#شعر🔸 صبر
تا شوی در روزگار از صابران
رو مکن از دیدن سختی گران
روی خود گر ترش سازی از بلا
خویش را از صابران مشمار هلا
در بلا وقتی که صابر نیستی
نزد اهل صدق شاکر نیستی
بی شکایت صبر تو باشد جمیل
با کسی کم کن شکایت ای خلیل
گر نباشد فخر از درویشیت
کی باهل فقر باشد خویشیت
گر همه جنبش بفرمان باشدت
حرمت از خدمت فراوان باشدت
بنده از خدمت بعقبی میرسد
لیکن از حرمت بمولی میرسد
حرمتت در خدمت آرام دلست
هر که خدمت کرد مرد مقبلست
گر نگردی ای پسر گرد خلاف
آنگهی زیبد ترا در صبر لاف
گر همی داری فرح را انتظار
در بلا نبود بصیرت هیچ کار
#عطار
تا شوی در روزگار از صابران
رو مکن از دیدن سختی گران
روی خود گر ترش سازی از بلا
خویش را از صابران مشمار هلا
در بلا وقتی که صابر نیستی
نزد اهل صدق شاکر نیستی
بی شکایت صبر تو باشد جمیل
با کسی کم کن شکایت ای خلیل
گر نباشد فخر از درویشیت
کی باهل فقر باشد خویشیت
گر همه جنبش بفرمان باشدت
حرمت از خدمت فراوان باشدت
بنده از خدمت بعقبی میرسد
لیکن از حرمت بمولی میرسد
حرمتت در خدمت آرام دلست
هر که خدمت کرد مرد مقبلست
گر نگردی ای پسر گرد خلاف
آنگهی زیبد ترا در صبر لاف
گر همی داری فرح را انتظار
در بلا نبود بصیرت هیچ کار
#عطار
🔸رویای ایرانی
#رضا_منصوری
در عشق دو رکعت است
که وضویِ آن درست نیاید الّا به خون
*در غوغای شهادت منصور، تذکره الاولیاء #عطار
میبینم ایرانی را که در آن دوباره عشق به انسانیت و مدارا و رواداری دست بالا را گرفته است. از غوغای شهادت دیگر خبری نیست. کسی به خاطر نماز عشق نباید با خون وضو بگیرد. خِرَدْ همراهِ باعشق دست بالا را گرفته و ما الگو شدهایم برای دنیا. دنیایی که در آن قدرتِ مطلق دست بالا را داشته و دارد و حالا ما درفشِ عشقِ مطلق را در مقابلْ عَلَم کردهایم. چه صفایی دارد! همان درفش و شعارهایی که مردم در ۱۳۵۷ برا ی آن انقلاب کردند؛ و قرائت غالب از دین و اسلام قرائتِ عشق بود به خدا و به انسان. آنها که در فرایند تثبیت انقلاب دین را و اسلام را فروکاهیدند بهتفکر اَخیار، که در آن جنگ با کفار و ظواهر دین غالب شد، اشتباه خود را بهآگاهی و بهزورِ ملت تصحیح کردند و از قرائت خود عقب نشستند؛ و چه زیبا ملت این کار را کرد و با گرمای عشقش امّتِ اخیار را ذوب کرد در ملّتِ شَطّار.
مردم که حالا ملّت شده با روشهای تجربه شده در طول تاریخ، بهخصوص بعد از هجرت، با ظرافتی بینظیر تحول آفرید و حالا این ایرانِ برامده از دلِ انقلاب غوغا میکند. مردم با دلی شاد به کارند و غمخوار هم و دلداده به همکاری و همیاری. اعتماد ملی هم دوباره بازگشته. همه راضیاند، همه خوشحال، احساسْ عالی است، آرامش بهوفور، حریم و حرمت در هر سطحی دوباره برگشته؛ فقر کجارفته؟ مگر کسی میگذارد کسی در فقر باشد؟ صلحِ مطلق و خِردِ مطلق و علمِ مطلق دیگر شعار نیست عین زندگی و رفتار ایرانیان شده! تازه امّت دست از فشار بر ملت برداشته و همه ملت شدهاست و مشتاق شنیدن حرف و نظر دیگران، و نه دیگر با تلخی و زور و ارعاب، تا بالنده شوند و باشند. دوباره راستی و درستکاری به ایران برگشته پس از ارعاب و دروغ و تهمت و بهتان که چندی سکهء رو ز شده بود و اخیار مدافع آن.
