تر از آنی که زره بپوشی و تیغ ببندی و میدان داری کنی؛ اما همه هستی تو، عمو، تنهاست. تیغها حریصانه می رسند و نیزه ها تشنه و نامردانه می بارند. عمو قطره قطره در کام خاک می چکد و تو این جا؟
عبدالله! می شود تو تماشاگر باشی و دشنه های قساوت بر حنجر خشک عمو بریزد؟ عبدالله! نمی خواهی پیش تر از عمو به بهشت برسی و در آن جا همراه با بابا، با عمو عباس به پیشوازش بیایی؟ عبدالله ! چه افتخار بزرگی! این جا عمو را بدرقه کنی و آن جا استقبال.
نمی خواهی آخرین پاکباز عمو باشی؟ گوش کن عبدالله! این صدای تشنه ی عموست که در تنهایی غروب می پیچد. نمی خواهی لبیک گوی عمو باشی؟ دستهای کوچک من! اگر جان عمو را نگاهبان نباشید، به ناروا بر تنم نشسته اید.
تو آخرین سرباز عمو باش؛ آخرین برگ کتاب کربلا... دستهای کوچک من! این جا سینه ی امام است. مگذارید بوسه گاه پیامبر بیش از این زخم ببیند. مگذارید تشنه ی مظلوم در غربت این گودال بیش از این شمشیر ببیند. عموجان! ببخش! بیش از این دستها هدیه ای نداشتم. دست های «خالی» همه ی شرمساری من است. هستی ام را در دستهایم گرفته ایم؛ هدیه ی ناچیزی است؛ می پذیری؟ اینک باباست که می آید؛ بابا ... آغوش گشوده و خندان. عمو ... بابا! خوش آمدی فرزندم! خوش آمدی عبدالله! از زیارت عمو آمده ای، از قتلگاه.
بحر بن کعب آمده بود؛ خشک و خشن و شعله ور از کینه و قساوت. فریاد خشمگینانه ات برخاست که: سیاه دل ناپاک، عمویم را می کشی؟ سپر دستهایت با شمشیرش درهم شکست. جانت را بر دستهایت گرفته بودی، تقدیمی عمو، پیشکش تشنه کام عاشورا. پوست ظریف دستهایت می لرزید. خون می جوشید و با خون جوشان از سینه ی عمو همراه می شد. حرمله کمان کشید و تیر حنجره ی نازک تشنه ات را شکافت.
▪️عبدالله بن حسن بن على بن ابی طالب (عبدالله اصغر)
برخی مادرش را به نام نفیله یا حبیبه دانسته اند.
سن: حدود ۷ تا ۱۱ سال
ویژگی ها و فضایل: فداکار و پاکباز، مدافع امام، خوش صورت و خوش سیرت، امام شناس، شجاع.
🆔 @ziaossalehin
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
9️⃣2️⃣ستارگان بصیرت
💠ستاره ای بر سینه ی خورشید
در این خارزار که شیهه ی مرگ است و هیمنه ی شمشیر چه خواهی کرد؟ کوچک تر از آنی که زره بپوشی و تیغ ببندی و میدان داری کنی؛ اما همه هستی تو، عمو، تنهاست. تیغها حریصانه می رسند و نیزه ها تشنه و نامردانه می بارند. عمو قطره قطره در کام خاک می چکد و تو این جا؟
عبدالله! می شود تو تماشاگر باشی و دشنه های قساوت بر حنجر خشک عمو بریزد؟ عبدالله! نمی خواهی پیش تر از عمو به بهشت برسی و در آن جا همراه با بابا، با عمو عباس به پیشوازش بیایی؟ عبدالله ! چه افتخار بزرگی! این جا عمو را بدرقه کنی و آن جا استقبال.
نمی خواهی آخرین پاکباز عمو باشی؟ گوش کن عبدالله! این صدای تشنه ی عموست که در تنهایی غروب می پیچد. نمی خواهی لبیک گوی عمو باشی؟ دستهای کوچک من! اگر جان عمو را نگاهبان نباشید، به ناروا بر تنم نشسته اید.
تو آخرین سرباز عمو باش؛ آخرین برگ کتاب کربلا... دستهای کوچک من! این جا سینه ی امام است. مگذارید بوسه گاه پیامبر بیش از این زخم ببیند. مگذارید تشنه ی مظلوم در غربت این گودال بیش از این شمشیر ببیند. عموجان! ببخش! بیش از این دستها هدیه ای نداشتم. دست های «خالی» همه ی شرمساری من است. هستی ام را در دستهایم گرفته ایم؛ هدیه ی ناچیزی است؛ می پذیری؟ اینک باباست که می آید؛ بابا ... آغوش گشوده و خندان. عمو ... بابا! خوش آمدی فرزندم! خوش آمدی عبدالله! از زیارت عمو آمده ای، از قتلگاه.
