عرصه‌های‌ ارتباطی
3.67K subscribers
30K photos
3.08K videos
881 files
6.05K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
🔸دانشگاه، ارتباط نهادی
و شروع تعریف
آن
▫️دکتر #رضا_منصوری
و اما دانشگاه؛ فعلاً مدرسه عالی و کالج را فراموش کنیم، مگر به‌عنوان بخشی از دانشگاه که به خودی خود در این مفهوم گنجانده شده. دانشگاه به‌عنوان یکی از نهاد‌ها در بوم‌سامانهٔ علم در هر جامعه! این دانشگاه، در تعاملِ با مجموعه نهادهای دیگری که نام بردم، به حل مسئله‌ها و پاسخ به پرسش‌های جامعه می‌پردازد. پس، صحبت از نهادی می‌کنم که می‌خواهد در تعریف خود، قبل از هر چیز، مشخص کند چه نقشی در نقشهٔ نهادی علم و فناوری جامعه به‌عهده می‌گیرد و مشخص‌کند در این نقشه، که در جهان پیشرفته الگو شده، می‌گنجد یا می‌خواهد تنها مدرسهٔ عالی بماند و نقش غالب خود را آموزش تلقی‌کند، که موضوع جداگانهٔ پرارزشی است. اشتباه نکنیم، دانشگاه از مدرسهٔ عالی باارزش‌تر نیست؛ مدرسه عالی هم از دبیرستان باارزش‌تر نیست، و الی آخر. از این گردونهٔ مبتذل خارج شویم که همه به دنبالِ دانشگاه‌اند که «برتر» تلقی می‌شود و تازه به‌دنبال رده‌ای بالا در رده‌بندی‌های دانشگاهی. این رده‌بندیِ ارزشی را باید به‌تاریخ سپرد و منسوخَش کرد. ارزش هر نهاد به انجامِ حرفه‌ای نقشی است که به‌عهده می‌گیرد.
به این ترتیب، دانشگاهی که پذیرفته و می‌خواهد خودش را تعریف بکند باید این مفهوم‌‌ها را مبنای حرکت خود قراربدهد:
· علم پدیده‌ای است برامده در جامعه که سامانه‌ای است گوریده. در بخش‌های پیشین به تفصیل در مورد آن نوشتم: هم جامعه سامانه‌ای است گوریده، به آن معنی که توضیح داده‌ام، هم نهادِ علم زیرسامانه‌ای است گوریده، و هم برنامهٔ تحول مدرسهٔ عالی به دانشگاه مسئله‌ای‌است گوریده! پس، نه امر علم را ساده تلقی‌کنیم، و نه تعریف دانشگاه و اجرای تحول به سمت آن را! هیچ فعالیت دانشگاهی فردی نیست، حتی زمانی‌که دانشگری در دانشگاه به پژوهشی مشعول است که صرفاً خودش همه چیز را تعیین می‌کند.! پس، در تعریف دانشگاه باید نقش تعاملیِ آن با همه نهادهای بیرون دانشگاه و مرتبط با علم، و نیز نوع دانشی که به‌آن مشغول است، به‌صراحت مشخص شود. ترکیب دانشگاهِ جامعه‌محور، که اخیراً در سندهای بسیاری دانشگاه‌ها باب شده، فروکاهش ساده‌انگارانه‌ای از نقش تعاملیِ دانشگاه با نهادهای مرتبط در کشور است. این دانشگاه نیست که، حتی به‌غلط، «علم تولید» می‌کند؛ خیر! دانشگاه همراه با همه نهادهای مرتبط با علم در یک تعامل بسیار پیچیده پدیدهٔ علم را به‌گونه‌ای مدیریت می‌کند، که جامعه احساس کند دانشگاه بخش مفیدی است که باید برای آن هزینه کرد، و دانشِ لازم برای حل پرسش‌هایش را فراهم می‌کند. الان جامعهٔ ما به‌شهود از دانشگاه راضی‌نیست. و ما باید بتوانیم این نارضایتی را پردازشِ نظری بکنیم، نه‌ این‌که در سکوت بگوییم جامعه نمی‌فهمد، سیاست‌مدار نمی‌فهمد، اهل صنعت نمی‌فهمد، و اهل حوزه نمی‌فهمد!
