حاج آقا روحانی مدیر مدرسه علمیه صادقیه هرات که بزرگترین مدرسه علمیه شیعیان است، می گوید : «ما شاهد رفتار خوب و متفاوت با شیعیان بودیم. که با گذشته بسیار متفاوت است. یکی از شیعیان برای من تعریف کرد که در روزهای اول ط.ا برای یک شب خانه ما را در اختیار گرفتند. و بعد از تحویل خانه دست نخورده بود و فقط یک نان با اجازه ما برداشتند» در انتهای جلسه گروه قدیمی تئاتر هرات نمایشی اجرا می کنند که محتوایش تغییر رفتار ط.ا است. بعد ازنمایش همه شام می خورند. به این شکل که سینی های غذا برای سه نفر که همه در دیس و بشقاب های مشترک غذا می خورند. بعد از شام ما به سوالاتمان از غلام حیدر ادامه می دهیم. او هم چند خاطره از جنگ با آمریکایی ها می گوید.
پ.ن : اظهارات غلام حیدر مربوط به شخص ایشان است و بنده در رد یا قبول آن قضاوتی ندارم.
ادامه دارد...
https://t.iss.one/zambur
پ.ن : اظهارات غلام حیدر مربوط به شخص ایشان است و بنده در رد یا قبول آن قضاوتی ندارم.
ادامه دارد...
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
روایت دو جوان افغانستانی
سفرنامه - بخش پنجم
اولین روزی است که به کابل رسیده ایم. درباره کابل خیلی حرف ها می شود زد. پایتخت تاریخی افغانستان د رشرق این کشور که از نظر آب و هوا خنک تر از هرات است. یک شهر بزرگ و پر جمعیت و به غایت بی نظم و شلوغ که در این سفر به شکل عجیبی خلوت تر است و بیر و بار – ترافیک- کمتری دارد. از یکی از راننده ها دلیل خلوتی را می پرسم. می گوید : «ط.ا مشکل ترافیک را حل کرد!» و خنده زیرکانه ای می کند و ادامه می دهد : «خیلی ها رفته اند و خیلی ها می ترسند به خیابان ها بیایند. البته از روزهای ابتدایی سه هفته پیش شلوغ تر شده و ترس مردم هم ریخته است»
یک ماشین شخصی می گیریم. برای رفتن به بازار که گزارش اش را در قسمت بعد خواهید خواند. راننده جوانی حدوداً 25 ساله به نام مسلمیار. در نگاه اول و با لباس های محلی و دمپایی های کهنه و خاک و آلود، ریش بلند و صورت آفتاب سوخته فکر می کنی کارگر است و شاید کم سواد و احتمالا گرایش به طالبان دارد. اما سر صحبت را که باز می کنم، می فهمم که فارغ التحصیل برق دانشگاه دولتی است. لیسانس برق گرفته و از قضا جزو تاجیک ها و پنجشیری است. متأهل و سه فرزنددارد که دو پسرش دوقلو هستند. می پرسم نظرت درباره ط.ا چیست. می گوید در این چند روز که مشکل خاصی از آنها ندیده ام. با گذشته زیاد فرق کرده اند. بعد مفصل درباره امنیت بوجود آمده تعریف می کند. می گوید دزدی ها و گروگان گیری و پست های بازرسی دولتی همه جمع شده اند و این برای مردم ارزش بالایی دارد. می گویم به تو نمی آید طرفدار ط.ا باشی و الآن باید از احمد مسعود و پنجشیر حمایت کنی. می گوید نه طرفدار ط.ا هستم و نه مسعود. بی طرفم. می گویم تو دانشجویی چطور بی طرفی؟ می گوید فساد دولتی ها در این سالها و بی تفاوتی شان نسبت به مشکلات افغانستان به قدری به مردم فشار آورده که بیشترشان حالت بی طرفی پیدا کرده اند. می گوید من دلم با پنجشیر است. اقوام مان آنجا هستند. اما دوست ندارم دوباره جنگ و نا امنی سراغ افغانستان بیاید. می پرسم آینده افغانستان و طالبان را چطور می بینی؟ ایا امیدی به اصلاح امور داری؟ می گوید نه هیچ امیدی ندارم. تعجب می کنم. می گوید سیاسیون افغانستان لیاقت اداره کشور را ندارند. بهتر است افغانستان را تجزیه کنند و مردمش رابین همسایگان تقسیم کنند تا شاید ما کمی روی آرامش ببینیم. نمی دانم دلداری اش بدهم یا امیدوارش کنم؟ کلمه ای برای التیام این نا امیدی اش پیدا نمی کنم. سکوت می کنم. موقع پیاده شدن کنار دریای کابل، می خواهد کرایه نگیرد. هرطور هست راضی اش می کنم. چقدر مهربان است.
در برگشت از بازار سوار یک تویوتای سراچه – استیشن – بسیار تمیز می شویم. دوباره راننده یک جوان حدودا 25 ساله اینبار با کلاه قندهاری و خندان است. باز سر صبحت را از ترافیک و خلوتی خیابان ها شروع می کند. جاوید، متأهل و یک فرزند دارد. پشتون است. می پرسم تو که پشتون هستی، چرا اسمت فارسی است؟ می خندد و دلیلش را نمی داند. باز درباره اوضاع می پرسم. حرف هایش تکرار همان حرف های مسلمیار تاجیک است. فساد دولت مردان، نبود امنیت، مشکلات معیشتی و ... جاوید همچنین به گرانی کالاها و ارزاق عمومی و گرانی دلار و سوخت و .. اشاره می کند که در این چند هفته تحولات اتفاق افتاده است. می پرسم آیا طرفدار ط.ا هستی؟ می گوید طرفدار هیچ کس نیستم و منتظرم ببینم اوضاع چه می شود؟ جاوید اما چیزی اضافه می گوید. او به نقش آمریکایی ها و خارجی های حاضر در افغانستان هم اشاره می کند. او بدی اوضاع و عملکرد دولت اشرف غنی را به آمریکایی ها نسبت می دهد. جاوید از پول های بزرگ وارد شده به افغانستان که بوسیله دزد های داخلی و خارجی برده شدند اشاره می کند. جاوید به اندازه مسلمیار نا امید نیست. اما امید زیادی هم به بهتر شدن اوضاع ندارد. او هم با مهربانی ما را به خانه اش دعوت می کند. برای نگرفتن کرایه تعارف می کند و با رویی خوش و خنده ای دائمی از ما جدا می شود.
این روزها بهترین راه تحلیل مسائل، شنیدن حرف مردم افغانستان در کوچه و خیابان و بازار و ... است. تحلیل های از راه دور و احساسی و انتزاعی دردی از این مردم رنج کشیده دوا نمی کند. مردمی که از یک جنگ دوباره و بوجود آمدن نا امنی هراسان هستند و هر کاری می کنند تا دوباره به باتلاق جنگ داخلی نیفتند.
ادامه دارد...
https://t.iss.one/zambur
سفرنامه - بخش پنجم
اولین روزی است که به کابل رسیده ایم. درباره کابل خیلی حرف ها می شود زد. پایتخت تاریخی افغانستان د رشرق این کشور که از نظر آب و هوا خنک تر از هرات است. یک شهر بزرگ و پر جمعیت و به غایت بی نظم و شلوغ که در این سفر به شکل عجیبی خلوت تر است و بیر و بار – ترافیک- کمتری دارد. از یکی از راننده ها دلیل خلوتی را می پرسم. می گوید : «ط.ا مشکل ترافیک را حل کرد!» و خنده زیرکانه ای می کند و ادامه می دهد : «خیلی ها رفته اند و خیلی ها می ترسند به خیابان ها بیایند. البته از روزهای ابتدایی سه هفته پیش شلوغ تر شده و ترس مردم هم ریخته است»
یک ماشین شخصی می گیریم. برای رفتن به بازار که گزارش اش را در قسمت بعد خواهید خواند. راننده جوانی حدوداً 25 ساله به نام مسلمیار. در نگاه اول و با لباس های محلی و دمپایی های کهنه و خاک و آلود، ریش بلند و صورت آفتاب سوخته فکر می کنی کارگر است و شاید کم سواد و احتمالا گرایش به طالبان دارد. اما سر صحبت را که باز می کنم، می فهمم که فارغ التحصیل برق دانشگاه دولتی است. لیسانس برق گرفته و از قضا جزو تاجیک ها و پنجشیری است. متأهل و سه فرزنددارد که دو پسرش دوقلو هستند. می پرسم نظرت درباره ط.ا چیست. می گوید در این چند روز که مشکل خاصی از آنها ندیده ام. با گذشته زیاد فرق کرده اند. بعد مفصل درباره امنیت بوجود آمده تعریف می کند. می گوید دزدی ها و گروگان گیری و پست های بازرسی دولتی همه جمع شده اند و این برای مردم ارزش بالایی دارد. می گویم به تو نمی آید طرفدار ط.ا باشی و الآن باید از احمد مسعود و پنجشیر حمایت کنی. می گوید نه طرفدار ط.ا هستم و نه مسعود. بی طرفم. می گویم تو دانشجویی چطور بی طرفی؟ می گوید فساد دولتی ها در این سالها و بی تفاوتی شان نسبت به مشکلات افغانستان به قدری به مردم فشار آورده که بیشترشان حالت بی طرفی پیدا کرده اند. می گوید من دلم با پنجشیر است. اقوام مان آنجا هستند. اما دوست ندارم دوباره جنگ و نا امنی سراغ افغانستان بیاید. می پرسم آینده افغانستان و طالبان را چطور می بینی؟ ایا امیدی به اصلاح امور داری؟ می گوید نه هیچ امیدی ندارم. تعجب می کنم. می گوید سیاسیون افغانستان لیاقت اداره کشور را ندارند. بهتر است افغانستان را تجزیه کنند و مردمش رابین همسایگان تقسیم کنند تا شاید ما کمی روی آرامش ببینیم. نمی دانم دلداری اش بدهم یا امیدوارش کنم؟ کلمه ای برای التیام این نا امیدی اش پیدا نمی کنم. سکوت می کنم. موقع پیاده شدن کنار دریای کابل، می خواهد کرایه نگیرد. هرطور هست راضی اش می کنم. چقدر مهربان است.
در برگشت از بازار سوار یک تویوتای سراچه – استیشن – بسیار تمیز می شویم. دوباره راننده یک جوان حدودا 25 ساله اینبار با کلاه قندهاری و خندان است. باز سر صبحت را از ترافیک و خلوتی خیابان ها شروع می کند. جاوید، متأهل و یک فرزند دارد. پشتون است. می پرسم تو که پشتون هستی، چرا اسمت فارسی است؟ می خندد و دلیلش را نمی داند. باز درباره اوضاع می پرسم. حرف هایش تکرار همان حرف های مسلمیار تاجیک است. فساد دولت مردان، نبود امنیت، مشکلات معیشتی و ... جاوید همچنین به گرانی کالاها و ارزاق عمومی و گرانی دلار و سوخت و .. اشاره می کند که در این چند هفته تحولات اتفاق افتاده است. می پرسم آیا طرفدار ط.ا هستی؟ می گوید طرفدار هیچ کس نیستم و منتظرم ببینم اوضاع چه می شود؟ جاوید اما چیزی اضافه می گوید. او به نقش آمریکایی ها و خارجی های حاضر در افغانستان هم اشاره می کند. او بدی اوضاع و عملکرد دولت اشرف غنی را به آمریکایی ها نسبت می دهد. جاوید از پول های بزرگ وارد شده به افغانستان که بوسیله دزد های داخلی و خارجی برده شدند اشاره می کند. جاوید به اندازه مسلمیار نا امید نیست. اما امید زیادی هم به بهتر شدن اوضاع ندارد. او هم با مهربانی ما را به خانه اش دعوت می کند. برای نگرفتن کرایه تعارف می کند و با رویی خوش و خنده ای دائمی از ما جدا می شود.
این روزها بهترین راه تحلیل مسائل، شنیدن حرف مردم افغانستان در کوچه و خیابان و بازار و ... است. تحلیل های از راه دور و احساسی و انتزاعی دردی از این مردم رنج کشیده دوا نمی کند. مردمی که از یک جنگ دوباره و بوجود آمدن نا امنی هراسان هستند و هر کاری می کنند تا دوباره به باتلاق جنگ داخلی نیفتند.
ادامه دارد...
