#شعر 🔸 پایان ندارم
هوای خانه و منزل ندارم
سر راهم غریب هر دیارم
سحر می گفت خاکستر صبا را
"فسرد از باد این صحرا شرارم
گذر نرمک ، پریشانم مگردان
ز سوز کاروانی یادگارم"
ز چشمم اشک چون شبنم فرو ریخت
که من هم خاکم و در رهگذارم
بهگوش من رسید از دل سرودی
که جوی روزگار از چشمه سارم
ازل تاب و تب پیشنیهٔ من
ابد از ذوق و شوق انتظارم
میندیش از کف خاکی میندیش
بهجان تو که من پایان ندارم
#اقبال_لاهوری
هوای خانه و منزل ندارم
سر راهم غریب هر دیارم
سحر می گفت خاکستر صبا را
"فسرد از باد این صحرا شرارم
گذر نرمک ، پریشانم مگردان
ز سوز کاروانی یادگارم"
ز چشمم اشک چون شبنم فرو ریخت
که من هم خاکم و در رهگذارم
بهگوش من رسید از دل سرودی
که جوی روزگار از چشمه سارم
ازل تاب و تب پیشنیهٔ من
ابد از ذوق و شوق انتظارم
میندیش از کف خاکی میندیش
بهجان تو که من پایان ندارم
#اقبال_لاهوری
#شعر🔸که نفس نفس شمارد
بهجهان دردمندان تو بگو چه کار داری
تب و تاب ما شناسی دل بیقرار داری
چه خبر ترا ز اشکی که فرو چکد ز چشمی
تو بهبرگ گل ز شبنم در شاهوار داری
چه بگویمت ز جانی که نفس نفس شمارد
دم مستعار داری غم روزگار داری
#اقبال_لاهوری
بهجهان دردمندان تو بگو چه کار داری
تب و تاب ما شناسی دل بیقرار داری
چه خبر ترا ز اشکی که فرو چکد ز چشمی
تو بهبرگ گل ز شبنم در شاهوار داری
چه بگویمت ز جانی که نفس نفس شمارد
دم مستعار داری غم روزگار داری
#اقبال_لاهوری
#شعر🔸 سفال تلخی
این دل که مرا دادی لبریز یقین بادا
این جام جهان بینم روشنتر ازین بادا
تلخی که فرو ریزد گردون به سفال من
در کام کهن رندی آنهم شکرین بادا
▫️#اقبال_لاهوری
این دل که مرا دادی لبریز یقین بادا
این جام جهان بینم روشنتر ازین بادا
تلخی که فرو ریزد گردون به سفال من
در کام کهن رندی آنهم شکرین بادا
▫️#اقبال_لاهوری