· اگر علم را درست‌نشناسیم، دانشِ علمی را هم تفسیر به‌رأی می‌کنیم. بپذیریم که درک ما از علم نوین، بدون این‌که احتیاج به مطالعات میدانی و مقالهٔ مثلاً آی‌اس‌آی باشد، در بهترین شرایط مترادف است با تفسیری که ما از دانشِ علمی نوینی داریم که در دنیای صنعتی آفریده شده. به تفسیرِ کتاب مقدسمان قرآن هم توجه کنید: داعش تفسیر می‌کند، شیعه در قرون گذشته تفسیر می‌کرد، الان هم گروه‌های سیاسی شیعی به تعداد تفسیر می‌کنند. مرجعی هم نیست که به‌دنبال توافق باشد؛ مدعیان هر گروه هم یکدیگر را می‌کشند یا سر می‌بُرند. در علم اما اجتماع علمی جهانی مرجع دانش است با تفسیری جمعی که به تفصیل در بخشِ مدل‌های شبه‌اقتصادیِ علم درباره‌اش نوشته‌ام. ما این اجتماع را نداریم پس درک‌مان از دانشِ علمی هم در بسیار موردها، به‌ویژه در علوم انسانی که به حکمرانی‌مان وابسته است، مبتنی بر تفسیر به‌رأی است. بی‌تَوَهّم بپذیریم!
· مفاهیم مورد نیاز در تعریف علم و دانشگاه را دریابیم. ‌دانشگاه در تعریفِ خود نیاز به مفاهیمی دارد که هنوز نمی‌شناسیم؛ نهادهای دیگر مرتبط با علم هم معمولادر این زمینه جدیت لازم را به‌خرج نداده‌اند. این به‌عهدهٔ دانشگاه است که به تعریف این مفاهیم، به هنگامِ و به موازاتِ تعریفِ خود، بپردازد. تاکید همیشگی من بر سندِ فراسکاتی که بیش از ۱۰۰ مفهوم را در این زمینه استاندارد کرده، و در نهادهای اروپایی به‌دقت از آن استفاده می‌شود، به همین منظور است. اگر سازمان مدیریت در به‌کارگیری این مفاهیم مقاومت می کند، اگر وزارت علوم به این مفهوم‌ها بی‌توجه است، اگر مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور به این مهم کم توجه می‌کند، دانشگاهِ مدعیْ باید خودش این مهم را به‌عهده بگیرد و در تعریف خود به آن بپردازد.
·  مدیریتِ یک امرِ گوریده را دستِ‌کم نگیریم. مدیریت جاریِ امور را از مدیریتِ تحول جدا کنیم اما برهم‌کنش پیوستهٔ آن‌دو را در نظر داشته‌باشیم.
🔸رویای ایرانی
#رضا_منصوری
در عشق دو رکعت است
که وضویِ آن درست نیاید الّا به خون
*در غوغای شهادت منصور، تذکره الاولیاء #عطار
می‌بینم ایرانی را که در آن دوباره عشق به انسانیت و مدارا و رواداری دست بالا را گرفته است. از غوغای شهادت دیگر خبری نیست. کسی به خاطر نماز عشق نباید با خون وضو بگیرد. خِرَدْ همراهِ باعشق دست بالا را گرفته و ما الگو شده‌ایم برای دنیا. دنیایی که در آن قدرتِ مطلق دست بالا را داشته و دارد و حالا ما درفشِ عشقِ مطلق را در مقابلْ عَلَم کرده‌ایم. چه صفایی دارد! همان درفش و شعارهایی که مردم در ۱۳۵۷ برا ی آن انقلاب کردند؛ و قرائت غالب از دین و اسلام قرائتِ عشق بود به خدا و به انسان. آن‌ها که در فرایند تثبیت انقلاب دین را و اسلام را فروکاهیدند به‌تفکر اَخیار، که در آن جنگ با کفار و ظواهر دین غالب شد، اشتباه خود را به‌آگاهی و به‌زورِ ملت تصحیح کردند و از قرائت خود عقب نشستند؛ و چه زیبا ملت این کار را کرد و با گرمای عشقش امّتِ اخیار را ذوب کرد در ملّتِ شَطّار.