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
یک روز در دانشگاه اشراق
سفرنامه - بخش ششم
درافغانستان چند روزی است که اجازه بازگشایی دانشگاه های خصوصی – پوهنتون های خصوصی – صادر شده. قوانین بازگشایی بیشتر برای حجاب دختران است. داشتن حجاب الزامی است، توصیه شده که بهتر است از چادر سیاه استفاده شود، کلاس ها با تعداد دختران بالای 15 نفر باید تفکیک شود و در کلاس های کمتر از 15 نفر یک مانع بین دختران و پسران قرار گیرد. مانعی که در تصاویر دیدیم، چیزی شبیه موانع بین زن ها و مردها در مساجد ایران است. تصمیم گرفتیم برای درک بهتر این قوانین و بازگشایی، به یکی از دانشگاه های خصوصی هرات برویم. دانشگاه اشراق که از قدیمی ترین دانشگاه های خصوصی افغانستان است. یک ساختمان 5 یا 6 طبقه در یک کوچه عریض. در ورود، ایست و بازرسی مفصلی را پشت سر می گذاریم. میزبان ما مهندس عبدالله کاظمی رئیس سابق، بنیانگذار و یکی از اعضای هیئت امنای دانشگاه است. کاظمی توضیح می دهد که ما تعداد زیادی سرباز در ورودی دانشگاه داشتیم که از حملات انتحاری و ... جلوگیری کنیم. اما حالا با بهتر شدن امنیت عمومی، بیشتر سربازها را مرخص کرده ایم. برنامه دانشگاه اشراق فعلا به این شکل است که دانشجوها در دو وقت صبح و بعد از ظهر به دانشگاه می آیند. 6 تا 9 و عصر هم 16 تا 19. این شاید به دلیل صرفه جویی در مصرف انرژی باشد. سمت صبح که ما آمده ایم دو کلاس برای دختران فعال است. با اجازه مسؤولان سر یکی از کلاس ها می رویم و مشغول تصویر برداری می شویم. یکی از مسؤولان دانشگاه قوانین جدید ابلاغی ط.ا را تشریح می کند. دختران همه البته با حجاب هستند با تنوعی از پوشش های مختلف، از چادر مشکی تا چادر عربی، مانتو، چادر رنگی، مانتو کوتاه و شلوار و .... بلافاصله چند دختر بلند می شوند و اعتراض می کنند. یکی از دخترها می گوید مگر ما خودمان عقل و شعور نداریم که رنگ حجاب را برای ما مشخص می کنند. یکی دو نفر دیگر هم با همین مضمون اعتراض می کنند. مسؤول مورد نظر مانده است. در انتها می گوید که این مسائل به دانشگاه مربوط نیست و ابلاغیه حکومت جدید است. با رئیس دانشگاه هم مصاحبه ای می گیریم و درباره قوانین جدید با دقت بیشتری پرس و جو می کنیم. دو نکته اضافه که در صبحت های مدیر است، عدم وجود هیچ ابلاغی درباره لباس و ریش آقایان و این مسأله مهم که تعدادی از دختران دانشجو در بازگشایی مجدد، هنوز به دانشگاه بازنگشته اند. نظر مدیر اینست که به احتمال تعدادی قید درس خواندن را بزنند. ایشان می گوید البته تعدادی هم در همان موج ابتدایی از کشور مهاجرت کرده اند.
در کنار تصویر برداری، از چند دختر دانشجو بدون حضور دوربین سوال می کنم که شرایط چطور است؟ شرایط برایشان ابهام آمیز است و نگران آینده درسی شان هستند. مشکل زیادی با داشتن حجاب ندارند، اما تعیین نوع حجاب را برنمی تابند و احساس تحمیل دارند. از طرفی فکر می کنند که ممکن قوانین، بعد از این سخت تر شود و در مسیر تحصیل مشکلات دیگری بوجود بیاید.
https://t.iss.one/zambur
سفرنامه - بخش ششم
درافغانستان چند روزی است که اجازه بازگشایی دانشگاه های خصوصی – پوهنتون های خصوصی – صادر شده. قوانین بازگشایی بیشتر برای حجاب دختران است. داشتن حجاب الزامی است، توصیه شده که بهتر است از چادر سیاه استفاده شود، کلاس ها با تعداد دختران بالای 15 نفر باید تفکیک شود و در کلاس های کمتر از 15 نفر یک مانع بین دختران و پسران قرار گیرد. مانعی که در تصاویر دیدیم، چیزی شبیه موانع بین زن ها و مردها در مساجد ایران است. تصمیم گرفتیم برای درک بهتر این قوانین و بازگشایی، به یکی از دانشگاه های خصوصی هرات برویم. دانشگاه اشراق که از قدیمی ترین دانشگاه های خصوصی افغانستان است. یک ساختمان 5 یا 6 طبقه در یک کوچه عریض. در ورود، ایست و بازرسی مفصلی را پشت سر می گذاریم. میزبان ما مهندس عبدالله کاظمی رئیس سابق، بنیانگذار و یکی از اعضای هیئت امنای دانشگاه است. کاظمی توضیح می دهد که ما تعداد زیادی سرباز در ورودی دانشگاه داشتیم که از حملات انتحاری و ... جلوگیری کنیم. اما حالا با بهتر شدن امنیت عمومی، بیشتر سربازها را مرخص کرده ایم. برنامه دانشگاه اشراق فعلا به این شکل است که دانشجوها در دو وقت صبح و بعد از ظهر به دانشگاه می آیند. 6 تا 9 و عصر هم 16 تا 19. این شاید به دلیل صرفه جویی در مصرف انرژی باشد. سمت صبح که ما آمده ایم دو کلاس برای دختران فعال است. با اجازه مسؤولان سر یکی از کلاس ها می رویم و مشغول تصویر برداری می شویم. یکی از مسؤولان دانشگاه قوانین جدید ابلاغی ط.ا را تشریح می کند. دختران همه البته با حجاب هستند با تنوعی از پوشش های مختلف، از چادر مشکی تا چادر عربی، مانتو، چادر رنگی، مانتو کوتاه و شلوار و .... بلافاصله چند دختر بلند می شوند و اعتراض می کنند. یکی از دخترها می گوید مگر ما خودمان عقل و شعور نداریم که رنگ حجاب را برای ما مشخص می کنند. یکی دو نفر دیگر هم با همین مضمون اعتراض می کنند. مسؤول مورد نظر مانده است. در انتها می گوید که این مسائل به دانشگاه مربوط نیست و ابلاغیه حکومت جدید است. با رئیس دانشگاه هم مصاحبه ای می گیریم و درباره قوانین جدید با دقت بیشتری پرس و جو می کنیم. دو نکته اضافه که در صبحت های مدیر است، عدم وجود هیچ ابلاغی درباره لباس و ریش آقایان و این مسأله مهم که تعدادی از دختران دانشجو در بازگشایی مجدد، هنوز به دانشگاه بازنگشته اند. نظر مدیر اینست که به احتمال تعدادی قید درس خواندن را بزنند. ایشان می گوید البته تعدادی هم در همان موج ابتدایی از کشور مهاجرت کرده اند.
در کنار تصویر برداری، از چند دختر دانشجو بدون حضور دوربین سوال می کنم که شرایط چطور است؟ شرایط برایشان ابهام آمیز است و نگران آینده درسی شان هستند. مشکل زیادی با داشتن حجاب ندارند، اما تعیین نوع حجاب را برنمی تابند و احساس تحمیل دارند. از طرفی فکر می کنند که ممکن قوانین، بعد از این سخت تر شود و در مسیر تحصیل مشکلات دیگری بوجود بیاید.
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
مندوی بازار و جنجال بین نماز
سفرنامه - بخش هفتم
برای شنیدن دقیق ترین روایت های مردمی بهتر است به بازار شهر بروی. بازار برشی واقعی و مردمی از شهر است. از تجار تا فروشنده ها و خریداران که برآمده از لایه های اجتماعی مختلف هستند. با بچه های تیم و برای گرفتن نظرات مردم درباره تحولات روز به مَندوی بازار کابل می رویم. یک بازار بزرگ، شلوغ و تو در تو که در حاشیه رود دریای کابل قرار دارد. دریای کابل بسیار کم آب است و حالا زباله، معتادهای کارتن خواب زیر پل ها و لجن ها و گل و لای کف اش بیشتر به چشم می آید. این رود که پیشانی شهر کابل است، از 15 سال پیش که برای اولین بار به افغانستان آمدم، هیچ تغییری نکرده است. کثیفتر شده که تمیزتر نه. بیشتر افغانستان به همین شکل است و هیچ پیشرفتی در آن دیده نمی شود. کنار این رودخانه و بازار البته مسجدی زیبا و چشم نواز به نام "مسجد شاه دو شمشیر" قرار دارد. به نظرم کبوتر های مسجد از همیشه کمتر شده است. از روی یکی از پل ها و درحال تصویر برداری، وارد یکی از راسته های بازار می شویم. هدف ما گرفتن تصاویری از وضعیت فعلی بازار بعد از تحولات سه هفته اخیر و صحبت با مردم است. یک ابزار فروش می گوید که وضعیت فروش و قیمت ها نسبت به قبل از روی کار آمدن ط.ا بدتر است. قیمت ها بدون دلیل بالا رفته و به همین دلیل مشتری ها کمتر شده اند. یک آب انار فروش می گوید : بازار خلوت تر از قبل است. خنده مان می گیرد. این بازار شلوغ در وضعیت کرونایی جهان هنوز خلوت تر هم شده است. در افغانستان بطور کلی توجهی به کرونا ندیدم. نه یک نفر ماسک می زند و نه کسی درباره کرونا صحبت می کند. آب انار فروش مثل قبل، آب انار طبیعی را داخل لیوان های شیشه ای دسته دار به ما می دهد و بعد از اینکه خوردیم، لیوان را داخل یک سطل آب کنار گاری می شوید و دوباره استفاده می کند. البته آب داخل سطل نسبتاً تمیز است. در عبور از بازار دو جوان خوش سیما سراغم می آیند. شیعه هزاره هستند. مراقب اند که جلوی دوربین قرار نگیرند. می گویند چرا از وضعیت شیعیان گزارش تهیه نمی کنید. می گویم سراغ آنها هم رفته ام. می گویند این روزها به خانه های شیعیان می ریزند و تلاشی می کنند. می پرسم آیا خانه خود یا یکی از نزدیکانت را تلاشی کرده اند؟ می گوید نه فقط شنیده ام. می پرسم آیا کسی را هم برده اند؟ می گوید نمی دانم. اما مطمئنم که در حال بیشتر کردن فشار به شیعیان هستند. می گویم سراغ علمای شیعه رفته ایم، چنین چیزی را تأیید نمی کنند. می گوید آنها می ترسند و تقیه می کنند. می پرسم خود تو نظرت درباره رفتار با ط.ا چیست؟ جنگ را ترجیه می دهی یا صلح؟ می گوید صلح اما به شرطی که شیعه در فشار و اذیت نباشد. از سخنانشان جز ابهام دستگیرم نمی شود. از آنها جدا می شویم و سراغ یک آجیل فروش کنار بازار می رویم. او هم صحبت های مشابهی درباره کمی مشتری و کسادی بازار می گوید. در حال گرفتن تصاویر عمومی هستیم. یک جوان ط.ا بلند قد با ریش و موی بلند و چشم های سرمه کشیده، یکدفعه از بین جمعیت جلو می آید. یک اسلحه آمریکایی روی دوش دارد و به بند حمایل اسلحه یک دست بند آویزان کرده و مرتب با قفل دست بند بازی می کند. به پشتون چیزی می گوید. می گوییم که پشتون نمی فهمیم. به عربی صحبت می کند. من و علی که عربی بلدیم، با او صحبت می کنیم. تقاضای مجوز می کند. می گوید که این کار برای پیدا کردن دزدها و خلاف کارهاست. مجوز را نشانش می دهیم. دقیق می خواند، با ما دست می دهد و جدا می شویم. به مردم حق می دهم که هنوز با دیدن ط.ا توی دلشان خالی بشود. قیافه هایشان غیر عادی و دور از عرف شهری است. دوباره مشغول کار می شویم. از جلوی یک پاسگاه عبور می کنیم. چند جوان ط.ا با لباس های آشنا، شلوارهای کوتاه، مو و ریش بلند و مسلح در حال بیرون آمدن هستند. جلوی مغازه ای برای مصاحبه می ایستیم. از دور می بینم که ما را زیر نظر دارند. 5-6 نفری هستند. با هم مشورت می کنند. تردید دارند که جلو بیایند یا نه. یک نفرشان از جمع جدا می شود و سراغ ما می آید. مردم دور ما جمع شده اند. فوری به او می گویم مجوز می خواهی؟ جواب مثبت می دهم. مجوز را سرسری نگاه می کند و بر می گرداند. رفتارش طبیعی و مؤدبانه است. یکی از نکات مهمی که دربازار می بینیم، حضور پررنگ زن هاست. در همه سرک های بازار زن ها در حال خرید و عبورند. حجاب ها هم متنوع است. از برقع یا همان چادری تا چادر مشکی، مانتو، شالهای بزرگ افغانستان و ... را می بینیم. البته زن بدون حجاب نمی بینیم. روبری همان جایی که با ط.ا ها برخورد کردیم، یک مغازه کفش فروشی است. جوانی ورزشکار با تی شرت آستین کوتاه فروشنده است. سراغش می رویم. جز مسائل اقتصادی که مثل همه نالان است، به بهتر شدن امنیت بازار اشاره می کند. می گوید در دولت قبل مجبورمان کردند که دوربین امنیتی نصب کنیم. اما بازهم از مغازه دزدی می شد.