بحر بن کعب آمده بود؛ خشک و خشن و شعله ور از کینه و قساوت. فریاد خشمگینانه ات برخاست که: سیاه دل ناپاک، عمویم را می کشی؟ سپر دستهایت با شمشیرش درهم شکست. جانت را بر دستهایت گرفته بودی، تقدیمی عمو، پیشکش تشنه کام عاشورا. پوست ظریف دستهایت می لرزید. خون می جوشید و با خون جوشان از سینه ی عمو همراه می شد. حرمله کمان کشید و تیر حنجره ی نازک تشنه ات را شکافت.
▪️عبدالله بن حسن بن على بن ابی طالب (عبدالله اصغر)
برخی مادرش را به نام نفیله یا حبیبه دانسته اند.
سن: حدود ۷ تا ۱۱ سال
ویژگی ها و فضایل: فداکار و پاکباز، مدافع امام، خوش صورت و خوش سیرت، امام شناس، شجاع.
🆔 @ziaossalehin
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
8️⃣2️⃣ستارگان بصیرت
💠شهید هزارپاره
محمد تیرباران دشمن را دید؛ شهادت یاران را؛ حتی شهادت پدر را. عاشورا به غروب نزدیک می شد؛ لحظه های تنهایی و غربت عاشورا. همه چیز به پایان نزدیک می شد؛ حتی آفتاب به شیب آسمان می رسید. حسین بود و تنهایی و محمد که در خیمه اشک می دید و آه بی تابی و اشک و استغاثه.
گردش گیج تیغهای هرز به انتها می رسید. میدان بود و قهقهه ی مستانه ی سواران و امام عطش که در گودال قتلگاه افتاده بود. نیزه های قساوت می رسیدند. سنگهای شقاوت می باریدند و گودال از معصومیت سرخ لبریز بود. کاش می توانستم بروم. کاش می توانستم شمشیری بگیرم. ای کاش عمه مان زینب اجازه می داد بروم. اما من چه می توانم بکنم؟ دیگر صدای تکبیر امام نمی آمد. شادی دشمن به اوج رسیده بود. زینب از خیمه بیرون زد و سواران شعله بر دست برای آتش زدن به خیمه ها نزدیک می شدند.
محمد از خیمه بیرون زد. غربت کربلا اشک در چشمانش نشاند. دشمن نزدیک و نزدیک تر می شد. دیگر بار به چپ و راست نگریست، شاید یاور و یاری بیابد. هیچکس نبود. عمود خیمه را کشید. عمود خیمه جدا شد. دو سه گامی پیش گذاشت. تیری به پهلویش نشست. ابن زهیر ازدی و لقيط بن يسار (ناشر) بی رحمانه معصومیت هفت ساله کربلا را هدف قرار دادند. کودک در خون غلتید. هانی بن ثبیت حضرمی با اسب به بالینش رسید. شمشیر کشید. پیاپی بر بدن محمد زد.
آخرین صداها از حنجر تشنه ی محمد می تراويد: یا حسین! با هر صدا هانی تیغ را فرو می آورد. محمد قطعه قطعه شده بود و خون او تا تیرک خیمه فوران زده بود. جنون هانی بن ثبیت حضرم افزون تر شد. بر قطعه های بدن زخم میزد و محمد پیش تر از فرود شمشیرها اوج گرفته بود. او هزار پاره بدن به محبوب رسیده بود. موعود منتقم دردمندانه و سوگوارانه آن لحظه را بیاد می آورد و از درون سوخته زمزمه می کند: السلام على محمد بن ابی سعید بن عقیل و لعن الله قاتله لقيط بن ناشر الجهنی. سلام بر محمد بن ابی سعید و نفرین و لعنت خدا بر قاتلش لقيط بن ناشر جهنی.
▪️محمدبن ابی سعید بن عقیل
محمد فرزند ابوسعید ملقب به احول است. پدرش ابوسعید را از شهدای کربلا نوشته اند.
سن: ۷ سال
ویژگی ها و فضایل: دوستدار اباعبدالله، آشنا به دین - آن قدر که در همان کودکی او را فقیه می نامیدند (شاید عنوان پدرش بوده است) - شجاع و شیفته ی شهادت بود.
🆔 @ziaossalehin
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
8️⃣2️⃣ستارگان بصیرت
💠شهید هزارپاره
محمد تیرباران دشمن را دید؛ شهادت یاران را؛ حتی شهادت پدر را. عاشورا به غروب نزدیک می شد؛ لحظه های تنهایی و غربت عاشورا. همه چیز به پایان نزدیک می شد؛ حتی آفتاب به شیب آسمان می رسید. حسین بود و تنهایی و محمد که در خیمه اشک می دید و آه بی تابی و اشک و استغاثه.
گردش گیج تیغهای هرز به انتها می رسید. میدان بود و قهقهه ی مستانه ی سواران و امام عطش که در گودال قتلگاه افتاده بود. نیزه های قساوت می رسیدند. سنگهای شقاوت می باریدند و گودال از معصومیت سرخ لبریز بود. کاش می توانستم بروم. کاش می توانستم شمشیری بگیرم. ای کاش عمه مان زینب اجازه می داد بروم. اما من چه می توانم بکنم؟ دیگر صدای تکبیر امام نمی آمد. شادی دشمن به اوج رسیده بود. زینب از خیمه بیرون زد و سواران شعله بر دست برای آتش زدن به خیمه ها نزدیک می شدند.