خدا دیگر با #ایران قهر نیست و دوباره در میان ما پیدایش شده! چه زیبا ایرانی شده این ایران و چه بزرگوار ملتی بودیم ما که چنین کردیم. دیگر دَغَل بازان و زِبِلکاران و زورگویان و زیرمیزی دادوگرفتها به طنزی تبدی شده در تاریخ؛ انگار صحبت از روزهایی است که انوری می سرود رو مسخرگی پیشهکن و مطربی آموز تا دادِ خود از کِهتر و مِهتر بستانی؛ نه! همین اواخر بود!
دیگر حاکمیتِ یک طریقت و یک ایدهئولوژی، شهروندِ درجه دو خواندن و نفیِ بلدِ هر کس از هر طریقتی، به تاریخ سپرده شده، و برگشتهایم به پذیرش این واقعیت زیبا و منعکس در این حدیث معروفِ «الطرق الی الله تعالی بعدد انفاس الخلائق». دیگر از «فقاهت ما»، که منظور فقاهت اخیار است و حاکمیت یک طریقت، خبری نیست. حکمرانی اقتدارگرا و تمامیتخواه حالا به تاریخ پیوسته است، تَتَلوها دیگر دُردانهء حکمرانان نیستند و هُنری والا دست بالا را گرفته. دیگر برای دادن نان به کسی از اسلامش نمی پرسند.
دوباره انسان شدهایم انسانی سالم با مدنیتی مبتنی بر طبیعت انسانی که به تعدادْ منشها و نظرهای مختلف دارد. خردِ مطلق و علم مطلق را پاس میدارد، و مدنیتی فراهم آورده که بههر انسانی امکان پرورش میدهد نه اینکه همه را بهیک راه بخواند بهزور. و حالا قدرت واقعی ایران دیده می شود. ملت، که دولت او را نمایندگی میکند، با هیچ قدرتی کنار برو نیست. این ملت به رسانههای خود اعتماد دارد. بهدیگران هم بهاحترام مینگرد. قدرت نرمَش بیمرز شده؛ رفتار مدنیاش الگو شده. پس از یک هزاره دوباره برای جهان حرفها دارد، نه اینکه مزاحمی باشد در جهان. به این ایران و مردمش میبالم.
▫️سالنامهٔ نوروزی روزنامه ایران، ۲۵ اسفند ۱۳۹۸
#رضا_منصوری
در عشق دو رکعت است
که وضویِ آن درست نیاید الّا به خون
*در غوغای شهادت منصور، تذکره الاولیاء #عطار
میبینم ایرانی را که در آن دوباره عشق به انسانیت و مدارا و رواداری دست بالا را گرفته است. از غوغای شهادت دیگر خبری نیست. کسی به خاطر نماز عشق نباید با خون وضو بگیرد. خِرَدْ همراهِ باعشق دست بالا را گرفته و ما الگو شدهایم برای دنیا. دنیایی که در آن قدرتِ مطلق دست بالا را داشته و دارد و حالا ما درفشِ عشقِ مطلق را در مقابلْ عَلَم کردهایم. چه صفایی دارد! همان درفش و شعارهایی که مردم در ۱۳۵۷ برا ی آن انقلاب کردند؛ و قرائت غالب از دین و اسلام قرائتِ عشق بود به خدا و به انسان. آنها که در فرایند تثبیت انقلاب دین را و اسلام را فروکاهیدند بهتفکر اَخیار، که در آن جنگ با کفار و ظواهر دین غالب شد، اشتباه خود را بهآگاهی و بهزورِ ملت تصحیح کردند و از قرائت خود عقب نشستند؛ و چه زیبا ملت این کار را کرد و با گرمای عشقش امّتِ اخیار را ذوب کرد در ملّتِ شَطّار.