https://t.iss.one/zambur
سفرنامه - بخش هفتم
برای شنیدن دقیق ترین روایت های مردمی بهتر است به بازار شهر بروی. بازار برشی واقعی و مردمی از شهر است. از تجار تا فروشنده ها و خریداران که برآمده از لایه های اجتماعی مختلف هستند. با بچه های تیم و برای گرفتن نظرات مردم درباره تحولات روز به مَندوی بازار کابل می رویم. یک بازار بزرگ، شلوغ و تو در تو که در حاشیه رود دریای کابل قرار دارد. دریای کابل بسیار کم آب است و حالا زباله، معتادهای کارتن خواب زیر پل ها و لجن ها و گل و لای کف اش بیشتر به چشم می آید. این رود که پیشانی شهر کابل است، از 15 سال پیش که برای اولین بار به افغانستان آمدم، هیچ تغییری نکرده است. کثیفتر شده که تمیزتر نه. بیشتر افغانستان به همین شکل است و هیچ پیشرفتی در آن دیده نمی شود. کنار این رودخانه و بازار البته مسجدی زیبا و چشم نواز به نام "مسجد شاه دو شمشیر" قرار دارد. به نظرم کبوتر های مسجد از همیشه کمتر شده است. از روی یکی از پل ها و درحال تصویر برداری، وارد یکی از راسته های بازار می شویم. هدف ما گرفتن تصاویری از وضعیت فعلی بازار بعد از تحولات سه هفته اخیر و صحبت با مردم است. یک ابزار فروش می گوید که وضعیت فروش و قیمت ها نسبت به قبل از روی کار آمدن ط.ا بدتر است. قیمت ها بدون دلیل بالا رفته و به همین دلیل مشتری ها کمتر شده اند. یک آب انار فروش می گوید : بازار خلوت تر از قبل است. خنده مان می گیرد. این بازار شلوغ در وضعیت کرونایی جهان هنوز خلوت تر هم شده است. در افغانستان بطور کلی توجهی به کرونا ندیدم. نه یک نفر ماسک می زند و نه کسی درباره کرونا صحبت می کند. آب انار فروش مثل قبل، آب انار طبیعی را داخل لیوان های شیشه ای دسته دار به ما می دهد و بعد از اینکه خوردیم، لیوان را داخل یک سطل آب کنار گاری می شوید و دوباره استفاده می کند. البته آب داخل سطل نسبتاً تمیز است. در عبور از بازار دو جوان خوش سیما سراغم می آیند. شیعه هزاره هستند. مراقب اند که جلوی دوربین قرار نگیرند. می گویند چرا از وضعیت شیعیان گزارش تهیه نمی کنید. می گویم سراغ آنها هم رفته ام. می گویند این روزها به خانه های شیعیان می ریزند و تلاشی می کنند. می پرسم آیا خانه خود یا یکی از نزدیکانت را تلاشی کرده اند؟ می گوید نه فقط شنیده ام. می پرسم آیا کسی را هم برده اند؟ می گوید نمی دانم. اما مطمئنم که در حال بیشتر کردن فشار به شیعیان هستند. می گویم سراغ علمای شیعه رفته ایم، چنین چیزی را تأیید نمی کنند. می گوید آنها می ترسند و تقیه می کنند. می پرسم خود تو نظرت درباره رفتار با ط.ا چیست؟ جنگ را ترجیه می دهی یا صلح؟ می گوید صلح اما به شرطی که شیعه در فشار و اذیت نباشد. از سخنانشان جز ابهام دستگیرم نمی شود. از آنها جدا می شویم و سراغ یک آجیل فروش کنار بازار می رویم. او هم صحبت های مشابهی درباره کمی مشتری و کسادی بازار می گوید. در حال گرفتن تصاویر عمومی هستیم. یک جوان ط.ا بلند قد با ریش و موی بلند و چشم های سرمه کشیده، یکدفعه از بین جمعیت جلو می آید. یک اسلحه آمریکایی روی دوش دارد و به بند حمایل اسلحه یک دست بند آویزان کرده و مرتب با قفل دست بند بازی می کند. به پشتون چیزی می گوید. می گوییم که پشتون نمی فهمیم. به عربی صحبت می کند. من و علی که عربی بلدیم، با او صحبت می کنیم. تقاضای مجوز می کند. می گوید که این کار برای پیدا کردن دزدها و خلاف کارهاست. مجوز را نشانش می دهیم. دقیق می خواند، با ما دست می دهد و جدا می شویم. به مردم حق می دهم که هنوز با دیدن ط.ا توی دلشان خالی بشود. قیافه هایشان غیر عادی و دور از عرف شهری است. دوباره مشغول کار می شویم. از جلوی یک پاسگاه عبور می کنیم. چند جوان ط.ا با لباس های آشنا، شلوارهای کوتاه، مو و ریش بلند و مسلح در حال بیرون آمدن هستند. جلوی مغازه ای برای مصاحبه می ایستیم. از دور می بینم که ما را زیر نظر دارند. 5-6 نفری هستند. با هم مشورت می کنند. تردید دارند که جلو بیایند یا نه. یک نفرشان از جمع جدا می شود و سراغ ما می آید. مردم دور ما جمع شده اند. فوری به او می گویم مجوز می خواهی؟ جواب مثبت می دهم. مجوز را سرسری نگاه می کند و بر می گرداند. رفتارش طبیعی و مؤدبانه است. یکی از نکات مهمی که دربازار می بینیم، حضور پررنگ زن هاست. در همه سرک های بازار زن ها در حال خرید و عبورند. حجاب ها هم متنوع است. از برقع یا همان چادری تا چادر مشکی، مانتو، شالهای بزرگ افغانستان و ... را می بینیم. البته زن بدون حجاب نمی بینیم. روبری همان جایی که با ط.ا ها برخورد کردیم، یک مغازه کفش فروشی است. جوانی ورزشکار با تی شرت آستین کوتاه فروشنده است. سراغش می رویم. جز مسائل اقتصادی که مثل همه نالان است، به بهتر شدن امنیت بازار اشاره می کند. می گوید در دولت قبل مجبورمان کردند که دوربین امنیتی نصب کنیم. اما بازهم از مغازه دزدی می شد.
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
اما از وقتی ط.ا روی کار آمده، یک مورد دزدی هم نداشته ایم. به پاسگاه اشاره می کند که دیوار به دیوار مغازه است. می گوید یکی از نیروهایشان تلفن خودش را به کاسب های این منطقه داده که اگر هر مشکلی در هر زمانی داشتیم، تماس بگیریم. می پرسیم این امنیت را پایدار می دانی؟ می گوید خدا می داند.
غروب شده است. به طرف راسته کتاب فروشها کنار خیابانی منتهی به بازار می رویم. اینها غرفه های کتاب فروشی هستند که بیشتر تعطیل کرده اند و یکی دو غرفه هنوز باز است. پیرمرد خوش لباسی با کلا پکول در حال جمع کردن غرفه است. می پرسیم آیا تا امروز ط.ا دستور العمل خاصی درباره کتابها داده اند؟ یا محدودیتی برای فروش برخی از کتاب ها ایجاد کرده اند؟ می گوید خیر هنوز هیچ اتفاقی برای ما نیفتاده است. هوا رو به تاریکی است. تصمیم می گیریم نماز را در مسجد بزرگ عبدالرحمن که در همان نزدیکی است، بخوانیم. این مسجد توسط یکی از تجار مشهور به نام عبدالرحمن بنا شده و بانی در میانه های ساختن مرده است. گفته می شود که او به خواب فرزندانش می آید و دستور اتمام مسجد را می دهد. این مسجد درست روبروی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان است. وقتی وارد مسجد می شویم، نماز تمام شده است. شبستان اصلی مسجد بسیار زیباست. مربع مانند با فرش های آجری رنگ و یک لوستر مدور سرتاسری شبیه لوسترهای آونگی مساجد ترکیه. گوشه مسجد چند نفر در حال ایستادن به نماز هستند. امام جماعت مردی میانه سال و خوش سیماست. کنارشان قرار می گیریم. علی کاغذی از جیب بیرون می آورد و برای سجده می گذارد. نماز را شروع می کنیم. در رکعت دوم، جوانی که کنار علی مشغول نماز است، با دست زیر کاغذ می زند و کاغذ را پرتاب می کند. نماز به پایان می رسد. علی کاغذ را بر می دارد و به جوان اعتراض می کند که تو حق نداری چنین کاری بکنی. جوان به پشتون چیزهایی می گوید که کلمه شرک را بینش متوجه می شوم. علی می گوید که تو باید به فقه خودت عمل کنی و من به فقه خودم و اجازه توهین نداری. بعد سراغ امام جماعت می رود و اعتراضش را ادامه می دهد. بین یکی از جوان های نماز گذار که قیافه ای شبیه ط.ا دارد، جلو می آید و می گوید: « من از شما عذر خواهی می کنم. جاهل است. می دانم که نباید چنین کاری می کرد.» امام جماعت هم جلو می آید و عذر خواهی می کند و جوان کاغذ پرت کن سریع از مسجد خارج می شود. موقع بیرون آمدن با جوانی که امام مسجد است، هم صحبت می شوم. حافظ کل قرآن است و عاشق قرائت های شحّات. می گویم آیا در مسابقات قرآن هم شرکت کرده ای؟ می گوید حکومت قبل اهمیتی به قرآن و مسابقات آن نمی داد. اطلاعاتش درباره رویدادهای قرآنی خوب است. می گوید که مسابقات مالزی و مسابقات قرآن ایران را می شناسم. تا جلوی در مسجد مرا همراهی می کند. خیابان های کابل در حال خلوت شدن است. بیشتر مغازه ها تعطیل اند. ما هم باید این روز کاری را به پایان برسانیم و به محل اقامت بازگردیم.
ادامه دارد ...
https://t.iss.one/zambur
غروب شده است. به طرف راسته کتاب فروشها کنار خیابانی منتهی به بازار می رویم. اینها غرفه های کتاب فروشی هستند که بیشتر تعطیل کرده اند و یکی دو غرفه هنوز باز است. پیرمرد خوش لباسی با کلا پکول در حال جمع کردن غرفه است. می پرسیم آیا تا امروز ط.ا دستور العمل خاصی درباره کتابها داده اند؟ یا محدودیتی برای فروش برخی از کتاب ها ایجاد کرده اند؟ می گوید خیر هنوز هیچ اتفاقی برای ما نیفتاده است. هوا رو به تاریکی است. تصمیم می گیریم نماز را در مسجد بزرگ عبدالرحمن که در همان نزدیکی است، بخوانیم. این مسجد توسط یکی از تجار مشهور به نام عبدالرحمن بنا شده و بانی در میانه های ساختن مرده است. گفته می شود که او به خواب فرزندانش می آید و دستور اتمام مسجد را می دهد. این مسجد درست روبروی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان است. وقتی وارد مسجد می شویم، نماز تمام شده است. شبستان اصلی مسجد بسیار زیباست. مربع مانند با فرش های آجری رنگ و یک لوستر مدور سرتاسری شبیه لوسترهای آونگی مساجد ترکیه. گوشه مسجد چند نفر در حال ایستادن به نماز هستند. امام جماعت مردی میانه سال و خوش سیماست. کنارشان قرار می گیریم. علی کاغذی از جیب بیرون می آورد و برای سجده می گذارد. نماز را شروع می کنیم. در رکعت دوم، جوانی که کنار علی مشغول نماز است، با دست زیر کاغذ می زند و کاغذ را پرتاب می کند. نماز به پایان می رسد. علی کاغذ را بر می دارد و به جوان اعتراض می کند که تو حق نداری چنین کاری بکنی. جوان به پشتون چیزهایی می گوید که کلمه شرک را بینش متوجه می شوم. علی می گوید که تو باید به فقه خودت عمل کنی و من به فقه خودم و اجازه توهین نداری. بعد سراغ امام جماعت می رود و اعتراضش را ادامه می دهد. بین یکی از جوان های نماز گذار که قیافه ای شبیه ط.ا دارد، جلو می آید و می گوید: « من از شما عذر خواهی می کنم. جاهل است. می دانم که نباید چنین کاری می کرد.» امام جماعت هم جلو می آید و عذر خواهی می کند و جوان کاغذ پرت کن سریع از مسجد خارج می شود. موقع بیرون آمدن با جوانی که امام مسجد است، هم صحبت می شوم. حافظ کل قرآن است و عاشق قرائت های شحّات. می گویم آیا در مسابقات قرآن هم شرکت کرده ای؟ می گوید حکومت قبل اهمیتی به قرآن و مسابقات آن نمی داد. اطلاعاتش درباره رویدادهای قرآنی خوب است. می گوید که مسابقات مالزی و مسابقات قرآن ایران را می شناسم. تا جلوی در مسجد مرا همراهی می کند. خیابان های کابل در حال خلوت شدن است. بیشتر مغازه ها تعطیل اند. ما هم باید این روز کاری را به پایان برسانیم و به محل اقامت بازگردیم.