محمد از خیمه بیرون زد. غربت کربلا اشک در چشمانش نشاند. دشمن نزدیک و نزدیک تر می شد. دیگر بار به چپ و راست نگریست، شاید یاور و یاری بیابد. هیچکس نبود. عمود خیمه را کشید. عمود خیمه جدا شد. دو سه گامی پیش گذاشت. تیری به پهلویش نشست. ابن زهیر ازدی و لقيط بن يسار (ناشر) بی رحمانه معصومیت هفت ساله کربلا را هدف قرار دادند. کودک در خون غلتید. هانی بن ثبیت حضرمی با اسب به بالینش رسید. شمشیر کشید. پیاپی بر بدن محمد زد.
آخرین صداها از حنجر تشنه ی محمد می تراويد: یا حسین! با هر صدا هانی تیغ را فرو می آورد. محمد قطعه قطعه شده بود و خون او تا تیرک خیمه فوران زده بود. جنون هانی بن ثبیت حضرم افزون تر شد. بر قطعه های بدن زخم میزد و محمد پیش تر از فرود شمشیرها اوج گرفته بود. او هزار پاره بدن به محبوب رسیده بود. موعود منتقم دردمندانه و سوگوارانه آن لحظه را بیاد می آورد و از درون سوخته زمزمه می کند: السلام على محمد بن ابی سعید بن عقیل و لعن الله قاتله لقيط بن ناشر الجهنی. سلام بر محمد بن ابی سعید و نفرین و لعنت خدا بر قاتلش لقيط بن ناشر جهنی.
▪️محمدبن ابی سعید بن عقیل
محمد فرزند ابوسعید ملقب به احول است. پدرش ابوسعید را از شهدای کربلا نوشته اند.
سن: ۷ سال
ویژگی ها و فضایل: دوستدار اباعبدالله، آشنا به دین - آن قدر که در همان کودکی او را فقیه می نامیدند (شاید عنوان پدرش بوده است) - شجاع و شیفته ی شهادت بود.
🆔 @ziaossalehin
rasekhoon.net
Haaj Shahrouz Habibi
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مداحی_ترکی
🌷 بیر قوجا سیدی غربت ده وطن سیز جان ورور
🌿 حاج شهروز حبیبی
🆔 @ziaossalehin
#راسخون
#مداحی_ترکی
🌷 بیر قوجا سیدی غربت ده وطن سیز جان ورور
🌿 حاج شهروز حبیبی
🆔 @ziaossalehin
#بصیرت_عاشورایی
#مشاوره
#مهارت_خود_شناسی
👈✅ برای پیروزی بر عادتهای نادرست، لازم است چند گام جدّی برداشته شود:
1️⃣ شناسایی عادتهای نامطلوب
✴️قدم اول تغییر، شناختن عادتهای نامطلوب است.
⭕️ممکن است عادت کرده باشیم:
🔺 با صدای بلند حرف بزنیم، به گونهای که دیگران اذیت شوند،
🔺 یا بیشتر وقتها، درس خواندن را تا شب امتحان به تأخیر میاندازیم،
🔺 در مسابقات ورزشی خطا میکنیم،
🔺آخر بینظمی هستیم،
🔺بعد از خوردن غذا تشکر نمیکنیم،
🔺 در مصرف تنقلات زیادهروی میکنیم،
🔺 نمازمان را آخر وقت میخوانیم،
🔺شبها دیر میخوابیم،
🔺 زیاد تلویزیون تماشا ميکنیم و هر رفتاری که میدانیم هم بد است و هم به موفقیت ما لطمه میزند.
❇️با فهرست کردن این عادتها، کار ما برای شکار آنها آغاز میشود.
ادامه دارد...
🆔 @ziaossalehin
#مشاوره
#مهارت_خود_شناسی
👈✅ برای پیروزی بر عادتهای نادرست، لازم است چند گام جدّی برداشته شود:
1️⃣ شناسایی عادتهای نامطلوب
✴️قدم اول تغییر، شناختن عادتهای نامطلوب است.
⭕️ممکن است عادت کرده باشیم:
🔺 با صدای بلند حرف بزنیم، به گونهای که دیگران اذیت شوند،
🔺 یا بیشتر وقتها، درس خواندن را تا شب امتحان به تأخیر میاندازیم،
🔺 در مسابقات ورزشی خطا میکنیم،
🔺آخر بینظمی هستیم،
🔺بعد از خوردن غذا تشکر نمیکنیم،
🔺 در مصرف تنقلات زیادهروی میکنیم،
🔺 نمازمان را آخر وقت میخوانیم،
🔺شبها دیر میخوابیم،
🔺 زیاد تلویزیون تماشا ميکنیم و هر رفتاری که میدانیم هم بد است و هم به موفقیت ما لطمه میزند.
❇️با فهرست کردن این عادتها، کار ما برای شکار آنها آغاز میشود.
ادامه دارد...
🆔 @ziaossalehin