مردم که حالا ملّت شده با روشهای تجربه شده در طول تاریخ، بهخصوص بعد از هجرت، با ظرافتی بینظیر تحول آفرید و حالا این ایرانِ برامده از دلِ انقلاب غوغا میکند. مردم با دلی شاد به کارند و غمخوار هم و دلداده به همکاری و همیاری. اعتماد ملی هم دوباره بازگشته. همه راضیاند، همه خوشحال، احساسْ عالی است، آرامش بهوفور، حریم و حرمت در هر سطحی دوباره برگشته؛ فقر کجارفته؟ مگر کسی میگذارد کسی در فقر باشد؟ صلحِ مطلق و خِردِ مطلق و علمِ مطلق دیگر شعار نیست عین زندگی و رفتار ایرانیان شده! تازه امّت دست از فشار بر ملت برداشته و همه ملت شدهاست و مشتاق شنیدن حرف و نظر دیگران، و نه دیگر با تلخی و زور و ارعاب، تا بالنده شوند و باشند. دوباره راستی و درستکاری به ایران برگشته پس از ارعاب و دروغ و تهمت و بهتان که چندی سکهء رو ز شده بود و اخیار مدافع آن.
خدا دیگر با #ایران قهر نیست و دوباره در میان ما پیدایش شده! چه زیبا ایرانی شده این ایران و چه بزرگوار ملتی بودیم ما که چنین کردیم. دیگر دَغَل بازان و زِبِلکاران و زورگویان و زیرمیزی دادوگرفتها به طنزی تبدی شده در تاریخ؛ انگار صحبت از روزهایی است که انوری می سرود رو مسخرگی پیشهکن و مطربی آموز تا دادِ خود از کِهتر و مِهتر بستانی؛ نه! همین اواخر بود!
دیگر حاکمیتِ یک طریقت و یک ایدهئولوژی، شهروندِ درجه دو خواندن و نفیِ بلدِ هر کس از هر طریقتی، به تاریخ سپرده شده، و برگشتهایم به پذیرش این واقعیت زیبا و منعکس در این حدیث معروفِ «الطرق الی الله تعالی بعدد انفاس الخلائق». دیگر از «فقاهت ما»، که منظور فقاهت اخیار است و حاکمیت یک طریقت، خبری نیست. حکمرانی اقتدارگرا و تمامیتخواه حالا به تاریخ پیوسته است، تَتَلوها دیگر دُردانهء حکمرانان نیستند و هُنری والا دست بالا را گرفته. دیگر برای دادن نان به کسی از اسلامش نمی پرسند.
دوباره انسان شدهایم انسانی سالم با مدنیتی مبتنی بر طبیعت انسانی که به تعدادْ منشها و نظرهای مختلف دارد. خردِ مطلق و علم مطلق را پاس میدارد، و مدنیتی فراهم آورده که بههر انسانی امکان پرورش میدهد نه اینکه همه را بهیک راه بخواند بهزور. و حالا قدرت واقعی ایران دیده می شود. ملت، که دولت او را نمایندگی میکند، با هیچ قدرتی کنار برو نیست. این ملت به رسانههای خود اعتماد دارد. بهدیگران هم بهاحترام مینگرد. قدرت نرمَش بیمرز شده؛ رفتار مدنیاش الگو شده. پس از یک هزاره دوباره برای جهان حرفها دارد، نه اینکه مزاحمی باشد در جهان. به این ایران و مردمش میبالم.
▫️سالنامهٔ نوروزی روزنامه ایران، ۲۵ اسفند ۱۳۹۸
#کتاب 🔸 نیستی و هستی
روزی شیخالمشایخ پیش آمد طاسی پر آب پیش شیخ نهاده بود شیخالمشایخ دست در آب کرد و ماهی زنده بیرون آورد شیخابوالحسن گفت: از آب ماهی نمودن سهل است از آب آتش باید نمودن.
شیخ المشایخ گفت: بیا تا بدین تنور فرو شویم تازنده کی برآید
شیخ گفت: یا عبدالله بیا تا بنیستی خود فرو شویم تا بهستی او که برآید.
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
▫️ذکر شیخ #ابوالحسن_خرقانی
▫️#عطار، تذکرة الأولیاء
روزی شیخالمشایخ پیش آمد طاسی پر آب پیش شیخ نهاده بود شیخالمشایخ دست در آب کرد و ماهی زنده بیرون آورد شیخابوالحسن گفت: از آب ماهی نمودن سهل است از آب آتش باید نمودن.
شیخ المشایخ گفت: بیا تا بدین تنور فرو شویم تازنده کی برآید
شیخ گفت: یا عبدالله بیا تا بنیستی خود فرو شویم تا بهستی او که برآید.
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
▫️ذکر شیخ #ابوالحسن_خرقانی
▫️#عطار، تذکرة الأولیاء