ادامه دارد ...
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
پنجشیر، تسخیر قلعه عقاب ها
سفرنامه - بخش هشتم - پنجشیر ۱
از کابل که راه می افتیم، اولین چیزی که می بینیم، آوارگانی هستند که در پارک سرای شمالی چادر زده اند. چادر که چه عرض کنم. نایلون های کشاورزی، پارچه، چادرهای پاره و کهنه و بین درخت های پارک روی خاک زندگی می کنند. یکی از همراهان افغانستانی توضیح می دهد که اینها آوارگان استان های غیر پنجشیر هستند و بیشتر پنجشیری ها در پارک شهر نو هستند. جالب است در فضای رسانه ای ایران اصولاً هیچ صحبتی درباره جنگ در ولایت های دیگر، مردم آنجا، آوارگان، کشته ها و ... نمی شود و همه متمرکز شده اند درپنجشیر. سعی کرده ام در این چند روز درباره پنجشیر چیزی ننویسم تا برویم. برای رفتن به پنجشیر جاده شمالی افغانستان به سمت مزار شریف را می رویم و از گلبهار به سمت شرق می پیچیم. وارد این جاده که می شوی، سمت راست رودخانه ای پرآب ظاهر می شود و هر چه به پنجشیر نزدیک می شوی، بر ارتفاع کوه ها و باریکی جاده اضافه می شود. ورودی پنجشیر دروازه مانندی است آجری با سقف محدب که در کناره اش یک مسجد کوچک دیده می شود. اینجا اولین نقطه ایست که حضور ط.ا را پررنگ می بینیم. اینجا ورودی پنجشیر است و از چند کیلومتر قبل تر، اینترنت و موبایل قطع شده است. قبل و بعد از دروازه عکس ها و بنرهای شهدای پنجشیر و بر بالای دروازه عکس آمر صاحب یا همان احمد شاه مسعود پاره شده است. بعد از یک هفته پیگیری توانسته ایم اجازه ورود به پنجشیر بگیریم. به همین دلیل پایین می آییم و با نیروهای ط.ا مصاحبه می گیریم. حرف زیاد دندان گیری ندارند. اما در مصاحبه ها ادعا می کنند که دره پنجشیر بطور کامل بدست ط.ل افتاده است. ما برای راستی آزمایی همین ادعا ها آمده ایم. و البته 5 سؤال مهم که در پی رسیدن به پاسخ اش هستیم. سعی می کنیم به دو روش به جواب سؤالهایمان برسیم. ابتدا در مصاحبه با دوربین که می دانیم مردم درمقابل آن بخشی از حقیقت را نمی گویند. اما بخش ها و حرف هایی هم بیان می شود. در کنار این سعی می کنم پشت دوربین با مردم گپ بزنم. البته در کنار مردم و پنجشیری ها ما سعی می کنیم روایت مقابل یعنی ط.ا را هم برای تقاطع گیری بشنویم و ضبط کنیم.
آیا طالبان بطور کامل بر پنجشیر مسلط شده است؟
ط.ا به شکل قطعی می گویند که جنگ در پنجشیر تمام شده است و آنها بر دره مسلط اند. یکی شان می گوید تا مرز بدخشان دست ماست. ما البته تا مزار آمر صاحب بیشتر نمی رویم که آنجا هم راهمان نمی دهند. می گویند مزار از دو روز دیگر باز می شود. به احتمال در حال تعمیر سنگ قبر شکسته و تمیز کاری مزار هستند. اما در مقابل بیشتر مردم به خصوص جوانها با غرور خاصی از حیات داشتن مقاومت مردمی سخن می گویند. عبدالغفار بلند بالا که صنف دوازه است و خود را برای دانشگاه آماده می کند، می گوید : این شرایطی که می بینید، آتش زیر خاکستر است. رزمندگان مقاومت در کوه ها هستند،مقاومت پنجشیر زنده است و جنگ بزرگ و پارتیزانی به زودی شروع می شود. می پرسم اگر جنگ بشود، تو هم به آنها می پیوندی؟ می گوید بله، هر پنجشیری مقاومت را در خون دارد. از او تفاوت آمر صاحبت و فرزندش را می پرسم. می گوید: « آمر صاحب خوب می جنگید و همیشه به پیش می رفت. اما پسرش نه درست می جنگد و نه درست صلح می کند» درچهره اش سرخوردگی می بینم. مثل کسی که غرورش پایمال شده و ابهت پنجشیری اش خدشه دار. چنین روایتی که منتظر ظهور دوباره مقاومت پنجشیر است، را از چند نفر دیگر هم می شنوم. همه منتظر اند گویا و این تفاوت پنجشیری ها با مردم شهر ها و ولایات دیگر است. پنجشیری از جنگ خسته نمی شود.
چرا آثار جنگ در شهرها و روستاهای پنجشیر دیده نمی شود؟
https://t.iss.one/zambur
سفرنامه - بخش هشتم - پنجشیر ۱
از کابل که راه می افتیم، اولین چیزی که می بینیم، آوارگانی هستند که در پارک سرای شمالی چادر زده اند. چادر که چه عرض کنم. نایلون های کشاورزی، پارچه، چادرهای پاره و کهنه و بین درخت های پارک روی خاک زندگی می کنند. یکی از همراهان افغانستانی توضیح می دهد که اینها آوارگان استان های غیر پنجشیر هستند و بیشتر پنجشیری ها در پارک شهر نو هستند. جالب است در فضای رسانه ای ایران اصولاً هیچ صحبتی درباره جنگ در ولایت های دیگر، مردم آنجا، آوارگان، کشته ها و ... نمی شود و همه متمرکز شده اند درپنجشیر. سعی کرده ام در این چند روز درباره پنجشیر چیزی ننویسم تا برویم. برای رفتن به پنجشیر جاده شمالی افغانستان به سمت مزار شریف را می رویم و از گلبهار به سمت شرق می پیچیم. وارد این جاده که می شوی، سمت راست رودخانه ای پرآب ظاهر می شود و هر چه به پنجشیر نزدیک می شوی، بر ارتفاع کوه ها و باریکی جاده اضافه می شود. ورودی پنجشیر دروازه مانندی است آجری با سقف محدب که در کناره اش یک مسجد کوچک دیده می شود. اینجا اولین نقطه ایست که حضور ط.ا را پررنگ می بینیم. اینجا ورودی پنجشیر است و از چند کیلومتر قبل تر، اینترنت و موبایل قطع شده است. قبل و بعد از دروازه عکس ها و بنرهای شهدای پنجشیر و بر بالای دروازه عکس آمر صاحب یا همان احمد شاه مسعود پاره شده است. بعد از یک هفته پیگیری توانسته ایم اجازه ورود به پنجشیر بگیریم. به همین دلیل پایین می آییم و با نیروهای ط.ا مصاحبه می گیریم. حرف زیاد دندان گیری ندارند. اما در مصاحبه ها ادعا می کنند که دره پنجشیر بطور کامل بدست ط.ل افتاده است. ما برای راستی آزمایی همین ادعا ها آمده ایم. و البته 5 سؤال مهم که در پی رسیدن به پاسخ اش هستیم. سعی می کنیم به دو روش به جواب سؤالهایمان برسیم. ابتدا در مصاحبه با دوربین که می دانیم مردم درمقابل آن بخشی از حقیقت را نمی گویند. اما بخش ها و حرف هایی هم بیان می شود. در کنار این سعی می کنم پشت دوربین با مردم گپ بزنم. البته در کنار مردم و پنجشیری ها ما سعی می کنیم روایت مقابل یعنی ط.ا را هم برای تقاطع گیری بشنویم و ضبط کنیم.
آیا طالبان بطور کامل بر پنجشیر مسلط شده است؟
ط.ا به شکل قطعی می گویند که جنگ در پنجشیر تمام شده است و آنها بر دره مسلط اند. یکی شان می گوید تا مرز بدخشان دست ماست. ما البته تا مزار آمر صاحب بیشتر نمی رویم که آنجا هم راهمان نمی دهند. می گویند مزار از دو روز دیگر باز می شود. به احتمال در حال تعمیر سنگ قبر شکسته و تمیز کاری مزار هستند. اما در مقابل بیشتر مردم به خصوص جوانها با غرور خاصی از حیات داشتن مقاومت مردمی سخن می گویند. عبدالغفار بلند بالا که صنف دوازه است و خود را برای دانشگاه آماده می کند، می گوید : این شرایطی که می بینید، آتش زیر خاکستر است. رزمندگان مقاومت در کوه ها هستند،مقاومت پنجشیر زنده است و جنگ بزرگ و پارتیزانی به زودی شروع می شود. می پرسم اگر جنگ بشود، تو هم به آنها می پیوندی؟ می گوید بله، هر پنجشیری مقاومت را در خون دارد. از او تفاوت آمر صاحبت و فرزندش را می پرسم. می گوید: « آمر صاحب خوب می جنگید و همیشه به پیش می رفت. اما پسرش نه درست می جنگد و نه درست صلح می کند» درچهره اش سرخوردگی می بینم. مثل کسی که غرورش پایمال شده و ابهت پنجشیری اش خدشه دار. چنین روایتی که منتظر ظهور دوباره مقاومت پنجشیر است، را از چند نفر دیگر هم می شنوم. همه منتظر اند گویا و این تفاوت پنجشیری ها با مردم شهر ها و ولایات دیگر است. پنجشیری از جنگ خسته نمی شود.