مردم که حالا ملّت شده با روش‌های تجربه شده در طول تاریخ، به‌خصوص بعد از هجرت، با ظرافتی بی‌نظیر تحول آفرید و حالا این ایرانِ برامده از دلِ انقلاب غوغا می‌‌کند. مردم با دلی شاد به کارند و غم‌خوار هم و دلداده به همکاری و همیاری. اعتماد ملی هم دوباره بازگشته. همه راضی‌اند، همه خوشحال، احساسْ عالی است، آرامش به‌وفور، حریم و حرمت در هر سطحی دوباره برگشته؛ فقر کجارفته؟ مگر کسی می‌گذارد کسی در فقر باشد؟ صلحِ مطلق و خِردِ مطلق و علمِ مطلق دیگر شعار نیست عین زندگی و رفتار ایرانیان شده! تازه امّت دست از فشار بر ملت برداشته و همه ملت شده‌است و مشتاق شنیدن حرف و نظر دیگران، و نه دیگر با تلخی و زور و ارعاب، تا بالنده شوند و باشند. دوباره راستی و درستکاری به ایران برگشته پس از ارعاب و دروغ و تهمت و بهتان که چندی سکهء رو ز شده بود و اخیار مدافع آن.
خدا دیگر با #ایران قهر نیست و دوباره در میان ما پیدایش شده! چه زیبا ایرانی شده این ایران و چه بزرگوار ملتی بودیم ما که چنین کردیم. دیگر دَغَل بازان و زِبِل‌کاران و زورگویان و زیرمیزی دادوگرفت‌ها به طنزی تبدی شده در تاریخ؛ انگار صحبت از روزهایی است که انوری می سرود رو مسخرگی پیشه‌کن و مطربی آموز تا دادِ خود از کِهتر و مِهتر بستانی؛ نه! همین اواخر بود!
دیگر حاکمیتِ یک طریقت و یک ایده‌ئولوژی، شهروندِ درجه دو خواندن و نفیِ بلدِ هر کس از هر طریقتی، به تاریخ سپرده شده، و برگشته‌ایم به پذیرش این واقعیت زیبا و منعکس در این حدیث معروفِ «الطرق الی الله تعالی بعدد انفاس الخلائق». دیگر از «فقاهت ما»، که منظور فقاهت اخیار است و حاکمیت یک طریقت، خبری نیست. حکمرانی اقتدارگرا و تمامیت‌خواه حالا به تاریخ پیوسته است، تَتَلوها دیگر دُردانهء حکمرانان نیستند و هُنری والا دست بالا را گرفته. دیگر برای دادن نان به کسی از اسلامش نمی پرسند.
دوباره انسان شده‌ایم انسانی سالم با مدنیتی مبتنی بر طبیعت انسانی که به تعدادْ منش‌ها و نظر‌های مختلف دارد. خردِ مطلق و علم مطلق را پاس می‌دارد، و مدنیتی فراهم آورده که به‌هر انسانی امکان پرورش می‌دهد نه اینکه همه را به‌یک راه بخواند به‌زور. و حالا قدرت واقعی ایران دیده می شود. ملت، که دولت او را نمایندگی می‌کند، با هیچ قدرتی کنار برو نیست. این ملت به رسانه‌های خود اعتماد دارد. به‌دیگران هم به‌احترام می‌نگرد. قدرت نرمَش بی‌مرز شده؛ رفتار مدنی‌اش الگو شده. پس از یک هزاره دوباره برای جهان حرف‌ها دارد، نه این‌که مزاحمی باشد در جهان. به این ایران و مردمش می‌بالم.
▫️سالنامهٔ نوروزی روزنامه ایران، ۲۵ اسفند ۱۳۹۸
دانلود متن کامل کتاب در پست زیر که توسط دکتر #رضا_منصوری بارگذاری شده است 🔻