چرا آثار جنگ در شهرها و روستاهای پنجشیر دیده نمی شود؟
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
این برای ما یک سؤال حیاتی است. چون در این چند هفته هرچه شنیده ایم، حکایت از جنگ گسترده، خانمان سوز و بسیار جدی در پنجشیر داشته است. تعداد کشته های اعلام شده در فجازی یکی از دلایل این مسأله بود که فکر کنیم حتماً جنگی بسیار بزرگ در پنجشیر روی داده است. اما آنچه در پنجشیر می بینیم، ییلاقی خوش آب و هوا با رودخانه ای پرآب و باغ ها و مزارعی سرسبز است که حتی یک گلوله به در و دیوارش نخورده است. تنها آثار جنگی که می بینیم، چند نفر بر هامر و چند وانت است که گلوله خورده و کنار راه افتاده است. بیشتر اینها را هم جبهه مقاومت برای جلوگیری از پیشروی ط.ا آتش زده اند. روایت طالبان در جواب این سؤال باز رد کردن جنگ بزرگ و گسترده است. بمباران هوایی، بمباران پهبادی، استفاده از سلاح های نامتعارف، گلوله باران شدید و ... را رد می کنند. یکی از طالب ها که جوانی سفید چهره با دستاری سیاه است، می گوید : جنگ در قسمت های شرقی دره و نزدیک پنجشیر، شدیدتر از بخش های غربی و مرکزی بوده است. از او می پرسم تعداد تلفات طالبان را که اعدادی مثل 750 نفر، 300 نفر و ... ذکر می کنند، تأیید می کنی، می گوید از جاوید بپرس. او یک اسلحه ام 16 آمریکایی بدست دارد. فارسی را خیلی خوب صحبت می کند. می پرسم ایران بوده ای؟ می گوید بله الآن هم هستم. تعجب می کنم. می گوید 3 ماه برای جهاد می آیم. بدون گرفتن یک ریال پول. بعد به ایران برمی گردم و یک ماه و نیم کنار همسر و 5 فرزندم هستم. در این مدت کار می کنم و برای سه ماه بعدشان پول می گذارم. می پرسم چند سال است. می گوید تقریباً ده سال! جاوید توضیح می دهد که درباره کشته های دیگر مناطق اطلاعی ندارد اما از جمع 500 نفره ای که در اختیار دارد و او فرمانده شان است، در جنگ پنجشیر تا امروز یک نفر کشته و چند نفر زخمی شده اند. با یک از امرای ط.ا در پنجشیر هم مصاحبه می گیریم. تاجیک و فارس زبان است. می گوید : «ما با پنجشیری ها برادر بودیم. ژنرال فهیم در دوره مبارزه با روس ها 9 سال در روستای ما ساکن بود. حالا هم باید سعی کنیم برادری را حفظ کنیم» مولوی اسحاق که مسؤولیتش را نمی دانم، چند مسأله را توضیح می دهد. یکی اینکه دلیل نبودن هیچ اثری از جنگ این است که ط.ا رعایت مردم در شهر ها را کرده است. دوم هرگونه دخالت پاکستان به هر شکلی در جنگ پنجشیر را رد می کند. وقتی برای رسیدن به جواب این سؤال سراغ مردم می رویم، بیشتر جواب ها تقریباً شبیه به هم است. گروهی از پیرمردهای پنجشیری که در میدان منار شهید کنار ولسوالی بازارک مرکز پنجشیر جمع شده اند می گویند : جنگ در شهرها و در سرک قیر – راه آسفالت- نبوده و بیشتر جنگ در دره ها و کوه ها بوده است. می پرسیم آخر نباید اثر حتی یک گلوله روی در و دیوارها یا اثر یک خمپاره روی آسفالت یا خرابی حتی یک خانه بر اثر انفجار و بمباران را ببینیم. می گویند ما کابل بوده ایم و بیشتر از این نمی دانیم. ما بیشتر مسیر از دروازه پنجشیر تا مزار آمر صاحب را با دوربین گوپرو ضبط کرده ایم. بزودی در حساب آپاراتم بارگزاری می کنم که همه ببینند. تنها اثر جنگ که ما دیدیم، گشتی های در رفت و آمدط.ا و پست های بازرسی شان که به هیچ اتوموبیلی هم ایست نمی دادند. بنده بیشتر از این درباره این سؤال جوابی پیدا نکردم.
ادامه دارد...
https://t.iss.one/zambur
ادامه دارد...
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
سفرنامه - بخش هشتم - پنجشیر ۲
آیا در پنجشیر تغرض به زن ها و خانواده ها وجود داشته است؟
این سؤال را از بیشتر از 10 یا 15 نفر پنجشیری و بیشتر از 5 ط.ل پرسیدیم. تقریباً همه بدون استثنا رد کردند. هیچ نکته خاص یا حتی پشت دوربینی هم نگفتند. البته در این یک شبانه روز چرخیدن ما در پنجشیر کمتر زن یا دختری را در معابر عمومی دیدیم. فقط در مقابل بیمارستان امرجنسی ایتالیایی ها یک خانم با شال افغانستانی دیدیم که از در بیرون آمد و درست از وسط بیشتر از ده نفر از نیروهای مسلح ط.ا عبور کرد و سوار ماشین شد و با شوهرش رفت. داخل بیمارستان هم یک خانم تقریباً شصت ساله ایتالیایی از کاکنان بیمارستان را دیدیم که بدون حجاب بود. موهای بور، تی شرت قرمز، شلوار کمپینگ و کفش اسپرت که به ما اجازه مصاحبه و تصویر برداری از بیمارستان را نداد. دلیلش هم عدم حضور رئیس بیمارستان بود. او هم خیلی راحت با چند نفر نیروهای ط.ا گفتگو کرد بدون اینکه ابایی از سربرهنه بودن داشته باشد.
آیا ط.ا در پنجشیر کشتار دسته جمعی براه انداخته است؟
درباره کشته های مقاومت مردمی پنجشیر در این ایام روایات زیادی شنیدیم. مدتی اعداد پایین اعلام می شد، اما از زمانی که اعلام رسمی سقوط پنجشیر آمد، آمارها افزایش پیدا کرد. ما به هیچ آمار دقیقی در این باره نرسیدیم. مردم بیشتر می گفتند که به دلیل قطع بودن موبایل و اینترنت، خبری از روستاهای دیگر و اقوام و آشنایانشان ندارند. اما ما تنها کاری که می کردیم این پرسش از پنجشیری ها بود که آیا از خانواده و نزدیکان شما کسی کشته شده است؟ بعضی ها پاسخ هایی می دادند. اما آمارها عموماً یک، دو یا چند نفر کشته بود و هیچیک دلیلی بر کشتار دسته جمعی مورد ادعا نداشت. درعنابه که جواد موگویی درباره کشته شدن 8 غیر نظامی افشاگری کرده بود، دوربین را خاموش کردیم و هر کدام برای بدست آوردن روایت کاملتری براه افتادیم.
روایت اول، یک آپاراتی:« کشته شدن 8 نفر دست است. 5 نفرشان در همین قبرستان بالا دفن شده اند. گفتم چطور کشته شده اند. گفت : «این پنج نفر همه نوجوان بوده اند. بی گناه. اصلاً نظامی نبوده اند. از ترس به کوه پناه بده اند، طالبان تعقیبشان کرده و هر پنج نفر را کشته است»
روایت دوم، یک پیرمرد کُنج آفتاب : « این ها با خانواده هایشان به کوه رفته بودند. بعد از دو روز که ط.ا اعلام می کند که کاری به مردم ندارد، خانواده ها برمی گردند و اینها برای آوردن وسایل می روند و به کمین طالبان می خورند.»
روایت سوم، یک سرباز طالب : « اینها مردم عادی نبودند، اسحله هایشان را در کوه زیر خاک کرده بودند. ما هم دنبال اینها نرفتیم. در عنابه کمین خوردیم. یکی از افرادر ما کشته شد، در تعقیب کمین کننده ها به کوه رفتیم و به این گروه پنج نفره برخوردیم. تسلیم نشدند. درگیر شدیم و کشته شدند. از ط.ا می پرسم چطور در درگیری هر پنج نفر گلوله به مغزشان خورده؟ جواب می دهد که اسلحه های ما آمریکایی و دقیق است!»
نتیجه گیری شخصی حقیر : درباره سه نفر به روایت دوستان مراجعه کنید. اما درباره پنج نفر کشته شدن قطعی است. مسلح نبودن در زمان برخورد با ط.ا قطعی است. کشتن کسی که می توانستند اسیر کنند و یا اسیر کرده اند قطعی است و من فکر می کنم گروهی که مرتکب این جنایت جنگی شده اند، باید بلافاصله محاکمه شوند. علنی و سریع.
آیا ط.ا مردم پنجشیر را وادار به کوچ اجباری کرده است؟
https://t.iss.one/zambur
آیا در پنجشیر تغرض به زن ها و خانواده ها وجود داشته است؟
این سؤال را از بیشتر از 10 یا 15 نفر پنجشیری و بیشتر از 5 ط.ل پرسیدیم. تقریباً همه بدون استثنا رد کردند. هیچ نکته خاص یا حتی پشت دوربینی هم نگفتند. البته در این یک شبانه روز چرخیدن ما در پنجشیر کمتر زن یا دختری را در معابر عمومی دیدیم. فقط در مقابل بیمارستان امرجنسی ایتالیایی ها یک خانم با شال افغانستانی دیدیم که از در بیرون آمد و درست از وسط بیشتر از ده نفر از نیروهای مسلح ط.ا عبور کرد و سوار ماشین شد و با شوهرش رفت. داخل بیمارستان هم یک خانم تقریباً شصت ساله ایتالیایی از کاکنان بیمارستان را دیدیم که بدون حجاب بود. موهای بور، تی شرت قرمز، شلوار کمپینگ و کفش اسپرت که به ما اجازه مصاحبه و تصویر برداری از بیمارستان را نداد. دلیلش هم عدم حضور رئیس بیمارستان بود. او هم خیلی راحت با چند نفر نیروهای ط.ا گفتگو کرد بدون اینکه ابایی از سربرهنه بودن داشته باشد.
آیا ط.ا در پنجشیر کشتار دسته جمعی براه انداخته است؟
درباره کشته های مقاومت مردمی پنجشیر در این ایام روایات زیادی شنیدیم. مدتی اعداد پایین اعلام می شد، اما از زمانی که اعلام رسمی سقوط پنجشیر آمد، آمارها افزایش پیدا کرد. ما به هیچ آمار دقیقی در این باره نرسیدیم. مردم بیشتر می گفتند که به دلیل قطع بودن موبایل و اینترنت، خبری از روستاهای دیگر و اقوام و آشنایانشان ندارند. اما ما تنها کاری که می کردیم این پرسش از پنجشیری ها بود که آیا از خانواده و نزدیکان شما کسی کشته شده است؟ بعضی ها پاسخ هایی می دادند. اما آمارها عموماً یک، دو یا چند نفر کشته بود و هیچیک دلیلی بر کشتار دسته جمعی مورد ادعا نداشت. درعنابه که جواد موگویی درباره کشته شدن 8 غیر نظامی افشاگری کرده بود، دوربین را خاموش کردیم و هر کدام برای بدست آوردن روایت کاملتری براه افتادیم.
روایت اول، یک آپاراتی:« کشته شدن 8 نفر دست است. 5 نفرشان در همین قبرستان بالا دفن شده اند. گفتم چطور کشته شده اند. گفت : «این پنج نفر همه نوجوان بوده اند. بی گناه. اصلاً نظامی نبوده اند. از ترس به کوه پناه بده اند، طالبان تعقیبشان کرده و هر پنج نفر را کشته است»
روایت دوم، یک پیرمرد کُنج آفتاب : « این ها با خانواده هایشان به کوه رفته بودند. بعد از دو روز که ط.ا اعلام می کند که کاری به مردم ندارد، خانواده ها برمی گردند و اینها برای آوردن وسایل می روند و به کمین طالبان می خورند.»
روایت سوم، یک سرباز طالب : « اینها مردم عادی نبودند، اسحله هایشان را در کوه زیر خاک کرده بودند. ما هم دنبال اینها نرفتیم. در عنابه کمین خوردیم. یکی از افرادر ما کشته شد، در تعقیب کمین کننده ها به کوه رفتیم و به این گروه پنج نفره برخوردیم. تسلیم نشدند. درگیر شدیم و کشته شدند. از ط.ا می پرسم چطور در درگیری هر پنج نفر گلوله به مغزشان خورده؟ جواب می دهد که اسلحه های ما آمریکایی و دقیق است!»
نتیجه گیری شخصی حقیر : درباره سه نفر به روایت دوستان مراجعه کنید. اما درباره پنج نفر کشته شدن قطعی است. مسلح نبودن در زمان برخورد با ط.ا قطعی است. کشتن کسی که می توانستند اسیر کنند و یا اسیر کرده اند قطعی است و من فکر می کنم گروهی که مرتکب این جنایت جنگی شده اند، باید بلافاصله محاکمه شوند. علنی و سریع.
آیا ط.ا مردم پنجشیر را وادار به کوچ اجباری کرده است؟
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
از لحظه ورود به دره و در همان دروازه ورودی با ماشین های زیادی برخورد می کنیم که در حال خروج از پنجشیر هستند. تعداد ماشین های ورودی دیشب بسیار کمتر است. امروز صبح هم تعداد ماشین های ورودی از خروجی ها کمتر است. باز از هر دو طرف قضیه این سؤال را می پرسیم. مردم چند نکته رامی گویند : «خروج ها به دلیل ترس از ط.ا است، خروج ها به دلیل ترس از در گرفتن جنگ است، رفتن مردم به دلیل ترسی است که رسانه ها در دلشان ایجاد کرده اند.» چند نفر از مردم هم اعتقاد دارند که این رفتن ها موقتی است و مردم اگر مطمئن شوند دیگر درگیری تمام شده برمی گردند. در بازارهای مسیر و به شکل چشمی و نه خیلی دقیق، حدود 40 درصد مغازه ها باز و حدود 60 درصد بسته هستند. مردم می گویند اینها بیشتر به کابل رفته اند. از مردم می پرسیم آیا ط.ا شما را مجبور به تخلیه خانه ها و خروج از پنجشیر کرده است؟ تقریبا همه کسانی که با آنها صحبت می کنیم این مسأله را رد می کنند. در طرف مقابل ط.ا می گویند که هیچ اجباری به رفتن یا ماندن مردم ایجاد نکرده اند. مولوی اسحاق می گوید : «اگر کسی سلاح نداشته و نجنگیده است، دستور داده ایم که وارد خانه اش نشوند و مال و خانه و ناموسش محفوظ باشد» برای این ادعا امکان محکمی برای اثبات ندارم. اما به قرینه صحبت های مردم می توانیم مسأله را قبول کنیم. مگر اینکه در روزهای بعد خلافش ثابت شود. در مجموع ادعای کوچ اجباری اهالی پنجشیر برای جایگزینی پشتون ها و تغییر بافت جمعیتی که در روزهای پیش از طرف برخی دوستان مطرح شده بود، غیر واقعی به نظر می رسد و بیشتر یک جوسازی رسانه ایست.
ما بعد از دو روز از پنجشیر خارج شدیم. دره آرام است. اما رفت و آمد ماشین های نظامی زیادی را در راه می بینیم. سوالات زیادی هنوز برای ما وجود دارد؟ تحرکات نظامی برای تثبیت موقعیت است یا پیش زمینه شروع جنگی دوباره؟ آیا پنجشیری هایی که هیچکدام از محل احمد مسعود خبر ندارند، می توانند امید به ظهور دوباره مقاومت مردمی داشته باشند؟ آیا ادامه جنگ در پنجشیر به صلاح مردم است یا به ضررشان؟ آیا بازهم خبرهای جعلی و بمباران دروغ اخبار درباره پنجشیر ادامه پیدا خواهد کرد؟ و ...
ادامه دارد ...
https://t.iss.one/zambur
ما بعد از دو روز از پنجشیر خارج شدیم. دره آرام است. اما رفت و آمد ماشین های نظامی زیادی را در راه می بینیم. سوالات زیادی هنوز برای ما وجود دارد؟ تحرکات نظامی برای تثبیت موقعیت است یا پیش زمینه شروع جنگی دوباره؟ آیا پنجشیری هایی که هیچکدام از محل احمد مسعود خبر ندارند، می توانند امید به ظهور دوباره مقاومت مردمی داشته باشند؟ آیا ادامه جنگ در پنجشیر به صلاح مردم است یا به ضررشان؟ آیا بازهم خبرهای جعلی و بمباران دروغ اخبار درباره پنجشیر ادامه پیدا خواهد کرد؟ و ...
ادامه دارد ...
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
بسم الله
خواجه نصیر الدین توسی تطهیر کننده مغولان!!
نگرشی تاریخی به ظهور دوباره ط.ا
بخش نهم و پاياني سفر افغانستان
اشاره
سال ۱۹۹۴ در اوج جنگهای داخلی افغانستان، گروهی وارد منطقه «سپین بولدک» ولایت قندهار در جنوب افغانستان شدند و خود را «تحریک اسلامی طُلبای کِرام» خواندند. آنها با مکتب حنفی دیوبندی و تبلیغ شعارهای اسلامی مانند جهاد با شرک و کفر طرفداران زیادی پیدا کردند و کمتر از دو سال بعددر ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ وارد کابل شدند. بعد از یازده سپتامبر و عدم تسلیم بن لادن، آمریکا در ۷ اکتبر ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد و ط.ا به ظاهر شکست خوردند. پنج سال بعد ط.ا دوباره اعلام وجود کرد و پیشروی هایش را در جنوب افغانستان شروع کرد. اوج درگیری های ط.ا با نیروهای چند ملیتی و اردوی ملی افغانستان به سال های پس از 2012 برمی گردد. تا اینکه در 29 فوریه 2020 موافقت نامه «آوردن صلح به افغانستان یا توافقنامه دوحه» بین آمریکا و ط.ا در قطر امضا شد. حدود یکسال بعد و در آستانه خروج کامل نیروهای آمریکایی از افغانستان، ط.ا با کمترین مقاومت مردمی یا جنگ نظامی بیشتر خاک افغانستان را اشغال و اعلام تشکیل حکومت موقت کرد.
تاریخ مقاومت ایرانیان مسلمان
در تاریخ ایران اسلامی مقاطعی حساس و حیاتی از دفاع سرزمینی در برابر نیروهای مهاجم خارجی و داخلی وجود دارد. دراین مقاطع با ترکیبی متنوع از تاکتیک ها و روش های دفاع و مقابله مواجهیم که بررسی آنها می تواند راهگشای گره های آینده این قلمرو پرتلاطم و این چهارراه پرتغییر جهان باشد. یکی از این مقاطع مهم حمله مغول به ایران است. چنگیزخان بعد از اشتباه بزرگ سلطان محمد خوارزمشاه در کشتن 450 بازرگان مغول در سال 616 ه.ق (1219م) به ایران لشکر کشید و بخش هایی از ایران را تصرف کرد. بسیاری گمان می کنند که حمله مغول به ایران همین یک مرحله است. اما تا سال654 ه.ق ( 1256م) مغولان دو نوبت دیگر به ایران لشکر کشیدند. حمله آخر با فرمانروایی هولاکو نوه چنگیز علاوه بر کامل کردن تسلط مغولان بر ایران بزرگ آن روز و تأسیس سلسله ایلخانان مغول دو اتفاق مهم دیگر را هم رقم زد. انقراض اسماعیلیان وپایان خلافت 518 ساله عباسیان.
در این مقطع مهم تاریخی بجز مغولان، و دیگر کنشگران، نقش یک عالم شیعه امامیه بسیار مهم و قابل بررسی است. «خواجه نصیرالدین توسی» فقیه، متکلم، منجم، فیلسوف، پزشک، معمار و به قولی همه چیزدان ایرانی نقش مهمی در این دوره حساس تاریخ ایرانیان مسلمان داشت. خواجه سال 597 ه.ق در توس یا جهرود قم متولد شد. در مقام و منزلت اون همین بس که «ابن خلدون» او را بزرگترین دانشمند پارسی ایرانی پس از اسلام می داند. دو مقطع از زندگی خواجه بسیار مهم است. 26 سال حضور او در قلاع اسماعیلیه که به پژوهش و نگارش کتب و مقالات متعددی پرداخت و همه اینها را در سایه اسماعیلیه ای پایه ریزی کرد که به ساختگی و بدعتی بودنش اعتقاد داشت. شاید بتوانیم این دوره از زندگی خواجه را شناخت اجتهادی از اسماعیلیه برای ضربه و انقراض آنها با روش نرم و فکری – در کنار فعالیت های دیگر علمی این دوره - بدانیم. این دوره از زندگی خواجه نصیر با حمله هولاکو به قلاع اسماعیلیه در 654 ه.ق پایان یافت. خواجه نصیر به دلیل فضل بسیار بدست مغولان کشته نشد. به گفته سید محسن امین عاملی فقیه و تاریخ نگار اهل جبل عامل:«خواجه طوسی بدون آنکه قدرت انتخاب داشته باشد، در حالتی که مقاومت در برابر نیروی مهاجم، نه از سوی مردم و نه از سوی حکومت امکانپذیر نبود، تلاش کرد از میراث اسلامی که در معرض نابودی بود محافظت کند و به سبب اقدامات او بود که در نهایت پس از مدتی مغولان به اسلام گرویدند.»
استوانه های فکری خواجه نصیر
با بررسی کتاب اخلاق ناصری مهمترین اثر مکتوب خواجه به این نکته پی می بریم که او در همه عمر به دنبال تحقق مدینه فاضله بود و این مدینه را نقطه مقابل مدینه غیر فاضله می دانست. در مدینه فاضله او سیاست وسیله تحقق عدالت است و عدالت به دست حکیم محقق می شود. از جمله ویژگی های رهبر مدینه فاضله که خواجه نصیر بر می شمرد اینهاست:
اُبُوّت : برای مردم مانند پدر بودن
عُلُو همّت : بزرگ منش بودن
متانت رأی : سنجیدگی و استواری نظر
عزیمت تمام : استواری تصمیم
صبر بر مَقاساتِ شداید : صبر در رنج های بزرگ
اَعوان صالح : همراهان و کارگزاران شایسته
https://t.iss.one/zambur
خواجه نصیر الدین توسی تطهیر کننده مغولان!!
نگرشی تاریخی به ظهور دوباره ط.ا
بخش نهم و پاياني سفر افغانستان
اشاره
سال ۱۹۹۴ در اوج جنگهای داخلی افغانستان، گروهی وارد منطقه «سپین بولدک» ولایت قندهار در جنوب افغانستان شدند و خود را «تحریک اسلامی طُلبای کِرام» خواندند. آنها با مکتب حنفی دیوبندی و تبلیغ شعارهای اسلامی مانند جهاد با شرک و کفر طرفداران زیادی پیدا کردند و کمتر از دو سال بعددر ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ وارد کابل شدند. بعد از یازده سپتامبر و عدم تسلیم بن لادن، آمریکا در ۷ اکتبر ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد و ط.ا به ظاهر شکست خوردند. پنج سال بعد ط.ا دوباره اعلام وجود کرد و پیشروی هایش را در جنوب افغانستان شروع کرد. اوج درگیری های ط.ا با نیروهای چند ملیتی و اردوی ملی افغانستان به سال های پس از 2012 برمی گردد. تا اینکه در 29 فوریه 2020 موافقت نامه «آوردن صلح به افغانستان یا توافقنامه دوحه» بین آمریکا و ط.ا در قطر امضا شد. حدود یکسال بعد و در آستانه خروج کامل نیروهای آمریکایی از افغانستان، ط.ا با کمترین مقاومت مردمی یا جنگ نظامی بیشتر خاک افغانستان را اشغال و اعلام تشکیل حکومت موقت کرد.
تاریخ مقاومت ایرانیان مسلمان
در تاریخ ایران اسلامی مقاطعی حساس و حیاتی از دفاع سرزمینی در برابر نیروهای مهاجم خارجی و داخلی وجود دارد. دراین مقاطع با ترکیبی متنوع از تاکتیک ها و روش های دفاع و مقابله مواجهیم که بررسی آنها می تواند راهگشای گره های آینده این قلمرو پرتلاطم و این چهارراه پرتغییر جهان باشد. یکی از این مقاطع مهم حمله مغول به ایران است. چنگیزخان بعد از اشتباه بزرگ سلطان محمد خوارزمشاه در کشتن 450 بازرگان مغول در سال 616 ه.ق (1219م) به ایران لشکر کشید و بخش هایی از ایران را تصرف کرد. بسیاری گمان می کنند که حمله مغول به ایران همین یک مرحله است. اما تا سال654 ه.ق ( 1256م) مغولان دو نوبت دیگر به ایران لشکر کشیدند. حمله آخر با فرمانروایی هولاکو نوه چنگیز علاوه بر کامل کردن تسلط مغولان بر ایران بزرگ آن روز و تأسیس سلسله ایلخانان مغول دو اتفاق مهم دیگر را هم رقم زد. انقراض اسماعیلیان وپایان خلافت 518 ساله عباسیان.
در این مقطع مهم تاریخی بجز مغولان، و دیگر کنشگران، نقش یک عالم شیعه امامیه بسیار مهم و قابل بررسی است. «خواجه نصیرالدین توسی» فقیه، متکلم، منجم، فیلسوف، پزشک، معمار و به قولی همه چیزدان ایرانی نقش مهمی در این دوره حساس تاریخ ایرانیان مسلمان داشت. خواجه سال 597 ه.ق در توس یا جهرود قم متولد شد. در مقام و منزلت اون همین بس که «ابن خلدون» او را بزرگترین دانشمند پارسی ایرانی پس از اسلام می داند. دو مقطع از زندگی خواجه بسیار مهم است. 26 سال حضور او در قلاع اسماعیلیه که به پژوهش و نگارش کتب و مقالات متعددی پرداخت و همه اینها را در سایه اسماعیلیه ای پایه ریزی کرد که به ساختگی و بدعتی بودنش اعتقاد داشت. شاید بتوانیم این دوره از زندگی خواجه را شناخت اجتهادی از اسماعیلیه برای ضربه و انقراض آنها با روش نرم و فکری – در کنار فعالیت های دیگر علمی این دوره - بدانیم. این دوره از زندگی خواجه نصیر با حمله هولاکو به قلاع اسماعیلیه در 654 ه.ق پایان یافت. خواجه نصیر به دلیل فضل بسیار بدست مغولان کشته نشد. به گفته سید محسن امین عاملی فقیه و تاریخ نگار اهل جبل عامل:«خواجه طوسی بدون آنکه قدرت انتخاب داشته باشد، در حالتی که مقاومت در برابر نیروی مهاجم، نه از سوی مردم و نه از سوی حکومت امکانپذیر نبود، تلاش کرد از میراث اسلامی که در معرض نابودی بود محافظت کند و به سبب اقدامات او بود که در نهایت پس از مدتی مغولان به اسلام گرویدند.»
استوانه های فکری خواجه نصیر
با بررسی کتاب اخلاق ناصری مهمترین اثر مکتوب خواجه به این نکته پی می بریم که او در همه عمر به دنبال تحقق مدینه فاضله بود و این مدینه را نقطه مقابل مدینه غیر فاضله می دانست. در مدینه فاضله او سیاست وسیله تحقق عدالت است و عدالت به دست حکیم محقق می شود. از جمله ویژگی های رهبر مدینه فاضله که خواجه نصیر بر می شمرد اینهاست:
اُبُوّت : برای مردم مانند پدر بودن
عُلُو همّت : بزرگ منش بودن
متانت رأی : سنجیدگی و استواری نظر
عزیمت تمام : استواری تصمیم
صبر بر مَقاساتِ شداید : صبر در رنج های بزرگ
اَعوان صالح : همراهان و کارگزاران شایسته
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
دو سال بعد از تسخیر قلاع اسماعیلیه خواجه نصیر که توانسته بود در دربار هولاکومغولان به مقام وزارت و مشاورت برسد، همراه با هولاکو شاهد سقوط خلافت عباسی بود. با اینکه درباره نقش خواجه در سقوط عباسیان اختلاف نظر وجود دارد، اما نقلی بر مخالفت او با لشکرکشی هولاکو به بغداد وجود ندارد. خواجه پس از هولاکو همچنان مقرب درگاه اَباقاخان جانشین هولاکو بود. او در نصیحتی به این پادشاه مغول می گوید : «پیوسته بردبار باشد، خشمگین نشود و معاش اهل خیر، یتیمان، غائبان و مال وقف را منقصض – دچار نقصان – نگرداند.»
مهمترین پیامدهای حضور معنوی و فکری خواجه نصیر الدین توسی در دربار مغولانی که مردم آنها را کافر و خونریز می دانستند اینهاست:
- نجات تمدن اسلامی از نابودی
- ممانعت از کشتار جمعی توده های مسلمان، علما، دانشمندان و نخبگان و کمک به راه افتادن دوباره جریان علمی
- تقویت شیعه امامیه از طریق تقویت مدارس علمیه بویژه در حلّه از طریق تثبیت اوقاف شیعه، تقویت مؤلفان، ایجاد زمینه حضور اندیشمندان شیعه در دستگاه حاکمیت مغولان
- ایجاد زمینه آشنایی مغولان با اسلام و تشیع
خواجه نصیرالدین توسی سرآمد فقهای شیعه زمان که می توان او را زعیم پیوسته شیعه و نائب امام زمان در عصر خود دانست، در672 ه.ق به رحمت خدا رفت. او را بنا به وصیت خود در پایین پای دو امام در کاظمیه بغداد به خاک سپرده و روی سنگ قبرش نوشتند : «كَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ »
میراث معنوی و سیاست دینی خواجه نصیر به زودی به ثمر نشست. غازان خان نوه هولاکو اسلام را بعنوان دین رسمی قلمرو ایلخانی معرفی کرد و پسرش اولجایتو در سال 709 رسماً شیعه شد و نامش را به سلطان محمد خدابنده تغییر داد. تاریخ اسلام به یاد ندارد که مورخ، عالم یا اندیشمندی، خواجه نصیر الدین توسی را به دلیل همکاری، تقویت و به رسمیت شناختن مغولان به «تطهیر مغولان» متهم کرده باشد. با اینکه مغولان همه خصوصیات خونریزی، شقاوت، نسل کشی، کفر و ... را یکجا داشتند.
از نظر حقیر و با اینکه مقایسه مغولان و ط.ا مع الفارق به نظر می رسد، اما تاریخ و سیره بزرگان ایران اسلامی می تواند چراغ راه آینده ما باشد. ط.ا مسلمانند و یک قدرت داخلی در کشور افغانستان بعنوان یکی از پاره های جدا شده تمدن بزرگ اسلامی به حساب می آیند. مسأله تأیید یا عدم تأیید و دادن مشروعیت یا عدم مشروعیت به ط.ا مطرح نیست. چون ما در روی کار آمدن ط.ا نقشی نداشته ایم. اختلاف اصلی شیوه برخورد با این پدیده است. سلیقه ای در ایران اعتقاد به درگیری با ط.ا و کمک به هر جریان معارض داخلی با آنها دارد. این تفکر در این روزها از ابزارهای رسانه ای نامشروع مثل پراکنش دروغ و نفرت، جعل اخبار، سند و ... استفاده کرد تاجمهوری اسلامی را به رودررویی با ط.ا کشانده و از ایران بعنوان گروگانِ شروع جنگ داخلی دوباره در افغانستان استفاده کند. خدا می داند اگر یک گروه از خبرنگاران و مستندسازان «حقیقت یاب» ایرانی در این روزهای حساس افغانستان در این کشور نبودند، جریان تحریف و نفرت چه تاریخ و آینده ای را برای ایران و افغانستان رقم می زد. این جریان می توانست به مدد" دروغ های بزرگ" رسانه ای، تاریخ افغانستان در سالهای آینده را وارونه جلوه داده و ایران را شریک نسل کشی های نبوده و کوچ های اجباری ندیده معرفی کند. در مقابل جریانی اعتقاد دارد که راه صلاح در افغانستان فعلی استفاده از ظرفیت گفتگو و غنای تمدنی برای به راه آوردن و در مسیر نگه داشتن ط.ا است. قدرتی که به هر شکل و بدون دخالت ما روی کار آمده و در تصمیم ها و رفتارهای اولیه، از بسیاری از کنش های حکومت قبلی عدول کرده است – نشانه های این تغییر و با وجود خطاهای زیاد و غیر قابل گذشت مثل کشتن 5 نفر در پنجشیر در روزهای گذشته در این صفحه ارائه شده است –
اما آینده چه خواهد شد؟ بستگی زیادی به تقابل و آوردِ این دو جریان رسانه ای دارد. جریان تحریف می تواند ط.ا را از مسیری که به صلاحِ صلح در افغانستان است به مسیری دیگر براند، اگر جریان حقیقت یاب غفلت کرده یا پا پس بکشد. یا اینکه مجموعه این جریان نوظهور رسانه ای در اختیار محور غربی – عربی قرار گیرد. مدیران محترم و دلسوز رسانه ای و فرهنگی این جریان حقیقت یاب را تقویت کنید و به امید اما و اگرهای روزهای آینده نباشید. تنها راه صلاح آینده افغانستان روایت مبتنی بر حقیقت، واقعیت و بدون واسطه است.
پايان
https://t.iss.one/zambur
مهمترین پیامدهای حضور معنوی و فکری خواجه نصیر الدین توسی در دربار مغولانی که مردم آنها را کافر و خونریز می دانستند اینهاست:
- نجات تمدن اسلامی از نابودی
- ممانعت از کشتار جمعی توده های مسلمان، علما، دانشمندان و نخبگان و کمک به راه افتادن دوباره جریان علمی
- تقویت شیعه امامیه از طریق تقویت مدارس علمیه بویژه در حلّه از طریق تثبیت اوقاف شیعه، تقویت مؤلفان، ایجاد زمینه حضور اندیشمندان شیعه در دستگاه حاکمیت مغولان
- ایجاد زمینه آشنایی مغولان با اسلام و تشیع
خواجه نصیرالدین توسی سرآمد فقهای شیعه زمان که می توان او را زعیم پیوسته شیعه و نائب امام زمان در عصر خود دانست، در672 ه.ق به رحمت خدا رفت. او را بنا به وصیت خود در پایین پای دو امام در کاظمیه بغداد به خاک سپرده و روی سنگ قبرش نوشتند : «كَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ »
میراث معنوی و سیاست دینی خواجه نصیر به زودی به ثمر نشست. غازان خان نوه هولاکو اسلام را بعنوان دین رسمی قلمرو ایلخانی معرفی کرد و پسرش اولجایتو در سال 709 رسماً شیعه شد و نامش را به سلطان محمد خدابنده تغییر داد. تاریخ اسلام به یاد ندارد که مورخ، عالم یا اندیشمندی، خواجه نصیر الدین توسی را به دلیل همکاری، تقویت و به رسمیت شناختن مغولان به «تطهیر مغولان» متهم کرده باشد. با اینکه مغولان همه خصوصیات خونریزی، شقاوت، نسل کشی، کفر و ... را یکجا داشتند.
از نظر حقیر و با اینکه مقایسه مغولان و ط.ا مع الفارق به نظر می رسد، اما تاریخ و سیره بزرگان ایران اسلامی می تواند چراغ راه آینده ما باشد. ط.ا مسلمانند و یک قدرت داخلی در کشور افغانستان بعنوان یکی از پاره های جدا شده تمدن بزرگ اسلامی به حساب می آیند. مسأله تأیید یا عدم تأیید و دادن مشروعیت یا عدم مشروعیت به ط.ا مطرح نیست. چون ما در روی کار آمدن ط.ا نقشی نداشته ایم. اختلاف اصلی شیوه برخورد با این پدیده است. سلیقه ای در ایران اعتقاد به درگیری با ط.ا و کمک به هر جریان معارض داخلی با آنها دارد. این تفکر در این روزها از ابزارهای رسانه ای نامشروع مثل پراکنش دروغ و نفرت، جعل اخبار، سند و ... استفاده کرد تاجمهوری اسلامی را به رودررویی با ط.ا کشانده و از ایران بعنوان گروگانِ شروع جنگ داخلی دوباره در افغانستان استفاده کند. خدا می داند اگر یک گروه از خبرنگاران و مستندسازان «حقیقت یاب» ایرانی در این روزهای حساس افغانستان در این کشور نبودند، جریان تحریف و نفرت چه تاریخ و آینده ای را برای ایران و افغانستان رقم می زد. این جریان می توانست به مدد" دروغ های بزرگ" رسانه ای، تاریخ افغانستان در سالهای آینده را وارونه جلوه داده و ایران را شریک نسل کشی های نبوده و کوچ های اجباری ندیده معرفی کند. در مقابل جریانی اعتقاد دارد که راه صلاح در افغانستان فعلی استفاده از ظرفیت گفتگو و غنای تمدنی برای به راه آوردن و در مسیر نگه داشتن ط.ا است. قدرتی که به هر شکل و بدون دخالت ما روی کار آمده و در تصمیم ها و رفتارهای اولیه، از بسیاری از کنش های حکومت قبلی عدول کرده است – نشانه های این تغییر و با وجود خطاهای زیاد و غیر قابل گذشت مثل کشتن 5 نفر در پنجشیر در روزهای گذشته در این صفحه ارائه شده است –
اما آینده چه خواهد شد؟ بستگی زیادی به تقابل و آوردِ این دو جریان رسانه ای دارد. جریان تحریف می تواند ط.ا را از مسیری که به صلاحِ صلح در افغانستان است به مسیری دیگر براند، اگر جریان حقیقت یاب غفلت کرده یا پا پس بکشد. یا اینکه مجموعه این جریان نوظهور رسانه ای در اختیار محور غربی – عربی قرار گیرد. مدیران محترم و دلسوز رسانه ای و فرهنگی این جریان حقیقت یاب را تقویت کنید و به امید اما و اگرهای روزهای آینده نباشید. تنها راه صلاح آینده افغانستان روایت مبتنی بر حقیقت، واقعیت و بدون واسطه است.
پايان
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
بسم الله
آقاي جبلي اين خانه را بتكانيد
1. آقاي پيمان جبلي رزمنده ، جانبار دفاع مقدس و مدير برون مرزي سازمان صدا و سيما حالا فرمانده اصلي جنگ نرم كشور، در رسانه ملي جمهوري اسلامي ايران است. اينجا و در اين جنگ، ما صرفاً ادعاي " دفاع مقدس" نداريم. اين جنگ مي تواند و بايد يك جنگ تمام عيار تهاجمي باشد و بعد از سالها ما را از لاك دفاعي بيرون بياورد. براي هم آوردي در اين جنگ با رسانه هاي قدرتمند رقيب، به زعم حقير نقطه اتکای اصليِ "تحول" رسانه ملي در سه كليد واژه خلاصه مي شود: «تمركز، تعميق، تحكيم» كه اين سه ارتباط معنادار و طولي دارند. يعني اگر واژه اولي تحقق پيدا نكند، دو كليد واژه بعدي نيز امكان اثربخشي خود را از دست خواهد داد. در تشريح اين سه كليد واژه، "تمركز" در لغت به معناي " گرد آمدن در یک جا" آمده است. تجمیع قوا براي بالا بردن قدرت اثر بخشي. صدا و سيما بر اساس يك رويكرد غلطِ بيلان كاري كه گستردگي را به نشانه موفقيت مديريت در نظر مي گرفت، در 30 سال گذشته روز به روز فربه تر شده است. امروز تعداد شبكه هاي تلويزيوني را بيشتر از 100 و كانال هاي راديويي را در همين حدود مي دانند و از نظر ساعت برنامه سازي نيز تعداد زيادي از اين شبكه ها به 24 ساعته بودن افتخار مي كنند. اين فربهيِ بدون پشتوانه مالي و نيروي انساني باعث كاهش كيفيت و بخصوص افت شديد محتوا شده است. به عبارت ديگر تعداد معدود نيروهاي كارآمد و رزمندگان متخصص اين جبهه ی حساس جنگ نرم طوري پراكنده شده و امكاناتشان بين نيروها و برنامه هاي بي خاصيت توزيع شده است؛ كه اثر بخشي شان را از دست داده اند.
امام علي(ع) در خطبه 27 نهج البلاغه مي فرمايند : « فَيَا عَجَباً عَجَباً، وَ اللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ / شگفتا به خدا كه هماهنگى اين مردم در باطل خويش، و پراكندگى شما در حقّ خود، دل را مى ميراند، و اندوه را تازه مى گرداند» در مقابل، جبهه استكبار رسانه اي با چند شبكه قدرتمند و مؤثر مثل بي بي سي و ايران اينترنشنال كه ساعات پخش كمي هم دارند، ما را به چالش مي كشد. آقاي جبلي اگر نتواند در ميان مدت، مجموعه نيروهاي مؤثر رسانه ملي را در شبكه هايي پرقدرت از نظر فرم و محتوا جمع كند، به راهي رفته كه اسلافش در آن غوطه ور بوده اند. پيشنهاد مي كنم كه با يك رصد هوشمندانه در زمان كوتاه، اشتراكات و افتراقات شبكه هاي متعدد تلويزيون استخراج شده و بدون مماشات شبكه هاي كم ثمر و تكراري حذف شود. همچنین ساعت پخش برنامه های شبکه ها جز یکی دو مورد استثناء به همان روال 6 یا 8 ساعته بودن بازگردد – بخصوص شبکه های استانی -. در آرزوي زماني هستم كه برند"irib" در یک "خانه تکانی" اساسی مثل كمپاني هاي بزرگ رسانه اي دنيا الجزيره، بي بي سي و ... فقط پسوندهايي مثل : بين الملل، مستند، ورزش، خانواده، سريال، طنز،كودكان و ... داشته، به اين تقسيم بندي سختگيرانه پايبند بوده و خانه رسانه ای مردم را چابک تر و مؤثر تر کند. لازم به توضيح اضافه نيست كه قدم هاي بعدي يعني "تعميق و تحكيم" لامحاله آغاز خواهند شد.
https://t.iss.one/zambur
آقاي جبلي اين خانه را بتكانيد
1. آقاي پيمان جبلي رزمنده ، جانبار دفاع مقدس و مدير برون مرزي سازمان صدا و سيما حالا فرمانده اصلي جنگ نرم كشور، در رسانه ملي جمهوري اسلامي ايران است. اينجا و در اين جنگ، ما صرفاً ادعاي " دفاع مقدس" نداريم. اين جنگ مي تواند و بايد يك جنگ تمام عيار تهاجمي باشد و بعد از سالها ما را از لاك دفاعي بيرون بياورد. براي هم آوردي در اين جنگ با رسانه هاي قدرتمند رقيب، به زعم حقير نقطه اتکای اصليِ "تحول" رسانه ملي در سه كليد واژه خلاصه مي شود: «تمركز، تعميق، تحكيم» كه اين سه ارتباط معنادار و طولي دارند. يعني اگر واژه اولي تحقق پيدا نكند، دو كليد واژه بعدي نيز امكان اثربخشي خود را از دست خواهد داد. در تشريح اين سه كليد واژه، "تمركز" در لغت به معناي " گرد آمدن در یک جا" آمده است. تجمیع قوا براي بالا بردن قدرت اثر بخشي. صدا و سيما بر اساس يك رويكرد غلطِ بيلان كاري كه گستردگي را به نشانه موفقيت مديريت در نظر مي گرفت، در 30 سال گذشته روز به روز فربه تر شده است. امروز تعداد شبكه هاي تلويزيوني را بيشتر از 100 و كانال هاي راديويي را در همين حدود مي دانند و از نظر ساعت برنامه سازي نيز تعداد زيادي از اين شبكه ها به 24 ساعته بودن افتخار مي كنند. اين فربهيِ بدون پشتوانه مالي و نيروي انساني باعث كاهش كيفيت و بخصوص افت شديد محتوا شده است. به عبارت ديگر تعداد معدود نيروهاي كارآمد و رزمندگان متخصص اين جبهه ی حساس جنگ نرم طوري پراكنده شده و امكاناتشان بين نيروها و برنامه هاي بي خاصيت توزيع شده است؛ كه اثر بخشي شان را از دست داده اند.
امام علي(ع) در خطبه 27 نهج البلاغه مي فرمايند : « فَيَا عَجَباً عَجَباً، وَ اللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ / شگفتا به خدا كه هماهنگى اين مردم در باطل خويش، و پراكندگى شما در حقّ خود، دل را مى ميراند، و اندوه را تازه مى گرداند» در مقابل، جبهه استكبار رسانه اي با چند شبكه قدرتمند و مؤثر مثل بي بي سي و ايران اينترنشنال كه ساعات پخش كمي هم دارند، ما را به چالش مي كشد. آقاي جبلي اگر نتواند در ميان مدت، مجموعه نيروهاي مؤثر رسانه ملي را در شبكه هايي پرقدرت از نظر فرم و محتوا جمع كند، به راهي رفته كه اسلافش در آن غوطه ور بوده اند. پيشنهاد مي كنم كه با يك رصد هوشمندانه در زمان كوتاه، اشتراكات و افتراقات شبكه هاي متعدد تلويزيون استخراج شده و بدون مماشات شبكه هاي كم ثمر و تكراري حذف شود. همچنین ساعت پخش برنامه های شبکه ها جز یکی دو مورد استثناء به همان روال 6 یا 8 ساعته بودن بازگردد – بخصوص شبکه های استانی -. در آرزوي زماني هستم كه برند"irib" در یک "خانه تکانی" اساسی مثل كمپاني هاي بزرگ رسانه اي دنيا الجزيره، بي بي سي و ... فقط پسوندهايي مثل : بين الملل، مستند، ورزش، خانواده، سريال، طنز،كودكان و ... داشته، به اين تقسيم بندي سختگيرانه پايبند بوده و خانه رسانه ای مردم را چابک تر و مؤثر تر کند. لازم به توضيح اضافه نيست كه قدم هاي بعدي يعني "تعميق و تحكيم" لامحاله آغاز خواهند شد.
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است
2. اصلي ترين كليد واژه و از نظر حقير مهمترين عامل شكل گيري فتنه 88 "فساد رسانه اي" بود. فسادي دامنگير كه گرچه همه رسانه هاي كشور را درگير خود کرد، اما سهم صدا و سيما بعنوان مهمترين و تأثير گذارترين رسانه بيشتر از بقيه بود. فساد رسانه اي به معني ديدن بخشي كوچك از جامعه ايراني و نديدن اكثريت. كه بازتعريفش در انتخابات مي شد : «عدم پذيرش رأي اكثريت بوسيله اقليت» جمع شدن بيشتر امكانات رسانه اي، انتخاب بيشتر مديران، ساخت بيشترين سريال ها و برنامه هاي تلويزيوني درباره اقليت تهران نشين و از تهران نشين، اقليت بالاي شهر نشين! اين فرمول در همه سالهاي گذشته، پيشران صدا و سيما بوده و هرچه پيشتر آمده ايم، اين شكاف عميقتر و سهمگين تر شده است. اگر از 88 تا آبان 98 تصميمي بر پر كردن اين شکاف عمیق اتخاذ مي شد، شايد اتفاقات خونين آن سال اساساً رخ نمي داد يا با تبعات كمتري می داشت. تازه اين فقط يك لايه سياسي از تبعيض و فساد رسانه اي ذكر شده است. تبعات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي «ملي نبودن» صدا و سیما وخيم تر از اينهاست و بايد درباره اش بیشتر بیندیشیم. آقاي جبلي اگر يك مدير تحول گرا باشد، سهم همه مردم ايران از رسانه ملي را به آنها خواهد داد. از مرزبانان و مرزنشينان و كولبران تا كشاورزان و دامداران و ماهيگيران تا دانشجويان و دانشجويان و طلبه ها، تا تولید کنندگان و دانشمندان و علما، تا مخالفان و تجدید نظر طلبان تا انقلابی ها و مذهبی های انکار شده، از سيستان و بلوچستان تا ايلام و خراسان و آذربايجان و تازه اين شروع ماجراست. جايگاه رسانه جمهوري اسلامي در كاهش نابرابري رسانه اي بين مستضفعان جهان از هر مليت، نژاد، دين، مذهب و ... چيست؟!
3. كمتر كسي است كه صدا و سيما را يك رسانه انقلابي بداند. «خنثي بودن» دقیق ترین کلید واژه براي گذران عمر اکثریت بخش ها و برنامه های سالهاي اخير صدا و سیماست. درمقابل خنثي بودن، «انقلابي بودن» است؛ نه به معني پخش دائمي ظواهر انقلابي و ديني از مناسبت هاي انقلابي و ديني تا مناسك آئيني – كه همه اينها خوب است اما در صورت قرار گرفتن در يك منظومه انقلابي – انقلابي بودن به معني داشتن موضع شفاف، روشن و به هنگام در بزنگاه ها. به معني قدرت اقناع مخاطب در داشتن صداقت و بي طرفي. به معني دفاع حقيقي، بدون مماشات و بدون ترس از مستضعفان ايران و مستضعفان جهان. به معني رسانه مردم بودن و دور ماندن از بوق های سرمايه داری. به معني تام پيام درخشان امام به هنرمندان : « تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی- صلی الله علیه و آله و سلم- اسلام ائمه هدی- علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرمآور محرومیتها باشد ... هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه «اسلام امریکایی» باشد ... هنر در عرفان اسلامی ترسیمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگانِ مغضوبِ قدرت و پول است ... هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا، لذت میبرند.» شايد بپرسيد اين حرف هاي احساسي و كلي را چطور مي شود تبديل به برنامه براي رسانه ملي كرد؟! جوابم تك برنامه ها و تلاش هاي فردي و شخصي بسياري است كه در رسانه ملي وجود دارد، اما تبديل به گفتمان غالب نشده و در هزارتوي هياهوهاي كاذب گم شده و تأثير عيني نيافته است. هنر آقاي جبلي مي تواند تبدیل این تك ستاره ها به كهكشان باشد.
https://t.iss.one/zambur
3. كمتر كسي است كه صدا و سيما را يك رسانه انقلابي بداند. «خنثي بودن» دقیق ترین کلید واژه براي گذران عمر اکثریت بخش ها و برنامه های سالهاي اخير صدا و سیماست. درمقابل خنثي بودن، «انقلابي بودن» است؛ نه به معني پخش دائمي ظواهر انقلابي و ديني از مناسبت هاي انقلابي و ديني تا مناسك آئيني – كه همه اينها خوب است اما در صورت قرار گرفتن در يك منظومه انقلابي – انقلابي بودن به معني داشتن موضع شفاف، روشن و به هنگام در بزنگاه ها. به معني قدرت اقناع مخاطب در داشتن صداقت و بي طرفي. به معني دفاع حقيقي، بدون مماشات و بدون ترس از مستضعفان ايران و مستضعفان جهان. به معني رسانه مردم بودن و دور ماندن از بوق های سرمايه داری. به معني تام پيام درخشان امام به هنرمندان : « تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی- صلی الله علیه و آله و سلم- اسلام ائمه هدی- علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرمآور محرومیتها باشد ... هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه «اسلام امریکایی» باشد ... هنر در عرفان اسلامی ترسیمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگانِ مغضوبِ قدرت و پول است ... هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا، لذت میبرند.» شايد بپرسيد اين حرف هاي احساسي و كلي را چطور مي شود تبديل به برنامه براي رسانه ملي كرد؟! جوابم تك برنامه ها و تلاش هاي فردي و شخصي بسياري است كه در رسانه ملي وجود دارد، اما تبديل به گفتمان غالب نشده و در هزارتوي هياهوهاي كاذب گم شده و تأثير عيني نيافته است. هنر آقاي جبلي مي تواند تبدیل این تك ستاره ها به كهكشان باشد.
https://t.iss.one/zambur
Telegram
زمبور
عسل زنبور هاي نيش دار شيرين تر است